مهدویت در قرآن – قسمت 7 – آیه 4-8 سوره اسرا

خانه / انتظار و مهدویت / مهدویت در قرآن – قسمت 7 – آیه 4-8 سوره اسرا

مهدویت در قرآن – قسمت 7 – آیه 4-8 سوره اسرا

مهدویت در قرآن – قسمت 7 – آیه 4-8 سوره اسرا

وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿٤﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولا ﴿٥﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿٦﴾ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿٧﴾ عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ﴿٨﴾

مهدی در قرآن  037

Yusuf Ali
And We gave (Clear) Warning to the Children of Israel in the Book, that twice would they do mischief on the earth and be elated with mighty arrogance (and twice would they be punished)!

Yusuf Ali
When the first of the warnings came to pass, We sent against you Our servants given to terrible warfare: They entered the very inmost parts of your homes; and it was a warning (completely) fulfilled.

Yusuf Ali
Then did We grant you the Return as against them: We gave you increase in resources and sons, and made you the more numerous in man-power.

Yusuf Ali
If ye did well, ye did well for yourselves; if ye did evil, (ye did it) against yourselves. So when the second of the warnings came to pass, (We permitted your enemies) to disfigure your faces, and to enter your Temple as they had entered it before, and to visit with destruction all that fell into their power.

Yusuf Ali
It may be that your Lord may (yet) show Mercy unto you; but if ye revert (to your sins), We shall revert (to Our punishments): And we have made Hell a prison for those who reject (all Faith)

مهدی در قرآن  044

ترجمه بیان السعاده : 

عَسى‏ رَبُّكُمْ باشد كه پروردگارتان بر شما رحم كند، در اين جا لفظ «قول» در تقدير است، مورد خطاب آيه يا امّت محمّد است زيرا كه (آيه) كنايه‏ى از آن‏هاست، يا خطاب بر حاضرين از بنى اسرائيل است، أَنْ يَرْحَمَكُمْ كه (خداى تعالى) بر شما رحم كند، وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا اگر شما بر طغيان و تجاوزتان برگشتيد ما هم به عقوبت شما بر مى‏گرديم، (اين عقوبت دنيوى است كه مدّت محدودى دارد و قطع مى‏شود)، وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً و دوزخ را محبس كافران قرار داديم (در آخرت) به طور قطع و يقين.

معناى آيه حاكى از اين است كه دوزخ حصر كننده‏ى آنان است از خروج و فرار و مذكّر آوردن لفظ حصير به بارى اين است كه به معناى مفعول (محصور) مى‏باشد، يا اين كه آن تشبيه به فعيل به معناى مفعول شده است.

امامان معصوم ما دو افساد را بر كشتن على عليه السّلام و نيزه‏ى بر حسن عليه السّلام (نيزه‏اى كه بر آن حضرت توسّط ياران خودش در جنگ با معاويه زدند تا تن بر صلح با معاويه بدهد)، و علوّ كبير را بر قتل حسين عليه السّلام تفسير كرده‏اند.

و هم چنين بندگان نيرومند به گروهى تفسير شده است كه خداوند آنان را قبل از خروج حضرت مهدى عجّل اللّه فرجه بر مى‏انگيزد.

پس براى آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله خون بهاء و دشمنى باقى نمى‏گذارند و وعده‏ى خدا بر خروج قائم عجل اللّه فرجه تفسير شده است و بازگردانيدن قدرت بر آنان به خروج امام حسين با هفتاد و دو نفر از يارانش تفسير شده است كه شمشيرهايى از طلا دارند.

و اين در هنگامى است كه آن‏ها پشت سر حضرت حجّت قائم عجل اللّه فرجه هستند و نقل شده است كه پس از وى امام حسين عليه السّلام سلطنت مى‏ كند و نيز خروج بر على عليه السّلام در روز جمل بر بيعت شكنان و روز صفّين بر قاسطين و بنى اميّه تفسير شده است.

بر قائم عجّل اللّه فرجه و اصحابش نيز تفسير شده است به نحوى كه گمان مى‏رود آن تنزيل است نه تأويل.

منبع اصلی: ترجمه بيان السعادة، ج‏8، صص234-236 (نرم افزار جامع التفاسیر)

مهدی در قرآن  039

تفسیر اثنی عشری آیه 5 : 

سوره الإسراء (17): آيه 5

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5)

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما: پس زمانى كه آيد وقت موعود اولين فساد كه ظلم و تعدى به غايت رسد و خون ناحق ريزند. بَعَثْنا عَلَيْكُمْ: برانگيزانيم بر شما بر سبيل خذلان و مؤاخذه به شآمت كفر و طغيان. و مسلط سازيم: عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ: بندگانى را كه مخلوق ما، صاحب قوت شديد هستند و تخليه نمائيم بين ايشان و آنان.

نكته: قوله (عِباداً لَنا) اضافه خلق است نه مدح، زيرا به اتفاق مفسرين، اين شخص بخت النصر بوده، و بنا به قولى مراد مؤمنين‏ اند، يعنى امر نمائيم مؤمنين را به قتال و جهاد ايشان.

فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ: پس تردد كنند درون شهرها را بطلب آن كه آيا كسى يافت مى‏شود كه نكشته باشند او را تا بكشند. وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا: و باشد موعود عقاب، شدنى، كه تخلف نيايد و محققا واقع گردد. پس چون بخت النصر بر آنها مسلط شد، علماء و بزرگان را كشت، تورات را سوزانيد، مسجد را خراب كرد، و هفتاد هزار نفر آنان را اسير نمود.

عياشى «1» از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده مراد از عبادا لنا اولى بأس شديد حضرت قائم عليه السّلام و اصحاب آن بزرگوارند.

و بنا به روايت برهان «2» جماعتى هستند كه مبعوث فرمايد خداى تعالى ايشان را پيش از خروج قائم عجل اللّه فرجه، پس طلب نكنند خون بهاى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مگر آن كه بكشند او را.

