راز موفقيت بسيجى
كسب شايستگی هاى لازم
1. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : امر به معروف و نهى از منكر نكند، مگر كسى كه سهخصلت در او باشد: در امر و نهى خود، طريق مدارا پيش گيرد، در امر و نهى خود، به عدالت رفتار كند، و به آنچه امر و نهى مىكند، دانا باشد.
رعايت ظرفيت مخاطب
2. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : ما پيامبران فرمان داريم كه با مردم به اندازه فهمشان سخن بگوييم.
3. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : سخنانى از من براى امّتم نقل كنيد كه انديشه آنها تحمّل پذيرش آنها را داشته باشد.
4. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: اى ابن عبّاس! حديثى مگو كه عقلهاى ايشان ظرفيتِ پذيرش آن را ندارد كه آنان را دچار فتنه مىكند.
5. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: براى مردم حديثى مگوييد كه نمىپذيرند. آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش را تكذيب كنند؟!
6. امام علىعليه السلام: آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش تكذيب شوند؟! با مردم سخنى بگوييد كه بپذيرند و از آنچه نمىپذيرند، دست بكشيد.
7. امام صادقعليه السلام: «با مردم سخنى بگوييد كه بپذيرند و آنچه را نمىپذيرند وا نهيد. آيا دوست داريد كه به خدا و پيامبرش ناسزا گفته شود؟!».
گفتند: چگونه به خدا و پيامبرش ناسزا گفته مىشود؟
فرمود: «چون چيزى به آنان بگوييد كه ردّ و انكار كنند، مىگويند: “خداوند، گوينده اين (سخن )را لعنت كند!”، در حالى كه خداىU و پيامبرش آن را گفتهاند».
8. الكافى – به نقل از عبدالعزيز قراطيسى -: امام صادقعليه السلام به من فرمود: عبدالعزيز! ايمان را ده درجه است، چون نردبانى كه يكى پس از ديگرى از پلّههاى آن بالا روند. پس كسى كه در پلّه دوم است، نبايد به آنكه در پلّه اوّل است بگويد: «تو چيزى نيستى»، تا اينكه به پلّه دهم برسد. پس كسى را كه از تو پايينتر است،
پايين مينداز تا آنكه از تو بالاتر است، تو را پايين ميندازد، و چون ديدى رتبه كسى از تو پايينتر است، او را با نرمى به سوى خود بالا بياور و چيزى را هم كه تاب تحمّلش را ندارد، بر او تحميل مكن تا بدين وسيله او را بشكنى؛ زيرا كه هركس مؤمنى را بشكند، بايد جبران كند.
9. الكافى – به نقل يعقوب بن ضحّاك، از يكى از شيعيان كه شغلش سرّاجى و خدمتكار امام صادقعليه السلام بود -: آنگاه كه امام صادقعليه السلام در حيره بود، من و جماعتى از دوستان خود را براى انجام دادن كارى روانه ساخت. (رفتيم و )هنگام غروب، بازگشتيم. محلّ استراحت من در زمين گودى بود كه در آنجا منزل كرده بوديم. با حال خستگى و ضعف آمدم و خود را (در بستر) انداختم. در همين حال بودم كه به ناگاه، امام صادقعليه السلام آمد و فرمود: «نزد تو آمديم»…
من (برخاستم و )راست نشستم. امام نيز بالا سرِ بسترم نشست و از كارى كه مرا در پى آن فرستاده بود، پرسيد. من هم گزارش دادم و ايشان، سپاس خداى را به جا آورد.
سپس از گروهى سخن به ميان آمد كه من گفتم: فدايت شوم! ما از آنها بيزارى مىجوييم؛ زيرا آنان به آنچه ما (درباره شما )عقيده داريم، عقيده ندارند.
فرمود: «آنها ما را دوست دارند، و فقط چون عقيده شما را ندارند، از آنها بيزاريد؟!».
گفتم: آرى.
امام فرمود: «ما هم چيزهايى (حقايقى) داريم كه شما نداريد. پس آيا سزاوار است از شما بيزارى بجوييم؟».
گفتم: نه، قربانت گردم.
فرمود: «همچنين، نزد خدا هم حقايقى است كه نزد ما نيست. آيا مىپندارى خداوند، ما را به كنارى مىاندازد؟!».
گفتم: نه به خدا، فدايت شوم! ديگر (از آنها بيزارى نمىجوييم و چنين كارى )انجام نمىدهيم.
امام فرمود: «دوستشان بداريد و از آنان، بيزارى مجوييد؛ زيرا برخى مسلمانان، يك سهم (از ايمان )دارند و برخى دو سهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم. پس نه شايسته است كه دارنده يك سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وا دارند، و نه دارنده دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد، و نه دارنده سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد، و نه دارنده چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد، و نه دارنده پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد، و نه دارنده شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد.
اكنون برايت مَثَلى مىزنم. مردى (از مسلمانان) بود كه همسايهاى مسيحى داشت. او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را در نظرش چنان جلوه داد تا وى پذيرفت. نزديك سحر، نزد تازه مسلمان رفت و در زد. گفت: كيست؟ گفت: منم، فلانى. گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بساز و جامههايت را در بر كن و همراه ما براى نماز بيا.
تازه مسلمان، وضو ساخت و جامههايش را در بر كرد و همراه او (به سوى مسجد )روان شد. نماز بسيارى خواندند، سپس نماز صبح را نيز خواندند و صبر كردند تا روز بر دميد.
مسيحى (تازه مسلمان) براى رفتن به خانه خود از جاى برخاست كه آن مرد مسلمان به او گفت: كجا مىروى؟ روز كوتاه است و چيزى تا ظهر نمانده است. آن مرد با او نشست تا نماز ظهر را نيز خواند. باز آن مرد گفت: بين ظهر و عصر، زمان كوتاهى است، و او را نگه داشت تا اينكه نماز عصر را هم خواند. پس از آن، مرد (تازه مسلمان) برخاست تا به خانهاش برود كه مرد مسلمان به او گفت: اكنون، پايان روز و از اوّلش كوتاهتر است، و (با اين سخن )او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. همين كه آن مرد خواست به خانه خود رود، به او گفت: تنها يك نماز ديگر باقى مانده است! و او ماند و نماز عشا را هم خواند. سپس از هم جدا شدند.
چون فردا نزديك سحر شد، نزد او رفت و در زد. تازه مسلمان گفت: كيست؟
گفت: منم، فلانى!
گفت: چه مىخواهى؟ گفت: وضو بگير و لباسهايت را بپوش و بيا با ما نماز بخوان.
گفت: براى اين دين، فردى پيدا كن كه از من بىكارتر باشد! من مستمند و عيالوارم».
سپس امام صادقعليه السلام فرمود: «آن شخص، او را در (همان)دينى وارد كرد كه از آن بيرونش آورده بود» يا آنكه فرمود: «او را به دينى مانند مسيحيت وارد كرد و از دينى مانند اسلام خارج نمود».
رعايت ادب رسالت
10. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : كسى كه به كار خوبى فرمان مىدهد، بايد شيوه و
روشِ فرمان دادن او خوب و درست باشد.
مدارا
قرآن :
پس به (بركت) رحمتِ الهى، با آنها نرمخو شدى، و اگر تندخو و سختْ دل بودى، بىشك از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار(ها) با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكّل كن، كه بىترديد، خداوند توكّلكنندگان را دوست دارد.
حديث :
11. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : ما جماعت انبيا به مدارا كردن با مردم فرمان داريم، همچنان كه به بر پا داشتن فرايض مأموريم.
12. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : نرمى، رأس حكمت است. خدايا! هر كه كارگزار امرى ازامور امّت من شود و با آنان نرمى كند، با او نرم باش و هر كه بر آنان سخت گيرد، بر او سخت گير.
13. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: خداوند، ملايمت در همه چيز را دوست دارد.
14. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: خداوند، ملايم است و ملايمت را دوست دارد.
15. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: نرمى، ميمنت دارد و درشتى، شوم است.
16. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: نرمى با هيچ چيز همراه نشد، جز اينكه آن را آراست و ازهيچ چيز برداشته نشد، مگر اينكه آن را زشت كرد.
17. امام على عليه السلام : نرمى، دشواريها را آسان، و چارههاى سخت را ساده مىسازد.
18. امام صادق عليه السلام – درباره سخن خداوند متعال: «و با مردم، نيكو سخن گوييد» -: مقصود، همه مردمان، اعم از مؤمن و كافر است. امّا با مؤمنان بايد گشادهرو بود، و امّا با كافران بايد به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ايمان كشيده شوند، و كمترين ثمرش اين است كه خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان، مصون مىدارد.
اجتناب از سختگيرى
قرآن :
خداوند براى شما آسانى مىخواهد و دشوارى نمىخواهد.
حديث :
19. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: اى مردم! دين خداىU آسان است.
20. پيامبر خداصلى الله عليه وآله: خداوند متعال، مرا به رَهبانيّت و گوشهگيرى برنينگيخت؛ بلكه مرا با دينى پاك و آسان و روان برانگيخت.
21. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : من براى آوردن دين آسانِ روان، برگزيده شدهام و هركه با سنّت و روش من مخالفت كند، از من نيست.
22. پيامبر خداصلى الله عليه وآله : دو يا سه بار فرمود: خداوند، مرا به تبليغ رهبانيت مبعوث نكرد، و همانا محبوبترين دينها نزد خدا، آيينِ آسانِ روان است.
اجتناب از خشونت بدون ضرورت
23. امام على عليه السلام : هرگاه به جاى نرمى خشونت لازم باشد، خشونت، (عين)نرمى است. بسا دارويى كه (باعث) بيمارى باشد، و بسا درد و بيمارىاى كه خودْ داروست!
24. امام صادق عليه السلام : اگر مىخواهى گرامى باشى، نرم باش و اگر مىخواهى خوار شوى، خشن باش.
تحمل سختىهاى رسالت
قرآن :
پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و بر آسيبى كه به تو مىرسد، شكيبا باش، كه اين از كارهاى سترك است.
حديث :
25. امام على عليه السلام – درباره سخن خداوند متعال: «و بر آسيبى كه به تو مىرسد، شكيبا باش» -: مقصود، سختيها و آزارهايى است كه در راه امر به معروف و نهى از منكر به انسان مىرسد.
بازدیدها: 84