مسابقه معارفی | ویژه ماه محرم
مسابقه معارفی پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام در آستانه ایام محرم الحرام 1443 و شهادت سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام منتشر شد. علاقه مندان می توانند با پاسخ درست به سوالات برنده این دوره از مسابقه معارفی سایت هیات رزمندگان اسلام باشند.
به افرادی که به تمام سوالات پاسخ درست بدهند، به قید قرعه جوایز نقدی اهداء می گردد.
پس از فالو کردن پیج اینستاگرام هیات و لایک پست مسابقه محرم با وارد کردن آیدی اینستاگرام خود شانستان را دوبرابر کنید.
مخاطبان گرامی:
پاسخ سوالات فوق را می توانید در متن ذیل بیابید.
خلاصه اى از نهضت حسينى
اگر بخواهيم ماجراى امام حسين (عليه السّلام) را در سطورى خلاصه كنيم، اينطور ميشود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حكومتهاى بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است _ چه در ايران آن روز، چه در امپراتورى روم آن روز _ حكومت اشرافيگرى و حكومت غيرمردمى و حكومت شمشير بىمنطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومتهاى كوچكتر هم
مثل آنچه كه در جزيرةالعرب بود، از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتى دنيا را فرا گرفته بود.
در اين ميان، نور اسلام به وسيلهى پيامبر خدا (صلّى الله عليه و آله) و با مدد الهى و مبارزات عظيم و توانفرساى مردمى، توانست اوّل يك منطقه از جزيرةالعرب را روشن كند و بعد بتدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد. وقتى پيامبر (صلّى الله عليه و آله) از دنيا ميرفت، اين حكومت، حكومت مستقرّى بود كه ميتوانست الگوى همهى بشريت در طول تاريخ باشد؛ و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا ميكرد، بدون ترديد تاريخ عوض ميشد؛ يعنى آنچه كه بنا بود در قرنها بعد از آن _ در زمان ظهور امام زمان (عليه السّلام) در وضعيت فعلى _ پديد آيد، در همان زمان پديده آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبّت، دنياى دوران امام زمان (عليه السّلام) است، كه زندگى بشر هم از آنجا به بعد است. زندگى حقيقى انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان (عليه السّلام) است كه خدا ميداند بشر در آنجا به چه عظمتهايى نايل خواهد شد. [1]
بنابراين، اگر ادامهى حكومت پيامبر (صلّى الله عليه و آله) ميسّر ميشد و در همان دورههاى اوّل پديد مىآمد و تاريخ بشريت عوض ميشد، فرجام كار بشرى مدّتها جلو مىافتاد، امّا اين كار به دلايلى نشد.
خصوصيت حكومت پيامبر (صلّى الله عليه و آله) اين بود كه به جاى ابتناى بر ظلم، ابتناى بر عدل داشت؛ به جاى شرك و تفرقهى فكرى انسان، متّكى بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدّس پروردگار بود؛ به جاى جهل، متّكى بر علم و معرفت بود؛ به جاى كينهورزى انسانها با هم، متّكى بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ يعنى يك حكومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانى كه در چنين حكومتى پرورش پيدا ميكند، انسانى باتقوا، پاكدامن، عالم، بابصيرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّك و رو به كمال است.
با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامى بود؛ امّا باطن، ديگر اسلامى نبود. به جاى حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد؛ به جاى برابرى و برادرى، تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى بهوجود آمد؛ به جاى معرفت، جهل حاكم شد. در اين دورهى پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مىآييم، اگر انسان بخواهد از اين سرفصلها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اينها را براى ذهنهاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است. اين دو ضدّ هماند. امامت، يعنى پيشوايىِ روحى و معنوى و پيوند عاطفى و اعتقادى با مردم، امّا سلطنت يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچگونه علقهى معنوى و عاطفى و ايمانى.
اين دو، درست نقطهى مقابل هم است. امامت، حركتى در ميان امّت، براى امّت و در جهت خير است. سلطنت يعنى يك سلطهى مقتدرانه عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص؛ براى ثروتاندوزى و براى شهوترانى گروه حاكم.[2]
آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين (عليه السّلام) مىبينيم، دومى است، نه آن اوّلى؛ يعنى يزيدى كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگارى و پاكدامنى و پارسايى داشت، نه سابقهى جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّهاى به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن و نه گفتار او گفتار يك حكيم بود. هيچ چيزش به پيامبر (صلّى الله عليه و آله) شباهت نداشت.[3]
در چنين شرايطى، براى كسى مثل حسينبنعلى (عليه السّلام) كه خود او
همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر (صلّى الله عليه و آله) قرار گيرد،[4] فرصتى پيش آمد و قيام كرد.
اگر به تحليل ظاهرى قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضدّ مردمى يزيد است؛ امّا در باطن، يك قيام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ايمان و براى عزّت است؛ براى اين است كه مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پيدا كنند.
لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمدبنحنفيه و در واقع در پيام به تاريخ _ چنين گفت:
«أنّى لمأخرج أشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً»؛ من با تكبّر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى ميل به قدرت و تشنهى قدرت بودن قيام نكردم؛
«إنّما خرجت لطلب الإصلاح فى امّة جدّى»؛[5]من مىبينم كه اوضاع در ميان امّت پيامبر (صلّى الله عليه و آله) دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطى است؛ حركت، حركت به سمت انحطاط است؛ در ضدّ جهتى است كه اسلام ميخواست و پيامبر (صلّى الله عليه و آله) آورده بود. قيام كردم براى اينكه با اينها مبارزه كنم.[6]
نتيجهى قيام؛ حكومت يا شهادت
مبارزهى امام حسين (عليه السّلام) دو وجه دارد و ممكن است دو نتيجه به بار بياورد؛ امّا هر دو نتيجه خوب است. يك نتيجه اين بود كه امام حسين (عليه السّلام) بتواند بر حكومت يزيد پيروز شود و قدرت را از چنگ كسانى كه با زور بر سر مردم ميكوبيدند و سرنوشت مردم را تباه ميكردند، خارج كند و كار را در مسير صحيح خود بيندازد. اگر اين كار صورت ميگرفت، البتّه باز مسير تاريخ عوض ميشد.
يك وجه ديگر، اين بود كه امام حسين (عليه السّلام) نتواند به هر دليلى اين پيروزى سياسى و نظامى را به دست بياورد؛ آن وقت امام حسين (عليه السّلام) در اينجا ديگر نه با زبان، بلكه با خون، با مظلوميت، با زبانى كه تاريخ تا ابد آن را فراموش نخواهد كرد، حرف خود را مثل يك جريان مداوم و غيرقابل انقطاع در تاريخ به جريان مىاندازد. و اين كار را امام حسين (عليه السّلام) كرد.
البتّه كسانى كه دم از ايمان ميزدند، اگر رفتارى غير از آن داشتند كه به امام حسين (عليه السّلام) نشان دادند، شقّ اوّل پيش مىآمد و امام حسين (عليه السّلام) ميتوانست دنيا و آخرت را در همان زمان اصلاح كند؛ امّا كوتاهى كردند! البتّه بحث اينكه چرا و چطور كوتاهى كردند، از آن بحثهاى بسيار طولانى و مرارتبارى است كه بنده در چند سال قبل از اين تحت عنوان «خواص و عوام»[7] آن را مقدارى مطرح كردم _ يعنى چه كسانى كوتاهى كردند، گناه و تقصير به گردن چه كسانى بود، چطور كوتاهى كردند، كجا كوتاهى كردند _ كه من نميخواهم آن حرفها را مجدّداً بگويم. بنابراين، كوتاهى شد و به خاطر كوتاهى ديگران، مقصود اوّل حاصل نشد؛ امّا مقصود دوم حاصل گرديد. اين ديگر چيزى است كه هيچ قدرتى نميتواند آن را از امام حسين (عليه السّلام) بگيرد؛ قدرت رفتن به ميدان شهادت، دادن جان و دادن عزيزان، آن گذشت بزرگى كه از بس عظيم است، هر عظمتى كه دشمن داشته باشد، در مقابلش كوچك و محو ميشود.[8]
[1] خامنهای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، جاذبهی حسینی، صفحه: ۷۴، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران – ایران، 1398 ه.ش.
[2] خامنهای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، جاذبهی حسینی، صفحه: ۷۵، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران – ایران، 1398 ه.ش.
[3] . أنساب الأشراف، ج ۵، صص ۲۸۶-۲۸۸؛ مروج الذهب، ج ۳، صص ۶۷-۶۸؛ الأغانى، ج ۱۷، ص ۱۹۲.
[4] . كمال الدين و تمام النعمة، صص ۲۵۶-۲۸۵.
[5] . «جز اين نيست كه من به منظور ايجاد صلح و سازش در ميان امّت جدّم خارج شدم.» بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
[6] خامنهای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، جاذبهی حسینی، صفحه: ۷۶، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران – ایران، 1398 ه.ش.
[7] . در جمع فرماندهان لشكر ۲۷ محمّد رسولالله (ص)، ۱۳۷۵/۰۳/۲۰ و خطبههاى نماز جمعه، ۱۳۷۷/۰۲/۱۸.
[8] خامنهای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، جاذبهی حسینی، صفحه: ۷۷، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران – ایران، 1398 ه.ش.
بازدیدها: 0