ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاء الهی با استفاده از علم الهی نامحدود خود؛ توانایی ارتباط با تمامی کائنات جهان من الجمله موجودات و حیوانات را داشته و آنها را مورد الطاف خود قرار داده اند.
ارادت کبوتر به امام کاظم علیه السلام
علی بن ابوحمزه ثمالی حکایت می کند: روزی یکی از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسی کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد و حضرتش را به میهمانی در منزل خود دعوت کرد. امام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید. همین که حضرت وارد منزل شد میزبان تختی را مهیا نمود و امام کاظم بر ان تخت جلوس فرمود: چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت حضرت متوجه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازی و معاشقه با یکدیگر می باشند.
وقتی صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرت وارد شد امام علیه السلام را در حال خنده و تبسم مشاهده کرد. از روی تعجب اظهار داشت یا ابن رسول الله این خنده و تبسم برای چیست؟
حضرت فرمود برای این یک جفت کبوتری است که زیر تخت مشغول شوخی و بازی هستند، کبوتر به همسر خود می گوید: ای انیس و منوس من ای عروس زیبای من قسم به خداوند یکتا! بر روی زمین موجودی محبوبتر و زیباتر از تو نزد من نیست مگر این شخصیتی که روی تخت نشسته است.
صاحب منزل با تعجب عرضه داشت: آیا شما زبان حیوانات و سخن کبورتان را هم می فهمید.
امام فرمود: بله، ما اهل البیت رسالت، سخن حیوانات و پرندگان را می دانیم و بلکه تمام علوم اولین و آخرین به ما داده شده است.
دعای امام کاظم علیه السلام در حق شیر
على بن ابى حمزه بطائنى مىگويد: ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السلام روزى به يكى از مزرعه هاى خود كه خارج از مدينه بود مىرفت. من هم همراهش بودم. ايشان سوار بر استرى بود و من سوار بر خرى بودم. ميان راه شيرى پيدا شد و سر راه ما قرار گرفت. من از خوف زبانم بند آمد، ولى امام كاظم بدون توجه و اعتنا پيش رفت و من ديدم شير براى او اظهار خوارى و زبونى مىكند.
امام كاظم علیه السلام براى او ايستادند و به همهمه او گوش فرا دادند و در اين هنگام آن شير دست بر كفل استر نهاده بود و من سخت مىترسيدم.
آنگاه شير خود را به كنار جاده كشاند و امام موسى بن جعفر علیه السلام رو به قبله ايستاد و شروع به دعا كرد و ديدم لبهايش را تكان مىدهد و من نفهميدم كه چه دعايى مىكند و سپس با دست خود به شير اشاره فرمود برود. شير همهمه ايى طولانى كرد و امام كاظم علیه السلام آمين مىگفت تا شير از نظر ناپديد شد، امام كاظم به راه خود ادامه داد و من هم از پى ايشان راه افتادم و چون از آنجا دور شديم. خودم را به ايشان رساندم و گفتم: فدايت گردم، موضوع شير چه بود كه من بر شما ترسيدم و به خدا سوگند از رفتارش با شما تعجب كردم.
امام فرمودند: اين شير از سختى زايمان ماده شيرش شكايت مىكرد و از من خواست دعا كنم تا خداى عزوجل گره از كارش بگشايد و چنان كردم و به من الهام شد كه توله هايش همه نر خواهند بود و به او گفتم.
شير گفت برو در حفظ خدا باشى و خداوند بر تو و هيچ يك از شيعيان تو جانور درنده ايى را چيره نگرداند. امام فرمودند: و من چند بار آمين گفتم.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام،عبدالله صالحی،قم: انتشارات مهدی یار، 1381؛صص35-36
به کانال هیات رزمندگان اسلام بپیوندید
بازدیدها: 480