گذرنامهام را بیاور
حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:
با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران، دو دولت ایران و عراق در جلسات متعددی که در بغداد داشتند به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است، [لذا سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق به امام پیغام فرستاد]: حضرتعالی چون گذشته میتوانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید، ولی از کارهای سیاسی که باعث تیرگی روابط ما با ایران میشود خودداری کنید و در صورت ادامهی کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید. تصمیم امام معلوم بود. رو کردند به من و گفتند: «گذرنامهی من و خودت را بیاور» بعد فرمودند: «من هر کجا بروم و فرشم را پهن کنم (اشاره به زیلوی اطاقشان کردند) آن جا منزل من است و من از آن آخوندهایی نیستم که تنها به خاطر زیارت دست از تکلیفم بردارم.» (۲)
اگر هیچ کس توجه نکند
آیت الله کریمی:
تشخیص امام این بود که مشی مبارزاتی باید با آگاهی و حرکت عمومی مردم همگام باشد و شیوههای دیگر مبارزاتی، به ویژه مشی مسلحانه را معتقد نبودند، لذا با این که تمامی مبارزین روحانی و مذهبی به امام فشار آوردند که ایشان حرکتهای مسلحانه داخلی را تأیید کنند، نپذیرفتند. ما در همین رابطه به ایشان عرض کردیم ممکن است این عدم تأیید و حمایت شما از حرکتهای مسلحانه اسلامی داخلی منتهی به انزواى روحانیت از صحنهی سیاسی و جریانهای مبارزاتی است و مصلحت ایجاب میکند که برای نگهداری مردم و همراهی با جو حاکم، این حرکتها را به نحوی تأیید کنید. امام فرمود: «اگر چنانچه تشخیص دهم وظیفهی شرعی من این است که در یک دهکدهی دور افتاده و متروک بروم و انجام وظیفه کنم آن را انجام میدهم؛ اگر چه هیچ کس به من توجهی نکند و از انظار ساقط شوم. شما بدانید این حرکتها میگذرد و آنچه اصالت دارد و حقیقت است خود را نشان خواهد داد.» (۱)
هر کجا بروم، حرفم را میزنم
حجت الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی:
[وقتی امام به فرانسه وارد شدند، از کاخ الیزه آمدند و برای دیدار با امام وقت خواستند] امام گفتند: «بیایند». آمدند و به امام گفتند که شما حق ندارید کوچکترین کاری انجام دهید. امام گفتند: «ما فکر میکردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را میزنیم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد.» (۳)
ما مطالبمان را میگوییم
حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی:
در ابتدای ورود امام به فرانسه مقامات آن کشور از امام خواستند سخنرانی و مصاحبه نکنند و از رفتن به مسجد و اقامهی نماز جماعت و شرکت در اجتماعات خودداری کنند. بین روزنامه لوموند و فیگارو رقابت زیادی بود. قبلاً خبرنگاران لوموند با امام در نجف مصاحبه کرده بودند. مدیر روزنامه فیگارو اصرار به مصاحبه با امام داشت. ما از این فرصت استفاده کردیم و از طریق آقای قطب زاده به مدیر روزنامهی فیگارو که از عناصر مؤثر در حکومت فرانسه و از نزدیکان آقای ژیسکار دستن بود پیغام دادیم اگر ممنوعیت مصاحبه لغو شود این روزنامه میتواند اولین مصاحبه با امام در پاریس را به خود اختصاص دهد. مدیر روزنامهی فیگارو به من پیغام داد من با امام ملاقات میکنم و جریان دیدار را تحت عنوان «مذاکره» در روزنامه چاپ میکنیم. موضوع را به امام منعکس کردیم. ایشان پذیرفتند و وقت ملاقات دادند و فرمودند: «مذاکره یا مصاحبه، چه فرقی دارد، ما مطالبمان را میگوییم.» من و آقای قطب زاده و مدیر روزنامه فیگارو خدمت امام رسیدیم، پرسش و پاسخ مفصلی بود که مشروح آن در روزنامه با عنوان «مذاکره» چاپ شد. به دنبال آن مدیران مطبوعات دیگر فرانسه صدای اعتراضشان بلند شد که چرا دولت فرانسه مصاحبهی روزنامههای مرتبط با خود را اجازه میدهد، اما سایرین ممنوع از مصاحبهاند. همین امر موجب شد عملاً ممنوعیت مصاحبه لغو شود و به این ترتیب مصاحبههای متعدد امام آغاز گردید؛ که نقش بسیار زیادی در تبیین اهداف نهضت امام و مقابله با تبلیغات سوء رسانههای غربی داشت. (۴)
