نوسروده ای ناب از مداح و شاعر اهل بیت علیهم السلام حاج محمود تاری پیرامون ایام مسلمیه
امشب سفر مدینه دارم
دل رهسپر مدینه دارم
در آینه ی خیالِ اشکم
چشمان تر مدینه دارم
ای شهر مدینه بی قرارم
چون آینه ی تو در غبارم
من آتش غربت بقیع ام
یک ذرّه ز تربت بقیع ام
می گریم و شعله ور ازین اشک
بارانی حرمت بقیع ام
می سوزم ازین که هست ویران
ویرانه حریم سبز ایمان
ای وای ز تربت امامان
این محنت و غربت امامان
در سینه ی من هزار شعله
بشکفته به حرمت امامان
گشتند ز حق خویش محروم
این چار امام گشته مسموم
امشب من و غم شرار داریم
با آتش اشک کار داریم
از داغ غم امام باقر
یک صفحه ی خون نگار داریم
آن کس که خزان به کربلا بود
مسموم ترین امام ما بود
مرغی که به تیغه ی خطر زد
افتاد به خاک و بال و پر زد
ای وای که کینه های دشمن
شد زهر و به پیکرش شرر زد
تا جان مدینه سوخت از او
دل خون شد و سینه سوخت از او
پرواز کند کبوترانه
مرغ دل من ز آشیانه
از شهر مدینه سمت کوفه
پرپر زند از غم زمانه
چون عطر شکوفه می رود دل
یعنی که به کوفه می رود دل
آن کوفه که غرقِ خون رخ اوست
آئینه ی لاله گون رخ اوست
آن کوفه که از جفای اهلش
عکس العمل جنون رخ اوست
آن کوفه که شد خطا نشانش
مهمان بِکُشند مردمانش
مهمان که دو دست اوست بسته
مهمان که دلش به خون نشسته
مهمان که به روی بام رفته
مهمان که سرش ز کین شکسته
مهمان که شده چنین پریشان
شد کشته به دست میزبانان
مهمان که تنش به کوچه ها شد
مهمان که سرش ز تن جدا شد
مهمان که نخورد آب آخر
مهمان که به تشنگی فدا شد
مهمان که فغانِ او شنیدند
بر روی زمین تنش کشیدند
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 262