آیندۀ انقلاب اسلامی ایران
استاد مرتضی مطهری
انتشارات صدرا،۱۳۶۲
متن اولیۀ کتاب، پیشتر با عنوان «پیرامون انقلاب اسلامی» منتشر شده و این مجلد که همراه با اضافاتی است، مشتمل بر شش بخش است. بخش اول به بررسی اهداف روحانیت در مبارزات میپردازد. شهید مطهری بر این باور است که روحانیت در مبارزات خود برای انقلاب اسلامی، تنها یک بُعدی عمل نکردهاند؛ بلکه خواستهاند تمام وجوه اسلام در جامعه تحقق پیدا کند. اما از آنجا که رسیدن به این خواسته، تغییر در آنچه اساس و زمینۀ ایجاد آنرا تشکیل میدهد است، باید گفت اساسیترین هدف روحانیت، همان چیزی است که در صدر اسلام اتفاق افتاد، یعنی تغییر حاکم و حکومت فاسد و اصلاحِ آن که این با تشکیل حکومت اسلامی محقق میگردد (صص۲۶-۲۷). بخش دوم که متن سخنرانیِ استاد شهید در دانشکدۀ الاهیات در تاریخ ۲/۱۱/۵۷ است، به «مفهوم آزادی عقیده» میپردازد. بنا به نظر سخنران، میان آزادی عقیده و آزادی تفکر تفاوت وجود دارد؛ هر عقیدهای ناشی از تفکر نیست. شرط آزادی تفکر، صراحت و عدم نفاق است (ص۴۱). بخش سوم، با عنوان «تحلیل انقلاب ایران»، مباحثی هم چون نظریهها دربارۀ ماهیت انقلابها و از جمله، ماهیت انقلاب اسلامی ایران را مورد نظر دارد (صص۶۴-۶۷). این شهید، در ارتباط با ماهیت انقلاب اسلامی ایران، چهار نظریه آورده و از میان آنها، نظریۀ «انقلاب اسلامیِ چندبعدی و همهجانبه» را مقبول میداند (همان).
انقلاب اسلامی و وضعِ کنونیِ عالم
رضا داوری اردکانی
انتشارات مهر نیوشا، چاپ اول، ۱۳۶۱،۱۳۸۷
هرچند میان انتشار ویراست اول و دوم کتاب، ۲۶ سال است، اما بنابر صلاحدید نویسنده، نوشتههای کتاب، حتی اشتباهات سهوی و تحتاللفظیِ آن، تغییر نکرده است. این کتاب که مجموعهای از مقالات است، حاصل فکر و ذکر و زندگی نویسنده در سال های اول انقلاب بوده است. لذاست که تغییر آن در این شرایط، معنا و مفهوم خاصی ندارد. مقالاتِ هشتگانۀ کتاب عبارتند از: «روشنفکری و روشنفکران»، «عقلِ سیاسی»، «رهبری در مشروطیت انقلاب اسلامی»، «فلسفه و انقلاب»، «انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی»، «امپریالیسم»، «انقلاب اسلامی»، «انقلاب ایران». دکتر داوری کوشیده است تا در این کتاب، به بررسی پدیدارشناسانۀ انقلاب اسلامی بپردازد و شاید مهمترین نکتۀ در باب این کتاب، منحصرنشدن انقلاب، به ساحت سیاست و تاکید داوری بر انقلاب در تفکر و ایجاد تفکر نو است. لذا انقلاب حقیقی، انقلاب در زندگی بشر انقلابی است که بشر را به فطرت اصلیِ خود بازمیگرداند و از اینرو بسط انقلاب را منوط به قوۀ قهریۀ نمیداند؛ آنچه باید بسط پیدا کند، تفکر حاصل از انقلاب است.
انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن
عماد افروغ
انتشارات سورۀ مهر؛ ۱۳۸۶
کتاب مذکور، همچون بسیاری از آثار دکتر افروغ، مجموعه مقالاتی است که البته بهرغم پراکندگیِ ظاهری، واجد خط فکرها و اشتراکات معنایی قابل توجهی است. کتاب شامل ۱۵ گفتار است. گفتارهای اول و دوم، «پیشگفتار» و «مقدمه» است و گفتار سوم و چهارم، «آسیبشناسی انقلاب اسلامی» و «ماهیت، ضرورت و ارکان نقد در جمهوری اسلامی» است. اما بحث اصلیِ کتاب از گفتار پنجم آغاز میشود؛ جایی که دکتر افروغ به «تبیین فلسفیِ انقلاب اسلامی بر اساس حکمت متعالیه» میپردازد. گفتارهای «ربط دو گفتمان مشروطه و انقلاب اسلامی»، «خودآگاهی تاریخی» و «مشروعیت در نگرش امام خمینی (رحمه الله علیه)»، بهلحاظ محتوایی، قرابت زیادی با گفتار پنجم دارند. تبیین و بحث پیرامون مسائل انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، عمدتاً در گفتارهای نهم، دهم و یازدهم به ترتیب با عناوین «معناداری مردمسالاری دینی»، «آزادی در اندیشۀ سیاسی امام خمینی (رحمه الله علیه)» و «دموکراسی در اندیشۀ سیاسی امام خمینی» آمده است. افروغ در گفتارهای دوازدهم و سیزدهم، بحثی پیرامون جایگاه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با عناوین «انقلاب اسلامی، رنسانی دیگر» و «جمهوری اسلامی، ترجمان فلسفۀ سیاسی سوم» مطرح ساخته است. گفتارهای چهارده و پانزده، «بایستههای اصولگراییِ خلاق و انتقادی» و «جنبش حزبالله، بسط یافتۀ انقلاب اسلامی»، اولی مقالهای کوتاه و فشرده و دومی سخنرانی نویسنده در همایش شهدای مقاومت لبنان است. «مرگآگاهی و فرهنگ ایثار» ضمیمۀ فصل پانزدهم و آخرین بحث این کتاب است. در میان این پراکندگی ظاهری، میتوان چند نکته را بهعنوان شاخصۀ مباحث افروغ بررسی کرد: اول، روششناسی رئالیسم انتقادی صدرایی است که افروغ با تکیه بر آن، به تحلیل انقلاب اسلامی، بهعنوان یک پدیدۀ اجتماعی-سیاسی میپردازد. دلیل تأکید افروغ بر این روش در قیاس با روشهای پوزیتویستی و هرمنوتیکی، التزام این روش به وجود یک جوهر باطنی ونفسالامری در ورای تغییرات معرفتی و اجتماعی است. با استناد به فرمایش حضرت امام (رحمه الله علیه) که «این انقلاب، هدیه و تحفهای الهی و واقعیتی منحصربهفرد است»،بررسی این پدیده، نظریهای منحصربهفرد و ناظر به جوهر الهی را میطلبد (ص۶۰). نکتۀ دومی که میتوان از این کتاب استخراج کرد، این است که سفر چهارم اسفار اربعۀ صدرایی نیز به تبیین انقلاب اسلامی با تاکید بر نقش بیبدیل حضرت امام (رحمه الله علیه) تاکید دارد. افزون بر این، تاکید افروغ بر اینکه «انقلاب اسلامی، ریشه در نگرش صدرایی امام (رحمه الله علیه)» داشته، معطوف به نکاتی مانند کلگرایی توحیدی و یکی شدن دین و سیاست در این مکتب فلسفی نیز میگردد (صص۱۰۸-۱۱۱). نکتۀ سوم، معطوف به مسئلۀ مشروعیت که در نظام صدرایی و اندیشۀ امام خمینی (رحمه الله علیه) آمیختهای از «حقانیت» و «مقبولیت» است، میگردد (ص۵۵). بنابراین تاکید دکتر افروغ بر تبیین صدرایی، صرفاً به وقوع انقلاب اسلامی باز نمیگردد، بلکه نویسنده، با دلنگرانی از استمرار انقلاب اسلامی در قالب نظام جمهوری اسلامی، مبانی صدرایی را فرا میخواند تا این مسائل را تبیین نماید. لذاست که بر همین اساس، به آسیبشناسی انقلاب اسلامی و نقد جمهوری اسلامی میپردازد و مهمترین آسیب این انقلاب را «تئوریزه نکردن انقلاب اسلامی بهمثابه واقعیتی منحصربهفرد» میداند.
انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی: موج چهارم بیداری اسلامی در ایران
موسی نجفی
مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۷؛
مجموعه مقالات و مصاحبههایی که تقریباً یک خط فکری را به نمایش میگذارند، در این کتاب، در چهار بخش تنظیم شدهاند. در بخش اول با عنوان «بیداری اسلامی در گسترۀ تاریخ ایران»، این چهار موج ترسیم میشوند: موج اول، نهضتهای اسلامی قبل از مشروطیت؛ موج دوم بیداری اسلامی، با تحریم تنباکو آغاز میشود و منتهی به نظامهای سیاسی مشروطیت میگردد؛ موج سوم، نهضتها و حرکتهای اسلامی بعد از مشروطیت را شامل میگردد و با نهضت ملی شدن صنعت نفت، پایان مییابد. موج چهارم از حدود سال ۱۳۴۰ و با حرکت انقلابی حضرت امام (رحمه الله علیه) آغاز میگردد و تاکنون ادامه مییابد و نظام جمهوری اسلامی، تفصیل آن است. هرچند این نظام، خود اجمالی از تفصیلی است که در عصر ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، محقق خواهد شد. این چهار موج، نشان میدهد که نجفی، در پسِ حوادث تاریخی، تبیینی مبتنی بر فلسفۀ تاریخ شیعی ارائه میدهد. به همین جهت، در فصل دوم با عنوان «نظریهپردازی و انقلاب اسلامی ایران»، موج چهارم را وا میکاود. «پرسش از غرب در ساحت بیداری اسلامی»، «فلسفۀ قیام عاشورا با فلسفۀ انقلاب اسلامی»، «انقلاب اسلامی، بنیاد شالودهشکنی در نظریهپردازی غرب» سه مقالهای است که محتوای آن، همگی مبتنی بر تبیین این نکته است که انقلاب اسلامی ایران، هرچند، در واکنش به مدرنیته به وقوع پیوسته، اما متکی بر مبانی دینی است و لذا، انقلابی فرامدرن است که در ذیل تاریخ دینی فهم میشود. این انقلاب، نظریهپردازی غربی را در همۀ حوزهها به چالش کشید و لذا، نجفی میکوشد تا در بخشهای سوم و چهارم، نسبت فضای مابعدانقلابی را بهگونهای بدیع تشریح کند. از اینرو است که در بخش سوم، مقالات و مصاحبههایی را قرار داده که «فلسفۀ مدنی ایران» را تبیین میکنند و در بخش چهارم، با عنوان «تمدن اسلامی»، سومین و بالاترین سطح نظریهپردازی پیرامون ایران مابعدانقلاب اسلامی را که همان سطح تمدنسازی است، تشریح مینماید. نجفی در مقالۀ پایانی، با عنوان «انقلاب فرامدرن»، مهمترین ارکان نظریهاش پیرامون تاریخ ایران و انقلاب اسلامی را تشریح کرده است. شاید مهمترین مسئله، این است که بهزعم او، برخلاف دیدگاههای شرقشناسانه و مدرن در تحلیل تاریخ ایران، پرسش از ماهیت تحولات تاریخ ایران را باید از عصر صفویه آغاز کرد نه از قاجار یا مشروطه. زیرا اگر با این پیشفرض نجفی همراه باشیم که سهم ما از مدرنیته، مدرنیزاسیون بوده است، آنگاه، انقلاب اسلامی، تلاشی برای کنارزدن این پروژه و احیاء سنتی بوده است که به لحاظ تاریخی، در بطن تاریخ ایران وجود داشته وکل پروژۀ مدرنیزاسیون، کوشیده است تا این باطن تاریخی را بزداید. «لذا مشخصات اصلی انقلاب اسلامی، عبارت بودند از: ۱. واکنش به مدرنیزاسیون دوران پهلوی ۲.رجوع به سنت در همۀ ابعاد آن ۳. احیاء سنت در مابعد مدرنیته» (ص۳۰۵).
انقلاب اسلامی، برون رفت از عالم غربی
اصغر طاهرزاده
لبالمیزان، ۱۳۸۸
همانطور که عنوان کتاب نشان میدهد، مسئلۀ اصلیِ کتاب، حول دو محورِ کلی میگردد: مبانی دینی و بالاخص عرفان شیعی انقلاب و تضاد ذاتیِ آن با مبانی مدرنیتۀ غربی. استاد طاهرزاده در این کتاب که شامل شش بخش اصلی است، کوشیده تا «انقلاب اسلامی را از منظری بنمایاند که راه تفکر نسبت به آن گشوده گردد» (ص۲۵). بخشهایی ششگانۀ کتاب، عبارتند از: «انقلاب اسلامی، بستر عبور از غرب یا بسط مدرنیته؟»، «انقلاب اسلامی و راه برونرفت از عالم غربی»، «انقلاب اسلامی و برگشت به تماشاگری راز»، «انقلاب اسلامی، بستر توحید در قرن حاضر»، «انقلاب اسلامی و گشودن جبهۀ حق در ظلمات دوران» و «ای امام». همانطور که عناوین نشان میدهند، طاهرزاده اولاً انقلاب اسلامی را یک انقلاب معنوی در برابر دنیای مادی غرب میداند و ثانیاً همانطو رکه فصل پایانی نشان میدهد، تاکید زیادی بر نقش بیبدیل امام خمین (رحمه الله علیه)، بالاخص وجوه عرفانی شخصیت ایشان دارد. بنابراین طاهرزاده کوشیده تا انقلاب اسلامی را بهعنوان ملاک و معیار حق و باطل جلوه دهد: میتوان انقلاب اسلامی را «یک رستاخیر معنوی به شمار آورد که حساب و جایگاه هر کس را در دوران کنونی که دوران تقابل انقلاب سلامی با فرهنگ مدرنیته است، تعییین میکند» (ص۱۴). نکتۀ دیگری که طاهرزاده در فصل به آن میپردازد، پیوند مبانی تفکر شیعه، نظیر واقعۀ غدیر و انتظار در عصر غیبت با انقلاب اسلامی است. اما نویسنده در فصل دوم، به قطب متضاد انقلاب اسلامی، یعنی غرب و مدرنیته میپردازد و با مقابل قراردادنِ هدف این دو جبهه، راهبرون رفت از عالم غربی را منحصر به انقلاب اسلامی میداند. لذا در فصل سوم، به مصادیق تقابل انقلاب اسلامی و مدرنیته مانند محدودیتهای علم تجربی، وارونگی فرهنگی و نظایر آنها اشاراتی دارد. فصل چهارم، به مصادیق مبارزۀ جبهۀ توحیدی و جبهۀ غرب میپردازد و در ضمن آن، به تفاوتهای انقلاب اسلامی و انقلاب مشروطه نیز توجهاتی دارد. نکتۀ قابل توجه که بیشتر در فصول اول تا چهارم دیده میشود، توجه شدیدی است که طاهرزاده به «ذاتداشتن» انقلاب اسلامی و «بیذات» بودن مدرنیته و نگاههای غربی دارد، تا جایی که مبنای اصلی کتاب حاضر را ذاتداشتن انقلاب اسلامی میداند (ص۱۷). فصل پنجم، به مباحث جزئیتری میپردازد که در عصر مابعد انقلابی به کار میآیند. طاهرزاده در این فصل، به تکیه بر مبانی فلسفۀ تاریخی شیعه که در انقلاب اسلامی به ظهور رسیده، به ظرفیتهای انقلاب اسلامی مانند «مدیریت معنوی»، «معنی کامیابی» و «شاخصۀ اصلی انقلاب اسلامی» اشاره میکند. فصل پایانی، بهنوعی سخنان نویسنده در کتابی دیگر با عنوان «امام خمینی (رحمه الله علیه) و خودآگاهی تاریخی» بسط یافتهاند. طاهرزاده، از آن دسته از متفکرینی است که شدیداً به نقش بیبدیل امام خمینی (رحمه الله علیه)، بالاخص افقهای عرفانی ایشان در شکلگیری و نیز تبیین انقلاب اسلامی معتقد است. در صفحات پایانی کتاب در وصف پیوند انقلاب اسلامی و جایگاه حضرت امام (رحمه الله علیه) چنین آمده است: «ای امام! تو به ما درس صحیح زندگی کردن دادی و تا تو را شاگردی میکنیم، زندهایم؛ از خود انقلابی به جای گذاشتی که خورشیدی است در شب تاریک و یخزده این قرن. تو رمز و زار حیات آسمانی و عزت زمینی را بر جای گذاردی، حال از خدایت بخواه تا بتوانیم از آن پاسداری کنیم» (ص۲۳۳).
حامد، الگار (۱۳۶۰)
انقلاب اسلامی در ایران
مرتضی اسعدی
نشر قلم
اصل کتاب در ۱۹۸۱ به زبان انگلیسی نوشته شده و شامل چهار سخنرانی نویسنده در موسسۀ اسلامی لندن است: ایران و تشیع، آیتالله خمینی: تجسم یک سنت، اسلام بهعنوان ایدئولوژی: اندیشۀ علی شریعتی، ۱۳۸۹، ۱۳۹۹: سال انقلاب (بررسی تاریخی وقایع انقلاب). محور اصلیِ کتاب، بر شخصیت فقهی و عرفانی امام خمینی (رحمه الله علیه) و تحلیل تاریخ تشیع در ایران میگردد. با این حال با توجه به حضور حامد الگار در بطن انقلاب اسلامی و تعلق خاطر وی به تشیع، میتوان این کتاب را در دستۀ پیشین قرار داد.
کدی، نیکی.آر (۱۳۷۵)
ریشههای انقلاب ایران
ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی
دفتر نشر فرهنگ اسلامی
اصلِ کتاب، با عنوانِ «ریشههای انقلاب: تاریخ تفسیری ایران مدرن» در ۱۹۸۱ منتشر شده است. کدی در تحلیل خود از چرایی وقوع انقلاب ایران، تلاش کرده تا توأمان به عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران که در طول تاریخ معاصر (از قرن نوزدهم میلادی و آغاز رویارویی اجتناب ناپذیر ایران با غرب) شکل گرفتهاند، توجه داشته باشد. با این حال، کتاب بیش از آنکه تحلیلی نظری ارائه دهد، متکی بر گزارش است.
عشقی، لیلی (۱۳۷۸)
زمانی غیر زمانها (امام، شیعه و ایران)
ترجمۀ احمد نقیبزاده
مرکز بازشناسی اسلام و ایران
عشقی با تأثیر از ایدۀ «معنویت سیاسی» فوکو، در ۱۹۹۲ این کتاب را منتشر ساخته است، هرچند بهلحاظ تحلیل و نوع ادبیات، نسبت به فوکو، کمتر به چارچوبهای رایج علوم اجتماعی غرب پایبند است. تاکید کتاب بیش از همه بر سنت عرفان اسلامی است و در سه فصل تنظیم شده است: فصل اول، «اندیشه»، معطوف به تشریح چارچوبی کلی از عرفان نظری و در امتداد آن، عرفان شیعی و عقاید تشیع است و بیش از همه به تشریح مفهوم امام میپردازد. فصل «تاریخ»، به نوعی روایتگری تاریخی از تشیع و نسبت آن با دیگر مفاهیم و مقولات است. این فصل میکوشد تا توضیح دهد که چرا انقلاب اسلامی، «نه خارج از تشیع و نه جایی غیر از ایران» ممکن نبود رخ بدهد. در فصل آخر کتاب، «بازگشت از ملکوت»، عشقی آنچه در بخشهای قبل در باب اندیشه و تاریخ خوانده بودیم را با یکدیگر پیوند میدهد.
اسکاچ پل، تدا (۱۳۷۶) دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمۀ سید مجید رویین تن، انتشارات سروش
این کتاب که در ۱۹۷۸ منتشر شده، از جمله آثار مربوط به نسل سوم نظریههای انقلاب است. اسکاچپول در این کتاب، میکوشد تا با تکیه بر مارکسیسم ساختارگرا، از ساختارهای اجتماعی نظیر دولت، سیستمهای اقتصادی و نظایر آنها، تبیینی علّی در مورد انقلابها ارائه دهد. مهمترین تعبیر نویسنده در مورد تبیین وقوع انقلابها را میتوان در این عبارت یافت: «انقلابها میآیند و نه اینکه ساخته شوند». اما نویسنده در مقالۀ «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» (۱۹۸۲) منتشر کرد، انقلاب اسلامی را نقضکنندۀ قاعدۀ فوق و استثنائی در میان انقلابها دانست. مهمترین مسئله، وجودِ ارادۀ دینی در انقلاب ایران بود که با نظریۀ اولیۀ اسکاچپول، سازگاری نداشت.
انقلاب اسلامی ایران و انفتاح تاریخ: بیداری اسلامی در بهار عربی
حسین کچویان
انتشارات سورۀ مهر، ۱۳۹۱؛
عنوان اصلی و فرعی این کتاب، گویای آن است که این کتاب، صرفاً نمیکوشد تبیینی از وقوع انقلاب اسلامی ارائه دهد، بلکه مسئلهای گستردهتر را تبیین میکند. کچویان در مقدمه با عنوان «موضوعی سوالبرانگیز: ابهامات هویتی حول ماهیت جنبشهای منطقۀ اسلامی»، اولاً به فرضیات متضاد پیرامون این جنبشها اشاره دارد و سپس، به رویکرد روشی این کتاب میپردازد. رویکرد روشی نویسنده در تحلیل این جنبشها، بررسی «شرایط تاریخی-اجتماعی بهمثابه عامل تعیینکنندۀ ماهیت جنبشهای انقلابی» است. این موضع روششناختی، کافی است تا دریابیم که چرا نویسنده به انقلاب اسلامی، بهعنوان شرایط تاریخی-اجتماعی مینگرد که در ماهیت جنبشهای عربی تأثیرگذار است. از اینرو، فصل نخست، به انقلابات کبیر، بهعنوان عاملِ «تغییر شرایط تاریخی اجتماعی و ایجاد نیروی تاریخی جدید» اختصاص یافته است. پس روشن شد که واحد تحلیل نویسنده، انقلابات، بهعنوان شرایطی است که زمینۀ تغییرات زیادی را ایجاد میکند. لذا عناوینی که نویسنده برای سه انقلاب کبیر بشری برگزیده است، گویای توصیف وی از ماهیت آنها و جایگاهی است که این انقلابات برای تبیین مسئلۀ وی در این کتاب دارند: «انقلاب کبیر فرانسه: انحرافی ساختاری در تاریخ بشری یا ظهور تاریخ سکولار»، «انقلاب کبیر اکتبر: معارضۀ نیروهای درونی تاریخ تجدد» و «انقلاب کبیر اسلامی ایران: انفتاح باب تاریخ الهی یا بازگشت دین به تاریخ». سپس کچویان به تقابل دو نیروی تاریخی کنونی اشاره میکند. او از یک سو به ابزارهای تقابل جهان تجدد برای مهار گسترش فراملی انقلاب کبیر اسلامی، مانند نظم نوین جهانی یا سلطۀ دموکراتیک و ایرانهراسی و اسلامهراسی میپردازد و از سوی دیگر، جنبشهای انقلابی که مابعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتادهاند را متاثر از امواج و نیروهای رها شدۀ توسط انقلاب اسلامی میداند. با نظر به این دو نکته، روشن است که نویسنده در فصل دوم، «جبشهای منطقه و هویت اسلامی» آنها را «پیامد شرایط تاریخی انقلاب کبیر اسلامی» بداند و با ارائۀ شواهد متعدد، نشان دهد که نزاع اصلی در این جنبشها، نزاع بر سر این دو هویت متضاد است. لذا در فصل سوم، «قطع پیوند نهضتهای منطقه با اسلام و انقلاب اسلامی» را مترادف با «مصادرۀ هویت و تاریخ» میداند؛ تاریخی که دیگر نمیتوان در آن سهمی برای انقلاب اسلامی در نظر نگرفت. نویسنده در فصل پایانی با عنوان «سخنی از گذشته برای آینده» خواننده و تمامی کسانی که کوچکترین امکان نقشآفرینی در این منازعات را دارند را مختار به انتخاب دو گزینه میداند: ۱. دلسپردن به هویت تجددی این جنبشها و گرفتار شدن مجدد در هویت تجددی تاریخ که پیش از این در کشورهای منطقه سابقه داشته است؛ ۲. تندادن به شرایط انقلابی اسلام که با انقلاب اسلامی، وارد تاریخ بشری شده است قبول تمامی الزامات آن؛ در صفحات پایانی کتاب چنین آمده است: «مردمی که با جنبشهای خود در صدد احیاء عزت و مجد از دسترفتهاند و نگران استقلال کشورهای خود هستند، تنها با طرد یکپارچۀ و کامل غرب با تمام ضمائم و حاشیههایش میتوانند به مقاصد خود نائل شوند. اسلام، تنها راهحل جهان اسلام و بلکه بشریت است … بدون این نبرد، جنبشهای مذکور به سادگی در معرض این قرار خواهند گرفت که مصادره شده و به تاریخ ناسازگار و دشمن با ماهیت و حقیقت خود ملحق شوند. تنها نتیجۀ این رویداد که نشانههای خطرناک و دردناک آن بعضاً به چشم میخورد، مرگ درون تاریخ [تجددی] خواهد بود که اساساً برای همین نیز به درون آن رانده و کشانده میشویم» (ص۲۷۸-۲۷۹).
فوکو، میشل (۱۳۷۷)
ایرانیان چه رویایی در سر دارند؟
ترجمۀ حسین معصومی همدانی
نشر هرمس
اصل کتاب، گزارش نویسنده از انقلاب ایران در پیِ مأموریت روزنامۀ «کوریه ره دلا سرا» است که در ۱۹۸۷ منتشر شده است. ایدۀ مبنایی کتاب که هشت یادداشت از نویسنده است و توسط مترجم، تالیف شده، همان چیزی است که فوکو، معنویت سیاسی مینامد. با توجه به دانش گسترده و عمیق فوکو، تحلیلِ وی در این کتاب، ناظر بر پرسشی عمیق نسبت به ماهیت حیرتآمیز انقلاب اسلامی برای غرب است. تعابیری نظیر اینکه «نظام حقیقت آنان، با نظام حقیقت ما یکی نیست» یا «اسلام در سال ۱۹۷۸ افیون مردم نبوده است، دقیقتا روح یک جهان بیروح بوده است»، نشان از عمق دیدگاه فوکو دربارۀ انقلاب اسلامی ایران دارد.
بازدیدها: 5850