پای تفسیر آیت الله قرهی:خداوند توسط حکیمان انسان ها را هدایت می کند

خانه / علما وسخنرانان / پای تفسیر آیت الله قرهی:خداوند توسط حکیمان انسان ها را هدایت می کند
آیت الله قرهی در درس اخلاق این هفته خود گفت: اگر پروردگار عالم بخواهد انسان را هدایت کند، از ناحیه حکیم است و إلا اگر کسی، حکیم نداشته باشد، هلاک می‌شود. این علم و حکمت هم به خلیفه‌اش واگذار شده است. پروردگار عالم در سوره کهف هم به صراحت می‌فرماید: بدانید ما به آن کسی که حکیم است، علم لدنی می‌دهیم.
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره بقره توسط آیت الله قرهی، در ذیل می آید:
«وَ إِذْ قالَ رَبكَ لِلْمَلائِكَةِ إِني جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدماءَ وَ نَحْنُ نُسَبحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدسُ لَكَ قالَ إِني أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون
وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها ثُم عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين
قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلا ما عَلمْتَنا إِنكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيم
قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم‏فَلَما أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِني أَعْلَمُ غَيْبَ السماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون » [1]
بهره‌مندی خلیفه خدا از علم لدنی
این آیات الهی، نشانه‌ای از علم انسان، بهره‌مندن شدن از علم لدنی (نه اکتسابی) و همان علم حقیقی که تبیین می‌شود: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ» [2]، است.
جالب است که عنوان «عَلمَ» که پروردگار عالم در عبارت «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها» تبیین می‌فرماید، در سوره الرحمن نیز آمده که باید دید دلیل این رحمانیت و این که چرا عنوان این سوره، رحمن است؛ چیست.
بارها هم بیان کردیم که پروردگار عالم، همه سور را با «بِسْمِ اللهِ الرحْمنِ الرحيم» آغاز کرده، جز سوره توبه که اصلاً «بِسْمِ اللهِ» نفرمود، حتی در آن‌جا «بِسْمِ اللهِ القاصم الجبارین» هم نفرمود.
در رحمانیت، نکته‌ای خوابیده، از جمله این سوره الرحمن که اصلاً به عنوان رحمن نامیده شده است. جالب است که در ابتدا می‌فرماید: ‏«الرحْمنُ عَلمَ الْقُرْآنَ» [3] و بعد بیان می‌فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلمَهُ الْبَيانَ» [4] . تا آن‌جا که هر چه آیات، جلو می‌رود، پروردگار عالم مدام بیان می‌فرماید: «فَبِأَي آلاءِ رَبكُما تُكَذبان‏»  ألا ای جن و انس، کدام یک از نعمت‌های خدایتان را انکار می‌کنید؟!
در ادامه، خلقت انسان به صورت «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخار» [5] تبیین می‌شود و جالب این است که بلافاصله جن را هم می‌فرماید: «وَ خَلَقَ الْجَان مِنْ مارِجٍ مِنْ نار» [6] که مرحله اول، انسان و مرحله دوم، جن است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُون‏» [7] ، همان‌طور که قبلاً هم بیان کردیم: شرافت جن نسبت به ملائکه بیشتر است، کما این که شرافت انسان نسبت به شرافت اجنه و ملائکه بیشتر است.
نکته‌ای که اولیاء خدا بیان کردند، این است که «عَلمَ» در «عَلمَ الْقُرْآنَ» یا  «عَلمَهُ الْبَيانَ»؛ تبیین به همان علم لدنی است که در این جا نیز می‌فرماید: «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها ». خیلی جالب است که بیان کردم، این آیات، نشانه این علم انسان است و البته از خصوصیت بارز خلیفه‌اللهی است.
پروردگار عالم خودش علیم و حکیم است، پس باید خلیفه‌اش هم علیم و حکیم باشد. منتها معلوم است که علیم در مقابل ذوالجلال و الاکرام نیست؛ بلکه نازله است. یا حکیم به معنی آن حکمتی که ذوالجلال و الاکرام دارد، نیست؛ بلکه نازله است.
اما حتی به انسان‌ها برای طی طریق بیان می‌کنند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُه»، هلاک می‌شود، آن کسی که حکیمی نداشته باشد که او را ارشاد کند.
اگر پروردگار عالم بخواهد انسان را هدایت کند، از ناحیه حکیم است و إلا اگر کسی، حکیم نداشته باشد، هلاک می‌شود. این علم و حکمت هم به خلیفه‌اش واگذار شده و این نکته بسیار مهمی است.
هدایت الهی در زمان غیبت معصوم بر عهده کیست؟ 
پروردگار عالم در سوره کهف هم به صراحت می‌فرماید: بدانید ما به آن کسی که حکیم است، علم لدنی می‌دهیم  «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلمْناهُ مِنْ لَدُنا عِلْماً» [8].
این آیات راجع به مسائلی است که برای موسی‌بن‌عمران به وجود آمد. نکاتی را بیان می‌کند که من به بعضی از این نکات از آیه 60 الی 65 به صورت گذرا اشاره می‌کنم. در ابتدا می‌فرماید: موسی‌بن‌عمران با رفیقش از آن مکان بیرون آمد و رنج و سختی‌هایی کشیدند. بعد به یوشع، آن نبی مکرم برخورد کردند.
این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، گاهی هر کدام در یک محله و روستایی برای هدایت انسان‌ها بودند و در همه جا هم بودند. حالا من در این‌جا یک حاشیه‌ای بزنم. شاید سؤال ‌شود: در قدیم، گاهی چند نبی با هم بودند. مثل این آیات که بیان می‌کند موسی‌بن‌عمران به یوشع‌ نبی(ع) برخورد می‌کند. اما امروزه، انبیاء نیستند و فقط حضرت حجت(عج) است که آن هم در پرده غیبت است! چرا وضعیت الآن این‌گونه است؟!
اتفاقاً این که بیان می‌فرمایند: «عُلَمَاءُ أُمتِي‏ كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل‏‏» [9]، یا در جایی دیگر می‌فرمایند: « عُلَمَاءُ أُمتِي أفضل‏ من ‏ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل‏» [10]، همین است. منتها منظور از علماء، هر کسی که عمامه به سر باشد، نیست؛ بلکه عالم ربانی و عالم عامل است که خودشان هادی هستند.
لذا علماء، هدایت‌گران الهی هستند که نقش انبیاء و در زمان غیبت ائمه، نقش ائمه را دارند، «مَنْ‏ كَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَام أَنْ يُقَلدُوه‏» [11].
ضمن این که امروزه، در عالم وسایل ارتباط جمعی بسیار فراوان است. اما اگر فرض کنیم، در یک جایی هیچ چیزی نیست، ذوالجلال و الاکرام بدون هادی، به هیچ عنوان آن‌ها را بازخواست و عذاب نمی‌کند. خودش فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً‏» [12]، بعد هم فرمود: «فَإِما يَأْتِيَنكُمْ مِني هُدى». از طرف من هادی می‌آید که شما باید از او پیروی کنید. حالا وقتی هادی نفرستد، دیگر چه بازخواستی می‌خواهد بکند؟!
ارتباط بشر با پروردگار عالم، از طریق انبیاء، اولیاء و هادیان الهی است. اما اگر فرض بگیریم، در جایی هادی نبود، بدانید پروردگار عالم برای آن‌ها، هیچ عذابی تعیین نمی‌کند.
البته این مطلب، محال است؛ چون خودش فرموده: هادی الهی می‌فرستد و به طرقی تبیین می‌کند. حتی این مطلب امکان دارد در خودشان باشد. مثلاً یک کسی را از بین خودشان می‌گذارد که آن‌ها را به خوبی‌ها دعوت کند و یک موقع به سمت گناه و شهوات نروند. لذا الهاماتی را برای بعضی تبیین می‌کند.
حتی ما در حالات عامیانه خودمان هم داریم و می‌بینیم یک نفر در میان یک خانواده، خیلی خوب درمی‌آید. مثلاً همه آن فامیل خدای ناکرده، اهل مطربی و بزن و برقص و کثافات‌کاری و اختلاط و ماهواره و … هستند، اما یک نفر در بین آن‌ها بسیار عالی درمی‌آید «يُخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيت‏» [13] که روایات تبیین می‌کنند: منظور از این آیه، این است که قلب‌های یک عده، مرده و یک نفر از بین آن‌ها، حی خارج می‌شود. بعد چنین کسانی، سایرین را دعوت می‌کنند. لذا این هم یک نوع هادی است. البته نمی‌خواهیم بگوییم این‌ها ادعای پیامبری پیدا کنند، اشتباه نشود؛ اما می‌خواهیم بگوییم: پروردگار عالم، عالم را بدون هادی نمی‌گذارد و این، قاعده‌ای است که خودش قرار داده است.
نشان دادن علم لدنی حضرت خضر نبی، به موسی‌بن‌عمران
حالا موسی‌بن‌عمران و یوشع‌ نبی(علي نبينا و آله و عليهما الصلوة و السلام) با هم برخورد می‌کنند. پروردگار عالم در این آیات سوره کهف به داستانی اشاره می‌فرماید که در این‌جا نمی‌توانم آن را بیان کنم و گذرا رد می‌شویم. می‌فرماید: «قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصخْرَةِ فَإِني نَسيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانيهُ إِلا الشيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً» [14]  یعنی شیطان، باعث فراموشی من شد و ماهي به طرز شگفت‌انگيزي راه خود را در دريا پيش گرفت! «قالَ ذلِكَ ما كُنا نَبْغِ فَارْتَدا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً » [15]  موسي گفت: اين، همان مقصدی است که ما در طلب آن هستیم که ما را برگرداند.
در ادامه می‌فرماید: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» [16]   موسی کلیم، یوشع و رفیقش، بنده‌ای از بندگان ما را در آن‌جا پیدا کردند. «آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلمْناهُ مِنْ لَدُنا عِلْماً» که ما، رحمت و لطف خاصی را از جانب خود به او دادیم. «وَ عَلمْناهُ مِنْ لَدُنا عِلْماً» و از نزد خودمان، به او، علم لدنی دادیم.
حالا، او کیست که به او، علم لدنی دادند؟ حضرت خضر نبی، معلم الانبیاء!
وقتی موسی فهمید که او، علم لدنی دارد، «قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلمَنِ مِما عُلمْتَ رُشْداً» [17]  ، به او گفت: آیا می‌توانی از آن علم لدنی خود به من بدهی؟ «قالَ إِنكَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً » [18] ، گفت: تو هرگز نمي‏تواني با من شكيبایي كني! «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» [19]   و چگونه مي‌تواني در برابر چيزي كه از رموز آن، اصلاً علم و آگاهی نيافتي، صبر کنی؟! «قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَكَ أَمْراً» [20]، موسی گفت: إن‌شاءالله من را صابر می‌بینی و هیچ موقع با امر تو مخالفت نمی‌کند. حالا آمد و آن قضایا که می‌دانید، اتفاق افتاد.
حالا می‌خواهم این را بیان کنم: این که «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها» بیان شده، علم لدنی است، نه اکتسابی و خدا همه آنچه را که علم لدنی بود، داد.
 شاید سؤال پیش بیاید که چرا به موسی‌بن‌عمران نداده است؟
 اولاً بیان کردند: این برخورد موسی‌بن‌عمران با حضرت خضر، قبل از بعثت و پیامبری اوست؛ یعنی قبل از آن رسالت عظمای اوست که صاحب تورات بشود و إلا حالت نبی را داشته است.
اما مورد بعدی هم این است که پروردگار عالم، حضرت خضر را قرار می‌دهد که موسی‌بن‌عمران بداند اگر خدا بخواهد عنایت کند، چگونه عنایت می‌کند.
صاحبان علم‌های مکنون الهی!
لذا پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمد مصطفی(ص) در این زمینه، روایتی دارند که خیلی عجیب است و باید آن را بسیار بیان کرد، اما مع‌الأسف کم بیان شده است. حضرت می‌فرمایند: «إن مِن العِلمِ كَهَيئَةِ المَكنونِ لا يَعلَمُهُ إلا العُلَماءُ بِالله ِ ، فَإذا نَطَقوا بِهِ لا يُنكِرُهُ إلا أهلُ الغِرةِ بالله» [21]، برخى از دانش‌ها هستند که مانند سيما و شکل و شمایلی می‌مانند که مکنون و پوشيده‌ هستند و جز عالمانِ الهى، كسى، آن‌ها را نمى‌داند.
یعنی یک سری از علم‌ها هست که پوشیده شده است. من این مطلب را راجع به دعا هم بیان کردم. لذا به خصوص در این ماه‌ها که ماه دعاست، اگر إن‌شاءالله در دل شب بلند شدید، شما هم این را بخواهید و آن، این است: خدایا! خوبان عالمت دعاهایی بلد هستند که ما از آن دعاها محروم هستیم و نمی‌دانیم؛ تفضلاً این دعاها را در حق همه ما، مستجاب‌شده قرار بده. یعنی خدایا! ما آن دعاها را بلد نیستیم، اما تو فضل داری و عنایت می‌کنی، حالا با این که ما آن دعاها را نمی‌دانیم و به زبان جاری نمی‌کنیم، اما مثل آن کسی که بر زبانش جاری کرده و دعا کرده، برای ما مستجاب‌شده آن دعاها را بنویس.
لذا معنی این دعایی که می‌گوییم، فقط این نیست که دعایش را بلد باشیم و دعا کنیم، بلکه بالاتر از آن، می‌خواهیم آن دعاها در حق ما مستجاب‌شده باشد.
حالا در این‌جا هم می‌فرمایند: یک عده، علم‌هایی را دارند که دیگران ندارند. تازه این علم‌ها مثل صورت و هیئت پوشیده و مکنون است که کسی آن را نمی‌بیند و از آن، آگاهی ندارد. یعنی اصلاً کسی به این علم‌ها دستیابی ندارد و نمی‌داند این علم‌ها هم در عالم موجود است. «إلا العُلَماءُ بِالله ِ » ، مگر آن علمایی است که عالمان الهی و بالله هستند.
در این‌جا دقت بفرمایید که نمی‌فرماید: «العُلَماءُ لِلله ِ »، – « لِلله ِ » یعنی متعلق به خدا – بلکه می‌فرماید: «العُلَماءُ بِالله ِ ». «بِالله ِ » یعنی این‌ها به خدا چسبیده‌اند. «باء» معانی مختلفی در باب حروف دارد. بیان می‌شود: «کلمة واحدة تدل علی معانٍ مختلفة». یعنی یک کلمه، واحده است، اما معانی مختلفی دارد. کلمه هم اسم، فعل و حرف است. لذا حرف هم که جزء کلمه است، گاهی معانی مختلفی دارد. یکی از معانی «باء» هم اتصال است. یعنی این‌ها به خدا متصل هستند، با خدا هستند و به خدا چسبیده‌اند؛ یعنی همه وجودشان، خدایی و الهی است.
چه کسانی علم الهی را انکار می‌کنند؟
بزرگان و علماء ما که علم لدنی دارند؛ یکی از دعاهایی که بیان می‌کنند و ما نمی‌دانیم و مخصوص به خودشان است، این است: خدایا! موقع سخن، کلام را به تو می‌سپاریم که نکند از آنچه که مکنون است و بنا نیست بیان شود؛ سخن بگوییم که به جای هدایت، امکان دارد گاهی بعضی به واسطه آن‌ها بیراهه روند. لذا خدایا! ما را از آن سخنان و علم‌هایی که بناست بیجا بر زبان ما جاری شود، محافظت بفرما. پس علماء با بیان دعا، خود را در حصن حصین قرار می‌دهند.
لذا حتی اگر علم لدنی هم به جا بیان نشود، درست نیست. حالا پیامبر در ادامه این روایت می‌فرمایند: « فَإذا نَطَقوا بِهِ لا يُنكِرُهُ إلا أهلُ الغِرةِ بالله»، وقتی آن‌ها این علوم الهی و دانش‌ها را بر زبان جاری می‌کنند، کسی آن‌ها را انکار نمی‌کند، مگر آن که مغرور و غافل از خدا باشد.
بارها این مثال را بیان کردم که اگر دویست، سیصد سال پیش کسی بیان می‌کرد که با یک شیئی مانند میکروفون که در مقابل من قرار می‌گیرد و وسایل دیگری که می‌گذارند، می‌توان صدا را تا هزار متر آن طرف‌تر هم برد و …؛ می‌گفتند: مگر می‌شود؟! این بیچاره قاطی کرده! حالا می‌بینیم که ممکن است.
 لذا اولیاء خدا هم وقتی حرف‌هایی از علم‌های لدنی می‌زنند، باورش برای بعضی سخت است.
علمی که ملائکه نمی‌دانستند و آدم می‌دانست، چه بود؟!
آن «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها»، همین علم لدنی است که همه را دارد. منتها حضرت آدم، همه را تبیین نکرد و بعضی مسائل همین‌طور ماند. مانند ائمه که بارها شنیدید، هر کدام از ائمه هدی می‌خواستند از این دنیای فانی کوچ کنند و به سمت پروردگار عالم در آن جنت‌المأوی بروند؛ آن علوم خودشان را به امام بعدی می‌دادند. یعنی در آن لحظات آخر، این علوم الهی را به آن‌ها می‌دادند و این، یعنی همین علم لدنی. «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها»، این است.
