پیش از شهادت در محل دفنش عکس یادگاری انداخته بود

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / پیش از شهادت در محل دفنش عکس یادگاری انداخته بود

پدر شهید حیدر جلیلوند گفت: پسرم پیش از شهادت در محل دفنش عکس یادگاری انداخته بود.

پدر شهید حیدر جلیلوند از خاطرات رزمنده پاسداری برایمان روایت می‌کند که با لب تشنه در سالروز شهادت مولای متقیان به دیدار معبود شتافت.

حیدر آذرماه 1365 در کرج متولد و 21 ماه رمضان سال 1396 شهید شد. محمد جلیلوند پدر شهید، بازنشسته نیروهای مسلح است که چهار فرزند دارد و حیدر سومین فرزندش بود. پدر در گفت‌وگو با ما حرف جالبی زد با این مضمون که پسرم حیدر قبلاً در محل دفنش با دوستانش عکس گرفته بود.

حیدر آقا چطور بچه‌ای برایتان بود؟

از دید یک پدر همه فرزندان برایش یکسان هستند و نمی‌تواند بین آنها اختلاف بگذارد. حیدر و سجاد 2 پسر آخر خانواده بودند که با یکدیگر 14 سال اختلاف سنی داشتند. حیدر از همان بچگی شیطنت‌هایش با 2 برادر بزرگ‌ترش فرق داشت. هر موقع در خانه نبود، واقعاً خانه سوت و کور می‌شد. پسرم از زمان دبستان در کارهای مذهبی و کلاس حفظ قرآن شرکت داشت و در گروه‌های تواشیح و حوزه بسیج هم بسیار فعالیت می‌کرد. کمی بعد به رشته ورزشی کشتی روی آورد و توانست عناوین خوبی در استان البرز کسب کند.

اتفاقاً سؤال در مورد فعالیت‌های ورزشی شهید را مد نظر داشتیم، گویا ایشان دارای مدارک قهرمانی متعددی بودند؟

بله، از رشته کشتی گرفته تا رشته جودو را گذرانده بود. در همان دوران بچگی و نوجوانی توانست حکم قهرمانی بگیرد تا اینکه در بزرگسالی هم در مسابقات فرهنگی- ورزشی – رزمی پدافند هوایی نیروی هوا فضای سپاه شرکت کرد و در رشته شنا صاحب عنوان شد. کلاً جوان اهل ورزش و توانمندی بود.

خود شما در جبهه‌های دفاع مقدس حضور داشتید؟

زمانی که حیدر متولد شد من در مناطق جنگی بودم. آن زمان مثل الان موبایل و تلفنی در دسترس نبود که متولد شدن نوزاد را به من اطلاع بدهند. بعد از سه ماه که از منطقه به مرخصی برگشتم و در خانه را زدم، بچه‌ها آمدند جلوی در و از من مژدگانی می‌خواستند که خدا بهت پسر داده! من همان لحظه اسم حیدر را برایش انتخاب کردم.

خود شهید شغل پاسداری را انتخاب کرد؟

در سال 83 حیدر به خدمت سربازی معرفی شد و آموزشش را در اردکان یزد گذراند. با توجه به شرایطی که داشت، دوره سربازی را به عنوان مسئول باشگاه امام رضا (علیه السلام) داخل شهرک سازمانی هوا و فضا گذراند. از همان طریق جذب سپاه و در سال 86 در بخش هوا فضای سپاه مشغول به کار شد. کارش هم طوری بود که باید مرتب به مأموریت می‌رفت. با آنکه 2 دختر کوچک به نام ثنا و حنانه داشت و ما هم می‌خواستیم کمتر مأموریت برود، از فرط علاقه‌ای که به شغلش داشت قبول نمی‌کرد. از طرفی هم از روزی که حیدر وارد سازمان هوا فضا شد، حساسیت شغلی‌اش ایجاب می‌کرد که دائم در مأموریت باشد. البته امثال حیدر سریع راه خود را پیدا می‌کنند. این پسر طوری بود که دوستانش خیلی به او ارادت داشتند. آنقدر که در شهادتش از جیب خودشان برای او مراسم می‌گرفتند. دوستانش می‌گفتند باید سالیان سال بگذرد تا دوباره کسی مثل حیدر جایگزین پیدا کند.

