ولایت اساس تشکیلات اسلامی – حجت الاسلام پناهیان
رسالت هیات های مذهبی
اساس تشکیلات اسلامی ؛ سخن از محوری ترین رسالت هیات های مذهبی می رود. همان طور که می دانید، اصلی ترین جلوه های هیئات را در ماه محرم می توان دید. سؤال اینجاست، رسالت هیات ها و مجالس مذهبی در چه اموری ظهور می کند؟ آیا باید هیئات را با دیگر گردهمایی ها برابر دید، یا اینکه آن ها در اصول با یکدیگر متفاوت اند؟
رسالت اصلی چیست؟
اگر فقط بر اسباب ظاهری برگزاری هیات ها توجه شود،این رسالت ادا گشته است؟ اگر تنها منبر چوبی زیبایی تهیه و از وسایل صوتی خوبی استفاده شود، هیات ها به هدف اصلی خود نزدیک تر شده اند؟ اگر محلی وسیع برای برگزاری جلسه خود انتخاب و آن را منظم برپا کنند، وظیفه خود را به درستی انجام داده اند؟
آیا هیات ها وظیفه دارند مردم را دین دار کنند؟ نمازخواندن مردم تا چه اندازه به این مجالس مربوط است؟ آیا رسالت هیات ها فقط گریاندن مردم در سوگ امام حسین علیه السلام است؟ هیات های مذهبی چه نقشی در پرورش روحیه انقلابی مردم دارد؟
بگذارید مثالی از تاکتیک های جنگ بزنم؛ جنگیدن به قدری دقیق است که گاه، ثانیه ای غفلت چند ده کشته و بلکه بیشتر برجای می گذارد. آنان که در حال رزم هستند، می بایست نقطه ای را، نقطه هدف در نظر بگیرند. در این صورت چه به هدف نزدیک و چه از آن دور باشند، کاری را می کنند که هدف اقتضا می کند.
تفکیک میان هدف و مفاهیم در هیات
ما باید در هیات ها، بین هدف و مفاهیم تاوت قائل شویم. هیات ها برای تحقق رسالت خود باید کدام را دنبال کنند؟ واژه «رسالت» بار معنایی سنگینی دارد. مجالس مذهبی برای ادای رسالت خود باید آن مفاهیم که بر دیگران برتری دارند، بشناسند تا نظام فکری استواری بر آن اساس شکل گیرد؛ سپس راه خود را برای رسیدن به هدف دنبال کنند. باید گفت که بسیاری از تشکّل های مذهبی هدف را رها کرده و به مفاهیم پرداخته اند؛ آنان از هدفی که می بایست به آن برسند، بازمانده اند.
در اینجا به چند مورد از مفاهیمی که در هیات ها جاری است، اشاره می کنم؛ فراگیری حبّ اهل بیت علیه السلام، نزدیک کردن نسل ها با انقلاب و آرمان های آن، آشناسازی با وظایف دینی، زمینه سازی برای ظهور، معرفی شخصیت امام حسین علیه السلام، شکوفایی فطرت، اقامه عزا، وحدت، بصیرت و جز اینها.
همه آنچه بیان شد، از مفاهیمی بود که هیات ها و مجالس مذهبی به آن می پردازند، اما در عین حال باید هدف را دنبال نمود؛ یعنی همان رسالت هیات ها. محوری ترین رسالت این دسته از مجالس، تحکیم پایه های «ولایت» در جامعه است. گریستن و گریاندن بر سیدالشّهدا ـ که خود از افضل قربات است، ـ بدون ولایت، ثمری ندارد. جهاد و شهادت که با ولایت همراه نباشد، به کار نمی آید. شاکله فعالیت های فرهنگی و رسالت آن ها، فقط ولایت است.
باور کنیم ولایت اساس دین است
ما روایت های بسیاری را درباره ولایت در ذهن داریم ولی آن ها را باور نداریم؛ در روایت آمده است که ولایت از حج، نماز و جهاد برتر است. با همه این، بسیاری از ما، باز حج، نماز و جهاد را برترین مفاهیم می دانیم. ما دانسته هایی پراکنده در ذهن داریم که در انسجام بخشیدن به آن ها کوتاهی می کنیم.
باز مثالی از جنگ می آورم؛ امام خمینی رحمت الله علیه فرمودند: «جنگ در رأس امور است». آنجا که به فرمایش ایشان توجه کردیم، موفق شدیم و آنجا که جنگ را از رأس امور پایین آورده و آن را با امور دیگر هم عرض کردیم، نتیجه ای نگرفتیم. «حزب الله» بر رژیم صهیونیستی ـ که از «صدام» قدرتمندتر بود، ـ پیروز شد؛ پس چرا ما در پاره ای از رزم ها از «صدام» شکست می خوردیم؟ پاسخ این است که ولایت پذیری ما در آن ها کم رنگ شده بود. اگر جنگ در رأس امور است، پس هیچ امر دیگری نباید تمرکز و توجه ما را از جنگ برهم زند؛ در حالی که در کنار جنگیدن با دشمن، به عرصه های دیگر نیز می پرداختیم. یعنی جنگ را در رأس امور جای نمی دادیم.
همه چیز را ولایی ببینیم
اکنون نیز صحنه جنگ است. جنگی میان فرهنگ عاشورا با فرهنگ یزیدی. بارزترین مفاهیمی که از عاشورا برای ما عاشوراییان تجلّی می کند، کدام است؟ عطش، مظلومیت، شهادت و از این قبیل. متأسفانه مفهوم «ولایت» که در صدر مفاهیم عاشورا جا دارد به ذهن خطور نمی کند. ولایت در رأس امور عاشورایی است؛ اگر چنین نباشد، نتیجه مطلوب به دست نمی آید. گنجاندن مفاهیم متعدد در هیات ها سبب کم رنگ شدن هدف ـ که همان ولایت است، ـ می گردد. اصلی ترین رسالت هیات ها، «ولایت» است. حتی این مطلب درباره برخی مداحان و سخنرانان نیز صادق است. آنان روضه های بسیاری را می خوانند، اما به بُعد ولایت آن اشاره ای نمی کنند. نمونه ای از آن، خداحافظی حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت سیدالشهدا علیه السلام است. آیا فقط خواهر از برادر خداحافظی نمود؟ آیا می توان مرتبه ای والاتر از این را نیز در نظر گرفت؟ حقیقت این است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها از امام زمان خود خداحافظ کردند. به عبارت دیگر، می بایست مرثیه و نقل تاریخ را حول محور «ولایت» بیان کرد. مفهوم «ولایت»، در کربلا و داستان عاشورا، در وجود امام حسین علیه السلام تجلّی کرده بود.
عاشورا تجلّی ولایت بود
تفاوت اساسی جهادی که در کربلا صورت گرفت با دیگر جهادها ـ مانند «بدر»، «احد» و «صفّین» ـ در مفهوم «ولایت» است. شاید در اینجا سؤالی پیش آید؛ و آن اینکه، مگر کسانی که در «بدر» و «احد» به شهادت نائل شدند، «ولایت» درباره آنان صدق نمی کرد؟ پاسخ «آری» است. همه آنان تحت ولایت به میدان رفته و سپس به شهادت رسیدند. اما تفاوت میان عاشورا و دیگر جهادها این بود که در عاشورا حضرت سیدالشهدا علیه السلام امر خدا را از همه برداشتند؛ در حالی که در دیگر جهادها، عاملی که مسلمانان را به میدان رزم می کشید، امر خدا بود. امر پروردگار، جهاد را بر آنان لازم نموده بود.
آنان که در جهادهایی مانند «بدر»، «احد» و «صفّین» شهید شدند، در راه امر خدا جان دادند؛ اما آنان که در عاشورا کشته شدند، کشته ولیّ خدا شدند. تفاوت دقیق و لطیفی میان این دو است. حضرت ابالفضل علیه السلام گل سرسبد ولایت مداران است. عَلَم ترین شهید راه «ولایت» است.
آنچه در دیگر جهادها از سوی دشمنان هدف گیری شده بود، جامعه دینی بود؛ اما آنچه که در کربلا هدف گیری شده بود، ولیّ خدا بود.
چیزی که امروز در مجالس مذهبی دیده می شود، برگزاری منظم و باشکوه این مراسم هاست. می بایست ابتدای جلسه قرآن قرائت شود؛ چای در خلال جلسه توزیع شود؛ مداحان باید سَبک های شایسته و به روزی را بخوانند؛ سخنران باید موضوعات فراوان و گوناگونی را آماده کرده و بیان نماید. خیلی زوایا مورد بررسی قرار می گیرد، اما سخنی از «ولایت» در میان نیست.
