«پوتین های ساق بلند»و خاطرات گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / «پوتین های ساق بلند»و خاطرات گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)

کتاب «پوتین های ساق بلند»؛ منتشره توسط نشر شاهد، خاطرات قاسم عباسی یکی از رزمندگان گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) از سال های دوران دفاع مقدس است که رتبه دوم شاخه «خاطرات خودنوشت» را در سیزدهمین جشنواره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس کسب کرده است.

کتاب «پوتین های ساق بلند» مجموعه خاطرات قاسم عباسی، رزمنده گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله (ص) است که توسط نشر شاهد منتشر شده و در جشنواره کتاب سال دفاع مقدس سال 89، رتبه دوم و در هفتمین همایش پاسداران اهل قلم رتبه سوم گروه ادبیات و دفاع مقدس را کسب کرده است.
روایت تخریب، روایت گردان تخریب، روایت خاطرات گردان تخریب، روایت خاطرات رزمندگان در گردان تخریب و هر چه به این واژگان بیفزاییم باز نمی شود آنچه که می خواهیم. «پوتین های ساق بلند» از گردان تخریب سخن می گوید، از رزمندگانی که در گردان تخریب لشکر 27 محمدرسول الله (ص) زندگی کردند. «قاسم عباسی» راوی و نویسنده کتاب است. او می گوید: جرقه نوشتن کتاب از اردویی در دانشگاه شروع شد؛ اردویی به مناطق جنگی. در همان جا بعد از 10 سال دوری با دیدن دوکوهه خاطراتش تداعی می شود. وی طی چند سال، خاطرات را آرام آرام بازآفرینی کرده و هر بار، خاطراتی را که به یاد آورده، نوشته است. محصول عمده خاطرات او در گردان تخریب کتاب «پوتین های ساق بلند» می شود.
نویسنده در مقدمه کتاب نوشته است: با وجودی که راجع به چند عملیات و فراز و نشیب و سختی های آن، چرکنویس و مطالبی داشتم، ولی به عمد آنها را کنار گذاشتم، حدود چهل خاطره که به روحیات، شخصیت و زندگی با شهدا و بچه های جنگ مربوط می شد، انتخاب کردم.
راوی در کتاب خاطرات خود به این نکته تاکید می کند که به جز در عملیات خیبر که در تیپ 20 رمضان مشغول بوده، تا انتهای حضورش در جنگ در دسته یک گروهان سیدالشهداء(ع) گردان تخریب لشکر 27 محمدرسول الله(ص) بوده بیان می دارد که 90 درصد خاطرات کتاب راجع به لحظات زندگی آسمانی در آن گردان است. وی اشاره ای هم به اسامی قید شده در کتاب دارد و از 70 نام قید شده در کتاب نزدیک به نیمی از شهدا هستند که معرفی می کند. از جمله نقاط قوت کتاب، وجود عکس هایی است که تقریباً از همه افراد نامبرده شده موجود است و زیر هر عکس، نام فرد قید شده است.
ویژگی این اثر باعث می شود آن را جزو بریده خاطره بدانیم. همراه شدن همزمان عکس با خاطره در این کتاب طرح نویی را کلید زده که این موضوع جذابیت خاصی را برای مخاطب ایجاد می کند.
همچنین بیان خاطرات به صورت ساده و زیبا از نگاه نوجوانی که شیطنت های خاص خود را دارد، باعث همزاد پنداری قوی ای در ذهن مخاطب می شود. کتاب عاری از هرگونه تکرار و شعارزدگی است که همین مسئله باعث گیرایی اثر شده است. گاهی آنقدر خاطرات این کتاب زیبا و شیرین ترسیم شده که مخاطب حس نمی کند در حال خواندن وقایع جنگ است و فکر می کند خاطرات کسی را می خواند که در اردویی نظامی و دوستانه شرکت کرده است. البته برخی از صفحات کتاب از بیان صحنه جنگ فارغ است و به نکات اخلاقی می پردازد که این موضوع به زیبایی کار افزوده است.
همچنین واقعی بودن فضای کتاب و کوتاه بودن روایات از ویژگی های مثبت این اثر محسوب می شود.
علت نامگذاری کتاب یکی از خاطرات کتاب است که راوی کتاب در اولین روزهای حضور در گردان تخریب با رزم شبانه مواجه می شود و از قرار، شهید«علی ساقی» با او در یک چادر بوده است.
خاطره مربوط به این موضوع را به عنوان نمونه ای از خاطرات قاسم عباسی در کتاب«پوتین های ساق بلند» با هم مرور می کنیم: «مانور و رزم های شبانه ی تخریب ، زبانزد بود. واحد آموزش هر چند شب یک بار در ساعاتی که همه خواب بودند و خواب ها کاملا عمیق شده بود، به طور پنهانی اطراف چادرها را مین های ضد تانک و مواد منفجره می گذاشت و در ساعت مقرر به طور هماهنگ آن ها را منفجر می کرد و موج و صدای انفجارهای شدید همه جا را زیر و رو می کرد. همراه انفجار، مربی های آموزش با شلیک هوایی سلاح های سنگین و سبک داد و فریاد راه می انداختند و با ایجاد شرایط پر اضطراب ، همه را در زمین صبحگاه به خط می کردند. انفجار ها آن قدر نزدیک بود که چندبار به بچه ها ترکش مین یا تکه های سنگ خورده بود و مجروح شده بودند علت این رزم ها هم به این خاطر بود که به صدای انفجارهای شدید عادت کنیم و با تجربه ی شرایط پر اضطراب، در شب های عملیات هنگام معبر زدن، دستپاچه نشویم. افرادی که مدتی در گردان می ماندند ، رزم های شبانه برایشان عادی می شد و بلافاصله پس از بیدار شدن، با لباس کامل نظامی و پوتین و بدون اضطراب ، در تاریکی، در زمین صبحگاه به خط می شدند. مدت کوتاهی بود به تخریب رفته بودم، که اولین رزم شبانه را تجربه کردم. نیمه های شب در اوج خواب ، صدای انفجار شدیدی با اضطراب بیدارم کرد . به قدری انفجار شدید بود که گوش هایم شروع به زنگ زدن کردند و فریاد عده ای که با تیر اندازی به همه دستور به خط شدن می دادند حسابی شوکه ام کرد . لحظه ای فکر کردم خواب می بینم . انفجار های پیاپی مانند رعدوبرق برای لحظه ای اطرافم را روشن می کرد . صدای بسیار بلند شلیک یک قبضه ی ضد هوایی ۲۳ میلی متری که رسام را مانند قطار راهی آسمان می کرد ، زمین را می لرزاند . چند ثانیه گذشت تا متوجه شوم موضوع از چه قرار است . از زمین کنده شدم و گیج و منگ در جای خود نشستم . به زور در تاریکی سرو ته چادر را تشخیص دادم و با عجله و چهار دست وپا خودم را به پوتین ها رساندم . شهید (علی ساقی) که از نیروهای قدیمی تخریب بود ، پوتین هایش را پوشیده و آرام روی سکوی چادر کنار پوتین ها نشسته تا شدت انفجارها کاسته شود ، بعد بیرون برود . در نور ضعیف فانوس هرچه دقت کردم ، پوتین های دم دست ، ساق کوتاه بودند. باعجله و اضطراب با دو دستم پوتین ها را به هم ریخته و مانند بلبل تکرار می کردم (ساقی ساقی ساق بلند …) شاید هنوز کاملا از خواب بیدار نشده بودم و فکر می کردم ساقی از قبل آنجا نشسته تا پوتین مرا برایم پیدا کند . من به او می گفتم این ها همه ساق کوتاه است و دنبال پوتین ساق بلند بگرد . ساقی بنده ی خدا با تعجب کار مرا تماشا میکرد و مطمئن نبود هنوز از خواب بیدار شده باشم.

بازدیدها: 409

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *