نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش پنجم
تفسیر عظمت
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاعْظَمِها وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظیمَهٌ؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها. خدایا … از تو می خواهم ای خدا …
تفسیر ادبى
لغت «عظمت» به معناى کبریایى است و معمولًا در چیزى که صفات عالى داشته باشد استعمال می شود. اگر چیزى از نظر معنا بزرگ باشد به او «عظیم» می گویند، و اگر از نظر ظاهر وسعه وجودى بزرگ باشد به او «کبیر» گفته می شود.
شرح عرفانى
توضیح این جمله چنین است:
پروردگار عالم از نظر ذات عظیم است، زیرا ذات مقدس پروردگار مستجمع جمیع صفات کمالیه است. هم چنین از نظر صفات هم عظیم است، زیرا هر جمالى و هر جلالى مظهر صفات جمالى و جلالى و اسماء اوست. همه جمال ها ناشى از آنجاست. همه خوبى ها ناشى از اسما و صفات پروردگار عالم است.
او از نظر فعل هم عظیم است، زیرا همه افعال خدا دقیق، تمام و کامل است، و به هر کسى و هر چیزى آن چه را که سزاوار بوده، داده است.
دهنده اى که به گُل نکهت و به گِل جان داد به هر کس آنچه سزا بود حکمتش آن داد (۱)
روشن است که ذات مقدس الهى و صفت قیّومیت پروردگار، اعظم از همه صفات اوست، و عقل اول یعنى حقیقت محمّدیه صلّى الله علیه و آله، اعظم از همه مخلوقات اوست.
وقتى که چنین باشد، عارف و داعى، آن کسى که به درخانه خدا رفته است، ممکن است توجه به ذات مقدس خدا داشته باشد؛ لذا در آن حال که نظر به صفات و اسماء دارد، می گوید: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاعْظَمِها؛
اى خدا! از تو سؤال می کنم، درخانه ات آمده ام. توجهم به عظمت توست و تو را به بزرگترین عظمت هایت قسم می دهم.» (خدایا ! تو را به ذات مقدست قسم می دهم.)
یا این که: خدایا ! تو را به قیّومیّتت قسم می دهم که عالم هستى وابسته به آن قیّومیّتت است.
ناگهان توجه می کند به این که صفات عین ذات خداست؛ لذا می گوید: «وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظیمَه؛ خدایا ! همه عظمت هایت عظیم است، و یک چیز بیشتر عظیم نیست و آن ذات مقدس توست.
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها؛ خدایا ! در خانه ات آمده ام، به عظمتت تو را قسم می دهم.»
و تو را به ذات مقدّست که مستجمع همه صفات کمال است و همه اسما و صفات به نحو عینیّت در آنجاست، قسم می دهم.
عارف ممکن است در اسماء افعال باشد؛ یعنى نظر به فیض مقدس داشته باشد، در آن حال کثرات را می بیند، و می نگرد که موجودات در این عالم اتَمّ و اعظم دارند؛ لذا می گوید:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاعْظَمِها؛ خدایا ! در خانه ات آمده ام، توجه به عظمتت دارم و به عظیم ترین موجوداتت تو را قسم می دهم.» (به حقیقت محمّد صلّى الله علیه و آله تو را قسم می دهم).
در توجه دیگرى که می بیند فیض مقدس بسیط است و یک چیز بیشتر نیست و آن تجلّى حق تعالى است؛ لذا در آن توجه می گوید:
«وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظیمَه؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها؛
خدایا ! در خانه ات آمده ام، به رحمت واسعه ات تو را قسم می دهم.
خدایا ! به آن فیض مقدس تو را قسم می دهم که بسیط است، تجلّى و رحمتى است از طرف تو.
خدایا ! تو را به آن بساطتِ فیض مقدس قسم می دهم.»
درس ولایى
گاهى داعى در قَسَم هایش وقتى که در خانه خدا می رود، توجه به اهل بیت علیهم السلام دارد؛ اهل بیتى که مظهر صفات جمال و جلال پروردگار عالمند. عارف در این حال کثرت، چهارده معصوم را می بیند. در این نظر می گوید:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاعْظَمِها؛
خدایا ! در خانه ات آمده ام، و توجه به عظمتت دارم و به عظیم ترین عظمت هایت، یعنى حقیقت محمّدى صلّى الله علیه و آله تو را قسم می دهم.»
اما در توجه دیگر ائمه معصومین را «کُلّهُمْ نُورُ واحِد» می بیند که فرموده اند: «اوَّلُنا مُحَمّد، و اوْسَطُنا مُحَمَّدٌ و آخِرُنا مُحَمَّدٌ» (۲)
در این نظر می گوید: «وَ کُلُّ عَظَمَتِکَ عَظیمَه اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها»
خدایا ! در خانه ات آمده ام، و تو را به عظمتت قسم می دهم». (به اهل بیت علیهم السّلام، تو را قسم می دهم).
