پیش بینی شهادت در شب عروسی

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / پیش بینی شهادت در شب عروسی

۲۶ اسفند ماه سالروز شهادت «غلامعلی بختیاری آزاد» می باشد . برای اینکه یادی از این شهید بزرگوار کرده باشم ؛ تصویر آن را در سایت «خاطرات شهیدان استان بوشهر » و یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم . در پی آن آقای سید محمد علی بصری از آزادگان ۸ سال دفاع مقدس خاطره ای از این شهید عزیز برایمان ارسال نمودند که خواندن آن باعث می شود به عظمت این شهید بیشتر پی ببریم .

۲۶ اسفند ماه سالروز شهادت «غلامعلی بختیاری آزاد» می باشد . برای اینکه یادی از این شهید بزرگوار کرده باشم ؛ تصویر آن را در سایت «خاطرات شهیدان استان بوشهر » و یکی از شبکه های اجتماعی گذاشتم . در پی آن آقای سید محمد علی بصری از آزادگان ۸ سال دفاع مقدس خاطره ای از این شهید عزیز برایمان ارسال نمودند که خواندن آن باعث می شود به عظمت این شهید بیشتر پی ببریم .

پنجشنبه هشتم شهریور سال ۶۳ همراه خانواده به عروسی یکی از بستگان رفته بودیم . خانه ی آنها نزدیک خانه ی خودمان پشت اداره برق بود . آن روزها خبری از تالار ؛ باغ  و مانند آن  نبود . عروسی ها خیلی ساده داخل خانه برگزار می شد .

محمد علی بصری

آزاده سیدمحمدعلی بصری

من و شوهر خواهرم شهید غلامعلی بختیاری آزاد کنار باغچه ی توی حیاط نشسته بودیم . غلامعلی سرباز تیپ ۵۵ هوابرد شیراز بود و چند روزی بود که به مرخصی آمده بود . ساعت ۹ شب بود ؛ غلامعلی هر چند دقیقه یک بار نگاهی به ساعتش می انداخت . حس کنجکاوی ام گل کرد و گفتم : « چیه غلامحسین ( او را غلامحسین صدا می کردیم ) ؟ جایی قرار داری ؟ » ؛ گفت : « نه حوصله ام سر رفته ؛ می خواهم بروم بیرون قدم بزنم » . مکثی کرد و ادامه داد : «می آیی برویم یه دوری بزنیم ؟» ؛ گفتم : « برویم » .

بی آنکه به کسی بگوییم از حیاط بیرون آمدیم . به خاطر شرایط جنگ همه ی چراغها خاموش بود . هوا به قدری تاریک بود که چشم چشم را نمی دید . از کوچه ی کنار نانوایی محله شکری خارج شدیم و از آنجا پیاده به طرف بازرگانی رفتیم .

در مسیر برگشت غلامعلی کم حرف می زد ؛ انگار به چیزی فکر می کرد . به گلزار شهدا که رسیدیم ایستادیم و فاتحه خواندیم . غلامعلی نگاهی به من کرد و گفت : « می گم محمد ؛ دوست داری شهید بشی ؟ » ؛ گفتم : « بله ؛ معلومه دوست دارم » . چند لحظه سکوت کردم و ادامه دادم : « تو چطور ؟ » ؛ غلامعلی نگاهم کرد ؛ نگاهی که یک دنیا حرف داشت . چند لحظه دوباره پرسید : « دوست داری کجا دفن بشی ؟ » گفتم : « تو مدرسه علمیه ؛ تو حجره ی (اتاق) خودم » . من هم مثل دفعه قبل سوال او را از خودش پرسیدم . بغض گلوی غلامعلی را گرفته بود . چند لحظه سکوت کرد و در نهایت گفت : « به فکر محل دفن من نباش ؛ جنازه ی من تو جبهه می مونه » .

شهید غلامعلی بختیاری آزاد

شهید غلامعلی بختیاری آزاد

تا محل عروسی فاصله ی زیادی نداشتیم . به عروسی که برگشتیم سفره غذا را جمع کرده بودند . خواهرم دو دست غذا برای من و غلامحسین ( غلامعلی ) آورد و دلی از عزا در آوردیم .

درست ۶ ماه بعد غلامعلی بختیاری آزاد در عملیات بدر ؛ در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ به شهادت رسید . پیکر مطهر او در منطقه ی عملیاتی شرق دجله مفقود شد . ده سال بعد ایثارگران گروه تفحص ؛ پلاک و استخوان پاره هایی از شهید را پیدا کردند و در اسفندماه ۱۳۷۳ بر روی دستان مردم بوشهر تشییع و درست روبروی همان جایی که با هم ایستادیم و فاتحه خواندیم ؛ به خاک سپرده شد .

منبع : دفاع مقدس

Views: 319

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *