مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: محال است کسی کافر شود، آن کافری که حقّ کفر است. آدم اگر کسی را نمیخواهد نباید غذایش را بخورد و نباید زیر آسمان او راه برود. کسی را میتوان پیدا کرد که این جور باشد؟
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: محال است کسی کافر شود، آن کافری که حقّ کفر است. آدم اگر کسی را نمیخواهد نباید غذایش را بخورد و نباید زیر آسمان او راه برود. کسی را میتوان پیدا کرد که این جور باشد؟ این است که میگویم: محال است کافر حقیقی وجود داشته باشد. کافر حقیقی در زمین و آسمان، در غیب و شهود پیدا نمیشود.
ببین مومن شدن چقدر راحت و آسان است. ولی نمیتوان کافر شد. چون نمیتوانیم، تسلیم شدیم. خیلی سر خود را این طرف و آن طرف زدیم. از هر طرفی میخواستیم فرار کنیم نشد. چاره ندیدیم و مسلمان شدیم، خدا را قبول کردیم. به زور مسلمانمان کرد، به زور مومن شدیم.
خدا خیر را به زور به ما میدهد. ولی برای شرّ، خودمان تلاش میکنیم. اصلا وجود ما شغلش شرّ آفرین است. خدا به ما خیر تزریق میکند. خیر را به ما دادهاند. خیال میکنیم خودمان قبول کردیم. از این طرف رفتیم دیدیم جلو ما در آمد، از آن طرف هم همین طور.
اگر انسان طلوع کند میبیند که با کتک، ایمان به حلقش ریختند، شراب محبّت به حلقش ریختند. نمیخواست بخورد با کتک به او دادند. انسان اگر دقیق شود میبیند این جور است. هر طرف رفتیم؛ افراط، تفریط، دیدیم سرمان به سنگ خورد. دیدیم اگر این وسط بایستیم هم سور ما به راه است، هم سرمان به دیوار نمیخورد. آن وقت تسلیم شدیم. مولوی میگوید:
در کف شیر نر خونخوارهای / غیر تسلیم و رضا کو چارهای
البته این بیادبی است. اهل محبّت جور دیگری میگویند، خیلی قشنگ:
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طرّه یاری گیرند
حافظ شیرین و قشنگ حرف میزند. مولوی یک مقدار پاچه ور مالیده است. قشنگ حرف نمیزند و الاّ حرفهای او قویتر است. حافظ ادب و حیا را مراعات کرده است. با لطافت سخن گفته است. میگوید:
این همه عکس مِی و نقش مخالف که نمود / یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
این لطافت و ادب است. خیلی شیرین کاشته است. امیدوارم همه شما با خدای خود و با ائمه(ع) اهل ادب باشید. هر چه ادب بهتر باشد انسان درباره کلام دوست انصاف میدهد. میشنود و اثر میگیرد. ذات او طالب میشود، دوست هم عطا میکند.
بازدیدها: 1