بنابراين روايات، مراد از آيه، بندگان مؤمنين‏اند كه خداى تعالى به جهت انتقام از دشمنان آل محمد عليهم السّلام برانگيزاند. اين تفسير، باطن آيه شريفه است.

پی نوشت:

(1) جلد 2، صفحه 281.

(2) برهان، جلد 2، صفحه 406 و 407

منبع اصلی: تفسير اثنا عشري، ج‏7، ص331 (نرم افزار جامع التفاسیر)

مهدی در قرآن  040

تفسیر آیات 4 تا 6 : 

وَ قَضيْنَا إِلي بَني إِسرءِيلَ في الْكِتَبِ لَتُفْسِدُنَّ في الأَرْضِ مَرَّتَينِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبِيراً(4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكمْ عِبَاداً لَّنَا أُولي بَأْسٍ شدِيدٍ فَجَاسوا خِلَلَ الدِّيَارِوَ كانَ وَعْداً مَّفْعُولاً(5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكرَّةَ عَلَيهِمْ وَ أَمْدَدْنَكُم بِأَمْوَلٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَكُمْ أَكْثرَ نَفِيراً(6)

ترجمه آيات:

و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهي خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بني اسرائيل دوبار حتما در زمين فساد و خونريزي مي‏كنيد و تسلط و سركشي سخت و ظالمانه مي‏يابيد ( يكبار بقتل شعيا و مخالفت آرميا و بار ديگر بقتل زكريا و يحيي مبادرت مي‏ورزند ) .

پس چون وقت انتقام اول فرا رسيد بندگان سخت جنگجو و نيرومند خود را ( چون بخت النصر ) بر شما برانگيزيم تا آنجا كه در درون خانه‏هاي شما نيز جستجو كنند و اين وعده انتقام ، حتمي خواهد بود.

آنگاه شما را روبروي آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم ( تا بر دشمن و لشكر بخت النصر غلبه كنيد ).

بيان آيات

و قضينا الي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدن في الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا .

راغب در مفردات در معناي قضاء گفته است كه به معناي فيصله دادن به امري است ، چه با گفتار باشد و چه با عمل و هر كدام بر دو وجه است يكي الهي و ديگري بشري ، از جمله قضاء الهي اين است كه فرموده : و قضي ربك الا تعبدوا الا اياه .

خدا دستور داده كه جز او را نپرستيد : و نيز در همين معنا است كه فرموده : و قضينا الي بني اسرائيل في الكتاب يعني ما اعلام كرديم و حكم را فيصله يافته كرديم و به ايشان به وسيله وحي چنين اعلام نموديم كه … و بر همين معنا حمل مي‏شود آيه : و قضينا اليه ذلك الامر ان دابر هؤلاء مقطوع اين امر را به وي حكم كرديم كه نسل اينان مقطوع خواهد بود .

و اما قضاء فعلي و عملي الهي اين است كه مي‏فرمايد : و الله يقضي بالحق و الذين يدعون من دونه لا يقضون بشي‏ء – تنها خداست كه به حق حكم مي‏كند و غير او آنچه را به خدائي مي‏خوانند هيچ حكم ( و اثري ) نخواهند داشت نه به حق و نه بباطل .

مهدی در قرآن  042

فقضيهن سبع سموات في يومين – پس آنها را در دو روز هفت آسمان كرد كه قضاء در آن به معناي ابداء و فراغت از ايجاد است و اين آيه در حقيقت در معني همان آيه : بديع السموات و الارض است .

و اما قضاء در قول بشري اين است كه مي‏گويند : داوود چنين قضاء كرد ، پس حكمي كه حاكم مي‏كند از مقوله كلام است و در قضاء فعلي بشري، آيه شريفه مي‏فرمايد : فاذا قضيتم مناسككم – پس چون مناسك خود را بپايان رسانديد و همچنين مي‏فرمايد : ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم – پس آلودگيهاي خود را زائل نموده به نذرهايخود وفا كنند .

و كلمه علو به معناي ارتفاع و در آيه مورد بحث كنايه است از طغيان به ظلم و تعدي ، زيرا علو عطف بر فساد شده ، آنهم عطف تفسيري ، در جاي ديگر قرآن نيز به اين معنا آمده است آنجا كه فرموده : ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا – فرعون در زمين علو كرد و اهل زمين را فرقه فرقه نمود .

و معناي آيه اين است كه ما بني اسرائيل رادر كتاب كه همان تورات باشد خبر داده و اعلام نموديم ، خبري قاطع ، كه سوگند مي‏خورم و قطعي مي‏گويم كه شما نژاد و گروه بني اسرائيل به زودي در زمين فساد خواهيد كرد – كه مراد از زمين سرزمين فلسطين و اطراف آنست – و اين فساد را در دو نوبت پشت سر هم انجام خواهيد داد .

و در زمين طغيان و علو بزرگي خواهيد نمود .

فاذا جاء وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا … .

راغب در مفردات در معناي كلمه باس مي‏گويد : بؤس و باس و باساء به معناي شدت و مكروه است ، با اين تفاوت كه بؤس بيشتر در فقر و جنگ و باس و باساء بيشتر در عذاب استعمال مي‏شود مانند آيه شريفه : و الله اشد باسا و اشد تنكيلا .

و در مجمع البيان مي‏گويد : ماده جوس به معناي سر زدن به اينجا و آنجا است ، مثلا گفته مي‏شود : فلاني را در فلان قبيله رها كردم تا يجوسهم و يدوسهم يعني بگردد و يك يك را پيدا نموده لگد مال كند ، ابو عبيده هم در معناي اين كلمه گفته است : هر جا را كه

آمد و شد كرده پا نهاده باشي حوس و جوس كرده ‏اي ، آنگاه گفته است : بعضي گفته‏اند جوس به معناي طلب كردن يك چيزي به جستجو است .

مهدی در قرآن  043

و اينكه فرمود: فاذا جاء وعد اوليهما تفريعي است بر جمله : لتفسدن … و ضمير تثنيه هما به مرتين برمي‏گردد ، و معنايش اين است كه دو بار فساد مي‏كنيد ، و بنا بر اين معناي اوليهما افساد اولي است و مراد به وعد اولي وعده اول از آندو وعده و آن نكال و نقمتي است كه خدا در برابر فسادشان داده ، و در نتيجه وعد به معناي موعود خواهد بود ، و آمدن وعد كنايه از آمدن هنگام انجاز و عملي كردن آنست ، و همين خود دليل است بر اينكه خداوند در برابر دو نوبت افساد آنان دو تا وعده داده ، و اگر اسمي از دومي نبرده به خاطر اختصار بوده ، و گويا فرموده : در زمين دو نوبت فساد مي‏كنيد و ما وعده‏تان داده‏ايم كه در هر نوبت انتقام بگيريم وقتي افساد اول كرديد … همه آنچه را كه گفتيم به كمك سياق آيه بود كه از آيه استفاده كرديم و معناي آيه كه فرمود : بعثنا عليكم عبادا لنا اولي باس شديد اين است كه بندگان نيرومند خود را بسيج كرديم و فرستاديم تا شما را ذليل نموده و از شما انتقام بگيرند .

و دليل اينكه گفتيم بعث بمنظور انتقام و ذليل كردن بوده جمله : اولي باس شديد … است .

و در اينكه آمدن آن بندگان خدا بسوي بني اسرائيل و قتل عام و اسارت و غارت و تخريب آنان را بعث الهي خوانده ، اشكالي ندارد چرا كه اين بعث و برانگيختن بر سبيل كيفر و در برابر فساد و طغيان و ظلم به غير حق بني اسرائيل بوده است ، پس كسي نگويد كه خدا با فرستادن چنين دشمناني آدم‏كش و مسلط ساختن آنان بر بني اسرائيل نسبت به ايشان ظلم كرده ، بلكه خود ايشان به خود ظلم كردند .

و از همينجا روشن مي‏شود كه در آيه شريفه هيچ دليلي وجود ندارد كه دلالت كند بر گفتار آن مفسري كه گفته است : قومي كه خداي تعالي بر بني اسرائيل مسلط كرد بندگاني مؤمن بوده‏اند چون فرموده ما برانگيختيم ، و نيز فرموده عده‏اي از بندگان خود را فرستاديم .

زيرا هيچيك از اين دو دليل دلالتي بر مؤمن بودن آنان ندارد ، اما اولي به خاطر اينكه برانگيختن و وادار نمودن كفار براي قلع و قمع كردن مردمي در صورتي كه از باب مجازات باشد بعث الهي است و لازم نيست كه مجازات الهي هميشه به دست مؤمنين صورت گيرد .

مهدی در قرآن  051

و اما دومي به خاطر اينكه كفار هم بندگان خدايند ، آنهم در مثل اين آيه كه بندگان را به وصف باس و شدت و خونخواري توصيف نموده .

قول ديگري نيز هست كه بي‏شباهت بقول اين مفسر نيست ، و آن اين است كه ممكن است افراد مبعوث شده ، مؤمنيني بوده‏اند كه خداوند دستورشان داده تا با اين طايفه جهاد كنند ، و نيز ممكن است كه كفاري بوده‏اند كه يكي از پيغمبران با آنان ائتلاف كرده كه با اين طايفه بجنگند و آنان را بر ايشان كه مثل خود آنان كفار و فساق بودند مسلط ساخته باشد و ليكن همان اشكالي كه بقول قبلي وارد مي‏شد بر اين قول نيز وارد مي‏گردد .

و جمله و كان وعدا مفعولا تاكيد است بر حتمي بودن قضاء و معنايش اين است كه چون زمان آن عذاب كه در برابر فساد اولتان وعده داديم رسيد از ميان مردم بندگاني نيرومند و خونخوار را عليه شما برمي‏انگيزيم تا سرزمينهاي شما را با قهر و غلبه مسخر نموده و تا مركز سرزمينهايتان پيش روي كنند و شما را ذليل و استقلال و علو و آقائيتان را تباه سازند و اين خود وعده‏اي است شدني كه گريزي از آن نيست .

ثم رددنا لكم الكرة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا .

در مجمع البيان گفته است كه : كلمه : كرة به معناي برگشتن و هم به معناي دولت است ، و نفير به معناي نفر و عدد رجال است ، و زجاج در معناي آن گفته است : ممكن هم هست كه نفير جمع نفر باشد ، همچنانكه در جمع عبد ، عبيد و در جمع ضئان ( گوسفند ) ، ضئين و در جمع معز ( بز ) معيز و در جمع كلب ( سگ ) كليب هم مي‏گويند ، و نفر انسان و نفر – با سكون – و نفير و نافرة به معناي گروهي است كه او را ياري مي‏كنند ، و با او كوچ مي‏كنند .

و معناي آيه روشن است ، و ظاهرش اين است كه بني اسرائيل به زودي به دولت سابق خود بازگشته و بعد از عذاب بار اول بر دشمنان مسلط مي‏شوند ، و از چنگ استعمار رهائي مي‏يابند و به تدريج و در برهه‏اي از زمان اين برگشتن صورت خواهد گرفت ، زيرا امداد شدنشان به اموال و فرزندان و بالا رفتن آمارشان به زمان قابل توجهي احتياج دارد.

منبع اصلی: ترجمة الميزان ج 13صص52-44

مهدی در قرآن  046

تفسیر جامع : 

قوله تعالى: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً پروردگار در اين آيه بيان ميفرمايد ما خبر داديم بنى اسرائيل را در كتاب تورية كه شما دو بار در روى زمين فساد كنيد و خون بناحق ريزيد و ستم و سر كشى و تكبر نمائيد و اين خبر را بطور معجزه فرمود چه از مغيباتست و علم بمغيبات نتوان پيدا كرد جز باعلام پروردگار علام الغيوب و اين خبر را نيز پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر وجه معجزه بيان فرمود و نخستين فساد بنى اسرائيل در روى زمين كشتن شعياى پيغمبر بود و پس از آن خداوند بخت نصر را بر آنها مسلط نمود بنى اسرائيل را قتل عام كرد و مسجد بيت المقدس را خراب نمود و تورات را بسوزانيد فساد دوم ايشان كشتن حضرت يحيى بود حق تعالى بكيفر خون يحيى طيطوس را غلبه داد و براى مرتبه دوم اهالى بيت المقدس را قتل عام نمود و مسجد را خراب كرد و داستان آنها بدينقرار است.

در عصر پادشاه موسوم بصديقه پيغمبرى بنام شعيا بر طايفه بنى اسرائيل فرستاد تا آنها را دعوت بخدا پرستى نمايد و احكام تورية را تجديد كند تا عذرى براى ايشان نباشد آن پيغمبر به بنى اسرائيل گفت بشارت و مژده باد شما را مردى بيايد بر الاغ سوار شود و از پس او مرد ديگرى كه صاحب شتر است مبعوث گردد و مقصود او پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عيسى بود مدتى صديقه در ميان بنى اسرائيل پادشاهى كرد پاى تخت او بيت المقدس بود چون عمر او بآخر رسيد خداوند سجاريب پادشاه بابل را با ششصد هزار سوار بر بنى اسرائيل مسلط نمود بيت المقدس را محاصره كردند صديقه بيمار بود وقتى خبر محاصره بيت المقدس را شنيد دلتنگ شد وحى رسيد بشعياى پيغمبر كه پادشاه را بگو وصيت كن و جانشين براى خود معين نما پيغمبر بسمع پادشاه وحى را رسانيد چون آن را بشنيد روى بقبله آورد و بگريست و تضرع زارى كرد و از راه خلوص و صدق نيت اين دعا را خواند

 «اللهم رب الارباب آله الالهة قدوس المقدسين يا رحمن يا رحيم يا رءوف الذى لا تأخذه سنة و لا نوم اذكرنى بفعلى و عملى و حسن قضائى على بنى اسرائيل و كان ذلك كله منك و انت اعلم به منى سرى و علانيتى

مهدی در قرآن  047

پروردگار وحى كرد به پيغمبر كه پادشاه را بگو چون صدق نيت تو را دانستيم دعايت را باجابت مقرون داشتيم و اجل تو را تا پانزده سال بتأخير انداختيم و او و بنى اسرائيل را از شر سنجاريب نجات داديم فردا كه شما برخيزيد تمام لشكر او بجز خود پادشاه با پنج نفر ديگر همه مرده باشند چون صبح شد منادى فرياد زد اى پادشاه بنى اسرائيل خدا تو را كفايت كرد و دشمن تو را هلاك نمود صديقه از شهر بيرون رفت هيچ يك از لشكريان را زنده نديد بدنبال سنجاريب رفتند او را در ميان مردگان با پنج نفر ديگر بگرفتند يكى از آنها بخت نصر بود پادشاه چون ايشان را بديد بسجده درافتاد و شكر خدا بجا آورد آنگاه سر از سجده برداشت و بسنجاريب گفت ديدى چگونه خداوند ما را نصرت و فيروزى بخشيد و لشكريانت را هلاك نمود سنجاريب گفت نميدانستم كه خداوند نعمتش را بر شما بنى اسرائيل ارزانى داشته پيش از آنكه اينجا بيايم نصيحت كنندگان مرا گفتند بجنگ بنى اسرائيل مرو نپذيرفتم شقاوت مرا دامنگير شد و عقل بكار نبستم از اينجهة در بلا افتادم صديقه دستور داد آنها را در شهرها بگردانند سنجاريب بپادشاه بنى اسرائيل پيغام داد ما را بكشى آسان‏تر است از چنين زندگانى پادشاه امر بكشتن ايشان داد بپيغمبر وحى رسيد كه بفرمايد آنان را رها كنند تا ببابل روند و خبر دهند مردمان را از آنچه خدا با ايشان معامله نموده پادشاه آنان را رها كرد بسوى بابل رهسپار شدند و پس از پانزده سال صديقه وفات كرد بنى اسرائيل براى تخت و تاج او يكديگر را كشتند و خونهاى بسيارى ريخته شد و در هرج و مرج افتاده شعيا ايشانرا پند و اندرز داد متنبه نشدند وحى شد از جانب پروردگار باو برخيز و پيغام مرا بر بنى اسرائيل برسان بآنها بگو خداى تعالى بنى اسرائيل را در ناز و نعمت پروريد و ايشان را بكرامت برگزيد و بر ساير بندگان تفضيل داد آنها چون گوسفندانى بودند كه شبان نداشتند رميدگان را باز آورد و گمشدگان را جمع كرد و شكستگان را باز بست و بيماران را شفا داد و لاغران را فربه كرد و فربهان را نگهداشت چون اين همه نعمت بيكران بآنها عطا فرمود ايشان ناسپاسى كردند و يكديگر را كشتند و استخوانى از آنها درست نماند تا شكسته بآن پناه برد واى بر اين امة گناهكار كه نميدانند آفتشان از كجا است شتر ميداند گياه زارش را بآن جا رود چهارپايان دانند علف‏زار چه جائى هست قصد آنمكان كنند و اين قوم از بهائم پست‏ترند نميدانند خيرشان از كجا ميآيد و حال آنكه صاحب عقل و بصيرة ميباشند

مهدی در قرآن  050

من براى اينان مثلى ميزنم تا گوش و هوش پيدا نمايند اى شعيان به آنها بگو شما چه قضاوت ميكنيد در باره زمينى كه مدت زمانى خراب و ويرانه و موات بوده پس از آن شخص حكيم و مقتدرى دور آنرا حصار كشيد نهرها جارى ساخت قصور و عمارت زيبا بنا نمود درختان بيشمار و انواع گوناگون از قبيل خرما و انار و زيتون و انگور و ساير ميوه‏جات در آن زمين غرس كرد نگهبانانى بر آن بگمارد و منتظر بود كه درختان ميوه دهند و از ثمره آن استفاده كند بجاى ميوه درختها خرنوب ببار آوردند آيا شما نميگوئيد بد زمينى است سزاوار آنستكه ديوارش را خراب كنند و غرسش را بسوزانند تا همچنان شود كه از اول بود آنگاه شعيا گفت پروردگار ميفرمايد آن حصار امة من است و آن قصور شريعت من و نهر كتاب من و حافظ پيغمبر من و درختان ايشانند و خرنوب افعال و اعمال زشت آنها است من با آنان همان حكمى كنم كه ايشان بر خود كنند اين مثلى است كه خداوند براى آنها زد و فرمود بر من تقرب ميجويند بوسيله قربانى كردن گاو و گوسفند نه گوشت و خون آن بمن برسد و نه من از آن بخورم تقرب بسوى من آنستكه پرهيزكار شوند و از ريختن خون ناحق كه دستهاى ايشان آلوده و جامهاى آنها رنگين است دست بكشند مسجدها را زينت و آرايش و پاكيزه كنند بنيان آنها را مرتفع و بلند سازند ولى دلهايشان پليد و اجسادشان چركين است مرا چه حاجت به بنا كردن مسجد رفيع نه جاى نشستن من است و نه من در آنجا آمد و رفت ميكنم مقصود من از بنا و رفيع كردن مسجد آنستكه نام و ذكر مرا بلند گويند و تسبيح و تقديس و عبادت مرا بجا آورند بنى اسرائيل ميگويند اگر خدا قادر بود دلهاى ما را بهم پيوست و الفت ميداد ايشعيا دو چوب خشك بردار و آنرا بمجمع آنها ببر و در حضورشان بگو اى چوبها خداوند ميفرمايد شما يكى شويد يكى كردند سپس بآنان بگو مشاهده كرديد چگونه خداوند دو چوب خشك را كه ذيشعور نبودند قادر بود كه آنها را يكى نمايد پس چطور نمى‏تواند ميان دلهايتان الفت اندازد و حال آنكه همه آفريده او هستيد ميگويند روزه ميگيريم پذيرفته نشود نماز بجا ميآوريم قبول نميشود صدقه ميدهيم پذيرفته نگردد دعا ميكنيم و ناله و زارى مينمائيم مانند مرغان هوا و حيوانات دريا صداى ما بجائى نرسد و دعاهايمان مقرون باجابت نگردد ايشعيا از آنها پرسش كن علة اينها چيست؟

مهدی در قرآن  048

منكه اسمع السامعين و ابصر الناظرين و اقرب المجيبين و ارحم الراحمين هستم آيا خزائن من بآخر رسيده يا دستهايم از خير بسته شده نه چنين است دستهايم بروزى و رحمت گشاده هر چه ميخواهم ميبخشم خزائن هر چيزى نزد من است بلكه براى مصلحت و منظورى است اگر آنها بر خود رحم كنند دلهايشان برحمت من منور گردد ايشان دين بدنيا فروخته‏ اند و دنبال هواى نفس رفته از او پيروى مى‏كنند و نميدانند كه بدترين دشمنها نفس آنها ميباشد چگونه من روزه آنها را بپذيرم و حال آنكه آنروزه بدروغ و ريا مشوب و افطارشان بطعام حرام است چطور نمازشان را قبول نمايم در صورتى كه دلهايشان بدشمنان و محاربان من مايل است چگونه صدقاتشان پذيرفته شود ايشان مال ديگران را صدقه ميدهند نه مال خود را اجر و پاداش براى صاحب مال است كه آن مال را از او غصب كردند و دعايشان را چگونه اجابت كنم و حال آنكه گفتاريست بر زبان جارى كنند كه يقين دل با او نيست من دعاى كسى اجابت ميكنم كه از روى خلوص و عقيده دل باشد همانا آواز ضعفاء و بينوايان در درگاه من مسموع باشد و علامت رضاى من رضاى مستمندان است اگر اينان بر فقراء رحم كنند و ضعيفان را بخود نزديك و دستگيرى نمايند و انصاف بمظلوم بدهند و او را يارى كنند و نسبت بغايبان با عدل رفتار كنند و حق يتيمان را بدهند و هر حقى را بصاحبش رد كنند من نور چشم و سمع و گوش و عقل دلها و قوت دست و پاى ايشان باشم و دل و عقلهايشان را بجا دارم چون كلام مرا ميشنوند و رسالت من بايشان ميرسد ميگويند افسانه‏ايست موزون و گفتار سحره و كهنه است اگر ما بخواهيم ميتوانيم چنين كلامى بگوئيم و شياطين ما را از علم غيب آگاه ميسازند و بر ما وحى ميرسانند كردار و گفتار خود را از من پوشيده ميدارند و حال آنكه من بر اسرار و ضماير آنها مطلع هستم و پنهان و آشكار ايشان را ميدانم ايشعيا بآنها بگو پيغمبرى خواهم فرستاد امى كه جامع خصال خير است كريم و با سكينه و وقار تقوى شعار او باشد و حكمت معقول او صدق و صفا طبيعت و خوى او عفو و معروف خلق او عدل سيرت او باشد و اسلام ملت اوست و نامش احمد است باو راه نمايم گمشدگان را و بياموزم جاهلانرا عزيز كنم ذليلان را جمع كنم باو پراكنده‏گان و دلهاى مختلف و هواهاى پراكنده را امة او را بهترين امتها قرار دهم كه امر بمعروف و نهى از منكر كنند از سر ايمان و توحيد و اخلاص نماز براى من بجا آورند و در عبادت و پرستش من گاهى در قيام و زمانى در قعود گاهى در ركوع و لحظه در سجود باشند در راه من جهاد كنند و براى رضاى من از موطن خود هجرت نمايند پيوسته مشغول تسبيح و تهليل و تحميد و تكبير و توحيد من باشند قربانى بخونهاى خود كنند كتابهاى آنها دلهاى ايشان بود بشب عابدان باشند و بروز شيران تمام اينها فضل من است بهر كس خواهم ميدهم و چون شعيا وحى پروردگار را تا بآخر به بنى اسرائيل رسانيد آنها قصد كشتن او را كردند بكنار درختى گريخت خداوند درخت را براى او شكافت تا در آنجا پنهان شود همينكه وارد شكاف شد بهم متصل گرديد شيطان آمد و گوشه لباس آنرا از درخت بيرون كشيد بنى اسرائيل دانستند شعيا كجا است تدبيرى نداشتند در بيرون آوردن او جز آنكه اره آوردند و او را با آن درخت بريدند و شهيد كردند خداوند بسبب قتل پيغمبرش بر آنها غضب نمود و بخت نصر را بر آنها مسلط كرد تا ايشان را قتل عام نمود چنانچه شرحش ذيل آيه (261) سوره بقره در جلد اول بيان شد اين داستان فساد و هلاك اولى بود چنانچه ميفرمايد پروردگار فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ  و چون وقت انتقام اول فرا رسيد فرستاديم بسوى شما بندگان جنگجو و نيرومندان خود را، تا آنجا كه در درون خانه‏هاى شما جستجو كردند يعنى بخت نصر و لشكر او را بار ديگر پروردگار دولت و نعمت ببنى اسرائيل عطا نموده و فرمود عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا اميد است خدا بشما باز مهربان گردد و ترحم نمايد ولى اگر بعصيان و ستمگرى بر گرديد ما هم بعقوبت و مجازات شما باز گرديم پس از مدتى باز بنى اسرائيل ستمكار و سركش شدند و بار دوم يحيى بن زكريا پيغمبر بزرگوار را بقتل رسانيدند خداى تعالى طيطوس را بر ايشان مسلط كرد آنها را قتل عام نمود و خداوند انتقام خون پيغمبرش را از آنان بگرفت و تأويل آيه در اين امة است.

مهدی در قرآن  049

در كافى از حضرت صادق عليه السلام ذيل آيه وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ روايت كرده فرمود مراد از دو مرتبه فساد كردن يكى بقتل رسانيدن امير المؤمنين عليه السلام است و ديگرى طعنه و نيزه زدن بامام حسن عليه السلام ميباشد و منظور از وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً خبر حادثه شهادت امام حسين عليه السلام است.

و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود اول كسى كه زمان رجعت بدنيا برميگردد حضرت امام حسين عليه السلام است كه مدت چهل هزار سال در دنيا سلطنت خواهد كرد بطورى كه از زيادى عمر ابروهاى مباركش بچشمهاى حضرتش ميرسد و اين حديث را بسندهاى مختلف محدثين ديگر هم روايت نموده‏اند در كافى ذيل آيه ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً از سلمان فارسى روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پروردگار هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرده جز آنكه براى او دوازده نفر وصى و جانشين قرار داده سپس فرمود ايسلمان ميشناسى اوصياء مرا كه خداوند برگزيده آنها را براى امة بعد از من؟ عرض كردم خدا و رسول او داناتر است فرمود ايسلمان بدانكه خداوند مرا از خلص نور خود آفريده پس از آن مرا خواند اطاعت و پيروى نمودم و از نور من على و فاطمه عليهما السلام را خلق نمود سپس از نور من و على و فاطمه عليه السلام حسن و حسين را عليهما السلام بيافريد و نام گذاشت ما را باسماء پنجگانه خود يكى از اسماء پروردگار محمود است و من محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ديگر اعلى و نام على مشتق از اوست سوم فاطر و فاطمه از او گرفته شده و دو اسم ديگر پروردگار قديم الاحسان و محسن ميباشد نام حسن و حسين عليه السلام از آنها مشتق شده پس از آن از نور ما و حسين عليه السلام نه نفر از فرزندان حسين را بيافريد پيش از آنكه آسمان و زمين و فرشته بيافريند ما به تسبيح و تقديس پروردگار مشغول بوديم سلمان ميگويد حضورش عرض كردم پدر و مادرم بفدايت اى رسول خدا چيست مزد و پاداش كسيكه بشناسد اوصياء و ائمه را؟ فرمود ايسلمان هر آنكه بشناسد و اقتدا كند بآنها و دوست بدارد ايشان را و از دشمنانشان بيزارى بجويد بخدا قسم از ماست وارد شود در مكانيكه ما وارد ميشويم و ساكن شود جائيكه ما سكونت مينمائيم مجددا عرض كردم آيا ايمان باينها بدون معرفت و شناسائى كفايت ميكند؟ فرمود كافى نيست حضورش عرض كردم اى رسول خدا من آنها را تا حضرت حسين شناختم اسامى ديگران را نميدانم فرمود پس از حسين فرزندش زين العابدين است و يك بيك آنها را اسم برد تا حضرت حجة عليه السلام سپس فرمود ايسلمان شما و امثال شما از كسانيكه معرفت و محبت در حق ائمه دارند درك كنند زمان ظهور حضرت قائم عليه السلام را سلمان گفت من شكر و سپاس پروردگار را بجا آوردم براى خاطر اين فيض عظمى عرض كردم ايرسول خدا آيا من تا آن زمان حيات دارم آن حضرت تلاوت فرمود آيه فوق را عرض كردم حضورش اي رسول خدا شما هم بدنيا برميگرديد فرمود بآن خدائيكه مرا برسالت فرستاده من و على و فرزندانش و هر آنكه با ماست ايسلمان و شيطان و تابعين او را حاضر كنند و هر مؤمن محض و كافر محض بدنيا برگردد و خداوند بدست مؤمنين انتقام از كافرين و ستمكاران بكشد سلمان گفت عرض كردم اي رسول خدا من باكى ندارم مرگ را ملاقات كنم.

مهدی در قرآن  052

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ يعنى اگر خير و نيكوئى بجا آوريد پاداش ثواب آن براى خودتان باشد و چنانچه بدى كنيد وزر و وبال آن عايد شما بشود و لام در جمله وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها بمعنى على و ضرر است چه عرب بسيار حمل نقيض بر نقيض كند چنانكه حمل نظير بر نظير بنمايد.

ابن بابويه بسند خود از حضرت رضا عليه السلام ذيل آيه إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها

 روايت كرده فرمود هر كس متذكر مصائب ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده و بگريد يا بگرياند مردم را روزى كه ديده‏هاى مردم گريان ميشود خداوند چشم او را گريان نميفرمايد و هر كسى در مجلسى كه نشر فضائل ما ميشود و امر ما احياء ميگردد بنشيند هرگز دل او نميرد خصوصا روزى كه دلهاى اكثر مردم مرده است و سپس حضرت آيه را تلاوت نموده و فرمود

فلها رب يغفر لها

يعنى براى چنين مردمى پروردگارى است كه ايشان را بيامرزد.

منبع اصلی: تفسير جامع، ج‏4، صص98-106(نرم افزار جامع التفاسیر)

تفسیر روان 01

تفسیر روان جاوید : 

مراد از علوّ كبير شهادت امام حسين عليه السّلام است و بندگان پر قوّت و قدرت خدا كسانى هستند كه قبل از ظهور امام زمان قيام بخونخواهى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مينمايند و قتله ايشانرا ميكشند كه محتمل است مراد مختار بن ابى عبيده ثقفى و اعوان او باشند و مراد از وعده حتمى خدا ظهور امام زمان است و مراد از عود غلبه بر اعداء رجعت حسينى است كه آن حضرت با هفتاد نفر از اصحاب بدنيا بر ميگردند در زمان حيات حضرت حجّت عليه السّلام و عيّاشى علاوه نموده كه امام حسين عليه السّلام بر مردم سلطنت ميكند تا موى ابرويش بر چشمش بريزد و ظاهرا مراد تطبيق امثال قضاياى واقعه در بنى اسرائيل باشد بر اين امّت و اللّه اعلم.

منبع اصلی:

تفسير روان جاويد، ج‏3، ص 345

تفسیر شریف لاهیجی : 

ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ پس بازگردانيديم براى شما دولت و غالبيت را تا غالب شويد عَلَيْهِمْ بر آن عباد كه مبعوث بر شما بودند و شما مغلوب ايشان شده بوديد وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ و مدد دهيم شما را بمالها و به پسران وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً و بگردانيم شما را بيشتر از روى عدد يعنى عدد شما را زياده از آنچه قبل از قتل بودند بگردانيم تا مجتمع شده بر خصماء و اعداء خود غالب آييد.

إِنْ أَحْسَنْتُمْ اگر نيكويى كنيد شما و اطاعت نمائيد حق سبحانه و تعالى را أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ نيكويى كرده باشيد مر نفسهاى خود را زيرا كه ثواب و اجر آن عايد بر نفسهاى شماست وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها و اگر بدى كنيد پس وبال و نكال آن بر نفسهاى شماست اگر چه مناسب درين جا «فعليها» بود بدل «فلها» اما بجهت رعايت عديل آن «لانفسكم» فلها فرموده در عيون اخبار الرضا از آن حضرت در تفسير «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» چنين روايت كرده كه

«ان اسأتم فلها ربّ يغفر لها»

مهدی در قرآن  041

يعنى و اگر بد كنيد شما پس مر نفس شما را پروردگارى هست كه مى‏آمرزد آن بدى را از او بنا برين «فلها» بمعنى خود است و احتياج بتوجيه ندارد فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ پس چون بيايد وعده عقوبت فساد دوم بفرستيم جمعى از عباد غلاظ و شداد ما را بر سر شما لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ تا آنكه بد سازند آن گروه رويهاى شما را يعنى چنان كنند كه آثار غم و اندوه بر بشره شما ظاهر و هويدا گردد بنا برين «ليسوؤا وجوهكم بعثنا عليكم عبادا لنا اولى بأس شديد ليسوؤا وجوهكم» خواهد بود و حذف اينكلام بواسطه اكتفاء بسابق است وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ و تا آن كه در آيند بعد از مغلوبيت شما بر بيت المقدس كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ چنانچه در آمده بودند عباد ما در نوبت عقوبت اول وَ لِيُتَبِّرُوا و تا ابتر و هلاك گردانند ايشان ما عَلَوْا آن چه را كه غالب شده‏اند بر آن تَتْبِيراً هلاك گردانيدنى بنا برين كلمه «ما» در «ما علوا» بمعنى «الذى» است و ضمير عايد بر آن محذوف، اى ما علوه و غلبوه، و ميتواند كه مصدرى باشد به اين معنى كه تا مستأصل كنند در مدت غلو و غلبگى خود مستاصل كردنى.

عَسى‏ رَبُّكُمْ واجب است پروردگار شما را أَنْ يَرْحَمَكُمْ اين كه رحم كند بر شما بعد از انتقام از شما اگر توبه كنيد وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا و اگر باز گرديد شما بر افساد بار ديگر باز گرديم ما در مرتبه ثالث بعقوبت وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً و گردانيديم ما دوزخ را براى كافران زندانى كه بيرون رفتن از آن ممكن نباشد يا گردانيديم جهنم را براى كافران فرشى پوشيده نماند كه چون حق سبحانه و تعالى ذكر فساد و مرتبه و احوال آن را مجملا ذكر كرده آنچه اهل تفسير ايراد كرده‏اند بنا بر عدم انتهاء آن بروايت معصوم اعتماد و اعتبار را شايسته نبود لهذا ما اعراض از ذكر آن تفاسير كرديم و آنچه در بيان آن از اهل بيت طيبين و طاهرين سلام اللَّه عليهم اجمعين روايت كرده بودند مثبت گردانيديم

فى روضة الكافى «عن ابى عبد اللَّه عليه السّلام فى قوله تعالى: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قال: قتل على بن ابى طالب و طعن الحسن عليهما السلام، وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً قال: قتل الحسين عليه السّلام، فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما: فاذا جاء نصر دم الحسين، بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ: قوم يبعثهم اللَّه قبل خروج القائم فلا يدعون و ترا لآل محمد صلّى اللَّه عليه و آله الا قتلوه، وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا: خروج القائم عليه السّلام، ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ:

خروج الحسين عليه السّلام فى سبعين من أصحابه عليهم البيض المذهب لكل بيضة وجهان المؤدون الى الناس ان هذا الحسين قد خرج لا يشك المؤمنون و انه ليس بدجال و لا شيطان و الحجة القائم بين أظهرهم فاذا استقرت المعرفة فى قلوب المؤمنين أنه الحسين عليه السّلام جاءت الحجة الموت فيكون الذى يغسله و يكفنه و يحنطه و يلحده فى حفرته الحسين ابن على عليه السّلام و لا يلى الوصى الا الوصى»

مهدی در قرآن  053

يعنى مراد از «وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» اينست كه ما وحى كرديم بسوى بنى اسرائيل در تورات اينمعنى را كه شما اى امت محمد و فساد عظيم در زمين خواهيد كرد: يكى قتل امير المؤمنين على بن ابى طالب و دوم طعن امام حسن در ساباط مداين عليهما السلام، و مراد از «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً» قتل امام حسين عليه السّلام است و مراد از «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» اينست كه هر گاه بيايد وقت ايفاء وعده اول از برانگيختن دو طايفه بر قاتلان امام حسين عليه السّلام كه عند اللَّه مقرر گرديده برانگيزانيم پيش از خروج قائم آل محمد عباد ما را كه صاحب شوكت و قوت سخت باشند و نگذارند كسانى را كه صاحب جنايت و ظلم باشند در حق آل محمد مگر آن كه آن را بكشند و بساط زمين را از لوث ايشان مطهر گردانند مانند مختار بن ابى عبيده ثقفى و اشباه آن و مراد از «وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا» اينست كه وعده بعثت طايفه ثانيه كه آن خروج قائم آل محمد است وعده‏ ايست ثابت و محقق چنانچه در آيه بعد ازين ميفرمايد كه:

 «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» بيان آن مى‏كند كه فاء «فاذا جاء» فصيحه باشد و بنا بر اين معنى آيه اينست كه پس چون بيايد وعده بعثت طايفه ديگر بفرستيم قائم ال محمد را و آنچه در ترجمه گفته ‏ايم معنى ظاهريست اللَّه اعلم و مراد از «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ» كرت و رجعت سيد شهدا است بنا برين مخاطب درين جا غير مخاطب در سابق است زيرا كه مراد از مخاطبين سابق اعداء اهل بيت‏اند و درين جا شيعيان ايشان، امام عليه السّلام ميفرمايد كه: رجعت كند حضرت سيد الشهدا عليه السّلام با هفتاد كس از اصحاب خود كه بر سر ايشان باشد خودهاى مزين بطلا كه هر خودى را دو رو باشد يعنى پيش و پس آن را طلا نشان و مصقل كرده باشند و آن هفتاد كس ميرسانند بسوى مردم كه اين شخص كه رجعت كرده امام حسين است تا آنكه اهل ايمان را شكى و شبه ه‏اى در خروج آن حضرت نماند و يقين كنند كه او دجال و شيطان نيست، بلكه حجت خداى تعالى است كه در ميان ايشان قائم شده پس چون ايشان معرفت بهم رسانند كه اين امام حسين است كه رجعت كرده پس صاحب الامر عليه السّلام فوت شود و حضرت امام حسين كه شهيد در معركه جهاد است و احتياج تغسيل و تكفين ندارد متعرض تغسيل و تكفين و تحنيط و بقبر گذاشتن حضرت صاحب عليه السّلام گردد زيرا كه متولى وصى نيست مگر وصى و محمد بن مسعود عياشى رحمه اللَّه تعالى در تفسير خود در آخرين حديث روايت كرده كه

 «ثم يملكهم الحسين عليه السّلام حتى يقع حاجباه على عينيه»

مهدی در قرآن  054

يعنى پس از فوت حضرت صاحب امام حسين عليه السّلام مالك عالم و آدم شود تا آنكه از غايت طول عمر موى دو ابروى آن حضرت بر دو چشم او افتد و على بن ابراهيم در تفسير خود چنين روايت كرده كه: «قوله: وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ، أى علمناهم ثم انقطعت مخاطبة بنى اسرائيل و خاطب امة محمد عليه و آله السلام فقال: لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ يعنى فلانا و فلانا و أصحابهما و نقضهم العهد وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً، يعنى ما ادعوه من الخلافة فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما، يعنى يوم الجمل بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ، يعنى امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه و اصحابه. فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ، اى طلبوكم و قتلوكم. وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا، يعنى يتم و يكون. ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ، يعنى لبنى امية على آل محمد وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً، من الحسين بن على و اصحابه فقتلوا الحسين بن على و أصحابه. لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ، يعنى يسوءوا وجوهكم وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ، يعنى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و اصحابه و امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه، وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً، اى يعلوا عليكم فيقتلوكم ثم عطف على آل محمد عليه و عليهم السلام فقال: عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ اى ينصركم على عدوكم. ثم خاطب بنى امية فقال:

وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا، يعنى ان عدتم بالسفيانى عدنا بالقائم من آل محمد وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً، اى جبا يحصرون فيه» و معانى اين حديث چون ظاهر بود بتفصيل آن نپرداختيم و اين حديث در تفسير بعضى آيات خصوصا در تفسير آيه «ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ» منافى حديث سابق است و چون در حديث وارد شده كه هر چه در زمان بنى اسرائيل و قوم موسى بوقوع انجاميده مانند آن از امت خير البشر عليه و آله صلوات اللَّه الملك الاكبر نيز واقع خواهد شد پس بنا برين ظاهر اينست كه اين احاديث تأويل اين آيات باشند و صريح آيات بيان فسادى باشد كه از بنى اسرائيل سرزده با متفرعات آن، اللَّه تعالى اعلم بحقائق كلماته و كلمات اوليائه.

منبع اصلی:

تفسير شريف لاهيجي، ج‏2، صص776- 780(نرم افزار جامع التفاسیر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *