پژوهشی پیرامون حضرت رقیه سلام الله علیها
قبل از اینکه این پژوهش را مطالعه و بررسی بفرمایید لازم می دانم صرفاً به عنوان تنظیم کنندۀ ظاهر این سطور این نکته را یادآور شوم که در نقل تاریخ، تفاوت های بسیاری وجود دارد حتی در وقایع و حوادث بسیار مهم و تاریخ ساز هم تفاوت هایی در نقل کمّ و کیف ماجرا مشاهده می شود. یکی از نکات قابل توجه اینجا، سوء استفاده برخی و دامن زدن به اختلافات و تفرقه افکنی و … می باشد. در سال های اخیر شاهد بودیم که صرف نقل یکی از اقوال تاریخ در خصوص دختر امام حسین مشهور به حضرت رقیه علیهماالسّلام ، عدّه ای را چنان برآشفت گویا انکار ضروری دین شده و یا کفری گفته شده است. و مرتکب بی احترامی هایی شدند که اسباب تأسف است. کاری برآمده از احساسات منهای بصیرت و انصاف و معرفت.
تاکنون چندین نوشته به زبان فارسی و عربی پیرامون حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السّلام نگاشته ام، و به وسع خود کوشیدم که آنچه که به عنوان سؤال و شبهه پیرامون شخصیت آن شخصیت که سند مظلومیت نهضت حسینی است را پاسخ دهم، تا آنکه اخیرا به سندی مهم و منبعی ارزشمند برخورد کردم که جای دارد برای تکمیل بحث بیفزایم.
پیشتر از کتاب کامل بهائی به عنوان قدیمى ترین منبع در این زمینه یاد کرده ایم کتاب کامل بهایى اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى است. او که از معاصران خواجه نصیر طوسى است، کتاب را به دستور وزیر بهاءالدّین محمد، فرزند وزیر شمس الدین جوینى صاحب دیوان و حاکم اصفهان در دولت هولاکوخان نگاشته است و از این رو، به کامل بهایی شهرت یافته است. نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است. مؤلّف این کتاب آثار دیگرى چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائى از خود به یادگار گذاشته است.10 از مجموعه این آثار به خوبى مىتوان فهمید که وى دانشمند شیعى و تاریخ نگارى متعهّد است.
عماد الدّین طبرى نیز ماجرا را به نقل از کتاب الحاویه نقل مىکند که متأسّفانه اثرى از این کتاب در دست نیست.
وی مى نویسد: در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده ها مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است، باز مى آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکى بود چهار ساله. شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد. خبر بردند که حال چنین است، آن لعین در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.11
از نقل طبرى استفاده میشود که امام حسین علیه السّلام دخترى چهار ساله داشت که در فراق پدر، در شام پرپر گردید؛ ولى از نام او سخنى به میان نیامده است و تاریخ نگاران پس از او نیز این جریان جانگداز را با اختلافى اندک و برخى اضافات که به زبان حال مى نماید، در کتاب هاى خود آورده اند:
- ملاحسین کاشفى سبزوارى (م910ق) در کتاب روضة الشهداء12 به نقل از کتاب کنزالغرائب؛
- شیخ فخرالدّین طریحى نجفى (م1085ق) در کتاب المنتخب؛13
- سید محمدعلى شاه عبدالعظمى (م1334ق.) در کتاب الایقاد؛14
- شیخ محمد هاشم بن محمد على خراسانى (م1352ق) در کتاب منتخب التّواریخ؛15
- شیخ عباس قمى (م1359ق) در کتاب نفس المهموم16 و منتهى الآمال؛17
- شیخ محمد مهدى حائرى مازندرانى در کتاب معالى السبطین؛18
برخى از ایشان نام «رقیه» را نیز ذکر کردهاند. شیخ محمد هاشم خراسانى در ضمن شمارش بانوان اسیر مى گوید: «التاسعة: آن دخترى است که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، و شاید اسم شریفش رقیه بوده و از صبایاى خود حضرت سیدالشّهدا علیه السّلام بوده؛ چون مزارى که در خرابه شام است، منسوب است به این مخدّره، و معروف است به مزار «سیده رقیه».19
سید محمدعلى شاه عبدالعظیمى در الایقاد آورده است: «امام حسین علیه السّلام را دخترى بود کودک که مورد علاقه وى بود و او نیز به پدر عشق مىورزید. گفته شده است که نام وى رقیه و عمر وى سه سال بود. او که با اسیران در شام به سر مى برد، در فراق پدر شبانه روز گریه مىکرد و به او مىگفتند که پدرت در سفر است.20 تا آنگاه که شبى او را در خواب دید. وقتى که بیدار شد، به گریه شدیدى افتاد و مى گفت: پدرم را و نور چشمانم را بیاورید! اهل بیت علیهم السّلام هرچه کردند که او را آرام کنند، اثرى نبخشید، و بر گریه و زارى او اضافه گردید و در اثر گریه او، غم و اندوه اهل بیت شعلهور گردید، و آنان نیز به گریه افتادند. بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند. صداى ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب مى کند و گریه و فریاد برآورده است. یزید گفت: سر پدر را برایش ببرند و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالى که در میان طبقى سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وى قرار دادند. او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایى آورده اند) گفت: من پدرم را مى خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست. پارچه را از روى آن برداشت، سرى را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است. سر را برداشت و به سینه اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسى تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسى رگ هایت را برید؟ پدرم! چه کسى مرا در کودکى یتیم ساخت؟!… آنگاه لب ها را بر لب هاى پدر نهاد و گریه سر داد، تا از حال رفت. وقتى او را تکان دادند، دیدند که قالب تهى کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است. ناله هاى اهل بیت علیهم السّلام از هر سو به آسمان برخاست…».21
این جریان به همین شکل بر سر زبان هاست. سید شاه عبدالعظیمى آن را از کتاب عوالم و همین مضمون را شیخ طریحى و به نقل از او شیخ مهدى مازندرانى آورده است. گرچه چنین مطلبى در عوالم بحرانى یافت نشد، ولى ممکن است مقصود از عوالم کتاب دیگرى باشد. در هر صورت، اینجا چند سؤال مطرح است:
- امام حسین علیه السّلام چند دختر داشت؟
- آیا امام حسین علیه السّلام دخترى به نام «رقیه» داشته است؟
- آیا امام حسین علیه السّلام نام «رقیه» را بر زبان جارى ساخته است؟
- چند «رقیه» در کربلا وجود داشتهاند؟ و احتمالات مسئله کدام است؟
- آیا به جز نقل و روایت، دلیل دیگری هم برای این ادعا در دست است؟
در ادامة این مقاله، به دو پرسش اول، پاسخ میگوییم وبقیه را در جای خود آورده ایم.
- حضرت امام حسین علیه السّلام چند دختر داشت است؟
سه قول در این مسئله وجود دارد:
الف) دو دختر: شیخ مفید براى ایشان تنها دو تن را به عنوان دختران آن حضرت یاد کرده که آن دو نیز «فاطمه» و «سکینه»اند.22 عده اى23 هم با شیخ مفید موافقت کردهاند؛ ولى شیوه تاریخ نگارى ایشان بر اهل فن پوشیده نیست.
ب) سه دختر: در برخى از کتاب ها سه دختر براى آن حضرت ذکر شده است.
طبرى امامى مى نویسد: «و له من البنات زینب، و سکینة و فاطمة24؛ دختران او زینب و سکینه و فاطمه اند».
ابن شهرآشوب25، خصیبى26، ابن خشّاب27 و شیخ محمد الصبّان، نیز چون او آورده اند.
ج) چهار دختر: شیخ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى (م652 ق)28 در کتاب مطالب السّؤول فى مناقب آلالرّسول به وجود چهار دختر براى آن حضرت تصریح کرده و حتى بر آن، ادعاى شهرت نیز نموده است و مىنویسد: «کان له – أى للحسین علیه السّلام – من الاولاد ذکور و اناث عشرة، ستّة ذکور، و أربع اناث، فالذّکور: علىالاکبر، علىّ الاوسط و هو سیّدالعابدین…، و علىالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. فامّا علىّ الاکبر فانّه قاتل بین یدىّ أبیه حتّى قتل شهیداً. و امّا علىّ الاصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله… و قیل: انّ عبداللّه ایضاً قتل مع ابیه شهیداً. و امّا البنات: فزینب، سکینة و فاطمة. هذا هوالمشهور، و قیل: بل کان له اربع بنین و بنتان، و الاوّل أشهر29؛ آن حضرت داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: علىاکبر، على اوسط – که همان سیّدالعابدین علیه السّلام است – علىاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر. علىاکبر در برابر چشم پدر به میدان جنگ رفت تا به شهادت رسید. على اصغر نیز در حالى که کودکى خردسال بود، تیر به او اصابت کرد و شهید شد… و گفته شده است که عبداللّه نیز با پدرش به شهادت رسید. و اما دختران عبارتاند از: زینب، سکنیه و فاطمه. و این قول مشهور است. و گفته شده است که آن حضرت داراى چهار پسر و دو دختر بوده است، ولى قول اوّل مشهورتر است».
ابن صبّاغ مالکى نیز آن را نقل کرده و مى نویسد: «قال الشیخ کمال الدین بن طلحة: کان للحسین علیه السّلام من الاولاد ذکوراً و اناثاً عشرة، ستّة ذکور و أربع اناث، فالذّکور علىّ الاکبر، علىّ الاوسط و هو زین العابدین، و علىالاصغر، محمد، عبداللّه و جعفر… و اما البنات فزینب و سکینة و فاطمة، هذا قول مشهور؛30 شیخ کمال الدین بن طلحه مىگوید: حضرت حسین علیه السّلام داراى ده فرزند پسر و دختر بود که شش تن از ایشان پسر و چهار تن دختر بودند. پسران عبارتاند از: على اکبر، على اوسط ـ که همان زین العابدین علیه السّلام است – على اصغر، محمد، عبدالله و جعفر…، و دختران: زینب، سکینه و فاطمه بوده اند، و این قول مشهور است. علامه اربلى نیز چون او آورده است».31
طبق این قول که ادعاى شهرت بر آن شده است و عده اى از بزرگان تاریخ چون علامه اربلى در کشف الغمّة و ابن صباغ مالکى در الفصول المهمّة نیز آن را نقل کرده و رد نکرده اند، آن حضرت داراى چهار دختر بوده است که تنها به نام سه تن از ایشان تصریح شده است و نام چهارمین دختر مجهول مانده است.
- آیا امام حسین علیه السّلام دخترى به نام «رقیه» داشته است؟
در پاسخ سؤال اوّل گفتیم وقتى که دختران آن حضرت به دو نفر منحصر نیست و بنا بر قولى که ادعاى شهرت بر آن شده بود، آن حضرت چهار دختر داشتند که به نام هاى سه تن از ایشان (زینب، سکینه و فاطمه) تصریح شده است. از این رو، احتمال مى رود که چهارمین دختر آن حضرت همین دخترى باشد که در زبان مردم به نام «رقیه» معروف شده است.
بنابراین از نظر تاریخی، انکار آن وجهی ندارد، از این مهمتر وقایع مستمر تاریخی نیز گویای آن است که در این قبر شریف دختری از اهل بیت حسینی مدفون است، وقضیه آب گرفتگی قبر و شکافتن قبر مطهر و یافتن بدن سالم از مشهورات تاریخی شام است که در نزد شیعه وسنی شام معروف است، وحتی شبلنجی نیز آن را در نور الابصار آورده است، و از عالمان شیعه فقیهان بزرگی چون ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ و سید میرزا هادی خراسانی در کتاب کرامات خود آورده اند، شهرت مکان با ملاحظه بر کوشش بی امان دشمن در خاموش ساختن نور حسینی کاشف از صحت مطلب است، امروزه در قلب کشور بنی امیه چراغ رقیه بنت الحسین علیهما السّلام روشن است و خبری از ستم پیشگانی چون معاویه و یزید جز لعن و نفرین بر آنها نیست.
استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی اعلی الله مقامه الشریف دارای دلی سوخته و مملو از عشق به خاندان عصمت وطهارت بود، به هنگام بیماری به زیارت مرقد شریف حضرت رقیه در شام شتافت، وآنجا سخنانی پیرامون آن حضرت به زبان عربی ایراد نمود که ترجمه آن چنین است: «یادگیری احکام شرعی وفراگیری مسائل فقهی از برترین کارهاست، شما می دانید که در رابطه با ثبوت موضوعات خارجی حدودی وجود دارد، ودر همه ویا بیشتر آنها باید بینه اقامه گردد، ولی در پاره ای از امور مجرد شهرت کافی است، ومجرد شهرت در ثبوت آنها کافی است، ونیازی به اقامه بینه و یاچیزدیگری ندارد، وصرف شهرت کافی است، مثل آنکه کسی زمینی را بخرد، وپس از آن به وی گفته شود که این زمین وقف بوده است، از امام علیه السلام از حکم این مسئله پرسیدند، حضرت فرمود: اگر بین مردم مشهور باشد که این زمین وقف است خرید آن جایز نیست، وآن را پس بده، واز این قبیل است حدود منی ومشعر، (که با شهرت ثابت می شود)، وهمچنین مقابر ، ممکن است کسی دویست سال پیش در جایی دفن شده باشد، والآن کسی نباشد که خود محل دفن وی را در این مکان دیده باشد، ولی بین مردم مشهور باشد که در این مکان دفن شده است، این شهرت کافی است. وازاین روست مقام ومزار حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السّلام ، که از اول مشهور بود، گویا حضرت امام حسین علیه السّلام نشانی را از خود در شام به یادگاری سپرده است تا فردا کسانی پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت وحوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگی است بر اینکه در ضمن اسیران حتی دختران خردسال نیز بوده اند، ما ملتزم به این هستیم که بر دفن رقیه بنت الحسین علیهما السّلام در این مکان شهرت قائم است ، واینکه در این مکان جان سپرده است. ما به زیارتش شتافتیم، وباید احترام او را پاس داشت، (نگویید خردسال است) علی اصغر که کودک شیرخواری بود دارای آن مقامی است که روبروی حضرت سید الشهداء علیه السّلام در کربلا دفن گردید، گفته اند که دفن وی در این مکان نشان از آن دارد که در روز حشر حضرت این کودک خردسال را به دست خواهد گرفت ونشان خواهد داد. دفن این طفل خردسال در شام گواه بزرگ ونشان قوی از اسارت خاندان طهارت ، وستم رواداشته بر ایشان دارد، آن ستمی که تمام پیامبران از آدم تا خاتم بر آن گریستند، تا آنجا که خدا عزای حسین را بر آدم خواند. از این رو احترام این مکان لازم است، به سخنان فاسد گوش فرا ندهید، وبه سخنان باطلی که میگویند که او طفلی خردسال بیش نبود گوش فرا ندهید، مگر علی اصغر کودک خردسال نیست که درروز قیامت شاهدی خواهد بود، وموجب آمرزش گنهکاران شیعه خواهد شد ان شاء الله. بنابراین بر همه واجب است احترام این مکان را داشته باشند، وبه سخنان فاسد وبیهوده ای که از گمراهی شیاطین است گوش فرا ندهند واعتنایی نکنند. ما با زیارت دختر امام حسین به خداوند متعال تقرب می جوییم، آن دختری که خود مظلوم بود، وخاندان وی همه مظلوم بودند».
با این همه اگر کسی اصرار کند که برای ما تصریح به نام ایشان در کتب تاریخی و یا انساب مهم است در پاسخ می گوییم: در برخی از کتاب های مهم و معتبر انساب به نام ایشان تصریح شده است. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بن زید بیهقی معروف به ابن فندق به سال 493 هجری قمری متولد و در سال 565 هجری قمری وفات یافته است، او کتاب ارزشمندی در انساب به نام (لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب) دارد که چاپ جدید آن توسط کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی (رحمه الله) انجام شده است، مولی عبد الله افندی او را از اجله مشایخ ابن شهراشوب و از بزرگان اصحاب ما معرفی کرده است (ریاض العلماء6/448)، ). محدث نوری او را از مشایخ اجازه دانشته و از او به عنوان عالم متبحر فاضل متکلم جلیل یاد کرده است (خاتمه مستدرک الوسائل3/99)، مرحوم آیت الله سید محسن امین او را یکی از مشایخ شیعه می داند، و او را از اجله مشایخ ابن شهراشوب می داند (اعیان الشیعه8/243، مرحوم شیخ آقا برزگ تهرانی از او به عنوان امام بیهقی یاد کرده است (الذریعه 26/43). مرحوم آیت الله نجفی مرعشی که خود در علم انساب متخصص و صاحب اثر بود بر این کتاب تقریظ مفصلی در حدود 150 صفحه نگاشته و کتاب و مؤلف آن را بسیار ستوده است، و از او به عنوان علامه، مدرس، خطیب، قاضی، موالی اهل بیت، امامی یاد می کند. با این وصف شخصیت برجسته ابن فندق روشن می گردد، واز طرفی قدمت او مهم است، او از بزرگان قرن 6 است، با این مقدمه می گوییم شخصیتی با این عظمت از رقیه بنت الحسین علیهما السّلام یاد کرده است. او در کتاب ارزشمند لباب الآنساب ج1، ص355 در رابطه با سادات حسینی می نویسد: (أما الحسینیه فهم من أولاد الحسین بن علی علیهما السلام، ولم یبق من آولاده الا زین العابدین علیه السلام، و فاطمه، و سکینه، و رقیه، فآولاد الحسین علیه السلام من قبل الأب هم من صلب زین العابدین علیه السلام): سادان حسینی از فرزندان حسین بن علی علیهم السّلام هستند، از فرزندان او کسی جز زین العابدین علیه السّلام ، وفاطمه، وسکینه، ورقیه باقی نماند، پس فرزندان حسین علیهم السّلام از طرف پدر از نسل زین العابدین علیه السّلام هستند.
با این تصریح اشکال عدم ذکر نام مبارک ایشان در کتب تاریخی و انساب حل می شود. و از طرف دیگر این کتاب در علم انساب است و از جهت زمانی نیز بر کتاب کامل بهائی مقدم است.
پی نوشت ها:
- امالى الصدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص 140.
- شرح الاخبار، ج 3، ص 269.
- مثیرالأحزان، ص 102.
- اللهوف، ص 219.
- تسلیة المجالس، ج 2، ص 396.
- بصائرالدّرجات، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار، ج 45، ص 177 / 28.
- المناقب آل ابىطالب علیهم السّلام ، ج 4، ص 145.
- الرّطانة عند أهل المدینة، الرّومیة؛ (بصائرالدّرجات، ص 338).
- دلائل الامامة، 204، ص 125.
- الذریعه، ج 17، ص 252 و 255.
- کامل بهایى، ج 2، ص 179.
- روضة الشهداء، ص 484.
- المنتخب للطّریحى، ج1، ص136، مجلس7، باب 2.
- الایقاد، ص 179.
- منتخب التواریخ، ص 299.
- نفس الهموم، ص 416 از کامل بهایى.
- منتهىالآمال، ص 510.
- معالىالسبطین، ج 2، ص 170.
- منتخبالتّواریخ، ص 299.
- مقصود سفر آخرت بود.
- الایقاد، ص 179؛ معالى السبطین، ج2، ص170.
- الارشاد، ج 2، ص135؛ کشف الغمه، ج2، ص249؛ بحارالانوار، ج 45، ص328؛ عوالم (امام حسین)، ص 637.
- تاج الموالید (چاپ شده در المجموعة النفیسة)، ص 34؛ حافظ عبدالعزیز بن الاخضر (م 611 ق) بحارالانوار، ج 45، ص 331.
- دلائل الامامة، ص 181.
- المناقب آل ابىطالب علیهم السّلام ، ج 4، ص 77.
- الهدایة الکبرى، ص 202.
- کشف الغمة، ج 2، ص 39.
- اسعاف الراغبین (چاپ شده به همراه نورالابصار)،ص 195؛ احقاق الحق، ج 11، ص 451.
- وى از بزرگان فقه، حدیث، تاریخ، ادبیات و سیاست مورد احترام مورخان فریقین است که سخن برخى از ایشان را مىآوریم:
ابوشامة (م 665 ق) که از معاصران وى بوده در ذیل الرّوضتین، ص 188 مىنویسد: «… و کان فاضلاً عالما».
اربلى (م692 ق) در کشف الغمّه، ج 1، ص 53 مىنویسد: «و کان شیخاً مشهوراً و فاضلاً مذکوراً… و حاله فى ترفّعه و زهده و ترکه و زاره الشّام و انقطاعه و رفضه الدّنیا حال معلومة قرب العهد بها، و فى انقطاعه عمل هذا الکتاب – مطالب السّؤول – و کتاب الدّائرة، و کان شافعى المذهب من أعیانهم و رؤساهم».
صفدى در الوافى بالوفیات، ج 3، ص 76، مىنگارد: «… و کان صدراً معظّماً محتشماً…»
و در العبر، ج 5، ص213 چنین آمده است: «… و کان رئیساً محتشماً و بارعاً فىالفقیه و الخلاف، ولى الوزارة ثمّ زهد و جمع نفسه…».
ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 13، ص186 چنین آورده است: «… کان عالماً فاضلاً».
ابن قاضى شهبة در طبقات الشّافعیة، ج2، ص153 چنین نگاشته است: «تفقّه و شارک فىالعلوم و کان فقیهاً بارعاً عارفاً بالمذهب و الاصول و الخلاف… سمع الحدیث و حدّث ببلاد کثیرة… قال السّیّد عزّالدین: افنى و صنّف و کان أحد العلماء المشهورین و الرّؤساء المذکورین».
در همان کتاب، ص 503 نیز آمده است: «… کان اماماً بارعاً فىالفقه و الخلاف عالماً بالاصلین رئیساً کبیراً معظّماً…».
یافعى در مرآة الجنان در وفیات سال 652 ق، مىنویسد: «… المفتى الشّافعى، و کان رئیساً محتشماً بارعاً فىالفقه و الخلاف».
ابن الفوطى در تلخیص مجمع الآداب، ج5، ص255 شماره 515 آورده است: «… کان عارفاً بفنون کثیرة من المذهب و الاصول و الفرائض و الخلاف و التفسیر و النّحو و اللّغة و التّرسّل و نظم الشّعر…»
ابن المعاد در شذر الذّهب، ج 5، ص259 مىنگارد: «… المفتىّ الرّجال… و أحد الصّدور و الرّؤساء المعظمین… و تفقّه فبرع فىالفقه و الاصول و الخلاف…»
- مناقب السّؤول فى مناقب آل الرّسول، ج 2، ص 69.
۳۱. الفصول المهمّة، ص 199.
نوشتۀ حجت الاسلام محمد امین پور امینی
منبع: پایگاه تخصصی منبرها
بازدیدها: 0