سفير انقلاب كربلا
خاندان با شرافت بنى هاشم، چهرههاى تابناك و شخصيتهای ارزشمندى را به عنوان الگو و اسوه به جامعه بشرى تقديم كرده است.حضرت مسلم بن عقيل، يكى از اين الگوهاى حماسه و ايثار و ديندارى است.
ابوطالب، عموى بزرگوار پيامبر (ص) و بزرگ مكه و طايفه بنى هاشم، چهار پسرداشت به نامهاى:
عقيل، طالب، جعفر و على (ع).
حضرت مسلم، فرزند عقيل فرزند بزرگ ابوطالب بود.با اين حساب،حضرت مسلم بن عقيل، برادرزاده على بن ابى طالب (ع) و پسر عموى سيد الشهدا (ع) است.
او نيز مانند همه افراد اين خاندان كه بزرگوار، كريم، شجاع، پاك و باشخصيت بودند، از برجستهترين خصلتهاى انسانى برخوردار بود و در ميان جوانان بنى هاشم، يكى از رشيدترين و مؤمنترين چهرهها به شمار میرفت.
همچنین پيامبر خدا (ص)، او و پدرش را ستوده است.در سخنى كه از عقيل و پدرش ياد میكند، از مسلم هم ستايش میكند و خطاب به امیرالمومنین (ع) میفرمايد:
«فرزند او (مسلم) كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشك میريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود میفرستند.»
پيوند مضاعف
حضرت مسلم بن عقيل با امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) پيوند نَسَبی داشت، اما پس از آنكه افتخار يافت داماد اميرمؤمنان (ع) شود و يكى ازدختران آن حضرت را به نام رقيه به همسرى بگيرد، اين پيوند مستحكمتر گشت و بر موقعيت او افزوده شد.
حضرت مسلم،در دوران امام على (ع) جوانى رشيد و پاك بود و به نقل برخى تواريخ،در دوران خلافت اميرالمؤمنين (ع)، عهدهدار برخى منصبهاى نظامى در سپاه امیرمؤمنان(ع) بود و در جنگ صفين حضور داشت و در كنار امام حسن(ع)و امام حسين(ع)و عبدالله بن جعفر، مأموريتى در جناح راست لشكر اسلام بر دوش داشت.
حضرت مسلم بن عقيل، پس از شهادت اميرمؤمنان على(ع)، سربازى فرمانبردار درخدمت امام حسن مجتبى(ع)بود و در دوران ده ساله امامت آن حضرت، در جهت اهداف متعالى اهل بيت (عليهم السلام)، ايفاى نقش میكرد. پس از شهادت امام حسن مجتبى (ع)، اين فرمانبردارى را در خدمت حضرت امام حسين (ع) ادامه داد، تا آنكه قضاياى كربلاء پيش آمد و اوج فضايل و ايمان و شجاعت اين شخصيت بزرگوار نمايان گشت.
پيشگام نهضت عاشورا
پس از مرگ معاويه در سال ۶۰هجرى و روى كار آمدن يزيد، از همه مردم بيعت گرفتند و با تطميع يا تهديد، اوضاع را به نفع يزيد سامان دادند.
از جمله كسانى كه حاضر به بيعت با فرد بىصلاحيتى همچون يزيد بن معاويه نشد، امام حسين بن على (ع) بود،اما به دليل اينكه میخواستند به زور از او بيعت بگيرند،به ناچار و براى اعتراض به خلافت ظالمانه و نامشروع يزيد،مدينه را ترك كرد و با خانواده و جمعى از خويشاوندانش به مكه رفت و بيش از ۴ماه در آنجا ماند و در اين مدت، به بيان اهداف خود و افشاى ستمها و انحرافات بنى اميه پرداخت و با نامههايى كه به كوفه و بصره مینوشت، آنان را به حمايت خويش در راه مبارزه با طاغوت شام فرامیخواند.
مردم كوفه نامهها و طومارهاى متعددى به آن حضرت نوشتند و از امام دعوت كردند به كوفه بيايد و رهبرى آنان را بر عهده بگيرد.تعداد نامهها با امضاهاى فراوان به هزاران مورد میرسيد كه از آن حضرت میخواستند با پشتيبانى مردم، يزيد را از خلافت خلع كند.
امام حسين بن على (ع) تصميم گرفت به دعوتها و اصرارهاى شيعيان كوفه پاسخ مثبت دهد، اما براى اينكه ارزيابى دقيقترى از اوضاع كوفه و آمادگى مردم داشته باشد، ابتدا نماينده ويژهاى فرستاد تا وضع مردم را به امام گزارش دهد؛ اين نماينده، كسى جز «مسلم بن عقيل» نبود.
چرا مسلم بن عقيل؟
دليل انتخاب حضرت مسلم به نمايندگى از سوى امام حسين (ع) و اعزام به كوفه،علاوه بر خويشاوندى نزديك وى با آن حضرت، شجاعت، دلاورى، كاردانى،ايمان قوى و ثبات قدم او بود.امام در نامهاى كه به كوفيان نوشت و همراه مسلم فرستاد، وى را «برادر و فرد مورد اعتماد» خود ياد كرد و اين نشان دهنده صلاحيت بالاى اوست.
در بخشى از اين نامه چنين آمده است:
«… اينك من برادرم، عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانواده خويش؛يعنى مسلم بن عقيل را به سوى شما فرستادم و او را مأمور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارش دهد. اگر به من چنين خبر دهد كه رأى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چيزى است كه قاصدانتان گفتند و در نامههايتان نوشته شده است، به خواست خدا به زودى به سويتان خواهم آمد… .»
حضرت مسلم ، دو راهنما از مكه انتخاب نمود و به سوى كوفه عزيمت كرد و پس از ۲۰روز با همه دشوارىهاى راه و شرايط نامناسب اجتماعى، خودرا به كوفه رساند؛و در خانه مختار ثقفى كه از شيعيان على بن ابى طالب(ع) بود، مستقر شد و به تدريج، تماسها و برنامههايش را به صورت مخفيانه آغاز كرد.
قيام پيش از موعد
بالاخره تلاشهاى حضرت مسلم به ثمر نشست و هزاران شيعه با او بيعت كردند. تشكل نيروها و تهيه سلاح و آمادگى مردم، زمينه را براى آمدن امام حسين (ع) به كوفه فراهم ساخت. حضرت مسلم، طی نامهاى اوضاع مساعد و شرايط مناسب را به امام گزارش داد و از آن حضرت درخواست كرد هر چه زودترخود را به كوفه برساند.
از سوى ديگر، وضع كوفه در اين مدت دگرگون گشت. با اوج گيرى نهضت نيمه مخفى حضرت مسلم در كوفه، يزيد والى آن را عوض كرد و به جاى نعمان بن بشير، يكى از چهرههاى خشن و سركوبگر به نام ابن زياد را به امارت كوفه منصوب نمود.
عبيد الله بن زياد كه با مأموريت سركوب و قلع و قمع نهضت وارد كوفه شده بود، عدهاى را با تطميع،از دور و بر حضرت مسلم پراكنده ساخت.
حضرت مسلم، از خانه مختار به خانه هانى بن عروه – از چهرههاى سرشناس و بانفوذ شيعه در كوفه – نقل مكان كرد، ولى ارتباطات، رفت و آمدها و قول وقرارهاى مخفى وى ادامه داشت، تا آنكه يك جاسوس از سوى والى كوفه،محل اختفاى مسلم را شناسايى كرد و به ابن زياد گزارش داد.
هانى را به دارالاماره احضار كردند و پس از بازخواستى تند و خشن، او رامظلومانه به زندان افكندند تا بعداً در بارهاش تصميم بگيرند.
نيروهاى ابن زياد، در فكر حمله به خانه هانى و دستگيرى مسلم بن عقيل بودند كه وى مصمم شد زمان قيام را جلو بيندازد.با نيروهايش كه به چهار هزار نفر میرسيدند، خروج كرد و با آرايش آنها، دستور حمله به طرف قصر ابنزياد داد.
ابن زياد، شرايط را فوق العاده اعلام كرد و در داخل قصر پناه گرفت و به فكر دفاع از خود بر آمد.
بعد از اندك زمانى، ابن زياد با به كار بستن شيوههاى ارعاب، تهديد، فريب وبهرهگيرى از رؤساى قبايل و چهرههاى سرشناس و نيز ايجاد وحشت در دل مردم؛ توانست بر اوضاع مسلط شود و مردم را از گرد مسلم بن عقيل پراكنده سازد و كار به جايى رسيد كه درواپسين شب حضور مسلم در كوفه، پس از اقامه نماز جماعت، وقتى او خواست از مسجد بيرون برود، مشاهده نمود تنها مانده و هر كس براى حفظ جان خويش به خانه خود رفته است.حتى يك نفر هم همراهش نبود كه او را به جايى راهنمايى كند.خانه هانى هم كه نا امن بود و خود هانى هم حضور نداشت تا با هوادارانش از حضرت مسلم دفاع كند، وى در زندان بود و بعد از حضرت مسلم،او را نيز به شهادت رساندند.
حماسه در غربت
داستان غريبى مسلم بن عقيل و تنها ماندنش در كوفه، ماجراى تلخ و غمانگيزى است.
پناه بردن او به خانه زنى شيعه به نام طوعه كه وقتى او را شناخت، به خانهاش راه داد و از وى پذيرايى كرد، مشهور است.
آن زن فداكار، به وظيفه خويش در مقابل نماينده امام حسين (ع) به خوبى عمل كرد و در خدمت به حضرت مسلم هيچ كوتاهى نكرد. مسلم بن عقيل، همه آن شب را – كه شب آخر عمرش بود – به تهجد و عبادت گذراند.
وقتى پسر طوعه كه از هواداران ابن زياد بود، به خانه آمد و ماجرا را فهميد،صبح زود به دارالاماره رفت و گزارش داد. وقتى خبر به گوش والى رسيد،دستور داد نيروهايى براى دستگيرى حضرت مسلم به خانه طوعه بروند؛خانه محاصره شد. مسلم شمشير بر گرفت و از خانه بيرون آمد و تصميم گرفتن برد كند.
يك تنه با انبوه سپاه دشمن كه محاصرهاش كرده بودند، به نبرد پرداخت وشجاعانه جنگيد.
در هنگام نبرد، در شعر و رجزى خطاب به خودش چنين میگفت:
«اين مرگ است، هر چه میخواهى بكن، بىشك جام مرگ را خواهى نوشيد.براى فرمان خدا شكيبا باش، كه حكم خداوند در ميان بندگان جارى است… .»
نيروهاى كمكى براى پشتيبانى گروه مهاجم به سمت مسلم بن عقيل آمدند،ولى او مردانه با همه آنان مىجنگيد و آماده بود تا پاى جان و تا آخرين قطره خون مقاومت كند.باز هم شعر و رجز مىخواند، با اين مضامين كه:
«سوگند خوردهام كه جز آزاد مرد كشته نشوم، هر چند كه مرگ را چيزناخوشآيندى ببينم. بيم آن دارم كه به من دروغ گفته، يا فريبم داده باشند.بالاخره اين آب خنك، با آب گرم درياى تلخ در مىآميزد.پراكندگى خاطر رابزداى، با تمركز و استقرار بجنگ، كه هر كس اين روز سخت را ملاقات خواهدكرد.»
سرانجام با نيرنگ مأموران، مسلم را داخل يك گودال انداختند و از هر طرف بر سر او شمشير زدند و دستگيرش كردند.
فرجام سرخ
مسلم بن عقيل، اين قهرمان نستوه و مبارز با ايمان را كه قلبى مالامال ازعشق حسين بن على (ع) داشت، نزد ابن زياد بردند. آن بزرگوار بيش از آنكه به فكر خود باشد، در انديشه مولاى خويش و خاندان او بود كه در پى نامهاش از مكه به سمت كوفه حركت كردهاند؛ كوفهاى كه دگرگون شده و هواداران وبيعت كنندگان، پيمان شكسته و به خانهها خزيدهاند و اكنون حضرت مسلم،پيشآهنگ اين نهضت، مجروح و دست بسته در اختيار والى خون آشامىهمچون ابن زياد گرفتار است.
مسلم، هنگام ورود به قصر، سلام نكرد، زيرا ابن زياد را به رسميت نمیشناخت. برخوردها و گفت و گوهاى تندى ميان اين اسير آزاده و حاكم سنگدل كوفه گذشت.
هر چه ابن زياد میگفت، حضرت مسلم جوابى كوبنده به اومیداد. به ناچار ابن زياد دستور داد او را بكشند.
مسلم بن عقيل را به بالاى دارالاماره بردند، در حالى كه نام خدا بر زبان داشت، ذكر و تكبير میگفت و بر خاندان پيامبر ص درود میفرستاد.گروهى هم بيرون از كاخ،منتظر نتيجه كار بودند.
با تيغ جور، گردن مسلم بن عقيل را زدند و سر پرشورش را از پيكر جدا كردندو بدن مقدس او را از آن بالا به زير افكندند.شهادت او در روز عرفه، نهم ذى الحجه سال شصت هجرى بود.
زمانى خبر شهادت مسلم بن عقيل به سيد الشهدا (ع) رسيد كه وى از مكه بيرون آمده و در راه كوفه بود. آن حضرت طى سخنانى و از جمله درباره مسلم بن عقيل، اين شهيد سرافراز، چنين فرمود: «خدا مسلم را رحمت كند، اوبه رحمت و رضوان خدا شتافت و تكليفش را ادا كرد و آنچه بر دوش ماست،باقى مانده است.»
سپس فرزندان او را كه در كاروان حسينى بودند، مورد تفقد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش كشيد.
فرزندان حضرت مسلم
مسلم بن عقيل فرزندانى رشيد، با ايمان و شهادت طلب تربيت كرده بود. درحادثه كربلا، چند تن از برادران و برادرزادگانش از آل عقيل در ركاب امام حسين (ع) بودند و به شهادت رسيدند.
در شب عاشورا كه امام حسین(ع) آخرين سخنرانى را در جمع يارانش ايراد میكرد و آنان را از شهادتشان در فردا آگاه میساخت، خطاب به عموزادگانش؛ يعنى فرزندان عقيل فرمود:
«شما شهيد دادهايد، شهادت مسلم براى شما بس است، اجازه میدهم شما برويد.»
اما آنان يك صدا فرياد زدند:«ما در كنار تو میمانيم و جان خويش را فداى تومیكنيم تا وارد بهشت شويم. بدا زنده ماندن پس از تو!»
دو تن از فرزندان مسلم بن عقيل در ركاب امام حسين (ع) به شهادت رسيدندو دو تن ديگر كه خردسال بودند، به اسارت نيروهاى ابن زياد در آمدند.
آنان را به كوفه برده و تحويل والى دادند.حدود يك سال در زندان ابن زياد به سربردند و سرانجام با كمك زندانبان پير كه هوادار اهل بيت ع بود، از زندان گريختند؛ اما دوباره دستگير شدند و ابن زياد دستور قتل آنها را صادر كرد.
ماجراى شهادت فرزندان مسلم بن عقيل نيز بسى جانسوز و تكان دهنده است.قبر مطهر ابراهيم و محمد، طفلان مسلم، اكنون در سرزمين عراق و در مزار شيعيان است.
مزار شهيد
مسلم بن عقيل، شجاعانه در دفاع از حق و امام خويش مبارزه كرد و به فيض شهادت رسيد.هم اكنون حرم با صفاى او در پشت مسجد جامع كوفه، باضريحى نفيس و گنبدى طلايى، زيارتگاه دلباختگان خاندان عصمت وطهارت است.
قبر مطهر هانى نيز نزديك حرم حضرت مسلم میباشد.مزار اين دو شهيد فداكار، نشانى از حماسه و غيرت دينى و ايمان مكتبى است كه به زائران الهام میبخشد و چون نگينى در شهر كوفه میدرخشد.
-مقالهنگاشتهشدهبهقلم:جوادمحدثى
بازدیدها: 0