مبادی انتظار
اما حقیقت انتظار در اندیشه و فرهنگ شیعه، به نیاز و اضطرار ما به موعود؛ کسى که همه ى دین را در دل خودش دارد، تعبیر مىشود. باید نسل معاصر خود را با این حقیقت آشنا کنیم که ما نیازمند طلایه دارى هستیم که با وحى پیوند دارد؛ مخصوصاً در این زمان که انسان به قدرتهاى خودش نزدیک شده، بن بستها و شکستها را هنوز حس نکرده است، او دورى راه و سختى آن را هنوز باور نکرده است و فکر مىکند که تجربه و علم و عقل و عرفانش بس است. مىکند.
این نگاهها هم در اصل دین، هم در مبلغ و حامل آن (رسول خدا(صلى الله علیه وآله)) هم در حافظ دین (ولى معصوم(علیه السلام))، تلقى ما از انتظار را به اضطرار و احتیاج به مهدى موعود، پیوند مىزند و در نتیجه مبادى دیگرى براى انتظار باید رقم زد.
یکم. بحران ها
بشر بحران زده ى این عصر، به جهت تشنگى فراوان روحى براى دستیابى به پایگاهى استوار و جاوید، هر روز به سویى سرمى کشد؛ لیکن چون به سرچشمه ى حیات دست نمى یازد، به مردابها و باتلاقها مىرسد که نه تنها تشنگى او را رفع نمى کند، بلکه بر بیمارىهاى روحى و جسمى او مىافزاید.
اندیشه ى «مصلح جویى» را نتیجه ى اضطراب و خستگى از اوضاع مسلّط بر جهان مىتوان دانست که متفکران تهى از معنویت را، به سمت ارائه ى نظریهها یا اندیشههاى نوین، براى دگرگون کردن این اوضاع فاسد کشانده است.
این بحرانها و بن بست ها، توده مردم را به ستوه آورده است؛ چنان که بارها، با فریاد اعتراض خود، راه گریز از وضعیت فعلى را انتظار مىکشند. بنابراین «انتظار» در بحران ها، ظلم و ستم ها، جهل و نادانىها و فریب و رنج و فقر مىتواند ریشه داشته باشد.
این بحرانها یکى از اساسى ترین ریشههاى «انتظار» در توده مردم است. سوگمندانه باید گفت که پیشرفت علوم طبیعى در جهان کنونى، نه تنها سبب انحطاط اخلاق و تحقیر انسانیت در جوامع بشرى شده است؛ بلکه اصل حیات و بقاى نسل بشر را در روى کره زمین به خطر افکنده است.
از طرف دیگر، درهاى امید براى نجات از وضع کنونى بسته شده است و سازمان هایى که بدین منظور پدید آمده اند، کارآیى لازم را ندارند و ابزار دولتهاى بزرگ شدهاند. تنها روزنه ى امید براى خروج از این نابسامانى ها، یک انقلاب همه جانبه و ظهور «مصلح و منجى» جهانى است.
دوم. ساختار وجودى انسان و جهان متحوّل
ساختار وجودى انسان، به شکلى است که اگر تمامى لذتهاى دنیا را هم به او بدهند و به تمامى آرزوهاى مادى خود برسد، آرام نمى گیرد و وجود او پر نمى شود. زیرا دل آدمى بزرگ تر از رحم دنیاست و با این امور محدود لبریز نمى شود.
داستان بن بست و کمبود معنویت انسان قرن بیست و یکم نیز بیانگر همین حقیقت است. بسیارى از دانشمندان غربى اعتراف مىکنند که امروز دنیا به خستگى رسیده است… یکى از ویژگىهاى لذت جسمى، این است که انسان پس از مدتى به خستگى مىرسد. در آمریکا اعلام شد: مىخواهیم تظاهرات کنیم براى این که خدا برگردد.
این ویژگى انسان، او را با عالم دیگر پیوند مىدهد و ایمان به غیب و گرایش به ماوراى حسّیات را براى او به ارمغان مىآورد. انسان وقتى ارزش وجودى خود را دریافت یا احتمال داد که دنیاهاى گسترده ترى وجود دارد؛ احساس تنگنا مىکند. با این شناخت است که دنیا زندان مؤمن مىشود. چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام)در خطبه ى متقین به این نکته اشاره فرموده است: «آنان با سرپوش اجل در دنیا نگه داشته شدهاند.».
آب درون ظرف، وقتى حرارت مىبیند و ناخالصى هایش جدا مىشود، سبک شده، بخار مىگردد. اگر درپوش ظرف نباشد، پرواز مىکند. آدمى نیز این چنین به پرواز درمى آید و این بزرگى روح، به جهت ایمانى است که او را با عالم دیگر پیوند داده است.
دنیا براى او تنگ است، اما براى کافر بزرگ و بهشت است. چون چیز دیگرى نمى خواهد؛ لیکن براى مؤمن زندان است . چون به وسعت رسیده، دنیا، پیش او جز متاعى اندک چیز دیگرى نیست.
انسان، همواره کنجکاو و پرسش گر است و این از خصوصیات فطرى و ذاتى اوست. کودکان از بس مىپرسند، اطرافیان را خسته مىکنند؛ در حالى که پرسیدن را کسى به آنان یاد نمى دهد. این ویژگى در درون آدمى است؛ او مىخواهد به عوالم دیگرراه پیدا کند. پیشرفتهاى علمى و فضایى قرن حاضر، به جهت همین حس کنجکاوى و ویژگى پرسش گرى انسان است.
گویا آدمى مدام به دیوار مىکوبد تا از آن طرف دیوار با خبر شود و از حصار دنیا رهایى یابد.
در اندرون من خسته دل ندانم چیست***که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
وقتى نگاه انسان به دنیا، تغییر کرد و دنیاهاى آینده را با تمام وجود طلبید؛ به دنبال شخصى مىگردد که او را به آن سامان، ره نماید. او منتظر و نیازمند وجودى است که وى را با خود، به بلنداى روح انسانیت ببرد. این انسان، به رغم برخوردارى از رفاه، عدل ظاهرى و… باز منتظر است؛ چون دو عنصر او را در التهاب و بیقرارى نگه مىدارد: ترکیب وجودى انسان؛ جهان متحوّل و چهار فصل.
رشد سریع اسلام در اروپا و سایر کشورهاى غربى، با وجود برخوردارى از امکانات مدرن، از همین ویژگى خبر مىدهد. احساس غربت ناشى از زندگى صنعتى، در مقابل معنویت و صمیمت دین، سبب شده تا انسان مجهّز به تکنیک و فن آورى، با مذهب پیوند بخورد. زیرا علم و دانش هرچند بسیارى از سؤالات انسان را پاسخگوست و قدرت و صنعت هم امکانات و رفاه را براى آدمى به ارمغان مىآورد، اما انسان با این امکانات زودتر به بن بست مىرسد.
وى قبل از رسیدن به این امکانات، خیال مىکرد با آنها به آرامش مىرسد و با این آرزو تا مدتى دلخوش بود؛ اما با دست یافتن به رفاه، در واقع به آخر خط رسیده است. چون احساس غربت و تنهایى او بیشتر شده، فریاد اعتراض انسان معاصر بلندتر از دیروز به گوش مىرسد.
اوژن یونسکو، نویسنده اى که با نوشتن نمایشنامههاى پوچى مثل کرگدن و آوازه خوان طاس شهرت یافت، در آخرین مصاحبه اش مىگوید:
… حقیقت این است که ادبیات دیگر چیز مهمّى به من نمى گوید… من یک عمر به نوشتن نمایشنامه، پشت نمایشنامه ادامه دادم. چون کار دیگرى نمى توانستم بکنم؛ اما همیشه حسرت این را داشتم که کاش توانسته بودم کار دیگرى بکنم… کاش استعدادش را داشتم که راهب بشوم… تنها یک امید باقى مىماند، روز رستاخیز.
ناتانیل براندون درباره ى همین پوچى و کمبود معنوى مىنویسد. او نخست مردى را وصف مىکند که جذّاب، چهل ساله، با حرارت و پرانرژى، شیک، خوشگذران و متجدد است. از مسافرتها و عیاشى هایش تعریف مىکند، اما ناگهان با همه توصیف ها، درخواست گفتوگویى خصوصى و صمیمانه را مىکند و مىگوید: ناتانیل! من مىخواهم هر طور هست، با تو مطلبى را در میان بگذارم. مىخواهم یک روز نهار را با هم بخوریم، تا پیش تو درد دل کنم. من این کمبود درونى خود را نمى توانم تحمل کنم. سپس دستش را روى سینه گذاشت و گفت:
این درون، از همه چیز تهى است، هیچ چیز در این سینه نیست، نه احساس و نه هیچ چیز دیگرى، زبانم از گفتن قاصر است. بیان کردنى نیست، نمى دانم چگونه آن را شرح دهم… .
سوم. ناتوانى مدعیان اصلاح
آدمى از گذشته تا کنون، همواره در فکر اصلاح جوامع بشرى بوده، راههاى بسیارى را براى رسیدن به آن پیش نهاده است؛ اما آن چه نصیب وى شده، کابوس وحشتناک یأس و ناامیدى است. افلاطون، جامعه ى ایده آلى را طراحى کرد که در آن، نه از ستم اثرى است، نه از فقر و بدبختى؛ غایت نظام سیاسى او، پیدایش مدینه ى فاضله است.
توماس کامپانلا طرح شهر آفتاب و کشور خورشید؛ ویکتور هوگو اندیشه ى جمهورى جهانى، آگوست کنت ایجاد جامعه ى تئوکراتیکى را که در آن هیئتى از عقلا حکومت مىکنند، پیشنهاد کردهاند. تامس مور نیز «بهشت»ى را ترسیم کرده که براى رسیدن به همان جهانى است که همه ى مردم آن، در سایه ى قانون و عدالت، یکسان زندگى مىکنند.
آلوین تافلر، مشاور سیاستمداران آمریکا براى حل این بحران و اصلاح جامعه ى جهانى، نظریه ى موج سوم را طرح کرده است؛ ولى در عین حال اعترافات شگفت آورى در این زمینه دارد:
فهرست مشکلاتى که جامعه ى ما (غرب) با آن روبه روست، تمامى ندارد. با دیدن فروپاشى پیاپى نهادهاى تمدن صنعتى در حال نزاع به درون غرقاب بى کفایتى و فساد؛ بوى انحطاط اخلاقى آن نیز مشام را مىآزارد. در نتیجه موج ناخشنودى و فشار براى تغییرات، فضا را انباشته است.
در پاسخ به این فشارها، هزاران طرح ارائه مىشود که همگى ادعا دارند بنیادى، حتى انقلابى اند؛ اما بارها و بارها، مقررات و قوانین، طرحها و دستورالعملهاى جدید ـ همگى به منظور حل مشکلات تهیه شده اند ـ کمانه مىکنند و بر وخامت مشکلات مىافزایند و این احساس عجز و یأس را دامن مىزنند که هیچ فایده اى ندارد و مؤثّر نیست.
این احساس براى هر نظام دموکراسى خطرناک است و نیاز شدید به وجود مرد سوار بر اسب سفید ضرب المثلها را هر چه بیش تر دامن مىزند.
بنابراین، عامل سوم انتظار، نارسایى و ناتوانى در کسانى است که ادعاى اصلاح دارند؛ اما در زمینه ى شناخت آدمى و مشکلات او ناتوان اند و در اندیشههاى خود، به یک نژاد برتر معتقدند و ملتهاى دیگر را فراموش مىکنند.
وقتى انسان، این مدعیان ناتوان را مىبیند و عجز و محدودیت آنان را حس مىکند، تجربه جدیدى از انتظار مىیابد. گویا این عبارات جان تازه اى مىگیرد:
وقتى مهدى فاطمه ظهور کند، زمین از عدل و داد پر مىشود، همان گونه که از ظلم و جور پر شده بود.
چهارم. ملاقاتها و راهنمایى ها
روى بنما و وجود خودم از یاد ببر *** خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
عامل چهارم انتظار، در ملاقاتها و هدایتهاى او در برهههاى مختلف زمان، متبلور است. او همچون فرشته اى مهربان و راهنمایى دلسوز افرادى را انتخاب و از جام ملاقات، سرشار مىسازد. مشکلات و گرفتارىهاى عده اى نیز با توسّل به آن حضرت به شکل معجزه آسایى حل مىشود. این گونه برخوردها بدین جهت است که در عصر حاکمیت غفلت و بى خبرى، ریشههاى انتظار تقویت شود.
اصولاً این سنّت الاهى است که در متن سرگرمىها و لهو و لعب ها، آهنگ بیدارى و نواى هدایت نواخته مىشود؛ مثلاً در زمان انکار قیامت «عُزَیر» پیامبر صد سال به خواب مىرود و دوباره بیدار مىشود یا داستان اصحاب کهف رخ مىدهد تا به رگهاى بى رمق جامعه ى آن روز روح تازه اى دمیده شود و انسان ها، از نعمت هدایت بهره مند شوند.
امروز نیز دعوتها و هدایتهاى بیشمارى از سوى حضرت ولى عصر(علیه السلام)، با همین انگیزه صورت مىگیرد؛ حتى گرفتارىها و بلاها نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم یا به وسیله ى دعاى آن حضرت برطرف مىشود.
اصولاً بهره بردن از آن حضرت در دوره ى انتظار، دلیل دیگرى بر حضور صاحب عصر و تقویت ریشههاى انتظار است؛
الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشّمس اذا غیّبها عن الأبصار و السحاب؛ بهره بردن از من در عصر غیبتم مانند بهره بردن از آفتاب است هنگامى که زیر ابرها باشد.
حضور حضرت مهدى (علیه السلام) در میان مردم، خود گواه روشنى بر این مدعا است؛
… أن یکون صاحبکم المظلوم المحجود حقّه، صاحب هذا الامر یتردّد بینهم و یمشى فى أسواقهم و یطأ فرشهم و لایعرفونه حتى یأذن اللّه أن یعرّفهم نفسه…؛ … صاحب این امر در میان مردم راه مىرود، در بازارهایشان رفت و آمد مىکنند، و روى فرش هایشان گام مىگذارد؛ ولى او را نمى شناسند، مگر این که خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان بشناساند.
حضور همیشگى حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در موسم حج، دلیل روشنى بر آگاهى ایشان از احوال مسلمین است.
از ادعیه، توقیعات، زیارت نامهها و روایات، بر مىآید که آن حضرت عنایت خاصى نسبت به وضع شیعیان دارند. در توقیعى که براى شیخ مفید(قدس سره)صادر شده، آمده است:
فانّا نحیط علماً بأنبائکم و لایعزب عنّا شىء من اخبارکم؛ ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمى ماند.
حضرت در این دوران، تأثیر و نظارت مستقیمى بر احوال شیعیان دارند. دستگیرى از درماندگان راه یابى گمشدگان و… برخى از کارهاى امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است که با هدف تقویت مبادى «انتظار» صورت مىگیرد.
داستانهاى ملاقات و راهنمایىهاى مکرر در تاریکىهاى شبهات و ضلالت ها، با مردى که خصوصیات مهدى فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف را دارد، ریشههاى انتظار را تقویت و کام تشنه عاشقان را آبیارى مىکند. شاید در انتظار محبوب عارفان، به خود آیند و با ایجاد آمادگى و کوشش فراوان، لیاقت بهره مندى از حضرتش را بیابند. اکنون به ذکر یک نمونه اى بسنده مىکنیم:
هنگامى که بحرین اسیر سرسپردگان استعمار بود و فرمانروایى ناصبى و وزیرى متعصب بر گرده مردم سوار بود، وزیر حیله گر نقشه اى ریخت تا شیعیان آن سامان را ذلیل کند، انارى را به دست حاکم داد که به شکلى باور نکردنى واژه هایى بر آن نقش بسته بود (لا اله الاّ الله، محمد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله).
فرمانروا در حالى که مقهور این داستان شده بود و دست آویز خوبى براى خوارى شیعیان به دست آورده بود، از وزیر نظرخواهى کرد و او که منتظر چنین لحظه اى بود، گفت: بزرگان شیعه را حاضر مىکنیم و معجزه را به آنها نشان مىدهیم؛ اگر قبول کردند که از مذهب خود دست مىکشند، و گرنه آنها را در انتخاب سه چیز مخیر مىکنیم: پاسخى قانع کننده بیاورند. جزیه بدهند. مردانشان را مىکشیم و زنان و فرزندانشان را اسیر مىکنیم و اموالشان را به غنیمت مىبریم.
دانشمندان شیعه را احضار کردند و با طرح مسئله، از آنها جواب طلبیدند. آنان نیز سه روز مهلت خواستند و پس از گفتوگوهاى بسیار از میان خود ده نفر و از میان آن ده نفر سه نفر از بهترینها را برگزیدند و هر شب یکى از آنها براى حل ماجرا روانه ى بیابان شد.
