بسمه تعالی
ستارخان و باقرخان
ستارخان و باقرخان دو چهره مردمي و آزادخواه در تبريز بودند، اينان با ايستادگي و مقاومت در برابر نيروهاي دولتي و ايجاد ارتباط با آزاديخواهان در شهرهاي ديگر ايران و سرانجام با حمله به تهران و سقوط محمدعلي شاه، نهضت مشروطيت را احياء كردند. به قول مرحوم علامه قزويني «اگر روز 17 جمادي الاخري ستارخان بيرقهاي سفيد را پايين نميآورد مشروطه تا مدت نامعلوم رخت از ايران بيرون ميبرد زيرا آن روز در تمام نقاط ايران به جز از تبريز استبداد حكم روا بود.»
ستارخان و باقرخان دو مجاهد تربيت شده انجمن تبريز بودند كه «ابتدا به عضويت در انجمن حقيقت كه يكي از مراكز مشروطهخواهان تبريز بودند در آمدند،سپس به انجمن ايالتي تبريز رفتهاند و آمادگي خود را براي خدمت به مشروطه اعلام داشتند.» رحيم خان كه يكي از خانهاي منطقه و از هواداران محمدعلي شاه بود با ستارخان درگير شد و وي، رحيم خان را شكست داد. پس از آن محمدعلي شاه، شجاع الدوله (صمدخان) را مأمور جنگ با مليون تبريز نمود و وي با سپاه و تجهيزات به طرف تبريز حركت كرد «برخي از اعضاي آن (انجمن) از ترس جان و دارايي خود، به كنسولگريهاي فرانسه و روسيه پناهنده شدند، اما ستارخان مانند كوه در برابر نيروهاي دولتي مقاومت كرد.»
ستارخان با شجاعت همه بيرقهاي سفيد كه در برخي از محلات تبريز زده شده بودكه اين علامت در امان بودن مال و جان به شمار ميرفت ـ را سرنگون كرد و اين حركت هيجان و شور را در مردم ايجاد نمود پس دست به مقاومت زدند و سرانجام نيروهاي دولتي را طي جنگهايي بيرون كردند، از جمله جنگها؛ جنگ قرامك، جنگ الوار، جنگ خطيب و خيابان و جنگ حكم آباد بود. كه در طي آن سلماس، مرند، خوي به تصرفات نيروهاي مجاهدين درآمد.
انجمن تبريز با مليون و آزاديخواهان ساير شهرستانها ارتباط برقرار ميكرد و از آنان خواستار شورش و مبارزه ميشد كه طي آن در شهرهاي رشت، اصفهان، خراسان، شيراز و استرآباد قيام و شورش برپا شد و اصفهان به تصرفات نيروهاي مجاهدين درآمد. از مهمترين اين قيامها كه سرنوشت ساز بود؛ قيام كميتة ستار در رشت بود كه شهر را متصرف شدند. براي تصرف قزوين حمله كردند و موفق هم شدند. با فتح قزوين كه از هر حيث داراي اهميت بود، نفس محمدعلي شاه عملاً قطع شد. «در تاريخ 16 يا 17 ربيع الثاني و دستخط تلگرافي از طرف محمدعلي شاه مبني بر اعطاي مشروطيت و اعلان انتخابات و افتتاح مجلس شوراي ملي بر كليه ايالات و ولايات ايران صدور يافت.»
«ستارخان نيز تلگرافي به شاه مبني بر تشكر از موافقت با مقاصد ملي و اعطاي مشروطيت مخابره كرد و متذكر شد كه مجاهدت فقط راجع به آزادي ملت بود، اكنون كه اعليحضرت همايوني انجام مقاصد مليّه را مورد توجه شاهانه قرار دادهاند جن نثارت دست از هر گونه مجاهدت برداشته از پي كار خود خواهم رفت.» البته اين نكته را هم در نظر بايد گرفت كه در اين جريانات دول روس و انگليس و عثماني نيز كش و قوسهاي داشتند. چه در كمك به شاه مانند روسها و چه در كمك به مجاهدين مانند: «خبر پيروزيهاي جوانان ترك در عثماني، اثر نيكويي در اهالي تبريز بخشيده داشت.»
از آنچه كه گفته شد ميتوان به طور خلاصه اينگونه اظهار داشت:
ستارخان و باقرخان هر دو قهرمان مبارزه از مجاهدين بودند كه ابتدا در محل اقامت شروع به رشد و نمو و بالندگي كردند، يعني خودي نشان داده و مشهور شدند سپس با دفع نيروهاي دولتي و تصرف شهرهاي همجوار و ارتباط با مجاهدين ديگر شهرها، راه را براي رسيدن به مقصد هموار كردند. با تصرف رشت و حمله نيروهاي مجاهدين به قزوين و تصرف آنجا، اميد شاه قطع گرديد و مشروطيت را قبول كرد.
ستارخان در ابتدا به صورت جواني عيارمنش زندگي ميكرد اما پس از آغاز نهضت مشروطه، در صف مجاهدان قرار گرفت و رشادتهاي فراواني از خود نشان داد. قتل برادر و ظلم و ستم ماموران حكومتي به او و خانوادهاش از يك سو و بستر اجتماعي، سياسي و اقتصادي تبريزِ آن دوران از سوي ديگر سبب شد تا با آشكار شدن فعاليتهاي مشروطهخواهي، روحيه سركش و معترض ستارخان به مشروطهخواهي تمايل پيدا كند. پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي شاه قاجار، مجاهدان تبريز با اين عمل به شدت مخالفت كرده و در برابر دولت مركزي قد علم كردند. در اين ميان، داستانهاي بسياري از رشادتها و مجاهدتهاي ستارخان در اين دوران ذكر كردهاند. سرانجام قواي دولتي، تبريز را به محاصره درآورده و نبرد سختي روي داد. مرحله دوم درگيري، نبرد مشروطه خواهان و نيروهاي روس بود كه به كمك قواي دولتي آمده بودند.
در نهايت، پس از ماهها محاصره، نيروهاي مهاجم، تبريز را تسخير كرده و از آن پس، مشروطهطلبان راهي تهران شده و آنجا را فتح كردند. با ورود ستارخان و مجاهدان تبريزي به تهران و استقرار دوباره مشروطه، مخالفان سردار ملي سعي ميكردند به هر نحو ممكن او را از گردونه خارج سازند. از اينرو، قصد خلع سلاح مجاهدان را داشتند كه تبعيض دولت در خلع سلاح بختياريها، باعث شد كه اين امر صورت نگيرد. در اين ميان، تلاش ستارخان براي جلوگيري از وقوع تشنج بينتيجه ماند و سرانجام نيروهاي دولتي، مجاهدان را در پارك اتابك محاصره كردند. جنگي ناخواسته درگرفت كه كوشش سران مجاهدان براي ختم آن ناكام ماند و شمار بسياري از مجاهدان در جريان آن به خاك و خون كشيده شدند. بالاخره سردار هم تن به مقابله داد و هدف گلوله قرار گرفت و از ناحيه پا به شدت مجروح شد. پس از اين درگيري، ستارخان مدتها خانهنشين شد و دولت مشروطه حتي با درخواست وي براي بازگشت به تبريز مخالفت كرد. سردار ملي سرانجام پس از دوره طولاني بيماري در بيست و پنجم آبان 1293 ش در چهل و هشت سالگي چشم از جهان فرو بست و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم در ري به خاك سپرده شد.
براي مطالعه بيشتر به اين منابع رجوع كنيد:
1 . پناهي ماكوئي، عباس، حماسه ستارخان،كيخسرو كشاورزي، چ اول، 59، سپهر، تهران، انتشارات اميركبير، تهران، 59.
2 . پناهي سمناني، محمد ـ احمد، ستارخان سردار ملي نهضت مشروطه، چ اول، بهار 76، سلمان فارسي،انتشارات كتاب نمونه، تهران.
3 . رحيم رئيسنيا ـ عبدالحسين ناهيد، دو مبارز جنبش مشروطه، چ فاروس ايران، دوم، بهار، 2535، انتشارات آگاه، تهران، 2535.
[1] . امير خيزي، اسماعيل، قيام آذربايجان و ستارخان، چ اول، 79، ديدآور، مؤسسه انتشارات نگاه، تهران، 79، ص 122. [2] . صفايي، ابراهيم، رهبران مشروطه، چ محمد حسن علمي، دوم، 62، انتشارات جاويدان، ص 391. [3] . شميم،علي اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، چ مهارت، دوم، 80، انتشارات زرياب، تهران 79، ص 541، (با اندكي تلخيص). [4] . امير خيزي، اسماعيل،پيشين، ص 234. [5] . همان، ص 331. [6] . همان، ص 332. [7] . م. س. ايوانف، انقلاب مشروطيت در ايران، كاظم انصاري. تهران،2537، چ سوم، سپهر، انتشارات اميركبير، تهران.بازدیدها: 5860