بسمه تعالی
دیدگاههای امام خمینی (ره) راجع به زنان
اینجانب به زنان پرافتخار ایران، مباهات می کنم که تحولی آنچنان در آنان پیدا شد که نقش شیطانی بیش از پنجاه سال کوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی شرافت آنان، از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاههای تبلیغاتی مزدورانش بر آب نمودند و اثبات کردند که زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهی نشده و با این توطئه های شوم غرب و غربزدگان آسیب نخواهد پذیرفت. هر چند در طول سلطنت غاصبانه پهلوی با آن بوق و کرناهای تبلیغاتی، به جز مشتی زنان مرفه طاغوتی و وابستگان ساواکی و سرسپردگی آنان دیگر قشرهای میلیونی زنان متعهد که اساس ملت مسلمانند، در دام فریب دلباختگان به غرب نیفتاده و با عمل خود در طول ۵۰ سال سیاه با روی سفید نزد خدا و خلق شجاعانه مقاومت نموده اند لکن در این تحول الهی اخیر، امید کوردلانی که قبله گاه خود را غرب نموده اند لکن در این تحول الهی اخیر، امید کوردلانی که قبله گاه خود را غرب می دانستند و اکنون هم می دانند، به طور قاطع و برای همیشه قطع نموده اند.
در جامعه زنها تحولی ایجاد شده که در مردها نیست. در جامعه زنها یک جور تحول عجیبی می بینم که بیشتر از تحولی است که در مردها پیدا شده و آنقدری که این جامعه محترم به اسلام خدمت کردند و در این زمان، بیشتر از این مقداری است که مردها خدمت کردند.
زنان باید همه از حریم خود و اسلام دفاع کنند من امیدوارم که شما (خواهران ) …هم در میدان تحصیل که یکی از امور مهمه است مجاهده کنید و هم در میدان دفاع از اسلام، این از مهماتی است که بر هر مردی، بر هر زنی، بر هر کوچک و بزرگی جز واجبات است. دفاع از اسلام، دفاع از کشور اسلامی، احدی از علمای اسلام، احدی از اشخاص که در اسلام زندگی کرده اند و مسلم هستند، در این جهت خلاف ندارند که این واجب است. آن چیزی که محل حرف است(قضیه) محل صحبت است، قضیه جهاد اولی است، آن بر زن واجب نیست، اما دفاع از حریم خودش، از کشور خودش، از زندگی خودش، از مال خودش و از اسلام، دفاع بر همه واجب است.
بانوان از صدر اسلام، همدوش مردان در جنگ شرکت داشتند.
بانوان از صدر اسلام، در صدر اسلام ، با مردان در جنگ ها هم شرکت داشته اند. مقام زن مقام والاست. عالیرتبه هستند، بانوان در اسلام بلند پایه هستند، ما می بینیم و دیدیم که زن ها، بانوان محترمات همدوش مردان بلکه جلوی مردان در صف قتال ایستادند، بچه های خودشان را از دست دادند، جوانان خودشان را از دست دادن و شجاعانه مقاومت کردند.
فداکاری و مقاومت زنان در جنگ تحمیلی، نظیر نداشت
مقاومت و فداکار این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آنقدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز بلکه شرمسار است. اینجانب در طول این جنگ، صحنه هایی از مادران وخواهران و همسران عزیر از دست داده دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد و آنچه برای من یک خاطره فراموش نشدنی است، با اینکه تمام صحنه ها چنین است، ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج دین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم. عظمت روحانی این صحنه و ارزش انسانی و نغمه های الهی آنان را نویسندگان، شاعران ، گویندگان، نقاشان، هنرپیشگان، عارفان ، فیلسوفان، فقهیان و هر کس را که شماها فکر کنید، نمی توانند بیان و یا ترسیم کنند، و فداکاری و خداجویی و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمی تواند با معیارهای رایج ارزیابی کند. و این روز مبارک، روز این زن و این زن هاست که خدایشان برای اسلام و ایران عظمت آن پایدار بماند.
زنان سربازان گمنام هستند
من وقتی که در تلویزیون می بینم این بانوان محترم را که اشتغال دارند به همراهی کردن و پشتیبانی کردن از لشگر و از قوای مسلح، ارزشی برای آنها در دلم احساس می کنم که برای کس دیگری نمی توانم قائل بشوم. آنها کارهایی که می کنند یک کارهایی است که دنبالش توقع اینکه یک مقامی داشته باشند یا یک پستی را اشغال کنند یا یک چیزی را از مردم خواهش کنند هیچ این مسائل نیست. بلکه سربازان گمنامی هستند که در جبهه ها باید گفت مشغول به جهاد هستند و ما اگر فایده ای از این جمهوری اسلامی نداشتیم، الا همین حضور ملت به همه قشرهایش در صحنه و نظارت همه قشرها در امور همه، این یک معجزه ای است که جایی دیگر من گمان ندارم تحقق پیدا کرده باشد و این یک هدیه الهی است که بدون اینکه دست های بشر در آن دخالت داشته باشند، خدای تبارک و تعالی به ما اعطا فرموده است. و ما باید قدر این نعمت را بدانیم و اقتدا کنیم به این زن ها و بانوان و بچه های پشت جبهه و آنهایی که در خود شهرهایی مخروبه، نیمه مخروبه حاضرند. ماها باید از اینها اخلاق اسلامی و ایمانی و توجه به خدا را یاد بگیریم.
تعلیم نظامی بانوان باید در محیط اسلامی انجام شود.
اگر دفاع بر همه واجب شد، مقدمات دفاع هم باید عمل بشود، از آن جمله قضیه این که ترتیب نظامی بودن، یاد گرفتن انواع نظامی بودن را برای آنهایی که ممکن است، این طور نیست که واجب باشد بر ما که دفاع کنیم و ندانیم چه جور دفاع کنیم، باید بدانیم چه جور دفاع کنیم…البته در آن محیطی که شما تعلیم نظامی می بینید باید محیط صحیحی باشد، محیط اسلامی باشد، همه جهان عفاف محفوظ باشد، همه جهات اسلامی محفوظ باشد.
اسلام مخالف شرکت زنان در ارتش نیست.
زنان همانطور که قبلا گفتم، می توانند در ارتش باشند. آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام می داند، فساد است، چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد فرقی نمی کند.
مادران مربی مردان و زنان بزرگ جامعه اند.
از شماست که مردان و زنان بزرگ تربیت می شود. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربیت می شود. شماها عزیز ملت هستید، پشتوانه ملت هستید، شماها در تحصیل کوشش کنید که برای فضایل اخلاقی، فضایل اعمالی مجهز شوید. شما برای آتیه مملکت ما جوانان نیرومند تربیت کنید، دامان شما یک مدرسه ای است که در آن باید جوانان بزرگ تربیت شود. شما فضایل تحصیل کنید تا کودکان شما در دامان شما به فضیلت برسند.
تربیت فرزند یک وظیفه الهی انسانی است.
دامن مادر بزرگترین مدرسه است که بچه در آنجا تربیت می شود، آنچه که بچه از مادر می شنود غیر از آن چیزی است که از معلم می شنود، بچه از مادر بهتر می شنود تا از معلم، در دامن مادر بهتر تربیت می شود تا در جوار پدر، تا در جوار معلم، یک وظیفه انسانی است ، یک وظیفه الهی است، یک امر شریف است، انسان درست کردن است.
بانوان محترم ! مسوؤلید، همه مسوؤلیم همه شما مسئول تربیت اولادها هستید، شما مسئولید که در دامن های خودتان اولادهای متقی بار بیاورید، تربیت کنید، به جامعه تحویل بدهید، همه مسئول هستیم که اولادها را تربیت کنیم لکن در دامن شما بهتر تربیت می شوند. دامن مادر بهترین مکتبی است از برای اولادها.
در تربیت فرزندانتان به آیه شریفه «اقرا باسم ربک » توجه داشته باشید شماها که مربی هستید یا می خواهید تربیت بکنید فرزندان خودتان را یا جامعه را، باید توجه به این آیه شریفه داشته باشید که «اقرا باسم ربک » می خواهید آموزش بدهید، آموزش پیدا کنید، قرائت کنید، با اسم رب باشد. با توجه به خدا باشد، با تربیت الهی باشد. اگر یک انسانی هم علت داشت و هم تربیت الهی داشت، این مفید خواهد شد برای مملکت خودش، و هرگز یک مملکتی از دست آن که آموزش و پرورش صدمه نمی بیند صدمه هایی که وارد می شود بر مملکت غالبا از این متفکرین بی پرورش، آموزش های بی پرورش واقع می شود. علم را تحصیل می کنند لکن تقوا ندارند، لکن پرورش باطنی ندارند، از این جهت عمال خارجی می شوند، از این جهت نقشه ها را برای فنای مملکت خودشان می کشند.
زنان تا وقتی که از غرب تقلید می کنند مستقل نخواهد شد تا این خانم ها شما را نمی گویم شما توده هستید، آن خانم ها را می گویم تا اینها توجهشان به این است که فلان چیز باید، فلان مد از غرب به اینجا بیاید، فلان زینت باید از آنجا به اینجا سرایت بکند، تا یک چیزی آنجا پیدا می شود اینجا هم تقلید می کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید نمی توانید آدم باشید و نه می توانید مستقل باشید اگر بخواهید مستقل باشید، اگر بخواهید شما را به اینکه یک ملتی هستید بشناسند و بشوید یک ملت، از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید هستید، آرزوی استقلال را نکنید.
زنان نباید گول جنایتکاران را بخورند .
آنها که زن ها را می خواهند ملعبه مردان و ملعبه جوان های فاسد قرار بدهند خیانتکارانند. زن ها نباید گول بخورند، زن ها گمان نکنند که این مقام زن است که باید بزک کرده بیرون برود، با سر باز و لخت. این مقام زن نیست. این عروسک بازی است، نه زن
زن در رژیم پهلوی به منزله یک کالا بود.
قلم های مسموم خطاکار و گفتار گویندگان بی فرهنگ در این نیم قرن سیاه اسارت بار عصر ننگین پهلوی زن را به منزله کالایی خواستند درآوردند و آنان را که آسیب پذیر بودند به مراکزی می کشیدند که قلم را یارای ذکر آن نیست. هر کس بخواهد شمه ای از آن جنایات مطلع شود، به روزنامهها و مجله ها و شعرهای اوباش و اراذل زمان رضاخان از روزگار تباه کشف حجاب الزامی به بعد مراجعه کند و از مجالس و محافل و مراکز فساد آن زمان سراغ بگیرد. رویشان سیاه و شکسته باد قلم های روشنفکرانه آنان و گمان نشود که آن جنایات با اسم آزاد زنان و آزاد مردان بدون نقشه جهانخواران و جنایتکاران بین اللمللی بود.
زنان در زمان پهلوی آسیب پذیرترین قشر جامعه بودند.
من می توانم بگویم که در زمان این پدر و پسر به بانوان ما بیشتر ظلم شد تا به سایر اقشار. شما شاید اکثرا یادتان نباشد که در زمان رضاشاه با بانوان چه کردند اینها، چه مصیبت هایی به بار آوردند با اسم اینکه می خواهیم ایران را نظیر اروپا مثلاً بکنیم، ایران را متجدد بکنیم، نصف از جمعیت ایران را می خواهیم در جامعه بیاوریم. با بانوان نمی دانید چه کردند.
آزادی زن مسلمان مغایر است با کشف حجاب مبتذل مگر می شود یک نفر مسلمان باشد و با این سطور کشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زن هایی ایران هم قیام کردند بر ضدش و تودهنی به او زدند که ما نمی خواهیم این طور چیزی را، ما باید آزاد باشیم و این مردک می گوید، آزادید لکن باید حتماً- آزادید اما باید حتماً- بدون چادر و بدون روسری توی مدارس بروید. این آزادی است؟
کشف حجاب زن بر خلاف مصلحت مملکت ما بود.اساس بر این بود که انحراف درست کنند، اساس بر اصلاحات نبود. اساس این بود که نگذارند یک مملکتی رشد بکند و لهذا از آن می فهمیم که آن کشف حجابی که رضا خان به ترکیه غرب و به ماموریتی که داشت، آن بر خلاف مصلحت مملکت ما بود.
به فساد کشاندن زنان هدف توطئه کشف حجاب بود. نقشه این بود که با توطئه کشف حجاب مفتضح در زمان قلدر نافهم، رضاخان این قشر عزیز را که جامعه را باید بسازند تبدیل کنند به یک قشری که فاسد کنند جامعه را و این نقشه نه اختصاصی به شما بانوان داشت بلکه جوانان مرد را هم همین طور بکشانند به مراکز فساد و آنطور که می خواهند آنها را تربیت کنند که اگر چنانچه کشورشان به دست هر کس بیفتد بی تفاوت باشند یا موید.
زنان ما در عصر پهلوی مصیبت های زیادی را تحمل کردند. در رژیم پهلوی آن نظامی که به بانوان محترم ایران شد، به مردها آن ظلم نشد. بانوانی که مقید بودند به اینکه بر طبق اسلام عمل کنند و موافق آنچه که اسلام امر کرده است زی خودشان را قرار بدهند، در آن رژیم در زمان رضا شاه به وضعی و در زمان محمدرضا به وضع دیگر زمان رضاشاه، که من یادم است و خوب است که شماها یادتان نیست آنچه بر بانوان گذشت قابل توصیف نیست. آن ظلمی که بر این قشر از ملت در آن دوران گذشت نمی شود بیان کرد. آن فشاری که بر اینها وارد شد و آن مصیبت ها که اینها تحمل کردند در زمان آن شاه فاسد نمی شود گفت که چه اندازه بود. در زمان محمد رضا آن عصر و آن وضع تبدیل شد به یک وضع دیگر که عمق جنایت زیادتر بوده از زمان او. او با قلدری و فشار و زدن و گرفتن و چادر پاره کردن و دست به گیس های زن ها گرفتن و کشاندن و اینها گذراند و این اساساً برخلاف عفت زن ها قیام کرد، یعنی بر خلاف همه چیز ایران، یکی اش هم زن های ایران بودند که اینها با یک وضع خاصی و با یک توطئه خاصی اینها را می خواستند که به فساد بکشند و عفت را از جامعه ما بردارند و به حمدا… بانوان ایران مقاومت کردند و جز یک دسته ای که جز دارو دسته خود آنها بودند و غربزده بودند و با رژیم او مناسب بودند، سایر خواهرها مقاومت کردند.
دیدگاههای امام خمینی در مورد فلسفه عزاداری و آفت های آن
حضرت امام خمینی به عزاداری مطلق و بدون شرح و تبیین اهداف و آرمان های نهضت حسینی معتقد نیستند همان گونه که تحلیل و تبیین مطلق اهداف و مقاصد انقلاب کربلا که فاقد جنبه عاطفی و احساسی یعنی محافل عزاداری و مرثیه سرایی باشد را نیز نمی پذیرند.
دین مبین اسلام دین عقلانیت است و ارزش و اعتباری که برای خردورزی قائل می باشد وصف ناپذیر است و نمی توان آموزه های مبتنی بر بزرگداشت جایگاه و منزلت عقل در این دین جامع و زندگی ساز را با دیگر ادیان و مکاتب فلسفی و فکری دنیا به مقایسه گذاشت زیرا محال است بتوان تعابیر زیبا و ژرفی که در فرهنگ و تفکر اسلامی درباره اهمیت و نقش محوری و حیاتی عقل و خرد آمده است با آنچه در دیگر ادیان و مکاتب وجود دارد شبیه و همانند یافت .
عقلانیت اسلامی خاستگاه اصلی وضع احکام و قوانین و نیز ارزش ها و فضایل اخلاقی و همچنین مراسم و مناسک دینی می باشد و به طور طبیعی همه این امور دارای فلسفه های خاص و آثار و ثمرات بزرگ و تحول زا و حرکت آفرینی می باشند که با حیات فردی و اجتماعی و سیاسی انسان ها مماس و مرتبط هستند.
بر مبنای اصل مزبور هر کدام از احکام و قوانین عبادی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی اسلام اولا در تمام صحنه های زندگی روزمره و دنیایی انسان حضور دارند. ثانیا دارای نقش تاثیرگذاری و تحول زایی می باشند و به این ترتیب نماز و روزه و دعا جهاد و نبرد و مبارزه خمس و زکات و انفاق حج و جمعه و جماعات تولی و تبری و هر قانون و تعلیم دیگر دارای فلسفه ها و آثار ارزشمند می باشند و نیز به همین طریق آداب و مناسک و مراسم و شعائر اسلامی دارای فلسفه و اثر و ثمر هستند.
عزاداری و مرثیه سرایی برای حضرت امام حسین (ع ) از جمله مراسم و شعائر بزرگ مذهب شیعه است که بنابر اصل قطعی و عقلانی تاثیرگذاری و ثمربخشی تعالیم اسلامی دارای فلسفه و آثار و ثمرات بزرگ و بسیار ارزشمند می باشد.
در متون دینی دستورالعمل های صریحی از ائمه اطهار(ع ) درباره ضرورت عزاداری برای حضرت امام حسین (ع ) ثبت و ضبط گردیده و برای این عمل اجر و پاداش های فراوان مقرر گشته است (۱ ) که بی تردید این توصیه های مکرر نشان از آثار ارزشمند عزاداری و مرثیه سرایی در سطح جامعه اسلامی دارد که عبارتند از زنده نگاه داشتن مکتب و راه و اهداف نهضت حسینی و در اهتزاز قرار دادن پرچم جهاد و مبارزه علیه طواغیت و یزیدهای زمان که قدرت های استکباری در هر عصر و زمان می باشند.
گریستن برای امام حسین (ع ) نیز باید با انگیزه ایجاد پیوند و ارتباط با اهداف و آرمان های والای حسینی صورت پذیرد و موجب گردد عواطف و احساسات با ارزش های والای نهفته در نهضت عاشورا رابطه برقرار کنند و انگیزه بگیرند و درس بیاموزند و حرکت آغازند.
حضرت امام خمینی همچنان که کامل ترین تحلیل ها را از قیام و نهضت حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) دارند جامع ترین بررسی ها و تحلیل ها را نیز درباره عزاداری امام حسین و فلسفه و آثار آن ارائه می دهند. آنچه در ذیل می آید نمونه هایی از دیدگاه های ژرف امام خمینی درباره فلسفه و ثمرات نهضت مقدس و تاریخی عاشورا می باشد.
۱ ـ « این خون سیدالشهدا است که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دسته جات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند . » (۲ )
در این رهنمود حضرت امام خمینی به زیباترین وجه به آثار روحی و عاطفی نهفته در حماسه های حسینی اشاره می نماید و در پی آن ضرورت نفوذ این آثار را در عزاداری و مرثیه سرایی ها متذکر می شود.
پیوند روحی و عاطفی با نهضت حسینی از این لحاظ حائز اهمیت بسیار می باشد که انسان با احساس و عاطفه زندگی می کند و این نعمت بزرگ الهی در کنار عقل و خرد موجب رشد و کمال و شکوفایی استعدادها و نیل به آزادی و رهایی از قیود و بندها می گردد.
انسان عقلانی مطلق خشک و متصلب است و نمی تواند زندگی سالم و بالنده ای داشته باشد همان گونه که انسان عاطفی مطلق نمی تواند زندگی صحیح و پویا و کمال رسانی را برای خود رقم زند. با این وصف فقط انسانی که آمیزه ای از « عقل » و « احساس » است و با دو بال خردورزی و احساس گرایی قصد طیران و پرواز در فضای بی کران زندگی را دارد موفق است و به مقصد خواهد رسید.
تمام مفاهیم فکری و نظری نهفته در نهضت عاشورا خاستگاهی چون عقلانیت دینی دارد و از دیگر سو همه ارزش ها و فضایل اخلاقی و رفتاری تسری یافته در این حرکت تاریخی خاستگاهی چون احساس گرایی دینی دارند و این هر دو درهم تنیده اند و با یکدیگر تعامل همگون و متقابل دارند.
امام خمینی در این رهنمود تصریح دارند که خون پاک و مطهر حضرت امام حسین (ع ) خون ملل مسلمان را به جوش می آورد و دسته جات و عزاداری های حسینی به تهییج مردم می پردازد و برای صیانت از مقاصد اسلامی مهیا می نماید و این تعابیر به طور دقیق نقش عزاداری ها را در دگرگون سازی عواطف و احساسات برای حاضر شدن مردم در عرصه های تقابل و تعارض با دشمنان و تلاش عملی به منظور حفاظت از اسلام و جوامع اسلامی آشکار می نماید.
۲ ـ حضرت امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران و باکیاست و تیزهوشی خاصی روح و محتوای اصلی عزاداری ها و دسته جات حسینی را به آنها بازگرداند و آن چه را که در طول سالهای مدید سیطره جهنمی و مرگبار رضاخان و پسرش محمدرضا به نسیان و فراموشی و به تعبیری بهتر به انحراف از هدف و مقصد دچار شده بود دیگربار احیا و زنده نمود.
امام خمینی پس از آفرینش تعابیر زیبا و پیام گزار در رهنمودهای خویش درباره محرم و عاشورا همچون محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری (۳ ) و ماه پیروزی خون بر شمشیر(۴ ) و ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند (۵ ) و ماهی که چون شمشیر الهی در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا است (۶ ) به نقش مجالس عزاداری حضرت امام حسین (ع ) اینگونه تصریح می نمایند :
« مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت برخیانت و حکومت اسلامی بر حکومت طاغوت است هر چه با شکوهتر و فشرده تر برپا شود و بیرق های خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم هر چه بیشتر افراشته شود . » (۷ )
این مجالس و محافل با شکوه هرچه بیشتر تشکیل گردید و عزاداریها در جهت و مجرای اصلی خود قرار گرفتند و اشعار و مراثی با محتوای غنی و آثاری چون اعلام انزجار علیه ظلم و ستم و ضرورت جهاد و مبارزه با سلطه ستمگران در هر عصر و زمان و نجات و رهایی دین از تحریفات و بدعت ها و برداشت های سطحی و قشری از تعالیم و قوانین دینی و نقش مخرب قدرت های استبدادی و استعماری در استحاله فرهنگی و سرکوب اهداف قیام و حماسه های حسینی به ظهور و عینیت درآمدند و زمینه ها را برای پیشرفت انقلاب اسلامی در همه مراحل و نزدیکی به ساحل پیروزی آماده و مهیا نمودند.
از دیگر آثار مجالس عزاداری حضرت امام حسین (ع ) در انقلاب اسلامی ایران وحدت و همبستگی تاریخی و بی نظیری بود که بین اقشار مختلف مردم ایجاد نمود و همه آنان را در زیر خیمه گاه حسینی به محبت و صمیمیت و اتحاد و اقتدار رساند و همین وحدت مقدس بود که یکی از عوامل حیاتی و محوری غلبه نهضت اسلامی بر رژیم شاهنشاهی پهلوی گردید.
حضرت امام خمینی با صراحت تمام در عبارات ذیل وحدت به وجود آمده در میان اقشار ملت مسلمان ایران و قدرت و صلابت ناشی از آن را که به پیروزی بر ظلم و فساد و تباهی سلسله منحوس پهلوی انجامید نتیجه قطعی مراسم و مجالس عزاداری حسینی معرفی می کنند : « تمام این وحدت کلمه ای که مبدا پیروزی ما شد برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد . » (۸ )
۳ ـ حضرت امام خمینی به عزاداری مطلق و بدون شرح و تبیین اهداف و آرمان های نهضت حسینی معتقد نیستند همان گونه که تحلیل و تبیین مطلق اهداف و مقاصد انقلاب کربلا که فاقد جنبه عاطفی و احساسی یعنی محافل عزاداری و مرثیه سرایی باشد را نیز نمی پذیرند.
امام خمینی عزاداری ها را همراه با شرح اهداف نهضت حسینی و انطباق آن با مسائل روز جوامع و سرزمین های اسلامی پذیرا می شوند و معتقدند که اگر بخواهیم از حماسه های حسینی حداکثر بهره وری های شایسته و مفید و راهگشا را به عمل آوریم و از این طریق بتوانیم جامعه ای رشد یافته و پیشرفته و مطابق با اصول و مبانی دین و تعالیم و قوانین جامع اسلامی بنیان نهیم باید از مجموعه جنبه های سیاسی و اجتماعی و روزآمد نهضت کربلاـ با تبیین اهداف و انگیزه ها و آرمان های این حرکت تاریخی ـ و مراسم پرشور و بالنده عزاداری و مرثیه سرایی ـ با بهره وری شایسته از عواطف و احساسات پاک و پیوند آن با ابعاد عاطفی حرکت و انقلاب حسینی ـ استفاده های منطقی و لازم و ضروری به عمل آوریم .
امام خمینی برای نیل به این هدف و مقصد اعلام نمودند : « اهل منبرـ ایدهم الله تعالی ـ کوشش کنند در این که مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامی و مسائل سیاسی ـ اسلامی مسائل اجتماعی ـ اسلامی و روضه را دست از آن بر ندارید که ما با روضه زنده هستیم . » (۹ )
مشاهده می کنیم که در این رهنمود هم ضرورت پرداختن به جنبه های سیاسی و اجتماعی نهضت حسینی به صورت یک وظیفه و تکلیف برای علما و وعاظ مطرح می شود و هم ضرورت برگزاری مراسم عزاداری به صورت مراثی و روضه خوانی های اصیل و مطابق با محتوای غنی و صحیح مطرح می گردد و علمای اسلام موظفند که این دو را در کنار هم به بهره برداری برسانند.
یکی از نتایج آمیخته شدن جنبه های سیاسی و روزآمد و جنبه های عاطفی و احساسی نهضت حسینی این است که مخاطبان برای فداکاری در راه دین و صیانت از مکتب حسین (ع ) مهیا می شوند و در این آمادگی فکر روشن و احساس صاف هر دو نقش اساسی دارند و از همین جا تحول و حرکت آغاز می شود. این نتیجه نهایی که ثمره کارکرد این هر دو جنبه از نهضت پرشور عاشورا و حماسه های جاودانه حسینی می باشد در کلام ذیل از امام خمینی متجلی گردیده است :
« به گویندگان اعلام می کنم که پس از گفتن « مسائل روز » « روضه و مرثیه » به سبک سابق اجرا کنند و ملت را مهیا کنند برای « فداکاری » (۱۰ )
۴ ـ همیشه چنین بوده و هست که تعالیم و ارزش ها و شعائر اسلامی در معرض هجوم آفات و آسیب های فراوان قرار گرفته و سعی شده از آثار شگرف و حرکت زای آن در عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی کاسته شود. این تهاجم در بستر تاریخ و از جانب قدرت های استکباری و اذناب و ایادی آنان در جوامع اسلامی صورت پذیرفته است و هم اینک نیز تداوم دارد.
علت شدت و فزونی این یورش ها و توطئه ها ـ که گاه به صورت پنهان و مرموز و گاه به شکل عیان و آشکار صورت می پذیرد ـ وقوع انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران است . از آنجا که این انقلاب بزرگ تاریخی توانست اسلام ناب محمدی (ص ) را دیگربار احیا نموده و تعالیم رهایی بخش آن را در متن زندگی انسان به تسری درآورد و به ویژه قوانین و دستورالعمل هایی همچون « جهاد » با جبهه استکبار در همه اعصار و زمان ها و جلوگیری از تعدی و تجاوز و غارت منابع ثروت ملی و تامین استقلال و تمامیت ارضی سرزمین های اسلامی را از برنامه های محوری و اساسی خود قرار داد استعمارگران و سران نظام های سیاسی سیطره جو از جمله آمریکا و انگلیس و اسرائیل با تحرکات عملی و تخصیص بودجه های کلان برای جلوگیری از رشد قوانین و شعائر آگاهی بخش مذهبی سعی در مسدود نمودن راه پیشرفت امواج اسلام گرایی در کشورهای منطقه که حافظ منافع آنها بوده و هستند بر آمدند و از همین روست که سازمان جاسوسی آمریکا به کمک سازمان های جاسوسی انگلیس و اسرائیل یکی از فعالیت مرموز خود را به نفوذ در مراسم و محافل عزاداری و مرثیه سرایی اختصاص دادند تا به این وسیله مردم مسلمان را از فرهنگ عاشورا و جهاد و شهادت دور سازند و از همین جا یکی از محورهای تحرک خود را تلاش برای نشر خرافات در این مراسم قرار دادند!
طبیعی است که این تحرکات به نتیجه و ثمر نشست و متاسفانه توسط گروه های مخفی و خیانتکاری این هدف استعماری جامه عمل به خود پوشید!
حضرت امام خمینی به این دلیل به توصیه های مکرر برای انجام عزاداری های آگاهانه و همراه با مطرح کردن مسائل سیاسی روز می پردازند که از این طریق مراثی و نوحه سرایی ها از مجرای اصلی خود خارج نشوند و در دام خرافه های مجعول توسط قدرت های استعماری و عوامل آنان گرفتار نگردند.
علاوه بر روش مزبور برای مقابله با نشر خرافات و اوهام در عزاداری ها حضرت امام به صراحت نیز اعلام می نمایند که در مراسم عزاداری و مرثیه سرایی مسائل ناروایی توسط عناصر مرموزی وارد شده است که باید تصفیه شود . (۱۱ )
براساس این دو روش و شیوه عملکرد امام خمینی همه اندیشمندان اسلامی و علمای آگاه و جریان شناس موظف هستند همواره و در هر عصر و زمان از یک سو مانع نشر و ترویج مراسم و مراثی یک جانبه و فاقد آگاهی بخشی های سیاسی درباره اهداف و انگیزه های نهضت حسینی و انطباق آن با مسائل روز و مشکلات جوامع اسلامی گردند تا به این وسیله مدایح و مراثی به صورت زنده و پویا و پیام رسان از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند. و از سوی دیگر به طور صریح و آشکار موضوع خطر و آسیب نفوذ و راهیابی خرافات و اوهام را در نوحه سرایی ها و دستجات عزاداری اعلام نمایند.
تردیدی وجود ندارد که حرکت در این مسیر با مخالفت ها و اعتراض ها و حتی دشنام و فعالیت های مخرب اهل جهل و جمود ـ که البته ملعبه دست بازیگران سیاسی پشت پرده هستند و بدون آن که خود بدانند با تحریکات آنان به تلاش های ضد اسلامی علیه آزاداندیشان و دلسوختگان دین اهتمام می ورزند ـ همراه می باشد لکن درد آشنایان و تلاشگران خالص و صادقی که به جهاد فکری در این عرصه می پردازند می دانند که این راه باید با شجاعت و شهامت و بدون بیم و هراس پیموده شود و در هیچ شرایطی نباید این پیام قرآنی فراموش شود که :
« یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم »
« تلاشگران الهی در راه خدا مجاهده و فعالیت می کنند و از ملامت و سرزنش هیچ کس بیم و هراس ندارند .»(۱۲)
گریستن برای امام حسین (ع ) باید به قصد ایجاد پیوند و ارتباط با اهداف و آرمان های حسینی صورت پذیرد و موجب گردد عواطف و احساسات با ارزش های نهفته در نهضت عاشورا رابطه برقرار کنند و انگیزه بگیرند و حرکت آغاز کنند.
عقلانیت اسلامی خاستگاه اصلی وضع احکام و قوانین و نیز ارزش ها و فضایل اخلاقی و همچنین مراسم و شعائر دینی می باشد و به طور طبیعی همه این امور دارای فلسفه های خاص و آثار بزرگ و تحول زا می باشند که با حیات فر دی و اجتماعی و سیاسی انسان ها مماس و مرتبط هستند.
عقلانیت دینی و احساس گرایی دینی هر دو در هم تنیده اند و با یکدیگر تعامل همگون و متقابل دارند و نباید هیچ کدام از آنها مطلق و از هم منفک شوند که انسان آمیزه ای از « عقل » و « احساس » است و با این دو « بال » قادر به پرواز است .
اگر چه مطرح کردن جنبه های سیاسی نهضت عاشورا در محافل حسینی روشی برای جلوگیری از نشر خرافات محسوب می شود لکن شیوه مستقیم و مقابله صریح با نفوذ تحریف و خرافه در مدایح و مراثی نیز بسیار ضروری و حیاتی می باشد.
پاورقی :
۱ ـ در شرح سیره و روش ائمه اطهار(ع ) آمده است که آن مطهران با دقت و مراقبت خاصی به عزاداری برای حضرت امام حسین (ع ) می پرداخته اند و همواره شیعیان را به انجام مراثی و نوحه سرایی ترغیب می نموده اند. از جمله حضرت امام سجاد(ع ) و حضرت امام محمدباقر(ع ) و حضرت امام جعفرصادق (ع ) در این امر اهتمام ویژه داشته اند.
در روایات شیعه نیز درباره عمل به این سنت دستورالعمل هایی از جانب امامان معصوم (ع ) نقل شده است که از آن جمله است این سخن حضرت امام صادق (ع ) که فرمود : « هرکس شعری برای حسین (ع ) بسراید و پس از آن خود بگرید و ده نفر را بگریاند بهشت جاودان بر او نوشته می شود. »
۲ ـ صحیفه امام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی جلد ۵ ص ۳۳۱
۳ ـ همان مدرک ص ۷۵
۴ ـ همان مدرک
۵ ـ همان مدرک
۶ ـ همان مدرک ص ۷۶
۷ ـ همان مدرک
۸ ـ همان مدرک جلد ۱۷ ص ۵۵
۹ ـ همان مدرک جلد ۱۳ ص ۳۳۰
۱۰ ـ همان مدرک جلد ۱۵ ص ۳۳۱
۱۱ ـ کشف الاسرار اثر امام خمینی ص ۱۷۳
۱۲ ـ قرآن کریم سوره مائده (۵ ) آیه ۵۴
در ارزیابی قیام عاشورا ، برخی اساساً منکر وجود صبغه سیاسی برای قیام عاشورا شده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین امور در شان انبیا و اولیا (ع) که برای هدایت خلق آمده اند نیست.
برخی نیز اهدافی در مرتبه دوم و سوم اولویت را جزء علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر نموده اند. بعضی نیز نتوانستند میان سیاسی بودن حرکت به انگیزه به دست گرفتن حکومت را با آگاهی حضرت (ع) از فرجام کار وفق دهند و راه انکار آگاهی تفصیلی حضرت (ع) به سرنوشتی که جز شهادت نیست را در پی گرفته اند . صاحب جواهر (رض) این قیام را حرکتی اسرار آمیز می داند که نمی توان تفسیری بر اساس ملاکهای جاری در فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان که تنها راه باقیمانده برای حضرت (ع) را همین می دانند و الا دچار سرنوشتی بدتر و دردناکتر می شد انگیزه اصلی را باید در این شمرد که حضرت (ع) برای نجات ازآن وضعیت فجیح تر ، از باب اهم و مهم این را برگزید؛ راهی که البته توانست ثمرات دیگری را نیز چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه حضرت امام خمینی (قده) برآن تاکید ورزیده و درعمل خویش نیز به وضوح نشان داد ، بسیار فراتر و متقاوت با تحلیل های انجام شده است ، چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسایل اجتماعی و کلامی.
ساختار تحلیل فقهی – اجتماعی امام مبتنی بر عناصر مهم زیر است :
۱- حرکت امام (ع) یک حرکت کاملا سیاسی و حساب شده در جهت برپایی حکومت اسلامی وبه عنوان ادای یک تکلیف بود.
۲- آگاهی امام (ع) به شهادت ،مانع این حرکت نبود، یعنی امام (ع) درعین علم به شهادت خود به سرنوشت قیام به انگیزه یاد شده حرکت نمود.
۳- مصالح عالیه و پراهمیت اسلام درهیچ شرایطی نادیده گرفته نمی شود و عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تکلیف نمی گردد. خسارت وضرر جانی را نیز باید برای چنین اموری پذیرفت و این یک تکلیف شرعی است.
۴- این قیام و اقدام امام (ع) کاملا قابل تاسی و به عنوان یک الگو، برای همیشه و برای همه مسلمانان است.
با عنایت به اصول یاد شده به راحتی می توان از وجهه تحلیل و دیدگاه حضرت امام (قده) به ارزیابی و پاسخ نظراتی که گذشت پرداخت.
امام راحل (قده) از دیرزمان و به مناسبتهای مختلف درموضع یک فقیه بزرگ و مرجع تقلید و به عنوان راهبرد جامعه اسلامی،عناصر یاد شده را در سخنان و نوشته های خویش آورده است و حرکت و مبارزات خود را نیز با همین جانمایه به سرانجام رساند. آنچه از آن بزرگوار در پی می آید ، اصول یاد شده را به گونه ای روشن بیان می کند.
عاشورا ، الگویی برای همه
هر چه درتحلیل بزرگانی چون فقیه نامی شیخ محمد حسن نجفی ، صاحب کتاب عظیم جواهر الکلام ،قیام سید الشهدا(ع) به عنوان تکلیفی ویژه آمده است که جزء اسرار الهی به شمار می رود و با قواعد وظواهر ادله همخوانی ندارد واز این رو نمی تواند به عنوان یک مستند فقهی مطرح گردد ولی این تحلیل از نظر گاه فقهی بزرگانی چون علامه حلی، شهید ثانی، محقق ثانی، صاحب ریاض و درنهایت، حضرت امام خمینی نمی تواند پذیرفته باشد.
اگر پذیرفتیم که قیام حضرت (ع) درچارچوب قواعد و ادله موجود فقهی قابل تحلیل و تفسیر می باشد ، قهر نباید آن را تکلیفی ویژه حضرت (ع) دانست . علاوه بر این که دلایل بسیاری نیز در دست است که به وضوح نشان می دهد حرکت وقیام سید الشهدا(ع) یک مصداق کامل از ادله و قواعد عامی است که در متون اسلامی ما موجود است و خود به عنوان یک الگو وحجت شرعی برای دیگران به شمار می رود.
طبعاً درمحدوده این بحث جای پرداختن تفصیلی به همه این موارد نیست. اما ذکر مواردی چند، می تواند شاهدی برمدعای یاد شده باشد و دستمایه ای برای بررسی بیشتر و طبعاً ااگر حضرت امام خمینی ، به روشنی تمام و با تاکید زیاد، بارها براین حقیقت پای فشرده اند که حرکت سیدالشهدا(ع) یک الگو و حجت به شمار می رود، از جمله بر اساس همین نمونه هاست.
امام خمینی قیام سید الشهدا(ع) را یک اسوء تمام عیار می داند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکلیف دینی، کاملاً باید سرمشق قرار گیرد. امام نه تنها فلسفه قیام و شهادت سید الشهدا(ع) را قابل درک و منطبق برموازین جاری درفقه می داند ،بلکه به عنوان یک” حجت بالغه شرعی” می شمارد که باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد و از همین رو است که تبلیغ و هدایت جامعه به این حجت شرعی را وظیفه متولیان ارشاد و هدایت جامعه می شمارد:
” آنچه که سید الشهدا(ع) عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که اول وقت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شده و برای اسلام حاصل شده ، (روحانیون ) به (برای) مردم روشن کنند و بفهمانند به همه که مساله مجاهده درراه اسلام است آن است که اوکرد، می دانست که با یک عده قلیل ، کمتر از صد نفر، نمی شود مقابله با یک همچون ظالمی دارای همه چیز کرد.”(۱)
و در جایی دیگر می فرماید:
” مگر نه آن است که دستور آموزنده ” کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا” باید سرمشق امت اسلامی باشد . قیام همگانی درهر روز و درهر سرزمین عاشورا قیام عدالت خواهان با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ درمقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود ودستور آن است که این برنامه ،سرلوحه زندگی درهر روز و درهر سرزمین باشد”.(۲)
درالگو سازی و معرفی حرکت سید الشهدا(ع) به عنوان یک سرمشق ،اگر نبود جز حجم بسیار وسیع و متنوعی از روایات و رهنمودهایی که در جهت احیا و زنده داشتن نام و قیام حضرت (ع) و برائت جستن از کسانی که در مقابل وی ایستادند یااو را یاری نکردند ،از طرف اولیای دین، صلوات الله علیهم ، وارد شده است، همین امر درالگو بودن و قابل احتجاج بودن قیام سید الشهدا(ع)کفایت می کرد.
تنها مروری اجمالی بر فهرست رهنمودها ، دستورالعملها و تاکیداتی که از جانب آن بزرگواران درزمینه های مختلف موضوع کربلا وقیام سید الشهدا(ع) در کتابهای حدیثی وارد شده و از نظر گذراندن آن همه ارزش، پاداش و ثوابهای که برای انواع زیارت ، گریه و عزاداری و تربت کربلا و حتی آبی فرات ،بیان شده است ونگاهی کوتاه به محتوای متونی که به عنوان زیارت حضرت (ع) نقل شده ،همه وهمه ،به خ وبی گواه بر حقیقتی است که حضرت امام خمینی بارها برآن تاکید ورزید و آن را مبنای حرکت خویش درانقلاب اسلامی قرار داد.
اگر ملاحظه شود که به عنوان مثال ، تنها در خصوص خاک کربلا حدود یکصد روایت به شکلهای گوناگون عظمت و ارزش آن را بازگو می کند و توجه شود که چگونه این خاک مقدس ،قرین حیات یک شیعه ازولادت تا مرگ ،درهر صبح و شام می شود ، کام اوبا آن تربت برداشته می شود و کفن او با آن بسته می گردد. و حتی نحوه برگرفتن این خاک از زمین کربلا آموزش داده شده و دعای ویژه ای نیز برای آن منظور می شود. اذعان خواهیم کرد که حرکت امام حسین (ع) تنها یک مرز میان خدای تبارک و تعالی و وی نبوده است. بلکه موضوعی قابل فهم و قابل استدلال و مصداقی از رهنمودهای کلی دین است و طبعاً مصداقی از رهنمودهای کلی دین است وطبعاً قابل پیروی و احتجاج می باشد.
به عنوان مثال ، اگر به مقایسه ای که در خود روایات درخصوص ارزش زیارت سید الشهدا(ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود و یا به معادلهایی که برای یک قطره اشک وحتی خود را گریان نشان داده ذکر شده توجه شود حقیقت یاد شده بیشتر نمایان خواهد شد.
با هر روی حجم گسترده ای که احادیث و دستورالعملها که درخصوص سید الشهدا(ع) و مسایل مربوط به ویدرابواب مختلف کتابهای حدیثی و حتی فقهی ما وجود دارد، منبعی الهام بخش و بسیار گویا درتلاش اولیا دین، صلوات الله علیهم ، برای الگوسازی قیام امام حسین (ع) می باشد.
علاوه بر این ،بازگویی نمونه هایی از سخنان خود سید الشهدا(ع) که فلسفه و انگیزه حرکت خویش را بیان می کند، به خوبی می تواند این رکن تحلیل قیام عاشورا را از منظر امام خمینی ، یعنی الگو بودن آن روشن کند.
چرا که استدلال حضرت (ع)درلزوم این حرکت وپاسخ او درمقابل آنان که تلاش می کردند حضرت را از این حرکت باز دارند تنها همان جریان خواب دیدن پیامبر اکرم (ص) و این گفته حضرت (ص) که خداوند خواسته است تو راکشته ببیند بود، برای مدعای بزرگانی چون مرحوم صاحب جواهر می شدمحملی ارایه کرد؛ اما پر واضح است امام (ع) بارها با تکیه بر اصول و مبانی پذیرفته شده و قطعی دینی ،به تحلیل و تبیین حرکت خود پرداخته است و استدلالها و پاسخها سربسته ولی محدودی مانند خواب یاد شده را تنها درشرایطی ویژه که حرکت حضرت (ع) درنگاه مخاطب ،هیچ توجیهی نمی توانست داشته باشد ،ارایه شده است.
بنا براین ، اگر سید الشهدا(ع) درتبیین و توجیه حرکت خویش با عنوان نمونه، به مسایلی چون لزوم امر به معروف و نهی از منکر ،مبارزه با ظلم استیفای حقوق ،اصلاح جامعه ، حق طلبی و دفع فساد می پردازد و اینها را مبنای استدلال خود قرار می دهد ،روشن است مسایل و احکامی را مبنای استدلال وحرکت او ندارد و جزء ارتکازات دینی و قطعی مخاطبان بوده است.
تلاش حضرت (ع) دراین روشنگریها این بود که حرکت خویش را از مصادیق این کلیات معرفی کند وقهراً از دیگران نیز بخواهد که دراین قیام به او بپیوندند و گرنه ، اصولاً فراخوانی دیگران و استدلال به مرتکزات اعتقادی آنان ، چه وجهی می توانست داشته باشد و در چارچوب کدام یک از وظایف آنان قرار می گرفت؟
به نظر می رسد نقش دلیل آوردن حضرت (ع) و تکیه کردن بر اصول و مبانی پذیرفته شده درارتکازات اسلامی و اعتقادی جامعه آن روز ،گواه روشنی بر تلاش امام (ع) در تطبیق حرکت خویش برآموزه های دینی و در نتیجه الگو بورن آن می باشد. حتی اگر دراین بحث به نوع استدلالها و تحلیلهای حضرت (ع) نیز پرداخته نشود، بااین حال ،نمونه هایی که به دنبال می اید تاکید براین حقیقت است.
دروصیت نامه ای که سید الشهدا(ع) هنگام خروج از مدینه برای برادرش محمد بن حنفیه نوشت(۳) امام(ع) تاکید می کند که من از سر مفسده جویی و دنیا طلبی و هواخواهی و ستم از این شهر بیرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پیامبر (ص) امربه معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب مسیر پیامبر (ص) و امیرالمومنین(ع) را انگیزه حرکت خویش می شمارد:
” و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید آن امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب (ع)”.
و اینها همه مفاهیم و حقایقی است قابل فهم و پیروی برای همه مسلمانان طبعاً کسی نمی تواند بگوید که حرکت اصلاح طلبانه نکن ،یا کاری به امر به معروف و نهی از منکر نداشته باش و با روش و سیره پیامبر (ص) و علی (ع) را پیروی نکن. اگر برخی نیز مخالف می کردند ناشی از تردید در ثمر بخشی یا تطبیق در مصداق بود ویا آن گاه که با سپاهیان حر و محدودیتهایی که ایجاد کردند مواجه می شود،
درمیان یاران خویش به سخنرانی و تحلیل وضعیت جامعه و شرایط فراهم آمده می پردازد و خطاب به اصحاب خود، درتوجه دادن به موقعیت و مسوولیت خطیری که در آن قرار دارند، به مساله حق گریزی و باطل خواهی موجود در جامعه اشاره می کند و آن را به گونه ای می بیند که مومن را مشتاق مرگ می کند و مرگ را برای خود سعادت می شمارد و زندگی با ظالمان را ننگ و خواری ،امام (ع) پس از حمد و ثنای الهی می فرماید:
” انه قدر نزل من الامر ما قد ترون ،و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و الم یبق منها الاصبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الولیل الا ترون الی الحق لا یعمل به، والی الباطل لا یتناهی عنه ، لیرغب المومن فی لقاء ربه حقا حقا، فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما.”
” شرایط پیش آمده را می بینید و دنیا جدا دگرگون شده و چهره ای ناپسند گرفته و خوبی به آن پشت کرده است و آن از جرعه ای جز ته مانده ظرف ،نمانده و زندگی بی ارزش چون چراگاهی خشک و سنگلاخ. آیا به حق نمی نگرید که عمل نمی شود و باطل که از آن پرهیز نمی گردد! به راستی که مومن باید مشتاق ملاقات پروردگار باشد، من که مرگ را جز خوشبختی وزندگی با ستمکاران را جز نکبت نمی بینم”.
چهره ای که امام (ع) از جامعه و شرایط موجود ترسیم می کند ، به ویژه با توجه دادن یاران خویش به جایگاه حق و باطل دراین جامعه و با تاکید برموقعیتی که یک ” مومن” درچنین فضایی دارد، طبیعی است که تنها برای موجه ساختن و تحلیل حرکتی که ویژه حضرت (ع) است ودیگران را با آن کاری نیست ،نمی باشد و هر چندان امام (ره) بینش خویش نسبت به زندگی درچنین جامعه ای را بازگو می کند و مرگ را سعادت می شمارد اما او درواقع یک قاعده را ارایه می دهد.
نمونه دیگر سختی است که امام (ع) درمنزل بیضه ،خطاب به کوفیانی که به همراه حربن یزید ریاحی برای ممانعت ازورود حضرت (ع) به کوفه آمده بودند بیان فرمود،
امام (ع) دراین سخنان ،پس از حمد و ستایش الهی ،در تبیین ضرورت مبارزه با دستگاه بنی امیه وجلوگیری از فساد و ستم و احیا حدود و احکام الهی و ایجاد حکومت عدل ، سختی از پیامبر اکرم(ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانیت موضع خویش و ضرورت این قیام می گیرد و خود را بیش از همه مسوول و موظف به عمل کرد ن به مفاد سخن رسول خدا(ص) می شمارد.
و آنگاه به موضوع نامه ها و دعوتهایی که از جانب آنان ارسال شده و مفاد بیعتی که با وی کرده بودند اشاره می کند و یادآور می شود که اگر بر پیمان خویش هستند که خوب او حسین بن علی است! واگر چنین نمی کنند و پیمان از سر خویش برداشته اند ،البته از چنین مردمی با آن پیشینه ، امری بعید نیست و به هر حال نتیجه سوء عهد شکنی به خود آنان برمی گردد.
متن سخن حضرت (ع) چنین است:
” ایها الناس ! ان رسول الله (ص) قال : من رای سلطانا جائز مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله ،مخالفا لسنه رسول الله (ص) ، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکواطاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالقی و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من اتثنی کتبکم و قدمت علی رسلکم بیعتکم انکم لا تسلمونی ولا تخذلونی ،فان تممتم علی بیعتکم تصیبوا رشد کم ، فانا الحسین بن علی و ابن فاطمه بنت رسول الله (ص) نفسی مع انفسکم واهلی مع اهلیکم ، فلکم فی اسوه و ان لم تفعلوا و نقضتم عهد کم و خلعتم بیعتی من اعناقکم فالعمری ما هی لکم بنکر، لقد فعلتموها بابی واخی و ابن عمی مسلم ،و المغرور من اغتربکم فحظکم اخطاتم و نطییکم ضیعتم ” ومن نک بنکث علی نفسی و سیغنی الله عنک ” و السلام علیک و رحمه الله و برکاته “.(۵)
استدالال امام (ع) به سخن پیامبر (ص) در خصوص ضرورت مبارزه با حکومت جور و فاسد و معرفی بنی امیه و دستگاه یزید به عنوان مصداقی روشن از این حیث به خوبی نشان می دهد که امام (ع) دست به اقدام و حرکتی زده است که درچارچوب قواعد کلی ومسوولیتهای اسلامی تفسیر و تحلیل می گردد واز این رو ازآنان می خواهد که درهمین چارچوب او را یاری کنند اگر تنها وظیفه ای ویژه حضرت (ع) ورمزی میان او و خداوند بود که دیگران را با آن کاری نیست ، این بیانات ازناحیه حضرت (ع) چه توجیهی می توانست داشته باشد .
آنچه حضرت امام خمینی به گونه ای گویا وزیبا با اشاره به دستور آموزنده “کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا” برآن تاکید ورزیده است دراشاره به همین حقیقت است که قیام سید الشهدا(ع) یک الگوی تمام عیار و قابل پیروی برای دیگران درتمام دوره ها می باشد. ایشان بار دیگر براین حقیقت ،این گونه تاکید می فرمایند:
” دستور است این، دستورعلی امام حسین (ع) دستور است برای همه؛ ” کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا” دستور است به این که هر روز درهر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را ،امام حسین (ع) باعده کم ، همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و گفت: هر روز باید درهر جا این محفوظ بماند”(۶)
آنچه حضرت امام خمینی (قده) درباره حادثه کربلا ابراز فرموده است ،بسیار بیش از فرازهای یاد شده است ،از آنچه ذکر شده به خوبی می تواند دیدگاه ایشان را در برابر نقطه نظرات و دیدگاههای فقهای بزرگ چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از این نگاه به نقد و ارزیابی آنها پرداخت.
جمع بندی دیدگاه امام خمینی (ره)
۱- حرکت سید الشهدا(ع) یک اقدام کربلا سیاسی بود که حضرت(ع) شرعا خود را مکلف به آن می دانست .
۲- هدف نهایی از فلسفه وجود این قیام ، تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود و فهم این فلسفه و درک علل قیام، دوراز دسترس و خارج از توان ما نیست .
۳- این حرکت ،یک اقدام کاملا انتخابی و به تشخیص خود امام (ره) بود وعملا راه برای سازش با دشمن نیز برای او باز بود.
۴- مصالحه و ساز ش با دشمن برخلاف مصلح اسلام و جامعه اسلامی بود.
۵- حضرت (ع)کاملاً به سرنوشت ، حرکت ، آگاهی داشت و به حسب معمولی نیز نتیجه ای جز کشته شدن پیش بینی نمی شد.
۶- آگاهی امام (ع) ازسرنوشت قیام ،مناقاتی با لزوم جهاد برای برپا یی حکومت ومبارزه با ظلم ندارد.
۷- قیام امام (ع) یک حجت شرعی و الگوی فقهی و عملی برای همه دوره ها و تمام سرزمینهای و نه تکلیفی مختص آن حضرت (ع).
۸- درتعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه ،تقدم با جامعه است و فرد باید فدای جامعه گردد.
۹- قواعد نفی عسر و خرج ونفی ضرر، درامور مهمی که اسلام عنایت ویژه به آن دارد جاری نیست.
۱۰- حتی با فرض صدق عنوان ” القاء در تهلکه ” نسبت به قیام عاشورا دلیل حرمت آن ، شامل مواردی چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشکیل نظام عدل نمی گردد.
۱۱- آنچه ملاک اصلی درجنگ وصلح است، انجام تکلیف است نه کمی وزیادی نیرو ونه پیروزی وشکست .
۱۲- سید الشهدا(ع) درهر حال خود را پیروز می دانست ،چرا که ملاک پیروزی ،انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود.
اینک با توجه به محورهای فوق می توانیم به ارزیابی دقیقتر نسبت به دیدگاههای فقهی مطرح شده بپردازیم و بدین سان بود که فقه بزرگ امت اسلامی ،حضرت امام خمینی (ره) درهای جدیدی را درتحلیل صحیح و بهره برداری کامل و اساس از قیام سید شهیدان عالم ،حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) گشودو روزنه هایی را که فقهای پیشین نشان داده بودند به راههای همواری مبدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط وفقاهت و دیگر ره جویان مباحث دینی – اجتماعی ، گامهایی استوار بردارند.
پی نوشت ها :
۱- صحیفه نور، ج ۱۷ ص ۶۱
۲- صحیفه نور، ج ۹ ص ۵۷
۳- به نقل از بحارالانوار ، ج ۴۴ ص ۳۲۹
۴- بحارالانوار ،ج ۴ ص ۳۰۴
۵- تاریخ طبری ، ج ۴ ص ۳۰۴
۶- صحیفه نور، ج ۱۰ ص ۳۱
دیدگاه های انسان شناختی قرآنی امام خمینی
بررسى کلى تاریخ بشر نشان مى دهد که همواره پرسش هاى اصلى انسان سه محور اساسى را شامل مى شده است: خدا, انسان و جهان. اگر چه به نظر مى رسد اولین پرسش ها در بابِ انسان مطرح شده باشند, چرا که او ابتدا به حکم قوه عقل به بدیهى ترین امور یعنى حضور خویش پى مى برد.
پژوهش حاضر در پى یافتن یکى از پاسخ هایى است که به آن پرسش ها داده شده است. اندیشه هاى امام خمینى درباره انسان موضوع اصلى این مقاله را تشکیل مى دهد, هر چند ناگزیر هستیم به هنگام طرحِ رابطه وجودیِ انسان با خدا از خداشناسیِ ایشان و به ضرورتِ وجودِ بحث جایگاه وجودیِ انسان در عالم هستى از دیدگاه هاى جهان شناسى معظم له سخن بگوییم. منظور از انسان شناسى رشته اى پژوهشى است که چارچوبى کلى از وجود انسان, ارکان و اجزاء هستى او, قوا و استعدادهایش, جایگاه او در سلسله مراتبِ موجودات, ارتباطش با خداوند و جهان و… به دست مى دهد.
پژوهش براى یافتن پـاسخ موضوعات یـادشده از راه هـاى گوناگونى ممکن است:
- روش تجربى ۲٫ روش شهودى ۳٫ روش تعقلى ۴٫ روش نقلى.
هریک از این شیوه ها باعث پدید آمدن انسان شناسى هایِ متفاوتى شده اند. انسان شناسى هاى تجربى, عرفانى, فلسفى و دینى گستره این دانش را نمایان مى سازند. انسان شناسیِ امام خمینى نقطه برخورد روش عرفانى, فلسفى و دینى است, در این میان زیربناى همه محصولات فکرى ایشان قرآن مى باشد. از این رو باید گفت انسان شناسى ایشان برپایه قرآن, برگرفته از شهود و مؤیّد به عقل است.
ییادکردنى است که در سراسر این مقاله تنها به دیدگاه هایى پرداخته شده که قرآنى مى باشند. بنابراین بسیارى از نکات ظریف و دقیق و ابعاد دیگر انسان شناسى امام که بیشتر به انسان شناسى عرفانى ایشان مربوط مى شود جایى را براى طرح در نوشته حاضر نیافته اند, اما باید گفت آنچه اینجا مطرح شده است مى تواند خطوط اصلى نظرگاه هاى امام را در باب انسان پیش رو نهد.
ضرورت طرح مباحث انسان شناسى
رهایى از سرگشتگى و سرگردانى که ویژگى مهم انسان جدید است از راه شناساندن تصویرى درست و کامل از وجود او میسر مى گردد; بهره مندى از جهان طبیعت در صورتى که انسان بداند براى چه آفریده شده است و چه چیزهایى و چگونه براى سعادت او مفیدند, به نحو کامل صورت مى پذیرد. نظام هاى سیاسى و اجتماعى ارزش و قداست مى یابند تا بتوانند نیازهاى اساسى و الهى انسان را برآورده سازند و در صورت نداشتن یک انسان شناسى معتبر, ارکان جامعه فرو خواهد ریخت.
همه معارف بشرى آنجا که مربوط به انسان هستند اعتبارِ خود را از طرز نگرش انسان به خودش دریافت مى کنند, پذیرش طبیعت و سرشتِ مشترک برایِ انسان باعث مى شود که اولاً او معرفت درباره خود را به سطح دیگر دانش ها درباره طبیعت, حیوانات و اشیاء پایین نیاورد, و ثانیاً همواره در پى شناخت قوانین حاکم بر آن سرشت واحد برآید. افزون بر اینکه وفاق, اتحاد و همبستگیِ نوع انسان در گرو یافتن همین مشترکات فطرى است.
انسان شناسى همچنین آن گاه که درباره سیر و حرکت به سوى کمال بحث مى کند و زندگى جهان پس ازمرگ را با حیات دنیوى در ارتباطى تنگاتنگ قرار مى دهد, باعث مى شود انسان براى خویش ارزشى بسیار بالاتر و والاتر از ماندن در عالم ماده و غرق شدن در آن ببیند, و از همه مهم تر اینکه شناخت خداوند از گذرگاه شناختِ انسان مى گذرد. اگر بر همه اینها این نکته را اضافه کنیم که انسانِ امروز در قیاس با انسانِ قبل از دوره رنسانس, همواره از شناخت خویش ـ به دلیل سربرآوردن انبوهى از دانش ها درباره انسان که حاوى نظرات ضد و نقیضى با یکدیگرند ـ محجوب شده است, مى توان نتیجه گرفت که پرداختن به انسان شناسى دینى و مبتنى بر قرآن اساسى ترین وظیفه هر انسانِ مسلمان, آگاه و هوشمند است. و دقیقاً به همین دلایل بوده است که امام خمینى بیشتر همّ خود را صرف این مهم کرد.
اینک در ضمن ده فصل به بررسى دیدگاه هاى انسان شناختیِ قرآنى ایشان مى نشینیم, فصل هاى یادشده عبارتند از:
- سیماى انسان در قصه آدم ۲٫ حقیقت فطرت ۳٫ فرآیند تحقق انسانیت و حیوانیت ۴٫ انسان, امانتدار خداوند ۵٫ جایگاه انسان در نظام آفرینش ۶٫ نفس انسان ۷٫ سعادت و شقاوت انسان ۸٫ شاکله انسان ۹٫ فراموشى خدا, فراموشى خویشتن انسانى ۱۰٫ ارتباط انسان و جهان.
* سیماى انسان در قصه آدم(ع)
داستان آدم(ع) سرشار از رمز و رازهایى است که گشودن آن رازها در پى ریزى انسان شناسى مبتنى بر قرآن سهم بسزایى دارد و با بررسى دقیق آن مى توان به پرسش هاى مهم انسان درباره خویش پاسخ مناسب داد. امام خمینى با عنایت به این مسأله در پى تأویل و تفسیر آیات مربوط به آدم(ع) با روش عرفانى برآمدند که اینک به مهم ترین دیدگاه هاى ایشان اشاره مى کنیم.
تقدیر ازلى اخراج از بهشت قرب
خداوند در ازل اراده کرد تا ابواب برکت خود را بر نشأه دنیا و عالم طبیعت بگشاید, و این امر تحقق نمى یافت مگر از طریق خروج آدم(ع) از بهشت قرب و ورود به عالم طبیعت.
(اراده ازلیه تعلق گرفت که بساط رحمت و نعمت را در این نشأه بسط دهد و فتح ابواب خیرات و برکات نماید… و این در سنت الله حاصل نمى شد, مگر با توجه آدم به طبیعت و خروج آن از محو به صحو و خارج شدن از بهشت لقا و جذبه الهیه که اصل همه خطیئات است.)۱
اما خروج از بهشت نیاز به مقدماتى داشت; این مقدمات عبارت بودند از قواى درونى انسان, و شیطان به عنوان نیرویى بیرونى, تا بر او مسلط شوند و توجه آدم را به عالم طبیعت برانگیزانند.
(پس بر او مسلط فرمود قواى داخلیه و شیطان خارجى را که او را دعوت به این شجره کنند.)۲
آدم(ع) پیش از اینکه از بهشت خارج گردد به واسطه همان دعوت به طبیعت, حقیقتاً از بهشت, اما در بهشت تبعید شده بود, یعنى پیش از آن که خطیئه اى از او سرزند, تمامى مقدمات ورودش به عالم طبیعت فراهم آمده بود, و در حقیقت هیچ راه دیگرى براى او غیر از توجه به شجره ممنوعه وجود نداشت.
(او را قبل التنزل تبعید کردند, و به توجه به طبیعت دعوت نمودند, تا آن که وارد حجب ظلمانیه گردد.)۳
از نظر امام خمینى خطیئه آدم(ع) داراى دو مرتبه بود:
(اول مرتبه آن, توجه به کثرات اسمائیه, و آخر مظهر آن, اکل از شجره منهیّه است.)۴
از این رو او بر اثر کمترین توجه و عنایت دچار گناهى شد که به اخراجش از بهشت انجامید. در واقع تنزل از مقام قرب در دو مرحله صورت گرفت; مرحله اول, توجه به کثرات بود و مرحله دوم که همان ظهور و تحقق خارجى هبوط مى باشد, پس از خوردن از شجره به وقوع پیوست.
هبوط به زمین و تنزل از مقام قرب از این منظر نه تنها باعث گردید تا انسان در قوس صعود بیفتد و به کمال نائل آید, بلکه سبب ایجاد فیض و رحمت در عالم هستى هم گردید.
(واگر به آن جذبه الهیه حضرت آدم مى ماند و وارد در ملک نمى شد, این همه بساط رحمت در دنیا و آخرت بسط پیدا نمى کرد.)۵
و در جایى دیگر مى نویسد:
(آدم(ع) اگر در تحت جذبه غیبیه مانده بود و در آن حال فنا و بى خبرى که بهشت دنیا به آن معبر است باقى مى ماند, از تعمیر عالم و کسب کمالات ملکیه آثارى نبود. پس به واسطه تسلط شیطان بر او, توجه به کثرات حاصل شد و از درخت گندم که صورت دنیا در عالم جنت است تناول نمود, پس از آن توجه, باب کثرت مفتوح و راه کمال و استکمال بلکه کمال (جلا) و (استجلا) باز شد.)۶
حتى اگر در بهشت مى ماند و به طبیعت توجه نمى کرد از تمامى استعدادهاى انسانى خود دور مى ماند و زمینه اى براى به فعلیت رسیدن آدمیت او به وجود نمى آمد. بنابراین ایشان بر این باور است که:
(اگر به آن جذبه باقى مى ماند از آدمیت ساقط مى شد.)۷
ازاین فقره چنین بر مى آید که اساساً آدم(ع) از همان ابتدا براى زندگى در زمین آفریده شده بود و تمامیت یافتن او با هبوط در زمین ممکن مى گشت. خوردن از شجره ممنوعه بر اساس این دیدگاه, نه تنها خطا به شمار نمى آید, بلکه چون کارى است در جهت تحقق آن برنامه اصلى و از پیش تعیین شده, بایسته است و اولین اقدام آگاهانه اوست براى متکامل ساختنِ انسانیت اش و انجام این کار در نظام اتمّ و احسن هستى کارى لازم و حتمى بوده است.
(با آن که در مذهب محبت و عشق, این خطیئه و خطا بود, در طریقه عقل و سنت نظام اتمّ, لازم و حتم بود.)۸
ییکى از اهداف دعوت آدم به طبیعت, ورودِ او در حجاب هاى ظلمانى بود براى از بین بردن آن حجاب ها, بنابر این یکى از مأموریت هاى او پاره کردن حجاب ها است و این کار جز با وارد شدن در آنها ممکن نمى گردد.
(و به توجه به طبیعت دعوت نمودند تا آن که وارد حجب ظلمانیه گردد, زیرا که تا وارد در حجاب نشود, خرق آن نتواند کرد.)۹
حقیقت شجره ممنوعه
از نظر امام خمینى چون آدم(ع) با توجه به عالم طبیعت از عالم ملکوت خارج گردید همین توجه و عنایتش به طبیعت باعث گردید تا (دنیا) در عالم مثال یا بهشت دنیا به صورت (شجره) نمودار گردد. پس از این آدم به سویِ درخت حرکت کرد و خود را بدان آلوده نمود, ابتلاى به خطیئه هم عبارت بود از این نزدیک شدن به صورت بهشتى دنیا. بنابر این شجره ممنوعه همان (دنیا) است.
(وچون آدم(ع) از ظهور ملکوتى ایجادى, به توجه به ملک خود خارج شد, محدث به حدث اکبر و مجنب به جنابت عظمى گردید. و چون این توجه در حضرت مثال یا بهشت دنیا متمثل شد, دنیا به صورت شجره درآمد, و آدم به توجه و مشى به سوى آن و برداشتن به دست و برسرنهادن و اعظام نمودن آن مبتلاى به خطیئه شد.)۱۰
شجره ممنوعه از دیدگاه ایشان باطنى دارد که باطن آن عبارت است از همان توجه به کثرات اسمائیه.۱۱
امام در ادامه احتمال دیگرى براى (شجره ممنوعه) بیان مى فرماید:
(وشاید خطیئه حضرت آدم ابوالبشر, همین توجه قهرى به تدبیر ملک و احتیاج قهرى به گندم و سایر امور طبیعیه بوده, و این از براى اولیاء خدا و مجذوبین خطیئه است.) ۱۲
امام بر این باور بود که حبّ دنیا که اینک در انسان ها وجود دارد ناشى از میل اولیه آدم(ع) به خوردن از شجره ممنوعه مى باشد. حتى تمامى گناهان ظاهرى قلبى و روحى را نیز ناشى از همان خطیئه آدم(ع) و راه سلوک انسانیت را خروج از آن ناپاکى اولیه مى دانست.
(صورت ملکوتى آن درختى است که در آن انواع اثمار و فواکه است و صورت ملکى آن, طبیعت و شؤون آن است, و حبّ دنیا و نفس که اکنون در این ذرّیه است از شؤون همان میل به شجره و اکل آن است. همین طور از براى تطهیر و تنزیه و طهارت و صلات و صیام آنها, که براى خروج از خطیئه پدر که اصل است, مراتب بسیارى است.)۱۳
انسان, در بندِ گناهِ ارثى
خطاى آدم در توجه به طبیعت بر فرزندان او نیز تأثیر نهاد و در حقیقت انسان ها همگى وارث آن گناه اولیه شدند که باید خطاى پدر خویش را جبران نمایند. از نظر ایشان توجه آدم به کثرت که همان شجره طبیعت است چون پس از جاذبه فناى ذاتى بوده و از کسى که صفى الله و مخصوص به قرب و فناى ذاتى است سرزده است, بنابر این خداوند این عصیان را به همه پیامبران اعلان کرد که: (و عصى آدم ربّه فغوى) (طه/۱۲۱); پس آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و گمراه شد.
امام با استناد به حدیثى از پیامبر(ص) ۱۴ تأثیر گناه آدم(ع) بر اعضا و جوارح انسان ها و ضرورت پاک کردن آن را با وضو و غسل بیان مى کند:
(چون شیطان وسوسه کرد آدم را و نزدیک آن درخت رفت و نظر به سوى آن کرد, آبرویش ریخت, پس برخاست و به سوى آن درخت روان شد, و آن اول قدمى بود که براى گناه برداشته شد. پس از آن با دست خویش آنچه در آن درخت بود چید و خورد پس زینت و زیور از جسمش پرواز نمود. و آدم دست خود را بالاى سرش گذاشت و گریه نمود. پس چون خداوند توبه او را قبول فرمود واجب نمود بر او و ذریه اش پاکیزه نمودن این چهار عضو را.)۱۵
چنین به نظر مى رسد که دیدگاه ایشان در این باره تشابهى تامّ با نظرگاه مسیحیت دارد که انسان ها را در بندِ گناهى مى داند که پدرشان آدم مرتکب گردیده است و ناپاکى ناشى از آن گناه به نسل هاى بعدى هم منتقل گردیده است; اما چنان که پیش از این دیدیم از نظر امام خمینى این گناه, بهانه یا وسیله اى است تا خداوند رحمت و برکت خود را بر جهان بپراکند. از این روى این گناه, آلودگى ذاتى براى نسل هاى بعدى به همراه نداشته و باید به معناى نمادین آن توجه کرد, چنان که امام مى فرماید:
(این خطیئه و خطا… مبدأ همه خیرات و کمالات و بسط بساط رحمت رحمانیه و رحیمیه گردید.)۱۶
تعلیم اسماء به آدم(ع)
مسأله تعلیم اسماء یکى دیگر از مبانى انسان شناسى قرآنى امام را تشکیل مى دهد. بر اساس نظر ایشان, تعلیم عبارت است از به ودیعه نهادن صور اسماء و صفات الهى به نحو اجمال در آدم(ع). پس این گونه نبوده است که خداوند او را به صورت مجرد ازعلم خلق کند و سپس اسماء و صفات را به او بیاموزد, به این دلیل که انسان, خود مظهر اسم الله الاعظم است که اسم اعظم او جامع همه مراتب, اسماء و صفات مى باشد.۱۷
مرتبه عالیه تعلیم اسماء همین تحقق به مقام اسماء الله است که در آدم(ع) تحقق تامّ دارد و هر انسانى نیز با مجاهدت و ریاضت قلبى مى تواند مظهر اسماء الهى گردد.۱۸
امام خمینى به مناسبت بحث درباره آیه (فتلقّى آدم من ربّه کلمات فتاب علیه) (بقره/ ۳۷) مى فرماید:
(خداوند (و القى الیه کلمات) نفرموده, بلکه از تلقى استفاده کرده است. تلقّى به این معنى اشاره دارد که آدم(ع) با سیر و سلوک و مجاهدت خویش (کلمات) را دریافت کرد.)۱۹
از نظر ایشان اگر (القى الیه) هم مى بود باز بى سیر کمالى, قبول (کلمات) امکان نداشت. دلیل برترى انسان بر فرشتگان و ملکوتیان نیز علم و دانش اسماء است, چرا که اگر چیزى جز علم, باعث برترى بود باید ذکر مى شد.
