مداحی ، شعر و مرثیه خوانی در تاریخ اسلام
تعبیر مداحی، تعبیر فارسی نسبتاً متأخری است. هنگامی که مذهب شیعه در ایران اعلام رسمیت یافت و مراسم شیعه از جمله عزاداری برای ائمّه علیهم السّلام به ویژه امام حسین علیه السّلام راه افتاد تعبیرات دیگری از قبیل مرثیهخوانی بود؛ اما اخیراً تعبیر مداحی غلبه پیدا کرده است. اصل آن، خواندن شعر در مدح و مرثیۀ ائمه علیه السّلام است که غالباً جنبۀ مرثیۀ آن بیشتر از مدح است.
مرثیه به معنای اظهار مداحی و تأثّر و تأسّف بر فقدان عزیزی است. مرثیه از دوران شخص اوّل اسلام یعنی پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شروع شد. اخبار تاریخی وجود دارد مبنی بر اینکه بعضی از شعرای مشهور عرب جاهلی که زندگی جاهلی پیش از اسلام را درک کرده بودند و تا مدتی از اینکه مسلمان شوند إبا داشتند و بعدها مسلمان شدند، اوّلین قصایدشان در محضر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم متضمّن نوعی اظهار پشیمانی از گذشته و به تعبیر اصطلاحات اسلامی، توبه بود. همچنین آنها مدح پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم می کردند.
سعی من در تاریخ بر این است که شعر نیاورم یا خیلی کم بیاورم؛ ولی در سیرۀ نبوی ابن هشام، از دو نفر که به عنوان شعرای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شناخته شده اند و عمدتاً مربوط به بعد از هجرت هستند آمده است؛ یکی از این شعرا «حسّان» پسر ثابت انصاری است.
«حسّان بن ثابت انصاری» بعد از هجرت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تا رحلت آن حضرت، شاعر ایشان است که در هر پیشامد و جنگ و غزوه ای برای حماسه سرایی و تقویت معنوی و روحیۀ مسلمانان یا برای اظهار تشفّی در مقابل مشرکین که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را هجو و نکوهش و سرزنش می کردند، اشعاری می سرود. حسان از سوی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تشویق میشد تا پاسخ مشرکین را بدهد و آنها را بیجواب نگذارد؛ اما او را از استعمال کلمات نابجا و ناسزا منع می کردند. از آنجا که زمان هجرت تا رحلت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حدود ده سال طول کشید، می توان گفت که حسّان بن ثابت یگانه شاعر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود.
مالک بن کعب انصاری (غروی) دیگر شاعر این دوره است او از طایفۀ بنی قریظه یهودیان بود که بعدها مسلمان شد و ذوق شعری داشت و شاعر شد و در کنار حسّان بن ثابت انصاری شعر می گفت؛ بنابراین پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دو شاعر داشت که هم او و هم مسلمانان و هم اسلام را مدح و دشمنان را هجو و دفع می کردند.
تشویقی که از آن دوران در تاریخ به ثبت رسیده و تا به امروز باقی مانده است تشویقی است که حسّان بن ثابت انصاری برای شعری که برای حادثۀ روز غدیر به نظم و شعر در آورد از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله دریافت کرد؛ رسول خدا در مقام تشویق او فرمودند که «لا زلت مؤیّدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت»؛ «تا زمانی که با ما اهلبیت هستید به نفس قدسی روح القدس (جبرئیل) مؤید باشید». این دعا مطلق و بی قید و شرط نیست؛ بلکه دعایی مشروط است. این دعا در خود اشاره ای دارد که آیندگان آن را کشف کردند؛ متأسّفانه در جریان غصب خلافت از امیرالمؤمنین علیه السّلام، حسّان بن ثابت انصاری از ایشان جدا شد و در کنار خلفا به ویژه خلیفۀ سوم قرار گرفت.