هر کاری را که لازم بدانم میکنم
دکتر حسن حبیبی:
شب، حدود ساعت ۸ یا ۸/۵ بود که مأموران پلیس مراجعه کردند و گفتند مطالبی داریم که باید در خصوص اقامت امام به اطلاع ایشان برسانیم. پاسخ داده شد که: اگر میخواهید بدانید که آیا ایشان به فرانسه آمدهاند یا نه، مسأله روشن است و ما میگوییم بلی امام هستند که به فرانسه آمدهاند، اما اگر مقصد دیگر و حرف و سخنی دیگر دارید باید دقیقاً معلوم شود که اختیارتان چهاندازه است و از جانب چه کسی صحبت میکنید. گفتند ما میرویم و با پاسخ به این پرسشها برمیگردیم. شب بعد آمدند و گفتند که ما از طرف مقامات عالی فرانسه میخواهیم مطالبی به اطلاع شخص امام برسانیم. پرسیدیم که این مقامات عالی را معرفی کنید. گفتند این امر را در خدمت امام روشن خواهیم کرد. گفتیم امام که به زبان فرانسه سخن نمیگویند، گفتند اما در حضور ایشان مطالب را بیان میکنیم و شما ترجمه خواهید کرد. خدمت امام مطلب عرض شد، ایشان فرمودند مانعی ندارد. به هر حال مأموران آمدند و نشستند و اولین حرف آنها این بود که از طرف مقامات عالی آمدهاند و بنا دارند که برخی مطالب را خدمت امام بگویند. گفتیم حالا میتوانید بگویید کدام مقامات؟ تلویحاً گفتند از طرف شخص رئیس جمهور فرانسه مأمورند که این نکات را به عرض امام برسانند: اول این که میخواستیم بدانیم آیا امام قصد اقامت طولانی در فرانسه را دارند یا نه؟ ثانیاً این که آیا حضرت ایشان اطلاع دارند که مطابق مقررات فرانسه باید از هرگونه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی خودداری کنند؟ پرسیدیم فعالیت تبلیغاتی چیست؟ گفتند: ایشان نباید سخنرانی و مصاحبه رادیویی و تلویزیونی بکنند. مطلب به عرض امام رسید. ایشان قاطعانه فرمودند: «نخیر، من هر جا که هستم هر کاری را که لازم بدانم میکنم. البته من بنا ندارم که در فرانسه بمانم و هر وقت که وسایل فراهم شود از اینجا خواهم رفت.» بعد ما شروع کردیم به سؤال کردن از مأموران پلیس که، خوب اگر امام از اینجا نامهای بنویسند و از کشور فرانسه پست شود آیا از نظر شما اشکالی دارد، حضرات که متوجه مطلب نبودند، گفتند: نه، چه اشکالی دارد. گفتیم اگر مطلبی را ایشان در حضور نزدیکان خودشان بفرمایند و ضبط شود و این مطلب به خارج از فرانسه منتقل شود، آیا مخالف مقررات فرانسه است؟ گفتند: نه، فرانسه جلوی آزادیهای اساسی فردی را نمیگیرد و این امور اشکالی ندارد و اصلاً ما فقط آمدهایم بگوییم ایشان در فرانسه نباید تبلیغات سیاسی داشته باشند. گفتیم: اگر خبرنگاران غیر فرانسوی از ایشان سؤالاتی بکنند و ایشان پاسخ بدهند و این مطلب در خارج از فرانسه منتشر شود، اشکالی دارد؟ باز گفتند: نه، ما این مطالب را با توجه به نظری که از این سؤالات بود خدمت امام گفتیم و ایشان فرمودند: «بسیار خوب، ما هم قصدمان همین کارهاست.» به هر حال به مأموران پلیس گفتیم که امام نظر خود را بیان کردند، اگر مطلب دیگری دارید بگویید، گفتند: مطلب ما همین بود. اگر امام مطلبی دارند بفرمایند، امام فرمودند:
«عراقیها به من گفتند میتوانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته باشید و جواب من به آنها این بود که من هر جا که با شما باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک برای نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا میشود، اما دولت عراق باید توجه داشته باشد که دولت ایران میخواهد که من در عراق نباشم و فعالیت نکنم و دولت عراق را زیر فشار گذاشته است و نظر خود را به وی تحمیل میکند و اگر عراق مستقل است باید زیر بار این امر نرود. عراقیها گفتند که اگر از عراق بروید به کجا خواهید رفت و من گفتم به جایی میروم که زیر سلطهی ایران نباشد و نخواهد استقلال خود را از دست بدهد.»
