متن سخنرانی دکتر رفیعی – شب دوم محرم 98
شب گذشته عرض کردیم انسان ها یک سرمایه هایی دارند و یک نیازهایی. خب بسته به اینکه آدم چطور از این سرمایه ها استفاده کند، سه دسته می شوند: عده ای از سرمایه ها درست استفاده می کنند اینها می شوند اهل رشد و ترقی. اولئک هم الراشدون. عده ای از این سرمایه ها استفاده نمی کنند و می شوند راکد و اهل رکود. و عده ای از سرمایه ها استفاده ی غلط می کنند می شوند ساقط و منحط و خاسر. پس می شود مردم را به سه دسته تقسیم کرد: اهل رشد، اهل رکود و اهل انحطاط.(صوت جلسه دوم محرم)
حالا مهم این است که آدم عوامل اینها را پیدا کند. که چه چیزی باعث رشد است و چه چیزی باعث رکود است و چه چیزی باعث سقوط و خسران است.
در کربلا هم این بحث کاملا خودش را نشان می دهد. راشدانی و اهل رشدی مثل عابس، مثل حبیب، مثل حر، یزید بن ثبیط. راکدانی مثل عبدالله بن عمر، اباسعید خدری، افراد بنام مثل ابن عباس که اینها ماندند و منحطین و ساقطان و خاسرانی مثل عمر سعد و کسانی که موجب شدند همیشه خود را مورد لعن قرار بدهند. لذا این بحث خیلی مهم است که ما بگردیم و عوامل رشد و عوامل رکود و عوامل انحطاط را شناسایی کنیم. کار مشکلی هم نیست. من امشب دو سه تا آیه برای شما در مورد رشد بخوانم تا برسم به عوامل و نشانه ها و راهکارها.
آیه ی اولی که مطرح می کنم در سوره ی مبارکه غافر که مؤمن هم گفته می شود آیه ی 28 تا حدود هفت هشت آیه هست. قرآن کریم می فرماید فرعون با حضرت موسی در افتاد. در افتادنش خیلی طولانی است. حرف هایی که زد بماند. از جمله به وزیرش هامان گفت یک برجی برای من بساز من بروم بالای این برج و خدای موسی را پیدا کنم. کیه می گویند یک خدا و هی دستشان را بالا می گیرند. لابد بالا زندگی می کند. آنقدر این فکر کوتاه است و آنقدر این ذهن بسته و راکد است که فکر می کند مثلا می خواهد یک موشک بزند یک هواپیما را بزند. گفت یا هامانُ ابنِ لی صَرحاً هامان برای من برجی بساز. صرح یعنی برج مثل برج میلاد مثلا. لعلی ابلغ الاسباب شاید بروم و با یک وسیله ای این خدا را از بین ببرم که در روایت دارد آنقدر این برج بالا رفت که دیگر این کسانی که می ساختند گفتند ما دیگر نمی توانیم، خطر دارد، چون برگشتش مشکل است. امکانات امروزی هم که نبوده است. حداکثر تلاششان را کردند. خب موفق هم نشد. چه کار می خواست بکند؟ رفت بالا و برگشت. قرآن می فرماید یک آقایی بود در قوم فرعون که در بعضی از روایات و نقل ها دارد که فامیل فرعون هم بوده است، در دربار هم کار می کرده است. حالا اسمش را مختلف گفته اند و کاری به اسمش نداریم که معروف است به مؤمن آل فرعون که سوره ی غافر را هم که مؤمن می گویند به خاطر همین است. پسرخاله یا پسرعموی فرعون است. مؤمن بود ولی یکتُمُ ایمانه ایمانش را مخفی می کرد. یک شب دید که اینها نقشه ی قتل حضرت موسی را کشیدند. وقتی حرفها اثر نکرد و برج هم که نشد گفتند فردا می کشیمش. اینجا بود که دیگر دید جای تقیه نیست. آخه تقیه حفظ جان تا جایی است که جان دیگری به خطر نیفتد. لذا قرآن می فرماید قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه یکی از مؤمنین که همین پسرخاله ی فرعون بود یا پسرعمویش که ایمانش را مخفی می کرد آمد اعلام کرد به طرفداران موسی گفت مواظب باشید می خواهند حضرت موسی را از بین ببرند. حالا منظور من اینجاست. همه را گفتم برای این یک جمله. مردم فهمیدند فرعونی ها و درباری ها فهمیدند و ریختند دورش که تو مؤمن بودی و ما نمی دانستیم؟! تو مخفی کاری می کردی؟! گفت یک جمله من به شما بگویم. یا قوم آقایانی که دور من جمع شدید! یا قوم اتبعونِ حرف من را گوش بدهید، اهدکم سبیل الرشاد. من می خواستم این جمله را باز کنم. اهدکم سبیل الرشاد. من شما را به راه رشد هدایت می کنم. اتفاقا این جمله ای است که امام حسین هم در نامه به مردم بصره نوشت فرمود الا و ان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت ان تطیعوا امری اهدکم سبیل الرشاد. عین همین جمله ی مؤمن آل فرعون را وجود مقدس اباعبدالله در نامه اش به کار برد. من منظورم روی این عبارت بود. پس ببینید رشد هدف انبیاء و یاران انبیاء است.
مثال دوم: حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام افتاد به دستور خدا دنبال حضرت خضر. البته اسم حضرت خضر اسمش نیست ولی در روایات دارد که حضرت خضر بوده است. آمد از او چیز یاد بگیرد. سوره ی کهف آیه 66 گفت هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا، گفت جناب خضر من مأمور شدم از تو راه رشد را یاد بگیرم، راه ترقی و پیشرفت را. می شود به من چیزی یاد بدهی که من رشد کنم. پس علم هم همه اش رشد نمی آورد. علمی خوب است که رشد و ترقی بیاورد.
آقایان عزیز! خواهران گرامی! خیلی این بحث مهم است. یعنی تشخیص مصادیق رشد، رکود و انحطاط. عرض کردم کاملا هم با کربلا منطبق است. راشدین، راکدین و ساقطین یا منحطین یا خاسرین. چون دیشب هم گفتم عزیزانی که بودند سرمایه های ما متفاوت هست اما همه داریم. من نمی گویم سرمایه ی سلمان و ابوذر یکی است، سرمایه ی حبیب و جون یکی است! فرق می کند. مهم مدیریت سرمایه است. مهم تفاوت نیست. آدمها با هم سرمایه هایشان فرق می کند. در مسائل جسمی هم همینطور است پولدار داریم، فقیر داریم، سالم داریم، مریض داریم، مهم این است که آدم چقدر از این سرمایه در مسیر رشد و ترقی و تعالی استفاده کند. حر از این سرمایه استفاده کرد. جون از این سرمایه استفاده کرد. یزید بن ثبیط از این سرمایه استفاده کرد. دست دو تا بچه هایش را گرفت و به امام حسین پیوست. الان امام زمان در زیارت ناحیه ی مقدسه به او سلام می دهد. السلام علی یزید بن ثبیط و ابنیه. سلام بر یزید بن ثبیط و دو پسرش. خیلی مهم است
سومین آیه در قرآن کریم سوره ی حجرات آیه 7 هست. این آیه یک ملاک است می توانید شما خودتان امشب امتحان کنید. می فرماید پیغمبر! اگر کسی این ویژگی را داشت اهل رشد است و خیالش راحت باشد. یک خصوصیت است. الان ممکن است شما به من بگویید شما سه دسته کردید؛ رشد و رکود و انحطاط. یک علامتی به ما بدهید ببینید ما در کدام هستیم، کدام گروه و حزبیم؟ رشیدیم، راکدیم یا منحط؟ من یک معیار امشب به شما می دهم بعد عوامل رشد را می گویم. قرآن می فرماید این یک ملاک است هر کسی را دیدی از کار خوب خوشش می آید، نمی گویم کار خوب انجام می دهد نه ممکن است من نماز شب نخوانم ولی نماز شب خوان را دوست دارم. ممکن است اهل احسان نباشم ولی اگر جایی احسان بشود خوشم بیاید. هر جایی دیدی کار خوب و کار مثبت را دوست دارد و از کار زشت و گناه بدش می آید حتی اگر خودش هم گناه می کند این نشانه ی رشد است. ممکن است خودش دروغ هم بگوید. من چند روز قبل یک جوانی را دیدم که متأسفانه مشروب خورده بود من هم به مناسبتی با او برخورد کردم. دیدم خیلی گریه می کند! گفتم چیه؟ گفت از خودم متنفرم حالم به هم می خورد، می خواهم بمیرم. گولم زدند امروز بردنم یک جایی و شراب به من دادند. دارم سکته می کنم. من بچه هیئتی مسجدی. نمی دانم چی شد گرفتار شدم که حالا یک مقدار با او صحبت کردم راه توبه را یادش دادم. ببینید این یک ملاک است من یک بار دیگر بگویم. هر کسی دید از خوب خوشش می آید و از بد بدش می آید این بداند در مسیر رشد است. آیه اش هم این است که قرآن کریم در سوره ی حجرات می فرماید حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم. خدا وقتی شما را آفریده است مثل زبانی که خدا به من و شما داده است، همه ی من و شما زبان داریم، همه هم روی زبانمان پرزهای چشایی است قاعدتا هم باید هر قسمت زبان مربوط به یک مزه باشد یک قسمت مربوط به تلخی است، یک قسمت زبان مربوط به شوری است، یک قسمت مربوط به شیرینی است. ما بشر را که آفریدیم اینطوری آفریدیم. همانطور که به زبان پرز دادیم که تلخ را بگوید تلخ است، شور را بگوید شور است، الان شما قند می خورید می گویید شیرین است، لیموترش می خورید می گویید ترش است. از کجا می فهمید؟ چرا یک آدم مریض نمی فهمد؟ چرا شما تندی را می فهمید، ترشی را می فهمید؟ ترشی را نمی گویی شیرین است شیرینی را نمی گویید ترش. چون پرزهای چشایی سالم است. ما در روح شما هم یک پرز قرار دادیم. آن پرز باید حبب الیکم الایمان و کره الیکم الکفر و الفسوق و العصیان ایمان نزد شما محبوب باشد و کفر و فسق و گناه نزد شما مبغوض. اولئک هم الراشدون این را می خواستم بگویم. راشد کیست؟ راکد کیست؟ منحط کیست؟ راشد کسی است که نزد او کار زشت مذموم باشد. ممکن است خودش هم شراب خورده است اما ناراحت است به هم ریخته است. و راشد کسی است که کار خوب برایش محبوب است. تا به او می گویند یک نمازی خوانده شده می گوید الحمدلله، روضه گرفته شده الحمدلله. یک جایی گناه شده ناراحت می شود. می گویند در یمن بمب گذاشته شده این قدر آدم کشته شده اند، می گوید خدا لعنت کند سعودی ها را ، مردم مظلوم. چشمش پر اشک می شود. این نشانه رشد است نه خودش یمن رفته، نه مبارزه کرده، نه شمشیر و اسلحه دست گرفته است. فقط همراه خوبهاست. حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم این همان است که جابر بن عبدالله انصاری روز اربعین گفت. گفت آقا ما با شما شریک هستیم. چون مااز کار شما خوشمان آمد. ما از کار یزید بدمان آمد. این همان است. این همان است که وقتی آمد خدمت امام صادق علیه السلام آقا به او فرمودند چقدر کربلا می روی؟ گفت آقا من یک رجل سیاسی هستم خیلی نمی توانم زیارت امام حسین بروم. مانع می شوند، من را شناسایی می کنند. آقا فرمودند یک سؤال دیگر. چقدر برای امام حسین متأثر می شوی. گفت همینقدر به شما بگویم گاهی سر غذا نشسته ام اسم ابی عبدالله و روضه ی امام حسین می آید آنقدر متأثر می شوم و اشک می ریزم که دیگر نمی توانم غذا بخورم عبارت این است حتی یری اهلی اثر ذلک علی فامتنع من الطعام زن و بچه ام متوجه می شوند. می گوید چته امروز؟ اسم امام حسین می آید. من دیشب گفتم وقتی نام امام حسین نزد امام صادق می آمد اگر صبح بود عصر بود تا شب کسی امام صادق را خندان نمی دید. فما رئی ابوعبدالله متبسما الی اللیل روایت در بحار است. مسمع گفت یابن رسول الله! من نمی توانم کربلا بروم زیارت ولی همینقدر به شما بگویم که وقتی اسم ابی عبدالله می آید یا روضه اش را می شنوم اینقدر متأثر می شوم که دیگر غذا نمی توانم بخورم. آقا فرمود رحم الله دمعتک خدا به آن اشک چشمت رحم کند. انک ستری عند موتک حضور آبائی تمام پدران من امام باقر امام سجاد امام حسین … موقع جان دادن کنار تو می آیند. تو در کربلا نبودی اما همینقدر که برای امام حسین متأثر می شوی. بعد آقا فرمودند که سفارش می کنند به ملک الموت می گویند بر این راحت بگیرید چون این برای حسین ما گریه می کرده است. چون به یاد مصائب ابی عبدالله علیه السلام بوده است.این اهمیت این است.
قرآن می فرماید بسم الله الرحمن الرحیم و العصر می دانید مسلمانها در صدر اسلام خداحافظی شان سوره ی والعصر بود وقتی می خواستند از هم جدا شوند به جای خداحافظ می گفت والعصر ان الانسان لفی خسر طرف مقابل می گفت الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات الدنیا سوق این دنیا بازار است، همه هم یک سرمایه هایی داریم، یا جلو می رویم می شویم راشد. یا عقب می رویم می شویم منحط. یا درجا می زنیم می شویم راکد. حالا ببینید. همه هم الحمدلله تا اینجا یک عمری از خدا گرفته ایم. ببینیم چقدر توانسته ایم ترقی کنیم. چقدر توانسته ایم رشد کنیم.
عوامل و اسباب رشد را یکیش رو امشب برای شما می گویم خیلی هم روان هم می گویم. چون جاهای دیگر هم گفته ام ما برای خواص نمی توانیم صحبت کنیم برای عموم صحبت می کنیم. آقایان خواهران جوانها! یک کلمه یکی از راه های بزرگ رشد، خدابینی و خود نبینی است. عکسش را می گویم. یکی از راههای سقوط و رکود خودبینی و خدانبینی است. هر کس خودش را ندیدو خدا را دید این رشد می کند عظم الخالق فی اعینهم. هر کس خودش را دید و خدا را ندید سقوط می کند. اگر تا صبح اینجا بنشینید من برای شما داستان می گویم ولی نه من وقتش را دارم نه شما. سلیمان خدا را دید خودش را ندید، این همه ثروت داشت برایش مهم نبود لذا رشد کرد اما قارون گفت انما اوتیته علی علم خدا را ندید در زمین فرو رفت و از بین رفت. فرق بین قارون و سلیمان چیست؟ هر دو آدم هستند، هر دو سرمایه دارند، هر دو ثروت دارند، هر دو عمر دارند، هر دو هم الان نیستند. چرا شما به قارون لعنت می کنید به سلیمان درود می گویید؟ چه فرقی می کند؟ او خدا را دید خود را ندید.
من امروز یک روایت دیدم که برای اولین بار بود می دیدم. در ارشاد القلوب دیلمی است اگر خواستید پیدا کنید. خیلی روایت قشنگی است. آنجا دارد یک بنده خدایی یک قربانی کرد. قرب رجل قربانا گوسفندی کشت یا چیز دیگری. قابیل هم قربانی کرد. فلم یُتَقَبل منه قربانی اش قبول نشد. به او اعلام کردند در زمان بنی اسراییل که قربانی تو قبول نشد. قابیل وقتی بهش گفتند قربانی ات قبول نشد جوش آورد و داداشش را کشت. در روایت دارد این بنده خدا وقتی بهش گفتند قربانی ات قبول نشد رفت یک گوشه ای نشست سرش را انداخت پایین کرد رو کرد به نفسش گفت یا نفس من قِبَلِک هر چه هست از توست، ببین چه کردی که خدا قربانی من را قبول نکرد. اخلاص نبود، ریا بوده، عجب بوده؟ ببینید کسی را متهم نکرد. نگفت خدا! حاشا به کرمت. از من قبول نکنی از کی می خوای قبول کنی؟! گفت یا نفس! هرچه هست از تو است. آقایان من از خودم حرف در نمی آورم روایت در ارشاد القلوب دیلمی است. آنجا امام معصوم فرمود خدا به این آقا توسط پیغمبر زمان یا فرشته اشاره کرد بهش گفتند ان مقتک لنفسک خیر لک من الف سنة عبادة همین قدر که به نفست تشر زدی و تقصیر را گردن خودت انداختی از هزار سال عبادت بالاتر است. اگر قربانی اش قبول می شد که اینقدر نمره نمی گرفت. ثواب هزار سال عبادت به او دادند چون خودش را ندید. ان مقتک لنفسک خیر لک من الف سنة عباده سه چهار جا این روایت آمده من از ارشاد القلوب ذکر کردم. خیلی مهم است که آدم خود را نبیند. خیلی مهم است. این که در روایات ما تأکید بر این نکته است…
می گفت در نجف اشرف یک نفر عهد کرده بود هر وقت نگاهش به گنبد حضرت امیر می افتد سلام بدهد. هر وقت می افتاد سلام می داد. یک روز صبح از خواب بیدار شد دید نیاز به غسل دارد و دیر هم بلند شد و دید آفتاب دارد طلوع می کند. دید به غسل نمی رسد. پرید خاک پیدا کند تیمم کند خلاصه تا خاک پیدا کند آفتاب زد و نمازش از دستش رفت و بدن هم پاک نیست. آمد بیرون برود حمام. یک مرتبه نگاهش افتاد به حرم حضرت امیر. همیشه می ایستاد و سینه سپر می کرد می گفت السلام علیک یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین. این دفعه خیلی خجالت کشید سرش را انداخت پایین و با شرمندگی گفت سلام علیکم یا امیرالمؤمنین. دیگر به گنبد آقا نگاه نکرد دید پاک نیست و نماز هم نخوانده است. به او گفتند همین قبول شد. چون خیلی خودت را کوچک کردی. ببینید چه کسی می تواند بگوید سلمان صاحب قلب سلیم نیست؟ سلمان صاحب اعمال کثیر نیست؟ سلمان محدَّث است. سلمان به جایی رسیده که ملائکه با او حرف می زنند!! روایت در کافی است.سلمان به جایی رسیده که به عزراییل سفارش اموات را می کند!! سلمان اینقدر بالا رفته است. اما می گوید روی قبر من چه بنویسید. همه بلدید دیگه. وفدت علی الکریم بغیر زاد. آقا آمده ام نزد کریم هیچ هم ندارم. چرا؟ من الحسنات و القلب السلیم نه قلب سلیم دارم نه کار نیک. مطمئنا سلمان کانون حسنات و قلب سلیم بود. اما می گوید الی الکریم بغیر زاد شما باور می کنید سلمان زاد نداشته باشد؟ یک وقت حضرت امام در سخنرانی عمومی گفت و تلویزیون پخش کرد که خیلی ها تعجب کردند فرمود من یک نماز برای خدا نخواندم!! امامی که می گوید خرمشهر را خدا آزاد کرد. آقا همین حرفهایی است که شما در مناجاتهای ائمه بالاترش را می بینید. چه توبه هایی از چه گناهانی ائمه ی ما توبه می کنند. حضرت امیر مصداق این کلام است. تجرأت بجهلی!! نه این در واقع آن خود خرد کردن است، خود کوچک کردن است. این آن چیزی است که خود را ندید و خدا را دید که طبیعتا بزرگ می شود و رشد می کند.
من یک آدرس دیگر خدمت شما بدهم و بحث را جمع کنم. خواهشم این است این خطبه را که ابن ابی الحدید می گوید من هزار بار خواندم!! هزار بار خیلی است ها!! هزار بار یک چیزی را بخوانی حفظ می شوی و آن خطبه ی 221 نهج البلاغه است. شما یک بار بخوانید نه هزار بار. جرج جرداق می گوید من 200 بار نهج البلاغه را از اول تا آخر خواندم. من خودم را بگویم من هنوز یک بار هم موفق نشده ام نهج البلاغه را بخوانم با اینکه نهج البلاغه هم می گویم کار هم کرده ام اما یک بار اول تا آخر را کامل نخوانده ام. ورق زده ام اما نخوانده ام. وقتی می گوید 200 بار خواندم نه مطالعه ای بلکه دقیق خوانده است.
آقایان خواهران این خطبه ی 221 نهج البلاغه را ببینید. غوغا کرده امیرالمؤمنین. ابن ابی الحدید مذهب معتزلی سنی است. می گوید هزار بار خواندم و هر بار هم که خواندم لرزیدم. و یک درسی از این خطبه ی امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته ام و آن خطبه این است. تفسیر این آیه است. یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ای انسان چه چیز تو را به خدا مغرور کرده است.
من جوابش را به شما بدهم. سه جواب داده اند: یک که از امام معصوم است جهلی! نفهمی ام. جهل من من را مغرور کرده است. آخه آدم به کی مغرور بشود به کسی که قادر حکیم است و همه چیز دست او ست!!؟ من را هم او آفریده است. دیدم یکی از مفسرین می گوید الهی سترک. این ستار العیوب بودنت من را مغرور کرده است. فیض کاشانی می گوید الهی کرمک. یا ایها الانسان ما غرک بربک. چه چیز تو را مغرور کرده به من؟ سه جواب داده شده و هر سه هم درست است. یک جهل، دو ستر، سه کرم. خب نفهمیدم. این از همه بهتر است به نظر من، چون در روایت است. دومی ستره تو پوشاندی. وگرنه اگر مردم می دانستند من چه کاره ام دیگر من جرأت نمی کردم اینقدر من من بکنم و سوم کرم. و لذا حضرت آنجا آیه را تفسیر می کند. ما جرتک علی ربک چه چیز تو را جرأت داده است. این جواب حضرت علی است در دعای کمیل تجرأت بجهلی. جوابش همین است. همه ی بدبختی های آدمها از نادانی است و لذا آقایان! بگذارید یک جمله دیگر بگویم و ذکر مصیبت کنم. بزرگترین عامل رشد، درک است. بزرگترین عامل رکود و انحطاط جهل است. صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله. این سه تایی که دسته بندی کردم شما نگاه کنید من امروز نگاه می کردم بعضی از اینها که دعوت امام حسین را جواب ندادند مثل عبید الله حر جعفی، هفت سال بعد از کربلا زنده ماند. خب شما یک مقایسه بکنید. خود عمر سعد که امام حسین دعوتش کرد. عمر سعد شش هفت سال بعد از کربلا ماند ظاهرا سال 67 مختار او را به درک واصل کرد. من حالا کاری با عمر سعد ندارم. کسانی که راکد بودند و نیامدند، مثلا اباسعید خدری چه سالی از دنیا رفته است؟ تاریخ را نگاه کنید همین 67 یا 68. عبدالله بن مطیع که آقا برایش دعا کرد و آب چاه بالا آمد و معجزه از امام دید و آقا را یاری نکرد کی از دنیا رفت؟ یعنی مجموعه کسانی که در کربلا یا راکد بودند یا منحط یا نیامدند یا آمدند و یزید را حمایت کردند، چند سال بعد از کربلا ماندند؟ شما تا قیام قیامت می گویید زهیر، درود خدا بر او، بریر درود خدا بر او، عبیدالله حر جعفی لعنت خدا بر او، چرا؟ عبدالله بن عمر چند سال بعد از کربلا مانده است.این مهم است که انسان از سرمایه ها در مسیر رشد استفاده کند.
یک راه رشد را امشب گفتم که خدا بینی و خود نبینی است. برعکسش خود بینی و خدا نبینی. اگر کسی خود دید، خدا ندید راکد و منحط است. اگر خدا دید و خود ندید. امام حسین اینطور بود لذا بچه شش ماهه اش هم که روی دستش بال بال می زند می گوید الهی هون لی الامر. خدایا این مصیبت آسان است لانه بعینک چون در مقابل توست
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
حسین ای معنی دریای رحمت
کلید اعظم دریای حکمت
تو ای عطشان دشت خون که هستی
که در هر قطره ی خونت نشستی
نه تنها روی دل سوی تو باشد
خدا هم عاشق روی تو باشد
ملائک در عزایت گریه کردند بکت له ما یری و ما لا یری. همه ی زمین و آسمان برای امام حسین گریه کردند.
ملائک در عزایت گریه کردند
رسولان هم برایت گریه کردند
من کاری ازم نمی آید اما یک کار برایت انجام می دهم.
من از هر قطره ی آبی که نوشم
به یاد آن لب عطشان خروشم
ورودی داشت فردا به کربلا. سخت بود اما تنها نبود عباس کنارش بود قاسم کنارش بود اصحاب کنارش بود. سیدها! وقتی عمه جانتان خواست پیاده شود محرم ها ریختند دورش عمه دستت را به من بده، عمه پایت را روی زانوی من بگذار. مگر عباس گذاشت خواهرش را نامحرم ببیند؟ ابدا. اکبر است عباس است برادرزاده ها هستند دور تا دور عقیله را گرفتند اما نبودند روز یازدهم. وقتی دختر علی آمد سوار شود دیگر هیچ کدام نبودند، نبودند. یک نگاهی طرف نهر علقمه کرد اخی العباس! داداشم عباسم! تو من را سوار کردی، تو من را پیاده کردی. حالا بلند شو ببین کسی نیست خواهر را کمک کند. آمد گودی قتلگاه. یک نگاهی به بدن برادر کرد. یک روضه ای خواند فکر نکنم در تاریخ کسی تا به حال این طور روضه خوانده باشد. چون ما روضه می خوانیم شما گریه می کنید اما به روضه ی زینب دشمن هم گریه کرد. راوی می گوید فبکت و ابکت کل عدو و صدیق. دیدم دوست گریه می کند، دشمن گریه می کند. مگر چه می گفت؟ می گفت داداشم! قربون حلقوم بریده ات بروم. برادر فدای لب های تشنه ات بشوم. برادر! قربان آن دل داغدیده ات بروم. بابی المهموم حتی مضی بابی العطشان حتی قضی.
صلّی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الامّه.
خدایا در ظهور آقایمان تعجیل بفرما.
بازدیدها: 3653