نقش بصیرت دینی در قیام عاشورا
عقل وسیله تحصیل علم و وسیله ای جهت ادراک معقولات یعنی صورتهای ذهنی است که فرد، آنها را از عالم وجود می گیرد و بصیرت نیرویی در نفس برای کسب معرفت است که البته با عقل ارتباط دارد. انسان با تأمل عقلانی در علوم نظری و همنشینی با اهل علم کامل، همراه با تصفیه باطن و قطع دلبستگی به دنیا و تقویت و تربیت اراده، می تواند به بصیرت برسد.
در واقعه کربلا، خیمه گاه لشکر امام حسین علیه السلام محل اجتماع افرادی بصیر از همه اقشار حتی بانوانی مثل ام وهب است که وظیفه خویش و موقعیت تاریخی(وهب جوانی نصرانی است که او و مادرش به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شدند و با حضرت در کربلا حضور داشتند. پس از شهادت وهب مادرش شمشیر او را برداشت و قصد نبرد کرد. امام علیه السلام فرمود: ام وهب برگرد که خداوند تکلیف جهاد را از زنها ساقط کرد. (علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق، 321/44 – 320؛ شیخ صدوق، الأمالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، 162 – 161) )
این قیام را به درستی درک کردند. دانستند که چه می خواهند و برای رسیدن به هدف خویش جانفشانی نمودند.
این نوشتار بعد از تبیین مفهوم بصیرت دینی، به نقش آن در قیام عاشورا می پردازد. البته توجه شود که آنچه در اینجا آمده، تنها ورق زدن تاریخ نیست بلکه بیان نمودهای بصیرت و صبر در نهضت عاشوراست بلکه بالاتر، بیان این ادعا که رمز ماندگاری کربلا این است که اهل کربلا، با بصیرت کامل این راه را برگزیدند و خلاصه آنکه محور قیام عاشورا بینش دینی بوده و هدف از این قیام، تزریق پیام عاشورا در رگ خشکیده جامعه بوده است.
- تعریف بصیرت
بصیرت واژهای عربی است که در لغت به معنای علم، عبرت و حجت و در(جوهری، صحاح اللغه)(فراهیدی، العین، قم، دارالهجره، 1410 ق، 118/7)(ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بیتا، 4 / 65، ماده بصر)
فرهنگ قرآنی به معنای رؤیت قلبی و ادراک باطنی است. جمع بین این معانی(یوسف: 108 و قیامت: 14 واژه بصیرت؛ آل عمران: 13 و نور: 44 و ص: 45 و حشر: 2 واژه صاحبان بصیرت)(قرشی، قاموس قرآن، ماده (بصر)؛ راغب اصفهانی، المفردات، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، 49؛ علامه طباطبایی رحمهم الله، المیزان، قم، جامعه مدرسین، 1417ق، 20 / 107)
هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند. بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که(قاموس قرآن، 1 / 195)
در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می برد. همین معنا در شعر مولوی آمده است که:(احمد نگری، دستورالعلماء، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1395ق، 1 / 251؛ شاهد بر ارتباط معنای لغوی و قرآنی آن است که برخی لغویین بصیرت را به معنای عقیده قلبی گرفته اند. (برای نمونه:لسان العرب،4 / 65) )
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دست رس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل وز دیده دریا نگر(مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 1280 – 1279)
در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.(ر.ک. به: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خیام، 1967م، 1 / 123، البصیره؛ سجادی، مصطلحات عرفا، تهران، 1339ش، 89 – 88)
- تعریف بصیرت دینی
بصیرت دینی – یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می شود – با علم متفاوت است اما علم زمینه ساز چنین بصیرتی است؛ امام(گرچه هر انسانی می تواند از راههای عقل، تجربه دینی و شهود عرفانی نیز بصیرت پیدا کند ولی هیچگاه عقلانیت اعتدالی، در کسب بصیرت از انبیاء و اولیاء الهی بی نیاز نیست. (خسروپناه، کلام جدید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش، 303))
علی علیه السلام در توصیف علمای ربانی می فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ اینها(نهج البلاغه، قم، دارالهجره، 497، خطبه 147؛ در نقل دیگری از خصال صدوق به جای عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ عبارت عَلَی حَقَائِقِ الْأُمُورِ آمده (شیخ صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403ق، 1 / 187) که جمع بین این دو روایت، در تبیین مفهوم بصیرت کمک می کند)
افرادی اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می کند.(اشاره به سخن امام صادق علیه السلام که فرمود: علم نوری است که خدا در قلب کسی می اندازد که قصد هدایت او را دارد. در ادامه روایت، امام علیه السلام راه رسیدن به این علم را نشان می دهد که منحصر در عبودیت است و در مرحله بعدی آن حضرت علیه السلام سه راه رسیدن به حقیقت عبودیت را بیان می فرماید. (ر.ک. به: بحارالانوار، 227 – 1/224؛ طبرسی، مشکاة الانوار، نجف، حیدریه، 1385 ق، 328 – 325))
مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می کند و در این هنگام درمی یابد که اگر ریشه های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه ها رفته رفته پیشروی کرده، سبزیها را از بین می برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا کند.
بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبهای می رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفافتر از قبل را پیدا می کند. لذا از بصیرت تعبیر به روشندلی و روشن بینی می شود. مولوی می گوید:
هر کسی اندازه روشن دلی
غیب را بیند به قدر صیقلی
هر که صیقل بیش کرد او بیش دید
بیشتر آمد به صورت او پدید(مثنوی معنوی، بیت 2909 و 2908)
چنین صفای باطن و درک بالایی، نتیجه تقوای الهی، زهد نسبت به دنیا،(حدید: 28؛ مضمون آیه این است با تقوای الهی است که خداوند برای مؤمن نوری قرار می دهد تا با آن حرکت کند و گام بردارد)(امام علی(ع) فرمود: ازْهَدْ فِی الدُّنْیا یبَصِّرْک اللَّهُ عَوْرَاتِهَا زاهد در دنیا باش تا خداوند تو را به زشتیها بینا کند. (نهج البلاغه، 545، حکمت391؛ تمیمی آمدی،غررالحکم،قم،دفترتبلیغات،1366ش، 276،حکمت6085))
آینده نگری و تفکر است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی(امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِینَ عَرَفُوا مَا أَمَامَهُم انسانهای مؤمن کسانی هستند که آنچه پیش رو دارند را بشناسند. (بحارالانوار، 75/25، ح 90) )(حضرت علی علیه السلام فرمود: رَأسُ الإِستِبصارِ الفِکرَةُ اولین قدم در راه رسیدن به بصیرت، تفکر است. (غررالحکم، 57، ح 578) )
به پدیده ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه ها و تجربه های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سربرآورد. به این ترتیب بصیرت(امام علی علیه السلام فرمود: فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَک جَدَداً وَاضِحاً یتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی انسان بصیر کسی است که بشنود و سپس بیاندیشد. نگاه کند و ببیند. از عبرتها بهره گیرد؛ آنگاه راههای روشنی را بپیماید و بدین ترتیب است که از افتادن در پرتگاهها دوری کند. (نهج البلاغه، 213، خطبه 153) )
همانند قطب نما عمل می کند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود. در نتیجه کسی(برگرفته از فرازی از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با مردم چالوس، 15 / 7 / 88)
که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی که نسبت به امور پیدا کرده، در معرکه های فتنه همانند شتر بچه ای عمل می کند که نه بار می کشد و نه شیر می دهد ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در(اشاره به روایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که فرمود: کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْکبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ در فتنه همانند بچه شتر باش که نه کوهانی دارد که سواری بدهد و نه شیری دارد که دوشیده شود. (نهج البلاغه، 469، حکمت 1) منظور آن است جوری عمل کن که نه بار جرم دیگران را بر دوش بکشی و نه خود مجرم باشی وحتی اگر سکوت تو باعث سوءاستفاده دشمنان می شود از آن پرهیز کن. (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، 2 / 7 / 88) )
دوراهی های زندگی که دوراهی های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.
بصیرت دینی که با حفظ تقوای الهی حاصل می شود به آدمی قدرت می دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق از باطل بپردازد؛ همانگونه که قرآن می فرماید:(حقّ نقیض باطل و دراصل به معنای وجوب وثبوت است و بقیه معانی آن از: مطابقت با واقع، عدل، صدق و. .. با عنایت خاصّ به همین معناست.(لسان العرب، 10/49، واژه حقّ؛ العین، 3 / 6، واژه حقّق) این واژه در عرف کاربردهای مختلف دارد از جمله: راه حقّ، حکومت حقّ، اهل حقّ، امام حقّ و. … مراد از راه حقّ راهی است که فاعل را به مطلوب حقیقی و کمال نهایی و قرب الهی برساند(نمل:79)، حکومت حقّ حکومت بر اساس مقررات عادلانه و منطبق با قوانبن الهی است(نور:55)، اهل حقّ آنهایی هستند که حقّ را می فهمند و بدان معتقدند (قصص:53 – 52) و مراد از امام حقّ رهبری است که انسانها را به سوی کمال مطلوب انسان هدایت می کند (توبه: 33))(باطل به معنای امری است که با تحقیق، بی ثباتی اش معلوم شود مثل شرک (اعراف:173)، دنیاپرستی (هود:16 – 15)، حرام خواری (بقره:188) و..)
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً (انفال: 29)
ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از خدا بترسید، خداوند قوه تشخیص حق از باطل روزیتان می کند.
انسان بصیر می تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است، جدا کند. باطل همچون کف – که(تشبیه حق به آب صاف و باطل به کف روی آب در آیه قرآن آمده است. (رعد:17) )
روی آب را می پوشاند – بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می گردد و بر موج حق سوار می شود و خود را به پیش می برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین علیه السلام می گفت: یا خَیلَ اللَّهِ ارْکبِی وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِی یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است(شیخ مفید، ارشاد، 2 / 89؛ بحارالانوار، 44 / 391)
که حقّ با باطل آمیخته می شود و باعث اشتباه و گمراهی می گردد و آنگاه بصیرتی که انسان مؤمن در اثر تفکر و تدبر در خود ایجاد کرده است، چراغ راه او خواهد بود.
البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می گیرد که حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می گردند. در عرصه ای که گمراه کنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می کنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می گردد، و در این صورت تنها راه رهایی از(امام علی علیه السلام فرمود: وَ لَکنْ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِک اسْتَحْوَذَ الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیائِه اما شیطان قسمتی از حق را با قسمتی از باطل می گیرد و با هم در می آمیزد تا درهم عرضه شود و به این ترتیب شیطان بر دوستانش مسلط گردد. (نهج البلاغه، 88، خطبه 50) )
انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است.(امام رضاعلیه السلام در حدیث سلسلة الذهب فرمود: یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی خداوند عزّوجلّ فرمود: ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام دژ من هست پس هر کس در این دژ وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود. (بحارالانوار، 39 / 246) )
- صاحبان بصیرت ناب
در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در قرآن از آنها تعبیر به اهل اعراف شده است. اینها کسانی اند که در امر دین و شناخت نسبت به خداوند و صفات و اسماء(اعراف:46 و 48؛ علامه طباطبایی پس از بحث گسترده می فرماید: اعراف یکی از مقامات عالی انسانیت است که خداوند آن را به حجابی که حائل بین بهشت و دوزخ است مثال زده و معلوم است که هر حائلی در عین اینکه مرتبط به دو طرف خود هست، طبعا از حکم دو طرف خود خارج است و از این رو فرمود: این حجاب دارای اعراف و بلندی هایی است و بر آن اعراف رجالی هستند که مشرف بر جمیع اهل محشر از اولین و آخرینند و هر کسی را در مقام مخصوص خودش مشاهده می کنند. (المیزان، 8 / 132) )
الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیده اند.(احسائی، شرح العرشیه، کرمان، سعادت، 1361ش، 3 / 220)
بزرگوارانی که بر اقامه نافله ها مواظبت می کنند و آن را وسیله تقرّب به پروردگار عالم(مراد از نافله در اینجا نماز، دعا وهر فعل یاگفتاری است که خداوند دوست دارد انجام شود. (همان، 220/3) )
قرار می دهند تا در اثر انجام کارهایی که خدا دوست دارد خود آن اشخاص هم محبوب خدا قرار گیرند پس به درجه ای می رسند که خداوند متعال درباره آنها می فرماید:
کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ.(کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، 2 / 352؛ وسائل الشیعه، 4 / 72؛ بحارالانوار، 67 / 22؛ نزدیک به همین مضمون است: شعیری، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، 1363 ش، 81)
من شنوایی او می شوم که با آن می شنود و بینایی او می شوم که با آن می بیند و زبان او(در ترجمه این فراز از روایت دقت شود که مراد از سمع و بصر آنگاه که به خدا نسبت داده می شود، گوش و چشم نیست؛ از این رو نفرمود: کنتُ اُذُنَهُ… وَ عَینَهُ. (ر.ک. به: ابن عربی، فصوص الحکم، تهران، انتشارات الزهرا، 1366 ش، 55؛ حسن زاده آملی، تعلیقه بر شرح منظومه، قم، باقری، 5 / 51) برای توضیح مفهوم صفات سمیع و بصیرمراجعه کنید به: الکافی، 1 / 117 و 1 / 109 – 107؛ توحید صدوق، 188)
می شوم که با آن حرف می زند و دست او می شوم که با آن قدرتمندانه آنچه را که می خواهد به دست می آورد. اگر او مرا بخواند او را اجابت می کنم و اگر چیزی بخواهد به او می دهم.
اینها که چشم، گوش، دست و زبانشان خدایی شده است، در ایمان به کمال رسیده اند و صاحبان بصیرت ناب دینی هستند. این افراد همان کسانی هستند که در قرآن از آنها تعبیر به »متوسّمین« شده است به این بیان که خداوند متعال(إِنَّ فِی ذلِک لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِین و در این عذاب، هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است. (حجر:75) )
برایشان علامت ها و نشانه هایی بر سر راه قرار داده است تا با استفاده از این علائم هم خود راه را بیابند و هم به هدایت دیگران بپردازند. این بزرگان راهنمای ما در(وَ إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یعْرِفُونَ النَّاسَ بِالتَّوَسُّم همانا خدا بندگانی دارد که با نشانه هاف راه را به مردم نشان می دهند. (بحارالانوار، 24 / 123) )
تشخیص حق از باطل هستند که هیچگاه زمین از وجودشان خالی نخواهد بود؛ ابوبصیر از یکی از دو امام (امام محمدباقر یا امام جعفر صادق علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
إِنَّ اللَّهَ لَمْ یدَعِ الْأَرْضَ بِغَیرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِک لَمْ یعْرَفِ الْحقّ مِنَ الْبَاطِل(الکافی، 1 / 178)
خداوند زمین را یله و بدون عالم رها نمی کند وگرنه حقّ و باطل شناخته نمی شد.
