مهدویت در قرآن – قسمت ۵۲ – آیه ۵۸ سوره یوسف
وَ جاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (۵۸)
وَ جاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ: و آمدند برادران یوسف از کنعان به ملازمت یوسف.
فَدَخَلُوا عَلَیْهِ: پس وارد شدند بر او و به زبان عبرى تکلم و رسم خدمت بجاى آوردند.
فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ: پس شناخت یوسف علیه السّلام ایشان را در نظر اول، و حال آنکه ایشان مر یوسف را ناشناسندگان بودند، زیرا بقول اصح چهل سال از واقعه آنها گذشته، او را در کودکى رها کرده و اکنون بر سریر شاهى نشسته لباس ملوکانه در بر، تاج مرصع بر سر، بدین کیفیت او را مشاهده نمودند لذا نشناختند.
بیان و برهان: از آیه شریفه استفاده شود نسبت به غیبت امام عصر (عجل اللّه فرجه) که آن حضرت مردم را مى بیند و آنها هم او را بینند، لکن او را نشناسند، چنانچه برادران یوسف وارد شدند بر او و حضرت یوسف علیه السّلام آنها را شناخت لکن ایشان او را نشناختند با آنکه با او مخالطه و مصاحبت و مبایعه نمودند ابدا معرفت نیافتند.
بنابراین مانعى ندارد خداى تعالى بجا آورد با حجت خود آنچه به یوسف و برادران او نمود به اینکه آن وجود مقدس سیر نماید در بازارها و حاضر شود در مجامع آنان و ارشاد فرماید به مصالح دینى و دنیوى ایشان، و حال آنکه نشناسند آن حضرت را خصوصا با یقین به اینکه آن حضرت حافظ شریعت باشد، وقوع انکشاف این مطلب در بعض ازمان نسبت به بعض اشخاص امر محقق نماید.
حکما گفته اند: چون معصیت کرده بودند لذا نشناختند، زیرا معاصى دیده عاصى را تیره مى گرداند.
نزد بعضى چون یوسف از عقب حجاب سخن مىگفت نشناختند. پرسید:
چه اشخاص هستید؟ گفتند: جماعت شبانان، ولایت ما قحطى آمده درخواست طعام مىنمائیم. فرمود: مبادا جاسوس باشید، مىخواهید از کیفیت مملکت مطلع، فتنهاى کنید؟ گفتند: اى ملک معاذ اللّه ما پسران یک پدریم که یعقوب صفى اللّه باشد. فرمود: پدر شما چند فرزند دارد؟ گفتند: دوازده، یکى را در کوچکى گرگ خورد و برادر او هم نزد پدر و ما ده نفر آمدهایم. فرمود: اینجا کسى شما را شناسد؟ گفتند: خیر. فرمود: تا آن برادر شما نیاید راستى شما معلوم نشود و یکى از شما اینجا بماند تا آن برادر را بیاورید. قرعه زدند به نام شمعون آمد. ایستاد، یوسف فرمود: بضاعت آنان را گرفته گندم دادند.
گردآورنده:طیبه فدوی
منبع اصلی:
تفسیر اثنا عشری، ج۶، ص۲۴۶ (نرم افزار جامع التفاسیر)
امام باقر(ع) در روایتی به شباهت حضرت مهدی(ع) به پیامبران اشاره کرده، درباره شباهت ایشان به یوسف(ع) می فرماید: … اما شبهه من یوسف فالغیبه من خاصته و عامته و اختفائه عن اخوته و اشکال امره علی ابیه یعقوب النبی مع قرب المسافه منهما ؛ …شباهت او به یوسف، در پنهانی از نزدیکان و خویشان مردم و برادران او است و مشکل شدن جریان فراق او بر پدرش یعقوب می باشد؛ با آنکه بین آن دو مسافتی چند بیش نبوده است (اثباه الهداه، ج۳، ص۴۶۰).
آیه ۱۱ تا ۵۸ سوره یوسف(ع) مربوط به داستان زندگی این پیامبر الهی است که شباهت هایی با زندگی حضرت مهدی(ع) دارد. مهمترین وجه شباهت , همان غیبت ایشان از قوم خود(حتی پدر و برادرانش) به امر و فرمان الهی است.
یوسف(ع) سه روز در چاه، چند سالی در قصر عزیز مصر و سپس زندان و سالهایی نیز در کسوت پادشاهی به سر برد. فاصله مکانی حضرت یوسف( در زمان سلطنتش در مصر) با پدرش حضرت یعقوب، مسیری بود که طی کردن آن روزگار تنها هجده روز طول می کشید. با این حال پدر و برادرانش از حضور او در نزدیکی خود بی خبر بودند.
همچنین برادران یوسف حتی در هنگام روبه رو شدن با آن حضرت، وی را نشناختند و تا خود را معرفی نکرد، او را به جا نیاوردند.
امام صادق(ع) در بیان این شباهت حضرت مهدی(ع) به یوسف(ع) می فرماید:
صاحب الامر، شباهتی به یوسف دارد… همانا برادران او، نوادگان و فرزندان پیامبر بودند. با او تجارت و معامله کردند و سخن گفتند، در حالی که برادرانش بودند و او هم برادر آنها بود؛ اما او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. پس چرا این امت …انکار می کنند که خدای عزوجل زمانی با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد؟! همانا یوسف پادشاه مصر بود و فاصله او و پدرش مسیر هجده روز راه بود؛ پس اگر خداوند می خواست پدر او را از این امر آگاه کند، می توانست( که البته چنین نکرد).
وقتی بشارت یوسف به حضرت یعقوب و فرزندانش رسید، از محل خودشان تا مصر را در نه روز( یعنی نصف مدت معمول) طی کردند. پس به خاطر چه، این امت انکار می کنند که خدای عزوجل با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، به گونهای که در بازارهای آنها راه رود و روی فرش هایشان پا بگذارد( بدون اینکه شناخته شود)، تا اینکه خداوند در این امر( معرفی خودش) به او اجازه دهد. همان گونه که به یوسف(ع) اجازه معرفی داد؟ آنان گفتند: آیا واقعا تو خودت یوسف هستی؟! گفت: من یوسف هستم. ( کافی، کتاب الحجه، ج۴)
طبق این حدیث شریف، دو نحوه غیبت برای یوسف(ع) وجود داشت:
۱٫ دور بودن ایشان از پدر و سایر اعضای خانواده( هر چند در فاصله کم) و عدم اطلاع آنان از یوسف(ع).
۲٫این معنا که یوسف با مردم و برادرانش، ملاقات داشت و با آنان صحبت می کرد، اما آنان او را نمی شناختند( و هم لا یعرفونه) تا موقعی که یوسف خود را معرفی کرد. این غیبت به معنای شناخته نشدن است.
مقایسه و تشبیهی که در فرمایش امام صادق(ع) بین حضرت یوسف و امام عصر(ع) شده است، نشان می دهد که دو صورت غیبت در مورد صاحب الامر(ع) وجود دارد و این امر جای هیچ گونه ایراد و انکاری ندارد.
البته در این روایت به گروهی از مسلمانان اشاره می کند که با وجود چنین غیبتی در زمان یوسف، نظیر آن را در مورد حضرت مهدی(ع) نمی پذیرند!!
( ر.ک: راز پنهانی و رمز پیدایی، ص۲۴و۲۵)
این شباهت، نکته روشنی را نیز بیان می کند و آن تغییر وتحولات مثبت و سازندهای است که با پادشاهی یوسف و نشان دادن خود به پدر و برادرانش به وجود آمد و حتی چشمان نابینای یعقوب، شفا یافت. با ظهور حضرت مهدی و تشکیل حکومت جهانی، تغییرات گسترده و سازندهای در جهان روی خواهد داد و مردم به آسایش و رفاه، آرامش خاطر و صمیمیت و الفت خواهد رسید… .
برگرفته از پرسمان
منبع :
porseshkadeh.com
بازدیدها: 2737