مقالات| مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام
مسائل فرهنگی از جمله مهمترین مسائل هر جـامعهای بهشمار میآید. عوامل مختلفی ازجمله دین، اعتقادات و باورها در شکلگیری و تداوم فرهنگها تأثیرگذار اسـت. امامان معصوم بهعنوان رهـبران دیـنی جامعه تشیع، نقش مهمی در شکلگیری و پویایی فرهنگ شیعی ایفا کردهاند. در این میان، نقش امام صادق علیه السلام بهدلیل فرصتها و زمینههای موجود در عصر ایشان برجستهتر است. امام صادق علیه السلام ساختار فرهنگی جامعه تشیع را ساماندهی نموده و تـحولی شایسته در پیشرفت فرهنگی جامعه اسلامی ایجاد نمود. ایشان با طرحها و ابتکاراتی که آفریدند، شئون مختلف جامعه شیعه را مهندسی کردند. در دورههای بعدی شیوه آن حضرت در مهندسی فرهنگی توسط دیگر ائمه علیهم السلام تداوم پیدا کـرد. قـطعاً اصلاح ساختار فرهنگ جامعه با برنامهریزی جامع فرهنگی میسر بود که آن هم وابسته به مدل و الگوی فرهنگی است.
مـهندسی فـرهنگی
مهندسی فرهنگی بهمعنای ترسیم نقشه و هندسهپردازی برای شئون مختلف جامعه با رویکرد فرهنگی و از زاویه فـرهنگ مـیباشد.
نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام
مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام میتواند الگوی عملی قابل اتکایی را برای ساماندهی نـظام فـرهنگی جامعه اسلامی ارائه نماید. ازاینرو شناخت و معرفی پیامدها و نتایج حاصل از فعالیتهای فرهنگی ایشان ضروری بهنظر میرسد.
در مقاله حاضر تلاش شـده اسـت بـا توصیف و تحلیل دادههای تاریخی و روایی، مهمترین پیامدها و نتایج مهندسی فـرهنگی امام صادق علیه السلام بررسی شود.
الف) توسعه تشیع
بدون تردید جامعه شیعه در عصر امام صادق علیه السلام شاهد تحولی عظیم در ابعاد مختلف بوده است که توسعه تشیع از مصادیق بارز این تـحولات بـهشمار میرود. بخش اعظم رشد کیفی و کمی شیعه، مرهون تلاشهای بیبدیل امام صادق علیه السلام بوده و از دستاوردهای مهندسی فرهنگی آن حضرت بهشمار میآید. ازاینرو ابتدا به روند توسعه تشیع و سپس به راهکارهای امام صادق علیه السلام در راسـتای حفظ جـامعه شیعه از آسیبهای پیش رو میپردازیم.
۱٫روند توسعه تشیع در عصر امام صادق علیه السلام
گرچه بهدنبال واقعه عاشورا احساسات مردم و بـهخصوص شیعیان تا حدی به سمت اهلبیت علیهم السلام معطوف گشت[۱] و امام سجاد و امـام بـاقر‘ فـعالیتهای فرهنگی مهمی در جهت توسعه مبادی شیعه انجام دادند، لکن تبلیغات امویان علیه شیعه شدیدتر از آن بود که جـماعت شـیعه بتواند علناً فعالیت و رشد نماید. حکومت اموی، هم در صحنه سیاسی ـ اجتماعی برخورد سـختی بـا دوسـتداران اهلبیت علیهم السلام داشت و هم در بعد فرهنگی با جعل احادیث و تحریف آنها بهطور مداوم در تخطئه شیعه مـیکوشید.[۲ ]با این هجمه تبلیغات و تدابیر شدید امنیتی حکومت اموی علیه شیعه، در حاشیه مـاندن شیعیان و فقرفرهنگی و اجتماعی آنها امری اجتنابناپذیر مینمود. شاهد این موضوع گلهمندی ائمه علیهم السلام از دوره امـویان است که در فرمایش امام سجادعلیه السلام بهدرستی منعکس شده است: «ما در مکه و مدینه بیست نفر دوستدار اهـلبیت علیهم السلام نـداریم.»[ ۳] هـمچنانکه وقتی حمران بن اعین تعداد شیعیان را به امام باقرعلیه السلام گزارش میدهد، مـیگوید: «اگـر هـمه ما شیعههای کوفه را جمع کنند و سر سفرهای بنشانند که غذای آن سفره یک گـوسفند بـاشد، تـمام نمیشود.»[۴] ولی با تحول فرهنگیای که امام صادق علیه السلام در همین شهر متشکل از طبقات فرهنگی و اجتماعی گـوناگون ایـجاد کردند، تاریخ کوفه شاهد حضور نهصد نفر راوی که همگی از امام صادق علیه السلام نقل روایـت مـیکردند، مـیشود،[۵] که از این آمار میتوان به میزان توسعه چشمگیر شیعیان پی برد. در مکتب امام صادق علیه السلام افـراد ویـژهای با استعدادهای درخشان ظهور کردند که قدرت بیان و تبلیغ بالایی داشته و از موقعیت اجـتماعی مـناسبی بـرخوردار بودند که فعالیت آنها در دستگاه فرهنگی امام صادق علیه السلام توانست عده بسیاری را با جامعه شیعه هـمراه کـند؛ حتی بهتدریج خانوادههایی پیدا شدند که مهد تشیع قرار گرفتند؛ مثل «آلاعـین» خـاندان زراره مـعروف که نزدیک به ۶۰ فقیه از این خانواده به ثمر رسیدند[۶]
۲٫ حفظ جامعه شیعه از آسیب
در واقع مـهمترین عـاملی کـه موجبات توسعه هرچه بیشتر جامعه رو به رشد شیعه را فراهم نمود و باعث شـد جـامعه شیعی هم بهلحاظ جمعیت و هم از جهت مرزهای جغرافیایی روزبهروز پیشرفت نماید، مجموعه طرحها و تدابیری بود کـه امـام صادق علیه السلام بهکار بست. این مسئله بهخصوص در دوره منصور (خلافت ۱۵۸ ـ ۱۳۶ ق) که حکومت عباسی تـثبیت علیهم السلام شـده است، اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد. در ایـن دوره کـه مـسائل فکری و عقیدتی و همچنین مباحث فقهی در جامعه اسـلامی اوج گـرفته و شبهات گوناگون در زمینههای دینی و غیر دینی مطرح میشد، نیاز علمی و معرفتی شدیدی پدیـد آمـده بود که در نتیجه آن توجه مـردم بـه امام صادق علیه السلام بـیشتر شـده و جایگاه و موقعیت اجتماعی
ایشان در جامعه روزبـهروز بهتر شناخته میشد؛ چنانکه شخصی نقل میکند: «جهت دیدار امام صادق علیه السلام به حیره (۶ کیلومتری کوفه) رفـتم، ولی بـهجهت ازدحام جمعیتی که دور امام را گرفته بـودند، مـلاقات را نـاممکن یـافتم. سـه روز منتظر ماندم و در نـهایت نـتوانستم ایشان را ملاقات کنم. روز چهارم، امام مرا دید و بعد از خلوت شدن مراجعهکنندگان، مرا نزدیک قبر امیرمؤمنانعلیه السلام [۷] بـرد و آنـجا بـا هم صحبت کردیم.»[۸]
از این نقلها میزان تـوجه و تـمرکز مـردم بـه امـام صادق علیه السلام فهمیده میشود. این مسئله امری نبود که حکومت نسبت به آن بیت علیهم السلامفاوت باشد؛ در چنین فضایی شخص امام صادق علیه السلام برای حکومت دارای حساسیت بود و از میان برداشتن ایشان، از مهمترین دغدغههای حـکومت بهشمار میرفت. همچنین جماعت شیعه نیز که نسبت به دورههای قبل با سرعت بیشتری در حال افزایش بود و با کنارهگیری از اقدام نظامی، بهانه سرکوب را از حکومت گرفته بود، برای حکومت نگرانکننده و حـساسیتزا بـود؛ چنانکه طبق گزارش منابع اولیه، منصور جاسوسانی برای کشف ارتباط امام با شیعیان و افشا کردن فعالیتهای آنها بهکار گماشت.[۹]
مؤید دیگر آن است که منصور عباسی، امام صادق علیه السلام را به اتـهام حـمایت از قیام «محمد بن عبدالله» (نفس زکیه) به عراق فراخواند و در ضمن، حضرت را متهم نمود که «معلّی بن خنیس» را برای جمعآوری اموال بهمنظور کمک بـه قـیام مذکور نزد شیعیان فرستاده اسـت.[ ۱۰] دسـتگیری معلی بن خنیس و بازجویی شدید از وی برای فاش کردن اسامی یاران و شیعیان امام صادق علیه السلام و در نهایت شهادت او توسط داوود بن علی والی مدینه[۱۱ ]نیز میتواند، مؤید حساسیت حـکومت نـسبت به فعالیتهای امام و شـیعیانش بـاشد.
مقابله با شرایط سیاسی ـ اجتماعی موجود، نیاز به مهندسی و طـراحی در جامعه شیعه داشت؛ ازاینرو امام صادق علیه السلام برای حفظ جامعه تشیع و صیانت رهبری شـیعه، راهبردهایی به اجرا گـذاشت کـه عبارتند از:
۱٫ دور کردن شیعیان از گردابهای سیاسی
در دوره ظهور حکومت عباسی مشکل اصلی برای جامعه شیعه مجذوب شدن شیعیان در تحرکات عباسیان بود؛ بهخصوص اشخاص جوان و شخصیتهای انقلابی و حساس و دلاور که زود جذب حرکتهای مسلحانه میشوند، بـهویژه در حرکتهای مسلحانهای که بوی قدرت نیز از آن استشمام شده و شعار پیروزی حق بر باطل و پیروزی عزاداران حسین علیه السلام بر قاتلان آن حضرت در رأس آن باشد. این خطری بود که حتی خود خاندان امام صادق علیه السلام نـیز از آن ایـمن نبودند. بهعنوان مثال برخی از بنیالحسن با عباسیان جلسات سرّی داشتند.[ ۱۲]در چنین شرایطی که دشمن از وضعیت جامعه شیعه خبر داشته و با عدهای از آنها رابطه دارد، ضرورت بهکارگیری ترفندهای سیاسی جدیدی که مـتفاوت بـا روشهای قبلی باشد، بهخوبی احساس میشد. قطعاً امام مصلحت نمیدید که عباسیان را بهصراحت رد نموده و از آنها اعلان برائت کند؛ چون اولاً شعار آنها (الرضا من آلمحمد) برای مردم فریبنده بود و ثـانیاً در آیـنده که عباسیان غالب میشدند، امام و شیعیانش در معرض خطرات و آسیبهای جدی قرار میگرفتند. بنابراین امام برای مقابله با این تهدید از ایما و اشارات استفاده نمود. بهعنوان نمونه، بنیالحسن را به دامی کـه در آن گـرفتار شـدهاند، توجه میدهد و در جلسهای که مـیان بـنیالعباس و بـنیالحسن برای بیعت با نفس زکیه تشکیل یافته و از امام نیز برای بیعت با نفس زکیه دعوت شده بود، امام به عبدالله بـن حـسن پدر نـفس زکیه میفرماید: «این (حکومت) نه بهسوی تو خـواهد آمـد و نه برای دو فرزند توست. این (حکومت) مال بنیالعباس است و دو فرزند تو نیز کشته خواهند شد. بعد امام از جا بـلند شـده و بـه اشاره گفتند: صاحب عبای زرد (منصور) تو را خواهد کشت. یکی از اصـحاب بنیالعباس بهنام عبدالعزیز بن علی میگوید: من از دنیا نرفتم مگر اینکه دیدم منصور او را کشت.»[ ۱۳] یعنی امام با شـیوههای مـختلف صـحنه واقعی و آنچه را که اتفاق خواهد افتاد، برای علویان تصویر میکنند تـا مـتنبه شده و ابزار کار عباسیان قرار نگیرند.
از طرفی در این دوره قیام قائم آلمحمدصلی الله علیه و آله و سلم زیاد مطرح میشد. ازاینرو بـرخی سـعی داشـتند قسمت جعلی روایت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم درخصوص مهدی آلمحمدصلی الله علیه و آله و سلم کـه فـرموده بود «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی»[۱۴] را عَلم نموده و آن را بر ادعای امامت و مـهدویت خـود مـنطبق سازند. بهعنوان نمونه، بنیالحسنعلیه السلام تلاش کردند محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکیه) را بـهعنوان مـهدی امت معرفی و با او بیعت نمایند.[ ۱۵] این مسئله مورد توجه منصور عباسی که نـامش عـبدالله بـود نیز قرار گرفته و شاید برای ترغیب بیشتر مردم بر بیعت با فرزندش، لقب وی را مهدی گـذاشت. امـام صادق علیه السلام باطل بودن این ادعاها را با ذکرعلائم قیام قائم آلمحمد| بهصورت غیر مـستقیم اعـلان مـینماید تا شیعیان به سمت آنها گرایش پیدا نکنند.[ ۱۶]
همچنین پوشیدن لباس سیاه توسط عباسیان بـه بـهانه عـزاداری که میتوانست برخی از جماعت شیعه را دچار اشتباه کند، از چشمان تیز امام بـه دور نـمانده و آن حضرت با تعبیرات متعدد کنایهای، شیعیان را به این مهم توجه داده است. مثلاً میفرماید: «لباس سیاه لبـاس اهـل دوزخ است»،[۱۷ ] یا «لباس سیاه لباس فرعون است»، یا «لباس دشمنان مرا نـپوشید.»[ ۱۸] مـفهوم و دلالت التزامی این روایات میتواند این بـاشد کـه بـه بنیعباس ملحق نشوید.
در موارد بسیاری نیز امـام بـه شیعیان دستور مستقیم میدهد: «زبانهای خود را کنترل نموده و در خانههای خود بنیشیند؛ زیرا آنـچه بـه شما اختصاص دارد (حکومت اسلامی حـقیقی) بـه این زودی بـه شـما نـمیرسد و زیدیه همیشه حافظ و نگهبان برای شـماست.»[۱۹ ]
ایـن تأکیدات سیاسی از ناحیه امام صادق علیه السلام محوری را برای شیعیان ترسیم و مشخص میکرد تـا از مـحدوده آن خارج نشده و در دام جریانات دیگر گرفتار نـشوند. امام صادق علیه السلام همه ایـن تـهدیدات موجود را به فرصت تبدیل کـرده و بـا جلوگیری از هدر رفتن نیروها، جماعت شیعه را به سمت مهندسی فرهنگی جامعه اسلامی و ایـجاد تـحول و انقلاب فکری در آن هدایت نمودند.
۲٫ طـراحی اخـتلاف ظـاهری میان جماعت شـیعه
راهـبرد دیگر امام صادق علیه السلام طـراحی نـمایش اختلاف میان شیعیان بهویژه خواص شیعه است.
روشن است که حکومتها بهطور طبیعی اتـحاد گـروههای مخالف دولت را خطرآفرین دانسته و درصورت مشاهده اختلاف میان آنها، احساس امنیت کرده و از شدت پیگردشان کاسته میشود. امام صادق علیه السلام بـه ایـن مـهم توجه داشته و در راستای جلوگیری از فشارهای دولت عباسی، طـرحی را اجـرا مـیکند کـه در نـتیجه آن تـصویری از تفرقه و اختلاف ظاهری در میان صفوف شیعه شکل میگیرد که شیعیان در ظاهر انسجام اجتماعی ندارند. امام بهعنوان راهبر این طرح، صحنه را آنقدر بههم میریزد که در نگاه سادهباور درسـت شدن آن سخت بهنظر میآید؛ درحالیکه هر آن و لحظهای که بخواهد، میتواند اختلاف را از میان بردارد؛ چون همه اصحاب تحت امر ایشان هستند و به یک اشاره امام در ریسمان اتحاد ایشان صف میکشند. طـرح نـمایش اختلاف در واقع یکی از مصادیق و ابعاد پیچیده سیاست مهم تقیه است که در حرکت ائمه معصومینعلیه السلام جزو اصول واجب بهشمار میآید.
امام صادق علیه السلام این راهبرد مهم را با چند روش در میان شیعیان اجـرا مـیکند:
۱٫ از طریق برائت از اصحاب:
امام صادق علیه السلام در مواردی زحمات زراره را ارج نهاده و میفرماید: اگر زراره نبود، احادیث پدرم منتفی میشد.[ ۲۰] اما در مواردی دیگر از زراره برائت میجوید و راز این عمل را به پسـرش عـبدالله بن زراره چنین بیان میدارد: «سـلام مـا را به پدرت برسان و به او بگو که من برای دفاع از تو چنین میکنم؛ چراکه دشمن هرآنچه را که ما ستایشش میکنیم، دنبال کرده و اذیت میکند … بدینوسیله تـو پیـش مردم مذموم بوده و جـلب تـوجه نمیکنی و در نتیجه از شر آنان در امان میمانی … .»[ ۲۱]
همچنین امام به حسین بن زراره میفرماید: «سلام مرا به پدرت برسان و بگو به خدا سوگند من خواهان خیر دنیا و آخرت تو هستم. به خـدا سـوگند من از تو راضی هستم.»[۲۲ ]
امام این طرح را بهگونهای اجرا میکند که حتی خود زراره هم متوجه نمیشود و فکر میکند که امام واقعاً از او بیزار است؛ ازاینرو اعتراض خود را از طریق پسرش به امـام اعـلام میکند[ ۲۳] در رجـال کشی از حدود صد روایت موجود درباره زراره، چندین مورد علیه وی و حتی در لعن ایشان است؛[۲۴ ] درحالیکه بیشتر فقها مـنکر فضل و مکانت علمی زراره نیستند. پس این روایات از ناحیه امام صادق علیه السلام چـه تـوجیهی غـیر از حفظ جان اصحاب و شیعیان آن حضرت میتواند داشته باشد؟
۲٫از طریق القای احکام متفاوت:
امام صادق علیه السلام برای نشان دادن اخـتلاف میان شیعیان، درخصوص یک موضوع احکام متفاوتی صادر مینمودند؛ چنانکه سالم بن حـذیفه میگوید: من نزد امـام صادق علیه السلام بودم که شخصی آمد و پرسید: بسا داخل مسجد میشوم، درحالیکه بعض اصحاب ما نماز ظهر و بعض دیگر نماز عصر میخوانند. امام فرمود: «من به آنها دستور دادهام که عدهای نماز ظـهر بخوانند و در همان زمان، عده دیگر نماز عصر بخوانند؛ زیرا اگر یکسان عمل کنند، شناخته شده و دستگیر خواهند شد.»[ ۲۵]
از دیگر نمونههای این اختلاف میتوان به اختلاف در رکعات نماز مستحبی (اعداد النوافل) اشـاره کـرد که زراره آن را ۲۷ [ ۲۶] و ابوبصیر ۳۴ رکعت میداند.[ ۲۷]خود امام فلسفه این اختلاف را چنین بیان میدارد:
کسی که میان شما تفرقه افکند، رهبر شماست که خداوند او را پیشوای خلق قرار داده است و او به مصلحت مردم آگاهتر اسـت و اگـر بخواهد، میتواند میان شما تفرقه اندازد تا سالم بمانید و سپس میانتان وحدت برقرار نماید تا از فساد و ترس دشمن ایمن باشید.[ ۲۸]
همچنین زراره میگوید: از امام باقرعلیه السلام سؤالی پرسیدم و آن حضرت جواب دادنـد. مـرد دیگری آمد و همان سؤال را از امام پرسید، ولی ایشان پاسخی متفاوت به او فرمود و مرد سومی با همان سؤال خدمت امام رسید و جواب سومی دریافت کرد. زراره میگوید: از امام سؤال کردم کـه عـلت ایـن کار چیست؟ حضرت جواب میدهند: «ای زراره! ایـن عـمل بـرای ما خیر و موجب بقای شما میباشد. اگر شما بر یک امر متفق باشید، دشمنانتان قصد شما را نموده و بقای شما و ما را مـختل مـیکنند.»[ ۲۹] زراره مـیگوید: «من علت اختلاف را از امام صادق علیه السلام پرسیدم و عرض کـردم: شـما اگر شیعیانتان را به رفتن روی آتش امر کنید، میروند، درحالیکه اینها با اختلاف از نزد شما خارج میشوند
امـام صادق علیه السلام همان جوابی را داد که امام باقرعلیه السلام فرموده بود.»[۳۰ ]
طبیعتاً این اختلاف اقوال و روایات فـقها در رفـتار شـرعی عموم جماعت شیعه اثرگذار بوده و تصویری متشتت از جماعت شیعه به نمایش میگذاشت. ازاینرو حـساسیت حـکومت نسبت به پیروان امام کمتر شده و در نتیجه جانهای شیعیان از گزند حکومت عباسی کـه دنـبال کـوچکترین بهانه برای کشتن شیعیان بودند، در امان و محفوظ میماند.
ممکن است این سؤال در ذهن خطور کـند کـه به چه دلیل این اختلافات را ظاهری و به اصطلاح نمایش اختلاف میدانید؟ در پاسخ بـاید گـفت بـهترین دلیل، سخن خود امام است که در تعبیرات گوناگون، ضمن معرفی خود بهعنوان عامل این اخـتلاف، فـلسفه آن را حـفظ اصحاب خود از آسیب عنوان نموده است. اگر این اختلاف، واقعی و حقیقی بـود، امـام خودش را عامل آن معرفی نمیکرد. بهلحاظ عقلی نیز هر رهبر و امامی در جهت وحدت میان پیروانش عمل مـیکند و جـریان اختلاف حقیقی در میان پیروانش را قبیح میداند، بهویژه اگر معصوم باشد. بنابراین طـرح ایـن اختلاف بهناچار باید ظاهری و در جهت حفظ جـامعه شـیعه از آسـیبهای پیش رو بوده باشد.
۳٫ مهندسی رفتار اجتماعی شـیعیان
راهـبرد دیگر امام صادق علیه السلام برای دفع آسیبهای اجتماعی از شیعیان خود، هدایت رفتار آنها در جـامعه است.
امـام صادق علیه السلام × نوعی از معاشرت را میان شـیعیان تـرویج نمودند تـا حـساسیتهای عـمومی جامعه نسبت به آنها کمتر شـود. امـام راجع به معاشرت با عامه در موارد بسیاری توصیه به برخورد گرم و صـمیمی بـا جامعه اهلسنت نموده و بر «قولوا للنـاس حسنا» تأکید میورزند[ ۳۱] در سـایه ایـن تأکیدات بود که عموم شـیعیان بـهصورت کنترلشده و با تحمل بسیار بالا پرورش یافته و بدون کمترین چالشی در میان عامه زندگی مـیکردند. ایـن عمل از حساسیت جوّ عمومی جـامعه مـیکاست و در حـفظ جامعه شیعه بـسیار تـأثیرگذار بود.
امام× به ایـن نـتیجه رسیده بود که آنچه بهانهجویی و حساسیت بنیالعباس را دفع میکند این است که علویان طـبق فـرمایش امام صادق علیه السلام مسیر خود را ولو در ظاهر از آنـها جـدا ننموده و مـثل یـک خـانواده مانند گذشته (قبل از سـلطه و حکومت عباسیان) ارتباطات و رفت و آمدها و احترامات سابق را حفظ کنند. ازاینرو به پیروانش میفرمود: «از خدا بـترسید. اطـاعت از امامانتان بر شما واجب است؛ آنـچه را کـه آنـها مـیگویند، بـگویید و از آنچه که آنـها سـکوت میکنند، سکوت کنید. شما در سلطه کسانی هـستید کـه خـداوند درباره آنها فرموده است: مکرشان کوهها را از جـا بـرمیکند (مـنظور بـنیعباس اسـت.) پس تـقوا پیشه کنید که شما در آتشبس هستید. در نماز جماعتهای آنان شرکت کنید و در تشییع جنازهشان حاضر شوید و امانتشان را ادا کنید.»[ ۳۲] همچنانکه روایت بر آن صراحت دارد، امام بر آتشبس تأکید زیادی دارد و بـه پیروانش دستور میدهد سلوک اجتماعی خود را بر مبنای این آتشبس تنظیم کنند. این شیوه باعث میشد بین عباسیان و علویان خطکشی نشود و در نتیجه، فضای تنش و درگیری کاهش پیدا کند. اما بـهعکس، اگـر علویان راه جدا و مستقل در پیش گیرند، حتی شاید بدون دخالت دولت مردم به جان هم میافتادند که در این صورت جامعه در اقلیت شیعه قطعاً آسیب میدید؛ چون آنها در موضع قدرت بودند.
بـهنظر مـیرسد سیاست نظام جمهوری اسلامی بهویژه مقام معظم رهبری در تعامل با اهلسنت معاصر، الهامگرفته از روش و منش امام صادق علیه السلام باشد. مطالعه و تحقیق در سیره امام صادق علیه السلام در تـغییر طـرز فکر کسانی که نگاه افـراطی در مـواجهه با اهلسنت دارند، بیت علیهم السلامأثیر نخواهد بود.
۴٫ اتخاذ مواضع هوشمندانه در برابر خلفا
راهبرد دیگر امام صادق علیه السلام بهکار بستن مواضع هوشمندانه در فراز و فرود عملکرد خلیفه عـباسی اسـت. امام صادق علیه السلام در موقعیتهای خـاص، رفـتارهای متفاوتی با حاکم وقت داشتند و از این طریق جامعه و رهبر شیعه از گزندهای احتمالی مصون نگه داشته میشد.
امامت امام صادق علیه السلام با توجه به اوضاع و شرایط دولت حاکم، به چند دوره تقسیم مـیشود. دوره اول امـامت آن حضرت (۱۳۲ ـ ۱۱۴ ق) که دوره ضعف دولت اموی بود، خطر چندانی جان امام را تهدید نمیکرد؛ چون خود خاندان اموی به اندازه کافی گرفتاری و درگیری داشتند. همچنین در اوایل دوره عباسی و خلافت سفاح (۱۳۶ ـ ۱۳۲ ق) نیز کـه عـباسیان مشغول تـثبیت علیهم السلام موقعیت خویش بودند، اوضاع سیاسی اجازه تعرض به امام را به آنها نمیداد. ولی در دوره آخر زندگی آن حضرت (۱۴۸ ـ ۱۳۶ ق) بـهانهجویی برای کشتن ایشان شروع شده و حفظ جان رهبر جماعت شیعه در ایـن مـرحله نـیاز به طرح و برنامهریزی اساسی داشت. منصور رفتارهای بسیار متفاوتی با امام در پیش گرفته و به دو حربه سیاسی نـرمشهای ظـاهری و فشارهای سختگیرانه در قبال امام متوسل میشد. او از طرفی تلاش میکرد امام را به خود مـتمایل سـازد تـا مردم گمان کنند حکومت او برحق است؛ چنانکه وی در نامهای به امام صادق علیه السلام نوشت: چرا هـمانگونه که دیگر مردم به ما سر میزنند، به دیدار ما نمیآیی؟ منصور با تصور باطل خود گمان میکرد امام با تأثیرپذیری از هیبت خلافت، به خواستهاش تن میدهد؛ ولی امام پاسخ دادند: «از مال دنیا چیزی نزد ما نیست که به سبب آن از تـو بـترسیم و چیزی از آخرت نزد تو نیست که آن را از تو بخواهیم … برای چه به تو سر بزنیم؟»[۳۳ ] منصور حتی از امام درخواست نصیحت کرده و پیغام فرستاد: با ما همصحبت شوید تا ما را نصیحت کنید؛ ولی امـام جـواب دادند: «کسی که دنیا را بخواهد، نسبت به تو خیرخواهی نمیکند و کسی که آخرت را بخواهد، با تو همصحبت نمیشود.»[۳۴ ]
امام در عین حال که با این تعبیرات زندگی منصور را دنیوی و در بـرابر آخـرت قرار میدهد، از بهکار بردن تعبیرات تحریکآمیزی که منصور بتواند از آن برای منکوب کردن شیعه استفاده کند، خودداری میکند.
از طرف دیگر گزارشهای بسیاری مبنی بر رفتار خشونتآمیز منصور با امـام وارد شـده اسـت؛ تا آنجا که منصور تـصمیم بـه قـتل امام گرفت. بنابه نقل کلینی، منصور به حسن بن زید بن حسنعلیه السلام (م ۱۶۸ ق) والی خود در مدینه دستور داد تا خانه امام صادق علیه السلام را آتش بـزند.[ ۳۵]
مـفضل بـن عمر میگوید: «منصور چند بار سعی کرد امـام صادق علیه السلام را بکشد و افرادی را میفرستاد تا امام× را پیش او ببرند و وقتی امام× پیش او میرفت، هیبت نگاه امام منصور را میگرفت و از قتل امام مـنصرف مـیشد. ولی مـنصور نمیگذاشت تا مردم با ایشان ملاقات کنند و ارتباط نزدیک داشـته، مسائل دین و دنیای خویش را با ایشان در میان بگذارند.»[ ۳۶] وی میگوید: «مردم آنقدر دعا کردند تا اینکه خداوند در دل منصور انـداخت کـه از امـام صادق علیه السلام چیزی را بهعنوان تحفه بخواهد؛ تحفهای که هیچکس مثل آن را نداشته بـاشد. امـام صادق علیه السلام عصایی را برای منصور فرستاد که حدود یک زراع (حدود نیم متر) بود. منصور بسیار خوشحال شـده و دسـتور داد ایـن عصا را چهار قسمت کرده و در چهار محل نصب کنند. (این عصا یادگار پیـامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بـود.)
مـنصور گفت: پاداش این هدیهای که به من دادی این است که راه را برایت باز کنم تا عـلم خـود را بـر شیعیانت عرضه کنی و من دیگر مانع تو نخواهم شد. برای مردم فتوا بده، ولی در شـهری نـباش
که من آنجا ساکن هستم.»[ ۳۷]
اولین نـکتهای کـه از ایـن نقل استفاده میشود آن است که امام صادق علیه السلام در بخشی از دوره امامتش بهشدت تحت کنترل بوده و این تـصور کـه عـصر امام صادق علیه السلام بهطور مطلق عصر آرامش بوده است، تصور غلطی است. لذا در ایـن دوره خـاص، بیشتر فعالیتهای فرهنگی توسط اصحاب و شاگردان ایشان مثل زراره، محمد بن مسلم و دیگران که حلقات آموزشی داشـتند، انـجام میگرفت.
نکته دوم اینکه، امام گاهی با یک هدیهای که مناسب روحیه شـهرتطلبی مـنصور بود، او را تحتتأثیر قرار میداد و از این طریق از شـدت عـمل مـنصور کاسته میشد.
طبق نقلی دیگر، امام بـا قـرائت چند حدیث درباره فضیلت و آثار دنیوی و اخروی صلهرحم توانست منصور را تحتتأثیر قرار دادهـ، او را از انـجام تهدیدات خطرناک باز دارد[ ۳۸] اینها مـواردی از رفـتار نرم امـام بـا مـنصور است که شرایط روحی منصور آن را مـیطلبید. نـقلهای دیگری نیز وجود دارد که حکایت از برخورد تند امام× با توطئههای منصور دارد کـه راهـبردی کاملاً متفاوت با مواضع قبلی اسـت.
یکی از این موارد، بـرخورد تـند امام با والی مدینه و سرزنش شـدید مـنصور بهخاطر اهانت به حضرت علیعلیه السلام است.[ ۳۹] از آنجا که حکومت عباسی با روشی کـه در پیـش گرفته بود، میخواست روش بنیامیه را در لعـن عـلنی حـضرت علیعلیه السلام زنده کـند و در واقـع بهدنبال نوعی تهاجم فـرهنگی عـلیه شیعه بود، امام صادق علیه السلام آنها را وادار به عقبنشینی کرده و طرحشان را ناکام میگذارد.
نمونهای دیگر از عـکسالعمل کـوبنده امام در مقابل منصور، واقعهای است کـه از ربـیع (حاجب مـنصور) نـقل شـده است. وی میگوید: «منصور از دسـت مگسی به ستوه آمده بود که بهکرّات روی وی مینشست. در یکی از روزها منصور از امام صادق علیه السلام پرسید: خـداوند چـرا مگس را خلق کرده است؟ امام جواب دادنـد: بـرای ایـنکه افـراد مـغرور و متکبر را ذلیل کـند.»[ ۴۰]
در ایـن روایت چند نکته قابل توجه است: اولاً اینکه، آلودگی درونی انسانها در برخوردهای کوچکی مثل مزاحمت یک مـگس خـود را نـشان میدهد. به همین دلیل روحیه خاص مـنصور کـه بـسیار مـتکبرانه نـسبت بـه ساحت اقدس خداوند زباندرازی کرد، ظاهر میشود. ثانیاً این بیادبی منصور به ساحت ربوبی، برخورد تندی میطلبید که از طرف امام انجام شد و منصور هم چون خطاکار بـود، نمیتوانست عکسالعملی نشان دهد.
از این نقلها میتوان دریافت که امام صادق علیه السلام چگونه فراز و فرود رفتارهای منصور را به بهترین نـحو کـنترل کردند. آن حضرت با مهار منصور، جان خویش را بهعنوان رهبر جامعه شیعه از گزند حکومت حفظ نموده، حدود شانزده سال در دوره عباسی امامت کرد و در این بستر به مهندسی فرهنگی جامعه اسـلامی هـمت گماشت تا جامعه شیعه را به رشد و بالنگی برساند.
۵٫ مواضع دقیق امام صادق علیه السلام در قیامهای علویان
از دیگر راهبردهای مهم امام صادق علیه السلام که در انسجام جامعه شـیعه بـسیار تأثیرگذار بوده، مواضع ایشان در قـیامهای عـلویان است. امام در مواجهه با تحرکات نظامی علویان مثل قیام زید (م ۱۲۲ ق) و قیام محمد نفس زکیه (م ۱۴۵ق) بهگونهای عمل میکند که عباسیان هیچ بهانهای برای حذف رهـبری مـعصوم از جامعه شیعه نداشته بـاشند. مـوضوع شخصیت زید و موافقت یا مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام وی، معرکه آرا محققین بوده و هرکدام دستهای از روایات را سند مدعای خویش قرار دادهاند که بررسی[ ۴۱] تفاصیل آن در این مقاله نمیگنجد. لکن آنچه به بـحث مـا مربوط میشود این است که موضع امام بهگونهای بود که حکومت عباسی نتواند مدرکی علیه آن حضرت پیدا کند تا علیه ایشان استفاده نماید. راز آن اتخاذ موضع نیز راهبرد هوشمندانه امام صادق علیه السلام اسـت؛ چون قـبل از شهادت زید هیچگونه تأیید رسمی از طرف ایشان نسبت به قیام زید وجود ندارد که آلت دست دولت عباسی قـرار گیرد و همه تمجیدات امام از زید، به بعد از شهادت وی مربوط میشود. هـمچنین بـهنظر مـیرسد یکی از دلایل نکوهش زید و قیام او از سوی امام صادق علیه السلام ، حفظ جان آن حضرت با گرفتن ابزار بهانهجویی از دست عـباسیان اسـت. از طرفی موضع امام صادق علیه السلام در برابر قیام نفس زکیه از همان روز اول مخالفت بود و در زمان وقـوع قـیام نـیز امام مخالفت خود را ابراز داشتهاند.
به هر حال موضع سیاسی امام در جریان چنین قیامهایی مـنفی است و آنچه از تأسف و تأثر حضرت در شهادت آنان نقل شده، یک موضع عاطفی و اخـلاقی است که عباسیان نـمیتوانستند از آن بـهعنوان مدرکی علیه امام بهرهجویی کنند.
بنابراین در یک نتیجهگیری کلی مـیتوان گـفت زمـانی که امام این قیامها را سـپر بـلای شـیعه معرفی میکند و بعد از شهادت رهبران قیامها تلاش آنها را ارج مینهد، میتوان دریافت مهمترین حکمت مخالفت امام در زمان وقوع قیامها، حفظ جان امـام مـعصوم و شـیعیان بوده است.
ب) نظاممند شدن عقاید، باورها و مفاهیم شـیعی
ازجـمله آثار مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام شکلگیری و تداوم عقاید و باورهای شیعی است. دوران امام صادق علیه السلام بهدلیل وجود عوامل و زمینههای مختلف، عـصر شـکوفایی بـحثهای کلامی و عقیدتی بود و جریانهای مختلف فکری با رویکردهای متفاوت و در مـواردی با عقاید انحرافی، در جامعه اسلامی حضوری فعال داشتند. امام صادق علیه السلام با تبیین ابعاد مختلف عقاید شیعی، مبانی فـکری و عـقیدتی شـیعه را ترسیم نموده و جامعه شیعی را در باورها و عقاید به کمال رسانید.
آن حـضرت در مـسائل متداول کلامی در عصر خود چون صفات باری، قضا و قَدَر و جایگاه فاسق سخن گفته و عموماً به مـوضوعات مـطرحشده در حـوزههای کلامی، با نگرشی اعتدالگرا نگریسته است. ازجمله در مبحث صفات، در مقابله با دو جـریان افـراطی تـعطیل و تشبیه، با تأکید بر تنزیه ذات متعال از هرگونه کیفیت و ویژگیهای جسمانی، بر ازلی بودن صـفات ذات چـون عـلم تأکید داشته است.[ ۴۲] در موضوع خلق قرآن که معرکه آرا بود، آن حضرت با این تعبیر کـه قـرآن کلام خداوند، محدَث و نامخلوق است،[ ۴۳] موضعی بینابین در تقابل میان معتزله و اشاعره اتخاذ کـرده اسـت. در بـحث پردامنه قدَر، نظریه مشهور امام صادق علیه السلام نفی جبر و تفویض و گرایش به امرٌ بین الامـرین بـوده است.[ ۴۴] آن حضرت با شرح تفاوت میان مفاهیم مشیت و اراده، و مطرح کردن دو گونه اراده الهی ـ اراده حـتم و ارادهـ عـزم ـ به بیان این امر پرداختند که چگونه ممکن است خداوند به کرداری امر کند و در عـین حـال مشیت او بر آن قرار نگرفته باشد.[ ۴۵]
از دیگر مباحث مهم عصر امام صادق علیه السلام مـیتوان بـه مـسئله تعریف ایمان اشاره کرد که از سوی جریانات فکری مورد اختلاف قرار گرفته بود. امام ضـمن تـصریح بـه دخیل بودن عمل در تحقق ایمان و سلب صفت ایمان از مرتکب کبیره، اسلام را مـفهومی اعـم از ایمان شمرده، منزلت مرتکب کبیره را «اسلام» دانسته است.[ ۴۶]
در میان مباحث کـلامی، مـسئله امامت شیعی از اهمیت مضاعفی برخوردار است. بـا تـوجه بـه حضور و فعالیت جریات فکری مختلف در عصر امـامین صادقین علیهما السلام‘ یکی از عقاید مهم جامعه شیعه که در معرض آسیب قرار داشت، اندیشه امامت و رهـبری بـود.
امامین صادقینعلیه السلام‘ با درک این واقـعیت بـه معرفی و تـبلیغ امـامت شـیعی پرداخته، منزلت امام معصوم را با تـفصیلی تـمام روشن ساختند و در نتیجه تلاشها و فعالیتهای فرهنگی ایشان، جایگاه امامت در اندیشه شیعه نـهادینه شـد. امام باقرعلیه السلام معتقد است اندیشه امـامت شیعی ریشه در قرآن و احـادیث نـبوی دارد؛ ازاینرو به تفسیر[ ۴۷] و توضیح آیـات و روایـات مربوط به امامت میپردازد. ایشان با استناد به احادیث نبوی، نص، علم، نـور و عـصمت را در امام شرط میداند و از این جـهت امـامت خـود را با تصریح پیامبر| اثـبات مـیکند.[ ۴۸]
اهمیت دفاع از اندیشه امـامت شـیعی در عصر امام صادق علیه السلام دوچندان میشود؛ چون علاوه بر مقتضیات عصر امام باقرعلیه السلام، ضرورتهای دیـگری نـیز شکل میگیرد که ادعای امامت از طـرف نـزدیکان امام صادق علیه السلام در اواخـر عـصر اموی، از آن قبیل است.
بـهعنوان نمونه، بنیالحسن تلاش دارند از میان خود با کسی بیعت کرده و او را بهعنوان مهدی و امام امت مـعرفی نـمایند.[ ۴۹] از طرف دیگر بنیالعباس در پشت پرده بـرای قـبضه کـردن امـامت و رهـبری جامعه اسلامی تـلاش مـیکنند. ازاینرو به ابراهیم[ ۵۰] بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس لقب امام داده و او را به ابـراهیم امـام مـعروف نمودند.[۵۱ ] در چنین شرایطی امام صادق علیه السلام به بـررسی تـمام ابـعاد و زوایـای مـسئله رهـبری در اندیشه شیعی پرداخته[۵۲ ] و از هر فرصتی جهت پاسخگویی به سؤالات و شبهات با محوریت امامت و ولایت انسانهای معصوم بهره جسته است؛ بهگونهای که مردم محور سخن و پاسخگویی در بحث اعـتقادات و احکام را جعفر بن محمد میدانستند، تا آنجا که اندیشههای سایر فرق را بهلحاظ صحت و سقم به آن حضرت ارائه میکردند و در تنقیح و تصفیه نظرات سایر فرق، از ایشان استمداد میجستند. نیز صاحبنظرانی چون ابـوحنیفه[ ۵۳] یـا سفیان[۵۴ ] ثوری با امام صادق علیه السلام بـهعنوان بـلندترین مرجع علمی و صادق علیه السلام ترین شخصیت دینی به محاوره و مکاتبه میپرداختند.
مقام معظم رهبری در جامعیت اندیشه و تلاش امام صادق علیه السلام در تبیین امامت شیعی میفرماید:
امام صادق علیه السلام نیز مـانند دیـگر امامان شیعه بخش بـرجسته دعـوتش را موضوع «امامت» تشکیل داده است. برای اثبات این واقعیت تاریخی، قاطعترین مدرک روایات فراوانی است که ادعای امامت را از زبان امام صادق علیه السلام بهروشنی و با صراحت تمام نقل میکند … امام در هنگام اشاعه و تـبلیغ ایـن مطلب خود را در مرحلهای از مبارزه میدیده است که میبایست بهطور مستقیم و صریح حکام زمان را نفی کند و خویشتن را بهعنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی نماید. امام در مواردی به ایـن بـسنده نمیکند کـه امامت را برای خویشتن اثبات کند، بلکه همراه نام خود، نام امامان به حق و اسلاف پیشین خود را نـیز یاد میکند و در حقیقت سلسله امامت اهلبیت علیهم السلام را متصل و جداییناپذیر مطرح میسازد. ایـنها مـیتواند اشـاره به پیوستگی جهاد شیعیان این زمان به زمانهای گذشته نیز باشد. در واقع امام صادق علیه السلام با این بـیان، امـامت خود را یک نتیجه قهری که بر امامت گذشتگان مترتب است، میشمارد و سلسله خـود را از کـانالی مـطمئن و تردیدناپذیر به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم متصل میکند.[۵۵ ]
مواضع کلامی امامین صادقینعلیه السلام در مقابل شبهات جریانات الحادی، مبانی عقیدتی جـامعه اسلامی در برابر شبهات را بیمه کرده و احاطه علمی ایشان در موضوعات مختلف کلامی، به عـقاید شیعیان جهت داد و موجبات مـهندسی فـرهنگی جامعه اسلامی را فراهم آورد.
ج) شکلگیری تشکیلات سیاسی ـ عقیدتی و تداوم آن
ازجمله دستاوردها و نتایج مهم مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام که در دورههای بعدی نیز آثار آن بهخوبی برجاست و بهصورت سازمانی کارآمد، تحرک فرهنگی داشت، تشکیلات سـیاسی موسوم به سازمان وکالت است. از آنجا که دسترسی همه شیعیان به امام معصوم ناممکن بود، حضور رابطینی متقن و قابل اعتماد که بتواند مشکل شیعه را در عصر حضور امامانعلیه السلام مرتفع کند، ضروری مـینمود.[۵۶ ] ازایـنرو امام صادق علیه السلام از میان اصحاب خود اشخاصی را بهعنوان وکیل معین و به مهندسی و طراحی شبکه وکالت اقدام نمود. این وکلا بـا ارتـباط کامل با ائمه علیهم السلام سؤالات مردمی را در اختیار ایشان قرار داده و جواب آن را به شیعیان انتقال میدادند. بدین وسیله اطلاعات جدیدی از اقصی نقاط شیعهنشین و وضعیت معیشتی و اجتماعی و سیاسی شیعیان در اختیار امام قرار مـیگرفت کـه دریچههای تازهای برای ائمه علیهم السلام جهت مدیریت جامعه شیعی میگشود. اوج رسالت این سازمان در دوره غیبت معصوم دوازدهم نمایان میشود که جامعه شیعه با مسئله عدم حضور فیزیکی امام معصوم روبـهرو شـده و حـضور یک شبکه ارتباطی منسجم مـیان امـام و شـیعیان ضرورت پیدا میکند. ازاینرو یکی از علل بنیانگذاری این سازمان، جلوگیری از گسستن ارتباط میان شیعیان و امام در دوران غیبت است. به همین خاطر ایـن شـبکه سـرّی در دوره ائمه بعد از امام صادق علیه السلام نیز با وسعت بـیشتری ادامـه پیدا میکند.
اگرچه فعالیت این سازمان در عصر امام صادق علیه السلام بسیار محدود بوده و از توسعه چندانی برخوردار نبود، ولی گزارشات منابع اولیـه حـاکی از آنـ است که در عصر امام صادق علیه السلام وکلایی از طرف آن حضرت برای ایـن مهم تعیین شده و پایههای اولیه نظام وکالت توسط ایشان پیریزی شده بود. نظر به اینکه بیشتر گزارشات فـعالیت وکـلای ایـشان مربوط به شهر مدینه بوده و خود حضرت نیز در این شهر اقـامت داشـتند، مرکز اصلی فعالیت این سازمان در عصر امام صادق علیه السلام مدینه بوده است. یکی از وکلای امام صادق علیه السلام در مـدینه مـفضل بـن عمر جعفی است که علاوه بر انجام امورات شخصی امام، به رفـع مـشکلات شـیعیان مأموریت داشت.[ ۵۷] معلی بن خنیس نیز بهعنوان یکی از وکلای برجسته امام علاوه بر ایـنکه رابـط شـیعیان مدینه و اطراف آن بود،[۵۸ ] برای انجام امورات به منطقه مصر نیز رفت و آمد داشته اسـت.[ ۵۹] نـصر بن قاموس لخمی به تصریح شیخ طوسی مدت بیست سال وکیل امام صادق علیه السلام بـود، بـدون اینکه وکالتش بر دیگران معلوم باشد.[۶۰ ] اگرچه منطقه محل وکالت وی در این گزارش ذکر نـشده، ولی بـا توجه به عدم توسعه نظام وکالت در این دوره، احتمالاً وی نیز در مدینه مشغول بوده اسـت. شـیخ طـوسی به وکالت عبدالرحمن بن حجاج نیز تصریح کرده و گفته است: «و کان عبدالرحمن وکیلاً لابی عـبدالله و مـات فی عهد الرضاعلیه السلام.»[۶۱ ] عبدالرحمن در عصر امام صادق علیه السلام ، در مدینه مشغول به وکالت بـوده و شـاهد آن دستور امام به عبدالرحمن است که فرمود: «یا عبدالرحمن! کلم اهل المدینه فانی احب ان یری فی رجال الشـیعه مـثلک.»[۶۲ ]
اگرچه فعالیت عمده نظام وکالت در عصر امام صادق علیه السلام در مدینه بود، ولی گزارشات متعددی از فعالیت وکلای آن حضرت در مـناطق دیـگری همچون خراسان، اهواز و کوفه وارد شده است. درخصوص خراسان میتوان به گزارشات قـطبالدین راونـدی اشاره کرد. وی روایات متعددی نقل کـرده کـه بـر وجود ارتباط مالی میان شیعیان خراسان و دفـتر سـازمان وکالت در مدینه دلالت میکند. طبق روایتی «مردی از اهل خراسان بر امام وارد شد. حضرت سـؤال کـردند: فلانی چه کرد؟ مرد خراسانی جـواب داد: خـبر ندارم. حـضرت فـرمود: مـن به تو خبر میدهم؛ او کنیزی را بـه هـمراه تو برای ما ارسال کرد، ولی ما را نیازی بدان نیست. مرد پرسید: چرا؟ حـضرت فـرمود: زیرا تو رعایت حدود الهی را دربـاره کنیز نکردی و شبی در کـنار نـهر بلخ (جیحون) فعلی را که نـبایست، انـجام دادی.»[ ۶۳]
طبق گزارشی دیگر، دو تن از اصحاب امام صادق علیه السلام که حامل اموالی از خراسان برای حـضرت بـودند، وقتی به ری رسیدند، در آنجا نـیز یـکی از شـیعیان کیسهای مشتمل بـر دو هـزار درهم به آنان داد تـا بـه حضرت برسانند. این دو صحابی حضرت با وجود مراقبتی که داشتند، در نزدیکی مدینه کیسه را مـفقود یـافتند. وقتی به حضور امام رسیدند، مـعلوم شـد آن جناب شـبانگاه بـهجهت نـیاز به آن مال، از طریق یـکی از جنیان، کیسه را وصول نمودند.[ ۶۴]
این نقلها بهخوبی حاکی از ارسال هدایا و وجوه شرعی از سوی شیعیان خـراسان بـه حضور امام صادق علیه السلام بهعنوان رهبر سـازمان اسـت. هـمچنین مـیتوان احـتمال داد که این دو نـفر، وکـلای اعزامی و سیار حضرت به ناحیه خراسان برای جمعآوری وجوه شرعی و … بودهاند. شاهد آن نیز عکسالعمل منصور اسـت کـه بـه قصد کشف رابطه امام با منطقه خـراسان، یـکی از جـاسوسان خـود را در لبـاس شـیعیان به خراسان میفرستد تا بهصورت نمایشی، اموالی را از خراسان نزد امام صادق علیه السلام و بعضی رهبران علویان ببرد و نام هرکدام که پذیرفتند را به منصور گزارش کنند؛ ولی این توطئه با هـوشیاری امام صادق علیه السلام خنثی شد.[۶۵ ]
درخصوص منطقه اهواز، از مجموعه وصایای امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب میتوان احتمال داد که وی وکیل آن حضرت در این منطقه بوده است.[۶۶] لکن آنچه بدان تصریح شـده، وکـالت وی از امام کاظم و امام رضاعلیه السلام میباشد.
درباره کوفه اگرچه تصریحی نسبت به اعزام وکیل به این منطقه در عصر امام صادق علیه السلام دیـده نمیشود، ولی ارتباط امام با این منطقه بهوسیله برخی شیعیانش برقرار بود. بهعنوان نمونه علی بن عقبه مسائل و مشکلات شیعیان کوفه را به مدینه نـزد امـام صادق علیه السلام منتقل کرده و سپس پاسـخ آن حـضرت را به کوفه باز میگردانید.[ ۶۷] از دیگر مناطق فعالیت شبکه وکالت در عصر امام صادق علیه السلام گزارشی دیده نمیشود؛ ولی در دورههای بعد فعالیت این سازمان توسعه یافته و بیشتر مـناطق سـرزمینهای اسلامی را فراگرفت.
با تـوجه بـه شواهد فوق میتوان گفت طراحی اولیه و مهندسی شالودههای نظام سازمان وکالت در عصر امام صادق علیه السلام و توسط ایشان انجام شده است. البته توسعه ابعاد مختلف فعالیت آن در دورههای بعدی تحقق یافته و به مـرحله مـدیریت و اجرا درآمده است.
د) شکلگیری و پویایی فقه شیعی
از ثمرات مهم مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام شکلگیری چارچوب فقه شیعی میباشد. در این خصوص نقش سازنده امامین صادق علیه السلام ین‘ در شکوفایی فقه جعفری و نظام حقوقی شـیعه، امـری مسلّم و از بـدیهیات تاریخی است. مفتیتراشی و استخدام فقهای وابسته و در انزوا قرار دادن پیشوایان بزرگ خاندان نبوت، از حربههای مهم سیاسی و فرهنگی خـلفای معاصر ائمه معصوم^ بوده که در زمان امام صادق علیه السلام بیش از هر زمـان دیـگری ظـهور و بروز پیدا میکند. در این دوره حکومت وقت میکوشید افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مـکتب امـام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع خلق معرفی نماید. بهعنوان نمونه منصور، مـالک بـن انـس را مفتی رسمی و سخنگوی بنیعباس در مدینه اعلام کرد: «جز مالک بن انس و ابنابیذئب کسی حق نـدارد در مسائل اسلامی فتوا دهد.»[ ۶۸] مالک براثر پافشاری منصور، کتاب الموطأ را نوشت. سپس حـکومت وقت با تمام امـکانات بـه ترویج و نشر فتاوای وی پرداخت تا بتواند مردم را از مکتب امام صادق علیه السلام دور نگه دارد. منصور به مالک میگفت: «اگر بتوانم، فتاوای تو را مثل قرآن نوشته، به تمام شهرها خواهم فرستاد و مردم را وادار خواهم کرد بـه آنها عمل کنند.»[ ۶۹]
جریان چنین تبلیغات شدیدی در جامعه اسلامی، تفکر شیعی را در درازمدت با بحران مواجه میکرد. ازاینرو تهدید مهمی برای مکتب شیعه شکل گرفته بود که نیاز به مقابله داشت.
امامین صادقینعلیه السلام با دوراندیشی و تشخیص شرایط بهوجود آمده، چنین تهدیداتی را به فرصت تبدیل کرده و به مهندسی و طراحی شالودههای فقه شیعه همت گماشتند.
امـتیاز مـهم فقه جعفری، فتح باب استنباط احکام است که کاربرد یک باب معرفتشناسی در این حوزه را دارد. وقتی باب استنباط مفتوح باشد، هر دانشآموختهای میتواند به نوآوری بپردازد و هیچگاه محدودیتی برای مـعلومات و اسـتنتاجات خود قائل نمیشود. به تعبیری دیگر، هر دانشآموختهای برای خود رسالتی میبیند که اگر در آموختههایش ابهام دارد، رفع ابهام کند و نارساییها را تکمیل کند و بر آنچه آموخته، بیفزاید.
امام صادق علیه السلام حـتی در زمـان خـویش به دانشآموختگان فقهی خود تـوصیه مـیکرد در صـورت عدم دسترسی به امام معصوم، خود به استنباط احکام پرداخته و بر مبنای نظر خود عمل کنند؛ حتی نتایج استنباط خود را بـه دیـگران هـم انتقال دهند. دیگران نیز مجاز بودند در صورت عـدم دسـترسی به امام معصوم به فقهایی که در حد شاگردان امام صادق علیه السلام بودند، مراجعه کنند، از آنها فتوا بگیرند و طبق آن عـمل کـنند. ایـن طرح از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار در توسعه فقه در آن زمان بـهشمار میرود؛ به این معنا که اگر امام صادق علیه السلام چنین اجازهای را نمیداد، فقه شیعه به شکل فقه بسته، مـحدود و جـامد مـیبود که نمیتوانست در زمان و با زمان پیش رود.
در این زمینه میتوان به تـوصیه امـام صادق علیه السلام به عبدالاعلی مولی آلسام اشاره نمود. وی به امام صادق علیه السلام عرض میکند: لغزیدم و دراثر آن ناخنم جـدا شـد. مـرهم و دارویی بر انگشتم قرار دادم؛ با این حالت چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: «یـعرف هـذا و اشـباهه من کتاب اللّه عزّوجلّ، قال اللّه تعالی: و ما جعل علیکم فی الدّین من حرج امـسح عـلیه؛[ ۷۰] حـکم این مسئله و امثال آن را میتوان از قرآن کریم دریافت. خداوند فرموده: در دین برای شما حرجی قـرار دادهـ نشده است.» در اینجا امام صادق علیه السلام با تبیین و تعلیم قاعده «لا حرج» راه استنباط احـکام و حـتی راه قـاعدهسازی را میآموزد. امام صادق علیه السلام به عبدالاعلی توصیه میکند به آیات قرآن مراجعه کند و قواعد فـقهی را از آنـها استخراج نماید. در کلام آن حضرت «مَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[ ۷۱] مبنای قـاعده «لا حـرج» مـیشود. این قاعده کاربرد بسیار زیادی دارد که شخص فقیه میتواند با استفاده از آن احکام شرعی را استنباط کـند.
ظـرفیت استنباط احکام از منابع در سایر مکاتب و مذاهب به این حد از وضوح و گستردگی وجـود نـدارد؛ چـنانکه شهید مطهری میفرماید: «در تمام کتب حدیث اهلتسنن: صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابـیداوود و صـحیح نـَسائی، جز مسائل فرعی چیز دیگری نیست: احکام وضو
این است، احکام نماز این است، احکام روزه این است، احکام حج ایـن اسـت، احکام جهاد این است؛ و یا سیره است، مثلاً پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم در فلان سفر اینطور عـمل کـردند. ولی شما به کتابهای حدیث شیعه که وارد مـیشوید، مـیبینید اولیـن مبحث و اولین کتابش کتاب العقل و الجهل اسـت.»[ ۷۲]
هـ) شکلگیری نظام آموزشی
از دیگر پیامدهای مهم مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام شکلگیری نظام آمـوزشی اسـت. نظام آموزشی امام صادق علیه السلام مـطابق بـا جدیدترین روشـهای آمـوزش و پرورش در جـهان بوده است. حوزه درسی آن حضرت بـه تـربیت علیهم السلام متخصصان اهتمام نشان داده و در گرایشهای مختلف علوم پذیرای دانشجویان بوده است. این طـرحی بـود که تا به آن روز در جامعه اسـلامی سابقه نداشته است. ایـن امـر ریشه در دو ویژگی موجود در خود امـام صادق علیه السلام دارد: اول ابتکار، مهندسی و طراحی آن حضرت که توانست دانشگاهی با قابلیت و ظرفیتی عظیم در رشتههای مـتفاوت ایـجاد کند و دوم، توان علمی خود امـام کـه در هـمه علوم بهعنوان یـک مـتخصص و مرجع بهشمار میآمد.
نـویسنده کـتاب الامام الصادق علیه السلام کما عرفه علماء الغرب میگوید:
وقتی انسان آثار امام صادق علیه السلام را مورد بـازبینی قـرار میدهد، خواننده گاه گمان میکند کـه در بـرابر یک دانـشمند شـیمی قـرار دارد و گاه خود را در برابر یـک عالم فلکی میانگارد و گاه در برابر طبیبی حاذق که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طـرق مـعالجه آن را بیان میکند و وقتی به علوم انـسانی و مـعنوی بـازمیگردد، در بـرابر خـویش عالمی ربانی و چـهره مـلکوتی مشاهده میکند.[۷۳ ]
در نظام تعلیم و تربیت علیهم السلام امام صادق علیه السلام برای طالبان علم، محدودیت مرزی، مذهبی، فکری، سیاسی، سـنی و … وجـود نـدارد. نظام آموزشی آن حضرت تبلور یک دانشگاه فـراملی و فـرامذهبی و جـهانشمول اسـت کـه هـمه افراد از هر نوع جریان فکری و از هر منطقه جغرافیایی با هر نژاد و زبانی میتوانند در آن فعالیت علمی نمایند. ایشان میفرماید: «حکمت گمشده مؤمن است؛ پس هرجا که یکی از شما گـمشدهاش را یافت، آن را فراگیرد.»[ ۷۴] حاصل ابتکار امام صادق علیه السلام در راهاندازی یک نظام آموزشی بسیط و جهانشمول، تربیت علیهم السلام دانشمندانی بود که در مواردی از بنیانگذاران علوم و فنون بوده و نقش سازندهای در پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا نمودند. بـهعنوان نـمونه جابر بن حیان، پدر علم شیمی بارها خود را شاگرد امام صادق علیه السلام خوانده و مطالبی از آن حضرت نقل کـرده اسـت.[ ۷۵]
پژوهش در نظام آموزشی امام صادق علیه السلام جایگاه ویژهای داشته است. امام به پرورش شاگردان دانشپژوه اهتمام خاصی داشته و با تشویق، روحیه پژوهش را در آنها تقویت مـیکرد. شـاگردان حضرت تألیفات خود را بر ایـشان عـرضه کرده و آن حضرت نیز پس از بررسی، آنها را تصحیح یا تأیید مینمود. بهعنوان نمونه، عبیدالله بن علی حلبی کتاب خود را بر امام عرضه کرد و حضرت نیز آن را صـحیح دانـست.[ ۷۶]
پرسشگری، روحیه تحقیق و پژوهـش را تـقویت میکند و زمینههای توسعه معرفت و شناخت را فراهم مینماید. ازاینرو ایشان برای تفهیم بهتر مسائل علمی، بر پرسش تأکید داشت و به شاگردانش میفرمود: «بپرسید از من، پیش از آنکه مرا از دست بدهید.»[ ۷۷]
امام صادق علیه السلام بـا طراحی و مهندسی یک نظام آموزشی منسجم توانست شاگردان[۷۸ ] و متخصصان بسیاری را تربیت علیهم السلام و به جامعه اسلامی تحویل نماید و از این طریق نقش سازندهای در پویایی تمدن اسلامی ایفا کـرد.
نـتیجه
مـهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام ثمرات و نتایج ارزندهای برای جامعه اسلامی، بـهخصوص جامعه شیعه درپی داشته است. توسعه تشیع و مفاهیم شیعی از پیامدهای مهم تلاش فرهنگی آن حضرت بهشمار میرود. در دورههای قـبلی شـیعه در صـحنههای سیاسی و فرهنگی در حاشیه بوده و بهلحاظ کمّی و کیفی نقش قابل توجهی نـداشته اسـت. درپی طراحیهای امام و فعالیتها و تبلیغات شاگردان آن حضرت، عقاید شیعی از مرزها عبور کرد و دامنه فعالیتهای شیعیان روز بـه روز گـستردهتر شـد. همچنین بهدنبال طرحهای فرهنگی امام صادق علیه السلام ساختار فرهنگ شیعی نظاممند شده و انـسجامی شـایسته پیـدا کرد. عقاید و باورهای شیعه در موضوعات گوناگونی چون امامت، تولی و تبری و دیگر مباحث کلامی جـهت گـرفت و آداب و رسـوم جامعه شیعه تکمیل گردید. تشکیلات سیاسی شیعه که به سازمان وکالت موسوم شده اسـت، از ابـتکارات آن حضرت بود که در دورههای بعدی با وسعت بیشتری تداوم یافت. همچنین از شکلگیری و پویـایی فـقه شـیعه و تشخص آن به نام «فقه جعفری»، همواره بهعنوان مهمترین ثمره تلاش فکری امامین صادق علیه السلام ین‘ یـاد مـیشود که در این میان امام صادق علیه السلام بهلحاظ بسترهای مناسب دوره ایشان، سهم عمدهای داشته اسـت. طـراحی نـظام آموزشی منسجم با ویژگیهای بیسابقه، تربیت علیهم السلام متخصصین شایستهای را به ارمغان آورد که به نوبه خود از مـهمترین حـافظان مرزهای عقیدتی شیعه در دورههای بعدی بهشمار میآیند. ازاینرو امام صادق علیه السلام بهعنوان یکی از شـاخصترین رهـبران فـکری جهان اسلام، نقش شایستهای در پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کرد.
پی نوشت:
۱٫آثار شهادت امام حسین(علیه السلام) با ورود اسرا به کوفه و خطبه حضرت زینب(سلام الله علیها) و ابراز تأثر و گریه شدید مردم (ابنطیفور، بلاغات النساء، ص ۲۴) و همچنین سخنان پرشور و مؤثر امام سجاد(علیه السلام) و برخواستن بانگ شیون و اعلام فرمانبری کوفیان از امام سجاد(علیه السلام) (ابنطاووس، اللهوف، ص ۶۶) و تکرار این صحنهها در شام و مدینه آغاز شده و در سالهای بعد به شکل قیام علیه بنیامیه ظاهر میشود. قیام توابین (۶۵ ق) که بهدنبال احساس پشیمانی شدید کوفیان و قیام مختار (۶۶ ق) که با انگیزه و شعار خونخواهی امام حسین(علیه السلام) شکل گرفته بود، نمونه بارز تجلی احساسات و عواطف مردم در قالب قیام است. این اعتراضات در عصر امام صادق(علیه السلام) با قیام و شهادت زید بن علی(علیه السلام) و فرزندش یحیی ادامه یافت. قیام زید و یحیی به اندازهای اثرگذار بود که مردم تا یک هفته عزای یحیی را بهپا نمودند و در آن سال هر کودکی که در خراسان متولد شد، نامش را یحیی و یا زید گذاردند. (مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۲۲)
۲٫هاشم معروف دراینباره مینویسد: «حزب اُموی پس از آنکه به شکل محوریترین حزب در مخالفت با علی(علیه السلام) درآمد، هرچند از دیدگاه اکثر مسلمانان شرایط یک حاکم پذیرفتهشده را نداشت، اما با همه وسایل برای استوار ساختن پایگاه دینی خود و تقویت آن دست به کار شد و به همین منظور، آزمندان و نیز کینهتوزانی را که در پیرامون خود گرد آورده بود، برای جعل احادیثی که منزلت و ارج این حزب و خاندان اموی را بالا میبرد و خلفای ثلاثه را بر همه مردم برتری میداد، بهکار گرفتند و آنان نیز احادیثی در برتری دادن شام و دیگر شهرهایی که ساکنان آن طرفدار این حزب بودند، بر سایر شهرها و بر همه سرزمینها، و نیز دهها حدیث در مذمت علی(علیه السلام) و خاندان بنیهاشم به قصد فریب دادن مردم و بازداشتن آنان از آنچه که از رسول اکرم| درباره علی(علیه السلام) و فرزندانش شنیده و به یکدیگر منتقل نموده بودند، جعل کردند.» (هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ص ۱۴۱)
۳٫ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۱۰۴
۴٫ لو جلسنا على شاه لما افنیناه. (کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۶)
۵٫نجاشی، الفهرست، ص ۴۰ ـ ۳۹
۶٫ «آلِاَعْین» از خاندانهای روایی بنام شیعی از اواخر قرن اول تا قرن چهارم هجری که منسوب به «اعین بن سُنْسُن» هستند. افراد این خاندان از روزگار امام سجاد(علیه السلام) به دوستی با خاندان پیامبر| شناخته شدهاند. برخی از اینان که محضر آن امام را درک کردهاند، به تبحر در کلام، فقه، حدیث و دیگر شاخههای علمی آن روزگار نامآور گشتهاند. پس از آن حضرت نیز نوادگان و اخلاف اعین مصاحبت دیگر امامان را برگزیده و گروهی از آنان به مقامات بلند علمی و دینی نائل آمدهاند. ابوغالب زراری که خود از این خاندان است، آلاعین را حدود ۶۰ نفر دانسته است. (زراری، رساله ابیغالب الزراری، ص ۱۱۴)
۷٫ درباره زمان و کیفیت کشف قبر حضرت علی(علیه السلام) اقوال متفاوتی نقل شده است. روایات متعددی که علامه مجلسی نقل کرده، ناظر به این است که امام صادق(علیه السلام) قبر حضرت علی(علیه السلام) را بارها به اصحاب و یاران خود نشان داده است. (مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۵) همچنین طبق روایتی، منصور عباسی در زمان امام صادق(علیه السلام) و با دلالت آن حضرت به موضع قبر علی(علیه السلام) واقف شده است. (ابنطاووس، فرحه الغری، ص ۱۱۹) در خرائج و جرائح نیز آمده است: «و لم یزل قبره مخفیا حتى دل علیه جعفر بن محمد فی ایام دوله العباسیه(علیه السلام).» (راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۲۳۸) در مقابل، شیخ مفید روایتی نقل میکند که مطابق آن، قبر امام علی(علیه السلام) در زمان هارونالرشید و در جریان شکار وی در حوالی محل دفن حضرت کشف شده است. آنچه مسلم است اینکه، قبر آن حضرت در هیچ زمانی برای امامان معصوم مخفی نبود، اگرچه در میان عموم مردم پنهان بوده باشد.
۸٫ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ص ۲۳۸
۹٫راوندی، الخرائج و الجرائح، ص ۷۲۱
۱۰٫ابنطاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۱۹۹
۱۱٫کشی، رجال، ص ۳۸۱
۱۲٫بلاذری، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۷۸؛ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۹۰
۱۳٫ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۱۸۴٫ برای تاریخ دقیق این جلسه گزارشی در منابع اولیه یافت نشد، لکن نظر به حضور ابراهیم امام در این جلسه و کشته شدن وی در سال ۱۳۲ ق، قطعاً این جلسه قبل از سال ۱۳۲ ق برگزار شده است
۱۴٫در صحیح ترمذی و سنن ابنماجه و نیز در روایات اهلبیت علیهم السلام چنین تعبیری وجود ندارد
۱۵٫مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۹۰
۱۶٫مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۴
۱۷٫حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۸۱
۱۸٫همان، ج ۴، ص ۳۸۵؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص ۹۹٫
۱۹٫کفوا السنتکم و الزموا بیوتکم فانه لا یصیبکم امر تخصون به ابدا و لا تزال الزیدیه لکم وقاء ابدا. (کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۲۵۴؛ نعمانی، الغیبه، ص ۱۹۷)
۲۰٫مفید، اختصاص، ص ۶۶؛ کشی، رجال، ص ۱۳۶٫
۲۱٫همان، ص ۱۳۸٫
۲۲٫همان، ص ۱۴۱٫
۲۳٫همان.
۲۴٫ در صفحه ۱۶۱ ـ ۱۳۳ رجال کـشی روایـات مربوط به زراره نقل شده که از صفحه ۱۴۸ ـ ۱۳۳ روایاتی در مدح وی و از صفحه ۱۵۰ ـ ۱۴۸ روایاتی درباره لعن بـر او و در بـقیه صـفحات، روایاتی در ذم ایشان نقل شده است
۲۵٫ ربما ادخل المسجد و بـعض اصـحابنا یـصلی الظهر و بعضهم یصلی العصر. قال الامام ×: انا امرتهم بهذا لو صـلو علی وقت واحد لعرفوا و اخذوا برقابهم. (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۱۳۷)
۲۶٫همان، ص ۵۹٫
۲۷٫همان ص ۵۷.
۲۸٫الذی فرق بینکم فهو راعیکم الذیـ اسـترعاه الله خـلقه، و هو أعرف بمصلحه غنمه فی فساد أمرها، فإن شاء فرق بـینها لتـسلم، ثم یجمع بینها لیأمن من فسادها و خوف عدوها فی آثار ما یأذن الله و یأتیها بالامن من مـأمنه و الفـرج مـن عنده. (کشی، رجال، ص ۱۳۸) قابل ذکر است که امام در این روایت از تشبیه و کـنایه اسـتفاده کـرده است، ولی ما به جهاتی آن را نقل به معنا (ترجمه آزاد) کردیم
۲۹٫یا زراره هذا خیر لنا و ابـقی لکـم و لو اجـتمعتم علی امر واحد لقصدکم الناس علینا و کان اقل لبقائنا و بقائکم. (صدوق، علل الشرائع، ج ۲، ص
۳۰٫کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۸۷ .
۳۱٫طبری، بشاره المصطفی، ص ۱۶۹؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص۳۱۴ .
۳۲٫اتقوالله و علیکم بـالطاعه لائمتکم، قولوا ما یـقولون و اصـمتوا عما صمتوا، فانکم فی سلطان من قال الله تعالی «و انّ مکرهم لتزول منه الجبال» (ابراهیم (۱۴): ۴۷) (یعنی بذالک ولد العباس) فاتقوالله فانکم فی هدنه صلوا فی عشائرهم و اشهدوا جنائزهم و ادّو الامانه الیهم. (حرانی، تـحف العقول، ص ۴۸۷؛ طوسی، امالی، ص )۶۶۷)
۳۳٫اربلی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۰۹٫
۳۴٫من اراد الدنیا فلا ینصحک و من اراد الاخره فلا یصحبک. (همان، ص ۲۰۸؛ نـوری، مـستدرک الوسـائل، ج ۱۳، ص ۱۲۸)
۳۵٫عن مفضل بن عمر قال وجه ابوجعفر المنصور الی حسن بن زید و هو والیه عـلی الحـرمین ان احرق علی جعفر بن محمد داره فالقی النار فی دار ابی عبدالله فاخذت النار فـی البـاب و الدهـلیز فخرج ابوعبدالله یتخطی النار و یمشی فیها و یقول انا ابن اعراق الثری، انا بن ابراهیم خـلیل الله. (کـلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۵۳۷)
۳۶٫ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۲۳۸٫
۳۷٫مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۸۰٫
۳۸٫نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۲۴۱؛ طوسی، امالی، ص ۴۸۰٫
۳۹٫همان، ص ۳۲.
۴۰٫صدوق، علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۹۶.
۴۱٫بیشتر دانشمندان و محققان ما در علم رجال و حدیث، روایات حاکی از نکوهش زید را از نظر سند مردود دانسته و به آنها اعتماد نکردهاند. بهعنوان نمونه مرحوم آیتالله خویی پس از نقد و بـررسی روایاتی که در نکوهش زید نقل شده، آنها را از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد معرفی نموده و مینویسد: «حاصل آنچه گفتیم این است که زید فردی بزرگوار و مورد ستایش بوده است و هیچ مـدرکی کـه بر انحراف عقیدتی یا نکوهش او دلالت کند، وجود ندارد.» (خویی، معجم رجال حدیث، ج ۷، ص ۳۵۶ ـ ۳۴۵) مرحوم مجلسی نیز پس از نقل روایات مربوط به زید مینویسد: «بدان که اخبار در حالات زید مختلف و متعارض است؛ لکـن اخـبار حاکی از مدح وی و اینکه او ادعای نادرستی نداشت، بیشتر است و بیشتر علمای شیعه به علو شأن زید نظر دادهاند. بنابراین مناسب است که نسبت به او حسنظن داشته و از نکوهش او خودداری کنیم.» (مـجلسی، بـحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۰۵) بهنظر میرسد حکمت روایات صادرشده از سوی امام× در مقام نکوهش زید و قیامش، بهجهت گرفتن بهانه از حکومت عباسی علیه امامعلیه السلام میباشد؛ چنانکه در متن نیز بیان شد
۴۲٫صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص ۱۲۰
۴۳٫همو، التوحید، ص ۲۲۶٫
۴۴٫طبرسی، احـتجاج، ج ۲، ص ۴۵۱؛ احـسائی، عوالی الئالی، ج ۴، ص ۱۰۹؛ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۱۷۹
۴۵٫همان، ص ۱۳۱٫
۴۶٫حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۳۷ و ج ۲۸، ص ۳۵۴
۴۷٫برای مطالعه تفاسیر امام باقر× درخصوص آیات مربوط به امامت ر.ک بـه: قـمی، تفسیر القمی، ج ۱ ص ۱۶۲ و ۱۷۱ ـ ۱۷۰؛ ج ۲ ص ۱۰۲، ۱۹۳ و ۲۷۴ و برای مطالعه روایات امام باقر× درباره امامت ر.ک به: کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۶ ـ ۴۱۸
۴۸٫ارزینه لالانی، الفکر الشیعی المبکر تعالیم الامام محمد الباقر، ص ۸۹
۴۹٫مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۹۰
۵۰٫طوسی، رجال، ص ۱۵۶
۵۱٫بلاذری، انساب الاشـراف، ج ۴، ص ۱۱۸٫
۵۲٫بـرای مطالعه تفاصیل روایات و احادیث امام صادق علیه السلام در این خصوص ر.ک به: کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۶ ـ ۴۱۸
۵۳٫مفید، امالی، ص ۲۶٫
۵۴٫کشی، رجال، ص ۳۹۷
۵۵٫حسین علیه السلامی خامنهای، پیشوای صادق علیه السلام ، ص ۷۴٫
۵۶٫جباری، سازمان وکالت، ص ۱۷۵٫
۵۷٫مامقانی، تنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۲۰۸۴.
۵۸٫نجاشی، رجـال، ص ۴۱۷٫
۵۹٫کـشی، رجـال، ص ۲۴۸.
۶۰٫طوسی، الغیبه، ص ۳۴۷
۶۱٫همان.
۶۲٫کشی، رجال، ص ۴۴۲٫
۶۳٫راوندی، الخوائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۱۰ .
۶۴٫طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۳۶۳؛ هـمو، اسـتبصار، ج ۱، ص ۷۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۳۶۴
۶۵٫حج (۲۲): ۷۸٫
۶۶٫همان، ص۷۷۷
۶۷٫همان، ص ۷۲۱.
۶۸٫حرانی، تحف العقول، ص ۳۰۷ ـ ۳۰۱٫
۶۹٫مـامقانی، تـنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۱۳۹۳٫
۷۰٫ابنخلکان، وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۱۳۵٫
۷۱٫ذهبی، تذکره الحفاظ، ج ۱، ص ۲۱۲
۷۲٫مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۷۷٫
۷۳٫آل علی، الإمام الصادق علیه السلام کما عرفه علما الغرب، ص ۴۳٫
۷۴٫کلینی، الروضه من الکافی، ص ۱۶۷٫
۷۵٫جابر بن حیان، رسائل، ص ۵۷۱٫
۷۶٫نجاشی، رجال، ص ۲۳۱
۷۷٫قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج ۱۴، ص ۲۹۲
۷۸٫محققان در نوشتههای مربوط به امام صادق علیه السلام چهار هزار شـاگرد بـرای آن حـضرت عنوان کردهاند. البته برخی از ایشان هیچ سندی بر این مدعا ذکر نکردهاند. بهعنوان نمونه، اسد حیدر بـدون ذکر سند مینویسد: «چنانکه گفتهاند، شرکتکنندگان در این مدرسه به چهار هـزار نـفر مـیرسید.» (اسد حیدر، الامام الصادق علیه السلام و المذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۱۵۶) طبرسی نیز بدون ذکر سند مینویسد: «فان اصحاب الحدیث قد جـمعوا اسـامی الرواه عنه من الثقات علی اختلافهم فی المقالات فکانوا اربعه آلاف رجل.» (طبرسی، اعلام الوری، ص ۲۸۴) مـحمد عـلی دخـیل در این خصوص بیجهت ادعای تواتر کرده و مینویسد: «لقد تواتر النقل علی ان الروات عن ابی عبدالله الصادق علیه السلام اربعه آلاف رجل.» (دخیل، ائمتنا، ج ۱، ص ۴۱۵) وی به مناقب ابنشهرآشوب و کشف الغمه اربلی استناد کرده اسـت. بعد از بررسی منابع، ایـن نـتیجه حاصل میشود که دو منبع از منابع اولیه به این گزارش اشاره کردهاند. اولین منبع، کتاب احمد بن عقده (م ۲۳۰ ق) است. وی در کتاب مستقلی تعداد چهار هزار نفر از شاگردان امام صادق علیه السلام را با آوردن روایت هرکدام نـام برده است. منبع دوم کتاب الارشاد شیخ مفید (م ۴۱۳ ق) است که مینویسد: «فان اصحاب الحدیث قد جمعوا اسامی الرواه عنه من الثقات علی اختلافهم فی المقالات فکانوا اربعه آلاف رجل.» (مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۷۹) در واقع هـرکس سـندی در این خصوص ذکر کرده، به یکی از این دو منبع ختم میشود. بهعنوان نمونه، مناقب به کتاب ابنعقده و کشف الغمه به الارشاد مفید استناد کرده است. طبرسی نیز اگرچه سندی نیاورده، ولی عـبارتش عـین عبارت الارشاد است.گزارش دیگر درخصوص شاگردان امام صادق علیه السلام روایت حسن بن علی الوشاء است. وی میگوید: «نهصد نفر راوی را در مسجد کوفه دیدم که همگی از جعفر بن محمدعلیه السلام نقل روایت مـیکردند.» (نـجاشی، الفهرست، ص ۳۹) با توجه به این روایت، اگر امام صادق علیه السلام فقط در مسجد کوفه این تعداد شاگرد راوی داشته باشد، وجود چهار هزار نفر شاگرد اعم از راوی و غیر راوی در تمام نقاط جهان اسـلام امـر بـعیدی نخواهد بود. همچنین اگر کـتاب ابـنعقده را پذیـرفتیم، به راوی بودن این چهار هزار نفر شاگرد اذعان کردهایم. لکن اثبات ثقه بودن این تعداد ـ چنانکه شیخ مفید بدان تصریح کـرده ـ امـری مـشکل است؛ بهخصوص که در منابع اولیه هیچ شاهدی بـر ایـن مطلب یافت نمیشود.
منابع و مآخذ:
۱٫ قرآن کریم.
۲٫ نـهجالبلاغه.
۳٫ آلعـلی، نـورالدین، الإمام الصادق کما عرفه علما الغرب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ ق.
۴٫ ابنابیالحدید معتزلی، عبدالحمید، شـرح نـهجالبلاغه، قم، نجفی، ۱۴۰۴ ق.
۵٫ ابنخلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان، قم، منشورات شریف رضی، ۱۳۶۴٫
۶٫ ابنشهرآشوب مازندرانی، محمد، مـناقب آل ابـیطالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ ق.
۷٫ ابنطاووس، سید عبدالکریم، فرحه الغری، قم، انتشارات رضـی، بـیتا.
۸٫ابنطاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قـتلی الطـفوف، قـم، منشورات شریف رضی، ۱۴۰۷ ق.
۹٫ ـــــــــــــــ ، مهج الدعوات و منهج العـبادات، قـم، دارالزخائر، ۱۴۱۱ ق.
۱۰٫ ابنطیفور، بلاغات النساء، قم، مکتب بصیرت، بیتا.
۱۱٫ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بـیروت، دارالمـعرفه، بیتا.
۱۲. احسائی، ابنابیجمهور، عوالی اللئالی، قـم، سـیدالشهداء، ۱۴۰۵ ق.
۱۳٫ اربلی، عـلی بـن عـیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تـحقیق سـید هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنیهاشم، ۱۳۸۱ ق.
۱۴٫ اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بـیروت، دار الکـتب العربی، چ ۲، ۱۳۹۰ ق.
۱۵٫ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سـخن، تهران، سخن، ۱۳۸۲.
۱۶٫ بلاذری، احـمد بـن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفـکر، ۱۴۱۷ ق.
۱۷٫ پیـروزمند، علیرضا، مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی، قم، فجر ولایت، چ ۳، ۱۳۸۹٫
۱۸٫ جابر بن حیان، رسائل جـابر بـن حیان، بیروت، دار الکتب العلمیه، چ ۱، ۱۴۲۷ ق.
۱۹٫ جـباری، مـحمدرضا، سـازمان وکالت و نقش آن در عـصر ائمـه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهـشی امـام خمینی+، ۱۳۸۲٫
۲۰٫ حر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ ق.
۲۱٫ حـرانی، ابـومحمد، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ ق.
۲۲٫ حـسینی خـامنهای، سید عـلی، پیـشوای صـادق، تهران، سید جمال، ۱۳۸۳ ق.
۲۳٫ خـویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال حدیث، قم، مدینه العلم، بیتا.
۲۴٫ دخیل، علی محمد، ائمتنا، بیروت، دارالمـرتضی، ۱۴۱۵ ق.
۲۵٫ ذهـبی، شمسالدین محمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دار احـیاء التـراث العـربی، بـیتا.
۲۶٫ راونـدی، قطبالدین، الخرائج و الجـرائح، قـم، مؤسسه الامام المهدی×، ۱۴۰۹ ق.
۲۷. رشاد، علیاکبر، «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی»، ماهنامه زمانه، تیرماه ۱۳۸۴٫
۲۸٫ زراری، احمد بن محمد، رسـاله ابـیغالب الزراری، تـحقیق محمدرضا حسینی، قم، مرکز البحوث و التحقیقات الاسـلامیه، ۱۳۶۹٫
۲۹٫ صـدوق، مـحمد بـن عـلی بـن بابویه، التوحید، بیروت، دار مکتبه الهلال، چ ۱، ۲۰۰۹ م.
۳۰٫ ـــــــــــــــ ، امالی، قم، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲٫
۳۱٫ ـــــــــــــــ ، علل الشرائع، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ ۲، ۱۳۸۵ ق.
۳۲٫ ـــــــــــــــ ، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۲ ق.
۳۳. طبرسی، احمد بن ابیطالب، احتجاج، مـشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۳۴٫ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بیتا.
۳۵٫ طبری، عمادالدین، بشاره المصطفی، النجف الاشرف، کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۳ ق.
۳۶٫طوسی، محمد بن حسن، استبصار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ ق.
۳۷٫ ـــــــــــــــ ، الغـیبه، تـحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق.
۳۸٫ ـــــــــــــــ ، امالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ ق.
۳۹٫ ـــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
۴۰٫ ـــــــــــــــ ، رجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ ق.
۴۱٫ قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل ائمـه الاطـهار، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۲ ق.
۴۲٫ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دارالکتب، ۱۴۰۴ ق.
۴۳٫ کشی، محمد بن عمر، رجال، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸٫
۴۴٫ کـلینی، مـحمد بن یعقوب، اصول الکافی، تـهران، دار الاسـوه للطباعه و النشر، چ ۱، ۱۴۱۸ ق.
۴۵٫ ـــــــــــــــ ، الروضه من الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ ق.
۴۶٫ گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸٫
۴۷٫ لالانی، ارزیـنه، الفـکر الشیعی المبکر تعالیم الامـام مـحمد الباقر، بیروت، دارالساقی، ۲۰۰۴ م.
۴۸٫ مامقانی، ملا عبدالله، تنقیح المقال، نجف، مکتبه الرضویه، ۱۳۵۰ ق.
۴۹٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار ائمه الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق.
۵۰٫ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معدن الجـوهر، بـیروت، انتشارات دارالفکر، ۱۴۲۱ ق.
۵۱٫ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۴۲۱ ق.
۵۲٫ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۸٫
۵۳٫ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، بیجا، دارالمفید، ۱۴۱۴ ق.
۵۴. ـــــــــــــــ ، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شـیخ مـفید، ۱۴۱۳ ق.
۵۵٫ ـــــــــــــــ ، الامالی، قـم، کنگره شیخ مفید،۱۴۱۳ ق.
۵۶٫ نجاشی، احمد بن علی، الفهرست، قم، جامعه مدرسین، بیتا.
۵۷٫ ـــــــــــــــ ، رجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ق.
۵۸٫ نـعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
۵۹٫ نوری طبرسی، حسین، مـستدرک الوسـائل، بـیروت، آلالبیت، ۱۴۰۸ ق.
۶۰٫ هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲.
منبع: پیامدها و نتایج مهندسی فرهنگی امام صادق علیه السلام، مهدی نیکآفرین، فاطمه جاناحمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ،سال چهارم ، شماره ۱۰، بهار ۱۳۹۲ – قابل دسترس در پایگاه مجلات تخصصی نور (با تلخیص)
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 53