مهدویت در قرآن – قسمت 5 – آیه 3 سوره بقره
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
ترجمه
آنانكه ميگروند بغيب و برپا ميدارند نماز را و از آنچه روزى داديمشان انفاق ميكنند
تفسير
در برهان از عياشى نقل نموده از امام صادق (ع) كه آنها شيعيان ما هستند كه ايمان مياورند بغيب عالم و برپا ميدارند نماز را و از آنچه روزى داد خداوند بآنها انفاق ميكنند و از آنچه ياد داديم ما بآنها خبر ميدهند، و نيز در برهان از آن حضرت نقل فرموده كه مراد از كسانيكه ايمان بغيب دارند آنهايند كه معتقد بقيام قائم ما هستند كه او حق است و نيز در آنكتاب از آنحضرت نقل نموده كه پس از سؤال از تفسير آيه فرمودند پرهيزكاران شيعيان على (ع) هستند و غيب او حجت غائب است و استشهاد فرمودند بآيه شريفه و يقولون لو لا انزل عليه آية من ربه فقل انما الغيب للّه فانتظروا انى معكم من المنتظرين: يعنى بگو اى پيغمبر در جواب كسانيكه مطالبه حجت مينمايند از تو كه جز اين نيست حجت مخصوص بحق است منتظر باشيد همانا من هم با شما از منتظرانم، كه در اين آيه بقرينه سؤال مراد از غيب حجت است، و نيز در آنكتاب از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل نموده از پيغمبر (ص) در ضمن حديثى كه در آن نام دوازده امام عليهم السلام ذكر شده و آخر آنها حجت قائم است كه آنحضرت فرمود خوشا بحال كسانيكه صبر كنند در غيبت او و ثابت باشند بر محبت او آنها كسانى هستند كه خداوند وصف فرموده است آنها را در كتاب خود بآنكه ايمان مياورند بغيب و آنها حزب خدا هستند و غلبه با آنانست.
تحقيق بنظر حقير در اين تفاسير براى اثبات حق و اظهار آن نزد اهلش در مقابل اهل خلاف كه منكر انطباق آيه بر اظهر مصاديقش بودند بيان فرد اوضح و مصداق اكمل شده است و الا ايمان بغيب شامل است اعتقاد بما وراء عالم محسوسات را كه باصطلاح حكماء عالم ناسوت است و ماوراء آن عالم ملكوت است از سفلى و عليا كه نفوس جزئيه و كليه است و عالم جبروت است كه عالم عقول است از طوليه و عرضيه و عالم لاهوت است كه عالم اسماء و صفات الهى است و عالم غيب الغيوب كه ذات احديت جل شأنه است و تمام اين عوالم چه در قوس صعود و چه در قوس نزول غيب اين عالم است سواى عالم ناسوت كه عالم محسوسات و عالم شهود ما كوران است و مراد از اين دو قوس ترتيب نزول فيض از مبدء فياض على الاطلاق است بكائنات و ترتيب عود و صعود و رجوع موجودات است بنقطه اولى و مبدء اصلى كما بدأكم تعودون انا للّه و انا اليه راجعون دو سر حلقه خط هستى در حقيقت بهم تو پيوستى بنابراين مؤمن بغيب منطبق است بر هر كس ايمان بخدا و صفات او و قرآن و ملائكه مقربين و انبياء مرسلين و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين داشته باشد و آنها را بحقيت و نورانيت بشناسد در قوس نزول و نيز منطبق است بر كسيكه ايمان بمرگ و سؤال قبر و صور برزخيه و بهشت و دوزخ داشته باشد در قوس صعود نهايت آنكه بعضى از اينها شرط توحيد و بعضى شرط اسلام و بعضى شرط ايمان و بعضى شرط كمال آن است البته كسيكه اعتقاد بامام غائب (ع) داشته باشد بكمال ايمان بغيب رسيده چون واجد تمام مراتب است و الا كسيكه قائل بتجرد نفس باشد و روح انسان را امر غيبى بداند و قل الروح من امر ربى را باور كرده باشد هم ميتوان گفت ايمان بغيب دارد ولى مدح خداوند شامل او نميشود مگر شيعه و متقى باشد چون خداوند آنها را توصيف فرموده باين اوصاف نه هر مؤمن بغيبى را