مهم ترین درس هاى انسان شناسى از قصه آدم(ع)
تفسیر و تأویل هایى که از آیات مربوط به آفرینش آدم(ع) توسط امام خمینى ارائه گردیده است و ما در اینجا به بخشى از آن اشاره کردیم, دربردارنده نکات بسیار مهمى در باب انسان شناسى قرآن مى باشد. این نکته ها مى توانند بنیان هاى اساسى فلسفه تعلیم و تربیت, اخلاق, روان شناسى و دین شناسى اصیل را برپایه قرآن بسازند:
- سرنوشت محتوم انسان براى زندگى در زمین با اراده الهى رقم خورده و گناه آدم(ع) تنها بهانه یا وسیله اى بوده است براى اجرایِ یک طرح کلى و از پیش تعیین شده, چنان که امام خمینى درباره آن خطیئه مى گوید: در طریقه عقل و سنت نظام اتمّ ,لازم و حتم بوده است.۲۰
- با توجه به آنچه گفته شد, خطیئه بودنِ گناه آدم(ع) فقط از منظرِ مذهبِ محبت و عشق محرز بود ـ و آیاتى که آن را عصیان معرفى کرده نیز اشاره به همین مذهب دارد ـ اما از نظر عقل و در رابطه با کل عالم هستى هیچ گونه خطا و عصیانى رخ نداده است.
۳٫توجه به درخت ممنوعه مبدأ همه کمالات, خیرات و برکات براى نوع انسان بوده است.
- راهِ کمال و استکمال تمام موجودات و بابِ کمالِ (جلا) و (استجلا) به واسطه همین خطیئه باز شد.
- این گناه ـ آن گونه که در مسیحیت باعث شده است انسان ناپاک و گناه آلود تصور شود ـ نه تنها پلیدى به وجود نیاورد, بلکه مقدمه و بهانه اى بوده است تا خداوند بساط رحمت خویش را گسترش دهد, عالم تعمیر شود, کمالات مُلکیه کسب گردد, ارتزاق روحانى صورت پذیرد و ترقیات باطنیه به وجود آید.۲۱
- هدف از هبوط آدم(ع) به زمین و ورود به حجاب هاى ظلمانیِ عالم طبیعت پاره کردن این حجاب ها است.
- توجه به تدبیر امور دنیا و نیاز به گندم و سایر امورطبیعت, امرى قهرى به شمار مى آید و انسان با این توجه و التذاذ, داراى پلیدیِ ذاتى نمى شود.
- نسل هاى پس از آدم(ع) وظیفه دارند گناه پدر خویش را جبران نمایند و ناپاکى ناشى از این گناه را با وضو و غسل بزدایند. گویا نظر امام در این خصوص با دیدگاه دیگر ایشان که پیش از این به آن اشاره شد متفاوت است. ایشان در کتاب آداب نماز هنگام بحث درباره وضو و اجزاى آن, با استفاده از حدیثى که پیش از این نقل شد, این طهارت را عملى نمادین براى پاکى از گناه اولیه آدم(ع) مى شناساند.۲۲ اما در جایى دیگر, گناه او را منشأ همه کمالات آدم و مایه بسط رحمت خداوند مى داند۲۳٫ هر چند مى توان همان گونه که خود امام نیز اشاره دارد, گناه بودنِ خطیئه آدم(ع) را از منظر مذهبِ عشق دانست و گفت از دیدگاه مذهبِ عقل, خطایى رخ نداده است. در این صورت تنافى و تناقضى در سخنان ایشان نخواهد بود.
* حقیقت فطرت
در انسان شناسیِ امام خمینى انسان در آغاز فطرت, خالى از هرگونه کمال و جمال و نور است, البته از صفات مقابل اینها نیز خالى است:
(نفس انسان قبل از ورود در عالم طبیعت و برقرارى ارتباط با آن همچون صفحه اى خالى است که هیچ گونه نقشى در آن وجود ندارد, نه کمالات روحانى در آن وجود دارد و نه متصف به اضداد آن مى باشد.)۲۴
در واقع در بدو خلقت, نفس انسان چیزى جز استعداد و قابلیت محض نیست و عارى از هرگونه فعلیت در جانب شقاوت و سعادت است. این استعداد و لیاقت نورى است ذاتى که امکانِ حصولِ هر مقامى را براى او فراهم مى سازد و منظور از تخمیر انسان به فطرت الهى چیزى جز همین استعداد محض نیست.
ایشان مى نویسد:
(نفوس انسانیه در بدو فطرت و خلقت جز محض استعداد و نفس قابلیت نیستند, و عارى از هرگونه فعلیت در جانب شقاوت و سعادت هستند, و پس از وقوع در تحت تصرف حرکات طبیعیه جوهریه و فعلیه اختیاریه, استعدادات متبدّل به فعلیت شده و تمیّزات حاصل مى گردد, پس امتیاز سعید از شقى و غثّ از ثمین به حیات ملکى پیدا شود.)۲۵
ایشان حقیقت فطرت را در آیه (فطرت الله التى فطرالناس علیها) (روم/۳۰) همین استعداد ذاتى بشر براى گرایش به خیر و نیکى مى داند. اما همین استعداد گاهى به واسطه پیروى از هواى نفس به صورت معکوس عمل مى کند و انسان را به سوى شر و بدى سوق مى دهد.
(حب به خیر, سرشت انسانى است, ما خود این سرشت را به انحراف مى کشانیم و ما خود حجب را مى گسترانیم و تارها را بر خود مى تنیم.)۲۶
از اینجاست که از دیدگاه امام دو گونه فطرت رخ مى نماید: ۱٫ فطرت مخموره ۲٫ فطرت محجوبه, که پس از این به تفصیل در باب آن دو سخن خواهیم گفت.
قلب, مرکز حقیقتِ فطرت
قلب مرکز فطرت است و احتمال آن مى رود که از نظر امام خمینى فطرت چیزى جز همان استعدادهایِِ قلب نباشد, چرا که کارکردهاى فطرت به قلب و کارکردهاى قلب در زبان ایشان به فطرت نسبت داده مى شود.
(براى قلب که مرکزِ حقیقتِ فطرت است, دو وجهه است; یکى وجهه به عالم غیب و روحانیت, و دیگر, وجهه به عالم شهادت و طبیعت.)۲۷
دلیل توجه قلب یا فطرت به عالم شهادت و طبیعت این است که تولد او در ساحت دنیا مى باشد و هر چه در عالم طبیعت رشد و نماى طبیعى کند احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره شود. ایشان احتمال مى دهد که آیه شریفه (امّه هاویه) (قارعه/۱۹) اشاره به همین مغلوب بودن در طبیعت باشد.
(چون انسان ولیده عالم طبیعت و فرزند نشأه دنیاست, چنانچه آیه شریفه امّه هاویه نیز شاید اشاره به آن باشد, از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود, و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود, و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند.) ۲۸
از این گذشته ایشان چنین باور دارد که فطرت انسانى هم در (احسن تقویم) سرشته شده و هم به أسفل السافلین رانده شده است. رانده شدن به اسفل السافلین, احتجاب نور فطرت است به طبیعت که از راه توجه قلب به کثرات به وجود مى آید:
(شـاید کریمه: لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم. ثمّ رددناه أسفل سـافلین (تین/۵ ـ ۴) اشاره باشد به نور اصلیِ فطرت, که تخمیر به ید قدرت حق تعالى شده و آن (احسن تقویم) است; زیرا که بر نقشه کمال مطلق و جمالِ تام است, و ردّ به اسفل سافلین اشاره به این احتجاب به طبیعت که ـ اسفل سافلین ـ باشد.)۲۹
بر پایه آنچه گفته شد مى توان دو گونه فطرت را از هم متمایز ساخت, و تفاوت و تمایز فطرت نیز ناشى از کارکردهاى گوناگون قلب خواهد بود. بنابر این اگر انسان مغلوب عالم طبیعت نگردد و قلب و فطرت او به عالم دنیا و کثرات توجه نکند, فطرتِ مخموره نمایان خواهد گردید و اگر توجه قلب انسان به دنیا باشد و در آن غرق گردد داراى فطرت محجوبه خواهد شد.
فطرت مخموره
فطرت مخموره عبارت است از کشش ذاتیِ انسان به سوى (خیر) تا آن گاه که محکوم احکام طبیعت نشده باشد و وجهه روحانیت و نورانیت آن باقى باشد, این فطرت است که منشأ تمام نیکویى هاست و از آن به فطرت (مخموره غیرمحجوبه) تعبیر شده است. فطرت مخموره داراى دو گونه عمل است, بر این اساس دو نوع فطرت مخموره داریم; فطرت اصلى و فطرت تبعى.
- فطرت اصلى که عبارت است از فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت. این فطرت در همه انسان ها از سعید و شقى, عالم و جاهل, عالى و دانى, مخمّر است.
- فطرت تبعى که فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شرّ و شقاوت است.
چند نکته بسیار مهم درباره این دو فطرت را باید در نظر داشت:
الف. این دو گونه فطرت هر دو در ذات انسان مخمّرند, اولى به صورت بالذات و دومى بالعرض.
ب. این دو فطرت اند که وسیله سلوک و براق سیر انسان و نردبان عروج او به سوى کمال مطلق مى باشند.
ج. این دو, پایه همه فطریاتى هستند که در انسان مخمّرند و دیگر امور فطرى شاخ و برگ هاى این دو به حساب مى آیند.
د. همین فطرت ممکن است با توجه به دنیا محکوم احکام طبیعت گشته و مبدأ جمیع شرور گردد.
امام در این باره مى نویسد:
(خیر عبارت از فطرت مخموره است, و شرّ عبارت از فطرت محجوبه است. و تفصیل این اجمال اینکه: حق ـ تبارک و تعالى ـ با عنایت و رحمت خود به ید قدرت خود که طینت آدم اول را مخمّر فرمود, دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: یکى اصلى و دیگر تبعى, که این دو فطرت, براق سیر و رفرف عروج او است به سوى مقصد و مقصود اصلى. و آن دو فطرت, اصل و پایه جمیع فطریاتى است که در انسان مخمّر است, و دیگر فطریات, شاخه ها و اوراق آن است.
یکى از آن دو فطرت که سمت اصلیت دارد, فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسله بشر از سعید و شقى و عالم و جاهل و عالى و دانى, مخمّر و مطبوع است. و دیگرى از آن دو فطرت که سمت فرعیت و تابعیت دارد, فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مخمّر بالعرض است, و به تبع آن فطرت عشق به کمال, تنفّر از نقص نیز مطبوع و مخمّر در انسان هاست. و این دو فطرت که ذکر شد, فطرت مخموره غیر محجوبه است که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهه روحانیت و نورانیت آنها باقى است. و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلى خود شد, مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختى هاست.) ۳۰
از نظر امام خمینى عقل انسان به کمک سپاهیانى باعث رسیدن او به کمال مى شود و بلند مرتبه ترین دستیار عقل در انجام این مهم, فطرت است که ایشان از آن به (خیر) تعبیر کرده است:
(پس مقصود از خیر ـ که وزیر عقل است و جمیع جنود عقلیه در ظلّ توجه و تصرف آن است ـ فطرت مخموره متوجه به روحانیت و مقام اصلى خود است.) ۳۱
از این رو گوهر عقل در انسان فراتر از فطرت او جاى مى گیرد و شکوفایى فطرت انسانى که او را به سر منزل انسانیت مى رساند در سایه هدایت عقل امکان خواهد یافت. فطرت انسان بدین معنى وسیله, قوه یا استعدادى است که با نیروى عقل مى توان از آن براى رسیدن به سعادت استفاده کرد, ولى خود هیچ گونه فعلیتى در این جهت ندارد. از این دیدگاه, قلب به عنوان مرکز فطرت, وسیله اى است در خدمت عقل براى رساندن آدمى به کمال وجودى او.
امور فطرى
با بررسى آثار امام به ده گونه کارکرد براى فطرت مخموره برمى خوریم:
- دین: از نظر ایشان (دین) عبارت است از (فطرت الله). امام خمینى چنین باور دارد که اگر در برخى روایات, فطرت را تفسیر به توحید نموده اند, این کار از قبیل بیان مصداق بوده است یا تفسیر به شریف ترین اجزاء آن, و اگر تفاوتى در سخن معصومین وجود دارد نباید حمل بر تعارض گردد. ایشان معتقد است فطرت همان دین است, از آن جهت که دین شامل همه معارف مى گردد و اختصاص به توحید ندارد; بلکه جمیع معارف حقه از نظر ایشان امور فطرى هستند. معارفى مانند وجود مبدأ تعالى و تقدس, توحید, استجماع جمیع کمالات در ذات آن مبدأ, معاد و رستاخیز, نبوت, وجود ملائکه و روحانیین, انزال کتب و اعلام راه هاى هدایت. از نگاه امام امورى مثل ایمان به خداى تعالى و ملائکه و کتب و رسل و روز قیامت, دین قیّم (مستحکم) حق است.
(فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم و لکنّ اکثر الناس لایعلمون) روم/۳۰
(فطرت اختصاص به توحید ندارد, بلکه جمیع معارف حقه از امورى است که حق جلّ شأنه مفطور فرموده بندگان را بر آن.)۳۲
- عشق به کمال و کامل۳۳: این فطرت انسان را به طور جبلّى و فطرى به سوى خداوند که کامل مطلق است, فرامى خواند; چنان که در قرآن آمده است: (انّى وجّهت وجهى للذى فطر السموات و الأرض) (انعام/۷۹) عشق به جمال مطلق, علم مطلق, قدرت مطلق, اراده مطلق و… همگى از شعبه ها و شاخه هاى همین عشق به کمال است.
- تنفّر از نقص و ناقص: آیه (انّى لااحبّ الآفلین) (انعام/۷۶) اشاره به همین فطرت دارد. ۳۴
- عشق به سعادت: همه انسان ها عاشق سعادت مطلق هستند چرا که فطرت کمال طلب و راحت طلب است و حقیقت سعادت عبارت است از کمال مطلق و راحت مطلق.۳۵
- حبّ نفس: همین امر فطرى است که سر منشأ تمام خطاهاى انسانى و رذایل اخلاقى است. ۳۶
- حبّ عدل و خضوع در مقابل آن, همچنین بغض ظلم و عدم انقیاد در برابر آن.۳۷
- فروتنى در برابر شخص بزرگ: انسان به حسب فطرت اصلى و غیر محجوبه خویش, براى حق تعالى به صورت بالذات و براى مظاهر جمال و جلال او بالعرض, متواضع است.۳۸
- حق طلبى و حق جویى:
(همه ما در سلسله موجودات و ذرّات کائنات از أدنى مرتبه اسفل ماده تا اعلى مرتبه غیب اعیان ثابته, حق طلب و حق جو هستیم.)۳۹
- آزادى خواهى:
(فطرت آزادى خواهى و کمال طلبى هر دو از فطرت هاى الهیه هستند که جمیع بشر بر آن مفطورند.)۴۰
انسان فطرتاً عاشق حرّیت و آزادى است و مى خواهد هرچه را اراده مى کند انجام دهد. امام از این نکته استفاده کرده و به اثبات معاد مى پردازد:
(و معلوم است که دراین عالم همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود و این طور سلطنت جز در عالم مابعدالطبیعه ـ که بهشت اهل طاعت است ـ یافت نشود.)
- ایمان به حیات اخروى:
(انسان به حسب فطرت, مؤمن به نشأه غیبیّه است) ۴۱ (و هرچه انسان بى حیا باشد غیبت و حضورش با هم فرق دارد)۴۲
فطرت محجوبه
هرگاه فطرت متوجه به طبیعت شده و از عالم اصلى خود محجوب گردد با حجاب هاى دنیوى مختفى خواهد شد, در این صورت است که به آن فطرت محجوبه گویند. از نظر امام خمینى: (فطرت محجوبه مبدأ جمیع شرور و منشأ همه شقاوت ها و بدبختى هاست.)۴۳
به اعتقاد امام, شر چیزى جز همین فطرت محجوبه نیست. فطرت محجوبه یا شرّ, وزیر جهل است و تمامى سپاهیان جهل به واسطه آن به وجود آمده اند:
(مقصود از شر که وزیر جهل و همه جنود جهل از طفیل آن است فطرت محکومه به طبیعت و محجوبه به احکام آن است.) ۴۴
فطرت محجوبه هنگامى به وجود مى آید که غبار شک و شبهه و کدورت تردید در دل ها به وجود آید و از فطریات غفلت صورت گیرد و فرد نسبت به ضروریات و واضحات عقول خاضع نگردد. ۴۵ از نگاه امام در مورد چنین فردى است که خداوند مى فرماید: (قتل الانسان ما أکفره) (عبس/۱۷)
خاموش شدن نور فطرت
انسانى که فطرتش محجوب شده باشد آن قدر از راه حق منحرف مى گردد و از حضرت انس مهجور مى شود که نور فطرت او به کلى منطفى مى گردد. در چنین حالتى انسان از حیوان هم پست تر مى گردد, زیرا: اولاً, حیوانات داراى مقصدى هستند که به سوى آن در حرکت مى باشند, اما چنین انسانى داراى مقصد نیست یا مقصود خود را گم کرده است و دیوانه وار به دنبال مقاصد باطله مى گردد, در حالى که آتش طلبش خاموش نمى شود.
(پس انسان سر خود, از حیوانات اضلّ و از بهائم پست تر است; آنها مقصد داشتند, این بیچاره مقصد ندارد, آرى مقصد دارد ولى مقصد را گم کرده. کعبه مقصود حق است و انسان حق طلب است و خود راه خود را نمى داند و دیوانه وار دنبال مقاصد باطله مى چرخد و آتش طلبش خاموش نمى شود.)۴۶
ثانیاً, حیوانات از رتبه و منزلت حیوانى خود تنزل پیدا نمى کنند, ولى انسان مى تواند نه تنها از مرتبه انسانى بلکه از مرتبه حیوانى هم تنزل پیدا کند. هرگاه فطرت محجوبه به طبیعت ثانویه انسان تبدیل شود عطش او براى رسیدن به هواهاى نفسانى هرگز خاموش نمى گردد. از این جهت است که خداوند انسان را (هلوع) نامیده است.
(إنّ الإنسان خلق هلوعاً. إذا مسّه الشرّ جزوعاً. و إذا مسّه الخیر منوعاً)
معارج/ ۲۱ ـ ۱۹
(باید دانست که فطرت محجوبه, چون طبیعت ثانویه شده است از براى انسان, از این جهت فرموده (خلق هلوعاً) و این منافات با خلق فطرت بر سلامت ندارد.) ۴۷
هنگامى که نور فطرت الهى به خاموشى گراید قلب نیز به طور فطرى متمایل به دنیا مى شود.
(اگر انسان, همّش تحصیل دنیا و مهمّش رسیدن به زخارف آن باشد, البته قلب فطرتاً متوجه به آن مى شود.) ۴۸
این فطرت محجوبه که به تاریکى ها و پستى ها گرایش دارد باعث خسران انسان مى گردد. معناى خسران نیز درآیه (والعصر. إنّ الانسان لفى خسر) (العصر/ ۲ـ۱) توجه فطرت به حجاب هاى عالم ماده مى باشد.
(فله الخسران و الاحتجاب بالظلمات التى بعضها فوق بعض. و العصر انّ الانسان لفى خسر احتجابات عالم الماده.)۴۹
خاموشى نور فطرت داراى یک نتیجه اخروى است که عبارت از خلود در جهنم مى باشد. وفادارى, عشق ورزیدن و دلبستگى به دنیا که ناشى از انطفاء نور فطرت است خلود در جهنم را به ارمغان مى آورد, واین خلود تابع (اخلاد الى الارض) است. امام خمینى دراین باره مى نویسد:
(خلود در جهنم, تابع انطفاء نور فطرت است و آن از (إخلاد إلى الارض)۵۰ به طور مطلق حاصل شود.) ۵۱
نسبت اختیار و آزادى با فطرت
آیا اینکه گفته مى شود فطرت الهى انسان عوض نمى شود و انسان مفطور به امورى است, باعث نمى شود که اختیار و آزادى او نفى گردد؟ آیا انسان آزاد است که بر خلاف فطریات خود عمل کند؟ در صورتى که مى تواند, پس فطرت به چه معنى است؟
در انسان شناسى امام خمینى توجه زیادى به مسأله اختیار انسان و آزادى او در به وجود آوردن انسانیت خویش شده است. تنها خود اوست که مى تواند خود را انسان و انسانى تر سازد یا حیوان و یا از حیوان پست ترگردد. باید توجه داشت که به نظر ایشان, (فطرت انسان بر استقامت و نیکى و حبّ به خیر سرشته شده است, اما خود او حجاب ها و تارهایى را بر فطرت خویش مى تند.)۵۲
امام خمینى در شرح حدیث جنود عقل و جهل چنین مى نویسد:
(صفات کمال یا جنود عقل, و رذایل اخلاقى یا جنود جهل, مخمّر در طینت انسان است, اولى به صورت بالذات و دومى به صورت بالعرض… انسان خود کاملاً مختار است که هر کدام را مى خواهد به فعلیت برساند.)۵۳
آیه (الذى خلق الموت و الحیوه لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً) (ملک/۳) (آن که خلق کرد مرگ و زندگى را تا بیازماید شما را که کدام تان بهتر عمل مى کنید) به نظر ایشان از اختیار انسان براى به فعلیت رساندن فطرت خبر مى دهد. فطرت پس از قرارگرفتن در تصرف حرکات طبیعى و افعال اختیارى به فعلیت مى رسد, تفاوت موجود در انسان ها نیز از افعال اختیارى پدید مى آید و گرنه همه در اصل فطرت یکسان هستند. تفاوت سعید و شقى تنها با ورود به حیات دنیوى که فقط در آن حیات اختیار معنى دارد, به وجود مى آید. هیچ انسانى تا قبل از ورود به این عالم اختیار, سعید یا شقى نیست, چرا که از دیدگاه قرآن هدف از آفرینش زندگى پدید آورن زمینه اى بوده است تا انسان بتواند به آزادى برسد, و فلسفه آفریش مرگ نیز این است که چون اعمال اختیارى انسان صورت ملکوتى او را مى سازند و عالم ماده گنجایش آن صورت ها را ندارد, به همین جهت مرگ را آفرید تا ساحتى براى رخ نمودن حقیقت او وجود داشته باشد و انسان بتواند آنچه را که با آزادى از (خویش) ساخته است بیابد.
امام خمینى در کتاب چهل حدیث پس از بیان حدیثى از حضرت صادق(ع) که به توضیح آیه (الذى خلق الموت و الحیوه لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً) (ملک /۳) اختصاص دارد مى نویسد:
(در نفوس انسانیه… پس از وقوع در تحت تصرف حرکات طبیعه جوهریه و فعلیه اختیاریه, استعدادات متبدّل به فعلیت شده و تمیزات حاصل مى گردد. پس امتیاز سعید از شقى و غث از ثمین به حیات ملک پیدا شود و غایت خلقت حیات, امتیاز و اختبار نفوس است.… اما خلق موت نیز دخیل در این امتیازات هست, بلکه جزء اخیر علت است, زیرا که میزان در فعلیات, صورت اخیر است که انسان با آن صورت منتقل شود, و بالجمله میزان امتیازات, صور اخرویه ملکوتیه است, و حصول آنها به حرکات جوهریه و اختیاریه دنیویه ملکیه است.)۵۴
باید گفت بر اساس این دیدگاه, موجودى که در اصطلاح انسان نامیده مى شود داراى وجودى ساخته و پرداخته از قبل نیست و خداوند تنها موجودى را آفریده است که مى تواند به انسان تبدیل شود. روند انسان شدن همچون جریان تبدیل شدن یک پاره سنگ به تندیسى است که یک پیکرتراش آن را با آگاهى و با نقشه اى حساب شده و دقت بسیار پدید مى آورد. کوچک ترین ضربه نامناسب بر این سنگ ممکن است تلاشى آن را در پى داشته باشد و یا تندیسى ناموزون را به وجود آورد.
به همین ترتیب انسان نیز استعدادى را به نام فطرت در اختیار دارد که هرگونه صورتى مى تواند به آن بدهد و تبدیل شدن او به یک انسان فقط و فقط با آزادى او رقم مى خورد. هرگونه گناه همچون ضربه نامناسب آن پیکرتراش, باعث در هم فروریختن تمام هستى انسانى او خواهد شد. و از اینجاست که تعالیم شفاف و دستورالعمل هاى دین که با ظرافت این انسان سازى هماهنگ است, از اهمیت خاصى برخوردار مى گردد.
به همین دلیل خداوند پس از آن که فطرت توحید و فطرت معرفت را در وجود انسان نهاد او را به دست خود نسپرد, چون مى دانست به دلیل گرفتارى به قواى حیوانى شهوت و غضب و قوه واهمه به زودى از نور فطرت محجوب خواهد شد, پس پیامبرانى را فرستاد تا او را در ساختن انسانیتش یارى رسانند.۵۵
ییادکردنى است که فعلى در انسان شدن انسان دخالت دارد که بر اساس آیه یادشده اولاً اختیارى باشد و ثانیاً أحسن; فعل أحسن فعلى است که دو عنصر خشیت و نیت صادقه در آن وجود داشته باشد.
پس مى بینیم که ظاهر اعمال اگر انسانى باشد نقشى در انسان شدن او ندارد, بلکه آن عملى سازنده است که برخاسته از باطن انسان باشد و صورت باطنى انسان را نشان دهد, چرا که خشیت و نیت صادقه صورت هاى باطنى نفس بوده و امتیازات و تفاوت هاى واقعى ارواح از آن نشأت مى گیرد. ۵۶
انسان, آفریدگار انسانیت خویشتن
چنان که ملاحظه مى شود نکته محورى در انسان شناسى امام خمینى سیر و حرکت ارادى انسان است و از این جهت انسانیت انسان با آزادى او ارتباطى سخت پیدا مى کند, که انتخاب او سرنوشت هستى اش را مشخص مى کند.
انسان از این نگاه, تنها موجودى است که در فرآیند آفرینش خویش مؤثر است و تنها موجودى است که با اراده آزاد, ماهیت خویش را تعیّن مى بخشد. به همین دلیل است که امام از زبان برخى مشایخ خود (عزم) را جوهره انسانیت و ویژگى جداکننده انسان از حیوانات و بلکه همه موجودات مى داند. ۵۷ و آگاهى و یقظه را مقدمه اى مى داند براى اینکه (عزم) به فعلیت برسد و عمل بر اساس عزم و اراده شکل یابد. ۵۸ تعبیرى که ایشان از این آگاهى و عزم براى حرکت به سوى مقصد اصلى به کار مى برد (ولادت ثانویه) است. پس در ولادت اول, حیوان محض متولد مى شود و در ولادت دوم, انسان.
(میزان در عالم انسانیت و ملکوت که شیئیت اشیاء به آن است, ولایت ملکوتیه است.) ۵۹
ییعنى همان ولادت ثانویه. اساس تعبیر ولادت ثانویه حدیثى است از حضرت عیسى(ع) که فرموده است: لن یلج ملکوت السماء من لم یولد مرّتین. ۶۰
انسان; مجبور یا مختار
در قرآن آیاتى است که گاه جبر انسان, و گاه اختیار انسان را مى رساند. در اینجا به آیاتى که حضرت امام براى بیان دیدگاه خود درباره جبر و اختیار از آنها بهره برده است اشاره مى کنیم.
- (وما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمى) انفال/۱۷
و تو تیر نینداختى هنگامى که تیرانداختى و خدا بود که تیرانداخت.
- (و ما تشاؤون الاّ ان یشاء الله) دهر/۳۰
و شما چیزى را اراده نمى کنید مگر اینکه خدا اراده کرده باشد.
- (ما أصابک من حسنه فمن الله و ما أصابک من سیّئه فمن نفسک) نساء/۷۹
آنچه ازنیکى به تو مى رسد ازخداست و آنچه از بدى به تو مى رسد از جانب خود تو است.
- (و إن تصبهم حسنه یقولوا هذه من عندالله و إن تصبهم سیّئه یقولوا هذه من عندک قل کلّ من عند الله) نساء/ ۷۸
و اگر نیکى به ایشان برسد مى گویند از سوى خداست و اگر بدى به ایشان برسد مى گویند این ازنزد خودِ تو است, بگو هر دو [سیئه و حسنه] از خداوند است.
در آیه اول, با اینکه (رمى) را به رسول خدا نسبت مى دهد و مى فرماید: (اذ رمیت), باز هم این نسبت را از او سلب کرده و (ما رمیت) مى فرماید و نسبت حقیقى را به خداى متعال مى دهد: (ولکنّ الله رمى).
در آیه دوم, مشیت انسان ها را وابسته به مشیت خدا مى داند و مى گوید تا خدا نخواهد کسى نمى تواند بخواهد, پس خواستن انسان ها هر چند به ظاهر از دل آنها برخاسته, اما در حقیقت شعاع و جلوه خواست خداست.
و درآیه سوم, با آن که خاستگاه بدى ها را نفس آدمى مى داند, ولى حسنه و سیئه هر دو را من عندالله مى داند.۶۱
حسنات که به وجود آورنده سعادت انسانند امورى وجودى و کمالى هستند, و سیئات که شقاوت انسان را به همراه مى آورند امورى عدمى و ناشى از نقص مى باشند. امور وجودى ـ حسنات ـ قابل جعل مى باشند. به همین جهت در آیاتى به جعل آن توسط خداوند اشاره شده است. و چون سیئات مربوط به ماهیت هستند و مورد جعل نمى توانند قرار گیرند, به انسان نسبت داده شده اند. به تعبیر دیگر هرگاه انسان در برابر جعل حسنات توسط خداوند مانعى را ایجاد کند سیئه صورت مى پذیرد, و از این جهت که همه اسباب و مسببات عالم به خداوند بر مى گردد مى توان گفت که سیئه نیز مربوط به اوست. (قل کلّ من عندالله).
گناه, نفى کننده انسانیت انسان
همان گونه که گفته شد انسان در ابتداى فطرت کاملاً خالى از کمالات و اضداد آن است, یعنى به صورت بالفعل هیچ کمال یا نقصى در او وجود ندارد, ولى استعداد هر دو حالت در او به ودیعه نهاده شده است, اما بنابر دیدگاه امام خمینى استعداد گرایش به نیکى اصل است, و آن دیگرى فرع.
آن گاه که فرد عملى برخلاف فطرت اصلى خویش انجام دهد ضربه مهلکى بر استعدادهاى نیک خویش مى زند و باعث محجوب شدن فطرت انسانى خود مى گردد. هر گناه در دل او کدورتى به وجود مى آورد و این کار تا آنجا ادامه پیدا مى کند که قلب او تاریک و ظلمانى مى گردد و نور فطرت منطفى شده و فرد به شقاوت ابدى مى رسد. اما اگر پیش از اینکه تمام قلب تاریک شود از خواب غفلت بیدار شود و توبه کند, مى تواند تاریکى هاى قلب را پاک کرده و به انسانیت خویش رجوع کند که همان نور فطرت اصلى و روحانیت ذاتى است. این سیر تا آنجا ادامه مى یابد که فرد به همان حالت اولیه فطرت برگردد; حالتى که فطرت او همچون صفحه اى خالى از کمالات و اضداد آنها مى گردد. سیر انسان شدن انسان از همین مرحله آغاز مى گردد, مرحله آغازین آن سفر کردن و هجرت از بیت نفس است به سوى سر منزل مقصود:
(نفس در بدو فطرت خالى از… نور و بهجت است. چنانچه خالى از مقابلات آنها نیز هست… و چون ارتکاب معاصى کند به واسطه آن در دل او کدورتى حاصل شود… تا آن که یکسره قلب, تاریک و ظلمانى شود و به شقاوت ابدى برسد.)۶۲
شناخت امور فطرى
بر اساس آیه فطرت که خداوند مى فرماید: (فطر الناس علیها), همه انسان ها به امور فطرى مخمّرند, و عالم و جاهل, وحشى و متمدن, شهرى و صحرانشین, الهى و طبیعى, احدى در آن با دیگران تفاوت ندارد. اختلاف عقاید, اخلاق, طبیعت ها, مزاج ها, اماکن, عادات, طرایف احکام عقلیه و ضعف و قوت افهام هیچ کدام تأثیرى در فطرت انسان ندارند وهمه به طور مساوى از آن برخوردارند. بنابراین شناخت امور فطرى کارى کاملاً آسان است, از آن روى که احکام فطرت از روشن ترین بدیهیات هستند و با کم ترین تفحّص در میان انسان ها مى توان به آن پى برد.۶۳
نکته حائز اهمیت دراین نظرگاه خاص انسان شناختى این است که انسان ها در طول همه اعصار و قرون و بدون توجه به ملیت, نژاد, رنگ, دین و… همگى از توان بالقوه مساوى جهت رسیدن به کمال و سعادت بهره مند هستند. چرا که تنها ابزار اساسى براى عروج و ترقى معنوى یعنى فطرت, بدون کمترین تفاوتى در همه ابناء بشر به ودیعت نهاده شده است. و به همین دلیل حجت بر تمام بندگان تمام است و هیچ گونه بهانه اى مورد پذیرش خداوند نیست.
راز اختلاف و تفاوت انسان ها
با وجود اینکه فطرت اختصاص به گروهى خاص ندارد: (فطر الناس علیها) و به وسیله عادت ها و… عوض نمى شود: (لاتبدیل لخلق الله), اما از آن جهت که انسان از خویشتن حقیقى خویش غفلت مى ورزد: (ولکنّ اکثر الناس لایعلمون) اختلافاتى بین انسان ها پدید مى آید.۶۴
دلیل دیگر اختلاف انسان ها خطاى در تطبیق توسط برخى از آنان است.
عشق به کمال مطلق در فطرت تمامى انسان ها وجود دارد, اما به واسطه احتجاب به طبیعت و دلبستگى هاى ضعیف یا شدید به دنیا, انسان در تشخیص کمال مطلق دچار اشتباه شده و فکر مى کند کمال در لذایذ دنیا است, و چون جمال دنیا در چشم آنان زینت مى یابد, به طور فطرى متوجه آن مى شوند. اما گروهى نیز کمال را در مقامات و درجات آخرت مى بینند, بنابراین بین انسان ها اختلاف پدید مى آید.۶۵
همخوانى کتاب هاى آسمانى با نقشه وجودِ انسان
هنگام بحث درباره فطرت مخموره از دیدگاه امام دیدیم که فطرت مخموره خود شامل دو بخش اصلى و تبعى است. فطرتِ اصلى عشق به کمال مطلق و فطرت تبعى تنفّر از نقص بیان شده بود. حال باید گفت از نظر امام خمینى(ره) تمامى احکام آسمانى, آیات الهى و دستورات انبیا و اولیا بر اساس نقشه فطرت طرح ریزى شده است. از این جهت همه احکام الهى به دو مقصد و هدف تقسیم مى شود که یکى اصلى و استقلالى و دیگرى فرعى و تبعى است.
مقصد اول همه کتاب هاى آسمانى و انبیا و اولیا توجه دادن فطرت انسان ها به کمال مطلق که حق ـ جلّ و علا ـ است مى باشد, تمام مباحث مربوط به اسماء صفات و شؤون ذاتى او, معاد, ایمان به خداوند, کتب, رسل, ملائکه و… مربوط به این مقصد است.
مقصد دوم (که عرضى و تبعى است تنفر دادن فطرت است از شجره خبیثه دنیا و طبیعت). ۶۶
اگر از این منظر به انسان, دین, خدا و جهان نگریسته شود, معلوم خواهد شد که هیچ مکتب, آیین و اندیشه اى این گونه انسان مدار نبوده است از آن جهت که بر اساس آنچه درباره همخوانى کتب آسمانى و فطرت انسان بیان شد, انزال کتب, ارسال رسل و… همه جنبه طریقیت دارند و هدف از همه این امور تنها انسان است, تا بتواند گوهر انسانیت خویش را شکوفا سازد. در نتیجه تمام دین وسیله اى است در خدمتِ او و تمامى ادیانِ آسمانى براى اخراج انسان از ظلمات به سوى نور آمده اند. این نکته گوهرى ترین پیام دین است.
مهم ترین درس هاى انسان شناسى آیه فطرت
- تربیت پذیرى انسان بر این پایه استوار است که در طبیعت بشر استعدادهایى وجود دارد که کمال پذیر یا زوال پذیراست. بنابراین بینش ما درباره طبیعت و سرشت انسان, هدف ها, اصول, روش ها و شرایط تعلیم و تربیت بستگى تام به دیدگاه مان در باب فطرت انسان دارد که مى تواند در بنا نهادن فلسفه تعلیم و تربیت اسلامى بسیار راه گشا باشد.
- دیدگاه انسان شناسى امام, انسان را موجودى توخالى نمى داند که دین یا مکتب و آیین خاصى بتواند هر چه خواست از او بتراشد. انسانِ امام از آن چنان وجود متعالى برخوردار است که دین, مکتب و آیین الهى بر اساسِ توانایى هاى او به وجود مى آید. و از این گذشته عالم آفرینش فقط براى اینکه او عرصه اى براى جولان داشته باشد پدیدار مى گردد وحتى پایان نشأه دنیا نیز تنها و تنها به خاطر اوست. (الذى خلق الموت و الحیوه لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً) (ملک/۳)
- انسان شناسى امام, آن چنان پویا و حقیقى است که بر اساس آن ملت هایى از بند آزاد شدند , امام خمینى بر شکوفایى فطرت انسان ها که به نظر ایشان بازیچه هوس ها و سیاست هاى استثمارگران و استعمارگران شده بود تأکید ورزید و وجهه همت خود را آزادى انسانیت انسان از زندان هاى تاریک فرهنگ هاى مادى و الحادى قرار داد.
- انسان شدن انسان از دیدگاه ایشان در شرایط مناسب شکوفا مى شود چرا که در ابتدا بالقوه است و سپس با توجه به زمینه هاى مساعد بالفعل مى گردد; از این رو همه سیاست هاى فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى و مذهبى باید در راستاى شکوفایى فطرت انسان شکل یابند.
- خودشناسى با خداشناسى, و خدافراموشى با خودفراموشى همراه است, یعنى توجه به فطرت کمال جویِ انسان راهى است به سوى خدا, و توجه به خدا موجب مى شود انسان, هویت انسانى خویش را بیابد و انسانیت خویش را نادیده نگذارد.
- فطرت در پیدایش خود نیاز به تعلیم و تربیت و رهبرى ندارد, اما در پرورش و هدایت آن به معلم و راهنما نیاز است و به همین جهت پیامبران آمده اند تا فطریات را رهبرى و هدایت کنند.
- اگر امور فطرى به وسیله ارزش هاى دینى هدایت و پرورش نیابند از کمال نهایى دور مى شوند و انسان دچار از خود بیگانگى ـ که مشکل اساسى انسان امروز است ـ مى گردد و درمقابل آن امور فطرى (ضد فطرت) شکل مى گیرد و انسان سر از نخوت, تکبر و عصیان برآورده و سعادت خود, جامعه و انسان هاى دیگر را به مخاطره مى اندازد.
- نفس انسان در ابتداى فطرت یا آغاز ورود به عالم طبیعت از هرگونه کمال یا رذیله خالى و عارى است, اما همین فطرت گرایش به سوى خیر دارد و آن چنان خلق شده است که براى پذیرش کمال, آمادگى بیشترى داشته باشد تا شرّ, و اگر هم به سوى شرّ حرکت مى کند در ابتدا با مشکلات و موانع فطرى روبروست.
- فطرت انسان به وسیله عقل و اراده او به فعلیت مى رسد یا منکوب و محجوب مى گردد.
- نور فطرت در اثر انحراف ازآن و غفلت از استعدادهایش مى تواند به کلى خاموش شود.
- فطرتِ انسان گاه در اثر فروغلتیدن در حجاب هاى دنیوى مبدأ و منشأ همه شرور, شقاوت ها و بدبختى ها مى گردد.
- خلق تمام آفرینش و مرگ به خاطر این است که انسانیت انسان تحقق یابد (الذى خلق الموت و الحیوه لیبلوکم أیّکم أحسن عملاً) (ملک/۲)
- فرایند انسان شدن انسان, دائمى و همیشگى است. مراحل سیر صعودى انسان هیچ گونه حدّ و مرزى ندارد و تا بى نهایت امتداد مى یابد. بنابراین انسانِ امام را نمى توان با ابزارهاى ادراک بشرى شناخت و بر او احاطه پیدا کرد. افقِ انسانیت انسان رو به گستره اى بى پهنا دارد که پى در پى و همواره افق هاى بالاتر و بالاتر آن رخ مى نمایند و تمام شدنى نیستند (یا اهل یثرب لامقام لکم) (احزاب/۱۳)
- همان طور که همه عالم وجود و همچنین خلق مرگ وسیله اى بود براى انسانیت انسان, تمام تعالیم دینى نیز آن گاه اهمیت, قداست و ارزش دارند که برایِ انسان شدنِ انسان استخدام شوند و خود جنبه غایى ندارند.
- تمامى کمالات اخلاقى و صفات پسندیده ـ جنود عقل ـ و همه رذایل اخلاقى ـ جنود جهل ـ در انسان به صورت فطرى موجود است, با این تفاوت که اولى بالإصاله موجود است و دومى به صورت تبعى و عرضى. ۶۷
* فرایند تحقق انسانیت و حیوانیت
در انسان شناسى قرآنى امام ـ همان گونه که در تفسیر آیه فطرت دیدیم ـ انسان اگر چه مفطور به توحید و معارف حقه است, ولى از ابتداى ولادت با تمایلات و شهوات حیوانى رشد و نمو مى کند. هر چند برخى از انسان ها از همان آغاز تولد چون تأیید شده از جانب خداوند مى باشند دچار حیوانیت نمى شوند; اما این افراد به قول ایشان از نوادر هستند۶۸ و بحث هایِ انسان شناختى امام شامل آنها نمى شود, چرا که ایشان نوع انسان را در نظر داشته است.
تنها تفاوتى که این حیوان با سایر حیوانات دارد قابلیت انسان شدن است و از نظر امام (قابلیت), میزانِ انسانیت فعلى نیست.۶۹ این حیوان ـ انسان بالقوه ـ در ابتداى ورود به عالم, تحت تأثیر قوه شهوت و غضب تا آنجا پیش مى رود که مى تواند گوى سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین ببرد. با وجود این او مى تواند کاستى هاى خود را به کمالات و پلیدى هاى خود را به خصایل حمیده مبدّل کند. زمانى او به عرصه انسانیت گام مى نهد که بیدار شود و به فطرت الهیِ خود آگاه گردد این بیدارى از نظر امام (اولین منزل انسانیت است).۷۰
هرگاه انسان از خواب غفلت بیدار شود و آن حالت سُکر و مستى ناشى از عالم طبیعت به پایان رسد, فرد در اولین منزل انسانیت یعنى (یقظه) قرار خواهد داشت. این تنبّه عبارت است از آگاه شدن به این نکته که انسان مسافر است,۷۱ داراى مقصدى است و آن مقصد خداوند است. او در این مقام باید بداند که به اندازه دورى و فراموشى این مقصد اعلى از انسانیت خویش دور افتاده است.
(ولاتکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون) حشر/۱۹
از سخنان امام این گونه برمى آید که این آگاهى فقط مقدمه اى است براى ورود بر انسانیت یا سکوى پرش اوست. شخصى را که به این آگاهى رسیده نمى توان انسان نامید از آن جهت که انسانیت انسان تنها در گرو حرکت است.
گوهر انسانى انسان هنگامى پدیدار مى گردد که عملى صورت پذیرد و مسافرتى از طبیعت به سوى مقصد اصلى انسان انجام شود. از اینجاست که علم محض و بدون عمل در انسانیت انسان هیچ گونه نقشى ندارد. از دیدگاه امام(ره) همه علوم مطلقاً عملى هستند, حتى علوم معارف[الهى] که به شکلى عمل در آنها وجود دارد.۷۲
سیر صعودى یا قوس صعود انسان
بررسى روند تولد ثانویه انسان و عروج و ترقى او به مراتب انسانیت از زبان و کلام امام خمینى رازهایِ بى شمارى را از هویت انسان بر ملا مى سازد و مى تواند انسانِ سرگشته, ازخود بیگانه و مضطرب امروز را ـ که در گردابى از بى معنایى و بى هویتى غرق شده است و اندیشمندان براى نجات او از گرداب خودساخته خویش به هر اندیشه سخیف و هر فلسفه پوچ و بى معنى (همچون اگزیستانسیالیسم الحادى) چنگ مى زنند ـ به سعادت برساند و انسانیت آنان را شکوفا سازد.
بر اساس دیدگاه ایشان انسانیت راه مستقیمى است که فرد باید در آن قرار گیرد, راه ورود به این مسیر به وسیله سالم نگاه داشتن قواى انسانى (شهوت, غضب, واهمه و عقل) از تصرفات شیطان میسّر مى گردد. به میزان سلامتى به دست آمده از ظلمتى نجات مى یابد و قهراً نور خداوند در قلب او تجلّى مى کند و این کار تا زمانى ادامه پیدا مى کند که فرد از تمامى ظلمات طبیعت و سپس ازظلمات عالم کثرت با تمام شؤون آن خالص مى شود, اینجاست که نور مطلق الهى در قلبش تجلّى مى کند و به طریق مستقیم انسانیت که از این مرحله یعنى پس از ظلمت هاى عالم کثرت شروع مى شود, هدایت مى شود. چنان که حضرت امام در آداب نماز به آن اشاره مى کنند:
(… اگر از جمیع انواع ظلمات, که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شؤون آن و آخر آن ضلالت توجه به کثرت است به تمام شؤون آن خالص شد, نور مطلق در قلبش تجلى کند و به طریق مستقیم انسانیت, که در این مقام طریق رب است, انسان را هدایت کند. (إنّ ربى على صراط مستقیم) (هود/۵۶).) ۷۳
این سیر صعودى را به گونه اى دیگر نیز ترسیم مى نماید که بر اساس آن انسان از عالم طبیعت به عالم مثال و ملکوت سپس به عالم ارواح مقدسه و بعد از آن به عالم مشیّت مطلقه۷۴ سیر مى کند و در این عالم همه چیز را در عین مشیّت, مستهلک و فانى مى بیند. این مرحله در نظر ایشان مقام (تدلّى) است که در آیه (دنى فتدلّى)(نجم/۸) به آن اشاره شده است. انسانى که به این مقام مى رسد, نفس خویش را به کلى از دست مى دهد و دیگر ذاتى وجود ندارد که تدلّى بر آن عارض شود.۷۵
تعابیر دیگر این مقام, فقر مطلق, مشیّت مطلقه, فیض مقدّس, رحمت واسعه, اسم اعظم و ولایت مطلقه محمدیه یا مقام علوى است.۷۶ در انتهاى این طیف انسانیت, شخص, مظهر و مجلى و صورت اسم اعظم الهى مى شود و تمام اسماء و صفات الهى در او نمودار مى گردد.
امام خمینى با اشاره به آیه (یا اهل یثرب لامقام لکم) (احزاب/۱۳) مى نویسد:
(اهل یثرب انسانیت و مدینه نبوت را مقام معین و محدودى نیست.) ۷۷
بر اساس این سخن سیر صعودى انسان به جایى ختم نمى شود و انسان به هیچ مقامى نباید دل ببندد. دلیل اینکه براى انسان حدّ و مقام مشخصى وجود ندارد, این است که او با توجه به قوس نزول داراى مرتبه هیولایى است که این خود قابل تجلّى ربّ است و بر اساسِ قوس صعود داراى افق اعلا و حضرت احدیت مى باشد.
حضرت امام با استناد به سخن شیخ اشراق که مى گوید: (نفس انسانى ماهیت ندارد) معتقد است که هیچ ماهیت مشخص و ثابتى براى انسان وجود ندارد و ماهیت خودش را خود مى سازد. از نظر ایشان انسان کامل (مقام) دارد, اما مقامِ او به معناى منزلت و شأن مى باشد نه به معناى حد و مرز.
انسان کامل داراى شأن است و شأن او عبارت است از تجاوز ازحدود امکانى و مندک شدن در دریاى وجوب وجود, در نتیجه باید گفت: انسان(رقّ منشورى است که از هیولاى قابل تجلى گرفته و تا استهلاک در حضرت احدیت گسترده است.)۷۸
سیر نزولى یا قوس نزول انسان
بر پـایه آیه (ولقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم. ثمّ رددنـاه أسفل سـافلین) (تین/۵ ـ ۴) امکان ندارد انسان بدون گذر از منزل هایى از اعلى علییّن به أسفل سافلین بازگردانده شود. این تنزل ابتدا از حضرت احدیت و عین ثابت در علم الهى آغاز مى شود و انسان به عالم مشیّت تنزل مى یابد, سپس از عالم مشیت به عالم عقول و روحانیان (ملائکه) بعد از آن به عالم ملکوت علیا (نفوس کلیه) و از آن به عالم برزخ ها و عالم مثال و سپس به عالم طبیعت تنزل پیدا مى کند.
مراتبى نیز در عالم طبیعت هست که ازآن هم تنزل یافته و به مراتب دانى آن سیر مى کند, یعنى به مرتبه طبیعت نازله وهیولاى اولى, چون انسان کامل همگى سلسله وجودات را در خود دارد, لذا (اول و آخر) و (ظاهر و باطن) و کتاب کلى الهى مى باشد.۷۹
اگر خداوند انسان را زیان کار معرفى مى کند (ان الانسان لفى خسر) (عصر/۲) به جهت فروغلتیدن او در این سیر نزولى است. وسیله حرکت در این سیر نزولى ـ همچنان که در مورد سیر صعودیِ انسان نیز صادق است ـ فطرت مى باشد, چنان که امام مى فرماید:
(خسران و حسرت, بلکه تعجب و حیرت است که همان فطرتى که براق سیر اولیاء است به معراج قرب حضرت بارى ـ جلّ وعلا ـ و سرمایه وصول آنهاست به کمال مطلق, همان, انسانِ سرِخود را به نهایت شقاوت و بُعد از ساحت قدس کبریا مى رساند.)۸۰
از این جهت مى توان گفت (انسان محجوب ترین موجودات ازحق تعالى است).۸۱ چون فاصله او تا قرب به حق از همه موجودات طولانى تر و ظلمانى تر است. فطرتِ انسان در ابتدا به صورت طبیعى در این قوس نزول مى افتد و هر چه زمان مى گذرد بیشتر در گرداب تاریکى هاى عالم ماده فرو مى رود. بیرون آمدن از این گرداب, همان گونه که پیش از این اشاره شد به مددِ نیروى عقل یا پیامبران صورت مى گیرد. او براى غلبه بر عالم طبیعت که تمام هستى اش را از همان ابتداى تولد فرا مى گیرد, ناچار از دریدن حجاب هاى طبیعى و سپس خرق حجاب هاى کثرات است.
* انسان, امانت دار خداوند
(إنّا عرضنا الأمانه على السموات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان إنّه کان ظلوماً جهولاً) احزاب/۷۲
منظور از امانت در این آیه (سایه خدا بودن) و مقام (ولایت الهى) است, یعنى نمایان کننده وجود مطلق خداوند در عالم. از آن جهت که مسؤولیت آینه دارى وجود مطلق تنها از عهده مطلق بر مى آید, به همین جهت همه موجودات از پذیرش و حمل این امانت سرباز زدند چرا که نقصان قابلیت و استعداد مانع از این قبول مى شد, نه اینکه خود امانت را نپذیرفتند.۸۲
انسان ظلوم جهول
پذیرش امانت الهى همان طور که بیان شد داشتن استعدادهاى مطلق را مى طلبید و تنها موجودى که از همه حدود و تقیّدات آزاد و رها بود کسى جز انسان نبود. همین بى حدّى انسان است که بر آن ظلومیت اطلاق شده, یعنى انسان هیچ گونه حدّ و حصرى به لحاظ سعه وجودى ندارد و آیه (یا أهل یثرب لامقام لکم) (احزاب/۱۳) اشاره به همین (نداشتن حدّ یقف در مقامات انسانى است.)۸۳
جهول بودن انسان نیز عبارت است از (فناى از فنا, جهل مطلق) و عدم محض که آخرین مرحله از مراحل سلوک انسان است و در همین حالت بود که انسان قابلیت حمل امانت را پیدا کرد.۸۴
همان گونه که دیدیم در گستره مفاهیم انسان شناسى امام خمینى تعابیر و مفاهیم قرآنى معناى خاصى مى یابند وگاه هیچ گونه تناسبى با معناى ظاهرى خود ندارند; یکى از آن موارد, مفاهیم ظلوم و جهول است که در قرآن براى انسان به صورت صفت به کار رفته است:
(إنّه کان ظلوماً جهولاً) احزاب/۷۲
خداوند در این آیه از عرضه امانت خود بر آسمان ها و زمین و کوه ها سخن مى گوید و اینکه جز انسان کسى آن امانت را نپذیرفت, و سپس دلیل پذیرفتن امانت را از سوى انسان, جهول بودن و ظلوم بودن او بیان مى کند. اگر این دو صفت را به معناى ظاهرى آن حمل کنیم معناى سخن خداوند این خواهد بود که چون انسان نسبت به خود ظلم روا مى داشت و از خطیر بودن آن مسؤولیت آگاه نبود, با بى مبالاتى به پذیرش امانت اقدام کرد و اگر ظالم و جاهل نبود قطعاً این امانت را نمى پذیرفت. حمل آیه به ظاهر آن همچنین این نکته را ثابت مى کند که آسمان ها و زمین و کوه ها نه ظالم اند و نه جاهل, یعنى آگاهى آنها بسیار بیشتر از انسان بود و به همین دلیل از پذیرفتن آن طفره رفتند و با آزادى از قبول امانت سرباز زدند.
همچنین مى توان این گونه نیز تأویل کرد که به دلیل غلبه جهل و ستمگرى بر انسان او ناگزیر به سوى انتخاب امانت کشیده شد, ولى اگر عقلش با جهل نمى آمیخت مى توانست آزادانه مانند دیگر موجودات از پذیرش امانت الهى سر باز زند. چنین تفسیرِ ظاهرى از آیه مورد بحث پیامد دیگرى نیز خواهد داشت و آن اینکه امانت الهى از آن چنان اهمیت و ارزشى برخوردار نبوده است; به همین دلیل انسان وقتى آن را پذیرفت که جاهل بود. با عنایت به این مطالب است که این دو واژه در انسان شناسى امام نقاب ظاهرى معنى را فرو مى افکنند و حقیقتِ خویش را مى نمایانند و تمام اشکالات یادشده را مرتفع مى سازند.
با عنایت به اینکه در اندیشه امام آخرین مرتبه سیر انسانى رسیدن به مقام تدلّى یا عالم مشیّت مطلقه است در این مقام انسان به مرتبه اى مى رسد که تمامیِ تجلیّات خلقى, اسمائى, صفاتى و تعیّنات علمى و عینى در آن جمع اند (مقام احدیه الجمع). از دید امام خمینى این مرتبه همان (ظلومیتى) است که در آیه (إنّه کان ظلوماً جهولاً) به آن اشاره شده است. ۸۵ پس مقام (ظلومیت) عبارت است از تجاوز از همه مقامات و شکستن بت هاى انانیت. جهولیت نیز در قاموس انسان شناسى قرآنى امام به معناى مرتبه فنا در فنا, جهل مطلق و عدم محض است که در آن مرتبه نه مقام و نه صاحب مقام باقى مى ماند. و آیه (أو أدنى) اشاره به همین مقام دارد.۸۶
* جایگاه انسان در نظام آفرینش
انسان همیشه در صددِ این بوده است تا جایگاه خویش را در سلسله مراتب عالم بیابد. از جمله پرسش هاى اساسى او این بوده است که من در کدامین نقطه از پهناى گسترده هستى ایستاده ام؟ آیا موجوداتى فراتر از من وجود دارند, اگر وجود دارند کدامند, چه ویژگى هایى آنها را برتر از من نشانده است, عالمِ مادونِ من چه وضعیتى دارد, نسبتِ آن عوالم و مراتب بالاتر با من چیست, آیا مى توانم در این سلسله مراتب بالا بروم, اگر مى توانم وسیله سیر من چیست؟ و…
پرسش هاى یادشده در ادیان الهى و مکاتب بشرى پاسخ هاى متفاوتى یافته اند. اما در این میان هیچ آیین و مکتبى را یارایِ آن نبوده است که بتواند جایگاهى بدان رفعت که قرآن به بشر داده است به او عطا کند. دیدگاه قرآن در این خصوص تمامى ابعاد وجودى او را مدّ نظر قرارداده است. ویژگى دیگرى که دیدگاه قرآن نسبت به دیگر مکتب ها دارد این است که مرتبه و شأن انسان در قرآن امرى اعتبارى و تشریفاتى نیست, بلکه مقامى تکوینى است و تمامى شرایط, زمینه ها و امکانات لازم براى احراز آن را خداوند در وجود او به ودیعه نهاده است. امام خمینى در آثار مختلف خود با استفاده از آیات قرآن به تبیین این جایگاه پرداخته اند. ما در اینجا به نقل برخى از نظریات ایشان که مبتنى بر قرآن است مى پردازیم.
مهم ترین ویژگى هاى انسان
- تجلى خداوند بر عین ثابت انسانى بدون واسطه, مستقیم و ابتدایى بوده است. اما تجلّى بر اسماء به واسطه دو اسم (الله) و (رحمن) و از طریق اسم الله و دیگر اسماء الهى بر اعیانِ موجودات دیگر ـ غیر از انسان ـ صورت پذیرفته است. براى بار سوم خداوند بر اعیانِ خارجى به واسطه اسماء تجلى فرمود و این بار نیز تجلّى بر انسان بى واسطه اسماء و صفات بود و مستقیماً توسط اسم الله تجلّى خداوند محقّق گردید. از نظر امام دلیل اصلیِ امر خداوند به سجده بر آدم(ع) (و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ ابلیس أبى و استکبر و کان من الکافرین) (بقره/۳۴) همین مسأله بود.۸۷
- انسان تنها موجود برگزیده خداوند است, همه عوالم هستى تنها به خاطر او و براى رساندنش به کمال و سعادت خلق شده اند. امام با بیان آیاتى که خطاب به موسى بن عمران(ع) آمده است: (واصطنعتک لنفسى) (طه/۱۴) و (أنا اخترتک) (طه/۱۳) نتیجه مى گیرد که انسان مخلوق به خاطر خداوند و ساخته شده براى ذات مقدس اوست. ۸۸ حدیثى قدسى (یابن آدم خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلى) ۸۹ نیز مؤیّد دیدگاه معظم له است.
- معاد و برگشت تمامى موجودات به حضرت حق بواسطه انسان است, چنان که قرآن به این نکته اشاره دارد: (إنّ إلینا إیابهم) (غاشیه/۵) همانا بازگشت آنها به سوى ماست. امام مى فرماید:
(مرجع و معاد آنها [همه موجودات] به انسان است; چنانچه در زیارت جامعه, … مى فرماید: و إیاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم… اشاره به آن است که رجوع به انسان کامل, رجوع الى الله است.)۹۰
- (انسان واجد تمام منازل است) ۹۱ از پایین ترین مرحله طبیعت تا بالاترین مراتب روحانیت و ملکوت و جبروت. و همین امر باعث اختلاف شدید انسان ها شده است. طیف وجود او شامل احسن تقویم تا اسفل سافلین مى گردد. بدین معنى که تمام مراتب عینیه, مثالیه, حسیّه, عوالم غیب و عوالم شهادت همگى در او وجود دارند و از این رو خداوند فرمود: (و علّم الآدم الأسماء کلّها)۹۲
- تجلى خداوند در آیینه وجود انسان به نحو بى نهایت است:
(هزار اسم الهى را بر قلب انسان هزار تجلّى است… و به اعتبار مظهریت هر یک جمعاً و تفریقاً, و در مراتب جمع… تجلیات مختلف شود و این عدد را باید گفت از حوصله احصاء خارج است)۹۳
(وإن تعدّوا نعمه الله لاتحصوها إنّ الإنسان لظلوم کفّار) ابراهیم/۳۴
- بر اساس سخن خداوند (الرحمن. علّم القرآن. خلق الإنسان) (الرحمن/۳ـ۱) انسان صورت رحمت الهیه خداوند بوده و از حقیقتِ رحمتِ خداوند آفریده شده است.۹۴
- انسان موجودى است که در هر حال و شأنى که دارد محبوبش (خداوند) با اسمى بر او ظاهر مى شود و معشوق و مطلوب او به تجلّى تازه اى از لطف و قهر و جلال و جمال براى او تجلّى مى کند, (زیرا انسان مظهر اسم (کلّ یوم هو فى شأن) ) است.۹۵
پس از طرح نظرگاه هاى کلى امام خمینى در باب جایگاه انسان در عالم آفرینش, بررسى آراء قرآنى ایشان درباره انسان کامل خالى از فایده نخواهد بود, هر چند که ویژگى هاى طرح شده در بخش گذشته نیز ویژگى هاى انسان کامل به شمار مى آیند.
ویژگى هاى انسان کامل
مسأله انسان کامل از آغاز زندگى بشر مطرح بوده است, انسان به دلیل فطرت کمال طلب خویش, همان گونه که به دنبال شناختن و رسیدن به هر چیز کاملى است, در جست وجوى انسان کامل نیز بوده است. آیین هایى همچون تائوئیسم, هندوئیسم و بودائیسم; مکتب هایى مانند اگزیستانسیالیسم; فیلسوفانى همانند سقراط, افلاطون و نیچه, عارفانى چون مولوى, ابن عربى, عزیزالدین نسفى و… بخش مهمى از تعالیم خود را مصروف نشان دادن انسان کامل کرده اند.
وجود تصویرى کامل و جامع از انسان کامل در ذهن انسان, مهم ترین عامل براى حرکت و سیر اوست. اینکه انسان کامل و ایده آل کیست, و چه ویژگى هایى دارد؟ نشان دهنده اهدافى است که انسان باید در حیات خود در نظر بگیرد تا با سیر به سوى آن, به کمال وجودى خویش نایل آید.
در راستاى این مهم است که امام خمینى نیز حجم زیادى از آثار خود را به تبیین ویژگى ها, جایگاه و مقام انسان کامل از دیدگاه قرآن و روایات, اختصاص مى دهد. انسانِ کامل امام از چنان عظمت و رفعتى برخوردار است که وسعت فهم انسان از رسیدن به شاخه هاى آن عاجز است. درکِ این بزرگى شأن از راه نزدیک شدن به انسان کامل امکان دارد.
ویژگى هایى که ایشان براى انسان کامل بر مى شمارد از این قرارند:
- انسان کامل از (وجود) وسیع تر است. امام خمینى با استفاده از آیات قرآن به اثبات این مطلب مى پردازد و اشاره مى کند که مقام (او أدنى) یعنى مقام اتّصال به احدیت, و چون (وجود) به معناى (وجود منبسط) است ومقام احدیّت از وجود منبسط اوسع است, بنابر این, قلبِ حضرت ختمى مرتبت از (وجود) وسیع تر است. ۹۶
- انسان کامل همان اضافه اشراقیه اى است که زمین هاى تاریک را روشن نموده است. ۹۷ (و أشرقت الأرض بنور ربّها) (زمر/۶۹)
- انسان, آب جارى و سارى در همه چیز است: (و جعلنا من الماء کلّ شیئ حیّ) (انبیاء/۳۰)
- نور آسمان ها و زمین است. ۹۸ (الله نور السموات و الأرض) (نور/۳۵)
- انسان کامل, واد إلى الأرض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث) اعراف/۷۶
اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم به آسمانش مى بردیم, ولى او در زمین ماند و از پى هواى خویش رفت, مثل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله آرى زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنى بازهم زبان از دهان بیرون آرد.
نفس مذموم
نفس انسان از ابتداى ورود در این عالم, زیر سلطه عالم طبیعت قرار مى گیرد و توجه آن به نشأه دنیوى بسیار زیاد است. دقیقاً به این دلیل است که از منظر امام (وجهه نفس رو به فساد و منکوس است)۱۱۳ و آیه زیر به همین حقیقت اشاره دارد:
(و ما أبرّئ نفسى إنّ النفس لأماره بالسوء إلاّ ما رحم ربّى إنّ ربّى غفور رحیم) یوسف/۵۳
من خویشتن را بى گناه نمى دانم, زیرا نفس آدمى را به بدى فرمان مى دهد, مگر پروردگار من ببخشاید, زیرا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
آن چنان که از سخنان ایشان بر مى آید نفس انسانى گوهرى است واحد و یگانه, اما کارکردهاى گوناگونى دارد; گاهى (امّاره بالسوء), زمانى (لوّامه) و در پاره اى موارد (مطمئنّه) است. هر جا سخن از حبّ نفس به عنوان بازدارنده انسان از کمال مطرح مى شود و آن را مبدأ همه گرفتارى ها مى دانند, ۱۱۴ اشاره به همان کارکرد اولیه نفس است که به دلیل گرفتارى در چنبره حیات مادى و طبیعى از کارکرد حقیقى خویش باز مانده است. و اگر (اعدى عدوّک نفسک التى بین جنبیک) گفته اند, آن نفسى مراد است که مطیع شیطان شده باشد که از آن حالت نفس تعبیر به (انانیّت) شده است. و هجرت انسانى در آیه (و من یخرج من بیته مهاجراً إلى الله و رسوله) (نساء/۱۰۰) ممکن است از بیت نفس خود انسان باشد.۱۱۵
از اینجا معلوم مى شود که اگر در تعابیر دینى نفى انانیت مورد تأکید قرار گرفته است دعوت به رهایى نفس انسان است که به اسارت نیروهاى عالم مادى درآمده, نه آن گونه که برخى دین ستیزان معتقدند دین به دنبال ستاندن فردیّت انسان باشد. دین, قرآن, پیامبران و اساساً تمامى عالم هستى همه براى فردیت بخشیدن به انسان بوده و هنگامى داراى ارزش هستند که در تحقق انسانیت انسان تأثیرگذار باشند. امام خمینى(ره) در این باره مى فرماید:
(قرآن آمده است که انسان را انسان کند, و همه اینها وسیله است براى همان یک مطلب. تمام عبادات و تمام ادعیه وسیله است, همه وسیله اى براى این است که انسان این لبابش ظاهر بشود… انسان بالقوه بشود انسان بالفعل, انسان طبیعى بشود یک انسان الهى که همه چیزش الهى باشد.)۱۱۶
در نتیجه انسان تنها از یک راه مى تواند به نجات برسد. نجاتى که انسان امروز با اضطراب شدید آن را مى جوید و براى یافتن آن همواره در چنگال اندیشه هایى قرار مى گیرد که خود اسارتى دیگر براى او به ارمغان مى آورند, تنها از طریق دین میسر است. شروع حرکت به سوى رستگارى و رهایى از اضطراب هاى وجودى انسان تنها به وسیله نفى آن کارکرد نفس است که همه وجهه همّت خود را مصروف عالم طبیعت کرده و از کارکردهاى دیگر آن غافل مانده است. خداوند متعال از امکاناتى سخن مى گوید که همه ابناء بشر در اختیار دارند اما از آن استفاده نمى کنند; این غفلت از حقایق موجود در ذات انسان است که خودى, هستى و فردانیت انسان را به نفع امور بى ارزش مادى نفى مى کند.
ییکى از آن امکاناتى که از آن سخن به میان آمد (قلب) است. همچنان که ملاحظه شد, امام, مظهر نشأه غیبى نفس را (قلب) مى داند. توجه به نشأه دنیوى نفس باعث مغفول ماندن (قلب) مى شود. از این رو خداوند در مورد برخى انسان ها مى فرماید:(لهم قلوب لایفقهون بها) (اعراف/۱۷۹). از نظر قرآن هیچ راهى براى هدایت کسانى که احتجاب در نشأه طبیعت مانع بهره مندى آنها از نیروهاى انسانى شان شده است وجود ندارد, و قرآن و پیامبران نمى توانند آنان را از زندانى که در آن محبوس اند نجات دهند:
(إنّ فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب او ألقى السمع و هو شهید) ق/۳۷
در این سخن براى صاحبدلان یا آنان که با حضور, گوش فرا دارند, اندرزى است.
انسانى که به این مرحله مى رسد نه تنها استفاده از امکانات هستى خود را مغفول مى نهد, بلکه به تخریب بناى آن نیز اقدام مى ورزد و از اجزاى آن وسیله اى براى فرار از انسانیت و فردانیت خویش مى سازد, آن چنان که در قرآن, قلوب برخى از انسان ها این گونه معرفى شده است:
(فهى کالحجاره أو أشدّ قسوه) بقره/۷۴
قلبهاى شان مثل سنگ است یا سخت تر از سنگ.
حاصل سخن اینکه هرگونه فلسفه و علمى در باب انسان باید برپایه شناخت تمام زوایاى وجود انسان و کارکردهاى نفس او ساخته و پرداخته شود, و چون هیچ گونه ابزارى براى انسان شناسى غیردینى در اختیار بشر وجود نداشته و نخواهد داشت تا بتواند تمام زوایاى پنهان وجود انسان را بکاود, تلاش هایى که انسان به وسیله دانش هاى تجربى براى شناخت حقیقت وجود خویش انجام مى دهد, راه به جایى نخواهند برد.
قواى نفس
نفس, داراى قواى مختلفى است که رشد هرکدام جاى دیگرى را تنگ مى کند و توجه افراطى به هریک از این قوا باعث مى شود که تمام هویت نفس, معطوفِ به آن گردد و ماهیتِ آن دگرگونى پذیرد. قواى نفس عبارتند از:
- قوه عاقله: این قوه براساس تعریفِ امام, قوه اى روحانى است که برحسب ذات مجرد است و برحسب فطرت, مایل به خیرات و کمالات.
- قوّه واهمه: این قوّه, قوّه شیطانیه نامیده مى شود و از ابتداى تولّد در کودکان وجود دارد و آنان به وسیله این قوّه دروغ مى گویند و مکر و حیله و نیرنگ مى زنند. واهمه تا زمانى که در سلطه عقل نباشد و مسخّر نفس مجرّد نگردد, فطرتاً متمایل به دنیا است.
در برابرقوّه عاقله, قوّه واهمه است که فطرتاً تا در چارچوب نظام عقلى نیامده و مسخّر در ظلّ کبریایى نفس مجرّد نشده, مایل به دنیا مى باشد.۱۱۷
- قوّه غضبیه: غضب براى دفع ضررها و دفع موانع تکامل و استفاده از امور مى باشد.
- قوّه شهویّه: این قوّه مبدأ شهوات و جلبِ منافع و لذّات در خوردنى ها, نوشیدنى ها و ازدواج است. ۱۱۸
به این دلیل که این قوا همگى نیروهاى نفس انسان هستند, بنابر این مى توان چهارگونه نفس براى انسان قائل بود که هریک از قواى یادشده به ترتیب به یکى از آن قوا نظر دارند.
- نفس ناطقه انسان: وجود کبریایى و مجرّدِ نفس
- نفس شیطانى (هرچند حضرتِ امام به صراحت براى قوّه واهمه از تعبیر نفس استفاده نمى کند, ولى براساسِ آنچه در مبحث مسخِ انسان مطرح مى شود, خواهیم دید که خود ِ قوّه واهمه به گونه تلویحى به عنوانِ نفس معرفى شده است).
- نفس سَبعى
- نفس بهیمى
نفس است که داراى قواى چهارگانه مى باشد. از نظر امام هرگاه قوّه عاقله بر قواى دیگر حاکم گردد نفسِ انسان نفس ناطقه نامیده مى شود, و هرگاه قوّه واهمه متصرف در دیگر قوا گردد, نفس شیطانى خواهد بود. همچنین است چیرگى قوّه غضب و یا شهوت در انسان که به ترتیب باعث به وجود آمدن نفس سبُعى و بهیمى مى گردد. درنتیجه نباید پنداشت که انسان داراى چند نفس است.
مسخ شدن انسان
با رشد طبیعى انسان, سه قوّه واهمه, غضبیه و شهوانیه رشد مى کنند. گاهى ممکن است هر سه قوّه به صورت مساوى باهم رشد کنند و گاهى نیز ممکن است یک قوّه یا دو قوّه رشد بیشترى کند و بر دیگرى غلبه داشته باشد. رشدِ هریک از این قوا که با اعمالِ اختیارى انسان رقم مى خورد ساختارِ وجودیِ انسان را در نشأه ملکوتى او مى سازد. اگر نفسِ حیوانى غلبه داشته باشدانسان در عالم ملکوت دیگر انسان نیست, بلکه به شکل یکى از حیواناتى که مناسبِ حالِ اوست درمى آید. اگر قوّه سَبعى نفس به فعلیت درآید و ماهیتِ آن با اختیارِ انسان سبعیّت گردد, در عالم غیب ملکوتى به شکل یکى از حیوانات درنده درآید. هرگاه قوّه واهمه بر سایر قوا غلبه یابد و قوّه شیطانى نفس به فعلیّت برسد, در باطن ملکوت به صورت یکى از شیاطین درمى آید.
(و چون آخر فعلیّت انسان سبعى باشد صورت غیبیِ ملکوتى به شکل یکى از سباع شود, چون پلنگ و گرگ و امثال آن. و چون قوّه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیّت شیطانیه آخرین فعلیّات باشد, باطن ملکوتى به شکل یکى از شیاطین باشد.) ۱۱۹
اگر هر سه قوّه به فعلیّت درآیند همه انواع حیوانات در وجودِ او نمودار مى شوند و از اینجاست که خداوند مى فرماید: (اولئک کالأنعام بل هم أضلّ) (اعراف / ۱۷۹) و دلیل آن این است که هیچ حیوانى نمى تواند همزمان, صورتِ چند حیوان را پذیرا شود, امّا آن موجودى که او را انسان مى نامیم مى تواند صورتِ همه حیوانات را بپذیرد و این است معناى (بَل هُم أضَلَّ).
باید دانست همان که این قواى ثلاثه اگر در آنها افراط صورت پذیرد, تباه کننده مقام انسانیت است و توجه به آن ممکن است انسان را گاه از حقیقتِ انسانیت و گاه از فضیلتِ انسانیت خارج سازد, همین گونه اگر این قوا در معرض تفریط قرار گیرند, باعث فساد مقام انسانیت مى شوند.۱۲۰
ارزش قوایِ نفسِ انسان
در اندیشه امام تحصیلِ سعادتِ ابدى بدونِ بقاى در عالم دنیا امکان پذیر نیست و سعادت ابدى انسان در گرو قوایِ شهوانى, غضب و وهم است. ایشان قواى یادشده را (مائده آسمانى) ۱۲۱ مى داند و نه تنها سعادتِ خودِ انسان بلکه سعادتِ بنى نوع انسان را با این سه قوّه گره مى زند. مبناى تفکّر امام این است که: (وهم و غضب و شهوت ممکن است از جنود رحمانى باشند, اگر آنها را تسلیم عقل سلیم و انبیاء کنیم.)۱۲۲ از این رو هیچ یک از پیامبران جلو این سه قوّه را نگرفته اند و معتقد بوده اند که این قوا داراى ارزش فراوان هستند و باید تحت میزانِ عقلى و قانونِ عقلى درآیند. چنین دیدگاهى هیچ بخش وجودِ انسان را نادیده نمى نهد و به هستیِ او وحدت و انسجامى دقیق مى بخشد تا از همه امکاناتِ انسان که امورى مقدّس اند در جهت تکامل معنویِ او استفاده گردد.
در انسان شناسى امام, انسان موجودى است با خواسته هاى بى نهایت و اراده اى بى پایان و توانا براى رسیدن به آرزوهاى خود. درباره آیه (فیها ما تشتهیه الأنفُسُ وَتَلَذُّ الأعیُنُ) (زخرف /۷۱) مى گوید:
(اشتهاى انسان حدّ محدود و قدر مقدرّى ندارد). و اشاره مى کند که خداوند اراده انسان را به گونه اى آفریده است که به مجرّد اراده هرچه را بخواهد موجود مى کند. امّا چون این عالم, عالم تزاحم است زمینه تحقق اراده او در این دنیا وجود ندارد, ولى درقیامت چنین مسأله اى میسّر است.۱۲۳
علم و ادراک انسان
علم و ادراک حقیقى براى انسانى که به تعلّقات نفسانى مشغول و دربیتِ نفس ساکن است به وجود نمى آید. درهاى معارف, علوم و مکاشفات بر چنین انسان هایى هرگز باز نمى شود, مگر این که با ریاضت و نور هدایت از تاریکى عالم طبیعت رهایى یابند. با رهایى از آن, باب (قلب) به روى او گشوده مى شود. از نظرامام این فتح باب (فتح قریب)۱۲۴ است: (انّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً قریباً)
طبیعت در نگاه امام نقشى تخدیرى براى انسان دارد ۱۲۵ و باعث مى شود انسان به محض ورودِ در آن قدرتِ ادراکِ خود را از دست بدهد, چنان که خداوند مى فرماید: (انَّ جهنّمَ لمحیطه بالکافرین) (توبه / ۴۹) (همانا جهنم بر کافران احاطه دارد.)
امّا خودِ آنان از این احاطه اطلاعى ندارند و تنها پس از رهایى از تخدیر عالم طبیعت, یعنى مرگ, نسبت به آن آگاهى پیدا مى کنند.
نکته مهم دیگر این است که راه کسب علم و معرفتِ حقیقى رعایت تقوا است: (اتّقُوا الله ویِعلّمُکُمُ الله) (بقره / ۲۸۲)
دلیل این که تعلیم الهى به تقوا ارتباط داده شده, این است که تقوا نفس را صفا مى دهد و در اثر صفاى نفس, تعلیم الهى و القاى رحمانى واقع مى گردد.۱۲۶
امام خمینى میزانِ سعادت و شقاوت انسان را فقط علم و معرفت مى داند, همچنان که ملاک مورد رضایتِ خداوند قرار گرفتن را به علم و معرفت نسبت مى دهد:
(انَّ مناط السعاده والشقاوه مطلقاً بالعلم والمعرفه, کما أنّ مناط کونه مرضیّاً أیضاً کذلک.)۱۲۷
سطح ادراک انسان هاى عادى بسیار پایین است, از این رو نمى توانند سخن اولیاء خداوند و پیامبران را درک کنند. قرآن براى این که بتواند با این سطح از ادراک سخن بگوید هفت یا هفتاد بار تنزّل یافته است. تا آنجا که خداوند خودش را در قرآن از راه توجه دادن به آفرینش شتر معرفى مى کند.
(أفلا ینظُرونَ الى الابِلِ کَیفَ خُلِقَت) غاشیه / ۱۷
(وقتى که خدا با شتر معرفى بشود معلوم است که مرتبه ما چه مرتبه اى است, مرتبه همان حیوان است. و معرفتى که ما از آن پیدا مى کنیم. چه معرفتى است؟ بسیار ناقص.)۱۲۸
حضرت امام آدمیان را در برابر پیام آسمانى پیامبران کر مى داند:
(انبیاء مثل آن آدمى هستند که خوابى دیده, چیزى مشاهده کرده, لکن زبانش عقده دارد و مردم هم همه کر هستند.
من گنگ خواب دیده و عالم همه کر من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش.)۱۲۹
* سعادت و شقاوت انسان
حضرت امام در راستاى اثباتِ اختیار انسان به توضیح و تفسیر حدیثى مى پردازد که در آن سعادت و شقاوتِ انسان به قبل از تولّد او احاله شده است. ایشان (بطن امّ) را در حدیث (الشَّقیُّ شَقِیّ فى بطنِ امّه) مطلق عالم طبیعت دانسته اند که در آن استعدادهاى بالقوّه انسان به فعلیّت مى رسند, چرا که کمال و سعادت از امور بالفعل است و تا انسان به دنیا وارد نشود وجود کمال یا سعادت در او ممکن نخواهد بود. همچنین شقاوت نیز چون از به فعلیّت رسیدنِ استعدادها در عالم طبیعت حاصل مى شود, بنابر این به وجودآورنده آن نیز خودِ انسان است. بر این اساس نمى توان بطن امّ را به همان معناى عرفى تلقّى کرد و گفت, فرد سعادتمند و فرد شقیّ از لحظه قرار گرفتنِ در رحمِ مادر, سعادتمند یا شقى هستند.
با وجودِ این باید گفت بعضى امور در سعادتِ و شقاوتِ انسان مؤثّرند و انسان خود هیچ گونه دخالتى در شکل گیریِ آنها ندارد. از آن جمله پاکى و صفا یا کدورتى است که در ماده اولیّه وجود انسان یعنى نطفه پدید مى آید. امام خمینى در این باره مى فرماید:
(از جمله چیزهایى که منشأ اختلاف رغبت در نیکى یا بدى مى شود, اختلافِ خودِ انسان ها است, و این اختلاف از آنجا سرچشمه مى گیرد که افاضه فیض وجود به مواد برحسب اختلاف استعداد آنها بوده است, و منشأ این که موادّ در قبول فیض, استعدادهاى مختلف دارند, آن است که نطفه هایى که باید صورتِ انسانیت را پذیرا باشند از غذاهاى خارجى حاصل مى شود. آدمى وقتى غذا مى خورد قوایِ بدنى او در آن غذا اعمالى انجام مى دهد و درنتیجه این فعّالیّت, اجزایى در حیوان به نام منى تولید مى شود, و چون این غذاها در لطافت و کثافت و در صفا و کدورت در نهایتِ اختلاف هستند, به ناچار نطفه هایى که از این غذاها تولید مى شود در صفا و کدورت با همدیگر مختلف خواهند بود, که اگر نطفه اى از غذاهاى لطیف و صاف تولید شود استعداد مخصوصى براى قبولِ صورت خواهد داشت, که این مقدار استعداد, در نطفه هایى که از غذاهاى ناپاک و ناصاف… و یا از غذاهاى مختلط به پاک و ناپاک تولید مى شود, نخواهد بود.) ۱۳۰
همچنین ایشان بر این نکته تأکید دارد که این میل و رغبتِ ناشى از نطفه هاى پاک یا ناپاک تا آن پایه نیست که باعث سلبِ آزادى و اختیار انسان گردد.۱۳۱
* شاکله انسان
از نظر امام خمینى, اعمالِ انسان طبق آیه (کلّ یعمل على شاکلته) (اسراء / ۸۴) پیرو شاکله نفس یا هیأت باطنى روح و ملکاتِ مخمّره در آن است. از این منظر ارتباط و تأثیر و تأثّرى شگرف بینِ روح و باطنِ ملکوتیِ انسان با ظاهر و قوایِ طبیعى او, وجود دارد. چنان که روح سالم, سلامت و کمالِ خود را از روزنه هاى قواى طبیعى به نمایش مى گذارد, و همان گونه که کوزه از منافذ خود آب صافِ گواراى داخلش را بیرون مى دهد, روح ناقص نیز پریشانى و تیره بختیِ خود را برملا مى سازد. روحى که نور فطرت خویش را با کدورتِ هواهاى نفسانى خاموش نکرده, رنگ الهى (صبغه الله) خود را در اعمال و حرکاتِ خویش مى پراکند و روحى که مکدّر شده رنگ شیطانى (صبغه الشیطان) را مى نمایاند.۱۳۲
در جاى دیگرى ایشان با استفاده از حدیثى شاکله انسان را (نیّت) مى داند۱۳۳ و مى افزاید: نیّت خودِ عمل است و حتّى از عمل افضل است. سخن ایشان بدین معنى است که چون نیّت, صورتِ کامله عمل و فصل محصّل آن مى باشد و صحّت و فساد عمل بستگیِ تامّ به آن دارد و همچنین چون شىء بودن شىء به صورتِ آن است نه مادّه آن, بنابر این تمامِ حقیقت اعمال, همان صورت هایِ اعمال و جنبه ملکوتى آنهاست که نیّت مى باشد. درنتیجه باید گفت:
(شاکله نفس گرچه هیئت باطنیِ روح و ملکات مخمّره در آن است, لکن نیّات, شاکله ظاهریه نفس اند. توان گفت که ملکات, شاکله اولیه نفس, و نیّات, شاکله ثانویه آن هستند, و اعمال, تابع آنها است.)۱۳۴
* فراموشى خدا, فراموشى خویشتن انسانى
انسانى که به حسب فطرت کمال جو آفریده شده است در اثر خودخواهى و خودبینى از حقایق فطرى خویش فراموش مى کند و به مرحله اى مى رسد که نقصان ها و عیب هاى خود را کمال و حُسن تلقّى مى کند. این حالت وقتى پیش مى آید که او خدایانِ چندى را به جاى خدایِ یگانه مقصد و مأوایِ خویش قرار مى دهد, از آنجا که تنها خداوند متعلّق آن میل فطرى کمال طلبى مى باشد, به محض فراموشى او انسان, خویشتنِ خویش را به دست فراموشى مى سپارد و انسانیت اش مغفول مى ماند. چنین انسانى فردانیّت خود را تباه ساخته و (ناخود)هاى بى شمارى هستیِ او را فرا مى گیرند. بى خویشتنى, از خودبیگانگى, احساس پوچى, افسردگى, اضطراب و بى هویّتى نشانه هاى اصلى این انسان هستند.۱۳۵ قرآن به این واقعیّت اشاره دارد:
(ولا تکونوا کالذین نَسوا الله فأنساهُم أنفسهم اولئک هم الفاسقون) حشر / ۱۹
همانند کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند مباشید, ایشان نافرمانند.
مى بینیم که رابطه اى سخت میان خدافراموشى و ازخودبیگانگى وجود دارد. انسانیت انسان در گرو این است که تنها رو به سویِ خداوند داشته باشد, کوچک ترین روى برگرداندن از او هویت انسانى اش را تخریب مى کند. آنچه از انسان خواسته شده این است که همواره روى دل او متوجّه محبوب باشد: (إنّى وجّهتُ وجهى للذى فطر السموات والأرض) انعام / ۷۹
(آدم وقتى مى شود که خودش را نبیند و هرچه مى بیند خدا ببیند.)۱۳۶
باید توجّه داشت که هرجا سخن از ندیدنِ خود, نفیِ حبّ نفس و… به میان آمده است منظور دوست داشتنِ آن چیزهایى است که به عنوانِ (ناخودِ) انسان عمل مى کنند. سرگشتگى, سرگردانى, تحیّر و بیچارگى انسان از دیدگاه ایشان تنها معلولِ یک علّت است و آن هم علایق کاذب و مغایر با فطرتِ انسانیِ اوست, و براى راه از این سرگشتگى فقط ورود به (صراط مستقیم) است که همان (راهِ انسانیت) مى باشد.۱۳۷
در ساختارِ انسان شناسى امام, همه حقایق, عبادات, مراسم و مناسک بر محور انسان و براى او قرار دارند. سجده بر خاک در نماز عبارت است از ترکِ بى خویشتنى ها و رسیدن به حقیقتِ انسانیت. با این عمل دائره کمالِ انسانى تمام مى شود و (مقام سجده, مقام تمام کمال انسان کامل است).۱۳۸
* ارتباط انسان و جهان
همچنان که پیش از این نیز دیدیم دنیا از منظر امام, مدرسه پرورش و آموزش (دارالتربیه و دارالتحصیل) ۱۳۹ و وسیله اى ضرورى و مقدّس برایِ اکتسابِ کمالات و رسیدن به زندگیِ سعادتمندانه است. انسانیتِ او بدونِ ورود در این عالم امکان پذیر نیست و به حسب روایت, آیه (ولنعم دار المتّقین) (نحل / ۳۰) اشاره به همین دنیاى مادّى دارد. از این رو دنیا نیز مانند دین, پیامبران, قرآن, عبادات و… وسیله اى است در دستِ انسان تا با آن و در آن به کمالِ خویش بیاندیشد و انسانیتِ خویش را تحقّق بخشد. بدین ترتیب استفاده وافى و کافى از همه امکانات, نیروها و صورت هاى موجود در عالم طبیعت و حتّى پدید آوردن صورت هاى جدید در آن, نه تنها انسان را از رسیدن به مقصود دور نمى کند, بلکه رسیدن به هدف را سرعت مى بخشد.
از نظر امام این گونه دنیایى که راه تکامل انسان را هموار سازد هرگز و در هیچ یک از ادیان الهى نکوهش نشده و حتّى از آن تعریف و تمجید نیز شده است.۱۴۰
با وجود این, دنیاى دیگرى هست که کارکرد آن به طور دقیق درمقابل دنیاى قبلى است, امّا این دنیاى دوّم در درونِ خودِ انسان است. توجّه قلب به طبیعت و دلبستگى و محبّتِ آن به عنوان هدف, دنیاى درونى انسان است, بنابر این دنیاى مذموم که سدّ انسانیت او مى باشد همان دنیاى درونیِ خودِ اوست. تعبیرِ امام این است که: (خودتان دنیایید.)۱۴۱
سخن پایانى
در انسان شناسى امام خمینى, انسان, میدان جنگِ دو نیرو است; نیروهاى رحمانى و عقلانى و نیروهاى شیطانى و جهلانى. دسته اول او را به ملکوت اعلى و سعادت, و دسته دوّم او را به درکات سفلى و شقاوت فرامى خوانند. این نیروها فطرى او هستند, از این جهت جدال و نزاع میان آنها همیشگى است.۱۴۲
تقدیرى ازلى این جنگ را در انسان رقم زده است. در اولین شکستِ نیروهاى رحمانى که در بهشت آدم(ع) صورت پذیرفت, انسان به زمین آمد تا با یارى قواى درونى خویش و پیامبران, براى همیشه پایانِ حیات نیروهاى شیطانى را ترسیم کند و از زندان طبیعت رهایى یابد. به او همه امکانات و استعدادهاى لازم براى این کار داده شده است و همه انسان ها به یکسان از آن بهره مند هستند. فطرت مخموره, طبیعتِ ستوده ـ آن وجهى از طبیعت که براى انسان, اختیار و آزادى را پدید مى آورد ـ راهنمایان الهى, عنایاتِ غیبى و… همگى امکاناتى هستند که به او داده شده اند. همه هستى او عبارت است از وجودِ بالقوّه که پذیراى هرگونه صورتى است. او تنها موجودى است که اجازه دارد با اراده بى پایان خود و با آزادى و خردورزى هرچه مى خواهد از خود بسازد و هرگونه که مى خواهد باشد. آزادى او براى این کار بى انتهاست.
هیچ انسانى به جز پیامبران و اولیاء حقیقى خداوند, انسان زاده نمى شود و تنها از راه تولّد دوباره است که به وادى انسانیت مى توان گام نهاد. یک سوى طیفِ حرکت انسان, مقام الوهیت است; در این مقام او هیچ تفاوتى با خداوند ندارد مگر در قدیم بودن و واجب بودن وجود. او حتّى براى خودش ساخته نشده است, بلکه براى خدا به وجود آمده است. همه حقیقت اعمالِ او که باعثِ نجات و رستگارى اش مى شود نیّت و انگیزه درونى اوست.
مى بینیم که این تصویر از انسان, کامل ترین و والا ترین تصویرى است که تمام وجودِ او را به نمایش مى گذارد, کمترین اغراق و گزافه گویى در آن راه ندارد, و چشم اندازى روشن براى سیرِ انسان فراهم مى سازد.
امّا تمامى انسان شناسى هاى دیگرى که عرضه شده اند دو عیب بنیادین در ذات آنها بوده است: ۱٫ ترسیم چهره اى دروغین از انسان که هیچ گونه تناسبى با حقیقتِ وجودِ او نداشته است. ۲٫ ناکارآمدى براى روشن ساختن نقشه حرکت انسان به سوى سعادت.
پی نوشتها:
۱ . امام خمینى, روح الله, سرّ الصلوه, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, بهار ۱۳۶۹, ۴۷ ـ ۴۶٫
- همان, ۴۷٫
- همان, ۴۷٫
- همو, آداب نماز, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, بهار ۱۳۷۰, ۷۲٫
- همو, شرح چهل حدیث, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, ۱۳۷۸, ۱۲۳٫
- همو, شرح حدیث جنودِ عقل و جهل مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, ۱۳۷۷, ۴۳ ـ ۴۲٫
- همو, سرّ الصلوه, ۴۶٫
۸ . همان, ۴۳٫
۹ . همان, ۴۶٫
۱۰ . همان, ۴۷٫
۱۱ . همو, آداب نماز, ۳۵۴٫
۱۲ . همو, چهل حدیث, ۱۲۳٫
۱۳ . همو, آداب نماز, ۷۲٫
- شیخ صدوق, ابن بابویه, علل الشرایع, ۱/۲۸۰, باب ۱۹۱, حدیث ۱٫
۱۵ . امام خمینى, روح الله, آداب نماز, ۷۱٫
- همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۴۳ ـ ۴۲٫
۱۷ . همو, مصباح الهدایه, ۷۱٫
۱۸ . همو, آداب نماز, ۲۰۷٫
۱۹ . همو, صحیفه نور, ۹/ ۳۴۸٫
۲۰ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۴۳٫
۲۱ . همان, ۴۲٫
- رجوع کنید به: آداب نماز, ۷۲ ـ ۷۰٫
۲۳ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۴۲٫
۲۴ . همو, چهل حدیث, ۲۷۲٫
۲۵ . همان, ۳۲۴٫
۲۶ . همو, صحیفه نور, ۲۲/ ۳۴۶ ـ ۳۴۵٫
۲۷ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۷۸٫
۲۸ . همان.
۲۹ . همان.
۳۰ . همان, ۷۷ ـ ۷۶٫
۳۱ . همان, ۷۷٫
۳۲ . همو, چهل حدیث, ۱۸۰٫
۳۳ . همو, آداب نماز, ۱۱۸٫
۳۴ . همان.
۳۵ . همان, ۱۴۲٫
۳۶ . همو, چهل حدیث, ۷۷٫
۳۷ . همان, ۱۱۳٫
۳۸ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۳۵۴ ـ ۳۵۳٫
۳۹ . همو, سرّ الصلوه, ۶۵٫
۴۰ . همان, ۶۸٫
۴۱ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۱۰۳ ـ ۱۰۲٫
۴۲ . همو, چهل حدیث, ۴۸۲٫
۴۳ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۷۷٫
۴۴ . همان, ۷۷٫
۴۵ . همان, ۱۱۷٫
۴۶ . همان, ۱۱۱٫
۴۷ . همان, ۲۲۶٫
۴۸ . همو, سرّ الصلوه, ۳۰٫
۴۹ . همو, تعلیقات على شرح فصوص الحکم ومصباح الأنس, ۱۲۵٫
۵۰ . اشاره است به آیه شریفه ۱۷۶ سوره اعراف: (ولکنّهُ أخلَدَ الَى الأرض واتّبع هواهُ).
۵۱ . امام خمینى, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۴۵٫
۵۲ . همو, صحیفه نور, ۲۲/ ۳۴۶ ـ ۳۴۵٫
۵۳ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۶۸٫
۵۴ . همو, چهل حدیث, ۳۲۴٫
۵۵ . همو, طلب و اراده, ۱۵۶٫
۵۶ . همو, چهل حدیث, ۳۲۴٫
۵۷ . همان, ۷٫
۵۸ . همان, ۱۷۴٫
۵۹ . همو, شرح حدیث جنودِ عقل و جهل, ۶۶; چهل حدیث, ۱۶۹ ـ ۱۶۸٫
۶۰ . شیرازى, صدر الدین, شرح اصول کافى, ۱/۳۶۱ و ۴۱۷٫
۶۱ . امام خمینى, طلب و اراده, ترجمه و شرح سیّداحمد فهرى, مرکز انتشارات علمى و فرهنگى, ۸۵٫
۶۲ . همو, چهل حدیث, ۲۷۲٫
۶۳ . همو, شرح حدیث جنود و عقل و جهل, ۷۰, همچنین رجوع کنید به چهل حدیث, ۱۸۲ ـ ۱۸۱٫
۶۴ . همو, چهل حدیث, ۱۸۲ ـ ۱۸۱٫
۶۵ . همان, ۱۲۷ ـ ۱۲۶٫
۶۶ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۷۹٫
۶۷ . همان, ۶۵٫
۶۸ . همو, چهل حدیث, ۱۶۸٫
۶۹ . همان.
۷۰ . همان, ۹۸٫
۷۱ . همان.
۷۲ . همان, ۵۲۸٫
۷۳ . همو, آداب نماز, ۲۰۴٫
۷۴ . مشیئت همان مقام ظهور حقیقت وجود, سریان هستى, بسط نور و رحمت حقّ جلّ و علا است, یا عبارت است از اراده خداوند در مقام ظهور و تجلّیِ او. ر.ک به: امام خمینى, شرح دعاى سحر, ترجمه سیّداحمد فهرى, انتشارات اطلاعات, ۱۳۷۰, ۱۶۳٫
۷۵ . همو, دعاى سحر, ۵۵٫
۷۶ . ر.ک به: چهل حدیث, ۲۹۲٫
۷۷ . همو, دعاى سحر, ۲۱۵٫
۷۸ . همو, تعلیقات على شرح فصوص الحکم, ۷۸ و ۱۲۱٫
۷۹ . همو, دعاى سحر, ۱۰۲ ـ ۱۰۱٫
۸۰ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۸۵٫
۸۱ . همو, آداب نماز, ۲۸۹٫
۸۲ . همو, مصباح الهدایه, ۵۵٫
۸۳ . همان, ۵۶٫
۸۴ . همان, ۵۶; همچنین شرح دعاى سحر, ۲۱۵٫
۸۵ . شرح دعاى سحر, ۴۵٫
۸۶ . همان, ۴۵ و ۲۱۵٫
۸۷ . همان, ۱۲۹٫
۸۸ . همو, آداب الصلوه, ۲۴۴ ـ ۲۴۳; شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۲۱۳ – ۲۱۲٫
۸۹ . علم الیقین, ج ۱, ۳۸۱٫
۹۰ . امام خمینى, آداب نماز, ۲۶۳٫
۹۱ . همان, ۳۱۰٫
۹۲ . همو, شرح دعاى سحر, ۴۰ – ۳۷٫
۹۳ . همو, سرّ الصلوه, ۲۳ ـ ۲۲٫
۹۴ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۲۴۰٫
۹۵ . همو, شرح دعاى سحر, ۱۸۵٫
۹۶ . همو, تعلیقات على شرح فصوص الحکم, ۱۶۸٫
۹۷ . همو, شرح دعاى سحر, ۱۸۸ – ۱۸۷٫
۹۸ . همان, ۱۸۸ – ۱۸۷٫
۹۹ . همان, ۱۷۸٫
۱۰۰ . همان, ۱۸۸٫
۱۰۱ . همان, ۱۰۲٫
۱۰۲ . همو, مصباح الهدایه, ۳۵٫
۱۰۳ . همو, چهل حدیث, ۳۳۸٫
۱۰۴ . همو, تعلیقات بر شرح فصوص الحکم, ۱۱۷٫
۱۰۵ . همو, شرح دعاى سحر, ۱۵۹ ـ ۱۵۸٫
۱۰۶ . همان.
۱۰۷ . ر.ک به: شرح دعاى سحر, ۱۳۲ – ۱۳۱٫
۱۰۸ . همو, آداب نماز, ۲۶۲٫
۱۰۹ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۲۶۳٫
۱۱۰ . همو, مصباح الهدایه, ۷۶٫
۱۱۱ . همو, آداب نماز, ۸۶ ـ ۸۵٫
۱۱۲ . رجوع کنید به: شرح چهل حدیث, ۲۲۷٫
۱۱۳ . همان, ۲۰۸ ـ ۲۰۷٫
۱۱۴ . همو, تفسیر سوره حمد, ۱۱٫
۱۱۵ . همان, ۱۲۱٫
۱۱۶ . همان, ۱۷۴٫
۱۱۷ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۲۱٫
۱۱۸ . همان, ۱۴۹٫
۱۱۹ . همان.
۱۲۰ . همان, ۱۵۰٫
۱۲۱ . همان, ۲۸۰٫
۱۲۲ . همو, چهل حدیث, ۱۶٫
۱۲۳ . همان, ۴۸۵٫
۱۲۴ . همان, ۳۴۱٫
۱۲۵ . همو, تفسیر سوره حمد, ۱۲۹٫
۱۲۶ . ر.ک به: چهل حدیث, ۳۷۳ ـ ۳۷۲٫
۱۲۷ . همو, تعلیقات على شرح فصوص الحکم, فص اسماعیلى, ۱۳۷٫
۱۲۸ . همو, تفسیر سوره حمد, ۱۳۷ ـ ۱۳۶٫
۱۲۹ . همو, همان, ۱۳۸٫
۱۳۰ . همو, طلب و اراده, ۱۴۵٫
۱۳۱ . همان, ۱۵۱٫
۱۳۲ . همو, شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۲۷۹٫
۱۳۳ . ر.ک به: حدیث بیستم از کتاب چهل حدیث, ۳۳۵ ـ ۳۲۱٫
۱۳۴ . همو, چهل حدیث, ۳۳۲ ـ ۳۳۱٫
۱۳۵ . ر.ک به: شرح حدیث جنود عقل و جهل, ۱۳۱٫
۱۳۶ . همو, صحیفه نور, ۶/ ۱۶۹٫
۱۳۷ . همان, ۲۴۲ – ۲۴۱٫
۱۳۸ . همو, اسرار الصلوه, ۱۰۸٫
۱۳۹ . همو, چهل حدیث, ۱۲۱٫
۱۴۰ . ر.ک به: تفسیر سوره حمد, ۱۳۱٫
۱۴۱ . همان.
۱۴۲ . همو, چهل حدیث, ۵٫
گفتار مقدماتی: رهیافت نظری حضرت امام (ره) نسبت به انقلاب
در رابطه با ایجاد تغییر و تحول در سیاست و اجتماع دو راه حل زیرین و زبرین مطرح می باشد. راه حل زبرین (From the a بر اراده هیئت حاکم و راه حل زیرین (From the below) بر اراده عامه مردم برای ایجاد تغییر استوار است. هر یک از دو راه حل مزبور نیز می تواندشامل مصادیق تغییرات ظاهری یا نمادین و تغییرات اساسی یا بنیادین باشد. انقلاب زبرین یا رفرم یا اصلاح بیانگر تغییرات نمادین است و کودتا به معنای دست به دست شدن قدرت سیاسی در معنای آشکار و تصفیه عناصر رقیب در هیئت حاکمه در معنای خزنده از مصادیق تغییرات محتوای زبرین بشمار می آید. در راه حل زیرین، شورش (حژدرسحز) یا قیام(uprising) بر ایجاد برخی تغییرات جزئی بدون تغییر هیئت حاکمه استوار است که راه حل بنیادین همانا انقلاب است که بر تحول عمیق و اساسی در گروه حاکم طبقه حاکمه، نهادهای سیاسی، ارزشها و مبانی مشروعیت و روابط اقتصادی همراه با مشارکت وسیع توده های مردمی مبتنی می باشد.
با توجه به اینکه حضرت امام در مابین اهداف و وسایل، ارتباطی عمیق قائل بودند و بر این باور بودند که اهداف والا و گسترده ومقاصد و ایده های عظیم نیازمند تحمل زحماتی متناسب با میزان اهمیت هدف و مقصد می باشد (ج ۱۷ ص ۵۹)، ایشان تحول زیرین را بر تحول زبرین ترجیح می دادند از آن لحاظ که دارای اهداف و آرامانهای بزرگ بودند. از اینرو امام راحل برای حرکتی اهمیت و ارزش قائل بودند که از متن جامعه برخاسته و بر اساس خواستها و تقاضاها و اراده مردم شکل گرفته باشد (ج ۱۶ ص ۲۶) بنابراین دیدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب دیدگاه حداکثر گراست (maximalist) که تحولی شگرف در تمامی ساختها و کارکردهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک را در تحقق آن لازم می داند و این در حالی است که طرفداران اندیشه حداقل گرا (minimalist) یا تقلیل گرا (reductionist) انقلاب را صرفا حرکتی برای انتقال و جابجایی قدرت می دانند.
البته امام راحل (ره) انقلاب را تنها راه تغییر وضع اجتماعی نمی دانستند بلکه قبل از هرچیز معتقد به اصلاح حاکمان از طریق پند واندرز و نصیحت هیئت حاکمه از طریق مسالمت آمیز بودند و در صورتی که پندها واندرزها و سپس مجادله ها موثر واقع نمی گردید در آنصورت راه اصلاح وضع موجود همانا تغییر آن از طریق مقابله با رژیم حاکم و اقدام برای انقلاب عمومی به منظور سقوط نظام حاکم تشخیص داده می شد. از اینرو امام خمینی قائل به اعمال قاعده تدرج در مورد اصلاح هیئت حاکمه بودند. یعنی در صورتی که با نصیحت و ارشاد، حاکمان وقت حاضر به تغییرات رفتاری و اصلاح نظام سیاسی نمی شدند آنگاه دست زدن به انقلاب، امری اساسی و ضروری تلقی می گردید. از نظر امام خمینی اصل، هدایت و اصلاح است. لذا اگر هیئت حاکمه به چنین اصلاح و ارشادی مبادرت ورزید هدف تحقق یافته است و تنها در صورت تخطی هیئت حاکمه از ارزشها و مبانی اسلامی است که انقلاب جایز بلکه واجب می گردد.
از اینرو گرچه حضرت امام ایدئولوژی تهاجمی یعنی سرنگونی رژیم پهلوی و تلاش برای برقراری ارزشها و مبانی جدید از طریق ایجاد حکومت اسلامی را مدنظر داشته. لیکن ایدئولوژی تدافعی را راه حل اولیه می دانستند. بدین معنی که ضمن پرهیز از سرنگونی رژیم وقت که وجودش ضامن برقراری نظم و امنیت در کشور است، از باب نصیحت به حاکمان اسلامی اهتمام به هدایت آنان به عمل به احکام و مبانی اسلام داشتند و علیرغم ناقص دانستن قانون اساسی مشروطیت، از باب قاعده الزام (الزموهم بها الزموا علیه اقسهم) به آن استناد می جستند.
سیاست حضرت امام در مقابله با وضع موجود بر مبنای عمل به وظیفه شرعی، تکلیف الهی استوار بود و با توجه به اینکه انگیزه قیام را نه برای منافع شخصی یا امیال نفسانی که برای رضای خداوند می دانستند بر اساس آیه شریفه “قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی” هم آحاد جامعه و هم کلیه گروهها و دستجات اجتماع را به قیام دعوت می نمودند و از اینرو تماس راه حل های فردی و جمعی را در این رابطه ضروری می دانستند.
به نظر ایشان بایستی اجتماع ایران و رواج و همراهی شعار با شعور به عنوان بستر اصلی انقلاب تحقق یابد تا از رهگذر فراگیر شدن نهضت در کلیه اقشار، حکومت عدل اسلامی ایجاد گردد به خاطر همین ویژگی بود که امام خمینی برای تحقق هدف مقدس استفاده از ابزارهای شرافتمندانه را ضروری می دانست و با توجه به ماهیت الهی نهضت از اتحاد تاکتیکی با گروههای چپ و مارکسیستی سرباز می زد و اعلام می کرد که “ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد” چرا که هدف امام صرفا نابودی فیزیکی رژیم و انتقال قدرت از گروهی به گروه دیگر نبود بلکه مقصد ایشان تحول فکری و روحی در جامعه از سطوح فردی و جمعی بود. از سوی دیگر، حضرت امام (ره) نه تنها انقلاب را ضروری می دانستند، بر گسترش دایره آن به سایر کشورهای اسلامی نیز تاکید داشتند و بر اساس آیه شریفه “ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر” خواهان تلاش مردم ام القری برای صدور انقلاب و برقراری حاکمیت اسلام در تمامی دنیا بودند. لیکن در این رهگذر نیز قائل بر اعمال اصل تدرج بودند و راه حل زبرین را برای تحقق اسلامگرایی نادیده نمی انگاشتند بلکه آن را راه حلی اولیه در برپایی ارزشهای اسلامی تلقی می نمودند. از اینرو با نصایح خود به حاکمان کشورهای اسلامی و دعوت آنها به پیش گرفتن خط مشی صحیح اسلامی و حاکمیت بخشیدن به احکام الهی ابتدا بر انقلاب زبرین در هیئت حاکمه دول اسلامی تاکید داشتند و سپس در صورت عدم هدایت حاکم اسلامی انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطی اساسی برای تحقق ارزشهای اسلامی می دانستند.
آنچه ازاندیشه امام خمینی استنباط می شود ما را به این نظریه رهنمون می سازد که حضرت امام بر “بنای حکومت اسلامی درام القری” به عنوان گام اولیه در تحقق تاکید داشتند و در این رابطه وجه ذهنی انقلاب یعنی آگاهی و بیداری را مقدم بر وجه عینی انقلاب یعنی تغییر نظامهای فاسد و برقراری حکومت اسلامی می دانستند و صرفا پس از تحقق ثبات درام القری و در صورت وجود امکانات و شرایط لازم و کافی برای صدور انقلاب در سایر کشورهای اسلامی بود که فراگیر شدن گستره نهضت اسلامی را مورد تاکید قرار می دادند که در این رابطه نیز هدف از ترویج و صدور انقلاب را ابتدا بیداری و تغییر افکار و اذهان می دانستند تا مقدمه ای برای خروج از زیر بار ظلم گردد (ج ۱۱ ص ۴۴) .
حضرت امام علاوه بر تحقق انقلاب بیرونی یا تحول مادی، انقلاب درونی را نیز شرطی اساسی در تحقق نهضت اسلامی می دانستند. بر مبنای دیدگاه حداکثرگرای ایشان، علاوه بر تحول اساسی در تمامی ارکان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تحول فکری، ایدئولوژیکی، عقیدتی و فرهنگی نیز امری ضروری در تحقق انقلاب است. با توجه به تاکید ایشان بر جبنه معنوی و محتوایی انقلاب، امام خمینی بر این باور بود که “انقلاب نیاز به یک نهضت فکری دارد” (ج ۱۱ ص ۱۹۶) چرا که انقلابهای غیرایدئولوژیک منجر به تحول روحی و درونی در مردم نمی نگردد و به دیکتاتوری و اختناق منجر خواهد شد. به نظر امام راحل پارامتر اسلام موجب پدید آمدن تحول روحی می گردد چرا که هدفی عظیم یعنی پیاده شدن احکام خدا در روی زمین را مطرح می نماید که اگر نصب العین ملت قرار گیرد در سایه آن وحدت و اتحاد و همدلی میان اقشار جامعه حاصل می شود و در سایه همین تحول روحی مبتنی بر اعتماد به خدا، بریدن از غیر او، شجاعت، استقبال از شهادت و تلقی آن به عنوان سعادت است که انقلاب بیرونی تحقق می یابد. بر این مبنا حضرت امام لازمه انقلاب را تغییر ادراک و نگرش عامه مردم نسبت به خویشتن و پدیده های بیرونی می دانند و در راستای نگرش رایج از روابط بین الملل که “تلقی از واقعیت مهمتر از خود واقعیت است”، بر این اعتقاد بودند که “تصور مردم از وضع اجتماعی عامل انقلاب است نه واقعیت وضع اجتماعی” (ج ۱۱ ص ۴و۵) از اینرو دیدگاه حضرت امام در مورد انقلاب را می توان رهیافتی ادراک دانست.
مباحث شناختی – معرفتی انقلاب از دیدگاه امام خمینی (ره)
شاید بتوان دیدگاه حضرت امام (ره) در مورد وجود شناسی انقلاب را در سه مرام شناسی، بسترشناسی و علت شناسی مورد بررسی قرار داد. در مرام شناسی به شناخت اهداف نهضت اسلامی از دیدگاه امام خمینی پرداخته می شود. در بستر شناسی، به زمینه ها و علل بروز انقلاب اسلامی در نظرگاه امام اشاره می گردد و در علت شناسی به تجزیه و تحلیل علل پیروزی انقلاب اسلامی از زاویه دید حضرت امام اهتمام می شود.
الف – مرام شناسی
اولین گام در مبارزه تعیین هدف و مقصد است که در این رابطه حضرت امام تحقق علمی محتوای اسلام و حاکمیت قوانین اسلامی را وجهه همت خود قرار داده بود (ج ۱۳ ص ۲۴۷ و ج ۸ ص ۵۰) که این بعد عقیدتی – سیاسی وماهیت اسلامی نهضت (ج ۱۵ ص ۷۴) از دو جنبه نظری و کارکردی قابل بررسی است. در بعد نظری، اهدافی از قبیل احیای احکام الهی (ج ۱۳ ص ۲۸)، ادای تکلیف، حفظ اسلام به عنوان یک امانت الهی، احیاء قرآن (ج ۱۶ ص ۲۷) حیاتی دوباره به اسلام (ج ۱۷ ص ۶۴) و مطرح شدن اسلام به عنوان وزنه ای موثر در سطح جهانی مطمع نظر حضرت امام بود. در بعد کارکردی، اجرای احکام الهی و احکام قرآن مجید، پیاده کردن احکام اسلام (ج ۱۶ ص ۲۷)، استقرار حکومت الله به همت تمامی اقشار ملت (ج ۷ ص ۲۷) اسلامی ساختن تمامی ارگانهای، نهادها و سازمانها، پیاده کردن اسلام واقعی از طریق تدوین قانون اساسی اسلامی (ج ۸ ص ۲۵۵) مورد توجه امام راحل بود. از این رهگذر احکام اسلام جهانگیر شود. (ج ۶ص ۲۲) از اینرو حاکمیت اسلام در بعد داخلی و خارجی به عنوان هدف اصلی انقلاب قلمداد می شود. حضرت امام در بعد جهانی نهضت و فراگیر شدن آن در عالم، وظیفه هر فرد را شناساندن اسلام راستین و تبلیغ اسلام در عمل و برقراری و گسترش آن از طریق صدور انقلاب اسلامی ایران به ملت های جهانی می دانند (ج ۱۵ ص ۲۰۰ و ۲۱۲) و بر اتحاد مسلمانان داخل و خارج جهت “انقلاب جهانی اسلامی” (ج ۶ ص ۴۸) و تاسیس حکومت جهان اسلام و تشکیل حزب مستضعفین (ج ۸ ص ۲۶۷ و ۲۷۶) از بین بردن دشمنان اسلام و بشریت و در نهایت برقراری صلح و صفا در جهان تاکید داشتند. علاوه بر این هدف عمده یعنی حاکمیت احکام الهی و اسلامی، حضرت امام اهداف دیگری از قبیل عدالت جویی، استقلال طلبی، آزادیخواهی و برقراری معنویت اخلاقی و سعادت بشری را برای نهضت قائل بودند که در زیر به آنها اشاره می شود.
۱- عدالت جویی
امام خمینی (ره) یکی از اهداف انقلاب اسلامی ایران را ایجاد قسط و عدل (ج ۸ ص ۸۶ و ۱۸۷) بسط عدالت فردی و اجتماعی، جلوگیری از ظلم و جور (ج ۴ ص ۴۶)، ایجاد حکومت قانون و اجراء قوانین بر معیار قسط و عدل می دانند. در این رابطه حضرت امام (ره) مصادیق اجتماعی و اقتصادی عدالت را برمی شمرد و آنها را زمینه ساز حکومت حق به نفع مستضعفان و حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) می داند (ج ۱۵ ص ۲۱۲) . حمایت و طرفداری از مستضعفان، خدمت به ضعفاء، رسیدگی به وضع محرومین و نجات آنان از زیر یوغ ستمگران، از بین بردن فقر و شکافهای طبقاتی در زمره گامهای مورد نظر حضرت امام (ره) برای تحقق عدالت و وصول مستضعفان به حقوق حقه خویش تلقی شده است. (ج ۴ ص ۵۹، ج ۶ ص ۱۷، ج ۶ ص ۲۰ ج ۶ ص ۸۰) .
۲- استقلال طلبی
از نظر حضرت امام استقلال دارای دو بعد سلبی و ایجابی است. استقلال سلبی همانا استعمارزدایی است که زمینه ساز تحقق حکومت نه شرقی، نه غربی محسوب می گردد. (ج ۱۷ ص ۶۳) امام راحل یکی از اهداف انقلاب اسلامی را “قطع دست اجانب از مملکت اسلامی” (ج ۶ ص ۱۷۷و ۱۷۸)، قطع ریشه های وابستگی، رفع سلطه و ضعف و سستی و زبونی در مقابل استعمار، جلوگیری از استثمار و استعباد و قطع منافع و مطامع استعمارگران و در یک کلام استقلال از استعمار خارجی تلقی می نماید. امام خمینی ضمن تائید بر “ماهیت ضد استعماری “نهضت (ج ۱۵ ص ۷۴)، هدف انقلاب اسلامی را خارج شدن از مدار وابستگی به کشورهای امپریالیست و در نهایت “شکست ابرقدرتها “می داند. (ج ۱۳ ص ۱۹۷) در این رابطه، حضرت امام نه تنها بر کوتاه کردن دست جنایتکاران خارجی و به انزوا کشاندن قدرتهای استعماری در جهان که بر مقابله با ایادی منطقه ای امپریالیسم بویژه صهیونیسم تاکیدی ویژه دارند. (ج ۱۵ ص ۲۱۲)
در رابطه با استقلال ایجابی، امام خمینی هدف انقلاب اسلامی را تامین استقلال مملکت در ابعاد سیاسی نظامی، فرهنگی، اقتصادی و فکری می داند (ج ۴ ص ۶ و ۸۷ و ج ۸ ص ۱۱۶) . ایشان سپردن کار به کاردانان و طنخواه امین (مصاحبه حضرت امام با رادیو تلویزیون فرانسه در ۲۳ شهریور ماه ۱۳۵۷)، خودکفایی و اختصاص مخازن و منابع کشور به مردم و استقلال فکری و مراکز آموزشی را از پیش شرطهای لازم برای تحقق استقلال می دانند.
۳- آزادیخواهی
از نظر حضرت امام یکی از اهداف انقلاب اسلامی آزادیخواهی است که دو بعد آن یعنی آزادی منفی (رهایی از ظلم و جور و استبداد حاکم) و آزادی مثبت (ایجاد نهادهای تثبیت کننده آزادی و مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود) را در برمی گیرد. در رابطه با آزادی منفی، امام خمینی ضمن تاکید بر ماهیت ضداستبدادی و ظلم ستیزی نهضت (ج ۱۵ ص ۷۴)، مقابله با حکومت جائرانه و ستمگر و عمال سرسپرده و دست نشاندگان ظالم آن (ج ۴ ص ۱۷)، از بین بردن ریشه های طاغوت و نظام شاهنشاهی و سلطنتی (ج ۴ ص ۶) و قطع ریشه های اختناق، طاغوت و جنایتکاران (ج ۶ ص ۵) را از مصادیق آزادی ازاستبداد داخلی و نجات از ستم ستمگران می داند (ج ۱۳ ص ۱۲۷) در خصوص آزادی مثبت، امام خمینی بر احیاء روحیه آزادیخواهی، مبارزه با بردگی و بندگی، ایجاد حکومت مردمی توام با آزادی اظهار نظر در امور سیاسی و مشارکت کامل مردم به منظور اعمال اصلاحات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بطور کلی آزادی ملت بر معیار عقل و عدل (ج ۴ ص ۶) و بخصوص “آزادی نسل جوان به معنای واقعی” (ج ۸ ص ۲۷۱ و۲۷۲) تاکید داشتند. از سوی دیگر حفظ حقوق اقلیتهای مذهبی (ج ۶ ص ۱۶۲) و رفتار مبتنی بر کمال انصاف و مطابق قانون با آنان از جمله مصادیق آزادی مثبت از دیدگاه حضرت امام بشمار می آید.
۴- برقراری معنویت اخلاقی و سعادت بشری
امام خمینی ضمن تاکید بر عامل معنویت به عنوان یکی از اهداف عمده انقلاب اسلامی، مقصد نهضت را ترویج اخلاق و آداب اسلامی (ج ۱۳ ص ۲۶۱ و۲۶۲)، انسان سازی و تربیت نسل آینده و اصلاح فرهنگ (ج ۶ ص ۱۶۲)، تحقق ارزشهای اسلامی – انسانی و خارج کردن مردم از اسارت نفس (ج ۱۸ ص ۳۲) می داند و معتقد است هدف معنوی انقلاب اسلامی مبارزه با فساد و فحشاء جنسی و اداری (ج ۴ ص ۸۵ و ۱۱۶)، قطع ریشه های فساد، منع از انواع کجرویها و تحقق ارزشهای اخلاقی بوده است (ج ۱۶ ص ۲۶۴) . از سوی دیگر، حضرت امام، علاوه بر جلوگیری از فساد و تباهی جامعه و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف، هدایت از بت پرستی به یکتاپرستی و مبارزه با ارزشهای جاهلیت (ج ۵ ص ۲۹)، بر تضمین سعادت بشر (ج ۶ ص ۱۴)، تامین رفاه همگان (ج ۶ ص ۲۲)، اصلاح شرایط زندگی برای اکثریت قاطع ملت و برقراری صلح بر پایه شرافت و انسانیت به عنوان اهداف نهضت اسلامی تاکید داشتند.
ب – بستر شناسی
امام خمینی ضمن تجزیه و تحلیل زمینه ها و علل بروز قیام، معتقد است که سیاستهای رژیم شاه موجب خدشه دار شدن مشروعیت این رژیم و سبب اصلی قیام گردید. امام خمینی عامل اصلی قیام را شخص شاه و تحریک رژیم و دسته حاکم و نه تحریک انقلابیون، می داند. به نظر امام راحل بیشتر عملکرد رژیم پهلوی و نه حربه های فریبکارانه و ترفندهای تبلیغاتی آن از قبیل تظاهر به اسلامخواهی و حمایت ملت مورد قضاوت و سنجش از سوی مردم واقع می شد به گونه ای که به رغم وانمود ساختن رژیم شاه به تفاهم و توافق و سازش روحانیت با هیئت حاکمه و یا استفاده از روحانی نماها برای حفظ مشروعیت خود، مردم تشخیص دادند که رژیم مزبور سیاستهای ضد اسلامی و ضد ملی را دنبال می کند و بدین ترتیب مشروعیت شاه و ایادی اش زیر سئوال رفت. در این رابطه، امام خمینی سیاست اسلام زدایی شاه، اختناق و ظلم و ستم رژیم پهلوی، پایمال شدن حقوق و آزادیهای ملت، وابستگی به بیگانگان، رواج فساد مالی، اداری و اخلاقی و وقوع حوداث افشاگرانه ماهیت رژیم پهلوی را به عنوان زمینه های بروز قیام برمی شمرد.
۱- سیاست اسلام زدایی شاه
در رابطه با سیاست اسلام زدایی شاه بعنوان عاملی عمده در بروز قیام، امام معتقد بود که رژیم شاه سعی در خالی کردن اسلام از محتوای خویش (ج ۱۷ ص ۱۹۴) و تضعیف موقعیت روحانیت نزد مردم داشت و مخالفت شاه باخواستهای مردم و روحانیت در مورد تحقق احکام اسلامی بود که منجر به نهضت اسلامی ایران گردید. (ج ۱۵ ص ۱۳۷)
در رابطه با سیاست ضداسلامی از سوی شاه، امام معتقد است که رژیم پهلوی سعی در معرفی دین اسلام به عنوان افیون جامعه و توده ها، معرفی حکومت اسلامی بعنوان یک حکومت اسبتدادی و زورگو، منزوی سازی اسلام در جامعه با ترویج این فکر که دین برای تخدیر مردم است و اسلام نمی تواند در عصر کنونی حکومت را به دست بگیرد و در یک کلام تضعیف نهضت اسلامی از طریق اسلام زدایی، داشت (ج ۱۶ ص ۱۰ و ۱۷ص ۲۹) اقدامات رژیم شاه در جدایی دین از سیاست و جدا کردن مردم ایران بویژه جوانان از اسلام و مذهب (ج ۱۷ ص ۱۹۴) و پایمال کردن ارزشهای اسلامی انحراف از راه مستقیم اسلام، موجب گردید که مردم ایران احساس کنند که”اعتقاد توحیدی و مذهبی” (ج ۱۹ ص ۲۶۹) آنان نادیده انگاشته شده است. علاقمندی ملت به اسلام (ج ۱۶ ص ۳۵) وانگیزه الهی برای برقراری ارزشهای اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی از دست رفته و بازیابی هویت و شخصیت انسانی بربادرفته موجب گردید که مردم ایران برای ادای تکلیف به زنده کردن احکام اسلامی اهتمام نمایند و با قیام خود نشان دهند که مطیع قوانین اسلام هستند. از سوی دیگر، مظهر سیاست اسلام زدایی شاه تضعیف روحانیت و از بین بردن مرکزیت حوزه های علمیه بود (سخنرانی امام در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۳۴۱) . رژیم شاه سعی میکرد بازدن بر چسب ارتجاع و وابستگی و تهمت کهنه پرستی و مفتخوری به روحانیت (سخنرانی امام در تاریخهای ۱۳/۳/۱۳۴۲ و ۲۵/۲/۱۳۴۳) مردم ایران را از رهبران روحانی خود جدا سازد و بویژه دانشگاهیان را به روحانیت بدبین نماید. لیکن بیداری و آگاهی مردم مانع از کنار زده شدن روحانیون از صحنه گردید و ترفتندهای تبلیغاتی رژیم شاه در خصوص روحانیت با توجه به آگاهی ملت ایران خنثی شد.
۲- اختناق و ظلم و ستم رژیم پهلوی
نظام رژیم شاه ابعاد سرکوب، تبعیض و نابسامانی را دربرمی گرفت، به نظر حضرت امام یکی از عوامل بروز قیام همانا سیاست تهدید و ارعاب و سرکوب مخالفان از سوی شاه بود. استفاده از قدرت نظامی، ایجاد رعب و وحشت (ج ۱۹ ص ۶۶) عمال اختناق و فشار (ج ۱۲ ص ۲۵۸)، اتکاء به زور سرنیزه (ج ۱۵ ص ۱۸۲) و روا داشتن انواع ظلم و جور و قهر از سوی رژیم شاه نسبت به مردم موجب شد که وسعت دامنه قهر و فشار به درجه تحمل ناپذیری برسد و مردم ایران برای مقابله با غارت و چپاول اموال، تخریب منازل، هتک نوامیس و سر به نیست کردن مخالفان و تظاهرکنندگان از سوی رژیم پهلوی، دست به نهضت اسلامی زدند (ج ۱۵ ص ۱۸۲)، (سخنرانی امام ره در ۱۰/۱/۱۳۴۱و۱۲/۱۱/۱۳۵۶ و مصاحبه امام با روزنامه لوموند فرانسوی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۷) از سوی دیگر مالیاتهای کمرشکن شکاف اقتصادی و طبقاتی (ج ۸ ص ۹۵)، نابسامانی وضع اقتصادی و فرهنگی (ج ۲ ص ۴۶)، دست اندازیهای ایادی رژیم به مال و جان مردم (ج ۲ ص ۲۵۲) و روا داشتن امتیازات نابجای اقتصادی، موجب گردید که مردم علیه تبعیض ها و محرومیت ها و بی توجهی های رژیم به مسائل رفاهی و… قیام کنند و مبارزه با ظلم و ستم را از اهم وظایف خود بدانند.
۳- پایمال شدن حقوق و آزادیهای ملت
امام خمینی از بین بردن آزادیها و حقوق ملت از سوی رژیم شاه را ناشی از ساخت قدرت یک جانبه، قدرت طلبی و نوعی حکومت استبدادی شاه می دانستند و معتقد بودند که عدم دخالت مردم در مجالس شاهنشاهی (ج ۱۲ ص ۱۱۱)، سرکوب آزادیهای مردمی، عدم تطابق حکومت با خواست و ایدئولوژی مردم (ج ۱۱ ص ۱۹۰) و عدم موافقت شاه با حراست مردم و روحانیت (ج ۱۵ ص ۱۳۷) موجب نابودی حیثیتهای ملی و مذهبی و انقطاع مردم از حکومت گردیده است. از اینرو به دنبال درک خیانت رژیم به ملت در خصوص محرومیت از آزادی، مردم ایران به مقابله با رژیم پهلوی دست زده، در این رابطه امام خمینی معتقد است که یکی از عوامل بروز قیام همانا اعتلای شعور سیاسی مردم (ج ۱۹ ص ۱۹۸)، بیداری ملت (ج ۸ ص ۳۰)، تحول مردم و بالا رفتن فهم سیاسی آنان (ج ۱۱ ص ۸۸) و نارضایتی عام مردم از فقدان آزادیها و حقوق مشروع بوده است. به خاطر بالارفتن شعور آگاهیهای مردم از یکسو و فقدان پایگاه مردمی رژیم شاه و نبود آزادی و مشارکت سیاسی از سوی دیگر بود که مردم انقلابی ایران دست به قیامی اسلامی زدند تا به حقوق و آزادیهای شرعی خود دست یابند.
۴- وابستگی به بیگانگان
امام خمینی عامل فروپاشی حکومت پهلوی را عدم اتکاء به قدرت ملت و اتکاء به بیگانگان می داند (ج ۷ ص ۵) و معتقد است که عامل قیام اسلامی همانا وابستگی فرهنگی، اقتصادی، نظامی، و سیاسی رژیم پهلوی به بیگانگان، دخالت اجانب در امور داخلی مملکت، اتکاء رژیم به خارجی و بیگانه (ج ۱۵ ص ۱۸۲)، وابستگی عمال مملکت به استعمارگران و عدم اتکاء به قدرت مردم (ج ۱۵ ص ۱۳۰) و فقدان مشروعیت به دلیل حمایت بیگانگان (ج ۱ ص ۱۳۰) بوده است. از اینرو، تکیه رژیم شاه به استعمار خارجی (ج ۱۱ ص ۱۹۰) و از دست دادن پایگاه ملی (ج ۷ ص ۵و۶) موجب انحطاط اقتصاد مملکت، نابودی سرمایه های انسانی، و مادی، تاراج خزائن مملکت، استثمار ذخایر و نابسامانی وضع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران گردید که این مهم موجبات بروز قیام را برای دستیابی به استقلال در معنای اراده آزادتصمیم گیری در سیاستهای داخلی و خارجی فراهم آورد.
۵- رواج فساد مالی، اداری و اخلاقی
از نظر حضرت امام ظلم و ستم شاه به آن اندازه رسیده بود که سعی در انحطاط فرهنگ مملکت از طریق ترویج فرهنگ مبتذل غربی و شیوع مراکز فساد فحشا داشت (ج ۱۵ ص ۵۴) . اشاعه فساد و تعلیمات انحرافی در دانشگاهها و سرگرم کردن جوانان و افراد مملکت به مسایل ویرانگری چون مواد مخدر و عیاشی (ج ۱۷ ص ۱۹۴) این تکلیف را برای آحاد ملت مسلمان ایران ایجاد کرد که در برابر ظالم قیام کنند چه غلبه کنند و چه کشته شوند (ج ۱۳ ص ۳۲) امام خمینی سعی در تحریک مردم به قیام و بیدارسازی آنان از خواب غفلت نمودند. به برکت تحول روحی و فرهنگی در جامعه (ج ۸ ص ۱۵ وج ۱۹ ص ۱۵۱) و زنده شدن امید و اطمینان و اعتماد به نفس در مردم و تقویت بنیه عقیدتی – سیاسی آنان و در یک کلام ایجاد یک انقلاب درونی در باطن مردم بود که ملت ایران برای برقراری معنویت و تحقق ارزشهای اصیل انسانی و اسلامی قیام کردند که این مهم نهایتا منجر به بروز انقلاب گردید (ج ۱۹ ص ۲۶۹)
۶- وقوع حوادث افشاگرانه ماهیت رژیم پهلوی (علل خطی و دوری قیام)
امام خمینی در رابطه با علل خطی و علل دوری اشاره می کند و معتقد است که علل بروز قیام از یکسو خطی است از آن لحاظ که نهضت اسلامی فرآیندی بود که به مرور زمان شکل گرفت و از سوی دیگر دوری است از آن لحاظ که برخی حوادث، پدیده ها و جریانات موجب تسریع در وقوع انقلاب گردید و نقش کاتالیزور یا تسریع کننده قیام را ایفا کرد.
در رابطه باعلل خطی قیام، امام خمینی معتقد بودند که بعضی از آنها ریشه در نهضت تنباکو و جنبش مشروطیت دارد از آن لحاظ که قدرت مذهب و روحانیت را آشکار و مقبولیت آنان را نزد مردم بر ملا می سازد; و برخی دیگر از قبیل قیام ۱۵خرداد سرآغاز نهضت اسلامی روحانیت بشمار می آید (ج ۷ ص ۵۰) و از آن لحاظ نقطه عطفی از تاریخ کشور ما محسوب می شود که روحانیت به تجهیز خویش و تربیت مردم به آغاز فعالیت سیاسی اهتمام کرد (ج ۱۲ ص ۱۵۳) در رابطه با علل خطی انقلاب، امام خمینی بر این اعتقاد است در طول یک قرن مردم ایران کوشیده بودند، که دست به ایجاد حکومت اسلامی بزنند و احکام اسلام را ترویج نمایند ولی علیرغم تحمل تلفات و رنجهای فراوان در این راه موفق نشده بودند از طرف دیگر استعمارگران در طول مبارزات متوجه شده بودند که باید با برنامه ای دقیق و مدون، اساس اسلام را آهسته و بتدریج از میان بردارند و بنابراین در راستای این سیاست، رژیم پهلوی دست به اسلام زدایی زد و خواست که با ابتکار احتمال انقلاب اسلامی را به صفر برساند. در همین راستا، مفاهیم عمیق عدالت اجتماعی، اسلام و قرآن به الفاظی بی محتوا تبدیل شده بود و در نتیجه برای حفاظت از کیان و شرف ملت و مناقع دینی و اخروی مردم ایران، حکومت اسلامی ضروری می نمود.
(برگرفته از : ج ۶ صفحات ۱ و ۶ و۲۳ و ۴۱و ۵۸ و ۷۶ و ۸۱ و ۹۲ و ۹۵ و ۹۷ و ۱۳۳) در رابطه با علل دوری قیام، حضرت امام بر این اعتقاد بودند که حوادث و وقایع آموزنده مانند ۱۷ شهریور ۵۷ که از ایام الله بشمار می آیند نقش مهم در افزایش آگاهی ملت ایران و برملا شدن ماهیت فریبکارانه رژیم پهلوی را آشکار کردند، زمینه ساز انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آن بودند (ج ۱۵ ص ۱۳۷) و به عنوان جرقه قیام و کاتالیزور نهضت نقش عمده ای در تسریع بروز انقلاب داشتند.
ج – علت شناسی
نظریات حضرت امام در خصوص علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی را می توان از دو زاویه مورد بررسی قرارداد: یکی از زاویه خاستگاه و منابع قدرت بسیج انقلابی که سرانجام بر منابع قدرت رژیم وقت فائق آمد و دیگری از زاویه وجه ذهنی و جنبه فکری قیام که بر ایمان به خدا و تحول ادراکی و روحی مبتنی بود.
۱- خاستگاه و منابع قدرت بسیج انقلابی
بر مبنای مکتب رئالیسم سیاسی، منابع قدرت نهضت و رژیم در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و زمانی انقلاب به پیروزی می رسد که نهادها و منابع قدرت بسیج انقلابی بر رژیم وقت تفوق و چیرگی یابند. در رابطه با خاستگاه و منابع قدرت نهضت انقلابی، حضرت امام بر سه قشر هدایتگر، قشر نیمه متشکل و توده مردم تاکید داشتند.
۱- ۱- قشر هدایتگر و پیشتاز
حضرت امام روحانیت را به عنوان رهبران نهضت انقلابی و قشری عمده در هدایت انقلابی معرفی نمودند. امام راحل این قشر پیشتاز و مصلح را دارای نقشی اساسی در بیدارسازی مردم می دانستند (ج ۱۶ ص ۲۶) آنان به عنوان واسط بین رهبری و عامه مردم، نقش هدایت مردم در طول مبارزه را به عهده داشتند وبا توجه به قدرت معنوی و خصوصیت روحانی خود، از تبعیت و انقیاد مردم برخوردار بودند. (ج ۸ ص ۲۳۵ و ج ۱۱ ص ۱۲۸) اما حضرت امام نظراتی چند در خصوص عملکرد این قشر به عنوان مظهر اسلام و دارای حضوری گسترده در صف مبارزات (ج ۴ ص ۱۰) دارند که بدین شرح است:
۱- ۱- ۱: ضرورت تحول روحی درروحانیت حضرت امام (ره) معتقدند که روحانیت برای ایجاد تحول اجتماعی باید از خود تحول روحی و انسانی ایجاد کند تا این انقلاب درونی منشا تحول در مردم و در نهایت تحقق انقلاب بیرونی گردد. از این رو نهضتی را بر قرار می دانند که از تحول درونی روحانیت و از فطرت انسانی مردم برخاسته باشد.
۲- ۱- ۱- ضرورت وجود پایگاه برای روحانیت
امام راحل بر ضرورت حضور علماء در صحنه های انقلاب و در مساجد به عنوان مراکز عرفان و توحید، پایگاه انقلاب و سنگرهای اسلام تاکیدی عمده داشتند و معتقد بودند که سخنرانیهای وعاظ و روحانیون در این مراکز عبادی که تجلی جنگ بین کفار و مومنان است و نیز دخالت این قشر در سیاست، عامل عمده در بیداری مردم و در نهایت پیروزی انقلاب بشمار می آید. (ج ۱۹ ص ۲۲۹٫ ج ۱۹ ص ۹۳، ۹۴ ج ۱۷ ص ۶۱) .
۳- ۱- ۱- اهمیت نقشی قشر پیشتاز
حضرت امام بر نقش بیشتر از خود تاکید داشتند و معقتد بودند که رهبر به عنوان یک فرد از اهمیت چندانی برخوردار نیست مگر اینکه از بطن قشری هدایت کننده برخیزد و به عنوان نماینده آن قیام کند. تاکید امام در سخنرانیهای خود مبنی بر اینکه انقلاب متکی به فرد یا شخصیت خاص نبوده است آنجا که می فرمایند: “و اگر من نباشم باز خود ملت هست” (ج ۱۳ صص ۳۸ و۳۹) بیانگر عدم اعتقاد ایشان به پیشوا سالاری، نخبه گرایی و یا اتکاء نهضت به فرد می باشد. با وجود این، آن حضرت وجود نوعی عقبه یعنی روحانیت را برای پشتیبانی رهبری، از ارکان مهم نهضت تلقی می کنند.
چرا که این قشر می تواند با تبلیغات وسیع و همه جانبه مذهبی، نقش عمده ای در ارتقاء اجتماعی و سیاسی و مذهبی مردی ایفا نموده و از پایگاه مساجد برای معرفی حقانیت ملت و نهضت همگانی ایران بهره برداری نماید. (ج ۴ ص ۴۷)
۲- ۱- قشر نیمه متشکل
از آنجا که برخی اقشار به دلیل هم شغلی یا همفکری ارتباط و انسجام بیشتری در مقایسه با توده مردم داشتند از نظر حضرت امام می توانستند نقشی موثر در مشارکت و دعوت مردم به شرکت در حرکتهای ضد رژیم ایفا نمایند. در این رابطه، حضرت امام بر نقش دانش آموزان، دانشجویان و دانشگاهیان، بازاریان، اصناف و بازرگانان تاکید داشتند. (ج ۱۷ ص ۱۶۹)
از نظر امام این قشر نیمه متمرکز می توانستند از پایگاههای انقلاب از قبیل دانشگاه و بازار به مبارزه با نظام شاهنشاهی اهتمام نمایند و با اعتصاب خود ضربه سختی بر پیکر رژیم مطلقه پهلوی وارد سازند: “اعتصابات بزرگ خود را هر چه بیشتر ادامه دهید، دستگاه این خائنین یاغی را فلج کنید” (ج ۴ ص ۱۰ ، ۸۳) .
حضرت امام گاه از این قشر نیمه متشکل و واسطه به عنوان طبقه متوسط و در زمره معتقدین به مکتب و معتقدین به جمهوری اسلامی یاد می کند. (ج ۱۵ ص ۸۵) .
۳- ۱- توده مردم
حضرت امام از مردم عادی یا توده مردم که فاقد تشکیل و غالبا از قشر محروم و مادون متوسط بودند به عنوان طبقه مستضعف و محروم یاد می کند که نقشی عمده و غالب را در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمودند و حتی از نظرامام انقلاب متکی به قشر خاصی نبود: زنان دوشا دوش مردان در تظاهرات و راهپیماییها شرکت نمودند و حتی سهم بیشتر و نقش موثرتری را در مقایسه با مردان ایفا کردند. (ج ۱۴ ص ۲۳۰) اما از نظر حضرت امام نقش عمده را در میان “توده ملت” همانا طبقه مستضعف، مستمندان، فقرا، زاغه نشینان، حاشیه نشینان و محرومان (ج ۱۷ ص ۲۶۴) و یا طبقه سه و به تعبیر ایشان “طبقه اعلاء” (ج ۱۵ ص ۹۱) به عهده داشتند، همانطور که مستضعفان مومن در طول تاریخ نیز دنباله رو علماء و اولیای و انبیاء در زمره حزب الله بشمار می آمدند (ج ۶ ص ۱۸۴ و ۱۸۶) بنابراین از نظر امام طبقات بالا در پیروزی انقلاب نقشی نداشتند و خاستگاه انقلاب بیشتر طبقه محروم و گودنشین (ج ۱۴ ص ۱۶۴) و زاغه نشینان و مردم پا برهنه (ج ۱۹ ص ۱۵۹) بودند که با اتکال به خدای تعالی نهضت را به پیش بردند. (ج ۱۹ ص ۱۱۵) و سهم عمده ای در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمودند.
از جمله مسائل که حضرت امام در مورد توده های عظیم مردمی تاکید داشتند وحدت کلمه و مشارکت سیاسی گسترده مردم بود (ج ۶ ص ۴۹) .
حضرت امام اتحاد و یکپارچگی، اتفاق آراء و توجه یکپارچه مردم به شکست طاغوت و وحدت اساسی اعتصام به حبل الله (ج ۸ ص ۱۵۵) را عامل استمرار حضور یکپارچه مردم در صحنه و دخالت آنان در سیاست می دانستند و معقتد بودند که بسیج توده ها (ج ۱۱ ص ۱۹۰)، یکپارچگی و همبستگی اقشار به یکدیگر و حضور آنان در جریان انقلاب و مبارزه باعزم و اراده ای پولادین عاملی عمده در پیروزی نهضت و تعیین مقدرات کشور به دست خود مردم به حساب می آید (ج ۱۵ ص ۷۴) که در این رابطه وحدت توده ملت با نیروی نظامی (ج ۱۵ ص ۱۰۷) و پیوند ارتش، ژاندارمری و شهربانی با ملت (ج ۱۵ ص ۱۰۷) از مصادیق عمده وحدت کلمه و ضامن پیروزی نهضت بشمار می آید.
۲- وجه ذهنی پیروزی نهضت
در رابطه با وجه ذهنی انقلاب، حضرت امام تحول روحی در سایه ایمان به خدا و تاییدات غیبی الهی را مطرح می نمودند (ج ۸ ص ۷) و رمز پیروزی نهضت را اظهار ارادت ملت به اسلام وتوجه به مقصد الهی می دانستند. (ج ۸ ص ۷۲)
۱- ۲- ایمان و معنویت (از خودگسستگی و به خدا پیوستگی)
حضرت امام بر ایمان به خداوند (ج ۱۷ ص ۴۰) و تکیه بر قدرت لایزال الهی (ج ۱۹ ص ۳) به عنوان قدرت معنوی نهضت تاکید داشتند و معتقد بودند که “منبع قدرت ملت ایران اتکال به خداوند است”. (ج ۱۲ ص ۶۸)
امام معتقد بودند که قیام ملت ایران برای خدا و با پشتوانه الهی بود (ج ۴ ص ۱۰) و حفظ عنایت خدا منشا تمام پیروزیهاست (ج ۱۷ ص ۱۴۴) . از اینرو حضرت امام اتکال به قدرت لایزال الهی و ذات مقدس حق (ج ۱۱ ص ۷۲)، هجرت از نفس به حق و از دنیا به عالم غیب (ج ۱۱ ص ۷۳) و گسستن از خود و پیوستن به خدا (ج ۱۱ ص ۷۳) را رمز پیروزی نهضت می دانستند و بر این باور بودند که “پیروزی را شمشیر نمی آورد، پیروزی را خون و قدرت ایمان می آورد” (ج ۶ ص ۴۹) . ایشان نیروی ایمان به خدا و اسلام و قرآن و اجتماع عقل و روح و بدن در کنار یکدیگر (ج ۱۶ ص ۱۹۸) و در نهایت خواست خدای تبارک و تعالی (ج ۱۷ ص ۵۹) را عامل پیروزی نهضت می دانستند و اظهاری می داشتند که “به برکت اسلام و گرایش به اسلام و با فریاد الله اکبر، این پیروزی بدست آمد” (ج ۱۲ ص ۱۶) . امام امدادهای غیبی الهی (که خارج از اراده بشر است) و اعتقاد مردم به یاری خداوند متعال را عامل معنویت و اسلامیت قیام و توجه ملت به مقصد اسلامی و معیارهای انسانی معنویت (ج ۸ ص ۷۳) را بیانگر اسلامی و معنوی بودن نهضت (ج ۶ ص ۱۷) می دانستند. و بر اساس آیه مبارکه “ان تنصرالله ینصرکم “توجه ملت به خدا را عامل یاری پروردگار و پیروزی نهضت قلمداد می نمودند و می فرمودند: “چه کسی منصرف کرد اینها را و چه کسی خوف در دل آنهاانداخت؟ شما که قدرت نداشتید خوف در دل آنها بیاندازید و باعث پیروزی ما آن خدای تبارک و تعالی بود” (ج ۱۲ ص ۱۶) . یک دست غیبی الهی بود که مردم ما را از آن حال رخوت و از آن حال سستی، از آن حال بی خبری برگرداند (ج ۱۱ ص ۸۸) . از این رو وجه ذهنی قیام را همان اعتقاد به اسلامی بودن خود و اسلامی کردن دیگران و عشق به کمال مطلق می دانستند.
۲- ۲- تحول روحی و ادراکی ملت
حضرت امام بر تحول و انقلاب درونی مردم (ج ۱۹ ص ۲۷۰) و تحول باطنی آنان در اثر عنایت خدواندی (ج ۶ ص ۲۹) و بروز تحول روحی و انسانی و تعاون در ملت به دست خداوند تعالی (ج ۹ ص ۱۹) را عامل پیروزی انقلاب می دانستند و این تحول فرهنگی (ج ۶ ص ۲۵۲) روحی و معنوی جامعه (ج ۸ ص ۹۵، ج ۶ ص ۳۳) را مرهون “شکسته شدن بت خوف ” (ج ۱۳ ص ۱۴۰ و۱۴۱) ایجاد امید و اطمینان به پیروزی و عدم رخنه یاس که از جنبود ابلیس است می دانستند. تلقی ملت از قیام به عنوان “ادای وظیفه شرعی” (ج ۱۳ ص ۱۳۳) جرات مبارزه و ایستادگی در برابر قدرتهای زمان و وابستگان خارجی و داخلی آنها (ج ۱۵ ص ۷۴) را با عزم بزرگ و اراده ای قوی و مشتی آهنین (ج ۱۹ ص ۱۹۸) تقویت کرد.
از اینروست که امام خمینی عدم هراس از ابرقدرتها را موجب پیروزی های معجزه آسا می دانست (ج ۱۹ ص ۵) . این تحول کیفی از نظر امام بسیار کارسازتر از کثرت عددی بود آنجا که می فرماید: “از ملت عدد نترسید. عدد کار پیش نمی برد. کیفیت اعداد است که کار پیش می برد (ج ۱۷ ص ۵۸) . از مظاهر این تحول می توان از عدم خوف و همت والای جوانان و ملت، ارتقاء روحیه گذشت، فداکاری، جوانمردی، صبر و تحمل و ایثار در انقلابیون دانست (ج ۱۶ص ۴۷، ج ۱۹ ص ۴۱) . امام معتقد بود که خود سازی و تزکیه نفس و توکل بر خدا و گذشت انقلابیون از منافع شخصی و آمادگی برای فداکاری (ج ۱۱ ص ۷۳ و ۷۴) روحیه اعتماد به نفس و باور به خویشتن را در توده ها تقویت کرد و موجبات اعتلای شعور آگاهیهای سیاسی – اجتماعی و افزایش ظرفیتهای معنوی آنان را فراهم آورد (ج ۱۹ ص ۲۰۴) . در نظر امام اعتقاد ملت به اینکه شهادت سعادت است (ج ۱۹ ص ۱۶۵، ج ۶ ص ۹۲) و افزایش ورحیه شهادت طلبی و شجاعت (ج ۶ ص ۱۷ و۴۰) رمز غلبه مشت بر توپ و تانک (ج ۸ ص ۲۷۸) است. این تحول ادراکی در ملت که مبارزه با طاغوت را به عنوان جهاد فی سبیل الله تلقی می کند موجبات پیروزی تمدن بر بربریت و حق بر باطل را فراهم ساخت.
گفتار ۲- مباحث توصیفی
تحلیلی انقلاب از دیدگاه امام خمینی
حال شایسته است این نکته مورد مداقه قرار گیرد که از نقطه نظر امام خمینی انقلاب اسلامی ایران متصف به چه اوصاف و ویژگیها می باشد و عوامل دوام یا شکست انقلاب چگونه مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار گیرد. از اینرو در این گفتار مباحث توصیفی و تحلیلی که صبغه ای از آینده نگری را نیز به همراه دارد از قبیل ویژگیها و صفات متمایز، دستاوردها، عوامل تداوم و استمرار و آسیب شناسی انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد تا از این رهگذر مسائل انقلاب پس از پیروزی از زاویه دید امام مورد اهتمام واقع شود.
الف – ویژگیها و صفات متمایز انقلاب اسلامی
انقلاب شکوهمند اسلامی ایران از بسیاری جهات از سایر انقلابها متمایز است. به گفته حضرت امام “انقلاب اسلامی از همه انقلابها جداست هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه، و هم درانگیزه انقلاب و قیام (ج ۸ ص ۷) “. از نظر امام راحل “این انقلاب بهترین انقلابهایی است که تاکنون واقع شده است” (ج ۱۰ ص ۴۹) و آن را “پدیده ای کم نظیر یا بی نظیر (ج ۱۵ ص ۸۵) و”انقلابی منحصر به فرد” (ج ۱۵ ص ۱۱۸) می داند. از ویژگیهای متمایز انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی می توان به بعد معنوی و اسلامی نهضت، تحقق آزادی کامل پس از انقلاب، تغییر و تحولات بنیادین و عمیق، آرام بودن انقلاب، هویت مستقل و نه شرقی و نه غربی انقلابی و سهیم بودن تمامی اقشار و طبقات جامعه از حمایت از انقلاب اشاره کرد.
۱- بعد معنوی و اسلامی انقلاب
از دیدگاه امام رحل (ره) انقلاب اسلامی ایران انقلابی تک بعدی و تک محوری و منحصر به تقاضاهای مادی نبود بلکه انقلابی چند بعدی بود که باعث شکوفا شدن استعدادهای مادی و معنوی گردید و خواهان انقلاب ارزشی و معنوی نیز بود. امام خمینی (ره) ضمن تاکید بر ماهیت ایدئولوژیک نهضت معتقد بود که”این انقلاب سیاسی یا نیمه سیاسی نبود بلکه تمام اسلامی بود” (ج ۶ ص ۱۷) . به نظر امام (انقلاب ایران هم از نظر محتوی و هم ظاهر اسلامی بوده است در صورتی که انقلابهای دیگر یا از هیچ لحاظ اسلامی نبوده اند و یا تنها از نظر ظاهر اسلامی بوده اند” (ج ۱۵ ص ۲۳۷) . از نظر ایشان تنها انقلابی که در عصر فضا و تکنولوژی دارای جنبه مذهبی و اسلامی بوده و”انقلابی الهی برای خدا و ایمان بوده است” (ج ۱۵ ص ۷۶) انقلاب اسلامی ایران می باشد. حضرت امام ضمن تاکید بر عامل عقیده و ایمان و معنویت قیام و راه اسلامی و الهی نهضت (ج ۱۳ ص ۲۷۷ و ج ۱۴ ص ۲۶۴) انقلاب اسلامی ایران را ” انقلاب ارزشها” و به عبارت دیگر “انفجار نور” می داند. از آن لحاظ که برای خدا و ایمان و دستیابی به اهداف معنوی و متکی بر عقاید اسلامی بوده است (ج ۶ص ۷۶و ج ۱۵ ص ۷۶) . به نظر امام خمینی (ره) “سایر انقلابها جهت رسیدن به مسائل دنیوی بوده ولی انقلاب اسلامی ایران اهداف متعالی تری داشته است”. (ج ۱۷ ص ۵۴و۶۳)
ایشان در جایی دیگر اشاره می کند که طریقه های دیگر برای وصول به چیزهای دنیوی و انقلاب اسلامی برای وصول به ارزشهای اسلامی است. (ج ۱۷ ص ۶۳) با توجه به اینکه این انقلاب معنوی و تکامل گرا بود از نظر امام از همان آغاز حرکت، راه آینده مشخص بود که این مشخص بودن هدف موجبات همراهی اکثریت توده های مردم با قیام اسلامی مزبور را فراهم آورد (ج ۱۶ ص ۱۲) چرا که معنویت قیام مانع از تحقق سایر اهداف سیاسی آن یعنی آزادگی، عدالت و رفع تبعیضهای اجتماعی نمی گردید. بدین لحاظ بود که حضرت امام قیام اسلامی و الهی ایران را به دلیل ماهیت اسلامی آن برتر از سایر انقلابها و بهتر از تمامی انقلابها می داند (ج ۱۰ ص ۴۲، ج ۱۳ص ۳۲) و به دلیل این ویژگی ایدئولوژیک و اسلامی بود که انقلاب اسلامی ایران ضمن توجه به صدور انقلاب وتاکید بر سیاست جهانی (ج ۱۷ص ۳۹ و ۱۳۸) دارای ابعاد جهانشمول و فراوطنی می باشد.
۲- تحقق آزادی کامل پس از انقلاب
به نظر امام بعد از هر انقلابی آشفتگی و در نتیجه اختناق بوده است (ج ۱۱۱ ص ۱۹۱) اما ویژگی متمایز انقلاب اسلامی آنست که بر خلاف سایر انقلابها “از همان روز اول همه گروهها را فرصت داد، همه روزنامه ها را اجازه داد و همه اجتماعات را اجازه فعالیت داد.” (ج ۱۰ ص ۶۸) . عدم برقراری حکومت نظامی (ج ۱۳ ص ۱۸) یا قتل عام یا تصفیه های توام با کشتار، اجازه انتشار روزنامه ها و عدم توقیف آنها، عدم منع اجتماعات یا حبس افراد یاتعطیلی احزاب (ج ۱۱ ص ۱۰۷) و نیز احترام به اقلیت های مذهبی همگی از مظاهر وجود “آزادی مطلق ” (ج ۱۰ص ۱۰۷و ۱۰۸) فورا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می باشد. از این لحاظ حضرت امام انقلاب اسلامی ایران را پر ثمر و کم ضایعه (ج ۱۳ص ۱۸۱) می داند و معتقد است “ثمرات انقلاب در مقابل ضایعات و مضراتش زیاد و چشمگیر می باشد” (ج ۱۵ص ۸۵ و ۱۹۶)
۳- تغییر و تحولات بنیادین و عمیق
بیشتر انقلابها صرف دست به دست شدن قدرت در معنای حداقل گرا می باشد در حالیکه انقلاب اسلامی ایران از آن لحاظ که علاوه بر انتقال قدرت، خواهان ایجاد تغییرات بنیادین در ارزشها و دگرگونی در تمام ابعاد وجودی جامعه و فرد بود (ج ۱۹ ص ۲۶۹) . از اینرو در نهضت حداکثرگرای ایران، مردم خواستار تغییراتی اساسی در همه ابعاد جامعه ایرانی اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بودند. ویژگی متمایز انقلاب اسلامی ایران آنست که تحول معنوی و ایدئولوژیک و دگرگونی درونی در تمامی اقشار جامعه ایجاد کرد (ج ۱۱ص ۱۹۰ و۱۹۱) و ضمن تاکید بر گفتمان بازگشت به خویشتن و دوری از خودهای تحمیلی، انقلابی فردی را در انسان ایجاد کرد تا موجد انقلاب و تحول و دگرگونی در جامعه و اجتماع ایران گردد.
۴- آرام بودن انقلاب
از نظر حضرت امام “انقلاب اسلامی به انقلابات دیگر که در طول تاریخ واقع شده یک انقلاب آرام بوده و یک انقلابی بوده که ثمراتش زیاد چشمگیر و ضایعات نسبت به ثمراتش کم بوده است” (ج ۱۵ص ۸۵) . آرام بودن انقلاب به دلیل “آرامش خاطر ملت و عدم ترس و واهمه” (ج ۸ص ۱۲۶) و اسلامی و انسانی بودن انقلاب (ج ۵ ص ۷۵)، فقدان خشونت و خونریزی، عدم نابسامانی و کم بودن قتل و کشتار انسانها بوده است (ج ۱۰ ص ۴۹) . از این رو برتری انقلاب ایران در مقایسه با سایر انقلابها به دلیل اصلاح سریع امور کشور وجود امنیت و آرامش و عدم برقراری حکومت نظامی پس از انقلاب برخلاف کشورهای دیگر بوده است (ج ۱۶ ص ۸۲) .
۵- هویت مستقل و نه شرقی – نه غربی انقلاب
امام خمینی معتقد است که انقلاب اسلامی ایران به دلیل هویت مستقل اسلامی خود از سایر انقلابها متمایز می باشد. انقلاب اسلامی ایران به دلیل عدم وابستگی به اردوگاههای شرق و غرب و عدم اتکا به یکی از دو قطب قدرت و صرفا در سایر وابستگی به مبدا حقیقی یعنی “الله “و با نقطه اتکاء توکل برخدای تبارک و تعالی، توانست در مقابل تمامی قدرتها علیرغم کمی عده و عده و کمی ابزار جنگ مقاومت نماید (ج ۱۵ ص ۹) . که در این رابطه حضرت امام به آیه شریفه “کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله” استناد می جستند و بر این مبنا معتقد بودند که “انقلابهای دیگر به شرق و غرب وابسته بوده لیکن انقلاب اسلامی ایران انقلابی ملی بر اساس اسلام و نظیر انقلابات انبیاء بوده و جز به خدای متعال هیچ اتکاء و وابستگی ندارد (ج ۱۵ص ۱۱۸) و از این لحاظ بیشتر از سایر انقلابها مورد هجوم تبلیغاتی و تسلیحاتی واقع شده است (ج ۱۶ ص ۱۴۹) ; چرا که انقلاب اسلامی ایران دارای خصوصیتی مستقل بوده است در حالی که انقلابهای دیگر بیشتر چپی یا راستی بوده است (ج ۱۵ص ۹) . به دلیل عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ (ج ۱۹ص ۵ وج ۱۳ ص ۲۵۷ و ۲۵۸)، این “انقلاب غیروابسته” (ج ۱۵ ص ۱۱۸) توانست با فقدان ابزار و ساز وسلاح و صرفا با قدرت ایمان برابر قدرتهای شیطانی که تا دندان مسلح بودند غلبه کند (ج ۶ص ۸) .
۶- سهیم بودن تمامی اقشار و طبقات جامعه در حمایت از انقلاب
حضور مردم در صحنه برای حمایت از انقلاب و دولت و تعلق انقلاب به تمام اقشار و طبقات جامعه از ویژگیهای متمایز انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه امام راحل بوده است (ج ۱۶ص ۸۲) . ایشان معتقدند: “انقلاب ایران بهترین انقلابی بوده است که در دنیای کنونی پیدا شده است و نکته اش هم این است که ملت مسلمان، انقلاب کردند، انقلاب مربوط به حزبی نبوده است، از طرف نظامی نبوده است بلکه از طرف خود ملت; و خود ملت مسلمان آن را به پیروزی و ثمر رساندند.” (ج ۱۰ص ۶۸) از اینرو ویژگی متمایز انقلاب اسلامی خاستگاه و منشا مردمی و عدم تعلق آن به طایفه ای خاص بوده است. امام خمینی (ره) خصوصیت مهم انقلاب را در دولتی نبودن، حزبی نبودن، فرقه ای نبودن، ارتشی نبودن و مربوط نبودن به کودتا می داند (ج ۱۵ص ۱۱۸) و از این لحاظ انقلاب اسلامی را انقلابی ملی، مردمی و تکامل گرا می داند (ج ۱۳ ص ۲۴۷) که بر مشارکت وسیع مردم در صحنه سیاسی و ” پشتوانه قوی مردمی” (ج ۱۵ ص ۳۵) استوار است. ایشان معتقد است ویژگی مهم انقلاب این است که این انقلاب توسط خود مردم و مردم عادی خصوصا طبقه مستضعف و بدون وجود عوامل خارجی و صرفا با توکل به خداوند انجام شده است (ج ۱۵ ص ۹۱) .
زیرین بودن انقلاب و نه زبرین بودن آن (ج ۱۷ ص ۸۲) به خاطر آنست که عامه مردم از ارتش و غیر ارتشی، کارمند و کارگر و کشاورز در آن دخالت داشتند و مربوط به گروهی خاص یا مورد حمایت آن نبود بلکه از میان توده مردم شعله ور شده بود و از طرف توده مردم تقویت و حمایت می گردید. از اینرو و توده مردم اعم از شهری و روستایی و کارگر و کشاورز هم علت موجده انقلاب و هم علت معده آن بودند. سهیم بودن تمامی مردم در پیروزی نهضت (ج ۶ص ۱۱) و تمرکز امور در دست ملت مسلمان (ج ۱۳ص ۲۹) موجب آن گردید که این انقلاب برخاسته از متن مردم شکست ناپذیر باشد (ج ۱۶ ص ۲۶) . از اینرو قیام یکپارچه مردم و حضور ملت در صحنه به انقلاب اسلامی ایران خصوصیت ملی و مردمی از لحاظ منشا و تدوم داده است (ج ۱۴ ص ۲۰۳وج ۱۵ ص ۱۱۸) به گونه ای که امام خمینی (ره) هیچگونه انفکاک و جدایی بین دولت و ملت در این انقلاب قائل نیست. (ج ۱۵ص ۸۵)
ب – دستاوردهای انقلاب اسلامی
امام خمینی برای انقلاب دو مرحله فروپاشی نظام طاغوت و مرحله بازسازی پس از پیروزی بر رژیم شاهنشاهی را قائل بودند که دستاوردهای انقلاب را در رابطه به حکومت اسلامی پس از انقلاب مطرح می نمودند. در این رابطه ثمرات، مایه ها و آثار انقلاب را همانا تحول در نهادهای سیاسی – اجتماعی، آزادی، استقلال، گسترش مشارکت سیاسی، جایگزینی ارزشهای اسلامی و بیداری ملل مسلمان جهان می دانستند که ذیلا تفصیل آنها می آید:
۱- تحول در نهادهای سیاسی – اجتماعی
در رابطه باتحول در نهادهای سیاسی – اجتماعی، حضرت امام بیشترین تاکید را بر پیدایش دولت خدمتگزار به عنوان دستاورد عمده انقلاب اسلامی داشتند.
به نظر امام ایجاد دولت مردمی که مظهر اتحاد و همدلی دولت و ملت بشمار می آید از برکات انقلاب محسوب می شود. چرا که هدف کارگزاران حکومت اسلامی خدمت به اقشار مردم (ج ۱۹ ص ۱۶۱)، کار برای مستضعفان و برای مردم (ج ۱۹ ص ۲۴۲)، “حتی به مناطق محروم و ارائه خدمات به روستاهای کشور” (ج ۱۳ص ۴۶)، ایجاد امنیت داخلی، کاهش بیکاری و بازسازی و سالم سازی ادارات می داند. بدین دلیل است که دولت اسلامی مستظهر به پشتیبانی ملت ایران است. از اینرو حکومت اسلامی مظهر “تحقق حقوق حکومت بر ملت و حقوق ملت بر حکومت” است. (ج ۸ ص ۱۴۶) . از نظر حضرت امام (ره) کارکرد حکومت انقلابی، تهیه و تنظیم قوانین باتوجه به معیارهای عدل اسلامی، جاری ساختن احکام و قوانین الهی، احقاق حق و تعدیل حقوقها و وفع تبعیضها می باشد. (ج ۱۳ ص ۱۴) از دیدگاه ایشان، مردم در مقابل قانون برابر و علی السواء هستند و کارگزاران در برخورد، رفتار و گفتار با مردم رعایت عدالت را می نمایند (ج ۱۹ص ۲۲۶) و سعی دارند با برکندن ریشه فقر و استضعاف به گونه ای عمل کنند که عامه مردم شکوه نظام عدل اسلامی را لمس نمایند. ساده زیستی و عدم دلبستگی به مال و مقام از سوی کارگزاران (ج ۱۹ص ۱۱) و کم کردن تشریفات (ج ۱۹ص ۲۲۶) موجب می شود که زمامدار حکومت اسلامی با پایین ترین فرد جامعه برابر و یکسان باشد (مصاحبه امام با روزنامه لبنانی النصر ۲ آذر ۱۳۵۷) به گفته امام، در جمهوری اسلامی زمامداران مردم نمی توانند با سوء استفاده از مقام ثروت اندوزی کنند و یا در زندگی روزانه امتیازاتی برای خود قائل شوند (مصاحبه امام (ره) با روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا در ۱۱ آبان ۱۳۵۷) و حکومت اسلامی را که در آن “مسئولین از خود مردم هستند، (ج ۱۶ص ۱۲) از الطاف خفیه الهی برمی شمرد. چرا که در سایه آن خداوند نعمت طمانینه، آرامش، سکینه قلب و اطمینان قلب را به آحاد جامعه اسلامی می دهد (ج ۱۴ص ۱۶۵و۱۶۶) . از سوی دیگر تشکیل حکومت عدل اسلامی مستلزم رفتار عادلانه قوه قضائیه یا عامه مردم بر اساس موازین اسلامی است (ج ۱۹ص ۱۸۴) . در رابطه با نهادهای سیاسی – اجتماعی، امام خمینی (ره) تغییر بنیادین در مجلس، قوه قضائیه، شهربانی، ژاندارمری، رادیو و تلویزیون، مطبوعات، قوای مسلحه مثل ارتش، سپاه پاسداران، بسیج و کمیته و مردمی شدن آنان را با توجه به بیشتر آنها از طبقه متوسط و مادون متوسط هستند (ج ۱۵ ص ۴۰) از دستاوردهای انقلاب اسلامی می داند و انسجام میان نهادها و ارگانهای اسلامی و انقلابی را گامی عمده در نهادینه شدن آنها تلقی می نماید.
۲- آزادی
امام خمینی (ره) آزادی بیان و قلم و فکر واندیشه را از دستاوردهای مهم انقلاب می دانستند. ایشان رفع اختناق، ایجاد فضای آزادو گشوده شدن درهای زندانهای جهنمی به روی علما و روشنفکران را از پیامدهای انقلاب اسلامی برمی شمردند و با اعتقاد به اینکه حکومت اسلامی مظهر حاکمیت مردم و قدرت آنان است برآزادی اجتماعات و انتخابات و مراجعه به آرای عمومی تاکید داشتند که در این رابطه به صر احت اعلام می داشتند: “ما موافق رژیم آزادیهای کامل هستیم.” (مصاحبه امام (ره) با روزنامه فرانسوی فیگارو ۲۲ مهر ۱۳۵۷) از سوی دیگر، حضرت امام بر تحقق نهادهای جامعه مدنی از قبیل احزاب و رسانه ها تاکید عمده داشتند. مصاحبه امام با روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا در ۱۱ آبان ۱۳۵۷) بشرط آنکه این آزادی منجر به هدایت عمومی گردد آنجا می فرمایند: “مطبوعات باید یک بنگاه هدایت باشند یعنی به صورتی که اگر دست مردم بیفتد مردم هدایت شوند.” (ج ۱۸ ص ۶۵)
گسترش مشارکت سیاسی
امام خمینی (ره) پیش شرط عمده تحقق مشارکت سیاسی گسترده مردم را رفع اختلافات داخلی و وحدت اقشار و اجتماع آنان با یکدیگر در کمال آرامش می دانستند (ج ۸ ص ۱۲۶) که بهترین ثمره و برکت نهضت از نظر ایشان بشمار می آمد. پیش شرط دیگر تحقق مشارکت سیاسی، افزایش خودآگاهی عمومی است. امام خمینی معتقد است که تحول روحی عظیم در ملت منجر به از بین رفتن خود باختگی و آگاهی مردم مسلمان به قدرت خود گردیده است (ج ۱۵ ص ۷۴ وج ۱۷ص ۱۸۹) که این امر موجب ارتقاء خودباوری و افزایش مشارکت سیاسی شده است.
در رابطه با مظاهر مشارکت سیاسی، امام خمینی، احیاء شخصیت زن و حضور آن همگام با مردان در تمامی مسائل اجتماعی و همدوش بودند مردان و زنان در فعالیت های اجتماعی و سیاسی را از برکات مهم نهضت برمی شمرند (ج ۱۸ ص ۲۶۴) و معتقدند که در حکومت اسلامی، با شرکت دادن زنان در امور اجتماعی، به مقام والای آنها ارزش نهاده می شود. از دیگر مظاهر مشارکت سیاسی – گسترده مردم می تواند به احیای سنن فراموش شده از قبیل برپایی نمازجمعه اشاره کرد (ج ۱۷ ص ۸۲) . به نظر امام (ره) مشارکت سیاسی مردم در امور سیاسی – عبادی مثل نماز جمعه، که موجب اتحاد و همفکری آنان و مقابله با توطئه های دشمنان اسلام می شود از ثمرات نهضت اسلامی ایران محسوب می گردد. (ج ۱۷ ص ۸۲) از جمله نتایج و پیامدهای مشارکت سیاسی مردم از نظر امام می توان به رشد روحیه ابتکار، خلاقیت ها، استعدادها و ابتکارات در زمینه های ادبی، نظامی، علمی، فنی و آموزشی اشاره کرد (ج ۱۵ ص ۲۰۷) از دیگر نتایج انقلاب می توان آشکار شدن ماهیت برخی گروهها و جریانهای مخالف بویژه منافقان را مورد مداقه قرار داد چرا که آنان با گرایش به، خشونت و جلوگیری از بازسازی مانعی عمده بر سر راه مشارکت سیاسی – اجتماعی تلقی می شدند و در اثر چنین عملکردی بود که مردم ایران به ماهیت آنان پی بردند و به دنبال این روشنگری بود که برخی جوانان از خواب غفلت بیدار شدند و همگام با عامه مردم به بازسازی انقلاب اهتمام نمودند.
۴- استقلال
از جمله دستاورهای انقلاب اسلامی تحقق استقلال در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که همانا نتیجه خروج از سلطه شرق و غرب، (ج ۱۵ ص ۲۶۰) و عدم اتکاء به سیاست قدرتهای شرقی و غربی بشمار می آمد. احساس قدرتمندی و توانایی مقابله با قدرتهای بزرگ موجب آن شد که ملت ایران با تحقق انقلاب اسلامی بر قدرتهای شیطانی پیروز شود و حکومتی بدور از دخالت قدرتهای بزرگ در امور داخلی خویش را بنیان نهد.
۱- ۴- استقلال سیاسی
به نظر حضرت امام منظور از استقلال سیاسی اراده آزاد تصمیم گیری ملت برای تعیین سرنوشت خود و عدم سلطه یا دخالت اجانب در سرنوشت مردم ایران بود (مصاحبه با روزنامه ایتالیایی دلاسرا ۱۱ آبان ۱۳۵۷) . از مصادیق این استقلال از دیدگاه امام (ره) می توان به مبارزه و ایستادگی ملت در برابر قدرتهای زمان و وابستگان خارج و داخل آنها (ج ۱۵ص ۷۴) و عدم اتکاء به یکی از قطبهای شرق و غرب و پیمودن صراط مستقیم (ج ۱۹ ص ۵) اشاره کرد.
۲- ۴- استقلال اقتصادی
منظور امام (ره) از استقلال اقتصادی همانا برچیده شدن بساط غارتگری و چپاولگری های استعمار و وابستگان سرسپرده آنان بود. از مظاهر این استقلال می توان به خود کفایی کشاورزی و صنعتی، ایجاد مراکز عمرانی، افزایش تولید انرژی ، بالا رفتن ذخایر ارزی مملکت از طریق بکار گرفتن صحیح ارز حاصل از فروش نفت و راه اندازی کارخانه ها اشاره کرد.
۳- ۴- استقلال فرهنگی
امام خمینی با اذعان به اینکه “راس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است” از جمله دستاوردهای انقلاب اسلامی را “برقراری فرهنگ استقلالی در جامعه توسط دانشگاه مستقل و حوزه مهذب می دانستند (ج ۱۳ص ۲۰۶و۲۰۹) . از جمله مظاهر این استقلال می توان به استقلال فکری، رهایی از استعمار فکری و جایگزین ساختن مغز تفکر استقلالی (ج ۱۰ ص ۲۷۶ و۲۷۷) اشاره کرد.
۴- ۴- استقلال نظامی
امام خمینی مظهر این استقلال را بیرون راندن مستشاران و اربابان پرمدعا و باجگیر و کارشکن ونیز بر چیده شدن پایگاههای نظامی و قطع خریدهای تسلیحاتی می دانستند.
۵- جایگزینی ارزشهای اسلامی و ایجاد تحول روحی
امام خمینی از مهمترین دستاوردهای انقلاب را احیاء مجدد اسلام و آشکار شدن نقش دین در تحرک دادن به اجتماع (ج ۱۷ ص ۶۴) ایجاد تحول روحی در مردم از مادیات به معنویت (ج ۱۷ ص ۹۳) و ایجاد دگرگونی در ارزشها (ج ۱۶ ص ۱۸۸) می داند. از ثمرات نهضت اسلامی ایران به نظر امام خمینی تحول روحی عظیم در ملت به لطف و عنایت الهی (ج ۱۷ ص ۱۸۹و ج ۸ ص ۱۸۲) و توجه به اخلاقیات و معنویات بود. ایشان یکی از مصادیق جایگزین شدن ارزشهای اصیل اسلامی به جای ارزشهای طاغوتی را بسته شدن مراکز گسترده فساد و فحشاء و عشرتکده های منحرف کننده نسل جوان و از بین رفتن کارهای خلاف شرع و مفاسد اجتماعی به برکت تحول اخلاقی در جوانان مملکت و تقویت روحیه اسلامی و معنوی آنها می داند. (ج ۱۶ ص ۱۴ وج ۱۷ ص ۵۴)، از اینرو دستاورد مهم فرهنگی انقلاب از دیدگاه امام خمینی همانا بر چیده شدن مظاهر فساد و کشیده شدن جوانان از عشرتکده های زمان طاغوت به صحنه مقدس دفاع و پیکار دین و مملکت (ج ۱۷ص ۵۴) و تحول اخلاقی در زنان از فساد و بی حجابی به عفت و حجاب و تبعیت از حضرت زهرا (س) و زینب (س) می داند. این تحول علاوه بر جنبه معنوی (ایجاد عشق به کمال مطلق) دارای ابعاد تربیتی نیز بود که مصداق مهم آن اصلاح مراکز علمی از طریق بازیابی شخصیت و هویت از دست رفته و تعهد جوانان به اسلام بشمار می آید. از دیگر مظاهر این تحول ارزشی می توان به ایجاد احساس مسئولیت و تعهد اسلامی در مردم و به عبارت دیگر احساس مسئولیت در مقابل اسلامی بودن خود و اسلامی کردن دیگران اشاره کرد.
۶- بیداری ملل مسلمان جهان
امام خمینی (ره) از مهمترین دستاوردهای اسلامی قیام را “ایجاد پیوند ارتباط هرچه بیشتر بین شیعه و سنی و تشکیل آنها به عنوان یک نیروی واحد و قدرتمند جهانی در برابر قدرتها” (ج ۱۷ ص ۸۲) می داند و معتقد است انقلاب اسلامی ایران می تواند با صدور ارزشهای خویش گامی عمده در بیدارسازی و آگاهی مسلمانان جهان بردارد و بدینترتیب به ارائه چهره واقعی از اسلام اهتمام نماید (ج ۱۷ ص ۱۲۱) . از دیگر دستاوردهای بین المللی انقلاب اسلامی می توان به مطرح شده ملت ایران در محاسبات ابرقدرتها (ج ۱۷ص ۶۳)، تبدیل ملت ایران از حالت انزوا به حضور و معرفی ایران به عنوان مرکز مبارزه علیه استعمار و کانون مبارزه و برهم زننده محاسبات ابرقدرتها (ج ۱۷ص ۶۳) اشاره کرد که این مهم گامی عمده در جهت اتحاد ملل دنیا و تبدیل آنها به مت بزرگ اسلامی بشمار می آید (ج ۱۳ ص ۲۲۵)
ج – عوامل تداوم و استمرار انقلاب اسلامی ایران:
امام خمینی بر مرحله تداوم و استمرار انقلاب بیش از مرحله پیروزی تاکید داشتند و معتقد بودند که “انقلاب همچون طفلی می ماند که باید تربیتش کرد، پرستاری می خواهد.” (ج ۱۹ ص ۱۰۷)
امام خمینی ضمن تلقی تداوم انقلاب به عنوان “اهم واجبات شرعی” (ج ۱۹ ص ۲۷) معتقد بودند “رسیدن به پیروزی آسانتر از حفظ پیروزی است” (ح ۱۴ ص ۷۰) همانگونه که “کشورگشایی آسان است لیکن کشورداری مشکل است.” (ج ۱۵ص ۲۰۱)
ایشان بر این اعتقاد بودند که عوامل موجده انقلاب همانا عوامل مبقیه آنست آنجا که در وصیت نامه سیاسی – الهی خود می فرمایند: “بی تردید رمز بقاء انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است.” یعنی همانگونه که انگیزه الهی مردم عامل عمده قیام بوده است مقصد الهی نیز عامل تداوم انقلاب بشمار می آید. لذا امام راحل بر “حفظ عوامل پیروزی” (ج ۸ ص ۵۴ تا۵۶) و حفظ نهضت به همان صورت اولیه (ج ۶ص ۳۸) برای تداوم و زنده ماندن انقلاب تاکید داشتند. در این رابطه، ایشان بر عواملی از قبیل وحدت مقصد و کلمه، حفظ ارزشها، حضور دائم مردم در صحنه، وفاداری متقابل ملت و مسئولان، نوسازی مادی و معنوی، تقویت و توسعه تبلیغات داخلی و خارجی و حفظ ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام تاکید داشتند.
۱- وحدت مقصد و کلمه
امام خمینی حفظ وحدت کلمه را ضامن تداوم پیروزی انقلاب می داند (ج ۱۹ ص ۲۹) و انسجام و وحدت نظر ملت با تمسک به حبل الله و اتکال به خدای متعال را ضامن حفظ پیکره نظام می داند (ج ۱۵ص ۱۳۵) و ج ۱۱ص ۲۳ و ج ۷ص ۲۰۸) . ایشان به استناد به آیه شریفه “واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا” و حدیث نبوی “یدالله مع الجماعه” معتقدند که مسلمانان باید ید واحده، دارای وحدت کلمه و مقصد و روح همیاری و تعاون باشند (ج ۸ ص ۹۳ و۱۸۸) تا در سایه اخوت اسلامی و حفظ تفاهم، برادری (ج ۱۲ ص ۱۶۵) اسلامی را محافظت نمایند.
امام خمینی انسجام و وحدت نظر ملت و جلوگیری از تفرقه میان گروههای مختلف (ج ۶ص ۸۶) را گامی عمده در فراگیر شدن نهضت بر مبنای مقصد و شعار واحد می دانند و معتقدند اتحاد بین حوزه و دانشگاه (ج ۱۷ ص ۲۶)، همبستگی دیانت و سیاست (ج ۵ص ۴۷) و حضور روحانیت در صحنه همگام با سایر اقشار ملت موجب تحکیم پایگاه اخوت و در نتیجه تسهیل صدور ارزشهای آن می گردد. از سوی دیگر ایشان بر وحدت پیام و هماهنگی همه مراکز الهام بخش تاکید دارند و معتقدند: “ایجاد ارتباط و اتحاد بین مسلمانان جهان از قبیل شیعه و سنی از طرق گوناگون مثل سفرهای رسمی و غیر رسمی و یا سفرهای مذهبی عظیم حج، سبب آشنایی و اخوت مسلمانان جهان با یکدیگر و رساندن پیام انقلاب اسلامی ایران به گوش مسلمانان جهان می شود.” (ج ۱۵ ص ۱۹۰، و ج ۱۷ صص ۲۹ و ۸۲)
۲- حفظ ارزشهای اسلامی و معنوی
امام خمینی مردم را به باقی بودن بر احیای احکام الهی (ج ۱۳ص ۲۸)، پایبندی به دین اسلام به عنوان یک امانت، و جهد و کوشش در راه معرفی و ترویج مکتب اسلام (ج ۶ ص ۱۷) فرا می خواند و بر حفظ انقلاب درونی و تحول اخلاقی تاکید می نماید. در این رابطه حضرت امام بر حفظ روحیه صبر و تحمل بر اساس آیه شریفه “فاستقم کما امرت” و بقاء روحیه مقاومت، ایثارگری، فداکاری و شهادت طلبی و سلحشوری (ج ۱۶ص ۱۲۰، ج ۱۸ص ۱۸۶ ، ج ۱۹ص ۱۳ص ۳۱) تاکید دارند و معتقد به حفظ خط معنویتی می باشند که ملت به خاطر آن قیام کرد (ج ۱۵ص ۱۹۰) ایشان ضمن تاکید بر فرهنگ ایثار و شهادت، صبر و استقامت انقلابی را در جهت حفظ دین مقدس اسلام و رفع مشکلات و کمبودها مورد توصیه قرار می دهند (ج ۱۷ص ۱۰۰) . امام خمینی (ره) با استناد به آیه شریفه “ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم” حفظ ارتباط با خدا و اتکال به ذات مقدس حق (ج ۱۵ص ۱۸۲وج ۱۹ ص ۷۴) را تا قطع مابقی ریشه های فساد ضروری می دانند و تداوم روحیه اخلاص وانگیزه الهی قبل از انقلاب (ج ۸صص ۹و ۸۹) بیرونی و تحول درونی را بالاترین پیروزیها محسوب می نماید (ج ۷ص ۴۰) از اینرو، از جمله عوامل استمرار انقلاب از دیدگاه حضرت امام حفظ ایمان به الله و توجه به ترجیح قدرت ایمان و اراده خداوندی بر قدرتهای مادی است که دراین رهگذر ایشان بر حفظ مجالس عزاداری به عنوان عامل تشجیع مردم و تداوم راه نهضت تاکید دارند .
۳- حضور دائم مردم در صحنه
امام خمینی بر اساس آیه شریفه “کلکم راع و کلکم مسوول” مسئولیت حفظ انقلاب را همگانی می داند (ج ۱۲ص ۱۶۵) و معتقد است مشارکت مردم و حضور دائم آنان در صحنه موجب افزایش درجه خلوص قدرت و استحکام انقلاب اسلامی می گردد (ج ۱۳ص ۳۱ و ج ۱۹ص ۱۹۵) . ایشان بر این اعتقاد است که همه اقشار و افراد جامعه باید بدون استثناء در مسائل جامعه شرکت و در امور مملکتی دخالت نمایند و همواره ناظر کارهای مسئولین مملکت خود باشند و اشتباهات آنان را گوشزد نمایند. (ج ۱۵ص ۶۲ و ۷۶) ایشان بقاء مردم انقلابی در صحنه را برای دفع توطئه های بیگانگان و نگهبانی از ثمرات انقلاب و خون شهیدان ضروری می دانند (ج ۱۶ص ۲۴و۴۷) و معتقدند وقتی انقلاب از متن مردم باشد نمی شود آن را شکست داد (ج ۱۶ص ۲۶) امام خمینی معتقد است استقامت و حضور همیشگی مردم در صحنه (ج ص ۱۲۴ و ۱۳۷) مستلزم آگاهی و هوشیاری و بیداری ملت نسبت به عوامل ضد انقلاب و توطئه ها، شرارتها و مفاسد آنان می باشد (ج ۶ ص ۱۶و ج ۱۷ص ۱۷) . ایشان بی تفاوتی را جایز نمی شمردند و معتقد به همت عمومی در اصلاح امور (ج ۶ص ۲۷۱) و اراده قوی در سرکوب توطئه ها (ج ۶ص ۲۱) از سوی مردم انقلابی می باشند و بدینگونه بر هوشیاری ملت جهت تصفیه مغرضین، جلوگیری از نفوذ بی دینان در صفوف مردم و عدم رخنه غیر معتقدان به اسلام در صفوف انقلابیون تاکید وافر دارند (ج ۶ص ۲۲و۲۸) بنابراین امام خمینی معتقد است برای حفظ انقلاب اسلامی و خنثی سازی دسیسه ها مردم ایران نبایستی ازهیچ کوششی فروگذار نمایند و بایستی سعی کنند از جوسازان خدانشناس و متکبران بی اعتناء به اسلام تاثیر نپذیرند، از شایعه سازان مخالف مصالح عمومی انقلاب پیروزی ننمایند و به تبلیغات غرض آلود و دلسرد کننده دشمنان انقلاب و اسلام گوش فرا ندهند. (ج ۱۶ص ۴۷ وج ۶ ص ۲۰وج ۱۷ص ۲۹) . امام خمینی بر این اعتقاد است که مظهر حضور دائم مردم در صحنه شرکت در راهپیماییها و حضور در مراکز آگاهی بخش و پایگاهها و کانونهای اصلی مبارزه است. در این رابطه ایشان تاکیدی ویژه بر حضور در مساجد و شرکت گسترده مردم در نمازهای وحدت آفرین جمعه دارند (ج ۱۷ص ۵۴و ص ۸۴) زیرا از دیدگاه ایشان شرکت گسترده مردم در تظاهرات و راهپیماییها و برپایی نماز جمعه، باعث تفاهم و آگاهی ملت از مسائل سیاسی و دینی روز می شود (ج ۱۷ ص ۷۴)
۴- وفاداری متقابل ملت و مسئولان
امام خمینی (ره) معتقد بودند که وجود دولت از واجبات حسبیه و وظیفه آن حفظ نظام و برقراری امنیت است (ج ۱۳ص ۱۴) . نظر به اینکه در حکومت اسلامی دولت و ملت از یکدیگر جدا نیستند (ج ۸ص ۲۱۵ وج ۱۵ ص ۸۵) و خلوص قدرت در این نظام در همبستگی میان مردم و حکومت متجلی است، امام معتقد است که از یکسو لازم است مسئولان مملکتی با مردم و مسائل آنان شناخت و آشنایی کامل داشته باشند تا بهتر بتوانند به خدمتگزاری ملت اهتمام نمایند و از سوی دیگر ملت بایستی با پشتیبانی همه جانبه از دولت انقلابی، قدر نعمت عظیم انقلاب اسلامی را بداند (ج ۸ص ۱۳و ج ۱۹ ص ۱۰۹ و۲۴۱) . بنابراین حضرت امام رابطه ای دو سویه میان ملت و دولت قائلند. در این رابطه ضمن تاکید بر دست اندرکاربودن افراد متعهد د رجمهوری اسلامی (ج ۱۵ ص ۸۵) دولت را به انجام اقدامات در جهت جلب نظر ملت توصیه می نمایند (ج ۱۵ ص ۱۸۲) چرا که معتقدند کسانی می توانند برای مردم کوشش کنند که دارای انگیزه معنوی باشند (ج ۴ص ۲۵۴) . از سوی دیگر، امام خمینی بر حفظ حیثیت و وجاهت ارگانهای مختلف نزد مردم و پشتیبانی ملت از دولت و مجلس و سایر ارگانها تاکیدی وافر دارند (ج ۱۵ص ۱۳۵و۲۰۰) که از رهگذر وفاداری متقابل مردم و دست اندرکاران مملکتی، نهضت اسلامی تداوم و استمرار یابد.
۵- نوسازی مادی و معنوی
امام خمینی نوسازی معنوی را مقدم بر نوسازی مادی می دانند و علاوه بر نوسازی و تحول اخلاقی، به معنای خودسازی و دگرسازی (ج ۱۷ص ۲۵) تاکیدی عمده دارند. در رابطه بانوسازی آموزشی، ایشان دانشگاهها را عامل حفظ و بقای انقلاب می دانند (ج ۱۹ص ۲۵۳) و “بر اصلاح دانشگاهها و تربیت دانشجویان” (ج ۸ ص ۵۳) تاکیدی وافر دارند که در این رابطه برای رسالت و مسئولیت خطیر دانش پژوهان و تعهد مراکز آموزشی در تربیت افراد متعهد و تحویل آنان به جامعه اسلامی اهمیتی ویژه قائلند. (ج ۱۷ص ۲۶) . از سوی دیگر امام خمینی مبنای نوسازی حقوقی را مسالمت جویی و عدم اتکال دولت به سرنیزه (ج ۱۵ص ۱۸۲) از یکسو و قانونمندی و قانونگرایی از سوی دیگر می دانند و در مورد اخیر ضمن تاکید بر اجرای قانون توسط هر کس به نحو احسن، تدوین قانون اساسی را عامل تداوم پیروزی انقلاب و”تحصیل قانون اساسی را ضامن استقلال کشور” می دانستند (ج ۷ص ۱۵۵و ۱۶۲)
در رابطه با نوسازی مادی، حضرت امام پیش شرط بازسازی را “ایجاد آرامش توسط ملت در کشور بدون اتکال به قدرت دیگری. (ج ۱۵ص ۱۸۲) و پرهیز از طرح مسائل فرعی و شخصی و اختلاف برانگیز (ج ۶ ص ۸۵و۸۶) می دانستند. و در سایه وجود چنین آرامش، بسیج توده های مردم در راستای حفاظت از انقلاب را ضروری می دانستند و پشتیبانی ملت از نیروهای نظامی و قوای مسلح و پیونه میان آنان را شرط عمده کارایی “استراتژی بازدارندگی مردمی” قلمداد می نمودند. (ج ۱۵ ص ۱۰۷ و۱۴۵و۲۰۰)
۶- تقویت و توسعه تبلیغات داخلی و خارجی
از آنجا که امام خمینی هدف انقلاب را همانا “نفی سلطه فرهنگی اجنبی و نشر فرهنگ غنی اسلامی” (ج ۶ص ۲۱۹) می دانستند، معتقد به خنثی سازی تبلیغات سوء بیگانگان واستعمارگران از یکسو (ج ۱۷ص ۲۵و۱۵۷) و تقویت تبلیغات اسلامی جهت صدور انقلاب و تبلیغ فرهنک اسلامی و آگاه سازی ملل مسلمان جهان در راستای متکی بودن کشورهای اسلامی و مستضعفان جهان به قدرت اسلامی خویش از سوی دیگر بودند. (ج ۱۵ص ۶۲) .
در رابطه با خنثی سازی تبلیغات دشمنان استکباری، حضرت امام بر اعتماد به نفس و خود اتکایی تاکیدی عمده دارند (ج ۸ص ۷۶) . زیر خودباوری و اعتماد به خویشتن در اثر خودسازی، تربیت وتقویت ایمان است و موجب تاثیرناپذیری مسلمانان از جوسازان خداشناس و عدم خودباختگی در مقابل تبلیغات سوء آنان می شود. (ج ۱۶ص ۴۹وج ۱۷ص ۲۵)
در خصوص تقویت تبلیغات داخلی، امام خمینی بر اصلاح مطبوعات و ایجاد تحول فرهنگی از طریق غربزدایی به منظور حفظ ام القرای جهان اسلام تاکید داشتند. (ج ۶ ص ۱۵۳و۹۱) و در رابطه با تبلیغات خارجی، ایشان بر ایجاد ارتباط مسلمانان جهان اعم از شیعه و سنی و ایجاد نیروی قدرتمند متشکل در برابر استعمارگران، حضور در محافل مشارکت بین المللی و استفاده از حج به عنوان عنصر تبلیغی و جهت رساندن پیام اسلام به ملت های مظلوم جهان تاکیدی ویژه داشتند (ج ۱۷ ص ۲۹وج ۱۵ص ۱۹۰) از سوی دیگر ایشان ضمن اهمیت قائل شدن برای نقش و کارکرد مساجد کشورهای اسلامی در صورت عدم عزلت و کناره گیری آنان در مورد مسایل مختلف سیاسی (ج ۱۷ص ۵۴)، صدور انقلاب اسلامی را در گرو ارتباط هر چه بیشتر با مسلمانان و فعال کردن نقش مساجد در کشورهای اسلامی به عنوان پایگاههای نهضت می دانستند.
۷- حفظ ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام
امام خمینی ضمن تاکید برآموزه “بنای اسلام در یک کشور” معتقد بودند که رسالت ام القرای امت طرفینی است بدین معنی که با توجه به حمایت انقلاب اسلامی از مستضعفان و محرومان و ملل اسلامی، مقتضی است مستضعفان جهان نیز بر حفظ انقلاب اسلامی ایران به عنوان نقطه بروز مخالفت و مرکز شروع مخالفت با ابرقدرتها اهتمام نمایند (ج ۱۵ص ۱۱۷) . بنابراین مستضعفان جهان که در زیر سلطه قدرتی شیطانی هستند باید همواره سعی در حفظ انقلاب اسلامی ایران به عنوان کانون مبارزه و نقطه مخالفت با ابرقدرتهای جهان داشته باشند زیرا رکود این مرکز و نقطه مبارزه منجر به شکست اسلام و مستضعفان جهان در تمام ممالک اسلامی خواهد شد. (ج ۱۵ ص ۱۹۰)
آسیب شناسی انقلاب اسلامی
در این مبحث، به آن قسمت از سخنان امام خمینی اشاره می شود که در مورد عوامل شکست انقلاب بیان شده است. از دیدگاه امام راحل فقدان عوامل موجده نهضت همانا علت مبقیه آنست به گونه ای که انحراف نهضت از اهداف خود منجر به آن می شود که از انقلاب صرفا نامش باقی بماند (ج ۱۵ص ۲۲۲) . در این رابطه حضرت امام به عواملی از قبیل انحراف از ارزشهای اسلامی و اخلاقی، اختلاف و تفرقه، بی تفاوتی سیاسی، خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب و تبلیغات بیگانگان و اهمال در تبلیغ اسلام، سوء مدیریت، وابستگی، تحریف تاریخی آرمانها و ارزشهای انقلاب محبوس شدن انقلاب در کشور اشاره دارند که تفضیل آنها در پی می آید.
۱- انحراف از ارزشهای اسلامی و اخلاقی
امام خمینی بر این اعتقادند که یکی از عوامل شکست انقلاب اسلامی تقلیل اهداف نهضت به اهداف مادی، جایگزین شدن ضدارزشها به جای ارزشها و اعتقادات، تحریف آرمانها و ارزشها و گرایش به راحت طلبی و تجمل گرایی است (ج ۱۵ص ۴۵و ۴۶) .
امام خمینی ضمن هشدار در این رابطه می فرمایند: “مگر این انقلاب برای این بوده که یک خانه ای به مردم بدهد؟ یک کسب و کاری برای مردم ایجاد بکند؟ این انقلاب برای خدا بوده است و برای اسلام” (ج ۱۳ ص ۲۹) . از اینرو غفلت از مقصد را مایه توقف نهضت می دانند (ج ۷ص ۸و۹) و در این رابطه ترویج جدایی دین از سیاست را انحراف عمده از آرمانهای انقلاب تلقی می نمایند (ج ۱۵ص ۲۰۲) در این رابطه، امام خمینی به زمامداران انقلاب نیز هشدار می دهد که مبادا برای حکومت کردن به جای خدمتگزاری ارزش قائل شوند و تعصبات و خودخواهی ها را دخالت دهند چرا که آنوقت است که انقلاب آسیب می بیند و خارجی ها به زمامداران حکومت اسلامی طمع می کنند. (ج ۱۶ص ۲۶۵) از اینرو غفلت از ملت، نبودن به فکر محرومین و اغوای کارگزاران برای مصالح شخصی و نه مصالح ملت را از عوامل تضعیف انقلاب می دانند. (ج ۱۹ ص ۱۰۴)
از سوی دیگر، امام خمینی (ره)، انحراف فرهنگی و اخلاقی را نیز از عوامل شکست انقلاب قلمداد می نماید و معتقد است رواج شهوترانی و فساد اخلاقی در جامعه و بویژه در دانشگاهها، نفوذ فرهنگ بیگانگان در جامعه و ترویج روز افزون فرهنگ فاسد استعماری در میان جوانان موجب آن می شود که مردم از آرمانهای انقلاب غفلت نماید و دیگر به فکر مبارزه با استبداد واستعمار نباشند. از اینرو امام خمینی (ره) بر ضرورت تهذیب نفس برای جلوگیری از آسیب دیدن انقلاب تاکید می نمایند. (ج ۱۵ ص ۴۵، ۴۶و۲۰۵، ج ۱۹ص ۲۲- سخنان امام از ۲۵/۲/۴۳و ۶/۲/۱۳۵۰)
۲- اختلاف و تفرقه
امام خمینی یکی از عوامل شکست انقلاب را بروز “اختلاف و تفرقه در میان انقلابیون” (ج ۱۱ص ۲۳۰) و نیز “جدایی بین دولت و ملت” (ج ۱۵ص ۸۵) می دانند. ایشان معتقدند “ایجاد تفرقه بین اقشار مختلف ملت و بسط اختلافات جزئی راهی برای بازگشت اجانب است.” (ج ۷ ص ۹۹) و در این رابطه در مورد توطئه اتحاد نیروهای نفاق و سیاست باز برای ایجاد اختلاف بین ملت و روحانیت، میان تشیع و تسنن و ایجاد تفرقه بین دانشگاه، حوزه، روحانی و دانشجو و بطور کلی جناح بندیها و گروه بازیها و ایجاد تفرقه میان مبارزین اسلامی هشدار می دهند. (ج ۱۷ ص ۲۹، ج ۸ص ۴۰، ج ۱۱ ص ۶۳ و ص ۱۹۶) از سوی دیگر امام خمینی مهمترین تفرقه را جدایی دین از سیاست، اختلاف میان مردم و روحانیت و یا دولت و ملت می دانند (ج ۱۵ ص ۲۰۲) و معتقدند تفرقه و عدم تفاهم ملت و روحانیون موجب عدم تداوم انقلاب می شود و می فرمایند: “اگر بخواهند ملت را تحت سلطه بیاورند باید مردم را از روحانیون جدا کنند. (ج ۱۲ص ۱۰۶ و۱۰۷) . ایشان مهمترین آفت انقلاب را انزوای روحانیت و کنار گذاشتند شدن آنان از صحنه می دانند در مورد توطئه هایی که برای بدبین کردن دانشگاهی ها به روحانیت و بدبین کردن روحانیت به دانشگاه صورت می گیرد هشدار می دهند و این اختلاف را از ضعف ایمان می دانند (ج ۱۷ص ۵۴)
۳- بی تفاوت سیاسی
امام خمینی دلسردی و کنار رفتن انقلابیون از صحنه پس از وقوع انقلاب را از آسیب های انقلاب برمی شمردند و توده های مردم را از بی تفاوتی و دلسردی نسبت به نهضت، پرداختن به گرفتاریهای شخصی و عدم پاسداری از ثمرات انقلاب و خون شهیدان برحذر می دارند. (ج ۱۶ص ۴۷، ۷ ص ۸، ۹، ج ۲۵، ج ۱۵ص ۲۰۲) و می فرمایند: “آنها (تفاله های رژیم سابق یا طرفداران امریکا یا شوروی) مسائل را یک جوری مطرح می کنند که ملت ما را ازاین انقلاب دلسرد بکنند” (ج ۱۳ص ۲۹) از اینرو، ایشان ضعف در برابر مشکلات (ج ۱۶ص ۸۸) و عدم دخالت اقشار جامعه در مسائل سیاسی و عدم نظارت ملت برکارهای مسئولین مملکت و عدم گوشزد نمودن اشتباهات آنان (ج ۱۵ ص ۶۲ و۷۶) را از آفات انقلاب اسلامی می دانند و با تاکید بر اینکه”یاس از جنود ابلیس است و انقلابیون نبایستی یاس به خود راه دهند” آنان را به مشارکت سیاسی و حضور در صحنه فرا می خواند.
۴- خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب و تبلیغات بیگانگان و اهمال در تبلیغ اسلام
امام خمینی (ره) تاکید بر اهمیت تبلیعات در صدور انقلاب و معرفی حقیقت اسلام ناب محمدی، معتقدند که مهمترین آفت انقلاب اسلامی، ضعف روحیه مردم در اثر تبلیغات سوء و منفی غرب علیه انقلاب است و انقلاب در صورت بی محتوایی و خود باختگی در مقابل فرهنگ و تبلیغات شرق و غرب با شکست مواجه می شود.
از اینرو با تاکید بر ضرورت هوشیاری در مقابل تبلیغات بیگانگان، مردم را از گوش دادن به تبلیغات غرض آلود و دلسردکننده دشمنان انقلاب و اسلام بر حذر می دارند (ج ۱۶ ص ۴۷) . ایشان بر این اعتقادند که ابرقدرتها با بکارگیری دستگاههای تبلیغاتی و دروغپردازی بر ضد ملت ایران و کوچک جلوه دادن مسائلی که به نفع ایران است و بزرگ جلوه دادن مسائلی که به ضرر ایران است (ج ۱۶ ص ۱۸۴) و نیز با “جلوه دادن محیط ایران به عنوان یک محیط متشنج و نامتعادل” (ج ۱۵ص ۱۹۶) سعی در سرد کردن ملت مسلمان ایران دارند. از اینرو ضمن هشدار در مورد “تحت تاثیر واقع شدن تبلیغات داخلی نسبت به تبلیغات سوء ابرقدرتها” (ج ۱۶ ص ۱۵۱) خوف از توطئه ها و ناتوانی در برخورد با رسانه های استعماری جهان را جایز نمی دانند و اظهار می دارند: “آنها باطل خودشان را منتشر می کنند و شما حق خودتان را بیان نمی کنید؟ ” (ج ۱۴ ص ۱۷۲) و بدینترتیب دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی را از اهمال در پاسخگویی به تبلیغات مسموم شرق و غرب برحذر می دارند و آنان را به هوشیاری در مقابل “اقدامات استعمارگران در جهت مبارزه با انقلاب اسلامی ایران و اسلام و انحراف آن” فرا می خوانند.
۵- سوء مدیریت
امام خمینی (ره) یکی از آفات انقلاب را “ضعف فکر و عمل” (ج ۱۹ص ۱۰۸) می داند که در این رابطه دو نکته را متذکر می شوند:
یکی دخالتهای نابجای مجموعه های مجاور سیستمی و گروههای فراساختاری در امور دولت (ج ۱۹ص ۵۰) و دیگری رخنه عناصر ضد انقلاب یا بی تفاوت یا فاسد، ناسالم و مضر به حال جامعه در ادارات و ارگانها که در مورد اخیر می فرمایند: “اینان غده های سرطانی هستند که برای صحت جامعه باید بیرون آورده شوند” (ج ۱۶ص ۲۴) بنابراین امام خمینی ضمن تاکید بر مدیریت صحیح امور دولتی و اداری، مسئولان و دست اندرکاران جمهوری اسلامی را از “تکرار خطاهای جزئی که به منافقان و استعمارگران بهانه می دهد” برحذر می دارند. (ج ۱۶ ص ۱۱)
۶- وابستگی
امام خمینی مهمترین آفت انقلاب را وابستگی فکری و از دست دادن استقلال فکری می دانند و معتقدند: “بایستی تفکر اینکه ما باید از خارج چیز وارد کنیم از سر بیرون کنیم” (ج ۱۴ ص ۷۸) . ایشان ضمن تاکید بر هوشیاری در مقابل استعمار، به مردم ایران در مورد “هجوم تبلیغاتی به ایران که مرکز ثقل اسلامی است” هشدار می دهند. (ج ۱۷ص ۲۹) . از سوی دیگر وابستگی اقتصادی و نظامی به خارج را موجب”تلف شدن ذخایر ملی توسط قدرتهای مجهز و عدم استفاده از این قدرت خدا دادی” می دانند (ج ۱۵ص ۱۱۷) و در این رابطه مسئولان را از استخدام مستشاران خارجی که موجب اتکاء به دیگران می شود بر حذر می دارند.
۷- تحریف تاریخی آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی
امام خمینی ضمن تاکید بر ضرورت بیدار نگه داشتن نسلهای آینده معتقدند: “باید این نهضت را ثبت کنیم تا سرمشق جوامع و نسل های آینده گردد. لازم است برای بیداری نسل های آینده و جلوگیری از غلطنویسی مغرضان، نویسندگان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند و قیام ها و تظاهرات مسلمین ایران را در شهرستانهای مختلف به تاریخ وانگیزه آن ثبت نمایند تا مطالب اسلام و نهضت روحانیت سرمشق جوامع و نسل های آینده شود.” (ج ۲، ص…)
۸- محبوس ماندن انقلاب در کشور
امام خمینی یکی از آفات انقلاب را عدم صدور و محبوس ماندن آن در درون یک کشور می دانند و در این رابطه در مورد توطئه های دشمنان “به منظور سقوط انقلاب اسلامی ایران به عنوان مرکز و مبدا جنبش” هشدا ر می دهند (ج ۱۵ ص ۱۵۷) .
گرچه ایشان حفظ ام القری را از اهم واجبات می دانند ولی معتقدند که نهضت نبایستی در ایران راکد بماند. ایشان بر این اعتقادند که استعمارگران با درک خطر صدور انقلاب سعی در “جلوگیری از پایگیری و نفوذ شعله های نهضت انقلابی به مراکز وابسته به خود “دارند (ج ۱۵ ص ۲۰۱) و خواهان “سرکوب مرکز و مبدا جنبش یعنی ایران برای کنار نشستن سایر جاهای دیگر” می باشند (ج ۱۵ص ۲۰۲) . از اینرو، امام خمینی (ره) ضمن هشدار در مورد اینکه ابرقدرتها با “قرار دادن حکومتها و مهره های وابسته و ضد دین در منطقه چون اسرائیل و رژیم بعث عراق در جهت مبارزه با اسلام و ایران” (ج ۱۷ ص ۳۱) و “برانگیختن و تشویق حکومتهای منطقه در جهت سرکوب انقلاب اسلامی ایران و ایجاد جنگ و اغتشاش توسط عوامل دست نشانده خود چون صدام” (ج ۱۵ ص ۱۵۷) ، خواهان مقابله با صدور انقلاب اسلامی هستند، بر ضرورت صدور ارزشها و آرمانهای نهضت و آسیب شناسی منطقه ای انقلاب اسلامی تاکیدی مضاعف دارند.
نتیجه گیری
با عنایت به آنچه گذشت می توان چنین استنباط نمود که حضرت امام (ره) دیدگاهی ژرفانگر و رهیافتی حداکثر در مورد انقلاب اسلامی ایران داشتند و بیشتر بر بعد اسلامی ومعنوی قیام تاکیدی وافر می نمودند. ازاینرو ضمن قائل شدن اهداف معنوی و مقاصد اسلامی برای نهضت، زمینه اصلی بروز قیام را سیاست اسلام زدایی شاه وعلت اصلی پیروزی انقلاب اسلامی را گرایش مردم به اسلام و ریشه دار بودن ارزشهای اسلامی در درون جامعه ایران می دانستند. لیکن اسلامی بودن قیام به هیچ وجه، از دیدگاه امام خمینی، با پرداختن به مسائل مادی و رفاهی منافات نداشت. از اینرو حضرت امام زمامداران حکومتی را به رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان و تامین رفاه و سعادت عامه مردم فرا می خواندند. همچنین تاکید امام (ره) بر اسلامیت مانع از اهتمام به جمهوریت نظام نمی گردید که در این رابطه اصرار ایشان بر اعطای آزادیهای فردی و جمعی بویژه به نهادهای جامعه مدنی چون احزاب، گروههای ذینفوذ و رسانه ها شاهدی بر این مدعاست. با وجود این، کلیه مسائل سیاسی و مادی را فرع بر مسائل اساسی مذهبی و معنوی می دانستند. ضمنا تاکید بر توجه به الطاف خداوندی و عنایات الهی در پیروزی و تداوم نهضت، بردستاوردهای اخلاقی و تحول ادراکی اهتمامی ویژه ای داشتند و معتقد به حفظ معنویت و اسلامیت نظام قبل از هر چیز بودند. از سویی دیگر، با عنایت به اینکه ایشان اقدام به قیام را وظیفه ای شرعی و برای ادای تکلیف می دانستند اصلاح اوضاع کشورهای اسلامی را نیز از نظر دور نمی داشتند و بر صدور انقلاب و ارزشهای آن در میان ملل اسلامی تاکیدی همه جانبه داشتند. ایشان ضمن تاکیدی بر فراوطنی بودن نورمها و ارزشهای اسلامی، ضرورت تثبیت نهضت درام القری را یادآور می شدند و حفظ مبدا جنبش را اقدامی اساسی در جهت تبلیغ اسلام در میان مسلمانان جهان می دانستند که در این رابطه تاکید بیشتر ایشان بر روابط غیر رسمی و بین ملیتی بود و تبلیغ اسلام از طریق دستگاههای دولتی و یا روابط رسمی بین دولتی را در درجه دوم اهمیت تلقی می کردند. به هر حال گرچه امام خمینی بر تحکیم پایگاه ام القری و بنای حکومت اسلامی در یک کشور تاکید داشتند اما محبوس ماندن قیام در یک کشور را آسیبی عمده برای انقلاب می دانستند و بر ضرورت صدور آرمانها و ارزشهای انقلاب و بیدارسازی و آگاهی ملل مسلمان جهان از طریق بازسازی و نوسازی داخلی و اهتمام به تبلیغات خارجی و اتکال به ذات مقدس باریتعالی تاکید می نمودند. امید آنکه اندیشه های آن امام راحل روشنایی بخش محافل علمی و دانشگاهی و بویژه نظریه پردازان انقلاب باشد
بازدیدها: 1