مدح و چاپلوسی و نهی از آن
قبل از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علیه السّلام، امیدی بر اینکه کسی در مدح ایشان شعری بگوید وجود نداشت؛ البته بر سر چهار الی پنج بیت شعر اختلاف وجود دارد. ظاهرا این اشعار را یکی از بنیهاشم در جهت غصب خلافت امیرالمؤمنین علیه السّلام سروده است که «ما كنت أحسب أن الأمر منصرف / عن هاشم ثم منهم عن أبی الحسن؛» «گمان نمی کردم که امر خلافت بعد از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از درگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام رویگردان شود.» امیرالمؤمنین علی علیه السّلام 25 سال خلافت خلفای سه گانۀ اولیه را تحمل کرد، پس از قتل خلیفۀ سوم مردم با اصرار شدید او را وادار به بیعت و عده ای در خلافت ظاهری از حضرت مدح کردند که امیرالمؤمنین علیه السّلام از اینکه کسی بخواهد مدحی از ایشان کند یا به تعبیری چاپلوسی کند، اظهار کراهت کردند و فرمودند «احْثُوا فِی وُجُوهِ المْدَّاحِینَ الترُّاب» «به صورت کسی که چاپلوسی می کند خاک بپاشید.» بسیاری از علمای اسلام هم به کسانی که مدحی می سرودند می گفتند که گمان نکنید شما را تشویق می کنم؛ چون برای مدح من شعر سروده اید؛ بلکه به اعتبار حُسن تعلّم و یادگیری ادبیات، شما را تشویق می کنم.
من برای ورود آیتالله خمینی رضوان الله تعالی علیه به نجف اشرف قصیده ای سرودم و در اولین دیدار عمومی در مدرسۀ بزرگ آیتالله بروجردی نزدیک صحن امیرالمؤمنین علیه السّلام خدمت ایشان خواندم. ایشان 60 تومان به من رساند و تأکید کرد که این نه به اعتبار مدح من، بلکه به اعتبار اینکه ادبیاتتان را خوب خوانده اید ارسال کردم. مدح ائمّه علیهم السّلام بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام و بعد از گذران دوران تقیّه شدت یافت. امام باقر علیه السّلام و بعد از ایشان امام صادق علیه السّلام مردم را به احیا و زنده نگهداری نام اباعبدالله علیه السّلام و نظم و شعر دربارۀ آن حضرت تشویق می کردند.
شعرایی در محضر امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام شعر می خواندند و مورد تشویق ایشان قرار می گرفتند و چون شعر آنها شعر مصیبت بود، از خانواده خود دعوت می کردند تا پشت پرده حاضر شوند و در شنیدن مرثیۀ امام حسین علیه السّلام شرکت کنند و طبعاً بانوان رقّت قلب بیشتری دارند؛ بنابراین زودتر به حالت گریه و زاری میافتند و گریه و زاری آنها مهیّج گریه و زاری مردان میشود. این وضعیت تا دوران امام رضا علیه السّلام ادامه داشت.
«دعبل بن علی خزاعی» از قبیلۀ خزاعه و از همپیمانان بنیهاشم و شاعر دوران امام رضا علیه السّلام بود. وی شاعر معروفی است که در رسای اهل بیت علیهم السّلام بویژه امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام رضا علیه السّلام شعر سرود. برخی شاعران بدون اشاره و توجه به زیربناهای عقیدتی، مدح و ثنا می کنند و برخی دیگر اشاره ای به زیربناهای عقیدتی و فکری خود دارند. دعبل از شاعرانی بود که زیربنای عقیدتی خود را در اشعارش میآورد. مرثیهخوانی مشتمل بر مدائح ائمّه علیهم السّلام به ویژه امام حسین علیه السّلام در زمان ائمّه علیهم السّلام شروع و از سوی آنها دعوت، فراخوان و تأیید شده است و تا اعلان رسمیت مذهب شیعه و دوران افشاری و قاجاری ادامه اشت.
شعرا نماد تبلیغ تشیّع در دوران اهل بیت علیهم السّلام
آنها با احتفاظ مبانی فکری و عقیدتی شان شعر می گفتند. شاعر گاهی مرثیه می خواند و اظهار تأسّف می کند و هیچ اشاره ای به زیربنای فکری و عقیدتی ندارد؛ اما غالب شعرایی که مورد تشویق ائمّه علیهم السّلام بودند و نوع شعری که آنها میپسندیدند ناظر به شعری است که به مبانی فکری و عقیدتی اشاره داشته باشد؛ البته با حفظ شرایط لازم، یعنی به گونه ای نباشد که ضرر آن بیش از نفع آن باشد به این معنا که خلاف تقیّه عمل کرده و موجب ضررهای خلاف تقیّه شده باشند.
امروز نیز این مسأله جاری است؛ البته غالبا مداح، اعم از شاعر است؛ یعنی میان شاعر تا خوانندۀ شعر فاصله هست. غالباً شعرا، شعر را نظم می کنند؛ اما صدا و کیفیت القا ندارند؛ بنابراین شعرشان را به مداح واگذار می کنند و بالعکس کسانی که صوت و صدا و آمادگی خواندن دارند و از راهها و کیفیت ها و چگونگی خواندن مطلعاند؛ اما شاعر نیستند و شعر ندارند و از شعرا می گیرند. هر دو گروه مورد درخواستِ اکید و شدید ائمّه علیهم السّلام هستند. اما نباید بی سند و مدرک سخنی گفته باشند؛ حتی به صرف اینکه در مجالس و محافل اهل بیت علیهم السّلام شرکت کرده اند و گوینده ای اعم از منبری یا مداح چیزهایی را به تصویر کشیده است شعرا خود را در محدودۀ نقل محدود نکنند؛ چون در این صورت دست و بال شان بسته می شود. اصولاً شعر از مادۀ شعور (تصویربرداری به آن کیفیتی که شاعر می خواهد) است؛ بنابراین شاعر با زبان حال وارد میشود و تصویر وقوع آن مصیبت را به تصویر می کشد؛ مانند فیلمبرداری که مسائل جانبی و حاشیه ای را چاشنی فیلم خود می کند تا جذابیت ایجاد کند و معنای خاصی که در نظر دارد پرورش دهد. همین معنا قبل از اینکه جهان فیلم و فیلمبرداری پیش بیاید در عالم شعر و شاعری و عالم مداحی وجود داشت.
حاج میرزا حسن شیرازی در وقت خود مرجع اعلای شیعیان بود؛ حتی به تعبیری می توان گفت که یگانه مرجع شیعیان بود به طوری که شیعیان هند نیز از ایشان تقلید می کردند. علمای هند که در عتبات تحصیل کرده بودند خدمت مرحوم میرزای شیرازی نامهنگاری و از مداحان و ذاکران خود گلهگذاری کردند مبنی بر اینکه آنها بدون رعایت سند و مدرک چیزهایی به تصویر می کشند و نعره میزنند و با گرمی خاصی حماسه سرایی می کنند. مرحوم میرزای شیرازی این نامه را به شخصیتی به نام حاجی نوری محوّل کرد تا او جوابگوی عملی این مسأله باشد. ایشان هم در زمان مرجعیت میرزای شیرازی فرصتی برای رسیدگی به این کار نیافت؛ ولی بعد از فوت ایشان به نجف اشرف بازگشت و در آنجا به حوالجات قبلی مراجعه کرد و کتاب «لؤلؤ و مرجان در شرایط منبریان» را نوشت و دو شرط برای آن گذاشت؛ یکی اخلاص و دیگری صدق.
از شرایط اخلاص، راستگو بودن است و برای راستگو بودن باید به منابع معتبر مراجعه و از آنها نقل کرد؛ البته ایشان مسألۀ زبان حال در شعر را استثنا می کند و می گوید که شرط شرعی آن این است که فهمیده شود؛ یعنی مخاطبان و شنوندگان بدانند که این شعر، متنِ تاریخ یا روایت نیست؛ بلکه به تصویر کشیدن آن است؛ ولی ما اینگونه تصویر می کنیم؛ البته شعر خود نشانۀ خوبی است برای اینکه نشان دهد این تصویر است؛ چون اصل در شعر، به تصویر کشیدن است نه نقلِ مطابقِ حرفیِ واقعه. شعر کلمات بسیاری دارد تا وزن و قافیه شکل بگیرد و اگر مطابق واقعه باشد دیگر شعر نیست بلکه نثر است.
مداحان، امروز به مراعات این نقطه دعوت اکید و شدید می شوند و چقدر خوب مرحوم استاد شهید مطهّری، گویندگان و منبریان را به مطالعه و عمل به کتاب لؤلؤ و مرجان دعوت و تشویق کرد. مداحان و منبریان هر دو گوینده و گزارشگر واقعه هستند؛ ولی گزارشگری واقعه از زبان مداحان بیشتر صورت می گیرد. در مجالس از منبری توقع ندارند که مصیبت بخواند از منبری توقع دارند مطالب خوبی تحویل دهد و در مقام گریز و مصیبت در حد نمک اکتفا کند و ادامۀ اکید و شدید مصیبت ها را از مداحان توقع دارند؛ بنابراین به مداحان بیشتر تأکید میشود تا کتاب هایی همچون لؤلؤ و مرجان را مطالعه کنند تا شرایط نقل معتبر وقایع را به دست آورند و تا حد توان مراعات کنند تا پا را فراتر از محدودۀ نقل منابع معتبر نگذارند.
عزاداری و خرافات
عده ای معتقدند که باب اهل بیت علیهم السّلام بابی است که باید در آن مسامحه کرد و نباید خیلی به مداحان ایراد و اشکال گرفت و هر کس هر طور می خواهد می تواند ارادت خود را نسبت به امام حسین علیه السّلام عرضه کند. عده ای دیگر معتقدند که در طول تاریخ همین نگرش ها موجب ایجاد خرافات شده است. چه کسی با چه جرأتی و با چه دلیلی می تواند حرفِ در باز کردن و هر چه دل تنگت می خواهد بگو را باز کند؟ مرحوم حاجی نوری، نویسندۀ کتاب لؤلؤ و مرجان به عنوان مجتهد، این کتاب را نگاشت و اگر غیر از استثنای «محدودۀ زبانِ حال» استثنای دیگری بود حتما ایشان ذکر می کرد. ایشان بیان می کند که این موضوع حکایت از واقع ندارد؛ بلکه حکایت تصویری از واقع دارد به تعبیری دیگر زبانِ حال است؛ بنابراین دروغ یا خلاف واقعگویی شمرده نمیشود؛ چون خلاف واقع در جایی رخ می دهد که مخاطب متوجه نشود که این تصویر و زبان حال است و تصور کند که نقل واقعه به تمام معناست. همین موضوع سبب شد تا عده ای این مطلب را به کیفیتی که شما اشاره کردید مطرح کنند در صورتی که برای فتح باب این موضوع حجت شرعی ندارند.
گاهی عده ای پس از اتمام منبر در مجالسی به ویژه قسمت مصیبت از منبری می پرسند که این قسمت مصیبت را از کجا خواندید؟ و عده ای در مقام جواب گویی به تصور اینکه حرف مشروعی می زنند و از دامنۀ ذکر امام حسین علیه السّلام دفاع می کنند، می گویند که چرا مته به خشخاش می گذارید، بگذارید هر چه می خواهند بخوانند؛ اگر بخواهید گزارشات مرتبط با مقتل سیدالشهدا علیه السّلام را حذف کنید چیزی از آن باقی نمی ماند. مقاتل از سه بخش تشکیل شده اند؛ قسمت های پیشینه که شامل هلاکت معاویه و سر کار آمدن یزید و مطالبۀ شدید به بیعت برای یزید و زیر بار نرفتن امام حسین علیه السّلام، قسمت دوم و اصلی، کشتار روز عاشوراست و قسمت سوم بعد از مقتل بخش اسارت از کربلا به کوفه و از کوفه به شام است که به هفتاد و چهار منزل معروف است. اگر اینها را حذف کنید چیزی باقی نمی ماند. فقط دو کلمه باقی میماند که امام حسین علیه السّلام در روز دهم محرم سال 61 هجرت بعدازظهر عاشورا با زبان تشنه به شهادت رسید.
در این موضوع شکی وجود ندارد؛ اما برای هر مطلبی قبل و بعد از این ماجرا دلیل و سند معتبری وجود ندارد و چون اینگونه است اگر بخواهید مقید به دلیل و مدرک معتبر باشید در بسته می شود؛ بنابراین مقید نشوید. از طرفی ادلۀ محکم از ائمّه علیهم السّلام داریم که باید این در باز باشد و بسته نشود و ذکر امام حسین علیه السّلام ادامه یابد؛ بنابراین ناچاریم اعتنایی نکنیم؛ به تعبیر شهید مطهری بگذاریم این زهرماری ها را هم بگویند؛ چون اگر بخواهیم جلوگیری کنیم آنچه مورد تأکید ائمّه علیهم السّلام است عملی نمی شود و در بسته می شود. عده ای دیگر معتقدند که یا همه چیز یا هیچ چیز. به تعبیر دیگر این جماعات هیچ چیزی از ذکر امام حسین علیه السّلام نمی گویند؛ جز اینکه در روز عاشورا تشنه شهید شد و بقیۀ درها تخته و بسته است و خبر و گزارشی نمی خوانند.
آیا نمی توان افراط و تفریط را کنار گذاشت و سراغ اعتدال رفت؟ نه اینکه درها باز و بی قید و شرط و بی قید و بند باشد و نه اینکه آنقدر تنگ باشد که فقط این بماند که امام حسین علیه السّلام روز عاشورا تشنه لب کشته شد؛ بلکه چیزی در میان این دو و اعتماد و استناد بر منابع معتبر باشد. مرحوم شهید اسدالله مدنی تبریزی گاهی به ترکیه می رفت و به ایتام رسیدگی می کرد و معتقد بود که آنها شیعه و مذهب شان در خطر است؛ بنابراین بر خود لازم می دانست که به آنها کمک کند. گاهی برای تبلیغ به همدان میرفت که همین موضوع سبب شد تا پس از پیروزی انقلاب، امام رضوان الله تعالی علیه ایشان را به امامت جمعۀ همدان قرار دهد و بعد از شهادت مرحوم آسید محمدعلی قاضی، شهید محراب تبریز به تبریز منتقل شود.
آیتالله شهید مدنی تبریزی گاهی هم در نجف می ماند و در مسجد شیخ انصاری برای طلاب و اهل علم و فضلا منبر می رفت. در یکی از منبرهایش به این مسأله متعرّض شد که تصور نکنید که مقتل مشهور ابومخنف که در بازار کتاب فروشی نجف به فروش می رسد به صرف اینکه در کتاب فروشی نجف که مرکز حوزۀ علمیۀ شیعه است به فروش می رود؛ معتبر است. مقتل ابومخنف در نجف منتشر می شود؛ اما معتبر نیست. ابومخنف از اصحاب امام صادق علیه السّلام است. او اولین کسی است که اخبار کربلا را به طور مستقیم با مصاحبه از کسانی که یا خودشان در کربلا حاضر بودند یا حداکثر با یک واسطه اخبار کربلا را شنیده اند جمعآوری کرد؛ ولی اخبار معتبر ابومخنف در تاریخ طبری آمده است نه در کتابی که به نام او جمعآوری و چاپ شده است. این مقتل مُحرّف است. من بعد از منبرشان از آیت الله مدنی سؤال کردم که این مطلب را از کجا نقل کردید، ایشان گفت که در مقدمۀ مرحوم محدّث قمی در کتاب «نفس المهموم» آمده است. بنابراین نه این که از کل اخبار امام حسین علیه السّلام فقط عصر عاشورا و تشنه لب شهید شدن ایشان را بیان کنیم و نه اینکه تمام درها باز باشد و اعتنایی به هیچ منبع و مصدری نکنیم؛ بلکه حد وسط حرکت کنیم.
نوشته ای از آیت الله محمدهادی یوسفی غروی – نقل شده در ماهنامه خیمه شماره 123- سایت حوزه
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 518