فرق مسیر امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام
هیات: شرایط جامعه زمان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام موجب تفاوتهایی در فعالیت این دو برادر طی مدت امامت آنها شده. در زمان امام حسن علیه السلام چه شرایطی موجب صلح شد؟ این شرایط با شرایط زمان امام حسین علیه السلام چه تفاوتی داشت و چرا امام حسین علیه السلام حاضر نشد صلح کند؟
شهید مطهری رحمه الله علیه به این سؤال پنج پاسخ داده است:
1. تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی
امام حسن علیه السلام در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یک حاکم و به عنوان یک نفر طاغی و معترض در زمان امیرالمومنین علیه السلام قیام کرد، به عنوان اینکه من خلافت علی علیه السلام را قبول ندارم، به این دلیل که او کشندگان عثمان را که خلیفه بر حق مسلمین بوده، پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است. [البته معاویه] تا آن وقت ادعای خلافت هم نمی کرد و مردم نیز او را تحت عنوان «امیر المؤمنین» نمی خواندند.
امام حسن علیه السلام بعد از امیر المومنین علیه السلام در مسند خلافت قرار می گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود. به علل خاص تاریخی، وضع حکومت امیر المومنین علیه السلام در زمان خودش- که امام حسن علیه السلام هم وارث آن وضع حکومت بود- از نظر داخلی تدریجاً ضعیف تر می شود، به طوری که نوشته اند بعد از شهادت امیر المومنین علیه السلام به فاصله هجده روز – که این هجده روز هم عبارت است از مدتی که خبر به سرعت به شام رسیده و بعد معاویه بسیج عمومی و اعلام آمادگی کرده است – معاویه حرکت می کند برای فتح عراق. در اینجا وضع امام حسن علیه السلام یک وضع خاصی است؛ یعنی خلیفه مسلمین است که یک نیروی طاغی علیه او قیام کرده است.
کشته شدن امام حسن علیه السلام در این وضع؛ یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت. مقاومت امام حسن علیه السلام تا سر حد کشته شدن، نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش، نه نظیر مقاومت امام حسین علیه السلام. امام حسین علیه السلام وضعش وضع یک معترض بود، در مقابل حکومت موجود. اعتراض کرد به وضع موجود و به حکومت موجود و به شیوع فساد و به اینکه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت کردند که چه مردمی هستند، و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری کرد تا کشته شد. این بود که قیامش یک قیام افتخارآمیز و مردانه تلقی می شد و تلقی هم شد.
امام حسن علیه السلام وضعش از این نظر درست معکوس وضع امام حسین علیه السلام است؛ یعنی کسی است که در مسند خلافت جای گرفته است. دیگری معترض به اوست و اگر کشته می شد، خلیفی مسلمین در مسند خلافت کشته شده بود و این خودش یک مسئله ای است که حتی امام حسین علیه السلام هم از مثل این جور قضیه احتراز داشت که کسی در جای پیغمبر صلوات الله علیه و در مسند خلافت پیغمبر صلوات الله علیه کشته شود. ما می بینیم که امام حسین علیه السلام حاضر نیست که در مکه کشته شود؛ چرا؟ فرمود: این احترام مکه است که از میان می رود.[1] به هر حال مرا می کشند. چرا مرا در حرم خدا و در خانه خدا بکشند که هتک حرمت خانه خدا هم شده باشد؟! ما می بینیم امیر المومنین علیه السلام در وقتی که شورشیان در زمان عثمان شورش می کنند، فوق العاده کوشش دارد که خواسته های آنها انجام شود، نه اینکه عثمان کشته شود. از عثمان دفاع می کرد که خودش فرمود: من اینقدر از عثمان دفاع کردم که می ترسم گنهکار باشم: «خَشیتُ أن أکونَ آثِماً»؛[2] ولی چرا از عثمان دفاع می کرد؟ آیا طرفدار شخص عثمان بود؟ نه، آن دفاع شدیدی که می کرد، می گفت: من می ترسم که تو خلیفه مقتول باشی. این برای عالم اسلام ننگ است که خلیفه مسلمین را در مسند خلافت بکشند. بی احترامی است به مسند خلافت.
پس اگر امام حسن علیه السلام مقاومت می کرد، نتیجه نهایی اش- آن طور که ظواهر تاریخ نشان می دهد- کشته شدن بود؛ اما کشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت؛ ولی کشته شدن امام حسین علیه السلام کشته شدن یک نفر معترض بود.
2. جنگ بی ثمر
نیروهای عراق؛ یعنی نیروهای کوفه ضعیف شده بود. بسیاری از اصحاب امام حسن علیه السلام به حضرت خیانت کردند و منافقین زیادی در کوفه پیدا شده بودند و کوفه یک وضع ناهنجاری پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود. یکی از بلاهای بزرگی که در کوفه پیدا شد، مسئله پیدایش خوارج بود.