با وجود شغل نظامي‌شان احتمال شهادتش را مي‌داديد؟

ما بعد از شهادتش يك برگه را در وسايل شخصي شهيد پيدا كرديم كه رويش نوشته بود: خداوندا به آبروي حضرت زهرا(سلام الله علیها) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دين مبين اسلام و در راه پاسداري از حريم سبز ولايت به شهادت برسم. وقتي كه مي‌بينم حيدر چنين افكاري داشت و براي شهادتش، حضرت زهرا(سلام الله علیها) را قسم مي‌داد من ديگر چه حرفي براي گفتن دارم. برادر كوچك حيدر كه 14 سال با او اختلاف سني دارد، خواب ديده بود كه شهيدي آوردند و چند خانم بالاي سر او دارند گريه مي‌كنند و وقتي بالاي سر شهيد مي‌رود، مي‌بيند داداش حيدر است. حتي به خودم بارها و بارها الهام شده بود كه حيدرم شهيد مي‌شود و من دختر كوچك سه ماهه او را در آغوش مي‌گيرم و در همين حين روضه حضرت رقيه(سلام الله علیها) در بين جمعيت خوانده مي‌شود.

شهيد از چه زماني به جبهه مقاومت اسلامي اعزام شد؟

بار اول در سال 94 به سوريه اعزام شد. به عنوان مدافع حرم اعزام شده بودند و به من گفت لبنان هستم. حتي يك عكس هم براي من فرستاده بود كه در كشور لبنان است. هنوز مكالمات و عكسش را در گوشي‌ام به يادگار دارم. وقتي كه به ايران برگشت، متوجه شديم ايشان اصلاً لبنان نبوده است. به خاطر اينكه ما نگرانش نشويم چيزي از مكان‌هاي اعزامش به ما نمي‌گفت و به ما مي‌گفت من در لبنان به عنوان مربي آموزش مي‌دهم. بعد از آن پي درپي به عراق و سوريه مي‌رفت. من خيلي نگرانش مي‌شدم. اما به خاطر اينكه بچه‌ام در شهر غربت ناراحت نباشد در تماس‌هايش با هم خيلي شوخي مي‌كرديم.

آخرين تماسي كه با هم داشتيد چه گفت‌وگويي بين پدر و پسر رد و بدل شد؟

هر ساله در ماه مبارك رمضان ختم دوره‌اي قرآن بين فاميل‌ها داريم. پانزدهم ماه مبارك رمضان هم ختم قرآن در خانه ما برگزار شد و همسايه‌اي داشتيم كه خيلي به حيدر ما علاقه داشت. همسايه‌مان آن شب در مراسم قرآن‌خواني خانه ما حضور داشت و شاكي بود كه من خيلي وقته حيدر را نديده‌ام. اتفاقاً حيدر در آن لحظه تماس گرفت و با هم صحبت كردند و حتي حيدر آن شب با كل فاميل تلفني صحبت كرد. گويي مي‌دانست كه اين آخرين مكالمه‌اش با فاميل و دوستان است. فرداي همان روز به شهادت رسيد.

از آخرين اعزامش به جبهه مقاومت چه خاطره‌اي داريد؟

ما هر سال جشن نيمه شعبان در خانواده برگزار مي‌كنيم كه 2 روز بعد از نيمه شعبان آخرين اعزام حيدر به سوريه انجام شد. هميشه كه اعزام مي‌شد، بچه‌هايش را مي‌برد خانه پدر خانمش مي‌گذاشت. ولي در اعزام سري آخر بچه‌هايش را آورد خانه ما و گفت پدر اينها را به شما مي‌سپارم. من برگشتم به او گفتم من نوكر خودت و بچه‌هايت هستم.

نحوه شهادتشان چطور بود؟

به نقل از فرماندهان و همرزمان شهيد كه در منطقه حضور داشتند، كار حيدر شناسايي مناطق جنگي بود و دادن گزارش منطقه و مقري كه اينها مستقر بودند، داراي حساسيت خاصي بود. يك جاده‌اي هم بود كه گويا نگهداري اين جاده خيلي براي آنها مهم بود. حدود ساعت 15:30 روز يك‌شنبه 21 خرداد ماه با توجه به شرايط خاص موجود در منطقه اثريا (بزرگراهي كه حلب و حمار را به هم وصل مي‌كند) پسرم حيدر به همراه يك نفر از همرزمانش به منظور شناسايي و كسب اطلاعات ميداني عازم خط مقدم مي‌شوند. قسمتي از طول مسير توسط موتور و مابقي را پياده طي مي‌كنند. پس از انجام عمليات شناسايي و حين بازگشت از مأموريت، با نيروهاي داعش روبه‌رو مي‌شوند و به دليل سري بودن عمليات شناسايي، مجبور به عقب‌نشيني مي‌شوند.

در اين لحظه شهيد حيدر با بيسيم درخواست آتش سنگين توپخانه مي‌كند. با انجام اين كار تلفات زيادي از نيروهاي دشمن گرفته مي‌شود. حوالي ساعت 19 و با قطع موقت آتش پشتيباني، شهيد حيدر و همراه ايشان سعي مي‌كنند تا منطقه را ترك كنند. آنها مي‌خواستند با موتور منطقه را ترك كنند كه متأسفانه حيدر از ناحيه سر مورد اصابت گلوله مستقيم قرار مي‌گيرد. اين خبر توسط همراه شهيد به نيروهاي قرارگاه اطلاع داده مي‌شود. سريعاً نيروهاي عملياتي براي كمك‌رساني، راهي موقعيت مي‌شوند. پيكر مطهر شهيد بعد از 12 ساعت به عقب بازگردانده مي‌شود. بر اثر ريختن آتش خودي روي داعش، دشمن نتوانسته بود به پيكر حيدر دسترسي داشته باشد.

پسرم در ايام ضربت خوردن حضرت اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) از ناحيه سر به شهادت رسيد. حيدر در سن 31 سالگي شهيد شد و با لب تشنه در شهادت مولاي متقيان به ديدار معبودش شتافت. وقتي خبر شهادتش آمد، من براي مأموريت كاري در شهرستان اليگودرز بودم. خبر شهادت را به برادر بزرگ حيدر مي‌دهند. اول مي‌گويند حيدر مجروح شده است. با شنيدن اين خبر بچه‌ها سرگردان مانده بودند كه چه‌كار كنند تا اينكه دايي بچه‌ها آمد دنبالم و با هم به تهران برگشتيم. در تهران ديگر مطمئن شدم كه حيدرم شهيد شده است. دو روز هم طول كشيد تا جنازه‌اش از سوريه به ايران برگردد.

شنيده‌ايم كه شهيد در محل دفنش با دوستانش عکس يادگاري انداخته بود، ماجرا چيست؟

موقعي كه حيدر در ايران بود هر پنج‌شنبه به گلزار شهداي ملارد مي‌رفت. اين قضيه از دوستان حيدر نقل شده است: فروردين ماه سال 94 دو ماه قبل يكي از اعزام‌هاي حيدر و حدود هشت، نه ماه قبل از اينكه شهيد هادي شريفي از دوستان حيدر اعزام بشود، يك روز دم غروب حيدر به دوستانش زنگ مي‌زند كه دلم گرفته و بياييد با هم به مزار شهدا برويم. وقتي به مزار شهدا مي‌رسند، طبق سنتي كه داشتند اول سر خاك پدر من كه در جوار شهداست، مي‌روند. بعد سر مزار دوستان شهيدشان كه از شهداي اقتدار هستند مي‌روند. يك مزار ياد‌بود از شهيد حسن طهراني‌مقدم آنجا قرار داده‌اند. حيدر علاقه خاصي به شهيد طهراني‌مقدم داشت. سلامي گفته و فاتحه مي‌خواند. دوستان حيدر مي‌گويند كمي عقب‌تر آمديم و ديديم حيدر خيلي ساكت است. پرسيديم: چي شده خيلي توي خودت هستي؟ حيدر سرش را بالا مي‌آورد و مي‌گويد: خوش به حال اين شهدا كه رفتند و ما هنوز داريم نفس مي‌كشيم. بعد مي‌گويد اگر من شهيد شدم اينجا خاكم كنيد. دوستان حيدر مي‌گويند: ما ذخيره‌ايم براي جاي ديگه. عجله نكن نوبت ما هم مي‌شود و از اينجور حرفا. بعد با هم پا مي‌شوند و جاهاي خالي قبور شهدا را مي‌شمرند و مي‌گويند حيدر جان ديگر چيزي نمانده اينجا پر بشود. بيا جاي خودمان را انتخاب كنيم. اگر من شهيد شدم تو به خانواده‌ام بگو. اگر تو شهيد شدي من مي‌گويم. جاهايشان را انتخاب مي‌كنند و بعد سر مزار شهداي گمنام مي‌روند. مصطفي يكي از دوستان حيدر مي‌گويد بچه‌ها همين جا بايستيد و با گوشي خودش از بچه‌ها عكس مي‌اندازد و مي‌گويد عكس‌هاي خوبي گرفتيم. ان‌شاءالله كه اين عكس‌ها را براي شهادت استفاده كنيم. حيدر هم مي‌خندد. حيدر بعد از شهادتش همانجايي دفن شد كه مصطفي از آنها عكس انداخته بود.

منبع: تاشهدا

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *