بسم الله الرحمن الرحیم
انتخاب نادرستی کردهام و حالا دو دختر دارم. زندگی یا طلاق؟
دوازده سال است که ازدواج کردهام. انتخاب نادرستی کردهام. همسرم، بدبین و بددهان است و روابط اجتماعی مناسبی ندارد. فضای زندگیمان، پُر از تنش و دعواست. حاصل این زندگی، دو دختر در آستانۀ بلوغ است. از آن جا که طلاق را در خانوادۀ ما خیلی بد میدانستند، من به این امید که مشکلات حل شود، جدا نشدم؛ امّا الآن خسته شدهام.
اوّل: طلاق، واقعاً بد است؛ امّا …
بد بودن طلاق، ربطی به فضای خانوادگی شما ندارد. طلاق، حلالِ نکوهیدهای است. پیشوای صدق و راستی، امام صادق علیه السلام فرمود:
از آنچه خداوند عزّوجلّ حلال نموده، در نزد خداوند، چیزی مبغوضتر از طلاق نیست.[1]
امّا تمام حرفهایی که بعد از این میزنیم، به این معنا نیست که طلاق، حرام است. ما میگوییم طلاق، حلالی است که باید برای آخرین راه حل از آن استفاده کرد.
دوم: تبعات جدایی در مراحل مختلف
ازدواج، مراحلی دارد. اوّل خواستگاری، بعد نامزدی، بعد عقد و سپس، آغاز رسمی زندگی مشترک و پس از این هم فرزنددار شدن. جدایی در هر کدام از این مراحل، نسبت به مرحلۀ بعد، تبعات کمتری دارد. اگر در مرحلۀ خواستگاری به این نتیجه رسیدیم که مشکل جدّی وجود دارد، نباید به امید حلّ آن، پاسخ مثبت داد. اگر در دوران نامزدی… ، اگر در دوران عقد… و … .
امّا این خواهر محترم، از تمام این مراحل گذشته و صاحب فرزند شده است. در این مرحله، توصیۀ ما به همۀ مادران و پدران بزرگوار، آن است که تا جایی که ممکن است، صبر کنید؛ چرا که تصمیم به طلاق در این مرحله، فقط تصمیمگیری برای خویش نیست؛ تصمیم گرفتن برای فرزندان هم هست؛ بویژه شما که دو فرزند دختر، آن هم در سنّ حسّاس بلوغ دارید.
سوم: صبر فعّال برای خاطر بچّهها
تلاش کنید با مشاوره و همفکری با انسانهای مطمئن و باتجربه، مسیر زندگی را تا اندازۀ ممکن، رو به صلاح و خوشی تغییر دهید؛ امّا اگر به هر دلیلی نتوانستید موفّق شوید، بهترین کار، صبر است. از احساس مادرانۀ خود برای بالا بردن ظرفیت تحمّل خویش، استفاده کنید. هر وقت در زندگی کم آوردید، به این فکر کنید که با طلاق، چه اتّفاقی برای دخترانتان میافتد؟ یادتان باشد صبر، نباید موجب بیانگیزه شدن شما در مسیر تغییر دادن همسرتان شود. هر وقت روزنۀ امیدی برای تغییرش پیدا کردید، تلاش خود را از سر بگیرید.
البتّه تحمّل زندگی فقط برای بچّهها، کشش محدودی دارد. اگر میخواهید ظرفیت قابل توجّهی در شما ایجاد شود، به وظیفهای که خداوند در مقابل فرزندان بر دوشتان نهاده، توجّه کرده،برای خدا تحمّل کنید. در این صورت، صبر شما چند برابر خواهد شد؛ زیرا با تحمّل بددهنیهای همسرتان، احساس رشد میکنید. شما به شدّت، نیازمند تغییر دادن نوع نگاهتان به زندگی هستید. در این صورت است که زندگی با وجود تمام ناملایمات، به کامتان شیرین خواهد شد.
به داستانی که در ادامه میآید، خوب دقّت کنید. تمام آنچه در این نکته باید به شما منتقل شود، در این داستان هست.
مرحوم سیّد هاشم حدّاد علیه الرحمه از عرفای بزرگ معاصر و از شاگردان مرحوم آیة الله سیّد علی قاضی رحمت الله علیه است. ایشان به واسطۀ تنگی معیشت، به مدّت دوازده سال در خانۀ مادرزن خویش زندگی میکرد. مادرزن ایشان به دلیل فقر او، رفتار بسیار بد و آزار دهندهای با وی داشت. آقا سیّد هاشم میفرمود:
چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیّتهای قولی و روحی اُمّ الزوجه به من، به حدّ نهایت رسیده است و من، حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی [بر] آن را ندارم و از شما میخواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.
مرحوم قاضی فرمودند: از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن. تربیت تو به دست مادرزنت میباشد. با این طریق که میگویی، خداوند چنین مقرّر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. باید تحمّل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی.
من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی، ابداً تخطّی و تجاوز نمیکردم و آنچه این مادرزن بر مصائب ما میافزود، تحمّل مینمودم تا این که یک شب تابستانی، خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم. داخل اتاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمدهام، شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین طور با این کلمات، مرا مخاطب قرار دادن. من هم داخل اتاق نرفتم. یکسره رفتم پشت بام تا در آن جا بیفتم؛ ولی این زن، صدای خود را بلند کرد، به طوری که نه تنها من، بلکه همسایگان هم میشنیدند و به من، سبّ و شتم و ناسزا گفت. گفت و گفت و همین طور میگفت تا حوصلهام تمام شد؛ ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم، از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم، بدون هدفی و مقصودی. همین طور داشتم میرفتم، در این حال، ناگهان دیدم من دو تا شدم. یکی، سیّد هاشمی است که مادرزن به او تعدّی میکرده و سبّ و شتم میگفته، و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرّد و محیط میباشم و ابداً فحشهای او به من نرسیده و اصلاً به این سیّد هاشم، فحش نمیداده و مرا سب و شتم نمینمود. در این حال، برایم منکشف شد که این حالِ بسیار خوب و سرور آفرین و شادیزا، فقط در اثر تحمّل آن ناسزاها و فحشهایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من، فتحِ باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمّل اذیتهای مادرزن نمینمودم، تا ابد همان سیّد هاشمِ محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمد لله که الآن این سیّد هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم که گَرد و خاک تمام غصّههای عالم بر من نمینشیند و نمیتواند بنشیند. فوراً از آن جا به خانه باز گشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و میبوسیدم و میگفتم: «مبادا تو خیال کنی من الآن از آن گفتارت ناراحتم. از این پس، هر چه میخواهی به من بگو که آنها برای من فایده دارد».[2]
شما هم اگر نوع نگاهتان را به اخلاق همسرتان عوض کنید، دیگر تا این اندازه، افسردهخاطر نمیشوید. اگر بدانید و احساس کنید که تحمّل زندگی برای خدا، شما را به مقصد آفرینش نزدیک میکند، به جای غم، نشاط، مهمان وجودتان خواهد شد.
ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟
شما همیشه دربارۀ نادرست بودن ازدواجهای خیابانی حرف میزنید و من یکی از همان افرادی هستم که با همسرم دوست بودیم و بعد از یک سال ازدواج کردیم. حالا ازدواج کردهایم و یک بچّه هم داریم، فهمیدهایم که کفو هم نیستیم. در زمانی که دوست بودیم گویا اختلافاتمان را نمی دیدیم اما حالا این اختلافات به ویژه در مسائل مذهبی خودش را نشان داده و من ماندهام چه کنم؟ شوهر من، از نظر ایمانی، قوی نیست.
اوّل: فراموش کردن گذشته
گذشته را باید فراموش کرد. اگر شما در مرحلۀ پیش از ازدواج قرار داشتید، تأکید میکردیم که حتماً با چشم باز انتخاب کنید؛ امّا حالا که ازدواج کردهاید و یک فرزند هم دارید، صورت مسئله، عوض شده است. شما هر اندازه به گذشته و انتخاب اشتباهتان فکر کنید، انگیزهتان برای اصلاح زندگی، کمرنگ میشود. پس گذشته را فراموش کنید. بپذیرید که زندگی شما با همین مردی است که انتخاب کردهاید. الآن، وقت سخن گفتن و فکر کردن به درست و اشتباه بودن تصمیمتان نیست. گاهی اوقات حسرت گذشته، امروزِ انسان را به هم میریزد و به دنبال آن، آینده هم خراب میشود.
دوم: تلاش برای ساختن
در مواجهه با مشکلاتی که در زندگیتان پیش آمده، زود ناامید نشوید. هر اندازه که ایمان همسرتان ضعیف باشد، امید به اصلاح او وجود دارد. البته من نمیدانم که همسرتان چه کارهایی میکند که شما میگویید ایمانش قوی نیست؛ امّا هر چه که باشد، احتمال تغییر آن، صفر نیست. در مسیر تلاش برای تغییر او به نکات بعدی توجّه کنید.
سوم: پرهیز از نصیحت و تذکّر بسیار
در این موارد، معمولاً برای تغییر دادن همسر، از نصیحت کردن و تذکّر دادن به عنوان ابزارهای اصلی استفاده میشود؛ در حالی که وقتی نصیحت و تذکّر، تنها ابزارهای شما برای تغییر باشند، معمولاً تأثیر کوتاه مدّت دارند. در ضمن، شرط تأثیرگذاری نصیحت، توجّه به نکتههای بعدی است. با رعایت و در نظر گرفتن نکات بعدی، میتوانید در فضایی صمیمی و با در نظر گرفتن قواعد گفتگو با همسرتان گفتگو کنید که در گام اول از جلد سوم همین مجموعه به آن پرداختهایم.
چهارم: پُتک نکردن گذشته
اگر چه ارتباطهای دوستی پیش از ازدواج، اشتباه است؛ امّا به هیچ وجه، آن دوره را به رُخ همسرتان نکشید. سرزنشهای اینچنینی، حسّ لجاجت همسرتان را تحریک کرده، او را از جادۀ انصاف و منطق، دور میکند.
امام خوبیها امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:
از این که مکرّر سرزنش کنی، پرهیز کن که این کار، [طرف مقابلت را] بر گناه خویش جری نموده، عتاب [تو] را بیارزش میکند.[3]
پنجم: عدم انتقال حالت پشیمانی و بیمحبّتی
به هیچ وجه، حرفی که نشان از پشیمانی شما از ازدواجتان باشد، بر زبان نیاورید و از هر رفتاری که این حالت را به همسرتان منتقل میکند، پرهیز کنید. اگر همسرتان احساس کند که شما از این ازدواج، پشیمان شدهاید و او را مانند گذشته دوست ندارید، شاید به این راحتی نتواند به تغییر بیندیشد.
ششم: ابراز محبّت بسیار و احترام ویژه
هر اندازه که میتوانید، انواع محبتهایی را که در گام چهارم از جلد دوم خواهیم گفت، تقدیم همسرتان کنید. بیاحترامی به او را هم بر خود حرام کنید. این محبّت و احترام است که زمینه را برای تفاهم و گفتگو، فراهم میکند.
هفتم: عدم سختگیری
با شرایطی که شما در آن قرار دارید، ممکن است برای رسیدن به مقصود، عجله داشته باشید. این عجله در بسیاری از موارد، موجب میشود که ما بر همسرمان سخت بگیریم؛ امّا سعی کنید در مسیر تقویت ایمان، بر همسرتان سختگیری نکنید. پیامبر عزیزمان رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود:
بر مردم، آسان گیرید، سخت نگیرید و رام کنید و رَم ندهید.[4]
سختگیری، نه تنها موجب همراهی همسرتان با شما نمیشود؛ بلکه او را از شما و مسیری که برای او ترسیم میکنید، فراری میدهد.
هشتم: استفاده از نامه
یکی از کارهای خوب و تأثیرگذار در این زمینه، نوشتن نامه به همسرتان است. دغدغههای خود را در قالب نامه برای او بنویسید و از او بخواهید که پس از تأمّل، پاسخ شما را به صورت کتبی بدهد.[5]
نهم: انجام دادن وظیفه
شما فقط به وظیفۀ خود فکر کنید. ممکن است با عمل کردن به همۀ نکتهها، همسرتان تغییر نکند و یا این که به اندازهای که شما دوست دارید، عوض نشود. اگر به گام اوّل توجّه کنید که خوشبختی، در عمل به وظیفهای است که خداوند برای انسان مقرّر داشته، دیگر هیچ گاه احساس شکست نمیکنید. اگر همسرتان تغییر کرد، خدا را شکر میکنید و اگر هم این چنین نشد، باز هم شاکر خدا خواهید بود که شما را در انجام دادن وظیفه، یاری نموده است.
خدای مهربان ما در دو آیه از آیات قرآن عزیز، خطاب به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله به صراحت میفرماید که هدایت مردم، در دست تو نیست:
<لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ.[6]
هدایتِ آنان، بر عهدۀ تو نیست؛ بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت مىکند>.
<إِنَّکَ لَا تهدِى مَنْ أحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ.[7]
در حقیقت، تو هر که را دوست دارى، نمىتوانى راهنمایى کنى؛ بلکه خداست که هر که را بخواهد، راهنمایى مىکند و او نسبت به راهیافتگان، داناتر است>.
خداوند متعال، در آیات متعدّدی از قرآن کریم، به این حقیقت اشاره فرموده و تنها وظیفۀ رسولانالهی را رساندن آشکارِ پیام الهی دانسته است.[8]
از نگاه قرآن، اصلاً بنا نیست مسیر آفرینش به گونهای پیش برود که همه به هر نحوی که شده، ایمان بیاورند. پس ما هم نباید هدف خود را ایمان آوردنِ همه قرار دهیم.
خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
<وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فىِ الْأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أفَأنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. [9]
و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر که در زمین است، همۀ آنها یکسر ایمان مىآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مىکنى که بگروند؟>.
<لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ٭ إِنْ نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أعْنَاقُهُمْ لَها خَاضِعِینَ. [10]
شاید تو از این که [مشرکان] ایمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهیم، معجزهاى از آسمان بر آنان فرود مىآوریم تا در برابر آن، گردنهایشان خاضع گردد>.
<وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلَُّّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنّىِ لَأمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أجْمَعِینَ.[11]
و اگر مىخواستیم، حتماً به هر کسى [از روى جبر] هدایتش را مىدادیم؛ لیکن سخن من، محقّق گردیده که: «هر آینه جهنّم را از همه جنّیان و آدمیان، خواهم آکند>.
یکی از مشکلات ما در زندگی، آن است که میخواهیم کاری را که مربوط به ما نیست، انجام دهیم. پزشک نیستیم؛ امّا میخواهیم طبابت کنیم. از معماری چیزی سر در نمیآوریم؛ امّا میخواهیم بنّایی کنیم. با وسایل الکترونیک غریبهایم؛ امّا میخواهیم این وسایل را تعمیر کنیم و … . هدایت، کار ما نیست؛ امّا میخواهیم هدایت کنیم. حالا که نمیتوانیم هدایت کنیم، ناامید میشویم.
خدای من! داشتم به هدایت او فکر میکردم، دیدم خودم منحرف شدهام. چه انحراف بزرگی: دخالت در کارِ تو! باشد، من در کار تو دخالت نمیکنم. آنچه را که گفتی، انجام میدهم. من بندهام دیگر. کاری جز اطاعت که ندارم. دارم؟ فقط میگویم: چشم! گذشتهاش را فراموش کنم؟ چشم! با تازیانۀ سرزنش، روحش را کبود نکنم؟ چشم! سفرۀ دلش را از نان گرم و تازۀ محبّتم خالی نکنم؟ به روی این دو چشم! دیگر چه؟ سخت نگیرم؟ حرفی نیست. من که خدا نیستم. تو بگویی سخت نگیر، نمیگیرم.
امّا خدای خوب من! عیبی که ندارد پیش تو بقچۀ آرزوهایم را باز کنم و نشانت دهم؟ من دوست دارم در مسیر آمدن به سوی تو تنها نباشم. دوست دارم همسرم همراهم باشد. نه این که راه آمدن به سوی تو ترسناک باشد، نه. راه تو به قدری زیباست که دلم نمیآید همسرم از آن بیبهره باشد.
خدایا! دلها همه به دست توست. پس دلِ همسرم را اسیر راه خودت کن تا از همۀ بندها آزاد شود.
دهم: مدارا
اگر زندگی با همسرتان با میزان تقیّداتی که دارد، به دین شما لطمهای نمیزند، با او مدارا کنید؛ حتّی اگر تغییر چندانی هم نکرد.[12]
[1]. همان ، ج6، ص54.
[2]. عطش، ص144 (به نقل از: روح مجرد، ص176).
[3]. مستدرک الوسائل، ج14، ص261.
[4]. الدُرّ المنثور، ج1، ص192.
[5]. به یاری خدا دربارۀ نامه و آثار روانی آن، در گام چهارم از جلد دوم سخن خواهیم گفت.
[6]. سورۀ بقره: 2، آیۀ 272.
[7]. سورۀ قصص: 28، آیۀ 56.
[8]. <وَ إِن تُکَذِّبُواْ فَقَدْ کَذَّبَ اُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ> (سورۀ عنکبوت: 29، آیۀ 18.
[9]. سورۀ یونس: 10، آیۀ 99.
[10]. سورۀ شعرا: 26، آیۀ ۳ _ ۴.
[11]. سورۀ سجده: 32، آیۀ13.
[12]. برای اطّلاع بیشتر از بحث «مدارا»، به تا ساحل آرامش، گام ششم از جلد سوم مراجعه فرمایید).
(تا ساحل آرامش ج1 ص 40؛استاد محسن عباسی ولدی)
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 155