 علم لدنی چیست که ملائکه نفهمیدند و وقتی به آن‌ها گفته شد: «أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين»؛ گفتند: «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلا ما عَلمْتَنا إِنكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيم»؟
 پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند: «عِلمُ الباطِنِ سِر مِن أسرارِ الله ِ عَز و جل ، و حُكمٌ مِن حُكمِ الله ِ ، يَقذِفُه في قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ» [22]، علم باطنی، سری از اسرار الهی است و حکمی از احکام خدا نیز می‌باشد که حکم معنی حکمت هم می‌دهد و به تعبیری، حکمتی از حکمت‌های خداست.
 باز هم در این‌جا همان بحث «کلمة واحدة تدل علی معانٍ مختلفة» است. اتفاقاً می‌گویند: حکم را هم به این خاطر حکم می‌گویند که قاضی، با آن ادله‌ای که دارد، از جمله هوش خودش، به حکمت رسیده و بیان می‌کند. برای همین است که می‌گویند: کار قاضی بسیار سخت است.
 « يَقذِفُه في قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ»، خدا در دل هر کسی از بندگانش که بخواهد، قرار می‌دهد که معلوم است کدام بندگان هستند. مگر نمی‌گوییم: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»؟ این هم همان‌طور است. لذا باید آمادگی داشته باشد.
چه کنیم علم لدنی داشته باشیم؟
 منتها یک نکته‌ای هم هست و آن، این که آیا ما هم می‌توانیم از این علم لدنی که در آیه «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها» هم به آن اشاره شده، بهره‌مند شویم؟ بله، حتی ما که معصوم نیستیم، می‌توانیم همه علمی را که خدا به آدم داده، بگیریم – این مطلب، خیلی سنگین است، آسان از آن نگذریم –
 البته شرط دارد و شرط آن را خود پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم الأنبیاء، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند. این روایت را به عنوان یک کد، نصب العین خود قرار بدهید. اگر از شما سؤال کردند که آیا ما هم می‌توانیم علم لدنی داشته باشیم، بگویید: بله! چه کسی گفته؟ پیامبر فرمودند. حضرت چگونه فرمودند؟
 حضرت فرمودند: «مَن تَعَلمَ فعَمِلَ عَلمَهُ الله ُ ما لَم يَعلَمْ» [23] – خوب است این روایت را حفظ کنید؛ چون کاربردی است و به دردتان می‌خورد – آن کسی که یک علمی را یاد بگیرد و عمل کند؛ آن‌وقت خدا آن چیزی را که نمی‌دانسته، به او می‌آموزد، «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها».
 پس معلوم شد اگر ما دنبال علم لدنی می‌گردیم، راهش این است که به یک علم عمل کنیم. آن‌وقت علم دیگری به ما می دهد. به ان هم عمل کنیم. دوباره به ما علم می‌دهد و … تا این که یک موقع می‌بینید شما هم همان «وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها» شدید. پس می‌توانیم.
 «مَن تَعَلمَ»، « فعَمِلَ»، این فاء، تحقیقیه است و معنی «پس» می‌دهد. یکی از معانی «فاء» در المغنی به معنای تحقیقیه است. یعنی به تحقیق، عمل کند. «عَلمَهُ الله ُ ما لَم يَعلَمْ». پس ما هم می‌توانیم علم لدنی پیدا کنیم.
راه به دست آوردن علم بدون فساد و ضرر!
بیان کردیم: علم با سواد تفاوت دارد و چون فرمودند: «الْعِلْمُ‏ نُورٌ يَقْذِفُهُ‏ اللهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»، هر کسی عالم بشود و علم الهی داشته باشد، در او فساد نیست. لذا همان‌طور که بیان کردیم، اگر علم هسته‌ای از روز نخست، در دست عالم مهذب بود، در آن، فساد به وجود نمی‌آمد.
البته جالب است که آن طرف آبی‌ها، العربیه و …، این مطلب را انتشار داده و شروع به تمسخر کرده بودند که این فرد گفته: اگر علم هسته‌ای از روز اول، دست مسلمانان بود، دیگر بمب اتم ساخته نمی‌شد! حالا آن‌ها هر چه می‌خواهند، مسخره کنند، این مطلب طبق روایات ما صحیح است. معلوم است که جاهل به این ظواهر نگاه می‌کند.
اگر علم، علم الهی بود؛ مطمئناً در آن، هیچ فسادی نبود. یک مثال بزنم، شیخ بها، شیخ‌العجائب، کاشی درست کرده که در زاینده‌رود است، اما هر چه آب می‌خورد، رنگ آن، براق‌تر و زنده می‌ماند! منار جنبان را درست کرد که از خشت است، نه بتن آرمه، پنجاه متر هم پایین نرفته، اما ضد زلزله است. ژاپنی‌ها آمدند گفتند: اگر نه یا ده ریشتر هم زلزله بیاید، مقاوم است، اما نمی‌دانیم چه کار کرده است! در زمان طاغوت یک عده خواستند ببینند چه کار کرده، یکی از مناره‌های آن را خراب کردند. لذا اگر مرد الهی باشد، در علم او فسادی نیست و ضرری برای کسی ندارد. حتی سال‌ها گذشته و معلوم است که هر چیزی به مرور زمان فرسوده می‌شود. مانند خود ما که فرسوده می‌شویم، دنیا می‌آییم، طفلیم، بعد کودکیم، جوان می‌شویم و دیگر رشیدیم. فکر هم می‌کنیم همیشه جوانیم، اما چهل به بالا سرازیری است، آرام آرام کمر درد و پادرد می‌گیرد، گوشش نمی‌شنود و … . اما کاشی که او ساخته، هنوز زنده و براق است، چه کرده؟!
حالا خوب به این روایت دقت کنید، پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم‌الأنبیاء، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند: «لَو خِفْتُمُ الله َحق خِيفَتِهِ لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الذي لا جَهلَ مَعهُ» [24]، اگر از خدا چنان كه بايد و شايد بترسيد؛ یعنی واقعاً خداشناس باشید، گناه نکنید و اهل فسق و فجور نباشید؛ « لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الذي لا جَهلَ مَعهُ» دانشى به دست می‌آوريد كه جهلی با آن نیست.
 حالا روایتی را بیان می‌کنم که ببینیم چه چیزی، جهل را پیش می‌آورد؟ وجود مقدس امام باقر(ع) می‌فرمایند: «إن الجَهل لولدها فاسد  یفسد الشیء»، جهل، فسادی را به بارمی‌آورد که خیلی بزرگ است. یعنی جهل، عامل فساد است و مفسده ایجاد می‌کند.
 این‌جا هم پیامبر(ص)  می‌فرمایند: اگر از خدا چنان که باید بترسید، یعنی گناه نکنید؛ « لَعَلِمْتُمُ العِلمَ الذي لا جَهلَ مَعهُ» خداوند علمی به شما می‌دهد که هیچ ظلمت، تاریکی و فسادی در آن نیست. چون جهل، ظلمت و تاریکی است و علم، نور است.
 لذا بیان شد: اگر به علم، عمل کنیم، خدا علم دیگری به ما می‌دهد، «مَن تَعَلمَ فعَمِلَ عَلمَهُ الله ُ ما لَم يَعلَمْ» و اگر از خدا ترسیدیم؛ یعنی گناه نکردیم و فهمیدیم خدا همه جا هست، معلوم است که خدا علمی به ما می‌دهد که اصلاً در آن، جهلی نیست. یعنی علمی که ناب و سراسر نور است و در آن فسادی نیست (جهل همان فساد است).
 لذا منظور از « وَ عَلمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلها ثُم عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ »، این است و خدا، این‌چنین علم می‌دهد. پس در این جلسه با این دید به این آیات وارد شدیم. البته همان‌طور که در جلسات قبل بیان کردم، این آیات الهی، خیلی بحث دارد. گرچه ما باید از بعضی از مباحث آن سریع‌تر بگذریم، چون بشر این‌طور است که خیلی حوصله باز کردن مباحث را ندارد و إلا در این آیات، مطالب زیادی است که باید بیان شود. هر چند اگر عمر صد و پنجاه ساله هم داشته باشیم و هر روز، روزی دو ساعت هم تفسیر بگوییم، باز هم تمام نمی‌شود. آن هم تازه به قدر فهم انسانی ما که فرق می‌کنیم. قران، غوغاست.

بازدیدها: 257

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *