مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم داود جوانمرد

مصاحبه با همسر شهید مدافع حرم داود جوانمرد

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به مناسبت سالگرد شهادت، شهید مدافع حرم داود جوانمرد ، مصاحبه ای با همسر بزرگوار این شهید گرانقدر انجام داده است؛ که در چند قسمت به آن پرداخته می شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با دیدار خانواده شهدای مدافع حرم فرمود:

«من خیلی مشتاق دیدار خانواده ی شهدا هستم به خصوص در خانه شان، بعضی از خانواده های شهدا پیش ما می آیند، لکن آنچه من خیلی دوست می دارم این است که در خانه ی شهید به دیدار خانواده ی شهدا بروم، منتها مجال کم است».

قسمتی از وصیت نامه شهید داود جوانمرد که در حرم حضرت زینب سلام الله علیها نگاشته شده است:

« بسم رب الشهدا و الصدیقین، چند کلامی از باب تکلیف شرعی خویش، به عنوان وصیت عرض می‌کنم؛ حال که تاریخ دوباره تکرار گردیده و شمرها و عمرسعدها و حرمله‌ها هل من مبارز می‌طلبند و کمر به ضربه زدن به حریم ولایت بسته‌اند برخود تکلیف دانستیم تا با تمام وجودمان قامت راست کرده تا کمر این حرامیها را بشکنیم و دوباره حسرت نرسیدن به قافله سالار سیدالشهدا (ع) را نخوریم و انتقام حسینیان را از این حرامیها بگیریم که چرا آنان برای تعدی به حریم ولایت شمشیرهای خود را تیز کرده‌اند و می‌خواهند چهره اسلام را مخدوش نمایند؟! پس لبیک یا حسین علیه السلام لبیک یا زینب سلام الله علیها کلنا عباسک یا زینب علیها السلام؛

خانواده عزیزم، همسر خوبم، هیچگاه نتوانستم آن طور که می‌خواستید در کنارتان باشم ولی امیدوارم قصورها و عذر تقصیرهای حقیر سراپا تقصیر را بپذیرید؛ دختران عزیزم! حجاب را یک اصل جداناپذیر برای خود بدانید تا دل خدا و اهل بیت علیهم السلام  از شما راضی باشد و از مادرتان این درس را بگیرید. و همیشه گوش بفرمان حضرت امام سید علی خامنه‌ای باشید که تنها راه سعادت در این است».

 

 

• خودتان را بطور کامل معرفی کنید؟

اعظم السادات سید علوی متولد 1354 تهران ، همسر شهید داود جوانمرد دارای دو فرزند دختر به نام های زینب و صبورا و کارمند بازنشسته صدا و سیما، دانشجوی سال آخر رشته کارشناسی روانشناسی هستم.

•  دوران تولد و کودکیتان چگونه سپری شد؟

دوران کودکی ام همراه بود با دوران انقلاب اسلامی، که خیلی از آن دوران و تظاهرات اش یادم نمی یاد ولی یک چیزهایی در ذهنم هست که برادرم متولد سال 59 بود و وقتی به دنیا آمد، پدرم گفت که فرزند انقلاب است. اولین فرزند خانواده هستم که یک خواهر و 2 برادر هم دارم.

•   میزان تاثیرپذیری شما از چه کسی و چگونه بوده است؟

بیشترین تاثیر را در زندگی فکر می کنم اتفاقاتی که آن دوران می افتاد در من داشت. چون دقیقا در زمان نوجوانی بود،  یادم است که من و چند نفر از دوستانم خیلی دلمان می خواست که به جبهه کمک کنیم و خیلی در حال و هوای جنگ بودیم. بیشترین تاثیر را فکر می کنم اون برهه از زمان روی من گذاشت که زمان جنگ، حال و هوای جبهه و جنگ در کشور حاکم بود و شهدایی که می آوردند. بعد دقیقا آزادی آزاده ها و این ها خیلی مهم بود و فکر می کنم خیلی تاثیر داشت روی مسیری که انتخاب می کنم و شخصیت من در آن دوران شکل گرفت. و برای من دوران سرنوشت سازی بود.

• ‎ نقش والدین در شکل گیری شخصیت شما چگونه بود؟

پدر و مادر خیلی نقششان مهم است ؛ پدر و مادری که همه تلاششان تربیت بچه هایشان است. حالا پدر و مادرم سواد بالایی نداشتند؛ مثلا همین که پدرم معتقد بود، نان حلال باید بیاورد خانه یا اینکه مادرم به رفت و آمدهای من، حجابم و ثبت نامم در مدرسه ی بهتر توجه می کرد همه این ها می تواند در تربیت انسان اثر بگذارد.

•  قدری در زمینه نوجوانی و تحصیلی خودتان برایمان بگویید:

دبیرستان در رشته تجربی تحصیل کردم که نظام قدیم و 4 ساله بود دقیقا فکر می کنم امتحانات سال سوم راهنمایی را می دادم، که رحلت امام خمینی (ره) اتفاق افتاد. یکروز صبح یادم است که با صدای گریه بابام بیدار شدم. پرسیدم که چی شده؟ بابام گفتند: «امام خمینی (ره) رحلت کردند». خیلی غم بزرگی بود. یادم هست که هم پای تلویزیون هم در مراسمات شرکت می کردم، کلا کشور در غم سنگینی فرو رفته بود. یک مدتی تعطیلی بود و فاصله افتاد بین امتحانات و بعد امتحانات را دادیم. حالا خیلی سنی نداشتم؛ ولی همان دقیقا زمانی بود که من می خواستم وارد دبیرستان بشم یک کمی جامعه متفاوت و تا چند ماهی غم سنگینی در جامعه و بین مردم حاکم بود.

• اوقات فراغت را چگونه سپری  می کردید؟

کمک کردن به مادرم،  شرکت در برنامه های فرهنگی مدرسه، بودن در کنار دوستان.

• ‎ عمده فعالیت های فرهنگی از قبیل هیات ها و سخنرانی ها چه تاثیری در روحیه شما داشت؟

خیلی در مراسمات هیات ها شرکت می کردم. مخصوصا با دوستان دوران دبیرستانم؛ و رحلت امام (ره) خیلی تاثیر بزرگ و غم بزرگی در زندگی ما بود و یادم هست که چندین بار با دوستان دوران دبیرستانم به مرقد امام خمینی (ره) رفتیم. آن زمان زیارت می رفتیم؛ مثلا قرار می گذاشتیم و زیارت حضرت معصومه علیها سلام از طرف مدرسه با هم می رفتیم. یک روز مدرسه مان افطاری می دادند، فکر می کنم دعای توسل بود، آنقدر گریه کرده بودم – یک وقت هایی آدم، حس هایی دارد که اشک اش قطع نمی شود- و گریه من تمام نمی شد. صف اول هم نشسته بودم و حتی تا موقعی که آمدم خانه باز هم همینطوری اشک هایم بند نمی آمد. یکبار هم رفته بودیم مرقد امام (ره)، آن جا هم همینطور یک حال عجیبی به من دست داده بود.

• الگوی رفتاری و اعتقادی شما چه کسی بود؟ چرا؟

دوران کودکی و نوجوانی ام مصادف بود با دوره انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، که آن زمان مخصوصا با برنامه های شهید آوینی خیلی احساس نزدیکی کرده و خیلی به حرف های ایشان گوش می کردم. وقتی که ایشان شهید شدند من خیلی حالم بد شد. و این فکربه ذهنم افتاد که من هم باید شهید بشوم.

•  با واجبات دینی و احکام شرعی چگونه آشنا شدید؟

خانواده ام مذهبی بودند و هستند. ولی نمی دانم شاید باور نکنید هیچکدام از عموها و دایی هایم یک تار موی من را ندیدند. یعنی عکس هایی که دارم فکر می کنم از 6-7 سالگی، شاید زودتر حجاب داشتم و نمی دانم مادرم باعث شده یا در خودم یک کشش درونی بود. به شخصه حجاب را خیلی دوست دارم و همیشه با من بوده و یک همراه همیشگی من است.

• شما تحصیلات عالی داشتید یا خیر؟

بعد از اینکه در سال 72-73 دیپلم گرفتم یکی 2 سال وقفه داشتم. یکبار کنکور دادم قبول نشدم و فروردین 1376 در حراست صدا و سیما واحد خواهران مشغول به کار شدم. فرصتی برای ادامه تحصیل آکادمیک نداشتم تا اینکه بعد از شهادت داود خودم را بازنشسته کردم و دوباره شروع کردم به درس خواندن و الان دانشجوی سال آخر روانشناسی هستم.

 

ادامه دارد … .

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 0