حجتالاسلام ماندگاری، روحانی خوشرو و باصفایی است که ساده و کاربردی سخن میگوید. منبرهای او معمولاً با استقبال گروههای مختلف مردم روبرو میشود. او در این سخنرانی با پشتوانه سالها کار عمیق و دقیق تبلیغ و هیئتداری، ظرائفی از یک هیئت انقلابی نقل میکند که باید نقشه راه همه ما در این روزهای اشک و آه باشد. رهنمودهای عملیاتی این هیئتی باسابقه را از دست ندهیم!
حواسمان به شور باشد
امروز هیئت، کانون تربیت دینی، انقلابی و ولایی است و از این ظرفیت و پتانسیل باید استفاده کرد. اگر غفلت کنیم هیئات به دست کمشعورها میافتد. برای پیشبرد اهدافمان دو عنصر اساسی نیاز داریم: شور حسینی و شعور حسینی. حتی آنهایی هم که به بهانه تشکیل شعور دارند با شور مبارزه میکنند، ندانسته به یک رکن ضربه میزنند. آنهایی که میخواهند هیئات شور نداشته باشد، عَلَم و پرچم و سینهزنی و گل بر سر مالیدن و پابرهنه در خیابانها دویدن نداشته باشد، دارند یک رکن را زیر سؤال میبرند. شما بروید ببینید کجای عالم کدام حزب و کشور قدرت جمع کردن مردم را به گونه عاشورا دارد؟ این شکوه و عظمت همه از شور حسینی نشأت میگیرد. همین است که آن مسیحی میگوید اگر عاشورایتان به من بدهید، من دنیا را فتح میکنم.
مؤلفههای شعور حسینی
عاشورا غوغا می کند اما بشرطها و شروطها؛ باید هم شور حسینی را حفظ کنیم و هم شعور را خوب یاد بگیریم. به نظر میرسد اگر سه کار را خوب انجام بدهیم، شعور حسینی محقق شده است. تکلیف مالایطاق هم نیست، فقط تدبیر و تحمل و اندکی تلاش میطلبد. متأسفانه اتاق فکر هیئات ما ضعیف است و از این روست که گاهی اوقات برای برخی مسائل کماهمیت که اولویتی ندارد، هزینه و توجه زیادی صرف میکنند. اولین کاری که باید انجام بشود، نگاهسازی دینی است. ما نمیتوانیم در زندگیمان مسئلهای بدون پایه اعتقادی داشته باشیم. پایه اعتقادی ما سه رکن است: خداباوری، ولایتمحوری که نبوت و امامت است، معاد باوری. اصلاً هر کاری میخواهیم انجام بدهیم، اگر با این سه اعتقاد تقویت نشود، ناقص است. اگر دستور خدا نباشد و قیامتی هم وجود نداشته باشد و الگویی مانند اهلبیت(علیه السلام) نداشته باشیم، این خم و راست شدن در نماز چه معنایی دارد؟ روزه و حج و خمس و زکات ما معنا ندارد. در موضوع پردامنهای مانند محبت هم اگر این اعتقادات نباشد، به جایی نمیرسیم.
کنکور محبت
در مورد محبت، من کنکوری را طراحی کردهام که چهار سؤال دارد. سؤال اول این است: آیا خدا و اهلبیت(علیه السلام) را دوست دارم؟ این سؤال را همه افراد با رشادت و به راحتی جواب میدهند. اما سؤال دوم مشخص میکند که دوستداشتنهای ما تا چه اندازه مبنای معرفتی دارد: آیا خدا و اهلبیت(علیه السلام) را از محبوبهای حرامم بیشتر دوست دارم؟ روزی من سوار تاکسی شدم. راننده دو تا عکس به در تاکسی چسبانده بود. یکی تمثال حضرت ابالفضل(علیه السلام) در بالا و یکی هم عکس یک خواننده زن زمان طاغوت در پایین. موقعی که خواستم پیاده بشوم، پرسیدم: مشتی اگر مشکلی برایت پیش بیاید گرفتار بشوی، عکس بالایی را صدا میزنی یا عکس پایینی را؟ گفت تابهحال کسی اینطوری به ما گیر نداده بود. مسلم است که میگوبم یا ابالفضل. گفتم دمت گرم، فقط به من بگو عکس این خانم را برای چه زدی؟ گفت برای دلم! گفتم میشود بگویی این خانم در دلت در کنار ابالفضل چطور نشسته؟ گفت خاک بر سرم.