اگر چه چون دريچه از عالم غيب برويش باز شده اميد است كمكم بحق واصل شود و نيز اقامه نماز صادق است بر نماز گذاردن و نماز بپاداشتن اگر چه در بدو نظر اختصاص بمعنى دوم دارد ولى بعد از دقت هر دو معنى استفاده ميشود و نماز بپاداشتن محقق ميشود باقدام در اموريكه مدخليت در رواج نماز و رغبت مردم بآن داشته باشد مانند التزام بامامت مسجدى قربة الى اللّه و شايد مزيّت ثواب نماز امام بر مأموم براى اهميت اقامه نماز باشد از نماز گذاردن، و مانند سعى در آبادى مسجد و اقامه نماز در آن بهر نحو كه مشروع باشد اعم از بناى مسجد و عمران آن و تهيه بساط و چراغ و كنس مسجد و ترغيب خلق بنماز و تخويف از ترك آن و امثال اينها، و انفاق در راه خدا شامل ميشود تمام صدقات واجبه و مستحبه را از قبيل خمس و زكوة و خيرات و غير آنها اگر حق متعلق بعين مال بنحو اشاعه نباشد يا اگر باشد ملك طولى باشد چنانچه در باب خمس بنظر حقير رسيده است چون مال بنا بر مذاق قدماء كه تعلق حق است بعين بنحو اشاعه، از ملكيت اربابش خارج است و در اين صورت صدق انفاق مشكل است مگر بتوجيه و بنا بر مذاق متأخرين كه تعلق حق بعين بنحو كلى باشد يا متعلق بماليت باشد، مال بر ملكيت صاحبش باقى است، و بنا بر مسلك ابتكارى حقير اگر چه در رتبه متاخره از ملكيت خارج ميشود ولى در رتبه اولى بر ملكيت صاحبش مستقر است و در صورت بقاء مال بر ملكيت مالك اگر چه در رتبه اولى باشد صدق انفاق خالى از اشكال است بلكه ميتوان از اين آيه استفاده نمود استحباب هر جود و بخشش بلكه هر صرف در محلى را بلكه ميتوان استيناس نمود كه بعد از اقامه نماز هيچ صفتى نزد خداوند براى بنده محبوبتر از جود و احسان نيست و الحق هم همين است شرف مرد بجود است و كرامت بسجود هر كه اين هر دو ندارد عدمش به ز وجود در نظر دارم روايتى را كه قريب باين مضمون است سخى فاسق برحمت خداوند نزديكتر است از بخيل عابد و جاهل سخى محبوب تر است نزد خدا از عالم بخيل حال ملاحظه كن بخل چه صفتى است كه عالم عابد را كه داراى دو صفت است كه قوام دين به آن دو است از رحمت خدا دور و از محبوبيت نزد حق مهجور مينمايد و سخا چه صفتى است كه جاهل فاسق را كه تهىدست از همه چيز است برحمت حق نزديك و بمقام محبوبيت نزد خداوند واصل ميكند پس بكوش اى برادر عزيز كه اگر خداى نكرده داراى صفت بخل باشى از خود دور كنى چون شخص از حال خود غافل است و عيب خود را نمىبيند بايد خود را امتحان كند و از دوستان عاقل خيرخواه خيرگو بپرسد و خود را از عيوب پاك نمايد و انصافا اين عيب بزرگى است كه كمتر شخص متوجه آن ميشود و اسباب زحمت خويش و نفرت خلق و بىمهرى دوستان و ايذاء عيال و اولاد و خويشان و غضب خدا و رسول و ائمه اطهار است برعكس سخا كه گاه ميشود صاحبش را بعد از يك عمر جهالت و معصيت بواسطه يك احسان بمورد و محل بقرب رحمت الهى و اصل و بنعيم ابدى فائز مينمايد، و نيز شامل ميشود انفاق تعليم احكام و نشر احاديث و بيان عقائد حقه را چنانچه در روايت عياشى كه بدوا ذكر شد اشاره بآن شده بود و نيز شامل است صرف وقت و اعتبار شخصى را در خدمت بخلق و انجاح حوائج بندگان خدا كه حقا يكى از صفات محبوبه نزد حق و خلق است و فوائد دنيوى و أخروى بسيار دارد بلكه هر كس بمقام شامخى رسيده در سايه اين صفت بزرگ بوده و ممكن است شامل شود صرف قواء ظاهريه را در قواء باطنيه باين معنى كه تحصيل علم و معرفت نمايد و در راه معشوق حقيقى از خود بگذرد بطوريكه جز او نه بيند و جز او نشنود و نخواهد و بمقام فناء فى اللّه برسد و موت اختيارى تحصيل نمايد چنانچه فرمودهاند بميريد پيش از آنكه بميريد و اين مقام كملّين و سابقين و مقربين است و اكمل مصاديق انفاق در راه خدا است و موقوف بطى هفت مقام است نفس و عقل و قلب و روح و سر و خفى و اخفى كه گفتهاند هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچهايم.
گردآورنده : طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسير روان جاويد، ج1، صص 26 -28 (نرم افزار جامع التفاسیر)
سوره البقرة (2): آيه 3
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
ترجمه:
3) پرهيزكاران آنها هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند و از تمام نعمتها و مواهبى كه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند.
تفسير:
آثار تقوا در روح و جسم انسان.
قرآن در آغاز اين سوره، مردم را در ارتباط با برنامه و آئين اسلام به سه گروه متفاوت تقسيم مىكند:
1-” متقين” (پرهيزكاران) كه اسلام را در تمام ابعادش پذيرا گشته اند.
2-” كافران” كه درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به كفر خود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.
3-” منافقان” كه داراى دو چهره اند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره كفر است ولى تظاهرات اسلامى نيز دارند.
بدون شك زيان اين گروه براى اسلام بيش از گروه دوم است و به همين سبب خواهيم ديد كه قرآن با آنها برخورد شديدترى دارد.
البته اين موضوع مخصوص اسلام نيست، تمام مكتبهاى جهان با اين سه گروه روبرو هستند، يا مؤمن به آن مكتب، يا مخالف آشكار، و يا منافق محافظه كار، و نيز اين مساله اختصاص به زمان معينى ندارد، بلكه در همه ادوار جهان بوده است.
در آيات مورد بحث سخن از گروه اول است، ويژگيهاى آنها را از نظر ايمان و عمل در پنج عنوان مطرح ميكند (ايمان به غيب- اقامه نماز- انفاق از همه مواهب- ايمان به دعوت همه انبياء و ايمان به رستاخيز).
1- ايمان به غيب
نخست مىگويد:” آنها كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند” (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ).
” غيب و شهود” دو نقطه مقابل يكديگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غيب، ما وراء حس، زيرا” غيب” در اصل به معنى چيزى است كه پوشيده و پنهان است و چون عالم ما وراء محسوسات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته مىشود، در قرآن كريم مىخوانيم عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ:” خداوندى كه به غيب و شهود، پنهان و آشكار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحيم” (حشر- 22).
ايمان به غيب درست نخستين نقطه اى است كه مؤمنان را از غير آنها جدا مىسازد و پيروان اديان آسمانى را در برابر منكران خدا و وحى و قيامت قرار مىدهد و به همين دليل نخستين ويژگى پرهيزكاران ايمان به غيب ذكر شده است.
مؤمنان مرز جهان ماده را شكافته، و خويش را از چهار ديوارى آن گذرانده اند، آنها با اين ديد وسيع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى كه مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حيوانات در چهار ديوارى جهان ماده محدود كنند، و اين سير قهقرايى را تمدن و پيشرفت و ترقى نام مىنهند! در مقايسه” درك و ديد” اين دو، به اينجا مىرسيم كه” مؤمنان به غيب” عقيده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درك مىكنيم بسيار بزرگتر و وسيعتر است، سازنده اين عالم آفرينش، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراكى بى نهايت دارد، او ازلى و ابدى است. و عالم را طبق يك نقشه بسيار حساب شده و دقيق پىريزى كرده، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زيادى ميان آنان و حيوانات ايجاد كرده، مرگ به معنى فنا و نابودى نيست، بلكه يكى از مراحل تكاملى انسان و دريچهاى است به جهان وسيعتر و پهناورتر.
در حالى كه يك فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مىبينيم و علوم طبيعى براى ما ثابت كرده است: قوانين طبيعت يك سلسله قوانين جبرى است كه بدون هيچگونه نقشه و برنامهاى پديد آورنده اين جهان است، نيروى خلاقه عالم حتى به اندازه يك كودك خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئى از طبيعت است و پس از مرگ همه چيز پايان مىگيرد، بدن او متلاشى مىگردد، و اجزاى آن بار ديگر به مواد طبيعى مىپيوندند، بقايى براى انسان نيست و ميان او و حيوان چندان فاصله اى وجود ندارد «1».
آيا اين دو انسان با اين دو طرز تفكر با هم قابل مقايسه اند؟! آيا خط سير زندگى و رفتار آنها در اجتماع يكسان است.
اولى نمىتواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچگونه از اين امور نمىبيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤمنان راستين برادرى است و تفاهم، پاكى است و تعاون، در حالى كه در دنيايى كه ماديگرى بر آن حكومت مىكند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول، و اگر مىبينيم قرآن نقطه شروع تقوى را در آيات فوق، ايمان به غيب دانسته دليلش همين است.
در اينكه آيا ايمان به غيب در اينجا تنها اشاره به ايمان به ذات پاك پروردگار است، و يا غيب در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه عالم وحى و رستاخيز و جهان فرشتگان و به طور كلى آنچه ما وراى حس است شامل مىشود، در ميان مفسران بحث است.
از آنچه در بالا گفتيم كه ايمان به جهان ما وراء حس، نخستين نقطه جدايى مؤمنان از كافران است روشن مىشود كه غيب در اينجا داراى همان مفهوم وسيع كلمه مىباشد، به علاوه تعبير آيه مطلق است، و هيچگونه قيدى در آن وجود ندارد كه به معنى خاصى محدودش كنيم.
و اگر مىبينيم در بعضى از روايات اهل بيت ع «2» غيب در آيه فوق تفسير به” امام غائب حضرت مهدى سلام اللَّه عليه” شده كه به عقيده ما هم اكنون زنده است و از ديدهها پنهان مىباشد، منافاتى با آنچه در بالا گفتيم ندارد، چرا كه رواياتى كه در تفسير آيات وارد شده و نمونههاى فراوانى از آن را بعدا ملاحظه خواهيد كرد غالبا مصداقهاى خاصى را بيان مىكند، بى آنكه به آن مصداق محدود باشد، روايات فوق در حقيقت مىخواهد وسعت معنى ايمان به غيب و شمول آن را حتى نسبت به امام غائب ع مجسم كند، حتى مىتوان گفت ايمان به غيب معنى وسيعى دارد كه ممكن است با گذشت زمان حتى مصداقهاى تازهاى پيدا كند.
2- ارتباط با خدا
ويژگى ديگر پرهيزگاران آنست كه:” نماز را بر پا مىدارند” (وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ).
” نماز” كه رمز ارتباط با خدا است، مؤمنانى را كه به جهان ما وراء طبيعت راه يافتهاند در يك رابطه دائمى و هميشگى با آن مبدء بزرگ آفرينش نگه مىدارد آنها تنها در برابر خدا سر تعظيم خم مىكنند، و تنها تسليم آفريننده بزرگ جهان هستى هستند، و به همين دليل ديگر خضوع در برابر بتها، و يا تسليم شدن در برابر جباران و ستمگران، در برنامه آنها وجود نخواهد داشت.
چنين انسانى احساس مىكند از تمام مخلوقات ديگر فراتر رفته، و ارزش آن را پيدا كرده كه با خدا سخن بگويد، و اين بزرگترين عامل تربيت او است.
كسى كه شبانه روز حد اقل پنج بار در برابر خداوند قرار مىگيرد، و با او به راز و نياز مىپردازد، فكر او، عمل او، گفتار او، همه خدايى مىشود، و چنين انسانى چگونه ممكن است بر خلاف خواست او گام بردارد (مشروط بر اينكه راز و نيازش به درگاه حق، از جان و دل سرچشمه گيرد و با تمام قلب رو به درگاهش آورد) «3».
3- ارتباط با انسانها
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزديك و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همين دليل سومين ويژگى آنها را قرآن چنين بيان مىكند:” و از تمام مواهبى كه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند” (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
قابل توجه اينكه قرآن نمىگويد: من اموالهم ينفقون (از اموالشان انفاق مىكنند) بلكه مىگويد” مِمَّا رَزَقْناهُمْ” (از آنچه به آنها روزى داديم) و به اين ترتيب مساله” انفاق” را آن چنان تعميم مىدهد كه تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مىگيرد.
بنا بر اين مردم پرهيزگار آنها هستند كه نه تنها از اموال خود، بلكه از علم و عقل و دانش و نيروهاى جسمانى و مقام و موقعيت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمايههاى خويش به آنها كه نياز دارند مىبخشند، بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشند.
نكته ديگر اينكه: انفاق يك قانون عمومى در جهان آفرينش و مخصوصا در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود كار نمىكند، بلكه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مىكند، مغز و ريه و ساير دستگاههاى بدن انسان، همه از نتيجه كار خود دائما انفاق مىكنند، و اصولا زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد «4».
ارتباط با انسانها در حقيقت نتيجه ارتباط و پيوند با خدا است، انسانى كه به خدا پيوسته و به حكم جمله” مما رزقناهم” همه روزيها و مواهب را از خدا مىداند، نه از ناحيه خودش، عطاى خداوند بزرگى مىداند كه چند روزى اين امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمىشود، بلكه خوشحال است، چرا كه مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و بركات مادى و معنويش را براى خود خريده است، اين طرز تفكر، روح انسان را از بخل و حسد پاك مىكند، و جهان” تنازع بقا” را به” دنياى تعاون” تبديل مىسازد دنيايى كه هر كس در آن خود را مديون مىداند كه از مواهبى كه دارد در اختيار همه نيازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانى كند بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشد.
جالب اينكه در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم كه در تفسير جمله” وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ” فرمود: ان معناه و مما علمناهم يبثون:” مفهوم آن اين است از علوم و دانشهايى كه به آنها تعليم دادهايم نشر مىدهند، و به نيازمندان مىآموزند”.
بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه انفاق مخصوص به علم است، بلكه چون غالبا نظرها در مساله انفاق متوجه انفاق مالى مىشود، امام با ذكر اين نوع انفاق معنوى مىخواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.
ضمنا از اينجا به خوبى روشن مىشود كه انفاق در آيه مورد بحث خصوص زكات واجب، يا اعم از زكات واجب و مستحبّ نيست، بلكه معنى وسيعى دارد كه هر گونه كمك بلاعوضى را در بر مىگيرد.
پی نوشت:
(1) اقتباس از قرآن و آخرين پيامبر.
(2) نور الثقلين جلد اول صفحه 31.
(3) درباره اهميت نماز و اثرات فوق العاده تربيتى آن در ذيل آيه 114 سوره هود بحث كافى كردهايم (به تفسير نمونه جلد نهم صفحه 267 مراجعه شود).
(4) درباره انفاق و اهميت و اثرات آن به جلد دوم تفسير نمونه صفحه 232 تا 268 ذيل آيات 261 تا 274 سوره بقره مراجعه شود.
گرد آورنده : طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسير نمونه، ج1، ص: 69 75- (نرم افزار جامع التفاسیر)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
(متّقين) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مىدارند و از آنچه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.
نكته ها:
قرآن، هستى را به دو بخش تقسيم مىكند: عالم غيب «1» و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مىكنند كه برايشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمىبينند، نمىخواهند به او ايمان آورند. چنان كه برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» «2» ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم.
اين افراد دربارهى قيامت نيز مىگويند: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» «3»
جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مىكنيم، دنياى ديگرى نيست، مىميريم و زنده مىشويم و اين روزگار است كه ما را از بين مىبرد.
چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشتهاند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مىدانند و مىخواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند.
متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است. در درونِ ايمان، عشق، علاقه، تعظيم، تقديس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، اين مسائل نيست.
پيام ها:
1- ايمان، از عمل جدا نيست. در كنار ايمان به غيب، وظايف و تكاليف عملى مؤمن بازگو شده است. «يُؤْمِنُونَ» ( «يُقِيمُونَ») «يُنْفِقُونَ»
2- اساسىترين اصل در جهانبينى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نيست. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»
3- بعد از اصل ايمان، مهمترين اصل عملى، اقامهى نماز و انفاق است. «يُؤْمِنُونَ» ( «يُقِيمُونَ») ( «يُنْفِقُونَ» ) در جامعهى الهى كه حركت و سير الى اللَّه دارد، اضطرابها و ناهنجارىهاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقويت و درمان مىيابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانىهاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مىگردد.)
4- برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» «4»
5- در انفاق نيز بايد ميانهرو باشيم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» «5»
6- از هر چه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و) به ديگران انفاق كنيم.
«مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» «6» امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
از آنچه به آنان تعليم داده ايم در جامعه نشر مىدهند.
7- انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر كس را از حلال مقدّر مىكند. «رَزَقْناهُمْ»
8- با انفاق كردن مغرور نشويم. اگر باور كنيم كه همه نعمتها از خداست، بهتر مىتوانيم قسمتى از آن را انفاق كنيم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
پی نوشت:
(1). غيب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى عليه السلام اطلاق شده است.
(2). بقره، 55.
(3). جاثيه، 24.
(4). «يُقِيمُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و دوام دارد.
(5). «ممّا»، (مِن ما) است و يكى از معانى «مِن» بعض است. يعنى بعضى از آنچه روزى كردهايم نه همه را انفاق مىكنند.
(6). در اينگونه موارد كلمه «ما» در ادبيات عرب به معناى هر چيز است.
گرد آورنده : طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسير نور، ج1، ص- 44 46 (نرم افزار جامع التفاسیر)
بازدیدها: 1258