پس از این که مأموران پلیس رفتند، خدمت ایشان عرض شد که به محض آن که امام مصلحت ببینند ترتیب مصاحبه مفصلی را خواهیم داد و اگر به فرضی، فرانسه مزاحم کار شد و یا مانع اقامت گردید، به کشور دیگر خواهیم رفت و خلاصه شهر به شهر و کشور به کشور پیش خواهیم رفت، تا آنجا که خدا بخواهد و بتوانیم، و ایشان با قاطعیت و در عین حال خوشحال از این طرز کار فرمودند: «بله، همین کار را اگر لازم شد خواهیم کرد.» (۵)
وظیفه ما عمل به احکام الهی است
پروفسور حامد الگار:
زمانی بعضی از دوستان من که در پاریس به ملاقات آیت الله خمینی میرفتند از ایشان سؤال میکردند آیا فکر نمیکنید این خطر وجود دارد که ادامهی این خونریزی و قربانی دادنها در دلهای مردم یأس و دلسردی ایجاد کند؛ به طوری که اصل نهضت از بین برود؟ آیا بهتر نیست کمی دست نگهدارید و به ترتیبی در صدد اصلاح موقتی رژیم موجود برآیید؟ آیت الله خمینی در پاسخ، همین قدر گفتند که: «وظیفهی ما عمل به احکام الهی است و این دیگر به عهدهی خداست که نتیجهی اعمال ما در زمان حیات ما یا پس از آن تحقق یابد.» (۶)
اگر هیچ کس نگوید، من میگویم
دکتر حسن حبیبی:
امام در پاریس میفرمودند: «اگر تمامی افراد بگویند شاه برود، من هم با آنها میگویم شاه باید برود، اگر افراد معدودی باشند که این مطلب را بگویند، باز هم با آنها میگویم شاه باید برود و اگر هیچ کس نگوید شاه برود، باز من میگویم شاه باید برود، چون این امر به دلخواه من نیست که بگویم یا نگویم، گفتن، یک تکلیف الهی است؛ این وظیفه است.» (۷)
نزد خدا چه جوابی بدهم؟
آیت الله هاشمی رفسنجانی:
آن روزها که با امام در مورد قائم مقام رهبری مذاکره و مباحثه داشتیم، در جلسهای هیجانی، وقتی دوستان اصرار میکردند که صبر کنیم، ایشان با چشمانی نگران به حضار نگاه کردند و فرمودند: «من برای عمر خودم خیلی فرصت طولانی نمیبینم و وظیفهی خود میدانم که این مسأله را حل کنم. من میدانم که بعد از من اگر این کار را انجام ندهم، چه پیش خواهد آمد. از من نخواهید کاری بکنم که وقت حضور نزد خدا، جوابی نداشته باشیم.» آن موقع این جملات را خیلی جدی نگرفتم، ولی خیلی طول نکشید که فهمیدم ایشان گویا چیزهایی را در مورد خاموشی عمر خود احساس کرده بودند. (۸)
به تکلیف شرعیام میپردازم
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر آشتیانی:
روزی چند تن از ائمهی جمعه شهرستانهای مختلف، از جمله شهدای محراب آیت الله صدوقی و آیت الله مدنی و عدهای دیگر در ارتباط با عزل بنی صدر خدمت امام رسیدند. این عده پس از بازگشت از محضر امام خوشحال به نظر میرسیدند، کنجکاوانه پرسیدم چه شده که شما این قدر خوشحالید؟ پاسخ دادند که امام فرمودهاند: «چنانچه حجت شرعی تمام شده باشد، درنگ نخواهم کرد. بدانید که خلع بنی صدر لحظهای به طول یک دقیقه بیش نخواهد بود.» حضرت امام به مخاطبان خود فرموده بودند:
«شما خیال نکنید که من از هیاهو و جنجال میترسم، اگر تمام این جمعیت که در حسینیه حاضر میشوند و فریاد برمیآورند «درود بر خمینی»، زمانی خلاف آن را بگویند، برای من هیچ تفاوتی داشته باشد. من هرگز ذرهای به هوچیگریها وقعی نخواهم گذاشت. من کاری به هیاهو و درود گفتنها ندارم، بلکه شخصاً به تکلیف شرعیام میپردازم، همین و بس.» (۹)
اگر بناست کسی دست از کار بکشد…
حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدجواد مهری:
یکی از خدمتگزاران جمهوری اسلامی میگفت خدمت امام رسیدم و عرضه داشتم من از کار کردن خسته شدهام. کارهایم خیلی زیاد است و توان انجام آنها را ندارم، اگر ممکن است دیگری را به جای من نصب کنید تا من کمی استراحت کنم. امام در پاسخ فرمود:
«اگر بناست کسی دست از کار بکشد من از شما اولی هستم، چون با این سن پیری و خستگی فراوان، بیشتر نیاز به آسایش دارم.» او میگفت پس از این مطالب امام، من شرمنده شدم و دیگر حرف نزدم. (۱۰)
اگر ما استراحت کنیم…
یکی از دوستان نزدیک آیت الله شهید مدنی:
همراه آیت الله شهید مدنی خدمت امام رسیدیم. حاج آقا مدنی همین طور مؤدب نشسته بودند، من به امام گفتم حاج آقا مدنی از هر ۲۴ ساعت، سه ساعت استراحت میکنند امام فرمودند: «اگر ماها و مدنی استراحت کنیم چه کسی کارها را انجام میدهد؟ مدنی دست راست من است.» (۱۱)
اهل این کارها نیستم
آیت الله محمد مؤمن:
یکی از شاگردان امام برای تبلیغ به یکی از روستاهای نزدیک قم میرفت. با توجه به احتیاج مردم آنجا به مسجد، دو نفر از مقلدین امام گفتند ما در صورتی هزینه ساخت مسجد را میپذیریم که امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند. وقتی مطلب توسط مرحوم اشراقی به امام عرض شد، ایشان فرمودند: «من اهل این کارها نیستم.»
با توجه به این که مسجد مورد احتیاج بود و راهی هم جز کمک آن مالکین نبود و آنها هم کمکشان را موکول به تشریف فرمایی امام کرده بودند، این دوست ما با آقای اشراقی صحبت کرد که بالأخره راه چاره چیست؟ ایشان گفت آنچه امام در برابر آن خاضع است وظیفهی الهی است. اگر مسأله توضیح داده شود و ایشان احساس وظیفه کنند حتماً میآیند. وقتی مجدداً خدمت امام جریان آن دوست و نیاز آن محل به مسجد و همهی مسائل را عرض کردیم. ایشان پذیرفتند و بعد تشریف بردند و کلنگ مسجد را زدند. (۱۲)
ما مأمور به ادای تکلیف هستیم
یک روز از عملیات بدر میگذشت و ما هنوز نتوانسته بودیم به هدف نهایی از پیش تعیین شده عملیات برسیم و دشمن هم فشار زیادی را وارد آورده و بعضی مناطق آزاد شده را متصرف شده بود. در چهرهی تک تک فرماندهان و رزمندگان اسلام گرد غم و ناامیدی و اندوه دیده میشد. از سوی فرماندهی قرارگاه مرکزی، همهی یگانها آماده بودند تا به محض فرا رسیدن شب بر دشمن که تازه به مناطق از دست داده راه یافته بود، حمله کنند. ناگهان جو سکوت و غمباری که بر همه جا حاکم بود با رسیدن چند سطر پیام امام شکست و به جوی مملو از امید، اطمینان و آرامش تبدیل شد.
امام طی پیامی به فرماندهان ارتش و سپاه فرموده بودند: «به فرماندهان سپاه و ارتش بگویید چون گزارش دادند بعضیها ناراحت هستند میخواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا میکنم ولی همه ما باید بدانیم که تابع اراده خداوند هستیم ما از ائمه که بالاتر نیستیم آنها هم در ظاهر بعضی وقتها موفق نبودند… ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستیم. عمده مشیت خداوند است که هرچه او بخواهد همان خوب است و چون عسل شیرین و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او میخواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید محکم باشید.» (۱۳)
در قبال افغانستان وظیفه داریم
مهندس میرحسین موسوی:
زمانی این تحلیل مطرح بود که اگر ما در رابطه با افغانستان با همسایهی شمالی سازش میکردیم ممکن بود مسأله عراق را بتوانیم راحتتر حل بکنیم (البته در حد تحلیل بود، نه راه حل)، اما امام فرمودند: (افغانیها یک ملت مسلمان هستند که ما در قبالشان وظیفه داریم.» ایشان مسألهی افغانستان را در یک افق باز که متعلق به امت اسلامی است میدیدند، نه این که مسأله را به طور ملی ببینند. (۱۴)
پینوشتها:
۱- همان، ص ۱۲٫
۲- همان.
۳- همان، ص ۱۳٫
۴- همان.
۵- همان، ص ۱۴-۱۶٫
۶- همان، ص۱۶٫
۷- همان، ص۱۷٫
۸- همان.
۹- همان، ص ۱۷-۱۸٫
۱۰- همان، ص ۱۸٫
۱۱- همان.
۱۲- همان، ص ۱۹٫
۱۳- همان، ص ۱۹-۲۰٫
۱۴- همان، ص ۲۰٫
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (۱۳۸۹)، درسهایی از امام: اخلاص و تقوا، قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول
بازدیدها: 328