کوفه امام حسن علیه السلام، یک کوفه خسته و ناراحتی بود. یک کوفه متفرّق و متشتّتی بود. یک کوفه ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود. کوفه ای بود که ما می بینیم امیر المومنین علیه السلام در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگی شان شکایت می کند.
از نظر امام حسن علیه السلام مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم. آنچنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن علیه السلام خودش از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می آمد- حتی وقتی که به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید. برای اینکه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت. یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد؛ ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود، تیر کارگر نشد؛ و الا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.
به هر حال، در کوفه چند دستگی پیدا شده بود. این جهت را هم همه اعتراف داریم که دست کسی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست، بازتر است از دست کسی که پایبند به این جور چیزهاست. معاویه در کوفه یک پایگاه بزرگی با پول ساخته بود. جاسوسهایی که مرتب می فرستاد به کوفه، از طرفی پولهای فراوانی پخش می کردند و وجدانهای افراد را می خریدند و از طرف دیگر، شایعه پراکنیهای زیادی می کردند و روحیه ها را خراب می نمودند. اینها همه به جای خود، در عین حال، اگر امام حسن علیه السلام ایستادگی می کرد، یک لشکر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد. لشکری که شاید حداقل سی چهل هزار نفر باشد، و شاید- آن طور که در تواریخ نوشته اند- تا صد هزار نفر هم امام حسن علیه السلام می توانست لشکر فراهم کند که تا حدی برابری کند با لشکر جرّار صد و پنجاه هزار نفری معاویه.
نتیجه چه بود؟ اگر امام حسن علیه السلام می جنگید، یک جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف می شدند، بدون آنکه یک نتیجه نهایی در کار باشد. احتمال اینکه بر معاویه پیروز می شدند- آن طور که شرایط تاریخ نشان می دهد- نیست، و احتمال بیش تر این است که در نهایت امر، شکست از آن امام حسن علیه السلام باشد. این چه افتخاری بود برای امام حسن علیه السلام که بیاید دو سه سال جنگی بکند که در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته بشوند و نتیجه نهایی اش یا خستگی دو طرف باشد که بروند سر جای خودشان و یا مغلوبیت امام حسن علیه السلام و کشته شدنش در مسند خلافت؟ اما امام حسین علیه السلام یک جمعیتی دارد که همه آن هفتاد و دو نفر است. تازه آنها را هم مرخص می کند، می گوید: می خواهید بروید، بروید. من خودم تنها هستم. آنها ایستادگی می کنند تا کشته می شوند. یک کشته شدن صددرصد افتخارآمیز.
3. تفاوت یاران دو امام
مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند، واقعاً بی تاب شده بودند که حتی می بینید بعضی معتقدند که واقعاً در کوفه یک زمینه صددرصد آماده ای بود و یک جریان غیر مترقَّبه اوضاع را دگرگون کرد. مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین علیه السلام و اعلام آمادگی کامل می کنند. حال که امام حسین علیه السلام آمد و مردم کوفه یاری نکردند، البته همه می گویند: پس زمینه کاملاً آماده نبوده؛ ولی از نظر تاریخی، اگر امام حسین علیه السلام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محکوم بود؛ (چون) می گفتند: یک زمینه بسیار مساعدی را از دست داد.
4. تفاوت شرایط اجتماعی دو امام علیه السلام
حکومت ستمکار وقت از امام حسین علیه السلام بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَینَ بِالْبَیعَةِ أخْذاً شَدیداً لَیسَ فیهِ رُخْصَةٌ»؛ حسین علیه السلام را بگیر برای بیعت، محکم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت کند. از امام حسین علیه السلام تقاضای بیعت می کردند. امام حسین علیه السلام جوابش فقط این بود: نه، بیعت نمی کنم، و نکرد. جوابش منفی بود. امام حسن علیه السلام چطور؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح کند، معاویه از امام حسن علیه السلام تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن؟ نه؛ بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن علیه السلام یا کسی از کسان امام حسن علیه السلام؛ یعنی امام حسین علیه السلام، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن علیه السلام آمده باشند با معاویه بیعت کرده باشند. ابداً صحبت بیعت در میان نیست.
5. مهیا بودن شرایط امر به معروف و نهی از منکر در زمان امام حسین علیه السلام
معاویه از روزی که به خلافت رسیده است (در مدت این بیست سال) هرچه عمل کرده است، بر خلاف اسلام عمل کرده است. این حاکم جائر و جابر است. جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینند. احکام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل می کند، خونهای محترم را ریخته است، حالا هم بزرگ ترین گناه را مرتکب شده است و بعد از خودش پسرِ شرابخوارِ قماربازِ سگبازِ خودش را [به عنوان ولایتعهدی] تعیین کرده است؛ اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوّه همین طور بود، بحثی نیست. برای خود امام حسن علیه السلام که مسئله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد؛ ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بکنم، و حال می گوید: من حاضرم به کتاب خدا و به سنت پیغمبر صلوات الله علیه و به سیره خلفای راشدین صددرصد عمل کنم، برای خودم جانشین معین نمی کنم، بعد از من خلافت مال حسن بن علی علیه السلام است و حتی بعد از او مال حسین بن علی علیه السلام است (یعنی به حق آنها اعتراف می کند)، فقط آنها تسلیم امر کنند (کلمه ای هم که در ماده قرارداد بوده، کلمه «تسلیم امر» است)؛ یعنی کار را به من واگذار کنند. همین مقدار. امام حسن علیه السلام عجالتاً کنار برود، کار را به من واگذار کند و من با این شرایط عمل می کنم. ورقه سفیدامضا فرستاد؛ یعنی زیر کاغذی را امضا کرد، گفت: هر شرطی که حسن بن علی علیه السلام خودش مایل است، در اینجا بنویسد. من قبول می کنم. من بیش از این نمی خواهم که زمامدار باشم؛ و الا من به تمام مقررات اسلامی صددرصد عمل می کنم.
حال فرض کنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم که معاویه آمد یک چنین کاغذ سفیدامضایی برای امام حسن علیه السلام فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد، گفت: تو برو کنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟ مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است؟ من مجری منویات تو هستم. فقط امر دایر است که آن کسی که می خواهد کتاب و سنت الهی را اجرا کند؛ من باشم یا تو. آیا تو فقط به خاطر اینکه آن کسی که این کار را می کند، تو باشی. می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا کنی؟! اگر امام حسن علیه السلام با این شرایط تسلیم امر نمی کرد، جنگ را ادامه می داد، دو سه سال می جنگید، ده ها هزار نفر آدم کشته می شدند، ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن علیه السلام کشته می شد. امروز تاریخ، امام حسن علیه السلام را ملامت می کرد. می گفت: در یک چنین شرایطی [باید صلح می کرد]. اگر امام حسن علیه السلام با این شرایط [صلح را] قبول نمی کرد. امروز در مقابل تاریخ محکوم بود. قبول کرد؛ وقتی که قبول کرد، تاریخ آن طرف را محکوم کرد. امام حسین علیه السلام یک منطق بسیار رسا و یک تیغ بُرنده داشت. آن، چه بود؟
پیغمبر صلوات الله علیه فرمود: «مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لِحَرامِ اللَّهِ، ناکثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّه، یعمَلُ فی عِبادِ اللَّهِ بِالاثْمِ وَ الْعدْوانِ، فلَمْ یغَیرْ علَیهِ بفِعْلٍ وَ لا قوْلٍ، کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ انْ یدْخلَهُ مدْخَلَهُ. الا وَ انَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ…»؛[3] اگر کسی حاکم ستمگری را به این وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نکند، به عملش یا گفته اش، آنچنان مرتکب گناه شده است که سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذّب کند که آن حکمران جائر را معذّب می کند.
برای امام حسن علیه السلام این مسئله هنوز مطرح نیست. برای امام حسن علیه السلام حداکثر این مطرح است که اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد. اینکه «اگر بیایند بعد از این چنین می کنند » غیر از این است که یک کاری کرده اند و ما الآن سند و حجتی در مقابل اینها بالفعل داریم. این است که می گویند: صلح امام حسن علیه السلام زمینه را برای قیام امام حسین علیه السلام فراهم کرد. لازم بود که امام حسن علیه السلام یک مدتی کناره گیری کند تا ماهیت امویها که بر مردم مخفی و مستور بود، آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ، قیام موجّهی باشد.
پس از قرارداد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست، عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن علیه السلام عرض کردند: دیگر الآن این قرارداد صلح کأن لم یکن است- و راست هم می گفتند؛ زیرا معاویه آن را نقض کرد- بنابراین، شما بیایید قیام کنید. فرمود: نه، قیام برای بعد از معاویه؛ یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند. آن وقت، وقتِ قیام است. معنی این جمله این است که اگر امام حسن علیه السلام تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت که امام حسین علیه السلام قرار گرفت، قطعاً قیام می کرد.[4]
حسن ختام
پیامبر عزیز خداصلوات الله علیه فرمودند: «الْحَسَنُ وَ الحُسینُ امامان قَامَا أوْ قَعَدَا؛[5] حسن و حسین علیه السلام هر دو پیشوا هستند؛ چه در حال قیام و نهضت باشند، و چه در حال صلح و آرامش.»
پی نوشت ها:
1. ر.ک: الکامل، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، 1385ق، ج 2، ص 546.
2. ر.ک: نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح صبحی صالح، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، ص 358.
3. وقعة الطف، ابی مخنف، جامعه مدرسین، قم، 1417ق، ص172.
4. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 75، صدرا، چاپ چهل و هفتم، 1391، تهران.
5. شیخ مفید ارشاد ص 220؛ مناقب ابن شهراشوب، ج3، ص 368؛ بحارالانوار، ج43، ص291.
منبع: حوزه
بازدیدها: 0