اثر حکومت عظمت، بر دل
اگر عظمت پروردگار در دل انسان باشد و در نیات، گفتار و در کردارش متوجه عظمت خدا باشد، معمولًا نیات، کردار و گفتار وى خوب می شود. بهترین چیزها براى انسان که رادع و مانع او باشد و او را کنترل کند عظمت پروردگار عالم است. در قرآن می خوانیم:
«فَاماّ مَنْ طغى وَ آثَرَ الحیاهَ الدُّنْیا فَانَّ الْجَحیمَ هِىَ المَأوى»(۳) اما هر که طغیان کرد و زندگى پست دنیا را برگزید، پس جایگاه او همان آتش است.
«وَ اما مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى فَانَّ الْجَنَّهَ هِىَ المَأوى»؛(۴) و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جایگاه او همان بهشت است.
یعنى کسى که دلش تجلّى عظمت خدا شد و عظمت و کبریایى پروردگار عالم بر دل او حاکم شد روشن است که آن عظمت، رادع و مانع است از این که گناه بکند، دیگر نفس امّاره را از گناه باز می دارد و آن را کنترل می کند. آن بعد حیوانى را کنترل می کند و تن را براى استکمال خودش مَرکب قرار می دهد. جایگاه و مسیر این کس بهشت است. بهشت او از همان جا شروع خواهد شد.
بنابراین اگر وقت گفتن جمله: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاعْظَمِها وَ کُلُ عَظَمَتِکَ عَظیمَه اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها» در دل او صفات جلال تجلّى کند، و عظمت پروردگار بر دلش حکومت نماید، به طورى که همه جا محضر خدا باشد و او خود را در محضر ربوبى ببیند، خود را در مقابل عظمت و کبریایى پروردگار ببیند، دیگر عبادت کردن، روزه گرفتن و گناه نکردن براى چنین کسى خیلى آسان است.
اثر گمان به وجود معاد
از چیزهایى که براى کنترل انسان بسیار مفید است و قرآن شریف روى آن خیلى پافشارى دارد قیامت و اعتقاد به معاد است. اگر اعتقاد به معاد در دل رسوخ یابد دیگر نمی گذارد که انسان گناه کند. قرآن شریف در سوره مطففین می فرماید:
بِسمِ اللهِ الَّرحْمن الَّرحیم وَیْلٌ لِلمُطَفّفِین، الَّذینَ اذَا اکْتالوا عَلَى النّاسِ یَسْتَوفونَ، وَاذا کالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ، الا یَظُنُّ اولئِکَ انَّهُمْ مَبْعوثونَ، لِیَوْمٍ عَظیم»؛(۵) واى بر کم فروشان! که چون می خواهند بگیرند زیاد می گیرند، و وقتى که می خواهند بدهند کم می دهند؛ مگر آنان گمان نمی دارند که برانگیخته خواهند شد.
به عبارت عام تر، یعنى واى به کسى که در جامعه وظیفه نشناس باشد، و در وظیفه اى که به دوشش آمده است کوتاهى کند. این کم فروش ها گمان ندارند که معادى در کار است؟ اینها گمان ندارند که در روز قیامت، مبعوث می شوند؟ اگر کسى مظنه به معاد هم داشته باشد خواه ناخواه دیگر کم فروشى، گناه و وظیفه نشناسى نمی کند، و وظیفه اى که به دوش اوست مسلّم انجام می دهد. نظیرش در قرآن فراوان است، آن جا که می فرماید: مظنه به قیامت انسان را کنترل می کند دیگر چه رسد به علم به آن، یقین به آن و حکومت یافتن آن معرفت بر دل.
حقیقت معاد، بهشت و جهنم
معاد تجلّى اسما و صفات خداست. تجلى صفت جمال خدا بهشت است، و تجلى صفت جلال خدا، عظمت خدا، قهّاریّت خدا جهنّم است. روز قیامت، روز تجلّى اسما و صفات است. صف محشر، روز تجلّى صفات جلال است.
چگونه کسى که به روز قیامت اطمینان و حتى مظنه داشته باشد کنترل می شود، این جا نیز همین است. اگر عظمت پروردگار در دل رسوخ کند ولو کم باشد، اگر انسان همیشه خود را در محضر خدا ببیند، و همه جا را محضر خدا ببیند روشن است کنترل می شود.
یک تقاضا
در وقت گفتن این جمله به یاد این باشید: «همه جا محضر خداست.» کارى بکنید که عظمت خدا در دل شما رسوخ کند، عظمت خدا بر دل شما حکومت کند. زیرا اگر این حکومت آمد تمام گناهان از بین خواهد رفت و به جاى آن عبادت و رابطه با خدا آسان می شود.
پی نوشت:
۱- محتشم کاشانى، دیوان اشعار، قصاید
۲- بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۳،( باب ۱۴)، ح ۱٫
۳- نازعات، آیه ۳۷ و ۳۸ و ۳۹٫
۴- نازعات، آیه ۴۰ و ۴۱٫
۵- مطففین، آیات ۱- ۵٫
بازدیدها: 0