ماجرای سرودن شعر«آمدم ای شاه پناهم بده»

خانه / گوناگون / ماجرای سرودن شعر«آمدم ای شاه پناهم بده»

اشعار من الهامی است؛ یک بیت به نظرم می رسد و ادامه پیدا می کند. اینگونه نیست که بنشینم و فکر کنم و بعد از آن یک شعر بگویم

سرودن شعر برای ائمه معصوم(ع) هنری است که نیاز به نگاه خاص و عنایت ویژه آن بزرگواران هم دارد. «حسان» شاعر، مرثیه و مدیحه سرای نام آشنایی برای بسیاری از عاشقان ولایت و امامت محسوب می شود از سال های جوانی، اندیشه و شعرش را با یاد و خاطره ائمه اطهار(ع) به ویژه امام حسین(ع) متبرک کرده است و محصول این توسل عاشقانه تا امروز، ده ها شعر، مرثیه و سوگ است که این روزها در دسته های عزاداری و جمع بی تکلف عزاداران عاشورایی زمزمه می شود. «حبیب الله چایچیان» متخلص به «حسان»، علاقه قلبی اش را نسبت به خاندان مظلوم و حماسه آفرین عاشورا در 3 مجموعه شعر جمع آوری کرده است. با او که در بستر بیماری است و همسرش در منزلشان در محله پیروزی به گفت و گو نشستیم. این پیرمرد خنده روی 90ساله می گوید که تا عمر دارد به مدح ائمه اطهار(ع) ادامه خواهد داد و برایشان شعر خواهد سرود. «خلوتگاه راز» «ای اشک ها بریزید» و «زمزمه های قلب من» از آثار اوست.

عشق به امام حسین(ع) چطور در شما رشد پیدا کرد؟

لطف خدا شامل حال من شد و آنچه من امروز دارم از پدر و مادرم است که هر دو به رحمت خدا رفته اند. این دو بزرگوار از عاشقان اهل بیت(ع) بودند. به ویژه مادرم که نقش بسیاری در شکل گیری اشعار مذهبی من داشت.

آنطور که از اشعارتان مشخص است مدیحه سرایی را از نوجوانی آغاز کرده اید؟

بله. 14 و 15 ساله بودم که شروع به شعر گفتن کردم. آن زمان پدر و مادرم که قاری قرآن بودند مرا تشویق کردند که به سرودن شعر ادامه بدهم. بعد از فوت این بزرگواران هم راهم را ادامه دادم.

سرمنشا اشعارتان کجاست؟

علاقه و ارادت پدر و مادر و همسرم به چهارده معصوم(ع) و همراهی این بزرگواران، سر منشا این اشعار است. مدد اهل بیت(ع) همیشه همراه من است. در نخستین سفرم به کربلا، از خدا و سیدالشهدا(ع) خواستم که کمکم کنند اشعارم، مدح یا مرثیه خاندان رسول خدا(ص) باشد که تا امروز هم همین گونه بوده است. من قبل از اینکه سرودن اشعار مذهبی را آغاز کنم اشعار غیرمذهبی می سرودم که پس از زیارت سیدالشهدا(ع) عهد کردم که دیگر همه اشعارم در حوزه تربیت جوانان و مدح یا مرثیه خاندان اهل بیت(ع) باشد که حاصلش «گل های پرپر»، اولین مجموعه شعری من شد.

سیدالشهدا(ع) را دوست دارم و برای ایشان شعر می گویم. حضرت علی(ع) نیز در بخش زیادی از اشعارم حضور دارند. اما باید به این نکته توجه کنیم که همه ائمه(ع) یک نور واحد هستند و همه اشعارم حاصل لطف ایشان است.

تخلص «حسان» را هم که انگار از قرآن انتخاب کرده اید؟

برای انتخاب تخلص بسیار وسواس داشتم و در این فکر بودم که تخلص من باید رابطه ای با اشعار مذهبی ام داشته باشد. به قرآن مراجعه کردم؛ سوره الرحمان آمد؛ از کلمه «حسان» در یکی از آیات بسیار خوشم آمد و وقتی بیشتر مطالعه کردم دیدم که حسان به معنای امام حسین(ع) است. تخلص برای یک شاعر مانند یک شناسنامه و معرف شاعر است.

زمان خاصی برای شعر گفتن دارید یا بستگی به حال معنوی تان دارد؟

اشعار من الهامی است؛ یک بیت به نظرم می رسد و ادامه پیدا می کند. اینگونه نیست که بنشینم و فکر کنم و بعد از آن یک شعر بگویم. یکبار به حج تمتح و چندین بار هم به حج عمره رفته ام و اشعاری در این سفرها سروده ام.

شما به عنوان یکی از پیرغلامان اهل بیت(ع) چه توصیه ای به جوانان دارید؟

در مسیر عشق به چهارده معصوم(ع) باید از گناه دوری کنیم. جوانان باید به نماز اهمیت بدهند. چون نخستین چیزی که در آخرت از آن سؤال می کنند نماز است. امام حسین(ع) نیز همه زندگی خود را برای احیای نماز گذاشتند. همه باید بدانیم که راه رسیدن به عشق امام حسین(ع)، نماز است.

ماجرای شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» که خیلی محبوب شده چیست؟

اشعارم عنایتی است که از سوی ائمه اطهار(ع) به من می شود. به طور مثال شعر «ای شاه پناه بده» که درباره امام رضا(ع) است زمانی به من الهام شد که با مادرم به مشهد رفته بودیم. مادرم همیشه ارادت ویژه ای به چهارده معصوم(ع) داشت؛ مادر 2بار پشت سر هم و در فاصله زمانی نزدیک به هم سکته کرد. دکتر به من گفت: فردی که اینگونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند. آن موقع به مادرم گفتم که چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا(ع) را زیارت کنم. با اینکه راه رفتن برایش دشوار بود و حال خوبی نداشت، دو بازویش را گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند و به مشهد رفتیم. حرم مثل همیشه خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم مشکل و برای مادرم غیرممکن بود. گفتم: مادرجان از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: ما قدیمی ها تا ضریح را نبوسیم به دلمان نمی چسبد گفتم: دل چسبی اش به این است که حضرت جواب بدهند. بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم که در همین حال این شعر را سرودم: آمدم ای شاه، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده/ ای حَرمَت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده/ ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده/ لایق وصل تو که من نیستم، اِذن به یک لحظه نگاهم بده. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی توانست برود خودش را به ضریح رساند و ضریح را بوسید؛ من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است.

«محسن چایچیان» فرزند استاد حسان:

کلام پدر اثرگذار است

«توجه حسان به عالمانی دینی و الگو قرار دادن آنان نکته ای است که پویایی و چالاکی شعرهای حسان را رقم زده است.» «محسن چایچیان» فرزند حبیب چایچیان(حسان) که در بیشتر مجالس همراه پدرش است با بیان این جمله می گوید: «من در مجالس می دیدم که نفوذ و اثر کلام پدر چقدر است. در یک مجلس مشاهده می کردم که هم می گریاند و هم می خنداند. باید کلامی قوی داشت تا آدم بتواند با یک جماعت هزار نفری اینگونه ارتباط برقرار کند.»

او درباره احساسش از اشعار آیینی پدر وقتی آنها را در محافل مذهبی می شنود توضیح می دهد: «معمولاً اشعار پدرم در من تأثیر مثبت زیادی می گذارد. من با این اشعار بزرگ شده ام؛ همیشه پدر هم در مجالس و هم در خانه برای خانواده شعر می خواند. به همین دلیل ما همه برادران و خواهرانم بیشتر اشعار پدر را حفظ هستیم و هر موقع شعر ایشان از صدا و سیما پخش می شود، سریع متوجه می شویم که برای پدر است.»

پسر استاد حسان از اهمیت مطالعه برای پدرش و ارتباط او با بزرگان و عالمان دینی از جمله علامه «عسگری» و علامه «امینی» می گوید: «سرودن شعر آیینی پدر تقریباً با ملاقات های مکرر با علامه امینی افزایش یافت. وقتی که ایشان از نجف به تهران آمد حداقل هفته ای یک بار پدر محضر علامه می رفت و علامه امینی هم خیلی مقید بود که پدر حتماً همیشه شعر تازه ای داشته باشد. شیوه سرودن پدرم هم مثل علامه است؛ یعنی اول روایت را می گوید و بعد دلیل می آورد و بعد شعر را ادامه می دهد. علامه امینی خیلی روی مطالبی که مورد نظر خودشان بود تأکید می کرد؛ حتی یادم است پدر تعریف می کرد که شعر تازه نداشت و از شعرهای قبلی اش در محضر علامه خواند که البته برای حاضران جالب بود. بعد از اینکه مجلس تمام شده بود علامه امینی آهسته به پدر گفته بود: «شعرتان را شنیدم و خیلی عالی بود؛ اما از این به بعد دیگر بیات به خورد ما نده.» معلوم بود که ایشان نسبت به اشعار پدر حساسیت دارند و در ذهنشان است که قبلاً این اشعار توسط پدر خوانده شده است. حتی دست خط علامه امینی برای پدرم هست که ایشان را تشویق کرده بودند.

محسن چایچیان خاطره ای هم از ارتباط پدرش با شهریار می گوید: «شهریار اواخر عمر از نظر بدنی ضعیف شده بود؛ پدرم که به تبریز رفته بود به منزل شهریار رفت. مرحوم شهریار که در را باز کرد پدر چون می دانست او در را باز نمی کند پایش را لای در می گذارد و می گوید من حسان هستم. مرحوم شهریار در را کامل باز می کند و پدر را در آغوش می کشد و ساعت ها با هم به صحبت می نشینند و شهریار با دست خط خودش، دو بیت می نویسد و تقدیم پدر می کند.

بازدیدها: 174

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *