لالایی مادران برای فرزندانی که دیگر نیستند

خانه / پیشنهاد ویژه / لالایی مادران برای فرزندانی که دیگر نیستند

کاظم زاده از خرمشهر بعد از آزادی می‌گوید: «مادرها که بعد از مدت‌ها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و با هم صحبت می‌کردند. پیوندشان خون پسرانشان بود. بعضی‌هایشان برای حفظ خرمشهر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادی‌اش.»

لالایی مادران برای فرزندانی که دیگر نیستند

هیاتمریم کاظم‌زاده از جمله خبرنگاران خانمی بود که در دوران هشت سال جنگ تحمیلی پا به پای دیگر رزمندگان در مناطق خطرناک و حساسی مثل غرب و جنوب حضور داشت تا به ثبت وقایع آن برهه از تاریخ کشورمان بپردازد. او که با ثبت تصاویر این مسئولیت را برعهده می‌گیرد در بخشی از خاطرات خود به گویا کردن آنچه در پشت دوربینش می‌گذرد، می‌پردازد. در ادامه مطلب خاطره‌ای از او را بعد از فتح خرمشهر و حضورش در این منطقه می‌خوانید:

«بهمن ماه سال ۶۱ برای گرفتن عکس به خرمشهر رفتم. بعد از آزادسازی و پاکسازی نسبی شهر می‌شد به صورت محدود وارد خرمشهر شد. در همان ایام بود که اولین گروه‌های ساکن خرمشهر می‌توانستند تحت شرایطی به منطقه بیایند. توفیقی برایم شد تا همراه خانواده شهدای اهل خرمشهر شوم.

لالایی مادران برای فرزندانی که دیگر نیستند

شب‌هنگام خواب، مادرها که بعد از مدت‌ها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و با هم صحبت می‌کردند. پای صحبت‌هایشان نشستم. پیوندشان خون پسرانشان بود. بعضی‌هایشان برای حفظ خرمشهر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادی‌اش.

یکی از مادرها خانم حاجی شاه بود. سه فرزندش در خرمشهر شهید شده بودند. آن سال آمده بود تا هم خانه‌اش را ببیند و هم به زیارت قبر شهنازش و دو پسرش برود. برایم از دخترش گفت. شهنازش متولد ۱۳۳۹ بود. دروس حوزوی می‌خواند و در کلاس‌های نهضت سواد آموزی معلم بود. هشتم مهر سال ۵۹، همراه دوستش شهناز محمدی، برای سنگرها غذا می‌بردند که هر دو با گلوله دشمن شهید می‌شوند.

لالایی مادران برای فرزندانی که دیگر نیستند

برایم گفت که چطور خودش، دخترش را کفن کرده. بعد از شهناز، به فاصله یک ماه، در ۴ آبان، محمدحسینش را از دست می‌دهد. محمدحسین سه سال از شهناز بزرگ‌تر بود. تا روز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. جسد محمدحسین را پیدا نکردند. پسر بزرگش ناصر که متولد سال ۱۳۳۰ بود، بعد از آزادی خرمشهر در منطقه، ۲۱ مهر سال ۶۱ در آبادان شهید شد.

آن شب، مادرها شاعر شده بودند و لالایی‌های فی البداهه برای پسرانشان می‌خواندند. با اجازه‌شان ضبطم را روشن گذاشتم.

بازدیدها: 0

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *