مختصری درباره داستان لیله المبیت

خانه / تازه ها / مختصری درباره داستان لیله المبیت

لیله المبیت یادآور ایثار و شجاعت علی علیه السلام است در شبی که مشرکان مکه تصمیم داشتند دسته جمعی به قتل پیامبر اکرم اقدام کنند. و آن حضرت در بستر پیامبر اکرم خوابید و رسول خدا شبانه از مکه خارج شدند. آیه ای از قرآن در شأن اين اقدام علی علیه السلام نازل شده است.

نقشه قتل محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

وقتی مشرکان مکه از تغییر رویه پیامبر از دعوت هایی که به اسلام می کرد، منصرف شدند. تصمیم گرفتند نقشه قتل او را بکشند. مشرکان دور هم جمع شدند و هر یک برای مقابله جدی تر با محمد (ص) نظری داد.

أبو البختری بن هشام گفت: محمد را باید بگیرید و به زنجیر بکشید. و در میان درهای بسته او را زندانی کنید تا به سرنوشت شعرای دیگر گرفتار شود.

دیگران به او گفتند: این چاره کار نیست. شما که یاران محمد را می شناسید و از شدت علاقه و دلبستگی آنها به محمد آگاهید. ارتباط قلبی بین آنها بقدری قوی است که اگر ما چنین کاری را انجام دهیم و محمد را اسیر و دربند سازیم. یاران او بدون تردید بر ما هجوم خواهند آورد و او را آزاد خواهند کرد. که در این صورت ما موفق نخواهیم بود و شرایط تفاوتی نمی کند.

ابو الاسود ربیعة بن عمرو گفت: محمد را تبعید و او را از میان خود بیرون می کنیم. آنگاه که از جمع ما خارج شد. به خدا سوگند برای ما فرقی نمی کند و باکی نداریم که او کجا رفته و چه موقعیتی دارد.

عده ای گفتند: به خدا سوگند که این فکر خوبی نیست. مگر بیان شیرین و کلام جذاب او را نشنیده اید؟ مگر ندیده اید که او چگونه بر دلهای مردم تسلط دارد. به خدا سوگند اگر محمد را تبعید کنید. از خطر او در امان نیستید و چه زود باشد که کلام او در طایفه ای از اعراب نفوذ کند. و با بیان سحرآمیز خود آنان را شیفته و پیرو خود سازد. و با حمایت پیروان جدید خود بر شما بتازد. و آنچه در نظر دارد، در مورد شما اجرا کند. پس برای مبارزه با او تدبیری دیگر بیندیشید و از فکر تبعید او خارج شوید.

 

ابو جهل بن هشام گفت: به خدا سوگند من درباره محمد رأی و نظری دارم که فکر نمی کنم هرگز به راهی بهتر از آن دست یابید. گفتند: رأی شما چیست؟

 

ابو جهل گفت: نظر من این است که از هر طایفه ای جوانی نیرومند و شجاع که از افراد متوسط جامعه باشند. انتخاب شوند سپس به هر جوان شمشیری بدهیم. و این گروه در نیمه شب به او حمله کنند. و با یک ضربت هماهنگ کار او را بسازند و او را بکشند. و اگر چنین طرح و نقشه ای عملی شود. خون محمد بین قبایل مختلف قریش پخش می شود. و فرزندان عبد مناف (بستگان محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) چون نمی توانند با تمام مردم مکه بجنگند. به پول خون و دیه او راضی می شوند.

اعضاء انجمن به نشان پذیرش نظر ابو جهل، برای او کف زدند و رأیش را پذیرفتند و با همین قرار متفرق شدند.

هجرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

همان روزی که قریش برای مقابله با حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در دار الندوه تشکیل جلسه دادند. خدا به رسول خویش وحی کرد که مردم مکه در انجمنی گرد آمده و علیه تو متحد گشته اند. و قصد سوئی در مورد تو دارند ولی خدا تو را از مکر آنان برحذر می دارد. و از نیرنگشان محافظت می کند. مهیای سفر شو و خود را برای حرکت به سوی مدینه آماده کن.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم می دانست که مردم مکه بزودی او را محاصره می کنند. و با شمشیرهای برهنه بر سرش خواهند ریخت. و دیری نپایید که خانه محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به محاصره آنان درآمد. و ایشان در انتظار خروج رسول اللّه بودند. تا بر وی حمله برند ولی محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اعتنایی به تجمع آنها نکرد. و از مکر آنها نهراسید. زیرا حق تعالی آیه ای فرستاد. و حضرت را به تدبیر ایشان مطلع کرد:

 

وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیرُ الْماکرِینَ [1]

 

«و یاد کن آنان را که مکر کردند به تو، آنان که کافر شدند تا حبس کنند تو را، یا بکشند تو را به شمشیرهای قبایل یا بیرون کنند. تو را از مکه، و ایشان مکر می کنند و جزا می دهد خدا ایشان را و خدا بهترین جزادهندگان است، مکاران را.»

علی علیه السّلام در بستر رسول اللّه

علی علیه السلام همیشه تنها مدافع و حامی سرسخت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در همه شرایط حتی در دشوارترین صحنه ها بوده است. هنوز شب به نیمه نرسیده بود که محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حضرت علی علیه السّلام را بر بستر خود خواباند. و آن حضرت روانداز رسول اللّه را بر خود پیچید.

سپس خدا خواب را بر چشم دشمنان آن حضرت مسلط ساخت. و ایشان متوجه خروج رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از منزل نشدند. و حضرت پس از عبور از دام دشمن نزد ابو بکر رفت. و به اتفاق وی به سوی مدینه رهسپار شدند. و در بین راه به غار ثور نزدیک مکه رسیدند و در آنجا پنهان شدند.

اما گروهی که در انتظار خروج محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از منزل بودند. تا او را به قتل برسانند. ناگهان متوجه شدند که شب به پایان رسیده. و آنها در انتظاری بیهوده به سر برده اند زیرا تمام شب علی بن ابی طالب علیه السّلام در منزل خوابیده بود. و اثری از محمد نیست.

در این هنگام متعجب و متحیر به سوی اشراف و بزرگان مکه شتافتند. و با شرح ماجرا آنها را نیز نگران و حیران ساختند. در این میان ابو جهل به خانه ابو بکر رفت و از اسماء دختر او پرسید: پدرت کجا است؟

اسماء گفت: نمی دانم.

ابو جهل با سیلی به صورت اسماء زد و از منزل خارج شد و به اتفاق همراهان به جستجوی محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پرداختند، سپس رد پای ایشان را یافتند و با تعقیب آن به غار ثور رسیدند، ولی خدا به یاری رسولش آمد و منظره غار را در نظر آنان طوری مجسم کرد که همگی باور داشتند که مدت های مدید است کسی در این غار قدم نگذاشته، پس از ورود به آن صرف نظر کردند. [2]

مژدگانی برای یابنده محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

مخالفین رسول الله ناچار به مکه بازگشتند و صد شتر ماده مژدگانی برای یابنده آن حضرت مقرر کردند. در این حال سراقه کنانی داوطلب این کار شد و خود را مهیای جستجوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کرد. تا پس از تسلیم حضرت صد شتر به عنوان جایزه دریافت کند.

اما رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ابو بکر به مدت سه روز در غار ماندند. و همه روزه عامره بن فهیره غلام ابو بکر به هنگام عصر، گوسفندان را نزدیک غار می آورد. تا محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ابو بکر از شیر آنها استفاده کنند. و عبد الله فرزند ابو بکر هم در این مدت اخبار مکه را برای آنان می آورد.

تا اینکه خبر رسید. مردم دست از جستجوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برداشته اند. و او را فراموش کرده اند.

و سپس عبد الله بن اریقط راحله هایی برای ایشان آماده کرد. و رسول اللّه و همراهش به سوی مدینه رهسپار شدند. در بین راه ابو بکر از بیم آنکه کسی آنها را تعقیب کند. و یا ناگهان در دام دشمن بیفتند. مرتب به پشت سر خود نگاه می کرد. و دائم در هراس از افرادی بود که ممکن است بر سر راه کمین کرده باشند.

در این هنگام سراقه که در تعقیب آنها بود. ناگهان به آنها رسید.

ولی هنوز کاملا نزدیک آنها نشده بود. که اسبش به زمین خورد و دست و پای حیوانش در زمین فرو رفت. و از اطراف او گردبادی از دود و غبار به هوا برخاست. لذا سراقه دریافت که دستیابی به محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، برای وی مقدور و جایز نیست. و ناچار برای نجات از این مهلکه از رسول الله درخواست یاری نمود مشروط به اینکه قریش را از آنچه دیده است باخبر نسازد. محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم درباره سراقه دعا نمود. و او نجات یافت. و به مکه بازگشت و آنچه را دیده بود نزد خود محفوظ نگه داشت.

پی نوشت ها:

[1] مشهور است که عنکبوت به امر خدا بر در غار تارى تنید و کفار قریش ورود به آن را بیهوده پنداشتند.
[2] بقره، آیه: 207 – در تفسیر نمونه به نقل از مفسّر معروف اهل تسنّن (ثعلبى) آمده است:

هنگامى که پیغمبر اسلام تصمیم به هجرت گرفت. براى اداى دین و تحویل امانت هایى که نزد او بود. على علیه السّلام را به جاى خویش قرار داد. و شب هنگام که مى خواست از مکه خارج شود و مشرکان اطراف خانه او را محاصره کرده و آماده حمله بودند. دستور داد على علیه السّلام در بستر او بخوابد. و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) که مخصوص خود پیغمبر بود. روى خود بکشد. در این حال آیه فوق نازل شد. و به همین دلیل آن شب تاریخى،« لیلة المبیت» نامیده شده است. این جریان که یکى از بزرگترین فضایل على علیه السّلام است. در اکثر کتاب هاى اسلامى آمده و مورد تأیید مفسّرین و مورّخین قرار گرفته است.

 

منبع : کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی

 

 

داستان قرآنی : ماجرای لیله المبیت در قرآن کریم

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *