پیچیدگی های رهبری انقلاب | دکتر علیرضا معاف
به گزارش هیات – اختصاصی ؛ در سالهای اخیر شبهات و سوالات زیادی پیرامون کنش های سیاسی رهبرانقلاب، بخصوص در مواجهه با جریانات و مسئولان غربگرا در میان مردم و بخصوص جوانان و حتی جوانان انقلابی، ایجاد شده است. در این نوشته تلاش شده است تا با محوریت برخی آیات قرآن کریم و سیره اهل بیت علیه السلام، به برخی سوالات و شبهات در این زمینه پاسخ داده شود.
آیه اول:
وَ أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِفَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها
و َكانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً؛
اما آن كشتى(که آن را سوراخ کردم)، از آنِ گروهی از نیازمندان بود كه (با آن) در دريا كار مى كردند؛ خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [بی نقصی] را به زور مى گرفت. (و با این عیب گذاری، دیگر در غصب آن طمعی نخواهد داشت.) (کهف: 79)
در مواجهه با «رفتارهای متشابه» ولیّ خدا چگونه باید عمل نمود؟/ چرا در برخی موارد اینگونه به نظر می رسد که «رفتارهای سیاسی» رهبرانقلاب، مبتنی بر «آرمانهای انقلابی» ایشان نیست؟/ چرا رهبرانقلاب در زمان فتنه88، با عاملان فتنه برخورد قاطع تری نکردند؟
یکی از سؤالات و شبهات در میان برخی افراد مؤمن انقلابی این است که چرا در برخی موارد، «رفتارهای سیاسی» رهبرانقلاب، مبتنی بر «آرمان های انقلابی» ایشان نبوده و درنتیجه برخی رفتارهای ایشان از نوعی «تشابه» برخوردار شده است؟[1] آیا وجود این تخالف، به دور از «عدالت» نیست؟
هرچند پاسخ به این سؤال بسیار دقیق و در برخی مصادیق خاص، بسیار پیچیده است و حتی می تواند موضوع یک پایان نامه و یا یک کتاب مفصّل باشد، امّا به اجمال باید گفت رفتارهای سیاسی ولیّ خدا، تنها مبتنی بر «آرمان های انقلابی» نیست، بلکه «آرمان های انقلابی» با ضمیمه شدن به «مصلحت» هاست که «رفتارهای سیاسی» ولیّ خدا را شکل می دهند. حال در مواردی که نیازی به دخالت دادن عنصر «مصلحت» نباشد، رفتار ولیّ خدا، رفتاری صریح، بدون ابهام و کاملاً مبتنی بر گفتمان انقلابی او خواهد بود و در مواردی که عنصر «مصلحت» به تصمیمگیریهایش اضافه میشود، ممکن است رفتارش، «متشابه» و بعضاً «مبهم» باشد.
درواقع باید گفت عنصر «مصلحت»، نه چیزی جدای از گفتمان و آرمانهای اسلامی و انقلابی و در عرض آن، بلکه جزء آن است؛[2] و هدف از اِعمال آن نیز «حفظ، تثبیت و ارتقاء نظام اسلامی» است.[3]
برای تبیین بیشتر این مطلب، بیان روایتی از امام صادق علیه السلام، مفید خواهد بود. زرارة ابن اعین، یکی از اصحاب خاص و بسیار مورد اعتماد امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود؛ با این حال گاه امام صادق علیه السلام در برخی مجالس، از او بدگویی می کردند. رفتاری که شاید اگر برخی از خواصّ سیاسی زمان ما با آن مواجه شوند، موضع آنان را نسبت به ولیّ خدا تغییر دهد. امام علیه السلام در پیامی خصوصی به زراره، علت این رفتار خود را جلوگیری از تعرّض حکومت ظالم آن زمان به زراره بیان می کنند؛ چراکه ارتباط با امام صادق علیه السلام، تبعات زیادی برای یاران حضرت درپی داشت و فشارهای زیادی را به آنان تحمیل می کرد و این رفتار امام علیه السلام، از طمع دشمنان برای آسیب زدن به او می کاست:
«إِنَّمَا أَعِيبُكَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْكَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ يُسَارِعُونَ إِلَى كُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَكَانَهُ، لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِيمَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ يَذُمُّونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ يَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَيْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ يَحْمَدُونَ كُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ، فَإِنَّمَا أَعِيبُكَ لِأَنَّكَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ بِمَيْلِكَ إِلَيْنَا، وَ أَنْتَ فِی ذَلِكَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ، فَيَكُونُ ذَلِكَ دَافِعَ شَرِّهِمْ عَنْكَ؛ عیبگذاری من بر تو (درحقیقت) برای دفاع از توست. چراکه مردم و دشمن به سرعت درپی کسی هستند که ما او را به خود نزدیک می کنیم و از او ستایش می کنیم، تا به کسی که او را ستایش کرده و به خود نزدیک می کنیم آزار برسانند و او را به دلیل محبت ما و نزدیکی به ما مذمّت می کنند، و در اندیشه اذیت و قتل او بر می آیند. و هرکسی را که ما عیب او را می گوییم، می ستایند. پس همانا من عیب تو را می گویم، فقط به این دلیل که تو مردی مشهور به ارتباط و گرایش نسبت به مایی و تو در این باره نزد مردم مذمومی؛ پس این عیب گذاری من بر تو، شرّ آنان را از تو دفع می نماید.»[4]
آنگاه حضرت برای روشنتر شدن علت این رفتار خود برای زراره، به ماجرای سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر علیه السلام اشاره نمودند[5] که جناب خضر علیه السلام، پس از پایان مدّت همراهی جناب موسی علیه السلام با ایشان، در بیان علّت این رفتار سؤال برانگیز خود فرمود:
«وَ أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً؛ اما آن كشتى(که آن را سوراخ کردم)، از آنِ گروهی از نیازمندان بود كه (با آن) در دريا كار مى كردند؛ خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [بی نقصی] را به زور مى گرفت. (و با این عیب گذاری، دیگر در غصب آن طمعی نخواهد داشت.)» (کهف: 79)
هرچند از ارادت زرارة به امام صادق علیه السلام اندکی هم کاسته نشد، اما برخی از یاران دیگر امام صادق علیه السلام با دیدن رفتارهای متشابه اینچنینی در ایشان، که اقتضاء دوران «تقیه» بود، از ایشان رویگردان شده و ایشان را متهم به دروغگویی می کردند.
کشتی انقلاب و خضر زمانه ما
هدف از بیان این روایت نورانی، توجه دادن به این نکته کلّی است که نباید درباره رفتارهای متشابه ولیّ خدا، عجولانه قضاوت کرد.
بی شک امروز همانند زمان امام صادق علیه السلام، زمانه «تقیّه» نیست، امّا زمانه فتنه های گوناگون و خطرناکی است که ممکن است ولیّ خدا برای خاموش کردن تدریجی این فتنه ها و به خاطر رعایت مصالح بزرگتر، گاه مجبور به انجام رفتارهای متشابه شود.
شاید لازم باشد خضر زمانه ما، به دلایل و مصالحی که بعدها آشکار خواهد شد، اجازه دهد بخش هایی از کشتی انقلاب دچار عیب شود تا از آسیب های جدّی تر به این کشتی جلوگیری شود و با این ترفند، از طمع دشمن برای آسیب رساندن به اصل نظام اسلامی، کاسته شود.
