مجاهدین و قاعدین
علی مهدیان
همه اهل بیت نور واحدند و اوصاف و ویژگیهای مشترکی دارند. اما به مناسبت شرایط و اوضاع زمانی و مکانی هر یک محل بروز و ظهور یک وصف و یک عنوان ویژه هستند .
مثل کسی که هم خیلی شجاع است هم خیلی صبور است و هم خیلی دانشمند اما یک جا در مجلس علما و دانشمندان میرود بعد دانشمندی او بروز میابد و جایی در فضای بلا و درد قرار میگیرد بعد صبر او جلوه میکند و جایی دیگر در فضای رزم و نبرد قرار میگیرد بعد شجاعت او جلوه مینماید .
همه معصومین مثل یک روح واحدند که در هر زمان به گونه ای بروز کرده اند . نکته ای که هست این است که همه این بروزات در برهه های تاریخ ارزش واحدی ندارند . هر وصفی یک ارزش و یک اعتبار دارد . این که همه انسانهای کامل قبل از ابی عبدالله و هم بعد از تولد ایشان به برهه تاریخی و نقش امام حسین ع ارجاع داده اند نشان از این دارد که آن صفتی که امام حسین از خود بروز داد صفت ویژه ای است که در همه زمانها و مکانها کلیدی و ره گشا است .
وصفی که امام حسین بروز داد چه بود ؟ وصفی که به دلیل آن از زمان حضرت آدم ابوالبشر تا حتی خاتم الاوصیا همه به امام حسین اشاره میکنند و واقعه حسین ع را واقعه ای کلیدی در تاریخ به حساب آورده اند .
برای توضیح این ویژگی چند نکته را باید با هم بررسی کنیم اولا جملات و بیاناتی که از امام حسین باقی مانده است ثانیا رفتارهایی که از ایشان ثبت شده و ثالثا شرایط زمانی و مکانی و اوضاع اجتماعی زمان امام حسین را باید مورد توجه قرار دهیم .
جمع بندی بیانات امام حسین
شهید مطهری در جایی مجموعه بیانات ابی عبدالله ع را این گونه جمع بندی مینماید :
«روانشناسها، خصوصاً كسانى كه بيوگرافى مىنويسند، كوشش مىكنند براى روحيهها يك كليد شخصيت پيدا كنند. مىگويند شخصيت هركس يك كليد معين دارد؛ اگر آن را پيدا كنيد سراسر زندگى او را مىتوانيد توجيه كنيد. البته به دست آوردن كليد شخصيت افراد خيلى مشكل است، خصوصاً شخصيتهاى خيلى بزرگ. ……….ادعاى اينكه كسى بگويد من كليد شخصيت كسى مانند على يا حسين بن على را به دست آوردهام، انصافاً ادعاى گزافى است و من جرأت نمىكنم چنين سخنى بگويم، اما اين قدر مىتوانم ادعا كنم كه در حدودى كه من حسين را شناخته و تاريخچه زندگى او را خواندهام و سخنان او را- كه متأسفانه بسيار كم به دست ما رسيده است – به دست آوردهام، و در حدودى كه تاريخ عاشورا را- كه خوشبختانه اين تاريخ مضبوط است- مطالعه كرده و خطابهها و نصايح و شعارهاى حسين را به دست آوردهام، مىتوانم اينطور بگويم كه از نظر من كليد شخصيت حسين حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ايستادگى است، حق پرستى است. سخنانى كه از حسين بن على عليه السلام نقل شده نادر است ولى همان مقدارى كه هست از همين روح حكايت مىكند. از حسين بن على پرسيدند: شما سخنى را كه با گوش خودت از پيغمبر شنيده باشى، براى ما نقل كن. ببينيد انتخاب حسين از سخنان پيغمبر چگونه است! از همين جا شما مىتوانيد مقدار شخصيت او را به دست آوريد. حسين عليه السلام گفت آنچه كه من از پيغمبر شنيدهام اين است: «انَّ اللَّهَ تَعالى يُحِبُّ مَعالِىَ الْامورِ وَ اشْرافَها وَ يُكْرِهُ سَفْسافَها» خدا كارهاى بزرگ و مرتفع را دوست مىدارد، از چيزهاى پست بدش مىآيد. رفعت و عظمت را ببينيد كه وقتى مىخواهد سخنى از پيغمبر نقل كند اينچنين سخنى را انتخاب مىكند؛ درواقع دارد خودش را نشان مىدهد…..در روز عاشورا حسين عليه السلام حدّ آخر مقاومت را هم مىكند. ديگر وقتى است كه به كلى توانايى از بدنش سلب شده است. يكى از تيراندازان ستمكار، تير زهرآلودى را به كمان مىكند و به سوى اباعبداللَّه مىاندازد كه در سينه اباعبداللَّه مىنشيند و آقا ديگر بى اختيار روى زمين مىافتد. چه مىگويد؟ آيا در اين لحظه تن به ذلت مىدهد؟ آيا خواهش و تمنّا مىكند؟ نه، بلكه بعد از گذشت اين دوره جنگيدن رويش را به سوى همان قبلهاى كه از آن هرگز منحرف نشده است مىكند و مىفرمايد: «رِضاً بِقَضائِكَ وَ تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ». اين است حماسه الهى، اين است حماسه انسانى»(مجموعه آثار شهید مطهری ج 17ص44-51)
به نظر میرسد اگر مجموعه بیانات امام حسین ع را وقتی بررسی میکنیم به این نکته مشترک برخورد میکنیم که نوعی توجه به معالی الامور و نوعی کراهت از سفساف امور در بیانات ایشان دیده میشود . رسیدگی به مجموعه بیانات و تحلیل آنها بر عهده این نوشتار نیست . در این حد اما میتوان اشاره کرد که توجه به یک حرکت حداکثری در مسیر حق چیزی است که از امام حسین ع بروز میابد .
این که بزرگان عارف و حکیم ما همه امام حسین را نقطه ویژه توجه به توحید و دلدادگی حداکثری در مقابل حضرت حق میدانند از این جا است .
همه اهل بیت بینهایت موحد بوده اند همه بینهایت محو حضرت حق بوده اند اما کسی که این ویژگی را با همه وجود بروز و ظهور داد به نحوی که همه انسانها بتوانند در این زمین خاکی نیز این نقطه را مشاهده کنند شخص امام حسین ع بوده است .
این توحید در عبادت است که به تمامه در بیان و رفتار او جلوه میکند و توحید حد اکثری یا عبودیت حداکثری کلیدی است که با آن میتوان بسیاری از وقایع جامعه دینی را تفسیر نمود .
دینداری حداکثری مفهومی است که برای تحلیل حرکت انتظار و آماده سازی انسانها برای ظهور مهم است . شاید از این جا است که ماجرای ظهور مهدی عج ارتباط ویژه ای با قضیه عاشورا پیدا کرده است .
جمع بندی رفتارهای امام حسین
همین نگاه را در رفتارهای امام حسین ع و خانواده ایشان میتوان مشاهده نمود . رفتارهای امام حسین ع ویژه است و نشان از راضی نشدن به دنیا حتی در فضای ایمانی دارد . او میخواهد نوعی چسبیدن به دنیا را که در فضای مسلمانان ریشه دوانده است و در زمان او شاید مهمترین معضل جامعه دینی شده را رسوا نماید .
رفتارهای او و قیام او که با همه جان و مال و نزدیکان و عزیزان است اشاره به همین دلدادگی و دینداری حداکثری دارد .
تمام فضای گفت و گو های کربلا پر است از این نکات این که دست از دنیا بریدن و برای حق هر چه داشتن فدا کردن وقتی امام حسین اخبار شهادت خود را در مواضع مختلف میدهد ببینید با فرزندان و خواهر خود چگونه سخن میگوید علی اکبر به او میگوید اگر ما بر حقیم لاابالی بالموت قاسم میگوید احلی من العسل حضرت زینب اما افق نگاهش عجیب است او از درد امام بیتاب میشود و از هوش میرود وقتی امام میگوید مردم به من ظلم میکنند ظلم مردم به امام اوج انحراف مردم است او از این نکته بیهوش میشود این قدر که از ماجرای شنیدن خود خبر شهادت این مقدار بیتاب نشده بود . افق نگاه او توجه به امام و دردهای امام است . به همین دلیل است که امام حسین برای اینکه تسلی حضرت زینب بدهد برای بحث مرگ خود یک توضیحاتی داد که بالاخره مرگ حق است ولو من امام هستم و برای بحث مظلومیت خود میگوید این مظلومیت به همه روا شده بود. یعنی دو توضیح برای دو نکته متفاوت ارائه داد .یکی اینکه مرگ حق است و همه میمیرند و دیگر اینکه من امامم و به همه امامان ظلم شد . این را در لهوف ماجرای رسیدن کاروان به کربلا میتوان پیگیری کرد .
امام حسین دارد کاری میکند که این نکته از اصحاب و اهل بیت بروز کند از خود گذشتن و از دنیا رها بودن برای حق .
این ویژگی نه فقط در زمان ماجرای عاشورا وکربلا بلکه در دوران قبل از آن نیز بروز داشته است مثلا معاويه از شام به حاكم مدينه، «مروان بن حكم» نامه نوشت كه «ام كلثوم»، دختر «عبدالله بن جعفر» را براي يزيد خواستگاري كند. مروان نيز اين مأموريت را انجام داد ولي پدر و مادر ام كلثوم گفتند كه بايد دربارهی اين امر با امام حسين(ع)، دايي دختر مشورت كنند.
مروان، مردم را در مسجد جمع كرد و سخناني ايراد نمود و گفت: «معاويه به من دستور داده كه اين دختر را به ازدواج يزيد درآورم و مهريهاش را به هر مقداري كه پدر دختر تعيين كند، بپذيرم و در كنار اين وصلت، قرضهاي عبدالله را هر چه باشد، پرداخت کنم و از اين طريق، اختلاف بنيهاشم و بنياميّه به صلح و مودت تبديل گردد».
آن گاه اضافه كرد: «يزيد مورد توجه و آرزوي صدها دختر خواهان ازدواج است! و من تعجب ميكنم كه او چرا مهريه تعيين ميكند؟ در حالي كه او نظيري ندارد! و باران رحمت به احترام او ميبارد. اي حسين! از تو ميخواهم كه اين درخواست را بپذيري …»
امام حسين(ع) از جا برخاست و خطبهاي در حمد و سپاس خدا و فضايل اهل بيت(ع) ايراد نمود. آن گاه در پاسخ مروان گفت: «اي مروان! سخنان تو را شنيدم. چه حرفهاي نامربوط و ناروايي گفتي! اما حرف تو كه تعداد مهريه به دلخواه عبدالله بن جعفر باشد، بدان كه ما از «مهر السنه» تجاوز نميكنيم كه پيامبر براي زنان و دخترانش قرار داد. اما قرضهاي عبدالله ارتباطي به شما ندارد و هرگز دخترهاي ما قرضهاي ما را نميپردازند. و اما سخن تو در بارهی این كه با اين ازدواج، اختلاف دو قبيله برطرف ميگردد. بدان كه اختلاف ما و شما، اختلاف حق و باطل است كه هرگز به تفاهم نميرسند. و امّا تعريف و توصيههايي كه دربارهی يزيد گفتي، انصاف به خرج ندادي. اين تعريفها دربارهی پيامبر و اولاد اوست نه يزيد…
هان اي حاضران! شاهد باشيد كه من اين دختر را به پسر عمويش «قاسم بن محمد بن جعفر» با مهر السنّه كه چهارصد و درهم در حال کنونی است تزويج نمودم و باغ بزرگ خويش در مدينه را كه سالانه بيش از هشت هزار دينار درآمد دارد، به آنان بخشيدم…» در اين جا بود كه مروان بن حكم، سخت ناراحت و خشمگين شد و مسجد را ترك كرد(مناقب ابن شهرآشوب ج4ص38و 39)
چیزی که در این واقعه که در زمان خود معاویه رخ داده است بروز دارد منطقی است که از امام حسین جلوه میکند . جایی که قرار است مساله امور دنیایی حدوسط استدلالها باشد و این را مروان روبروی همه مردم میگوید گویا همه این منطق را میپذیرند لذا به این راحتی در پیش چشم همه نوه امیرالمومنین را بر این اساس خواستگاری میکند که مهر هر چقدر باشد یا قرض پدرش را میدهیم یا یزید فلان است و فلان و مطمئن است که مردم مشکلی با این منطق ندارند ابی عبدالله به همه یادآوری میکند که مشکل چیست مشکل دعواهای قبیله ای نیست مشکل حق و باطل است نیازی به مال و منال و دنیای شما نیست و مهر هم مهر السنه است . این ها نشان میدهد که امام حسین در مقابل منطق دنیا یا دینداری حداقلی با منطق دیگری وارد میدان شده است و آن دینداری حداکثری است .
این واقعه و وقایعی از این قبیل مربوط به زمان معاویه است اما در قضیه عاشورا رفتارهای این چنینی به اوج میرسد به نحوی که میتوان کلیدی ترین ویژگی بروز کرده در زمان امام حسین را همین ویژگی دینداری حداکثری قلمداد کرد .
جمع بندی شرایط زمانی و مکانی و اوضاع اجتماعی
تبیینی که رهبر انقلاب از زمانه اباعبدالله دارد برای این بحث مفید است . دوران امام حسین دوره بروز و وخامت یک بیماری چند ده ساله است .
«عزيزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. يك نوع كسانى هستند كه در مقابله با دنيا، زندگى، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همهى متاعهاى خوبْ قرار دارند. اينهايى كه ذكر كرديم، همه از متاعهاى خوب است. همهاش جزو زيباييهاى زندگى است. «مَتاعُ الْحَياةِ الُّدنْيا.» «متاع»، يعنى «بهره». اينها بهرههاى زندگى دنيوى است. در قرآنكه مىفرمايد «مَتاعُ الْحَياةِ الُّدنْيا»، معنايش اين نيست كه اين متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا براى شما آفريده است. منتها اگر در مقابل اين متاعها و بهرههاى زندگى، خداى ناخواسته آن قدر مجذوب شديد كه وقتى پاىِ تكليفِ سخت به ميان آمد، نتوانستيد دست برداريد، واويلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهاى دنيوى، آنجا كه پاى امتحان سخت پيش مىآيد، مىتوانيد از آن متاعها به راحتى دست برداريد، آن وقتْ حساب است.
مىبينيد كه حتّى خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسيم مىشوند. اين مسائل، دقّت و مطالعه لازم دارد. بر حسب اتّفاق نمىشود جامعه، نظام و انقلاب را بيمه كرد. بايد به مطالعه و دقّت و فكر پرداخت. اگر در جامعهاى، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ يعنى كسانى كه مىتوانند در صورت لزوم از متاع دنيوى دست بردارند، در اكثريت باشند، هيچ وقت جامعهى اسلامى به سرنوشت جامعهى دوران امام حسين عليهالسّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بيمه است. اما اگر قضيه به عكس شد و نوع ديگرِ خواصِ طرفدار حق – دل سپردگان به متاع دنيا. آنان كه حق شناسند، ولى درعينحال مقابل متاع دنيا، پايشان مىلرزد – در اكثريت بودند، وامصيبتاست!
اصلاً «دنيا» يعنى چه؟ يعنى پول، يعنى خانه، يعنى شهوت، يعنى مقام، يعنى اسم و شهرت، يعنى پست و مسؤوليت، و يعنى جان. اگر كسانى براى حفظ جانشان، راه خدا را ترك كنند و آنجا كه بايد حق بگويند، نگويند، چون جانشان به خطر مىافتد، يا براى مقامشان يا براى شغلشان يا براى پولشان يا محبّت به اولاد، خانواده و نزديكان و دوستانشان، راه خدا را رها كنند، آن وقت حسينبنعلىها به مسلخ كربلا خواهند رفت و به قتلگاه كشيده خواهند شد. آن وقت، يزيدها بر سرِ كار مىآيند و بنىاميّه، هزار ماه بر كشورى كه پيغمبر به وجود آورده بود، حكومت خواهند كرد و «امامت» به «سلطنت» تبديل خواهد شد!
آرى! وقتى خواصِ طرفدارِ حق، يا اكثريت قاطعشان، در يك جامعه، چنان تغيير ماهيت مىدهند كه فقط دنياى خودشان برايشان اهميت پيدا مىكند؛ وقتى از ترس جان، از ترس تحليل و تقليل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مىشوند حاكميت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمىايستند و از حق طرفدارى نمىكنند و جانشان را به خطر نمىاندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسينبنعلى عليهالسّلام – با آن وضع – آغاز مىشود. حكومت به بنىاميّه و شاخهى «مروانى» و بعد به بنىعبّاس و آخرش هم به سلسلهى سلاطين در دنياى اسلام، تا امروز مىرسد!