قابل توجه حزباللهیها
محبت به ابالفضل با محبت به سیدی مبتذل یکجا جمع نمیشود، اما این باورسازی میخواهد. نمیشود بگویی حرم امام رضا(علیه السلام) جای خودش، رقاصی شب عروسی هم جای خودش. این دو تا با هم سازگار نیست، مانند خربزه و عسل. سؤال سوم را باید از این ولایتیهای مقدس که جلسه روضه دارند و انواع و اقسام اسرافها هم در زندگیشان موج میزند، پرسید. من یک دهه جایی دعوت شدم. شب اول همین سؤال را پرسیدم، شب دوم جوابم کردند و گفتند حاج آقا نیا، شما بساط ما را به هم میزنید! آیا خدا و اهلبیت(علیه السلام) را از محبوب های حلال هم بیشتر دوست دارم؟ زن و فرزند محبوب حلال هستند. تا باور به توحید و ولایت نباشد، بین علاقهها نمیتوان اولویتبندی کرد. امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیه) به هم علاقه داشتند، اما در اولویتها خدا در صدر قرار میگیرد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیه) همدیگر را به شدت دوست داشتند، اما خدا را بیشتر. این اولویتبندی در محبت، باور به خدا و ولایت و معاد میخواهد. حاج برونسی هم وقتی عازم جبهه بود، زنش از حال رفت. سر دوراهی قرار گرفت، بین امر امام و رسیدگی به زنش. با خودش یکی دیگر هم میتواند به وضع زنم برسد، اما امر امام روی زمین مانده است. اینجاست که چند نفر زن را خبر میکند تا زنش را به بیمارستان برسانند. همه ما باید از خودمان بپرسیم واقعاً آیا خدا و اهل بیت را از محبوبهای حلال بیشتر دوست دارم؟ مگر متدینان و سینهزنان و هیئتیهایی که در 8 سال جنگ، حتی 8 ساعت هم جبهه نرفتند، چه مشکلی داشتند؟ مشکلشان همین بود هم امام حسین را دوست داشتند و هم زن و بچهشان را و نمیدانستند کدام را بیشتر دوست دارند.
محبت ولایی و محبت غیرولایی
محبت به امام حسین هم درجه دارد، درجه آخر از آن کسی است که ولایی محض باشد. وقتی پدر مرحوم من که خودش روضهخوان بود، کنار بدن برادر شهیدم در سردخانه رسید، گفت: یا اباعبدالله! این همه سال روضه علی اکبر خواندم، ولی نمیفهمیدم؛ حالا خیلی خوب میفهمم. بعد هم این بیت را خواند و کل سردخانه را به هم ریخت: با سکوتی که تو کردی جگرم پاره شد/ لب گشا، حرف بزن، کشت مرا خنده دشمن. بعد هم گفت خدایا آرامم، چون بچهام در راه ولایت رفت. اگر این محبت ولایی نباشد، هیچکس بچهاش را برای امام حسین نمیکشد. محبت غیرولایی در حد اشک ریختن و سینه زدن و گوسفند دادن است. آیه 24 سوره توبه میگوید اگر حلالهای دنیای خود را از خدا و پیغمبر و جهان بیشتر دوست داشته باشید، امتحان میشوید.
بالاترین محبت به خدا
آخرین سؤال این است آیا خدا و اهلبیت(علیه السلام) را از خودم بیشتر دوست دارم؟ شب عاشورا یاران امام حسین(علیه السلام) این سؤال را خوب پاسخ دادند. با اینکه امام حسین(علیه السلام) بیعت را از آنها برداشت، شهدای ولایت ایستادند که شهادت امامشان را نیم ساعت عقب بیندازند. مرحوم حاج عبدالله ضابط شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام) را این گونه تصویر میکرد که وقتی ناله امام حسین به غریبی بلند شد، گهواره علی اصغر تکانی خورد. به این معنا که بابا جان من نمیتوانم شمشیر در دست بگیرم، اما یک گلوی سفیدی دارم که میتوانم چند دقیقهای دشمن را معطل بکنم. بسیاری از رزمندگان میدانستند در عملیات شهید میشوند، میگفتند فقط میخواهیم حرف امام روی زمین نماند. تنها با ولایت است که محبت تا سر حد جان دادن پیش میرود، وگرنه برای بسیاری از افراد محبت امام حسین(علیه السلام) تفاوتی با محبت عمه و خاله ندارد. به همان اندازه برای امام حسین نگران هستند که برای دوست و قوم و خویششان نگرانند.
اما و اگرهای دغدغه دینی مردم
اولین رسالت هیئت باورسازی دینی است؛ هم در خطابهها و هم در ذکرها و شعارها. امروز در زندگی مردم سه باور کمرنگ شده خدا، قیامت، ولایت. اگر می خواهید هیئت، کانون تربیت دینی و ولایی و انقلابی باشد، این سه باور باید در شعارها و پردهها و کتیبهها و حتی در بازوبند انتظامات و در فضاسازیها پررنگ بشود. رسالت دوم یک هیئت انقلابی، دغدغهسازی دینی است. برخی فکر میکنند مردم دغدغه دین ندارند. باید از اینها پرسید اگر ندارند، 20 میلیون زائر امام حسین در کربلا چه کار میکنند؟ شب چهارشنبه در جمکران چه خبر است؟ اعتکافها چه خبر است؟ در وجود مردم دغدغه دینی زنده است، اما سه ایراد دارد: عمیق نیست، متوازن نیست و تداوم و تکثیر ندارد. یعنی دغدغهاش قطع و وصل میشود. تا در حرم امام رضاست، دغدغه دارد؛ همین که از حرم بیرون میآید، دغدغهاش تمام میشود و چادرش را برمیدارد. در حالی که دغدغه دائمی و عمیق است که ما را نجات میدهد. آن کاسبی که در ایام محرم سر در مغازهاش پرچم میزند، اما گرانفروشی و بیانصافی میکند، دغدغه دین دارد؛ اما دغدغهاش عمیق نیست، تداوم و تکثیر هم ندارد.
عیبِ منِ ابالفضلی
به هیئتی در یکی از شهرها دعوت شده بودم به نام «دیوانگان ابالفضل». گفتم: شما دیوانه ابالفضل هستید؟ گفتند آره حاج آقا. گفتم معتادها را میشناسید؟ دم همین تریاکیها گرم. گفتند برای چه؟ گفتم چون سالی دو سه نفر را تریاکی میکنند، شما سالی چندنفر را ابالفضلی کردهاید. که عرضهام از یک تریاکی کمتر است. کار دوم هیأت دغدغهسازی است. جوان را بیاور در هیئت با طرح سؤال، با مقایسه با شهدا دغدغهاش را تحریک کن و از او بپرس چرا دارید منحرف میشوید؟ مگر شما الگویی مثل اهلبیت(علیه السلام) را ندارید؟ چرا مثل شهید ردانیپور در مجلس عروسیات دغدغه حضرت زهرا(سلام الله علیه) را نداری؟ امام روز 12 بهمن وارد ایران شده است. میلیونها چشم و دوربین و دل متوجه استقبال این مرد است، اما این مرد مراقب دیانتش است. به امام تعارف میکنند بیایند بیرون، امام میگویند اول آقا بفرمایند! آقا چه کسی است؟ برادرشان آقای پسندیده، چون بزرگتر است. اگر توانستیم دغدغه دینی را به صورت دقیق و عمیق و وسیع و تکثیری جا یبندازیم، ولایی بودن نهادینه میشود. هیئت باید دغدغه دینی را طوری شارژ کند که فرد کم نیاورد. به هر زشتی و گناه دعوتش کردند، تسلیم نشود.
تنور هیئت، نان توبه
کار سوم فضاسازی دینی است. این کار برای بسترسازی دو رسالت قبلی یعنی باورسازی دینی و دغدغه سازی دینی به کار میآید. ما باید در هیئات روحیه پرسشگری دینی را فراهم کنیم. یعنی در جلسات هیأت، امکان پرسش و پاسخ و مشاوره دینی فراهم کنیم. کسی که از هیئت بیرون میآید، کاملاً آماده است. بعد از اعتکاف حرم امام رضا(علیه السلام) جوانی را دیدم که دست و پایش میلرزید. گفت حاج آقا من مطمئنم خدا من را بخشیده. اما میترسم برگردم. میترسم به گناه بیفیتم. پرسیدم کار و کسبت چیست؟ گفت فروشنده لباسهای زنانه هستم. پیشنهاد دادم شغلش را تغییر بدهد. روایت داریم از پیغمبر که هرکسی توبه کند، باید ده تغییر را در زندگیاش ایجاد کند. باید همه آن مجراهای گناه را ببندد، وگرنه توبهاش توبه نیست. فضاسازی دینی یعنی ارائه مشاوره به کسی که میخواهد به عشق امام حسین(علیه السلام) زندگیش را تغییر دهد و متحول کند.
چند پیشنهاد ساده
برویم برای هیئت امسال، بانی پیدا کنیم چندهزار دفترچه تهیه کند تا مستمعین مجالس اهلبیت(علیه السلام) را یادداشت کنند. یک سوال هم آخر منبر طرح کنید و برایش جایزه بگذارید. این کار باعث می شود به مطالب خوب گوش بدهند، خوب بنویسند و دنبال کنند. اگر منبری بتواند خلاصهای از مباحثش را هم برای مردم آماده و تایپ کند و به دست مردم برساند، ماندگاری کلامش را زیاد کرده است. چون علم مقدمه عمل است. دانش آموزی که 15 سال پیش پای منبر من بوده است در شهر فردوس، با همین ایدهها و تدابیر به جایی رسیده که آمده از من تشکر میکند و میگوید من در ازدواج، تربیت اولاد، کار و کسب و حتی در مدیریت فرهنگی از نوشتههای هیئت استفاده میکنم. راه دیگر این است که تصاویری را بگذارید، سوالاتی را روی در و دیوار هیأت طرح کنید که قدرت تفکر را تقویت کند. چون تفکر مقدمه عمل کردن است. نوشتن، تفکر کردن، مسابقه گذاشتن، نمایشگاه، سیدی پخش کردن همه اینها دست به دست هم میدهد یک اتفاق خوب میافتد.
مثل شهدا
کار ما با شهدا چه تفاوتی دارد؟ هدف شهدا خدانمایی بود، اما من فکر میکنم گاهی اوقات هدف ما خودنمایی است. این سبکهای جدید سینهزنی که شور مجلس را افزایش میدهد، اگر برای خدانمایی باشد، حتماً زمینه شعورزایی هم فراهم میکند. در غیر اینصورت، ارزشی ندارد. الان در بعضی از شهرها به منبری و مداح قهر می گیرند که چون هیأت ما آمدید، حق ندارید جای دیگر بروید. اگر تو بروی آنجا، مجلس ما از سکه میافتد. عجب بشری، عجب اخلاصی، عجب صفایی! نه تنها هدف، باید ببینیم الگوی ما با شهدا چه فرقی دارد؟ اصلاً منبع حمایتی ما با منبع حمایتی شهدا چه فرقی میکند؟ بعضی از ماها گاهی وقتها برای دو ریال بودجه به هر کس و ناکس رو میزنیم. غافل از اینکه «وَلَو أَنَ أَهلَ القُرَى آمَنُوا وَاتَقَوا لَفَتَحنَا عَلَیهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَمَاء وَالأَرضِ» انگیزهات را درست کن، برنامهات را هم درست کن، خدا از زمین و آسمان برایت میفرستد. همت ما با همت شهدا چه فرقی دارد؟ همت شهدا برافراشته شدن پرچم لا اله الله اله در سرتاسر جهان بود، همت ما این است که هیأت ما در کشور الگو شود. استقامت ما با شهدا چه فرقی دارد؟ انس با شهدا برای ما میتواند کارساز باشد.
فرصتهایی که قدر نمیدانیم
باید از این فرصت برای دشمنشناسی و دشمنستیزی و روشنگری مردم استفاده کرد. از دیدگاه قرآن، شیطان سه ویژگی دارد: شیطان فوقتخصص نیازشناسی دارد. در سوره اعراف و طاها شیوه فریب حضرت آدم و حوا را توضیح میدهد که شیطان آنها را از نیاز آنها به جاودانگی فریب داد. اما همین شیطان، آدرس غلط میدهد. آمریکا مدعی است نیاز افغانستان و عراق دموکراسی است، اما کدام دموکراسی؟ شما میدانید که تعداد کشتههای افغان فقط در بمباران هواپیماهای بدون سرنشین 7 هزار نفر و در عراق 150 هزار نفر است. ویژگی دوم شیطان، ظاهرسازی است، خودش را دلسوز نشان میدهد. و ویژگی سوم، شیطان متخصص استفاده از واسطههای ارزشی است. همان طور که برای فریب حضرت آدم او را قسم داد. شیطان امروز، روی عمامه و مرجع تقلید و خانواده شهدا سرمایهگذاری کرده است. یعنی همان قرآن به نیزه کردن در جنگ صفین که ایده عمر و عاص بود. چون میدانست مردم در برابر اسم قرآن دست و پایشان میلرزد. باید در 13 آبان امسال، بگوییم بالاترین کار امام حسین این بود که دشمن را به دنیا معرفی کرد، بنیامیه را رسوا کرد. ما هم اگر بخواهیم حسینی باشیم و کار حسینی کنیم، باید دشمن را معرفی بکنیم. 9 دی، روز تبلور ولایتمداری خودجوش مردم در برابر فتنه هم در ماه صفر قرار گرفته که از این فرصت هم باید بهره برد.
بازنده بزرگ
اگر برای امام حسین(علیه السلام) فیلم هم بازی بکنیم، امام حسین باز هم به ما مزد میدهد، اما سر خودمان کلاه رفته است. هر چه اخلاصمان بیشتر باشد، هر چقدر روح معنویمان بیشتر باشد، بهتر است. برای گرهگشایی کار هیئت عهد ببندید که زیارت عاشورا بخوانید، دعای عهد بخوانید. خود هیئتیها خودشان یک روضه برای خودشان بخوانند. بعد هم بگویید یا صاحبالزمان! ما فقط یک خط روضه خواندیم که بگوییم شما برای ما دعا و استغفار بکنید. ما اگر خودمان باشیم، کار را خراب میکنیم، اما با کمک شما کار جلو میرود. منبع:روضه نیوز
بازدیدها: 173