اینها اولیاء الهی هستند که در حدیث قدسی آمده است: اگر کسی برای خوار(مصداق اتمّ صاحبان بصیرت ناب و متوسمین، ائمه علیه السلام هستند. (الکافی، 1 / 218) )
کردن آنها گامی بردارد گویا خود را برای جنگ با من تجهیز کرده است. وظیفه(الکافی، 2 / 352)
کسانی که در وادی کسب بصیرت گام نهاده اند ولی هنوز به سرچشمه زلال بصیرت ناب نرسیده اند، این است که با فهم درست، صاحبان بصیرت ناب را بشناسند و از آنها تبعیت کنند و جرعه نوش جام صاحبان بصیرت باشند. در حکومت اسلامی،(برگرفته از این فراز دعای ندبه: وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صلی الله وعلیه وآله بِکأْسِهِ وَ بِیدِهِ رَیاً رَوِیاً هَنِیئاً سَائِغاً لَا ظَمَأَ بَعْدَه (خداوندا!) ما را از حوض کوثر جدش پیامبرصلی الله وعلیه وآله با جام و دست او سیراب کن چنانکه همه سیراب شویم با گوارایی و خوشی که از آن به بعد تشنگی به ما روی نیاورد)
ولی خدا قطب و محور است که علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودش جاری می شود، باید توجه قطب نمای دل مؤمن به سوی انگشت اشاره ولی خدا باشد؛(امام علی علیه السلام فرمود: أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیایم (که بدون آن آسیا نمی چرخد) و سیلها (و چشمه های علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جاری است. (نهج البلاغه، 48، خطبه 3) )
چرا که ولی خدا با نور خدا به مسائل نگاه می کند که رسول گرامی اسلام صلی الله وعلیه وآله فرمود: اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ اجتناب کنید از زیرکی و تیزبینی انسان مؤمن که او با نور خدا نگاه می کند (و حقیقت امور را درک می نماید).(الکافی، 1 / 218؛ وسائل الشیعه، 12 / 38؛ بحارالانوار، 24 / 128)
امام علی علیه السلام در سخنی، مردم را به سه دسته تقسیم کرده، می فرماید:
النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ یمِیلُونَ مَعَ کلِّ رِیحٍ لَمْ یسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یلْجَئُوا إِلَی رُکنٍ وَثِیقٍ.(نهج البلاغه، 496، خطبه 147)
در تفسیر کلام ایشان می توان گفت: اگرچه جامعه ایده آل اسلامی، جامعه ای است که همه اعضای آن خواص و صاحب قدرت تجزیه و تحلیل مسائل باشند و از عوام زدگی و ظاهربینی بپرهیزند ولی به فرموده آن حضرت علیه السلام، سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه علیه السلام هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی اند و خواص و عوام جامعه باید منتظر پیام آنها بوده، در پی آنها روان گردند. اما دسته سوم که حتی بصیرت اطاعت از علمای ربانی را هم ندارند، جاهل و موج نگرند به گونه ای که امام علیه السلام آنها را به موجوداتی تشبیه می کند که در پی هر آوازی به راه می افتند و هر بادی آنها را به سویی می برد. اینها از نور خورشید علم بهره نمی گیرند و به ستون استواری تکیه ندارند.
در روایت است که خداوند برای همه مردم چهار چشم آفرید دو تا در سر و دو تا در دل. آنگاه برای شیعیان دو چشم دل را هم گشود تا صاحب بصیرت گردند و برای غیر (به دلیل کفرشان)، چشم دلشان را بست تا حق را نبینند (محمد: 23).(الکافی، 8 / 215؛ بحارالانوار، 65 / 37؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، علمیه، 1380ق، 2 / 244؛ در همین مضمون روایت دیگری هم وارد شده که دو چشم را به امر دنیا و دو چشم را به امر آخرت نسبت داده است. (ر.ک. به: بحارالانوار، 58 / 250؛ الخصال، 1 / 240) )
اینگونه اشخاص که خداوند در اثر عصیانِ آنها، فرصت معرفت را از ایشان سلب کرده است، افرادی سرگردانند که گاه در مقابل افراد بصیر بلکه در مقابل ولی خدا می ایستند و – چنانکه در قیام عاشورا نمود گسترده آن را شاهد هستیم – مشکلات بسیاری را به وجود می آورند. آنگاه صاحبان بصیرت در مقابل این افراد جاهل، جلوه های صبوری را به نمایش می گذارند.
صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد فاجر، محکم و استوار ایستاد و فرمود: مَا رَأَیتُ إِلَّا جَمِیلاً من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم. بی شک(بحارالانوار، 45 / 116؛ سید بن طاوس، اللهوف، تهران، جهان، 1348 ش، 160)
اگر بخواهیم همگام با زینب علیهاالسلام، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوری هایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست. روشن است که بصیرت با صبر رابطه ای تنگاتنگ دارد. چگونه ممکن است کسی قدرت تشخیص حق را نداشته باشد و بتواند صبوری پیشه کند؟ ژرف نگری و صبوری دو(خضر نبی علیه السلام در مقابل اصرار موسی علیه السلام به همراهی – در حالیکه وی از پیامبران اولوالعزم است – فرمود: وَکیفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً چگونه در مورد چیزهایی که از راز آن واقف نیستی شکیبایی می کنی. (کهف:68) مراد از »خُبراً« در این آیه علم به معنای قدرت تشخیص و تمییز است. (المیزان، 13 / 343) )
بازوی پرچمداران حقیقت اند. ازاین رو امیرالمؤمنین علی علیه السلام سفارش فرمود: [در جنگهای داخلی که بین گروههای مسلمین اتفاق می افتد] لوای جنگ تنها بر دوش کسانی قرار می گیرد که بینا به امور و شکیبا باشند.(وَ لَا یحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ. (نهج البلاغه، 248، خطبه 173) )
- اهل بصیرت در کربلا
یکی از حوادث تاریخ اسلام قیام عاشوراست که نمی توان از نقش بصیرت دینی در خلق این نهضت غافل بود. بر اساس شاخصه بصیرت، امام حسین علیه السلام صاحب بصیرت ناب، اصحاب و بنی هاشم که از نقطه آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذره ای در اراده آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، اهل بصیرت در کربلا هستند. نکته ای که در قیام عاشورا می درخشد، انتخاب آگاهانه شهدای کربلاست که ناشی از بصیرت و دینداری است. آنها می دانستند که برای چه آمده اند و می فهمیدند که به کجا می روند و لذا برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت می گرفتند. این نوشتار سعی در(اللهوف، 112)
تبیین نقش بصیرت آنها در قیام عاشورا دارد.
1 – 4. امام حسین علیه السلام صاحب بصیرت ناب
تأملی در سخنان نورانی امام حسین علیه السلام در طول نهضت عاشورا حکایت از حضور آن حضرت در اوج قله بصیرت دارد؛ چرا که آن حضرت علیه السلام درد کمرنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امر به معروف و نهی از منکر و زنده کردن سیره رسول اعظم صلی الله وعلیه وآله قیام کرده است. آن حضرت علیه السلام فرمود:(بحارالانوار، 44 / 329)
أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا ینْتَهَی عَنْهُ.(همان، 75 / 117 – 116؛ ابن شهرآشوب، مناقب، قم، انتشارات علامه، 1379ق، 68)
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد.
بررسی عمیق عوامل کمرنگ شدن دینداری در آن جامعه یکی از مهمترین درسهای نهضت عاشوراست. امام حسین علیه السلام با جامعه ای روبرو است که در آن دین لقلقه زبانها و بازیچه دنیازدگی سیاست بازان شده و تردید و تحیر نسبت به مبانی(امام حسین علیه السلام فرمود: الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُم دین بر سر زبانهای آنها آویزان است که آن را بر محور زندگی خود می چرخانند. (بحارالانوار، 44 / 383؛ حرانی، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404ق، 245) )
دینی عمومیت یافته و استحمار، عابدان ظاهربین را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در یکجا می چرخیدند و گامی به پیش نمی رفتند. در زمانی که زمام دین و حکومت(امام علی علیه السلام: الْمُتَعَبِّدُ عَلَی غَیرِ فِقْهٍ کحِمَارِ الطَّاحُونَةِ یدُورُ وَ لَا یبْرَحُ عابدان بیعلم همچون خر آسیاباند که همواره در یک جای می چرخند و قدمی به پیش نمی نهند. (بحارالانوار، 1 / 208؛ غررالحکم، 41، ح 9) )
به دست کسی رسید که حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کرد و شُرب خَمر و فسادهای جنسی را به صورت علنی انجام می داد. حاکمی که فسادش مثل(وقتی معاویه از زیاد می خواهد که برای یزید بیعت بگیرد، زیاد چنین نوشت: مردم چه می گویند هرگاه آنها را به بیعت کسی دعوت کنیم که با سگها و میمونها بازی می کند؛ جامه های رنگین می پوشد و پیوسته شراب می نوشد و شب را با ساز و آواز می گذراند. (تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، 1379 ق، 2 / 220) )
چشمه ای که از آن آب گندیده تراوش می کند و همه دامنه را پر می کند، همه جامعه اسلامی را پر می کرد و با وجود چنین بلیه ای به زودی بر اسلام مهر ختم زده می شد. امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی تصمیم گرفت تا در مقابل جاهلیت نو و(عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ وقتی امت به سرپرستی مثل یزید دچار بشود باید فاتحه اسلام را خواند. (اللهوف، 24؛ مقرم، مقتل الحسین، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، 1399 ق، 133) )(جاهلیت نو در مقابل جاهلیت اولی (احزاب:33) آورده شده است)
حزب نفاق بایستد. آن حضرت در تبیین هدف خویش از این قیام چنین می فرماید:
اِنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.(مقتل الحسین، 139؛ بحارالانوار، 44 / 330 – 329)
من برای سرکشی و عداوت و تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم بلکه جز این نیست که برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم اکنون من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر روش جدم (رسول اللّه صلی الله وعلیه وآله) و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام راه بروم.
امام حسین علیه السلام با بصیرت کامل خویش به مسلمانان همه اعصار نشان داد که هرگاه دستی یا حادثه ای، قطار جامعه اسلامی را از خط سیر کمال خارج کرد، تکلیف چیست. اگر جامعه اسلامی منحرف شد و این انحراف به جایی رسید که ترس انحرافِ کلّ اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست. آنگاه که حکومت و علما و گویندگان دین فاسد می شوند و قرآن و حقایق را تحریف کرده، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر می کنند، تکلیف آن است که جامعه اسلامی به خطّ صحیحش بازگردانده شود. امام حسین علیه السلام قیام کرد تا آن واجب بزرگ یعنی تجدید بنای نظام اسلامی و ایستادگی در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی را انجام دهد. در آن برهه از زمان این امر، تنها از طریق قیام که خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است، امکان پذیر بود.(برگرفته از خطبه های مقام معظم رهبری در نماز جمعه عاشورای 1416، 19 / 3 / 1374)
در فرازی از زیارت اربعین امام حسین علیه السلام می خوانیم:
بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ.(طوسی، التهذیب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، 6 / 113؛ بحارالانوار، 98 / 331؛ البته در برخی منابع با کمی تفاوت روایت شده است. (برای نمونه: ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف، مرتضویه، 1356 ق، 298) )
[این بنده تو] خونش را نثار تو کرد تا مردم رااز جهالت نجات دهد واز سرگردانی گمراهی برهاند.
این عبارت از زیارت اربعین ابا عبداللّه علیه السلام بیانگر فلسفه فداکاری امام حسین علیه السلام است. آن حضرت علیه السلام آگاهانه و برای انجام تکلیف، راه قیام را برگزید و خطرها و مصیبتها را به جان خرید تا جامعه اسلامی یک بار دیگر بعد از پیامبر اکرم صلی الله وعلیه وآله مهندسی فرهنگی گردد و دُمَلهای چرکین فساد به تیغ جراحی برداشته شود.
آگاهی بصیرانه امام حسین علیه السلام از مسیر و هدف، در نحوه برخورد آن امام علیه السلام با سختیها به تصویر کشیده می شود؛ از جمله آنکه در برخی روایات آمده است که هر چه حسین بن علی علیه السلام به ظهرِ عاشورا نزدیکتر می شد چهره اش افروخته تر و درخشنده تر می شد و آرامش آن نفس مطمئنه، نمود بیشتری می یافت.(بحارالانوار، 6 / 154؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361 ش، 288)
2 – 4. »ماه هاشمی« در رکاب شمس بصیرت(او (عباس علیه السلام) که در شناخت مولای خویش صاحب بصیرت است همچون ماه در پی خورشید حرکت می کند وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها سوگند به ماه وقتی که دنبال خورشید می رود (شمس: 2) )
در روایاتی که در جوامع روایی از ائمه علیهم السلام راجع به حضرت ابوالفضل علیه السلام(برای نمونه ر.ک. به: التهذیب، 6 / 66 – 65؛ کامل الزیارات، 257 – 256)
رسیده، بر خصلت بصیرت ایشان تأکید شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
کانَ عَمُّنَا العَبَاسُ بنُ عَلِی نَافِذَ البَصِیرَةِ صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِی عَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً.(ابن عنبه، عمدةالطالب، نجف، حیدری، 1380ق، 356)
عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبداللّه با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهده امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.
همه یاران امام حسین علیه السلام، صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل علیه السلام بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او پردهها را می شکافت و به اعماق حقایق راه می یافت. او توانست با خلاصی خود از حجاب طبیعت مادی به عالیترین مقام بصیرت در دین راه یابد. دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمر بنی هاشم ایجاد(ر.ک. به: مقرم، قمر بنی هاشم، نجف، حیدریه، 1369ق، 44 – 40)
کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد.(بحارالانوار، 45 / 41؛ ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، 85)
در فضیلت حضرت ابوالفضل علیه السلام همین بس که سیدالشهداءعلیه السلام او را چنین خطاب می فرماید: بِنَفْسِی أَنْتَ یا أَخِی! برادر، جانم به فدایت!(شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق، 2 / 90؛ طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1879 م، 4 / 315)
او اولین کسی است که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش حسین علیه السلام را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد! مسلّم است آنچه که انگیزه چنین گفتاری(تاریخ طبری، 4 / 318؛ الارشاد، 2 / 91؛ اللهوف، 91)
شد، صرف برادری نیست؛ چنانکه امام صادق علیه السلام در زیارت آن بزرگوار می فرماید:
أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِی صلی الله وعلیه وآله الْمُرْسَلِ.(بحارالانوار، 98 / 277؛ کامل الزیارات، 256)
شهادت می دهم که نسبت به جانشین رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.
این فراز از زیارت و تعبیر »برای جانشین پیامبر اکرم صلی الله وعلیه وآله چنان کردی« نشان می دهد که آن حضرت علیه السلام به علت آنکه برادرش امام واجب الطاعه بود، در راهش جانبازی نموده است و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.
نمونه دیگری از بصیرت نافذ حضرت عباس علیه السلام رد امان نامه شمر بود. هنگامی که شمر برای جدا ساختن ابوالفضل علیه السلام و برادرانش از حضرت سیدالشهداءعلیه السلام فریاد زد: خواهرزادگان من عبداللّه، جعفر، عباس کجایید؟ قمر بنی هاشم علیه السلام و(شمر از قبیله ام البنین بود لذا با هم نسبت داشتند. (ر.ک. به: شهید مطهری رحمهم الله، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377 ش، 17 / 98) )
برادرانش ساکت و با کمال ادب چشم به اشاره یار داشتند تا چه حکم فرماید؛ تا آنکه اباعبداللّه علیه السلام فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است. آنگاه بعد از اجازه امام علیه السلام از خیمه بیرون آمدند و هنگامیکه شمر آنها را به گرفتن امان نامه بشارت داد، عباس علیه السلام بر شمر نهیب زد و فرمود:
خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما را امان می دهی و فرزند رسول خدا را امانی نباشد؟ آیا(الارشاد، 2 / 89؛ تاریخ طبری، 4 / 315؛ بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417 ق، 3 / 391)
به ما فرمان می دهی که برادرمان و سرورمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونین و ملعون زاده ها قرار بگیریم؟(اللهوف، 89 – 88)
حضرت عباس علیه السلام درروز عاشورا پس از آنکه شاهد شهادت جوانان اهل بیت علیهم السلام بود، به برادران خود رو کرد و گفت: پسران مادرم! پیش بتازید، تا شما را ببینم که خالصانه، خدا و رسولش را یاری کرده اید. بعد رو به برادرش عبداللّه کرد و گفت: پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم. ابوالفضل می خواهد اجر شهادت برادر را(مقتل الحسین، 266؛ الارشاد، 2 / 109؛ مقاتلالطالبین، 82)
درک کند و درد به خاک و خون کشیده شدن جگرگوشه های خود را حس نماید.(ر.ک. به: مجموعه آثار شهید مطهری رحمهم الله، 17 / 242)
اینک، قمر بنی هاشم که وجود او و شمشیر آخته اش و پرچم در اهتزازش مایه آرامش دل خاندان حسین علیه السلام است، در مقابل خود، آل اللّه را می بیند که به خون غلطیده اند و اهل حرم را که از عطش خویش خبر می دهند و غربت و تنهایی حسین علیه السلام در میان موج دشمنان. سینه عباس علیه السلام تنگ شده، طاقت از دست داد و برای طلب اذن میدان به سوی برادر شتافت و لحظاتی بعد، عباس علیه السلام به امر برادرش حسین علیه السلام برای طلب آب روانه شد. ابوالفضل جوان در هوای گرم صحرای نینوا پس از جنگی(ر.ک. به: بحارالانوار، 45 / 41)(سن ایشان در هنگام شهادت 34 سال بود. (عمدة الطالب، 356؛ قمر بنی هاشم، 18) )
خسته کننده با انبوه سپاه دشمن، وارد شریعه فرات شد و سردی آب را با دستانش حسّ کرد. داغی خورشید، زره آهنین، خستگی و گرمای نبرد، لبهای تشنه و اینک، آب خنک. منطقی آن است تا از این آب بنوشد یا لااقل خُنُکای آن را با صورت خویش آشنا کند تا جان دوباره برای نبرد بیابد؛ اما دل نورانیاش، عطش امام حسین علیه السلام و لبهای خشکیده کودکان حرم را به یاد آورد. آب ننوشید. مشک را پر از آب کرد و روانه شد(بحارالانوار، 45 / 42؛ مقتل الحسین، 268)
که قوت عباس برای رفتن حاصل از بینش اوست. باور هوشمندانه قمر بنی هاشم(درروایت ازامیرالمؤمنین علیه السلام است که فرمود:ازنشانه های مؤمن قوت اودردین است.(غررالحکم،90،ح1552) )
است که آرامش را بر جان او چیره کرده است؛ پس آنگاه با اطمینان رجزی خواند(امام صادق علیه السلام فرمود: دیندار می اندیشد و در نتیجه آرامش بر جان او چیره می شود. (شیخ مفید، الأمالی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق، 52؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1408ق، 11 / 175) )
که نشان از وفا و ایثارگری ناشی از بصیرت او دارد؛ پیغامی برای همه عالم که عباس علیه السلام این چنین از خورشید تابان امامت، نورانیت گرفته است:(در روایت است که امام جوادالائمه علیه السلام فرمود: به خدا فسم نور امام در دل مؤمنین از نور خورشیدِ تابان در روز روشن تر است. (کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، 1 / 194) )
ای نفس (ابوالفضل)! بعد از حسین خوار باشی. نمی خواهم که بعد از حسین زنده بمانی
این حسین است که دل از حیات شسته (و با لب تشنه ایستاده) و تو آب سرد بیاشامی
به خدا قسم این شیوه دین من نیست.(
یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هُونِی
وَ بَعدَهُ لاَ کنتِ إِن تَکونِی
هَذَا الحُسَینُ وَارِدُ المَنُونِ
وَ تَشرَبینَ بَارِدَ المَعِینِ
تَاللهِ مَاهَذَا فِعالُ دینِی
(مقتل الحسین، 268؛ قمر بنی هاشم، 110؛ دربندی، اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات (چاپ جدید از کتاب اسرارالشهاده)، بحرین، شرکةالمصطفی، 1415ق، 508؛ البته در کتاب اسرار الشهادات اندکی تفاوت دیده می شود: هیهاتَ مَاهَذَا فِعَالُ دِینِی وَ لاَ فِعَالُ صَادِقِ الیقینِ؛ ر.ک. به: مجموعه آثار شهید مطهری، 100 – 17 / 99))
وجود چنین بینشی درعباس علیه السلام است که تحمل درد فراقش را برای سیدالشهداءعلیه السلام سخت می کند و پشت برادر در فراق برادر بصیری چون عباس علیه السلام می شکند.(بحارالانوار، 45 / 42؛ محدث قمی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412ق، 307)
3 – 4. بصیرت در خاندان بنی هاشم علیه السلام
در واقعه عاشورا همه اهل بیت علیهم السلام ویژگی های اهل بصیرت را به تصویر کشیده اند، اما به جهت اختصار، به برخی از این بزرگواران و روش ایشان اشاره می شود:
الف – حقّ محوری: حضرت علی اکبرعلیه السلام نه فقط در رکاب پدر بلکه بر مدار حقیقت نورانی امام می گردد. بعد از آنکه اباعبداللّه علیه السلام در عالم رؤیا از شهادت خویش مطلع شد، آیه إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ. (بقره: 156) را خواند. علی اکبرعلیه السلام سبب استرجاع را پرسید و حضرت علیه السلام رؤیای خویش را نقل فرمود. عکس العمل علی اکبرعلیه السلام درس آموز است. وی پرسید:
– آیا ما برحق نیستیم؟
– چرا، سوگند به خدا که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم.
– پس ما باکی نداریم که در راه حق جان بسپاریم.
