از على بن يزيد روايت شده، گفت: من در آن هنگام كه امام سجّاد عليه السّلام (در سفر كربلا) از شام به مدينه بازمى گشت، همراه آن حضرت بودم، من به همراهان آن حضرت، از زنان و … نيكى مى كردم و نيازهاى آنها را تأمين مى نمودم، وقتى كه آنها به مدينه رسيدند، مقدارى از زيورهاى خود را (به عنوان پاداش و قدرشناسى) براى من فرستادند، آنها را نگرفتم، و گفتم: من براى خدا، به آنها خدمت كردم، نه براى پول، امام سجّاد عليه السّلام سنگ سياه بسيار سختى را از زمين برداشت، و انگشتر خود را بر روى آن نهاد، و شكل صفحه انگشتر، در آن سنگ نقش بست، سپس آن سنگ را به من داد و فرمود: «اين سنگ را بگير و هر حاجتى دارى به وسيله آن، بدست بياور.
على بن يزيد مىگويد: «سوگند به خداوندى كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به حقّ مبعوث كرد، آن سنگ در شب بسيار تاريك، مى درخشيد و من در پرتو روشنائى آن، اطراف را مى ديدم، و آن را بر قفلهاى بسته مى نهادم، باز مى شدند، و آن را به دستم گرفته و در برابر پادشاهان مى ايستادم، از ناحيه آنها به من گزندى نمى رسيد».
عالم بزرگ، شيخ حرّ عاملى رحمة الله علیه با اشعار خود، به همين معجزه اشاره كرده و مى گويد:
و الحجر الاسود لمّا طبعه ارى عجيبا الّذى كان معه
و كم له من معجز و فضل و شرف باد و قول فصل
«وقتى كه امام سجّاد عليه السّلام انگشتر خود را بر آن سنگ سياه نهاد، از آن پس، چيزهاى عجيبى همراه آن سنگ ديدم، آن حضرت داراى چه بسيار معجزه و كرامت و امور فوق العاده و پياپى، و گفتار روشن و قاطع است».
منبع: نگاهى بر زندگى چهارده معصوم عليهم السلام، شیخ عباس قمی ,ص 120
به کانال هیات رزمندگان اسلام بپیوندید
بازدیدها: 246