محبت خدا را چو دریابی دُرّ یابی – بخش یازدهم
عوامل و موانع محبت خدا
گفتیم محبت خدا خودبهخود ايجاد نمیشود و میبایست مقدمات و زمينههاي پیدایش آن فراهم شود تا انسان استعداد و لیاقت دريافت اين رحمت الهي را پيدا کند و خداوند به او افاضه کند. در آيات و روايات نیز به اين نکته اشاره شده است که محبت خدا آفات و موانعي دارد که یا از ابتدا مانع محبت انسان به خدا میشود و یا محبت پیدا شده را زائل ميکند. همه ما ميدانيم که اگر بخواهیم مورد توجه ديگري قرار بگيریم بايد کاري که او دوست دارد انجام دهیم و اگر کاري که او دشمن ميدارد، از ما سربزند، طبعا مورد محبت او قرار نميگیریم. بنابراین انجام کارهاي محبوب خداوند به ما در آمادگی برای دریافت محبت الهی کمک ميکند. در جلسه گذشته نیز اشاره کردم که آيات بسیاری به اين موضوع پرداخته است که خداوند چه چيزهايي را دوست دارد و چه چيزهايي را دوست ندارد. در ادامه به برخي ديگر از مصاديق اين کارها ميپردازيم.
تواضع براي مؤمنان، سرسختي دربرابر کافران!
در آیه 54 از سوره مائده خداوند، بهخصوص مسأله ارتداد را مطرح ميکند و ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ. خداوند پيغمبرش را فرستاده که مردم را به اسلام، ارزشهاي اسلامي و تقرب به خدا دعوت کند. تعداد محدودي از مردم ایمان آوردند که از همان ابتدا مورد شکنجه و آزار دشمنان و مشرکان واقع ميشدند. حال بعد از تحمل سختيها و شکنجهها، جامعه نوپايي به نام جامعه اسلامي در مدينه تشکيل شده است. روشن است که این مردم به دلجويي و تقويت روحي نیاز دارند، و در بسیاری از آیات به آنها وعده پيروزی و عبور از نگرانيها و سختيها داده ميشود. اما در اين ميان خداي متعال مسأله ارتداد را مطرح ميکند و میگوید گمان نکنید که اگر از دينتان برگشتيد، به ما ضرري ميرسد؛ خداوند کساني بهتر از شما را بهجاي شما خواهد آورد که اولين صفت آنها اين است که خدا آنها را دوست ميدارد و آنها نیز خدا را خيلي دوست ميدارند؛ يحبهم ويحبونه. کنار هم آمدن اين دو بحث بار معنايي بسياري دارد و محبت طرفيني غير از محبت يک طرفي است.
خصوصیت دیگر اين افراد اين است که در مقابل کفار و دشمنان خدا خيلي سرسختاند و هيچ انعطافي نسبت به آنها نشان نميدهند، اما نسبت به مؤمنان _ هرچند به حسب ظاهر عقبافتاده و فقير باشند _ بسيار احترام ميگذارند؛ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ در همان حال که نسبت به مؤمنان ذليلاند، اما در مقابل کفار بسيار سرسختاند و نه تنها هيچ انعطافي نشان نميدهند، بلکه نسبت به آنها اظهار قدرت، توانايي، استغنا و بياعتنايي ميکنند. خصوصیت آخرشان نیز اين است که به جهاد در راه خدا علاقه دارند، بهگونهای که از هيچ ملامتي در راه جهاد نميهراسند؛ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ. مجاهدان و کسانی که در مقابل کفار سرسختي نشان ميدهند، از ملامت هيچ ملامتکنندهاي نمیهراسند و به آنها میگویند: هر چه ميخواهید، بگوييد؛ ما راه خودمان را شناختهايم و اين راه را خواهيم رفت.
از اين آیه این درس را میگيريم که اگر میخواهيم کاري کنيم که خدا ما را دوست بدارد، بايد نسبت به مؤمنان متواضع باشيم. محبوبان خدا نسبت به مؤمنان از آن جهت که مؤمناند، خوار، ذليل و متواضعاند و هيچ انانيتي در مقابل آنها ندارند، اما در مقابل کفار از آن جهت که کافرند، بسیار سرسختاند و هيچ خضوع و سازشی نميکنند و تسليم نميشوند. اگر ميخواهيم ما جزو کساني باشيم که خدا ما را دوست دارد و محبت خودش را به ما هم بدهد بايد خودمان را اينگونه تربيت کنيم. طبعا از آنجا که ملاک تواضع ايمان است، شدت و ضعف تواضع نيز نسبت به مراتب ايمان تغيير ميکند. هر چه ايمان بيشتر شد، بايد بيشتر تواضع کنيم و کسي که بالاترين مراتب ايمان را دارد، بالاترين مراتب تواضع را نيز دارد.
اين کار شدني است. انسان ميتواند تصميم بگيرد و آن را انجام بدهد و وقتي تکرار شد، ملکهاش ميشود، اما اينکه بخواهم بهيکباره عاشق خدا بشويم، شدني نيست. مرحوم آيتالله بهجت رضواناللهعليه درباره پدر مرحوم آقاي کشميري که مدتي در قم بودند و در مسجد بالاسر دفن شدهاند، نقل ميکردند که ايشان به فرزندانشان احترام ميگذاشتند و با اينکه خود ايشان سيد بودند و سيد بودن فرزندان نيز بهخاطر ايشان بود، اجازه نميدادند که فرزندانشان کفش جلوي پاهاي ايشان جفت کنند. گاهي که اين مسأله اتفاق ميافتاد ايشان ناراحت ميشد و ميگفت: اولاد حضرت زهرا (سلاماللهعليها) جلوي پاي من کفش بگذارد؟! بزرگان حتي نسبت به فرزندانشان از آن جهت که مؤمن بودند، احترام و تواضع ميکردند. ما نيز ميتوانيم براي اين کار تمرين کنيم، کار مشکلي نيست.
البته اين مسأله قيود و شرايطي دارد. انسان در مقابل هر کافري نيز نبايد زور بگويد و تکبر کند. در اين جا منظور از کافر، کافر معاند و جحود است؛ يعني کساني که حق را شناختهاند و عمدا آن را انکار ميکنند. وگرنه کافري که اصلا حق را نشناخته است، ولي در پي شناختن آن است، اینگونه نیست. همانطور که کساني هستند که واقعا طالب حقيقت بودهاند و تلاش کردهاند که به حقيقت برسند، و اگر چه در ظاهر کافرند ولي چه بسا محبت، صميميت، دلسوزي و خيرخواهي باعث شود که آنها نیز مسلمان شوند. چنانکه بسياري از کفار در زمان پيغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله به واسطه اخلاق ایشان مسلمان شدند. اين که قرآن ميگويد بايد نسبت به کافر سرسخت باشید به اين معنا نيست که هر کس مسلمان نيست حتي اگر درصدد شناخت حقيقت است ولی هنوز آن را نشناخته است، باید نسبت به او تکبر کرد، بلکه باید نسبت به او دلسوزي و خيرخواهي کرد. حتي قرآن بخشي از مصارف زکات را براي کفار قرار داده تا دل آنها به دست بياید. اگر بنا باشد با هر کافري دشمني شود، هيچگاه اسلام پيشرفت نميکند و کسي به اسلام گرايش پيدا نميکند. بنابراين منظور از کفار در أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ، کفار معاند است.
محبت دنيا مانع محبت خدا
از حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليهالسّلام نقل شده که به حواريين فرمود: بِحَقٍ أَقُولُ لَكُمْ إِنَ الْعَبْدَ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَخْدُمَ رَبَّيْنِ وَ لَا مَحَالَةَ أَنَّهُ يُؤْثِرُ أَحَدَهُمَا عَلَى الْآخَرِ وَ إِنْ جَهَدَ كَذَلِكَ لَا يَجْتَمِعُ لَكُمْ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا؛[1] به حقيقت به شما میگویم که يک بنده نميتواند دو مولا داشته باشد. قرآن با بيان بسیار زيبايي این مطلب را بیان میکند و میفرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا.[2] در این آیه دو برده با هم مقایسه میشوند؛ بردهاي که چند مولای بداخلاق و سختگیر دارد که با هم در این برده شريکاند. اين بيچاره دستور هر یک از مولاهای خود را اطاعت کند، ديگر شرکا با او برخورد ميکنند و همیشه در حال تضاد دروني است که چگونه حرف همه آنها را گوش کنم. برده ديگر يک مولا دارد و وقتي او را اطاعت ميکند، مورد احترام است. هر چه مولا ميگويد، قبول ميکند و برایش تضادي پيدا نميشود که سخن کدام را عمل کنم. روشن است که انسان نمیتواند چند مولا داشته باشد و دل همه را کاملا به دست بياورد. يک بنده هم نمیتواند دو خدا داشته باشد. حضرت عيسي نیز در اينجا ميفرمايد: همانگونه که انسان نميتواند به دو صاحب خدمت کند، در دل انسان نيز حب خدا و حب دنيا با هم جمع نميشود. اگر ميخواهيد حب خدا را داشته باشيد، بايد حب دنيا را رها کنيد.
باید باور کنيم که خدا از دنيا _ بما أنه دنيا _ خوشش نميآيد. خدا ميخواهد بندگانش توجه به خود او داشته باشند و یا حداقل به دنبال نعمتهاي آخرت باشند و روي آخرت حساب بکنند. باید بدانیم که دنيا ابزاري براي رسیدن به سعادت آخرت است و خودش اصالت ندارد؛ البته شايد کم کسي پيدا شود که حتى ذرهاي حب دنيا نداشته باشد. فقط اولياي خدا هستند که دنيا برايشان ارزشي ندارد و نه تنها دنيا، که آخرت و نعمتهاي آن نيز در مقابل رضاي خدا برايشان بيارزش است. البته اين مسايل از کلاس ما خيلي بالاتر است و عقل ما به آن نميرسد، اما بدانيم که خدا دوست نميدارد که دنيا را به خاطر دنيا، دوست بداريم.
همه بيانات انبيا، اوليا و بيانات قرآني براي اين است که ما را متوجه کنند که دنيا ابزار است و هدف نيست و آنهايي که فکر ميکنند دنيا هدف است، اشتباه ميکنند و آثار اين اشتباه نيز در زندگيشان نمايان خواهد شد. البته همه ميدانيم که کمابيش محبت دنيا را داريم. خداوند نيز تکليف شاق نميکند و چيزي را که از عهده هيچ کس بهجز انبيا و اوليا برنيايد از همه نميخواهد، ولي حد نصابي براي آن قرار داده است که حب دنيا تا اين اندازه اشکالي ندارد، اما اگر بيشتر شد، خطرناک است. خداوند خود خطاب به ما ميفرمايد: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى؛[3] شما دنيا را ترجيح ميدهيد، اما بدانيد که آخرت بهتر و دوامش بيشتر است.
دنيا پرستي؛ جوهر کفر
از جمله تعبيرات بسيار آموزنده و تکاندهنده قرآن اين آيه است که ميفرمايد: وَ وَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ * يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَـئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ؛[4] واي بر کافران! عذاب سختي خواهند داشت. آنها کساني هستند که دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند. آنها کساني هستند که وقتي امر بين دنيا و آخرت داير ميشود، آخرت را رها ميکنند و به دنبال دنيا ميروند. مادامي که تضادي پيش نيامده است، مجازيم از مباحات استفاده کنيم. اين اندازه اشکالي ندارد و کف ايمان است، اما اگر کسي در هنگام تزاحم، دنيا را ترجيح داد، به گمراهي بزرگي گرفتار شده است.
در سوره نحل نيز مشابه اين مطلب آمده است. اين آيه درباره جناب عمّار نازل شده است. عمار در مقام تقيه اظهار کفر کرد و هنگامي که نزد پيغمبر اکرم صلّياللهعليهوآله آمد، بسيار نگران بود. آيه نازل شد: مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَ لَـكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.[5] اظهار کفر از روي اکراه اشکالي ندارد، اما کساني که با طيب خاطر، کافر شوند، مستحق عذاب عظيماند و غضب خداوند بر آنها نازل ميشود. سپس خداوند دليل اين کفر را ترجيح دادن زندگي دنيا بر آخرت معرفي ميکند و ميگويد: ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَ أَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.
با استفاده از اين دو آيه در مييابيم که جوهر کفر، دنياپرستي است. چيزي که باعث ميشود انسان پس از شناخت حق آن را انکار کند، اين است که دنبال لذتهاي دنيا باشد. روشن است که اگر دل جايگاه چيزي شد که اقتضاي کفر دارد، ديگر نميتواند جايگاه چيزي باشد که جوهر، ميوه و کمال ايمان است. کفر و ايمان با هم جمع نميشوند و همانگونه که نميتوانيم دو خدا را بپرستيم، نميتوانيم محبت خدا و محبت دنيا را با هم داشته باشيم. اگر ميخواهيم محبت به خدا داشته باشيم بايد محبت دنيا را کم کنيم، و حداکثر به جايي برسد که با آخرتمان تضاد نداشته باشد و موجب ترک تکليف نشود.
خطر عالِمِ دنيا زده
اين مسأله در بسياري از روايات و آيات به صورتهاي مختلف بيان شده است. آن قدر اين مسأله مهم است که خداي متعال به انبيا وحي فرموده است که از عالمي که محبت دنيا را دارد، پرهيز کنيد. در روایتی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمودند: إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَ كُلَ مُحِبٍ لِشَيْءٍ يَحُوطُ مَا أَحَب؛[6] به عالم دنيادوست اطمينان نکنيد![7] ما عالم برای این ميخواهيم که از او معارف دين را ياد بگيريم و راه خدا را بياموزيم. حضرت میفرماید: اگر ديديد اين عالم دنياخواه است به او اطمينان نکنيد و دنبال او نرويد! چون هر کس، هر چه را دوست دارد، نگهداري ميکند. کسي که عاشق دنياست، ميخواهد دنيايش محفوظ باشد و حاضر است بدعتگذاري کند، حقايق دين را کتمان کند و ارزشهاي دين را نديده بگيرد، ولي مقامش محفوظ باشد؛ هر کس از هر چه دوست دارد، حمايت و حراست ميکند. آنکه دنيا را دوست دارد، مواظب است دنيايش از بين نرود. دل او براي دين شما نميسوزد و تا وقتي براي دين شما خدمت ميکند، که براي دنيايش مفيد باشد. اگر دين شما با دنيايش اختلاف پيدا کرد، ديگر کاري به دين ندارد.
در روايتي ديگر خداوند به حضرت داود علىنبيناوآلهوعليهالسّلام نصيحت ميکند که عالم دنيازده را واسطه بين من و خودت قرار نده؛ لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا. انتظاري که انسان از عالم دارد اين است که از او چيزي ياد بگيرد. در واقع او واسطه ميشود که انسان با خدا آشنا شود و به او تقرب پيدا کند. خداوند ميفرمايد: اگر ميخواهيد کسي واسطه بين من و شما باشد و از او دين را ياد بگيريد و به من نزديک بشويد، مراقب باشيد عالم دنيازده را انتخاب نکنيد. سپس علت اين حکم را بيان ميکند و ميفرمايد: فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي ؛ عالم دنيازده تو را از محبت من باز ميدارد. فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ؛ اين تعبير بسیار کوبنده است. میفرماید: چنين عالماني دزدان سر گردنهاند و جلوی بندگاني که ميخواهند طرف من بيايند را ميگيرند و آنها را به طرف دنيا میکشانند. إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِمْ؛[8] اولين عقوبت اينها اين است که شیرینی مناجات خودم را از دل اينها برميدارم. ديگر علاقهاي برای راز و نياز با من ندارند و اگر عبادتي هم بکنند با کسالت است؛ و لا يَقرَبون الصّلاة الّا و هُم کُسالا.
پروردگارا تو را به حق آن کساني که آنها را دوست ميداري، شمّهاي از اين موهبتها را به قلبهاي ناقابل ما نیز عنايت بفرما!
و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين.
[1]. تحف العقول، ص503.
[2]. زمر، 29.
[3]. اعلى، 16-17.
[4]. ابراهيم، 2-3.
[5]. نحل، 106.
[6]. الکافي، ج1، ص46.
[7]. برخی عبارت فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ را به این معنا کردهاند که به او تهمت بزنيد! در حالیکه اتهمه على کذا به این معناست که نسبت به او گمان بد دارد و به معنای تهمت زدن به او نيست. تهمت نسبت به هر کسی به خصوص مؤمن، حرام است.
[8]. الکافي، ج1، ص46.
بازدیدها: 0