ب – شهادت طلبی: قاسم فرزند امام حسن علیه السلام در شب عاشورا شهادت را از عسل شیرین تر می داند. نوجوانی چون تکه ای از ماه، که برای کسب اذن میدان بر(نفس المهموم، 208)(راوی می گوید: نوجوانی وارد میدان شد که صورتش چون پارهای از ماه (نورانی و زیبا) بود. (الارشاد، 2 / 107؛ اللهوف، 115) )
دست و بازوی عموی خویش بوسه می زند. خداوند، قلب او را به سبب ایمان(بحارالانوار، 45 / 34؛ نفس المهموم، 292)
چنان نورانی کرد که آرزویی جز شهادت ندارد.(ثمره بصیرت، شهادت طلبی و حرکت در راه خداست. در روایت است که جوانی از اهل یقین خدمت رسول اکرم صلی الله وعلیه وآله آمد و از حال یقین خود و آنچه از احوال بهشتیان و جهنمیان می دید، گزارش داد. پیامبر اکرم صلی الله وعلیه وآله او را تأیید فرمود که هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ. سپس به او فرمود چه درخواستی داری؟ آن جوان تقاضا کرد که حضرتش برای او دعا کند تا به مقام شهادت برسد. روایت در ادامه دارد: چندی نگذشت که او در غزوهای به شهادت رسید. (الکافی، 2 / 53) )
ج – مقام رضا: عارفان بلا را نشانه لطف الهی و سبب پاکی روح می دانند. این(امام عارفین علی علیه السلام فرمود: هُوَ الَّذِی. .. تَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِیائِهِ فِی شِدَّةِ نِقْمَتِهِ او خدایی است که. .. رحمتش نسبت به دوستانش در شدت بلا ظاهر می شود. (نهج البلاغه، 123، خطبه 90) )
اعتقاد که خداوند هرگاه بندهای را دوست داشته باشد او را غرق در بلا می کند(إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً. (الکافی، 2 / 253) )
نشانه وصول به مقام رضاست. عملکرد زینب علیهاالسلام در واقعه عاشورا و حوادث بعد از آن، نشانه تسلیم و رضای وی در برابر اراده الهی و برخاسته از بصیرت اوست. حضرت زینب علیهاالسلام آخرین سفارش برادرش سیدالشهداءعلیه السلام را به جان می گیرد که فرمود:
اِستَعِدُّوا لِلبَلاَءِ وَ اعلَمُوا أَنَّ اللهَ. .. یعَوِّضُکم عَن هَذِهِ البَلِیةِ أَنوَاعَ النِّعَمِ وَ الکرَامَةِ فَلاَتَشکوا.(موسوعة کلمات الامام الحسین، قم، معهد تحقیقات باقرالعلوم، 1373ش، 491؛ مقتل الحسین، 276)
خود را برای بلا آماده کنید و بدانید که خدا… در عوض به شما انواع نعمتها و کرامتها را ارزانی می کند پس شکوه نکنید.
زینب علیهاالسلام هنگامیکه کنار بدن مطهر برادر خویش – سیدالشهداءعلیه السلام – قرار گرفت، دستهای خود را زیر بدن بیسر برادر انداخت و به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: إِلَهِی! تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ.(مقتل الحسین، 307)
4 – 4. بصیرت اصحاب امام حسین علیه السلام
حضرت اباعبداللّه علیه السلام در شب عاشورا در وصف یارانش فرمود:
فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَی وَ لَا خَیراً مِنْ أَصْحَابِی.(بحارالانوار، 44 / 392؛ الارشاد، 2 / 91)
من یارانی وفادارتر و بهتر از یاران خودم نمی شناسم.
با این وجود، امام علیه السلام می خواهد یارانش آگاهانه راه را برگزینند؛ از این رو به آنها می فرماید که بیعتم را از گردن شما برداشتم. آنها همه با درایت بهترین انتخاب را کردند و آمادگی خود را برای جانفشانی اعلام کردند. این باور هوشیارانه(ر.ک. به: نفس المهموم، 205)
عاشوراییان است که آنها را با داشتن اطلاع از شهادت، به مقتل خویش می کشاند. یارانی که همانند سلطان عشق – حسین علیه السلام – مرگ را چون گردنبندی بر گردن دانسته، انتظارش را می کشند. آنها اهل شوخی نبوده اند؛ اما در شب عاشورا مزاح(امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ برای فرزند آدم زینت قرار داده شده است چنانکه گردنبند برای دختر جوان. (بحارالانوار، 44 / 366؛ اللهوف، 61 – 60) )
می کنند، غسل شهادت کرده و آخرین راز و نیاز با خداوند را به همراه مراد خویش انجام می دهند. یارانی که خود را وقف خدا کردند و با سختی هایی که در راه خدا(ر.ک. به: مجموعه آثار، 23 / 552 – 551)
به آنها رسید هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر در برابر دشمن فرود نیاوردند و صبر و ثبات پیش گرفتند که خدا صابران را دوست می دارد.(اشاره به آیه: وَ کأَینْ مِنْ نَبِی قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُواوَ اللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ. (آل عمران، 146) )
نتیجه گیری:
بصیرت از نظر دین، چشمی است در درون جان آدمی که انسان به کمک آن، امور الهی را درک می کند و تا حدی اوج می گیرد که امور عادی زندگی را الهی می بیند.
بشر، همیشه دستخوش فتنه و شیطنت شیطانهایی است که برای تأمین هدفها و مطامع خود با تبلیغات همه گیر و متراکم، تودههای مردم را در تاریکی قتلگاه جهالت قربانی می کنند. در این هنگام تنها راه نجات از فتنه نفاق، بصیرت و روشنگری است.
در واقعه عاشورا امام حسین علیه السلام جان خود را قربانی کرد تا بندگان خدا را از ضلالت و جهالت نجات دهد.(طوسی، التهذیب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، 6 / 113؛ بحارالانوار، 98 / 331؛ زیارت اربعین)
در داستان عاشورا و فضای کربلا، سه دسته افراد حضور دارند:
- آنهایی که مثل حضرت عباس علیه السلام از ابتدا تا انتها با ولی خدا همراه بودند و از چشمه سار زلال بصیرت بهره بردند.
- آنها که در میانه راه با چشمه معرفت آشنا شدند و به حبیب خدا پیوستند مثل زهیر بن قین، وهب نصرانی و حر بن یزید ریاحی که نحوه تقربشان و انتخاب درست و به موقع ایشان در نوشتاری مستقل قابل بررسی است.
- آنها که از این فرصت تاریخی بهره نبردند و با وجود روشنگری سیدالشهداءعلیه السلام و با وجود یقین به حقانیت راه، بصیرت لازم برای از دست ندادن این فرصت طلایی را نداشتند مثل طِرِمّاح بن حَکم که این مطلب هم طرح بحث جدیدی را می طلبد.
ایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 199