اكنون كه اندكى به تحليل حادثهى عبرتانگيز عاشورا نزديك شديم، به سراغ تاريخ مىرويم:دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پيغمبر شروع شد. (به مسألهى خلافت، اصلاً كار ندارم. مسألهى خلافت، جدا از جريان بسيار خطرناكى است كه مىخواهم به آن بپردازم.) قضايا، كمتر از يك دهه پس از رحلت پيغمبر شروع شد. ابتدا سابقهداران اسلام – اعم از صحابه و ياران و كسانى كه در جنگهاى زمان پيغمبر شركت كرده بودند – از امتيازات برخوردار شدند، كه بهرهمندىِ مالىِ بيشتر از بيتالمال، يكى از آن امتيازات بود. چنين عنوان شده بود كه تساوى آنها با سايرين درست نيست و نمىتوان آنها را با ديگران يكسان دانست! اين، خشتِ اوّل بود. حركتهاى منجر به انحراف، اين گونه از نقطهى كمى آغاز مىشود و سپس هر قدمى، قدم بعدى را سرعت بيشترى مىبخشد. انحرافات، از همين نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسيد. در دوران خليفهى سوم، وضعيت به گونهاى شد كه برجستگان صحابهى پيغمبر، جزو بزرگترين سرمايهداران زمان خود محسوب مىشدند! توجّه مىكنيد! يعنى همين صحابهى عالىمقام كه اسمهايشان معروف است – «طلحه»، «زبير»، «سعدبنابىوقّاص» و غيره – اين بزرگان، كه هر كدام يك كتاب قطور سابقهى افتخارات در «بدر» و «حُنين» و «اُحد» داشتند، در رديف اوّل سرمايهداران اسلام قرار گرفتند. يكى از آنها، وقتى مُرد و طلاهاى مانده از او را خواستند بين ورثه تقسيم كنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بناى شكست و خرد كردن آنها را گذاشتند. (مثل هيزم، كه با تبر به قطعات كوچك تقسيم كنند!) طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال مىكشند. ببينيد چقدر طلا بوده، كه آن را با تبر مىشكستهاند! اينها در تاريخْ ضبط شده است و مسائلى نيست كه بگوييم «شيعه در كتابهاى خود نوشتهاند.» حقايقى است كه همه در ثبت و ضبط آن كوشيدهاند. مقدار درهم و دينارى كه از اينها به جا مىماند، افسانهوار بود. »(بیانات رهبری 20-3-75)
اکنون میتوان بیماری که در جامعه دینی رخنه کرده است را معرفی کرد . بیماری که همه حرکت و قیام امام حسین که به عنوان اصلاح امت پیامبر از آن یاد میکند مبارزه با این بیماری است . بیماری چسبیدن به دنیا . راضی شدن به کم و در یک کلام دینداری حداقلی .
دینداری حداقلی جوهره ای دارد که بس خطرناک است جوهره ای که میتواند به راحتی یک امت را از پای در آورد جوهره این بیماری راضی شدن به سفساف امور یا کم خواهی یا در یک کلام حب الدنیا است که راس کل خطیئه است .
ریشه های این بیماری در همان صدر اسلام و در جریان مبارزه و انقلاب پیامبر اکرم وجود داشت این بیماری در دل جامعه ایمانی شکل میگیرد و خود را به صورت سستی و کاهلی بروز میدهد . ماجرای جنگ احد شاید اولین جایی بود که این مشکل سر بر آورد . آیاتی از سوره آل عمران ریشه های این بیماری را تبیین میکند . وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (آل عمران 152)
فشلتم و تنازعتم و عصیتم . اشاره به همین نکته دارد و ریشه آن نیز دنیا خواهی است .
ریشه های عمیق این درد در ذات انسان قرار داده شده است و انسانها از این جهت اساسا به دو دسته تقسیم میشوند .
دوران امام حسین ع دوره بروز این تمایل به دنیا است و به همین مناسبت است که آن جلوه ای که از روح امامت و ولایت جلوه میکند بروز تمایل به آخرت و میل به بینهایت است .
این حقیقت است که جوهره مفاهیمی مثل حماسه یا مجاهدت را نیز شکل میدهد . مفهوم مجاهدت ریشه در پر کردن پیمانه تلاش و جهد دارد و حماسه ناشی از یک روح بزرگوار و حداکثری است .
«أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو بذل الطاقة و السعي البليغ الى أن ينتهي النهاية الممكنة و يبلغ غاية وسعه. ثمّ إنّ الاجتهاد إمّا بالمال أو بالبدن و الأعضاء أو بالفكر، و كلّ منها إمّا في سبيل اللّه تعالى أو في طرق دنيويّة و أغراض شخصيّة. فالمجاهدة هو إدامة الجهد، و الاجتهاد هو الجهد بالطوع و الرغبة.»(التحقیق . علامه مصطفوی . ذیل ماده جهد)
اکنون میتوان مقایسه ای بین دو جریان کلیدی در دل هر جامعه دینی داشته باشیم . جریانی که به سمت حداکثر است و جریانی که به سمت حداقل است . در تعبیر قرانی دو جریان قاعدین و مجاهدین .
تبیین دو جریان قاعدین و مجاهدین
لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً. دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً(95و 96 نساء)
در این آیات دو جریان در جامعه دینی و مومنانه از هم بازشناسی شده اند جامعه مجاهدین و جامعه قاعدین.
این دو جبهه را میتوان به دینداران حداقلی و دینداران حداکثری ترجمه کرد .
این را باید دقت کرد که فلسفه خلقت انسان این نبوده که خداوند بخواهد بهشتی و جهنمی را از هم جدا کند بلکه فلسفه خلقت این بوده که لیبلوکم ایکم احسن عملا یعنی یک حرکت به سمت بینهایت است که قرار است هر کس در این حرکت الی بینهایت جایگاه خود را مشخص کند و فاصله خود را تا خانه پیامبر و امام حسین تعیین نماید . بر این اساس بروز و جلوه این نگاه در جامعه دینی هم شکل گرفتن دو جبهه است؛ یکی کسانی که حاضرند فقط جهنمی نباشند و دوم کسانی که میخواهند به سمت بینهایت حرکت کنند .
اگر این تحلیل را از قران بپذیریم آن گاه باید در جامعه دینی جبهه مومنین چسبیده به زمین داشته باشیم . این ها اولا بهشتی اند و داخل در عذاب نیستند اما مشکل آن است که وجود اینها در جامعه ایمانی وقتی که جامعه به بلا امتحان شود خطر آفرین است . وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ .أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (141و 142 آل عمران )
مشکل آن جا است که خداوند بخواهد اهل ایمان را تمحیص کند . امام حسین در آن روایت معروف الناس عبیدالدنیا میفرماید فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . یعنی اگر چه در جامعه دینی هر دو طایفه در چارچوب دین قرار دارند اما در نقاط کلیدی و حساس و در بلایا این جبهه قاعدین است که کار را خراب میکند . و تا وقتی اینها کم نشوند جامعه از درون در معرض تهدید است .
دقت کنیم در کربلا لشکر از شام و روم نیاورده بودند اینها مردم کوفه بودند جامعه کوفه که نخبگانش برای امام نامه و طومار مینوشتند همان جامعه رو در روی امام شد و آن فجایع را آفرید . مشکل این بود که اینها دنیا و دین را با هم میخواستند این را خیلی ها میدانستند و میخواستند به امام حسین همین را خیرخواهانه توضیح دهند غافل از آنکه امام خود آمده بود تا با همه وجود این درد را در کل جامعه پیامبر بر ملا کند و برای همیشه این درد را رسوا نماید . تا الی الابد هر جا بوی این بیماری در جامعه دینی آمد همه یاد ماجرای کربلا بیفتند و تاریخ مومنان با تذکر کربلا و توجه عمیق به این واقعه ظرفیت و توان نجات داشته باشد.
میل به دنیا در دل جامعه ایمانی یک میل طبیعی است و به صورت طبیعی دو جبهه در دل این جامعه شکل خواهد یافت . یعنی باید در جامعه خود دو جبهه انسانی قاعدین و مجاهدین را پیدا کنیم . اگر دو جبهه قاعدین و مجاهدین داشته باشیم یعنی دو جریان اقتصادی قاعدین و مجاهدین خواهیم داشت و دو جریان فرهنگی قاعدین و مجاهدین خواهیم داشت دو سینما و هنر قاعدین و مجاهدین خواهیم داشت و دو جریان سیاسی قاعدین و مجاهدین باید داشته باشیم .
جریان قاعدین یا دنیا طلبان مسلمان اساسا در هیچ زمینه ای اهل تندروی نیستند. حیاتشان به سربه زیری و آرام کار کردن است اگر جایی افراطی گری در هر جهتی از آنها سر بزند خلاف قاعده حرکتشان و به ضررشان است . جریان قاعدین قطعا جریان مجاهدین را به تندروی و بی توجهی به دنیا محکوم میکنند . اینها عزت را در کنار دنیا هر دو حق خود میدانند و این یعنی گفتمانشان آلوده به دنیا است برای اینها همان قدر مبارزه حق است که رفاه و دنیا داشتن حق است . مثلا اگر انرژی هسته ای که محور مبارزه شما با همه جهان غرب است حق مسلم است داشتن رفاه و زندگی مطلوب هم حق مسلم است . قطعا اگر اینها بخواهند مجاهدین را خطاب کنند و به آنها اشکال بگیرند میگویند هر چیزی اندازه ای دارد و اندازه نگه دار که اندازه نکوست . شعار مبارزه با افراطی گری سر خواهند داد . اینها میخواهند دنیا و آخرت را با هم داشته باشند . غافل از آنکه اذا محصوا بالبلا قل الدیانون .
شناخت ویژگیها و شاخصه های جریان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قاعدین در مقابل مجاهدین به ما کمک میکند که در فضای اندیشه اجتماعی خود بتوانیم درست اتخاذ موضع کنیم .
همین طور در مملکت وجود خودمان نیز میتوانیم تشخیص دهیم که چه قوایی ما را به سمت قعود میکشند و کدام ها به سمت قیام . این نکته خیلی مهم است که اگر در وجود خود حسین و یزید را میشناسیم اهل قیام و اهل قعود را نیز در مملکت وجود خود بشناسیم و بتوانیم انتخاب کنیم که کدام جبهه را باید تقویت نماییم .
«خير عبارت از فطرت مخموره است، و شر عبارت از فطرت محجوبه است. و تفصيل اين اجمال آن كه: حق- تبارك و تعالى- با عنايت و رحمت خود، به يد قدرت خود، كه طينت آدم اوّل را مخمّر فرمود ، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: يكى اصلى، و ديگر تبعى، كه اين دو فطرت، بُراق سير و رفرف عروج او است به سوى مقصد و مقصود اصلى. و آن دو فطرت، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمَّر است و ديگر فطريات، شاخهها و اوراق آن است. يكى از آن دو فطرت- كه سِمَت اصليّت دارد- فطرت عشق به كمال مطلق وخير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و جاهل و عالى [و] دانى، مُخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسله بشر، انسان تفحّص و گردش كند و جميع طوايف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتيش كند، يك نفر را نيابد كه به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به كمال و عاشق خير و سعادت نباشد. … و ديگرى از آن دو فطرت، كه سِمَت فرعيّت و تابعيّت دارد، فطرت تنفُّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است كه اين مُخمَّر بالعرض است، و به تبعِ آن فطرت عشق به كمال، تنفُّر از نقص نيز مطبوع و مُخمَّر در انسان است. و اين دو فطرت، كه ذكر شد، فطرت مخموره غير محجوبه است كه محكوم احكام طبيعت نشده و وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقى است، و اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محكوم به احكام آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلى خود شد، مبدأ جميع شرور و منشأ جميع شقاوت و بدبختيهاست، ….پس مقصود از خير- كه وزير عقل است و جميع جنود عقليه در ظلّ توجه و تصرف آن است- فطرت مخموره متوجه به روحانيت و مقام اصلى خود است و از شر- كه وزير جهل و همه جنود جهل از طفيل آن است- فطرت محكومه طبيعت و محجوبه به احكام آن است. بدان كه از براى قلب، كه مركز حقيقت فطرت است، دو وجهه است: يكى وجهه به عالم غيب و روحانيّت؛ و ديگر، وجهه به عالم شهادت و طبيعت. و چون انسان وليده عالم طبيعت و فرزند نشئه دنياست- چنانچه آيه شريفه: «فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ» نيز شايد اشاره به آن باشد- از بدو خلقت در غلاف طبيعت تربيت شود، و روحانيّت و فطرت در اين حجاب وارد شود، و كم كم احكام طبيعت بر آن احاطه كند، و هر چه در عالم طبيعت رشد و نماى طبيعى كند احكام طبيعت بر آن بيشتر چيره و غالب شود. …..اكنون كه معلوم شد تمام خيرات از سرچشمه نور فطرت اللَّه است در صورتى كه محتجب به حجابهاى طبيعت نباشد، و اسير دامهاى پيچاپيچ نفس و ابليس نگردد، و كفيل سعادت مطلقه انسانى همين فطرت شريفه است، و نيز معلوم شد كه تمامى شرور از فطرت محجوبه مظلمه به ظلمات طبيعت است، و منشأ همه شقاوات و بدبختيها در دنيا و آخرت، همين احتجابات است، بايد دانست كه اگر انسان از خود غفلت كند و در صدد اصلاح نفس و تزكيه آن برنيايد و نفس را سر خود بار آورد، هر روز، بلكه هر ساعت بر حجابهاى آن افزوده شود، و از پسِ هر حجابى حجابى، بلكه حُجُبى براى او پيدا شود تا آن جا كه نور فطرت بكلى خاموش و منطفى شود، و از محبت الهيّه در آن اثرى و خبرى باقى نماند؛ بلكه از حق تعالى و آنچه به او مربوط است از قرآن شريف و ملائكة اللَّه و انبياء عظام و اولياء كرام- عليهم السلام- و دين حق و جمله فضائل متنفّر گردد، و ريشه عداوت حق- جلّ و علا- و مقرَّبان درگاه مقدس او در قلبش محكم و مستحكم گردد تا آن جا كه بكلى درهاى سعادت بر او بسته شود، و راه آشتى با حق تعالى و شفعاء- عليهم السلام- منسدّ گردد، و مخلَّد در ارض طبيعت گردد كه باطن آن در عالم ديگر جلوه كند و آن خلود در عذاب جهنم است….اى عزيز! اكنون تا حجابهاى غليظ طبيعت نور فطرت را بكلى زائل نكرده، و كدورتهاى معاصى صفاى باطنى قلب را بكلى نبرده، و دستت از دار دنيا- كه مزرعه آخرت است ، و انسان در آن مىتواند جبران هر نقصى و غفران هر ذنبى كند- كوتاه نشده، دامن همتى به كمر زن و درى از سعادت به روى خود باز كن…. بار خدايا! آيا شود كه اين دل محجوب و اين قلب منكوس را به خود آرى، و اين غافل فرو رفته در ظلمات طبيعت را به عالم نور كشانى، و بُتهاى دل را به دست قدرت خود درهمشكنى، و غبار تن را از پيش چشم فرو ريزى؟»(شرح حدیث جنود عقل و جهل . امام خمینی 76-86)
این بیانات نورانی حضرت امام که ریشه و مبنای نظام اندیشه خود او را نیز شکل میدهد در واقع تبیین میکند که چرا درسی که امام حسین داد و آن وصفی که از او جلوه کرد کلیدی ترین درس به تاریخ بشر است و چرا همگان از اولیا و انبیا او را مورد توجه قرار داده اند . دلیل این است که آن ویژگی و وصف کلیدی که از امام حسین ع بروز نمود عمق و جوهره درد انسان و تاریخ انسانی را نشانه گرفته بود . میل به دنیا و حجابهای دنیایی که مانع از بروز و ظهور و قلب و ظهور حق میشود و همین است که مانع ظهور حق مجسم و مهدی موعود عج است و تا جامعه دینی به این بلوغ نرسد و این بیماری را در خود به سهولت بازشناسی نکرده و آن را به صورت خودکار ریشه کن نکند رشدی برای او حاصل نخواهد شد .
بازدیدها: 232