هیچ چیز نباید بر ولایت مقدم شود
اگر «محبت» بر «ولایت» سنگینی نماید، پیام عاشورا تحصیل نشده است. «قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سُیُوفُهُم عَلَیکَ»، زبان حال آنان برتری دهندگان «محبت» بر «ولایت» است.
نباید اسباب ظاهری را بر اصل و هدف ترجیح داد. من از بلند شدن صدای گریه گریه کنان در مجلسی مه ترتیب داده ام، نباید شاد شوم؛ الحمدلله که روضه ام گرفت. «معاویه» نیز وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام را شنید، گریه کرد. کوفیان در برابر زینب کبری(س) بر حادثه کربلا گریستند.
«هَیهات مَنّا الذِّلَه»، بدون مفهوم «ولایت» فکری متفاوت «پدید» می آورد. چنین اشخاصی به امام حسن مجتبی علیه السلام به خاطر صلحشان می گفتند: «یا مُذلَّ المُؤمِنین!».
ما باید با تمام وجود در خدمت ولایت باشیم؛ نماز، حج، جهاد، عزّت و از این قبیل، همه بر محور «ولایت» می گردند. اگر «ولایت» فرموده باشند: «مذاکره کنید!»، مذاکره کردن عین عزّت است. اگر نفرموده باشند، مذاکره عین ذلّت است.
بهترین زمان برای تربیت ولایت مداران، عاشورا است. کسی که از عاشورا و کربلا بگوید یا بنویسد اما ولایت را تبیین نکند، از عاشورا فاصله گرفته است.
اگر از ولایت نگوییم…
«حُبُّ الدُّنیا» اگر تبیین «ولایت» نکند، ثمر ندارد. «حبّ الدنیا» آفتی است که انسان را ولایت گریز می کند؛ کسی که ولایت گریز شد پس از مدتی، ولایت ستیز می گردد. چنین بیانی بر محور «ولایت» است؛ ثمر دارد.
اگر از عزت، بی آنکه از «ولایت» سخنی به میان نیاید، پیامدهای بد وسنگینی دارد. جرأت یافتن بر اعتراض به ولی فقیه، ثمره این عزت است.
سؤالی را از شما می پرسم؛ آیا ما عاشورا را به خاطر اینکه عاشورا است باشکوه برگزار می کنیم؟ آیا به سبب ظلمی که به حضرت و اهل بیتش شد، عاشورا، عاشورا شده است؟ آیا برای اینکه حضرت تشنه بود و سر او را از بدنش جدا کردند، عاشورا عظیم شده است؟ به عبارت دیگر، اگر ایشان تشنه به شهادت نمی رسید، مشکل حل می گشت؟
اگر «یزید» امام حسین علیه السلام را به آن وضع به شهادت نمی رساند، دیگر شخصیت پلیدی در تاریخ نبود؟ آیا تنفری که من و شما از یزید داریم، فقط به سبب جنایت های اوست؟ پاسخ این است که ظلمی که به حضرت و اهل بیت ایشان شد، نقطه شروع عاشورایی شدن است. سر بریده و عطش و حلقوم علی اصغر علیه السلامو دیگر مصائب، همگی سبب اتصال دل به امام حسین علیه السلام می گردد.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام با عاشورا، دل ها را با خود همراه کرد. او شیعیان را در مقابل «یزید» صف آرایی نمود. اگر در هیات ها فقط از مظلومی گفته شود، پیامدش این است که دل با امام مظلوم انس می گیرد. فردای ظهور، امام زمان (عج) خود را در این مقام نمی پذیرد. زیرا او دیگر شخصیتی مظلوم نیست. او برای گسترش آنچه برعهده دارد، پیروز همه میدان ها است. او در هیات ها آن قدر «مظلوم حسین علیه السلام» گفته است که فقط مظلومیت برای او قابل توجه است. باید به این نکته توجه داشت، که گریه، ناله، مظلومیت و از این قبیل، نقطه شروع عشورا و اتصال به آن است. این گریه باید به «ولایت» بکشاند.
بر مدار ولایت
«عزت» بدون «ولایت» راه به جایی نمی برد. عزت ایران اسلامی به جنگ با امریکا نیست. پیروزی در جنگ، تکنولوژی، معنویت و از این دست؛ همگی ابزار ولایت اند. همه این ها باید بر محور «ولایت» بگردند. عمود خیمه، «ولایت» است.
اصلی ترین فایده دفاع مقدس هشت ساله چه بود؟ تحکیم ولایت بالاترین آن ها بود. قبل از دفاع مقدس، «ولایت فقیه» در مملکت، مثل امروز پراهمیت نبود. این، از مهمترین ثمره هاست. حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در معرفی نتایج جنگ، به این مطلب اشاره نفرموده بودند، اما عقل، اهمیت این نتیجه را به خوبی درک می کند.
معلمان ولایت
چه کسانی «ولایت فقیه» را به جامعه تعلیم دادند؟ کیان موجباتش را فراهم نمودند؟ آنان که پایه های «ولایت فقیه» را بین مردم تحکیم نمودند، شهدا بودند. ۲۵۰هزار معلم که را تعلیم دادند. شهدا در وصیتنامه هایشان تأکیدهای فراوانی بر «ولایت فقیه» کرده اند. آنان با خونشان، «ولایت» را امضا کردند.
مردم قبل از دفاع مقدس تابع «ولایت فقیه» بودند؛ آنان امام را دوست داشتند؛ اما اکنون تبعیت اهمیت بسیاری پیدا کرده است.
ولایت گستر
محوری ترین رسالت حضرت بقیه اللهعجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهور، ولایت گستری است. ایشان در سایه «ولایت» به عدل و داد می پردازند و امنیت را حاکم می نمایند. برکتی که پیشوایان دین، وعده آن را داده اند، حاصل ولایتی است که محور حکومت ایشان است. صلح پایدار، که استکبار را از میان برمی دارد، از نتیجه های ولایت حضرت است.
ولایت محوری
مؤثرترین گام برای فراهم آوردن مقدمات ظهور این است که جامعه را پذیرای ولایت حضرت سازیم. انقلاب اسلامی، مقدمه ظهور است؛ به عبارت دیگر، اصل و اساس انقلاب «ولایت» است. مردم به رهبری امام خمینی رحمت الله علیه در سال ۵۷، «ولایت» را جایگزین سلطنت نمودند. این انقلاب، نایب امام زمان(عج) را در صدر مملکت قرار داد.
در دوران دفاع مقدس نیز مقام «ولی فقیه» در جامعه مستحکم تر گشت. در روزگاری که بدخواهان به «ولایت فقیه» حمله می کردند، مردم بیشتر قدر و منزلت آن را دانستند.
روزگار چه به نفع «ولایت» بگردد چه به ضرر آن، پیروز میدان «ولایت» بوده است. خود می توانید دوران گوناگون را مطالعه نمایید. این مطلبی ثابت شده است.
روایات و ولایت
روایاتی که به ظهور حضرت اشاره کرده اند، برخلاف ولایت، پیرامون عدالت بسیار سخن گفته اند. سبب آن، فهم مردم بوده است. آنان معرفت درک چنین مفهوم والایی را نداشتند.
«إن ذُکِرَ الخَیرِ کُنتُم اَوَّلَه وَ أَصلَه وَ فَرعَه وَ مَعدِنَه وَ مَأواه وَ مُنتَهاه»؛ این فرازی از زیارت «جامعه کبیره» بود. محور هر خوبی، ولایت است. این یکی از آن معارفی است که مردم توان فهم آن را نداشتند.
تفکر ولایی
«ولایت» نسبت به دیگر مفاهیم جنبه مبنایی دارد. این فکر، لازم است به تدریج در جامعه حاکم شود. اگر به سادگی از کنار بسیاری از امور بگذریم، نمی توانیم «ولایت» را از نهانش بیرون آوریم. برای نمونه، حُر خود را بین چه چیزهایی دید که سرانجام به حضرت سیدالشهدا علیه السلام پیوست؟ او طرفی را در حال خوردن شراب و طرف دیگر را مشغول قرائت قرآن دید؛ سپس او قرآن را انتخاب نمود و به سوی امام حسین علیه السلام رفت. آیا حر علیه السلام چنین نگتهی به اطراف خود داشت؟ اگر به این حادثه بدین صورت بنگریم، خوارج گونه نگریسته ایم. آنان ولایت محور نبودند؛ خوارج نیز قرآن را دوست داشتند. حقیقت این است که حر علیه السلام طرفی را تحت ولایت یزید و طرف دیگر را تحت ولایت حسین بن علی علیه السلام دید. سنجه حر علیه السلام در انتخابش، «ولایت» بود.
محور انقلاب اسلامی، «ولایت» است و تا زمان ظهور ـ که خداوند در آن تعجیل بفرماید ـ مراحلی را باید پشت سر بگذارد که نتیجه اش افزایش ولایت مداری خواص و عوام و فهم ضرورت آن است.
همان طور که بیان شد، اصل و اساس بسیاری از امور «ولایت» است. ولایت محوری کربلا و ظهور را بیان کردیم. اساس دین نیز «ولایت» است. آنان که ولایت را از دین حذف می کنند، دین سکولاری عرضه می کنند. برای مثال، چون نظم امری مطلوب و پسندیده است، به آن اهمیت می دهند؛ آنان کاری به پاداش و معنویت نظم کاری ندارند. آنان نماز می خوانند ولی به ولایت آن بی اهمیت اند. فرق بین نماز جماعت و نماز فرادی در چیست؟ آن زمانی که می توان نماز را به جماعت خواند، پذیرفته نشدن نماز نزدیک است. «ولایت» در نماز جماعت بسیار صریح تر نمایان است. اگر ولایت را حذف کنیم، نماز فرادی نیز عبادتی بی وضو است.
آیا هنگامی که حضرت امامرحمت الله علیه، قطعنامه را پذیرفته و امر کردند جنگ به اتمام رسیده است، از شدت ناراحتی، رزمندگان اسلحه هایشان را بر زمین می انداختند؟ اگر فیلم های دفاع مقدس، آن لحظه ها را چنین به تصویر بکشد، «ولایت» را از رزمندگان حذف کرده است؛ چرا که همه رزمندگان به امر ولیّ خود به جهاد شتافتند. جهاد آنان به سبب امر امامرحمت الله علیه ارزش یافت. اگر امر ولایی در کار نبود، خون آن ها هدر می گشت.
هر امری بدون ولایت، ناقص است
قرآن کریم می فرماید: «اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی»؛ اکمال و اتمام هر چیز بنا بر این آیه وابسته به «ولایت» است. مصیبت خوانی که «ولایت» از آن بر نیاید، ناقص است.
بعضی بر این باورند که ما به کار خود می پردازیم، «ولایت» خود از آن شکوفا می شود. این باوری غلط و فاسد است؛ چرا که بسیاری از کوفیان اهل قرآن خواندن بودند، اما هیچ وقت به علی بن ابی طالب نرسیدند.
عزت و عدالت بدون ولایت بی معناست. آنان که غدیر را جلوه ولایت و محرم را جلوه عزت می دانند، بر باوری اشتباه اصرار می کنند.
ولایت گرایی یا ولایت گریزی؟
بعضی بر عدالت ولی فقیه اشکال می گیرند. باید از آنان پرسید: عدالت چیست؟ تشخیص مصداق عدالت کار هر کسی نیست! آنان که بدون داشتن علم، ولایت را به بی عدالتی متهم می سازند، ولایت گریزی خود را پشت عدالت گرایی شان پنهان می کنند.
ولایت گرایی ظاهری
برخی نیز می گویند احترام به ولایت حتی اگر کم باشند، دیگر امور را وجیه می کند. افرادی در طول تاریخ به این افکار جامه عمل پوشانیده اند. آنان امام موسی ابن جعفر علیه السلام را مسموم می کردند. اما در مجالس خود، ایشان را تکریم می نمودند. به ایشان لباس خوب می دادند و کنار خود روی تخت سلطنت می نشاندند. به دیگران می گفتند: «ببینید! ایشان مهمان ما هستند؛ ایشان آقای ما هستند؛ روی چشمهای ما جای دارند». امام موسی ابن جعفر علیه السلام حتی برای فهماندن دروغین بودن مطالب، رمق نداشتند اشاره کنند.
چقدر «مأمون» به امام رضا علیه السلام احترام گذاشت؟ او با تکیه بر احترام ظاهری بر «ولایت» خود را برای هر کاری مجاز می دید.
اصل اسلام «ولایت» است. آقای بازرگان می گفت: «فرق من و امام این است که امام مملکت را برای اسلام می خواهد و من اسلام را برای مملکت!».
امام رضا علیه السلام در حدیث سلسله الذهب که از عجایب تاریخ اسلام است، مقام و منزلت ولایت را به خوبی نشان می دهند. چندهزار باسواد که با ولایت آشنا بودند، با قلم و دوات آمدند تا از عالم اهل بیت علیه السلام حدیثی شنیده و بیاموزند.
حضرت فرمودند: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلا الله حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی»؛ سپس دستور دادند قافله به حرکت در آید. همه آنان مبهوت شدند. چند قدمی که قافله حرکت کرد، حضرت رضا علیه السلام امر کردند بایستد؛ پرده را کنار زده و سر مبارک را بیرون آوردند. فرمودند: «بِشَرطِها وَ شُرُوطِها وَ أَنَا مِن شُرُوطِها». آنچه که مأمون کرد، همه از فریب های نفس است. تکریم ظاهری امام از سویی، و کشتن امام از سویی دیگر.
دعوت ولی به اطاعت
قرآن کریم ولایت پیامبر اکرم علیه السلام را آشکارا بیان می نماید؛ یازده مرتبه عبارت «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطیعُونِِ» در قرآن آمده است؛ از من اطاعت کنید. حقیقت این است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از جنبه شخصی دعوت به اطاعت از خود نمی فرمودند. بلکه چون خود را ولیّ الله الاعظم و واجب الاطاعه می دیدند، امر می کردند.
چنانچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را فقط شخصی شایسته بود که به خدا دعوت می کرد، تصور کنیم، دعوت به اطاعت از خود سبب می شد، کسی دعوت وی را اجابت نکند؛ البته این گونه نبود. جنبه ولایت پیامبر، اصل رسالت ایشان است.
اگر «ولایت» در کار نباشد، حتی سینه زنی کردن نیز بی فایده است. اگر از من بپرسید چه کسانی از همه بهتر به سینه می زنند؟ من می گویم: «چهار امامی ها!». اما سینه زنی آنان باطن ندارد و بر محور «ولایت» نمی گردد.
راه های رسیدن به ولایت
«ولایت»، خود راه رسیدن به ولایت است. ضرورت آن و اهمیتش را برای خودسازی انسان و برای سلامت جامعه، همه می فهمند. «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»؛ حضرت امامرحمت الله علیه پیرامون «ولایت فقیه» چه فرمودند؟ «ولایت فقیه چیزی است که دلیل نمی خواهد!». آنقدر روشن است که تصدیق ولایت، لازمه تصور آن است. «ولایت»، راهنما و دلیل خود است. همه چیز هم ولایت را نشان می دهد؛ «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» و همه آیات قرآن به وجود و اهمیت «ولایت» اشاره می کنند. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «تفسیر همه آیه های قرآن، ما هستیم». اما با همه این، قرآن طوری تفسیر می شود که بر محور «ولایت» نباشد.
گاهی ولیّ خدا، ولایت خود را به مردم نداده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام بین مردم زندگی می کردند، ولی مردم از او ولایت نگرفتند. هر چند آنان به پاکی و والایی حضرت اذعان داشتند، اما باز ایشان بر آنان اثری نگذاشتند. به عبارت دیگر حضرت بر بیشتر جامعه اثر نگذاشتند؛ ـ و تنها سبب این، متوجه مردم است و نه ولیّ خدا. ـ از آن عده بسیار، فقط ۷۲ نفر در کربلا همراه امام حسین علیه السلام ماندند.
اکنون نیز خیلی از اطرافیان حضرت امام خمینی رحمت الله علیه از ایشان اثر نپذیرفته اند. پس ممکن است، از نشر فرهنگ و ویژگی های ائمه اطهار علیهم السلام، انسان سکولار تربیت شود. هیچ امامی مثل امام رضا علیه السلام، ولایت به روشنی توضیح نداده است. امام رضا علیه السلام در روایتی می فرمایند: «اگر همه علما، حکما، شعرا و ادبا جمع شوند تا یک فضیلت از فضائل امام معصوم را بشناسند و آن را بگویند، نه توان شناخت آن را دارند و نه توان گفتنش را؛ امام از فهم انسان عادی، والاتر است». این سخنی مشهور از امام رضا علیه السلام است.