دو شب گذشت، دو نفر رفتند و بى جواب برگشتند تا نوبت به نفر سوم رسید که از همه پرهیزکارتر بود. این گل سرسبد همین که به صحرا رسید، با گریه و زارى از حضرت درخواست کمک کرد. چون آخر شب شد، شنید مردى خطاب به او مىگوید: اى محمد بن عیسى چرا تو را به این حال مىبینم و چرا به سوى بیابان آمدى؟ محمد بن عیسى از او مىخواهد که وى را رها کند و به حال خود واگذارد.
آن مرد مىفرماید: اى محمد بن عیسى منم صاحب الزمان حاجت خود را بازگو. محمد در حالى که اشکش جارى شده بود و شوق و التهابش به جایى رسیده بود که خود را نمى شناخت، از او پرسید: اگر تو صاحب الزمانى داستان مرا مىدانى و به گفتن من نیازى نیست.
آن مرد فرمود: راست مىگویى، سپس افزود: اى محمد بن عیسى! در خانه آن وزیر درخت انارى است. هنگام میوه دادن درخت، او از گِل قالبى به شکل انار ساخت، آن را نصف کرد و در میان آن، این جمله را نوشت سپس قالب را به روى انار کوچک، گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روى آن نقش بست.
فردا نزد فرمانروا مىروى و به او مىگویى که من پاسخ تو را در خانه ى وزیر مىدهم. چون به خانه وزیر رفتید، پیش از وزیر به فلان جا برو. کیسه ى سفیدى خواهى یافت که قالب گِل در آن است، آن را به فرمانروا نشان ده. همچنین به فرمانروا بگو: معجزه دیگر ما این است که چون انار را دو نیم کنید، جز دود و خاکستر چیزى در آن نیست.
محمد بن عیسى ناگهان خود را در صحرا تنها دید و پس از تأمّلى به خود آمد و از هجران امام غمگین شد، اما با شادمانى به نزد شیعیان بازگشت. روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر آنچه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده بود، آشکار گشت. فرمانرواى بحرین با دیدن این معجزه شیعه شد و دستور داد وزیر حیله گر را اعدام کردند.
پنجم. بشارتها
یکى از عواملى که سبب آمادگى و عامل حرکت و پویایى است، بشارت هایى است که آدمى را به آینده امیدوار مىسازد و چشم به راهى، لحظه شمارى به همراه کار و حرکت و تلاش را به او ارزانى مىدارد؛ اساساً داشتن تصویرى از آینده ـ هر چند مبهم و مجمل باشد ـ این خاصیت را دارد که زندگى انسان را هدفمند ساخته، او را از پوچى و سرگردانى نجات مىدهد.
اصولاً آینده شناسى، در پرتو پیش بینىهاى دینى روشن مىشود. این تجربه ى مکرر آدمى است. در طول تاریخ، پیامبران الاهى پیش گویى هایى داشته اند که همه به حقیقت پیوسته است. این پیش گویىها بود که سلمانهاى تاریخ را به انتظارى پویا و حرکت آفرین کشاند؛ چنان که وى را از خانه و خواب و راحت و آسایش جدا ساخت و سرانجام به آغوش حقیقت و به نقطه ى اوج رشد و آگاهى رساند.
این سنت تغییرناپذیر الاهى است که با بشارت هایش، همیشه انسانها را از رکود، یأس و ناامیدى درآورده، به حرکت، تلاش و امیدوارى سوق مىدهد. وعده ى تحقق حکومت حق در این دوران بشارت داده شده، در این زمینه آیات بى شمارى نازل شده است. قرآن مجید مىفرماید: (و لقد کتبنا فى الزّبور من بعد الذّکر أنّ الأرض یرثها عبادى الصّالحون)؛ ما در زبور، پس از ذکر (تورات) نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان شایسته ى ما به ارث مىبرند ]و بر کره ى زمین حاکم مىشوند[.
این آینده شناسى، انتظار را به ارمغان مىآورد و به همین دلیل در قرآن آمده است: (فانتظروا انّى معکم من المنتظرین)
افزون بر آن، در روایات بى شمارى به این بشارتها اشاره و بدان دستور داده شده است: انتظرو الفرج و …أفضل العباده المؤمن انتظار فرج اللّه.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 126