در چنین زمانه ای، اگر به ولیّمان اعتماد داریم، در مرحله اول، باید «متشابهات رفتاریِ موردیِ» ایشان را به «محکمات گفتمانیِ پرتکرارِ» ایشان ارجاع دهیم تا تحلیل درستی از موضوع به دست آید؛ و در صورت روشن نشدن موضوع، در مرحله دوم، باید «صبر» کرد تا به تدریج حکمت رفتار ولیّخدا روشن شود. این «صبر»، از جنس همان «صبر انقلابی» است که رهبرمعظم انقلاب، جوانان انقلابی را به آن توصیه فرمودهاند.[6]
«قضاوت زودهنگام» از رفتارهای متشابه ولیّ خدا، بسیاری را از دایره انقلاب خارج خواهد کرد. همانگونه که برخی معترضین به امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای پذیرش حکمیّت، و معترضین به امامحسن علیه السلام در ماجرای پذیرش صلح با معاویه، و معترضین به امامصادق علیه السلام در پیشبرد سیاست «تقیّه»، و معترضین به امامرضا علیه السلام در ماجرای پذیرش ولایتعهدی، به دلیل عدم هضم و درک و تحلیل درست از وقایع و عدم اعتماد به امامشان، به تدریج از دایره مؤمنین انقلابی خارج شدند.
آیه دوم:
قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي *
قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِی إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ موسی علیه السلام گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها(توسط سامری) گمراه شدند. * از من پيروى نكردى؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟! * هارون علیه السلام گفت: اى فرزند مادرم! ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سفارش مرا به كار نبستى! (طه: 94-92)
مهمترین مصلحتی که رعایت آن، رفتارهای حکومتی ولیّخدا را «متشابه» و «سؤال برانگیز» می نماید، چیست؟/ آیا اقتضائات مدیریتی رهبرانقلاب، متفاوت از حضرت امام(ره) است؟
یکی از مهمترین مصالحی که مانع از اعمال برخی تصمیمات صریح انقلابی توسط ولیّ خدا شده و بعضاً رفتارهای سیاسی او را «متشابه» و «سؤال برانگیز» می سازد، مصلحتی به نام «جلوگیری از ایجاد و یا تشدید دوقطبی های خطرناک در جامعه» است.[7]
مطابق آیات شریفه قرآن، «سامری» که عالمی «زیرک» و درعین حال «نفسانی» بود، توانست قوم موسی علیه السلام را در زمانیکه او برای عبادت به کوه طور رفته بود، گوساله پرست نماید. از سوی دیگر جناب هارون علیه السلام نیز، که از سوی حضرت موسی علیه السلام به عنوان نائب و جانشین ایشان منصوب شده بود، دائماً در حال روشنگری میان مردم بود تا آنان را از این کار بازدارد؛[8] امّا مردم به سخنان اوتوجهی نکرده و بجای اطاعت از ایشان، خواستار بازگشت خود موسی علیه السلام شدند، تا مستقیماً از او دستور بگیرند:
«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى؛ ولى آنان گفتند: «ما هرگز از پرستش آن(گوساله) دست برنخواهیم داشت، تا موسى علیه السلام به سوى ما بازگردد!»» (طه: 91)[9]
هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از پرده غیبت چهل روزه به سوی قومش بازگشت، جناب هارون علیه السلام در پاسخ به سؤال ایشان مبنی بر چرایی عدم برخورد انقلابی با سامری فرمود:
«إِنِّی خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِی إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ من ترسيدم بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سفارش مرا به كار نبستى!» (طه: 94)
همانگونه که ملاحظه می شود، دلیل منطقی جناب هارون علیه السلام برای عدم برخورد صریح و شدید با سامری، مصلحتی به نام «جلوگیری از ایجاد تفرقه» میان مردم بود؛ تفرقه ای که خطرش از فتنه سامری نیز بیشتر بود و «تثبیت حکومت» را نشانه گرفته بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در دو مقطع از حیات مبارکشان بعد از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، ناچار به ملاحظه همین مصلحت، شدند. مقطع اول، مربوط به ماجرای «سقیفه» و «غصب خلافت» بود، که در این باره فرمودند:
«وَ ايْمَ اللَّهِ لَوْ لا مَخافَةُ الْفُرْقَهِ بَيْنَ الْمُسْلِمينَ وَ انْ يَعودَ الْكُفْرُ وَ يَبورَ الدّينُ لَكُنّا عَلى غَيْرِ ما كُنّا لَهُمْ عَلَيْهِ؛ به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهى دين نبود، رفتار ما با آنانطور ديگر بود.»[10]
مقطع دوم، در ماجرای «حکمیّت» و «پذیرش صلح با معاویه» بود، که در این باره نیز در نامه ای به ابوموسی اشعری فرمودند:
«فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَمَ الْمَآبِ؛ بدان كه هيچ كس نيست كه نسبت به وحدت و اتحاد امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم از من حريص تر و انسش به آن از من بيشتر باشد. من در اين كار پاداش نيك و سرانجام شايسته را از خدا مىطلبم.»[11]
ماجرای سامری و تفاوت نوع مواجهه جناب هارون علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام با او، بیانگر نکته ای دیگر نیز هست و آن اینکه، اقتضائات جایگاه امام معصوم علیه السلام با جایگاه نائب امام علیه السلام و همچنین اقتضائات جایگاه مؤسّس انقلاب با جانشینش، کمی متفاوت است؛ و مهمترین دلیل این تفاوت نیز آن است که اصولاً منافقان و بیماردلان سیاسی که همواره بر بینش مردم اثرگذار هستند، در زمان ولایت و حکومت خود امام علیه السلام و یا مؤسّس انقلاب، نسبت به زمان ولایت و حکومت نائب امام علیه السلام و یا جانشین مؤسّس، قدرت مانور کمتری دارند.
در زمانه ای که به ظهور امام عصر(عج) نزدیک تر می شویم و فتنه ها نیز پیچیده تر می شوند، مصلحت سنجی های نائب امام علیه السلام برای تثبیت و حفظ نظام اسلامی تا سپردن آن به صاحب اصلی اش، بسیار بیشتر از خود امام علیه السلام است. برخی فتنه ها جز با دست موسایی خاموش نخواهند شد.[12]
آیه سوم:
وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ؛
برخی از آن منافقان كسانى هستند كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار مىدهند و مىگويند او گوش (زود باور) است! بگو گوش بودن او به نفع شماست (ولى بدانيد) او (سخنان) خداوند را باور دارد و (امّا سخنان افراد دیگر را) به نفع مؤمنان تصديق مى نماید، و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند، مایه رحمت است و برای آنها كه فرستاده خداوند را آزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند. (توبه: 61)
چرا رهبرانقلاب در مواجهه با برخی افراد غیرانقلابی، بگونه ای رفتار کرده و یا سخن می گویند که گویی به آنان اعتماد دارند؟/ آیا «تعریف» و حتی «حمایت» رهبرانقلاب از این افراد به معنای تأیید عملکرد آنان نیست؟/ چرا رهبرانقلاب نسبت به رفتارهای نابهنجار برخی افراد غیرانقلابی «تغافل» می نمایند؟/ بطور کلیّ، چه مصالحی در تعریف و یا حمایت ولیّ خدا از برخی افراد و یا ساختارهای غیرانقلابی نهفته است؟
رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با همه افراد جامعه اسلامی، که منافقان هم جزء آنان محسوب می شدند، بگونه ای بود که اگر نزد پیامبر آمده و سخنان خلاف واقعی می گفتند، ایشان بگونه ای با آنان مواجه می شد که گویی به آنان اعتماد دارد و منافقان گمان می بردند که این تأیید، به معنای تأیید سخن یا عملکرد آنان نیز هست؛ و به همین دلیل، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم را (نغوذ بالله) متّهم به «خوش باوری» می نمودند:
«وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ؛ برخی از آن منافقان كسانى هستند كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار داده و مىگويند او گوش (زود باور) است!» (توبه: 61)
خداوند در پاسخ به این اتهام منافقان می فرماید:
«قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ؛ بگو گوش بودن او به نفع شماست (ولى بدانيد) او (سخنان) خداوند را باور دارد و (امّا سخنان افراد دیگر را) به نفع مؤمنان تصديق مى نماید، و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند، مایه رحمت است و برای آنها كه فرستاده خداوند را آزار مىدهند، عذاب دردناكى دارند.» (توبه: 61)
طبق بیان علامه طباطبایی تعبیر «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» در این آیه شریفه، حاوی نکته دقیقی است و آن اینکه: «ایمان» به معنای «تصدیق» است و «لام» نیز در «للمؤمنین»، لام «نفع» است؛ بنابراین، منظور از عبارت «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» این است که هرکسی از جامعه اسلامی (حتی منافق یا بیماردل و یا ضعیف الإیمان) برای ایشان خبری بیاورد، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به نفع جامعه اسلامی تصدیق می فرماید؛ و تصدیقی که به نفع جامعه اسلامی باشد آن است که در مواجهه با آورنده خبر، الزاماً «خبر» او را تصدیق نمینماید، بلکه بگونه ای با او برخورد مینماید که گویی او را راستگو میداند؛ و این تصدیق، تصديقى است كه حتى در خبرهاى زيانآور(که از سوی منافقان ابراز می شد) نیز، به نفع همه جامعه اسلامی تمام می شود. به عبارت دیگر، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، بدون اینکه اصل خبر را تصدیق نماید، به آورنده خبر «وانمود» می كند كه من تو را راستگو مىدانم، هر چند در واقع خبر او را خبر نادرستى می داند و آثار صدق بر خبرش بار نمی كند و مطابق خبر نادرست او تصمیم نمی گیرد و عمل نمی کند؛ چراکه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اینگونه رفتار نکند، امورات جامعه و نظام اجتماع مؤمنین دچار اختلال می شود.[13]
این آیه شریفه، علاوه بر منافقان، به برخی مؤمنان معترض به این رفتار مداراگونه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز این پاسخ را می دهد که شنیدن سخن منافقان و حفظ آبروی آنان، هرچند در ابتدا، امری ناخوشایند به نظر می رسد، امّا در مجموع «خیر» بوده و «مصلحت جامعه اسلامی» را تأمین می کند؛ زیرا اولاً چه بسا با این عمل، رقیب و دشمن انسان به دوست گرم و صمیمی تبدیل شود؛ هرچند اینگونه رفتار کردن، کار آسانی نیست و تنها مردان صابری که از «حظّ عظیم» برخوردارند، از عهده آن برمی آیند.[14]
ثانیاً اینگونه عمل کردن، زمینه تنش و درگیری را از جامعه دور می کند و این، به سود جامعه اسلامی است؛ از این رو خداوند می فرماید این رفتار حکیمانه و مداراگونه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای همه خیر است، هرچند برای برخی ناخوشایند باشد.[15]
البته ولیّ خدا، تنها «اُذُن خیر» برای همه افراد امّت نیست؛ بلکه «یدخیر» و «لسان خیر» نیز هست. به این معنا که ولیّ خدا برای «جذب برخی افراد غیرانقلابی» که امید به اصلاحشان وجود دارد، به دامان انقلاب و یا جلوگیری از فتنه انگیزی های بیشتر آنان در نظام اسلامی و یا برای «تثبیت برخی افراد انقلابی» که خوف لغزششان وجود دارد، در دامان انقلاب و جلوگیری از تأثیر وسوسه های دشمن در این افراد و گرایش آنان به سمت دشمن، ممکن است آنان را مشمول «حمایت های مالی ویژه» نموده[16](که مصداق «ید خیر» بودن است) و یا در مواردی از آنان «تعریف» و «حمایت» زبانی نماید(که مصداق «لسان خیر» بودن است).
این نوع رفتار سیاسی در مواجهه با افراد و جریانات غیرانقلابی، بارها و بارها در سیره حضرت امام خمینی(ره) و رهبرمعظم انقلاب نیز مشاهده شده است. ایشان در برخی موارد و به دلیل رعایت مصالح متعدد سیاسی و تربیتی، و با وجود انتقاد صریح و شفاف از عملکرد و دیدگاههای برخی افراد، از آنان حمایت نموده اند. این حمایتها، همواره دو گونه بوده است:
الف.حمایت حقوقی و ساختاری: به این معنا که امامین انقلاب از افرادی به لحاظ جایگاه حقوقی و یا ساختارهای تحت مسئولیتشان، حمایت نموده اند؛ درواقع باید گفت حمایت از ساختارهای قانونی و یا مسئولانی که در رأس امور هستند و عمدتاً با رأی مردم انتخاب شده اند، چه مسئولان انقلابی و چه غیرانقلابی، شیوه همیشگی رهبرانقلاب و حضرت امام(ره) بوده است.[17]
البته حمایت امامین انقلاب از مسئولان انقلابی، امری بدیهی است و نیاز به دلیل ندارد؛[18] امّا حمایت ایشان از برخی مسئولان غیرانقلابی نیز از دلایل منطقی برخوردار بوده است؛ دلایلی همچون «احترام به رأی مردم»، «جلوگیری از طمع دشمنان برای ایجاد اختلاف در میان مسئولان»، «جلوگیری از تضعیف و یا فروپاشی ساختارهای قانونی نظام»، «جلوگیری از ایجاد هرج و مرج و بی قانونی در کشور»، «فرصت دادن به مسئولان و مردم برای تجربه کردن برخی راهها»، «اتمام حجت با مسئولان» و غیره.[19]
ب. حمایت حقیقی و فردی: به این معنا که امامین انقلاب به برخی افراد غیرانقلابی صفات نیکویی را نسبت داده اند و یا صفات ناپسندی را از آنان نفی نموده اند؛[20] صفاتی که در برخی موارد، هرچند با ادبیات و لحن «اِخبار»، امّا با هدف «انشاء» بیان می گردند.[21] علاوه بر آنکه اصولاً صفات اخلاقی دارای مراتب مختلف حداقلی و حداکثری بوده و می توان افرادی با حداقل مراتب را نیز واجد آن صفات دانست.[22] عمده ترین دلیل این نوع برخورد نیز، مدیریت روانی طرف مقابل و کاستن از آسیب های احتمالی او به نظام اسلامی است.[23]
این شیوه برخورد، هرچند ممکن است در کوتاه مدت منشأ سؤالات و ابهاماتی باشد، اما در مجموع و در بلندمدت به نفع جامعه اسلامی و نظام اسلامی است.
بنابراین اینگونه نیست که حمایت های زبانی یا مالی ولیّ خدا از برخی افراد غیرانقلابی و یا تعریف از برخی ویژگی های مثبت شخصیّتی آنان و یا تغافل نسبت به برخی رفتارهای ناهنجار آنان و یا سایر برخوردهای اخلاقی با آنان، لزوماً به معنای تأیید «عملکرد» آنان باشد؛ بلکه به دلیل رعایت مصالحی است که باید از سوی صاحبان بصیرت، کشف و تحلیل گردد.
زمانی می توان تعریف و حمایت ولیّ خدا از افراد را «واقعی»، و نه «مصلحت اندیشانه»، دانست که هم «اندیشه» و هم «عمل» آنان، بیشترین تطبیق را بر اندیشه و دستورات ولیّ خدا داشته باشد؛ در غیر اینصورت باید دانست در بیان برخی تعاریف و انتساب برخی صفات مثبت به افرادی که واجد حداقلی ترین مراتب آن هستند، «مصالحی» نهفته است.
پیوست ها
1- رهبرانقلاب در پاسخ به این سؤال که چرا در مورد برخی موضوعات، بصورت «علنی» موضع گیری نمی کنید، می فرمایند: «اينجور نيست كه تصور بشود اگر چنانچه يك ايرادى، اشكالى در مجموعهى مسئولين اجرائى كشور وجود دارد و رهبرى با آنها مخالف است، حتماً بايستى اين را در بلندگوها بيان كند؛ نه، گاهى اوقات «مصلحت قطعى» در اين است كه انسان يك چيزى را «علنى» نكند. حالا اينجا نگوئيد آقا «حقيقت» و «مصلحت». اين تقابل «حقيقت» و «مصلحت» جزء آن حرف هاى محكم نيست. خود «مصلحت» هم يكى از «حقائق» است. اينجور نيست كه هرچه اسم «مصلحت» رويش بود، اين يك چيز منفىاى باشد. بعضى اينجور خيال مىكنند: آقا «مصلحتانديشى» مىكنيد؟ خوب، بله، گاهى انسان «مصلحتانديشى» مىكند. خود «مصلحتانديشى» يكى از «حقائقى» است كه بايد به آن توجه داشت؛ اين جزء مسلّمات و واضحات اسلام است. البته اين مسئله حالا جاى بحث و شكافتنش نيست، اما جزء مسلّمات است. صلاح نيست گاهى اوقات انسان يك چيزى را «علنى» كند.» (04/ 06/ 1388؛ ديدار با دانشجويان و نخبگان علمى)
ایشان همچنین جمع میان «آرمانگرایی» و «ملاحظه مصلحت ها» را ممکن دانسته و می فرمایند: «هيچ منافاتى وجود ندارد بين انجام دادن وظائفى كه «جوانى» و «آرمانگرائى» به انسان ديكته مىكند، و بين ملاحظهى مصالح مديريتى كشور، ملاحظهى قانون، ملاحظهى تدبير و درايت مديريتى در كشور. يعنى مىتوان «آرمانگرا» بود، به «احساسات جوانى» هم پاسخ داد و بر طبق «اقتضاى جوانى» و «آرمانگرائى» عمل كرد؛ در عين حال جورى هم بود كه با مصلحت كشور و با مصالح مديريتى كشور تعارض و اصطكاكى نداشته باشد.» (16/ 05/ 1391؛ ديدار با دانشجويان)
ایشان در عین حالی که «ملاحظه مصلحت ها» را امری ضروری می دانند، امّا آن را زمینه ساز دو «آفت» می دانند؛ اول اینکه، «مصلحت سنجی» برای مسئولان نظام اسلامی به یک «رویّه همیشگی» تبدیل شود و مسئولان به بهانه رعایت مصلحت، دائماً مرتکب اشتباه شوند و آن را «استمرار» بخشند.(ر.ک: 13/ 11/ 1377؛ دیدار با جمعی از جوانان در دومين روز از دههى مباركهى فجر؛ 15/ 08/ 1382؛ ديدار با جمعى از اعضاى تشكلها، كانونها، نشريات، هيئتهاى مذهبى و شمارى از نخبگان دانشجويى)
دومین آفت این است که جوانان انقلابی(و مسئولان)، به بهانه «مصلحت سنجی»، از آرمان های اسلامی و انقلابی خود کوتاه بیایند. ایشان در این زمینه نیز می فرمایند: «اگر شما جوانان نگاه به قلّههاى آرمانى را كنار بگذاريد، برآيندِ غلطى به وجود خواهد آمد. برآيندِ آرمانگرايى شما و چالش مسئولان با مصلحت ها، برآيند معتدل و مطلوبى خواهد شد؛ اما اگر شما هم دنبال مصلحتگرايى رفتيد و گرايش مصلحتانديشانه- يعنى صددرصد با واقعيت ها كنار آمدن- وارد محيط فكرى و روحى دانشجو و جوان شد، آنوقت همه چيز به هم مىريزد و بعضى آرمانها از ريشه قطع و گم خواهد شد. دانشجويان نبايد آرمانگرايى را رها كنند.»(15/ 08/ 1382؛ ديدار با جمعى از اعضاى تشكلها، كانونها، نشريات، هيئتهاى مذهبى و شمارى از نخبگان دانشجويى)
ایشان در بیانات دیگری مطالبهگریِ آرمان ها را امری ضروری می دانند که نباید از آن دست برداشت؛ چراکه: «اگر چنانچه این حجم عظیم و وسیع تهاجم به افکار عمومی از سوی ضدّ انقلاب با این مطالبهگریها مواجه نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد. یادآوری آرمان ها، مطرح کردن آرمان ها، خواستن آرمان ها، طلبکاری نسبت به تحقّق این آرمان ها یک سدّی است در مقابل تخریب افکار عمومی و فضاهای نخبگانی -که متأسّفانه روی فضاهای نخبگانی هم دارند کار می کنند- و فضاهای مدیریّتی؛ که در مواردی هم متأسّفانه بیتأثیر نبوده. اینجا یک لشکری از جوان های مؤمن و انقلابی لازم است که وارد میدان بشوند، مطالبه کنند آرمان ها را و خودشان کمک کنند به تحقّق این آرمان ها؛ که البتّه اینکه حالا چهجوری کمک کنند، جای بحث دارد … پس بنابراین، احتیاج است به یادآوری این آرمان ها با همان زبانِ ویژهی جوانِ مؤمنِ انقلابی که از خصوصیّاتش «صراحت» است، از خصوصیّاتش «شجاعت در گفتار» است؛ اینکه شجاعانه حرف خودش را بزند.» (7/3/1397؛ دیدار با دانشجویان)
2- رهبرمعظم انقلاب درباره لزوم تقویت «صبرانقلابی» در کنار «خشم انقلابی» در جوانان می فرمایند: در می فرمایند: «یکی از موانع]پیشرفت[، «بیصبری» است. «بیصبری»؛ باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمی شود که به مجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من غذا می خواهم! خب باید «صبر» کنید تا بپزد. گاهی اوقات اینجوری است؛ بعضی از فعّالیّت هایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام می دهند، ناشی از «صبور نبودن» است؛ «صبوری» لازم است؛ «صبر» هم یکی از خصلت های انقلابی است. بله، «خشم انقلابی» داریم، امّا «صبر انقلابی» هم داریم. مظهر اتمّ و اکمل «عدالت»، امیرالمؤمنین علیه السلام است دیگر؛ از او عادلتر که نداریم؛ امّا امیرالمؤمنین علیه السلام هم یک جاهایی «صبر» کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام را میبینید دیگر. یک جا می گوید: «فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا؛ پس صبر کردم درحالیکه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.»(نهج البلاغه؛ خطبه3) یک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر می کند و به «حکمیّت» تن می دهد؛ پس یک جاهایی «صبر» ضروری است؛ لازم است؛ یک جاهایی صبر، [از روی] ناچاری است، یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست، اما لازم است که انسان این صبر را انجام بدهد…وقتیکه حضرت موسی علیه السلام بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرف ها؛ خب، بنیاسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجیای خواهد آمد و آن منجی هم موسی علیه السلام است؛ حالا موسی علیه السلام آمده، منتظر بودند به مجرّدیکه موسی علیه السلام آمد، دستگاه فرعون کن فیکون بشود؛ نشده بود. قرآن می گوید آمدند پیش حضرت موسی علیه السلام و گفتند که: «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»(اعراف: 129) تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار می کردند؛ زیر فشار بودیم؛ حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت «بیصبریِ بنیاسرائیلی» است؛ «بیصبری». حضرت موسی علیه السلام گفت: خب «صبر» کنید: «اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین» (اعراف: 128) «تقوا» اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ «صبر» لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چهجوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.» (7/3/1397؛ دیدار با دانشجویان)
ایشان همچنین در بیانات دیگری درباره علت صبر خود در برابر فتنه گران سال88، می فرمایند: «گاهى هم از بنده گله مىكنند كه چرا فلانى «صبر» مىكند؟ چرا فلانى «ملاحظه» مىكند؟ من عرض مىكنم؛ در شرائطى كه دشمن با همهى وجود، با همهى امكاناتِ خود درصدد طراحى يك «فتنه» است و مىخواهد يك بازى خطرناكى را شروع كند، بايد مراقبت كرد او را در آن بازى كمك نكرد. خيلى بايد با «احتياط» و «تدبير» و در وقت خودش، با «قاطعيت» وارد شد … اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضايا بشود، بىگناهانى كه از آنها بيزار هم هستند، لگدمال مىشوند؛ اين نبايد اتفاق بيفتد … مسائل كشور كه فقط مسائل مربوط به «اغتشاشگران» نيست؛ كشور مسائل اقتصادى دارد، مسائل علمى دارد، مسائل سياسى دارد، مسائل بينالمللى دارد، مسائل امنيتى دارد؛ صدها مسئلهى مهم پيش روى مسئولان كشور هست؛ بايد اينها را انجام بدهند؛ بايد كشور را مديريت كنند؛ بايد كشور را جلو ببرند. دشمن مىخواهد با اين حوادث، چرخ هاى كشور از كار بيفتد؛ نبايد به دشمن كمك كرد. دشمن مىخواهد با اينگونه حوادث، چرخ پيشرفت اقتصادى متوقف بشود؛ دشمن مىخواهد چرخ پيشرفت علمى كه بحمد اللَّه دور برداشته است و حركت علمى خوبى آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود؛ دشمن مىخواهد حضور سياسى قدرتمندانهى جمهورى اسلامى در عرصههاى بينالمللى را كه امروز از گذشته بسيار بارزتر و پرجلوهتر است، مخدوش كند، خراب كند با اين مسائل اينجورى؛ نبايد به دشمن كمك كرد.» (19/ 10/ 1388؛ ديدار با مردم قم)
پی نوشت
[1]. منظور از «رفتارهای متشابه»، برخی رفتارهای موردی و مصداقی است که با «محکمات» گفتمانی و رفتاریِ «غیرقابل تفسیر» و «پرتکرار»، در ظاهر سازگاری ندارند و در ذهن انسان شبهه و ابهام ایجاد مینمایند.
[2]. رهبر معظم انقلاب در بیاناتی به موضوع «مصلحت» و نسبت آن با «آرمان» و «واقعیّت» و چگونگی جمع میان آنها پرداخته اند، که در پی نوشت1، در انتهای همین فصل، قابل مطالعه است.
[3]. برخی از مصلحتهای احتمالی که ممکن است ملاحظه آنها رفتارهای سیاسی ولیّ خدا را «متشابه» نماید، عبارتند از: «جلوگیری از ایجاد تفرقه و دوقطبی های اجتماعی خطرناک»، «کنترل روانی منافقان و بیماردلان برای جلوگیری از فتنه انگیزی های بیشتر آنان»، «جلوگیری از قبح زدایی مخالفت با امر ولیّ»، «فریب دادن دشمن و جریان نفاق برای پی بردن به ترفندها و نقشههای خائنانه آنان»، «همراه نمودن همه افراد و گروههای مختلف سیاسی در امر اداره حکومت»، «تألیف قلوب و بازگشت احتمالی منافقان و بیماردلان به دامان انقلاب»، «فرصت دادن به مردمِ متأثّر از جریان نفاق برای تجربه کردن عاقبت برخی اشتباهات»، «جلوگیری از هتک حرمت افراد و حفظ نظامات اخلاقی در جامعه»، «جلوگیری از تزلزل و یا فروپاشی ساختارهای قانونی نظام اسلامی» و «کاستن از طمع دشمنان برای آسیب زدن به نظام اسلامی».
[4]. حویزی، عبد علی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج3، ص285
[5]. ماجرا این بود که جناب موسی علیه السلام و جناب خضر علیه السلام، سوار بر کشتی شدند و پس از مدتی، جناب خضر علیه السلام شروع کردند به سوراخ کردن آن کشتی: «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِی السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً؛ آنها به راه افتادند تا اينكه سوار كشتى شدند و او]خضر علیه السلام[ كشتى را سوراخ كرد؛ ]موسى علیه السلام[ گفت: “آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، به راستى چه كار فاجعه باری انجام دادى؟!”» (کهف: 71)
[6]. برای مطالعه بیانات ایشان در این زمینه، به پی نوشت2، در انتهای همین فصل مراجعه نمائید.
[7]. لازم به ذکر است که شکل گیری هر نوع دوقطبی در جامعه، مذموم نیست؛ دوقطبی و تفرقه ای مذموم است که به «دین و امنیّت مردم» آسیب رسانده و «ثبات نظام اسلامی» را در معرض خطر قرار دهد.
[8]. قرآن کریم این ماجرا را اینگونه به تصویر می کشد: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ * أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً * وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي؛ و (سامری) براى آنان مجسّمه گوسالهاى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد؛ سپس (او و یارانش به مردم) گفتند: «اين خداى شما، و خداى موسى است!» پس سامری (پیمانی که با خدا بسته بود را) فراموش كرد * آيا نمىبينند كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمىدهد، و مالك هيچ گونه سود و زيانى براى آنها نيست؟! * و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: “اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفتهايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!”» (طه: 90-88)
[9]. این استدلال بنی اسرائیل، شبیه به استدلال برخی گروه ها و فرقه های منحرف زمانه ماست که نائب امام علیه السلام را در زمانه ای که خود امام علیه السلام حضور ندارد، به رسمیّت نمی شناسند و در نتیجه اطاعت از او را مجاز نمی شمارند؛ و شاید همین فکر غلط بود که برخی از شیعیان کوفه را از اطاعت از جناب «مسلم»، بازداشت.
[10]. علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ ج 9، ص 634؛ رهبر معظم انقلاب درباره این رفتار سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «كسانى در همان وقت آمدند پيش اميرالمؤمنين علیه السلام كه: يا على! حق با توست؛ ما مىآئيم چنين مىكنيم، چنان مىكنيم، از تو حمايت مىكنيم، زير بار اينها نرو. اميرالمؤمنين علیه السلام ردشان كرد. خود او اگر مىخواست از حق خود دفاع كند و قيام كند، احتياج به كسى نداشت؛ اما ديد جامعهى اسلامى تاب تحمّل اين اختلاف و درگيرى را ندارد؛ لذا كنار كشيد. اين درس است براى ما.»(08/ 10/ 1386؛ ديدار با اقشار مختلف مردم در روز عيد سعيد غدير خم)
همچنین باید گفت یکی از مهمترین آسیب های اختلاف و تفرقه در درون جامعه اسلامی، ایجاد طمع در دشمن برای آسیب زدن به نظام اسلامی است. رهبرانقلاب در این زمینه می فرمایند: «دشمن با اختلاف ميان ما، وسوسه مىشود؛ همچنان كه در سال پنجاه و نه شد. سال پنجاه و نه، دو جريانىِ داخل نظام- كه آن رئيسجمهور فرارىِ مطرود]بنی صدر[ آن را راه انداخته بود- دشمن را وسوسه كرد. گفتند اختلاف شد و اينها به جان هم افتادند. دشمن وسوسه شد و به ما حمله كرد. البته دشمن تودهنى خورد، اما خسارت هم وارد شد و هشت سال وقت ما به جنگ گذشت. نگذاريد با اختلافاتى كه گاهى اوقات به آن حتّى تظاهر مىشود، دشمن وسوسه شود و به ما ضربه يى بزند.»(15/ 05/ 1382؛ ديدار با مسئولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران)
[11]. نهج البلاغه؛ نامه78
[12]. لازم به ذکر است که در ماجرای فتنه سامری، حضرت موسی علیه السلام منطق جناب هارون علیه السلام را پذیرفت و خود با سامری و گوساله اش برخوردی شدید نمود. قرآن کریم پیرامون چگونگی برخورد حضرت موسی علیه السلام با سامری می فرماید: «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِی الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لامِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْيَمِّ نَسْفاً؛ (موسى علیه السلام) گفت: برو كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هركس با تو نزديك شود) خواهى گفت با من تماس نگير! و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد. (اكنون) بنگر به معبودت كه پيوسته آن را پرستش مىكردى و ببين ما آن را نخست مىسوزانيم، سپس ذرات آن را به دريا مىپاشيم!» (طه: 97)
مطابق این آیه شریفه، موسی علیه السلام چندگونه با سامری و گوساله اش برخورد نمود؛ اولاً جمله «قالَ فَاذْهَبْ»، حكم به طرد او از ميان اجتماع است و موسی علیه السلام او را از اينكه با كسى تماس بگيرد و يا كسى با او تماس بگيرد یا به او منزل دهد و با او هم كلام شود و با او بنشيند، منع كرد؛ و به طور كلى همه مظاهر اجتماع انسانى را از او منع نمود؛ و اين خود يكى از سختترين انواع شكنجهها است.(ر.ک: علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج14، ص197) ثانیاً دو وعده به او داد که صِرف فکر کردن راجع به آنها، به تنهایی موجب عذاب روحی اوست؛ اول اینکه به زودی به مرضی دچار می شود که در نتیجه آن، همه را از خود دور می نماید؛ و دوم اینکه او را به مجازات الهی در روز قیامت واگذار می کند. ثالثاً گوساله سامری را سوزاند و خاکسترش را به دریا افکند.
[13]. ر.ک: علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج9، ص315-314؛ شبیه به این نوع برخورد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم با منافقان را می توان در برخورد جناب یعقوب علیه السلام با پسرانش نیز مشاهده نمود. زمانیکه آنها می خواستند از پدرشان اجازه بگیرند تا یوسف علیه السلام را با خود به صحرا ببرند، به پدرشان گفتند: «قالُوا يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ؛ (برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: پدر جان! چرا تو درباره يوسف به ما اطمينان نمىكنى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟» (یوسف: 11)
امّا جناب یعقوب علیه السلام به این سؤال آنها، پاسخ نداد؛ چراکه درواقع به آنها اعتماد نداشت؛ نشانه اش هم این است که به یوسف علیه السلام می فرماید: «خوابت را برای برادرانت نقل نکن؛ زیرا ممکن است برای تو توطئه ای تدارک ببینند.»(یوسف:5)؛ بلکه ایشان در پاسخ پسرانش بهانه های دیگری را برای نفرستادن یوسف علیه السلام همراه آنان، بیان فرمود: «قالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ؛ (پدر) گفت من از دورى او غمگين مىشوم و از اين مىترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد!» (یعقوب: 13)
مرحوم علامه طباطبایی(رحمة الله علیه) درباره این پاسخ جناب یعقوب علیه السلام می فرمایند: «اين آيه، حكايت پاسخى است كه پدرشان در ازاى پيشنهاد پسرانش به آنها داده و در اين جواب انكار نكرده كه من از شما ايمن نيستم. بلكه وضع درونى خود را در حال غيبت يوسف بر ايشان بيان كرده، و كلامش را با تأکید بیان فرموده که: «إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ؛ يقيناً و مسلماً از اينكه او را ببريد اندوهگين مىشوم»؛ و از مانع پذيرفتن اين پيشنهاد چنين پرده برداشته كه آن مانع، نفس خود من است؛ و نكته لطيفى را كه در اين جواب بكار برده، اين است كه هم «رعايت تلطّف» نسبت به ايشان را كرده و هم «لجاجت» و «كينه» ايشان را تهييج نكرده است.»(علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج11، ص98)
[14]. قرآن کریم درباره این نوع رفتار و آثار آن و افرادی که می توانند اینگونه رفتار نمایند، می فرماید: «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ * وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ؛ هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند! * اما به اين مرحله جز صابران و جز كسانى كه بهره عظيمى دارند، نائل نمىگردند.» (فصلت: 35-34)
[15]. ر.ک: آیت الله جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ ج35، ص360؛ آیت الله مکارم شیرازی نیز در تحلیل این رفتار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مواجهه با منافقان معتقدند ایشان از اين طريق، آبروى آنها را حفظ كرده و شخصيتشان را خرد نمىكند و عواطف آنها را جريحهدار نمىسازد و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت جامعه از اين طريق كوشش مىكند؛ در حالى كه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فوراً پردهها را بالا مىزد و دروغگويان را رسوا مى نمود، دردسر فراوانى براى آنها فراهم مىآمد؛ علاوه بر اينكه آبروى عدهاى به سرعت از بين مىرفت و راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مىشد و افراد آلودهاى كه قابل هدايت بودند، در صف بدكاران جاى مىگرفتند و از اطراف پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور مىشدند. يك رهبر مهربان و دلسوز و در عين حال پخته و دانا، بايد همه چيز را بفهمد، ولى بايد بسيارى از آنها را به روى خود نياورد، تا آنها كه شايسته تربيتند، تربيت شوند و از مكتب او فرار نكنند و اسرار مردم از پرده برون نيفتد. (آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج8، ص16-15)
[16]. همچنانیکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، گاه برای «تألیف قلوب» برخی افراد غیرانقلابی، به آنان سهم بیشتری از بیت المال می دادند که این رفتار ایشان، از سوی برخی مسلمانان قابل هضم نبوده و حتّی به دلیل این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به ایشان توهین و اعتراض می نمودند. آیاتی از قرآن کریم، به این مسئله اشاره نموده است: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ * إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم) غنائم به تو ايراد مىگیرند، اگر از آن به آنها بدهند، راضى مىشوند و اگر ندهند، خشم مىگيرند (خواه حق آنها باشد يا نه). * ولى اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها مىدهد راضى باشند و بگويند خداوند براى ما كافى است و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مىبخشد، ما تنها رضاى او را مىطلبيم (اگر چنين كنند، به سود آنهاست). * زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمعآورى) آن كار مىكنند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهكاران، و در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه، اين يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است.» (توبه: 60-58)
برای آگاهی بیشتر پیرامون شأن نزول این آیات شریفه و مسئله «تألیف قلوب» و اعتراضاتی که در این باره به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم شد، رجوع نمائید به: كلينى، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ ج2، ص411؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج2، ص232-230.
[17]. رهبرانقلاب در بیانات متعددی به روش همیشگی خود و حضرت امام(ره) در حمایت از مسئولان کشور اشاره نموده اند (14/ 09/ 1369(ديدار با مسئولان نظام)؛ 07/ 01/ 1371(خطبههاى نماز جمعه تهران)؛ 12/ 06/ 1377(جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربيت مدرس)؛ 08/ 05/ 1378(خطبههاى نماز جمعهى تهران)؛ 01/ 09/ 1378(دیدار با دانشجويان دانشگاه صنعتى شريف)؛ 05/ 06/ 1380(ديدار با رئيسجمهور و اعضاى هيئت دولت)؛ 04/ 06/ 1388(ديدار با دانشجويان و نخبگان علمى)؛ 28/ 11/ 1391(ديدار با مردم آذربايجان)؛ 29/ 08/ 1392(ديدار با فرماندهان بسيج سراسر كشور)؛ 16/ 04/ 1393(ديدار با مسئولان نظام)؛ 20/ 01/ 1394(ديدار با مداحان اهلبيت عليهمالسلام)).
ایشان همچنین، حمایت «معنوی» و «کلّی»شان از مسئولان را به معنای حمایت از جزئیات تصمیمات اجرایی آنها نمی دانند و به همین دلیل، راه انتقاد از مسئولان را همواره باز گذاشته اند: «بنده از دولت ها حمايت كردهام، از اين دولت هم حمايت مىكنم؛ اين، به معناى اين نيست كه همهى «جزئيات» كارهائى كه انجام مىگيرد، مورد تأييد من است…بعضى از اشخاص و بعضى از كارها ممكن است در مجموعهى دولتى وجود داشته باشد كه صددرصد مورد اعتماد و مورد تأييد ماست، اما آن كار را ما تأييد نكنيم؛ چون دليل ندارد كه رهبرى وارد محيط اجرائى شود؛ به دليل اينكه مسئوليت ها مشخص است و بايد مسئول، وزير، رئيس فلان مركز يا بنگاه فرهنگى يا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراين ما بههيچوجه «انتقاد كردن» را «مخالفت» و «ضدّيت» نمىدانيم. بعضى تصور مىكنند كه ما چون از مسئولان كشور، از دولت محترم…حمايت مىكنيم، اين حمايت و اين طرفدارى، به معناى اين است كه انتقاد نبايد كرد، يا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممكن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.» (17/ 07/ 1386؛ ديدار با دانشجويان)
ایشان همچنین، این حمایتها را همیشگی ندانسته و بر این مسئله تأکید نمودهاند که: «البتّه «چك سفيد امضاء» هم به كسى نمي دهم. نگاه مي كنم به «عملكردها» و برحسب «عملكردها» قضاوت مي كنم و به توفيق الهى و به كمك الهى، برحسب «عملكردها» هم عمل خواهم كرد.» (01/ 01/ 1394؛ سخنرانی در حرم مطهر رضوى)
[18]. همچنانیکه رهبرمعظم انقلاب در برخی بیاناتشان تأکید کرده اند که از مسئولانی که جهت گیری عملکردشان در راستای ارزش های انقلابی و اسلامی، خدمت به مردم و محرومان، ایستادگی در برابر دشمن مستکبر و زورگو و دوری از اشرافی گری، عدالت طلبی، زیّ مردمی و سخت کوشی باشد، بطور خاصّ و ویژه حمایت می نمایند(01/ 01/ 1388 و 01/01/1386؛ اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی).
[19]. رهبر معظم انقلاب در همین زمینه، به روش حضرت امام(ره) در حمایت از برخی دولت های غیرانقلابی اشاره نموده و می فرمایند: «در طول اين ده سالى كه حيات بابركت امام(ره) ادامه داشت، هر دولتى سر كار بود، امام(ره) مقيد به دفاع از آن بودند. بااينكه شما مىدانيد، دولت هايى سر كار بودند كه بعضى از آنها وقتى كنار رفتند، مغضوب امام(ره) و امت بودند؛ اما تا وقتىكه سر كار بودند، امام(ره) از آنها حمايت مىكرد. حمايت هايى كه ايشان از بعضى از رؤساى جمهور و نخستوزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتى سركار بود كه مسئول بود.» (07/ 05/ 1369؛ ديدار با مسئولان صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران)
اشاره رهبرانقلاب در این سخن، به حمایت امام(ره) از دولت هایی همچون دولت بازرگان و بنی صدر است. چراکه حمایت علنی امام(ره) از بنی صدر تا جایی بود که ایشان حتی فرماندهان ارتش را به تبعیت از او، که در آن زمان فرمانده کل قوا بود، توصیه می نمودند و دلیل این کار را رعایت سلسله مراتب و حفظ نظم و انسجام بیان داشتند. (امام خمینی، روح الله؛ صحيفه امام؛ ج12، ص295) امام(ره) همچنین در حکم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر نیز به آحاد مردم و مسئولان توصیه کردند با حسن نیت از دولت پشتیبانی نمایند. (همان؛ ج12، ص139)
همه این حمایت های علنی در حالی بود که ایشان، همواره در جلسات خصوصی نسبت به اقدامات غیرانقلابی بنی صدر، به او تذکر می دادند. ایشان در سخنانی پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری می فرمایند: «شما ديديد كه آقاى بنى صدر حسابش را ]از منافقین[جدا نكرده؛ خدا مىداند كه من مكرر به اين گفتم كه آقا، اينها تو را تباه مىكنند. اين گرگ هايى كه دور تو جمع شدهاند و به هيچ چيز عقيده ندارند، تو را از بين مىبرند؛ گوش نكرد؛ هى قسم خورد كه اينها فداكار هستند، اينها مردم كذا هستند؛ يعنى آنهايى كه دور و بر او هستند. خوب، من مىدانستم كه اين جور نيستند.» (امام خمینی، روح الله؛ صحيفه امام؛ ج15، ص30؛ همچنین، ر.ک: همان؛ ج14، ص487)
امام(ره) همچنین در نامه به آقای منتظری صریحاً فرمودند که از برخی انتخاب ها در برخی مسئولیت ها ناراضی بودند: «و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم … و اللَّه قسم، من با نخستوزيرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. و اللَّه قسم، من رأى به رياست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.» (امام خمینی، روح الله؛ صحيفه امام؛ ج21، ص 331)
رهبرمعظم انقلاب درباره حمایت های امام(ره) از بنی صدر می فرمایند: «در زمان رياست جمهورى بنىصدر، وقتى مأيوس شديم از اينكه امام(ره) حرف ما را در بارهى آقاى بنىصدر قبول بكنند، خدمت ايشان رفتيم. ما يكىيكى مىرفتيم، چند نفرى مىرفتيم، نوشتهيى مىگفتيم، زبانى مىگفتيم. من يكبار خدمت امام(ره) رفتم و صريحاً گفتم من به اين نتيجه رسيدهام كه چون ديگر نمىشود با آقاى بنىصدر برخورد بكنيم، من به همان روش قبل از انقلاب بايد عمل بكنم. ما قبل از انقلاب حرف هايى مىزديم، كه وقتى كسى در آن حرف ها مىانديشيد، موضعى نسبت به آن دستگاه پيدا مىكرد. من به ايشان گفتم مجبورم الآن حرف هايى بزنم، كه وقتى كسى در بارهى آنها انديشيد، موضعى عليه آقاى بنىصدر بگيرد. امام(ره) نگاه كردند و تبسمى كردند و هيچچيز نگفتند. در آن زمان ها، گاهى مىشد كه من با دل پُر خدمت امام(ره) مىرفتم؛ اما وقتى مىآمدم، به رفقا مىگفتم كه امام(ره) دستى به سر و صورت ما كشيدند و لقمهى حلوايى با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها كردند؛ بعد كه مىآمديم، باز در سخنرانى خودشان مىگفتند: آقاى رئيسجمهور، آقاى بنىصدر! يعنى همان، همان بود! ايشان «مصلحت» مىديدند؛ چون بالاخره ايشان «حكيم» بودند. امام(ره) يك حكيم به معناى واقعى بود؛ يعنى واقعاً پشت ديوار و پشت حجاب را مىديد، كه ماها قادر نبوديم آن را ببينيم. ايشان چيزهاى خيلى ريزترى از آنچه كه در حد ديد ما بود و هست، مىديد. ما وقتى در آن شرايط قرار مىگرفتيم، چه كار مىتوانستيم بكنيم؟ نمىشد كه ول كرد. بعضي ها بريدند. اين اسمش «بريدن» است. آدم كه نبايد ببُرد؛ بايد بالاخره بايستد. دشمن دارد ما را مىبُراند؛ از انواع و اقسام وسايل هم استفاده مىكند. اگر ما هم بريديم، به دشمن كمك كردهايم.» (04/ 09/ 1370؛ ديدار با جمعى از هنرمندان)
[20]. به عنوان نمونه، حضرت امام(ره) در یکی از بیاناتشان، از اینکه به افرادی همچون «بنی صدر»، «ابراهیم یزدی» و «قطب زاده»، تهمت آمریکایی بودن زده می شود، انتقاد نمودند و آنان را افرادی «مؤمن» و «متقی» توصیف فرمودند: «و امروز هم همين طور كه ملاحظه مىكنيد روز تهمت است! من نمىدانم چه جور شده است كه هركه به هركس دلش مىخواهد هرچى مىگويد! نمىداند كه تهمت زدن به مؤمن جزايش چه هست پيش خدا. نمىداند غيبت كردن از مؤمن چى هست. نمىداند كه هتك حرمت مؤمن، هتك حرمت اللَّه است، اينها را نمىدانند؟ هركه هرچه دلش مىخواهد، حالا به هركس، نه به يك نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقى تهمت مىزنند! خوب، البته يك دسته هم هستند كه مىخواهند تهمت بزنند. اينها از يك اشخاصى ترس دارند، خوف دارند. ما اولى كه آمديم در اينجا، و اينها خيال كردند كه ما اين اشخاص را، بعض اين اشخاص را نمىشناسيم، شروع كردند راجع به چند نفرى كه بيست سال من با آنها آشنا [هستم]، مثل آقاى دكتر يزدى، آقاى بنى صدر، آقاى قطب زاده، اينهايى كه من بيست سال با آنها آشنا بودم و اينها بيست سال در خارج خدمت كردند به ضد اينها، به ضد رژيم عمل كردند؛ به مجردى كه اينها آمدند، فوراً هى كاغذ مىآمد كه اينها آمريكايى هستند! اينها اصلًا مگر فارسى هم بلدند! نسبت به آقاى يزدى مىگويند مگر فارسى بلد است اين؟! اينكه آمريكايى است. آخر چرا بايد انسان اين طور باشد.» (امام خمینی، روح الله؛ صحيفه امام؛ ج10، ص 275)
ایشان همچنین در نامه به بنی صدر، نسبت به نجات یافتن او از سانحه هوایی ابراز خرسندی کرده و آن را معجزه الهی و لطف و عنایت خداوند دانسته و او را فردی «صدیق» در خدمت به کشور توصیف فرمودند. (ر.ک: امام خمینی، روح الله؛ صحيفه امام؛ ج13، ص 109)
[21]. منظور از «إخبار به معنای إنشاء»، این است که گوینده، سخنی را با بیان و جملاتی به مخاطب بگوید که گویی در حال حکایت و خبر دادن از واقعه ای است، درحالیکه درواقع منظورش «امر» یا «نهی» مخاطب است. مانند اینکه که گاه پدر خانواده برای جلوگیری از موضع گیری منفی فرزندانش، خصوصاً فرزندانی که در آستانه لغزش های اخلاقی اند، بصورت مستقیم به آنان دستور نمی دهد و مثلاً به آنها نمی گوید: «با دوستانت دعوا نکن» و یا «نزدیک فلان کار نشو»، بلکه در مواجهه با او و بگونه ای که احساس «عزّت نفس» بکند و یا در «رودربایستی» قرار بگیرد، می گوید: «پسرم اهل دعوا با دوستانش نیست» و یا «پسرم اهل فلان کار نیست». در بسیاری از موارد، اینگونه سخن گفتن، تأثیرات بیشتری بر مخاطب دارد، نسبت به زمانیکه مستقیماً به او امر و نهی شود؛ و اصولاً اینگونه سخن گفتن، بر تأکید بیشتری دلالت دارد؛ چراکه جمله خبریه، در حقیقت، «اِخبار» از وقوع فعل است و زمانیکه برای «امر» یا «نهی» از جملات خبریه استفاده می شود، گویی گوینده اینگونه ادعا نموده که امتثال امر یا نهی از سوی مخاطب، امری است حتمی. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: مظفر، محمدرضا؛ اصول الفقه؛ ص82) البته ممکن است «امر» یا «نهی» در مواردی از نوع «مولوی» و در مواردی نیز از نوع «ارشادی» باشد.
قرآن کریم نیز در مواردی برای بیان برخی احکام، از این ادبیات استفاده نموده است؛ به عنوان نمونه، ر.ک: توبه: 18 (علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج9، ص201)؛ بقره: 233 (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج2، ص586)؛ بقره: 234 (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج2، ص586)؛ واقعه: 79 (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج9، ص341؛ آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسير نمونه، ج23، ص 268)
[22]. همچنانیکه خداوندمتعال در قرآن کریم، حتی منافقانی که کاملاً به قصد ریاء و خودنمایی به نماز می ایستادند را نیز واجد حدّاقلی ترین مراتب ذکر خداوند می داند: «وَ لا یَذکُرُونَ اللهَ إلا قَلیلاً؛ و آنان خدا را یاد نمی کنند، مگر اندک.» (نساء: 142)؛ اين آيه شریفه نشان ميدهد كه منافقان مرتبه اي از توجه به خداوند را داشته اند. (ر.ک: آیت الله مصباح یزدی، محمدتقی؛ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا؛ ص 54)
[23]. خداوندمتعال در یک آیه شریفه خطاب به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «وَإِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً * وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً؛ نزديك بود آنها (با وسوسههاى خود) تو را از آنچه وحى كردهايم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب كنند! * و اگر ما تو را تثبیت نمی کردیم، نزديك بود كمى به آنها تمايل كنى!» (اسراء: 74-73)
هرچند این آیه شریفه در مورد شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم بوده و مراد از «تثبیت» نیز «عصمت» ایشان است،(ر.ک: علامهطباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج12، ص173) و نشان دهنده این واقعیت است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به دلیل «تثبیت» و «عصمت الهی»، حتی اندکی هم به سمت دشمنان متمایل نشد، امّا مضمون آیه شریفه، منحصر در ایشان و مصداق «تثبیت» نیز منحصر در «عصمت» نیست؛ بلکه از این آیه شریفه یک روش تربیتی کلّی قابل اخذ است؛ و آن اینکه اگر یک مربّی یا پدر یک خانواده و یا یک جامعه، فرزندان و متربّیانش را، که همواره در معرض لغزش های احتمالی قرار دارند، با روش های خاصّ کلامی و غیرکلامی در جبهه حق «تثبت» نماید، آنگاه تا حد زیادی آنان را از گرایش به سمت شیطان و دشمنان شیطانی مصون داشته است و یا از آسیب های احتمالی شان می کاهد؛ در این میان، روش هایی که به نوعی موجب تزریق «عزّت نفس» در طرف مقابل می شوند، بسیار بیشتر می تواند در تحقق این هدف، کارآمد باشند. برخی از این روش ها عبارتند از: تعریف از برخی ویژگی های شخصیتیِ هرچند کوچک، حمایت و دفاع منطقی و به موقع، مشورت کردن، تغافل نسبت به برخی رفتارهای غلط و غیره.
بازدیدها: 0