بالاترین شأن و منزلت ائمه اطهار علیهم السلام، با معیارهایی که بعضی آن را مطرح می کنند، شناخته نمی شود. برای مثال، برخی عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام را در داستان ندادن چیزی از بیت المال به برادرشان «عقیل» جست وجو می نمایند. شاید هر انسان باتقوایی چنین کند. این عمل، نهایت شناخت حضرت نیست.
محبت بر مدار ولایت
من سؤالی مهم می کنم؛ چگونه باید اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشیم؟ محبت ما چگونه باید باشد؟ از چه فهمی باید جریان پیدا کرده باشد؟
کسی که برای آنکه در کربلا، یکّه و تنها به شهادت رسید، می گرید با کسی که برای مظلومیت امام حسین علیه السلام می گرید، بسیار متفاوت است. اولی برای مظلوم واقع شدن حضرت و دومی برای اینکه آن کسی که مظلوم واقع شده است، امام اوست، اشک می ریزد. به عبارت دیگر، او برای ولیّ خود می گرید و نه برای ظلمی که به او شده است. او نمی تواند مظلومت امام خود را تحمل کند.
برخی در شب های قدر، به دلیل حزنی که بر فضا حاکم است، در سوگ امیرالمؤمنین علیه السلام به خوبی می گریند. اما پس از فاصله گرفتن از آن ایام نمی توانند باآن مرثیه ها اشک بریزند. دلیل این امر این است که آنان «ولایت» را اساس محبت خود قرار نداده اند.
هر آنکه «ولایت» را اساس محبت خود قرار دهد، مرثیه حضرت سیدالشهدا علیه السلام او را به علی بن ابی طالب علیه السلام می رساند. مگر در کربلا، دشمنان حضرت، علت عداوت خود را «بغضاً لابیک» بیان نکردند؟
حضرت امام خمینی رحمت الله علیه فرمودند: «مظلومیت یا مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای خلافت، بالاتر از مصیبت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلاست!».
دشمن به اهمیت ولایت پی برده است
آیا دشمنان اسلام در این مملکت هدفی مهم تر از نابودی «ولایت» دارند؟ دشمن از هیات ها نیز غافل نیست. من آنقدر مداحانی را در پاکستان دیده ام که مراجع را قبول نداشتند و به آنان ناسزا می گفتند. جز اینکه این رخ دادها نباید اتفاق بیافتند، باید آنان را که به ولایت عقیده ای ندارند، تحت لوای ولایت بیاوریم. این کار مقابله ای است در برابر توطئه های دشمن.
من در شهر «مکّه» با شخصی صحبت می کردم. به او گفتم: «عقل خلیفه اول از عقل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر بود!». او گفت: «تو که شیعه هستی و خلفای ما را خلیفه نمی دانی! چرا این حرف را می زنی؟ مگر می شود این چنین که تو می گویی باشد؟». گفتم: «آری! می شود؛ خلیفه اول قلم برداشت و خلیفه بعدی خود را انتخاب کرد؛ اما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چنین کاری نکرد!».
او گفت: «این سخن صحیح است؛ اما نمی توان گفت که عقل خلیفه اول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر بوده است». گفتم: «بالاخره آیا کاری که او کرد، درست بود یا غلط؟»، گفت: «درست بود»، به او گفتم: «اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین کاری نکرد؛ پس روشن است که عقل خلیه اول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر بوده است». گفت: «آیا واقعا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین کاری نکرد؟». گفتم: «ما می گوییم کرده است»؛ گفت: «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه چیزی نوشت؟». گفتم: «ایشان ننوشتند؛ دست علی بن ابی طالب علیه السلام را در «غدیر خم» بالا برد».
حال من از شما می پرسم! امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف برای جامعه اسلامی سرپرست نگذاشته اند؟ از جهت شرعی بحث نمی کنم؛ آیا عقل این سخن را می پذیرد؟ آیا صحیح است در دوران غیبت، قدرت را هر کس به دست گیرد؟
امنیت در سایه ولایت به دست می آید
«سیدحسن نصرالله» به تازگی، دلیلی عقلی بر ولایت فقیه اقامه کرده اند؛ جنگیدن ما در سوریه با تروریست ها برای هزینه مالی و جانی دارد، اما بهتر از آن است که آنان به تدریج همه جا را به تصرف خود درآورند و سرانجام سر ما را مانند چهارپا از بدن جدا کنند.
قدرت گرفتی است، قدرت به خودی خود، به دست نمی آید. برای داشتن امنیت باید قدرت داشت؛ برای داشتن امنیت باید از قدرت استفاده کرد. اگر اساسی ترین عامل اقتدار جامعه ـ یعنی قدرت ـ را نداشته باشیم، روشن است امنیتی در کار نیست. دموکراسی نیز وجود ندارد. «ولایت» که به طریق اولی از بین رفته است. چه زشت است آنان که از سخن گفتن درباره «ولایت» خجالت می کشند. آنان آآ مانند «سُلیمان ابن سُرَد» هستند که بعدها توبه کرده و در این راه کشته می شوند.
پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و هدف از بعثت
اصلی ترین هدف ایشان، توحید بوده است. توحید دیگر اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نیز در بر می گیرد. «بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق»؛ عمق این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، توحید است. این گونه نبوده است که ایشان برای سالم سازی اخلاق انسان ها مبعوث شده باشند و پس از آن بروند. خواه مردم اهل توحید شده باشند، خواه نشده باشند. این مطلب صحیح نیست.
اگر اتمام مکارم اخلاق، به عنوان هدف اصلی بیان شود، حتما نتیجه اش عبودیت است. اگر اخلاق به معنای ارزشها باشد، مگر بالاترین ارزش بندگی خداوند نیست؟ در این صورت، عبودیت پروردگار، هدف نهایی بعثت می شود. عبودیت را باید عالی ترین مکارم اخلاق دانست.
اگر مکارم اخلاق را به معنای واقعی کلمه ـ و نه اخلاق سطحی ـ اخذ کنیم، عبودیت در اوج آن است. در این صورت، حُسن خلقی که همه ما مفهوم آن را می فهمیم، از اهداف میانی و از فوائد بعثت است.
در «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلا الله حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی، بِشَرطِها و شُرُوطِها وَ اَنَا مِن شُرُوطِها»، ولایت شرط «لا اِلهَ اِلا الله» است. در زیارت جامعه کبیره انسان از ولایت به الله می رسد.
اصول دین به ترتیب چیست؟ اول توحید! چه کسی و به استناد چه سندی گفت: «توحید اول است»؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود توحید؛ پس اول ایشان مطرح می شود و سپس آنچه که ایشان فرموده است. اول نبوّت و سپس توحید. در نامه ۳۱ نهج البلاغه، حضرت امیر علیه السلام ابتدا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن می گویند و سپس از خدا.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در دعوت کردن مردم به توحید، می پرسید: «آیا مرا قبول دارید؟»؛ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، خدا را به مردم معرفی نمود. مردم که خداپرست بودند، بتها را فقط شفیع خود نزد خدا قرار می دادند؛ قرآن می فرماید: «اینان قبول دارند که بت خالق نیست». واژه «الله»، از قبل از اسلام بود.
پذیرش این پیامبر به نوعی پذیرش «ولایت» است.
وظیفه ما در قبال ولایت
کاری کنید که «ولایت محوری» در جامعه حاکم شود و مردم ضرورت آن را به خوبی حس کنند.
آن حس معنوی که در جلسات گذشته و قدیمی به چشم می خورد، دیگر در جلسات و هیات های امروزی دیده نمی شود؛ چگونه می توان دوباره آن را احیا کرد؟
«ولایت» را تبیین و آن را حاکم کنید. فهم، احساس، عقاید نور معنوی را با ولایت بیامیزید. نور معنویت به اعمال عبادی که خالی از ولایت باشد نیست. نوری در اشک و گریه بی ولایت نیست.
بهترین راه برای ولایت، حبّ اهل بیت علیهم السلام است. اما به شرط اینکه از حب اهل بیت علیهم السلام، به ولایت ایشان برسیم. البته آنان که از محبت اهل بیت علیهم السلام به ولایت نرسیدند، بسیارند. چه انسان های باسواد و اهل اشک و گریه ای؟ جلساتی باشکوه برگزار می کنند، اما همگی ضد ولایت فقیه اند؛ آنان نتوانستند از محبت به ولایت برسند.
منبع نشریه فانوس – شماره ۱۱
بازدیدها: 0