پیچیدگی های رهبری انقلاب | دکتر علیرضا معاف
به گزارش هیات – اختصاصی ؛ در سالهای اخیر شبهات و سوالات زیادی پیرامون کنش های سیاسی رهبرانقلاب، بخصوص در مواجهه با جریانات و مسئولان غربگرا در میان مردم و بخصوص جوانان و حتی جوانان انقلابی، ایجاد شده است. در این نوشته تلاش شده است تا با محوریت برخی آیات قرآن کریم و سیره اهل بیت علیه السلام، به برخی سوالات و شبهات در این زمینه پاسخ داده شود.
آیه اول:
وَ أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِفَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها
و َکانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً؛
اما آن کشتى(که آن را سوراخ کردم)، از آنِ گروهی از نیازمندان بود که (با آن) در دریا کار مى کردند؛ خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى [بی نقصی] را به زور مى گرفت. (و با این عیب گذاری، دیگر در غصب آن طمعی نخواهد داشت.) (کهف: ۷۹)
در مواجهه با «رفتارهای متشابه» ولیّ خدا چگونه باید عمل نمود؟/ چرا در برخی موارد اینگونه به نظر می رسد که «رفتارهای سیاسی» رهبرانقلاب، مبتنی بر «آرمانهای انقلابی» ایشان نیست؟/ چرا رهبرانقلاب در زمان فتنه۸۸، با عاملان فتنه برخورد قاطع تری نکردند؟
یکی از سؤالات و شبهات در میان برخی افراد مؤمن انقلابی این است که چرا در برخی موارد، «رفتارهای سیاسی» رهبرانقلاب، مبتنی بر «آرمان های انقلابی» ایشان نبوده و درنتیجه برخی رفتارهای ایشان از نوعی «تشابه» برخوردار شده است؟[۱] آیا وجود این تخالف، به دور از «عدالت» نیست؟
هرچند پاسخ به این سؤال بسیار دقیق و در برخی مصادیق خاص، بسیار پیچیده است و حتی می تواند موضوع یک پایان نامه و یا یک کتاب مفصّل باشد، امّا به اجمال باید گفت رفتارهای سیاسی ولیّ خدا، تنها مبتنی بر «آرمان های انقلابی» نیست، بلکه «آرمان های انقلابی» با ضمیمه شدن به «مصلحت» هاست که «رفتارهای سیاسی» ولیّ خدا را شکل می دهند. حال در مواردی که نیازی به دخالت دادن عنصر «مصلحت» نباشد، رفتار ولیّ خدا، رفتاری صریح، بدون ابهام و کاملاً مبتنی بر گفتمان انقلابی او خواهد بود و در مواردی که عنصر «مصلحت» به تصمیمگیریهایش اضافه میشود، ممکن است رفتارش، «متشابه» و بعضاً «مبهم» باشد.
درواقع باید گفت عنصر «مصلحت»، نه چیزی جدای از گفتمان و آرمانهای اسلامی و انقلابی و در عرض آن، بلکه جزء آن است؛[۲] و هدف از اِعمال آن نیز «حفظ، تثبیت و ارتقاء نظام اسلامی» است.[۳]
برای تبیین بیشتر این مطلب، بیان روایتی از امام صادق علیه السلام، مفید خواهد بود. زراره ابن اعین، یکی از اصحاب خاص و بسیار مورد اعتماد امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بود؛ با این حال گاه امام صادق علیه السلام در برخی مجالس، از او بدگویی می کردند. رفتاری که شاید اگر برخی از خواصّ سیاسی زمان ما با آن مواجه شوند، موضع آنان را نسبت به ولیّ خدا تغییر دهد. امام علیه السلام در پیامی خصوصی به زراره، علت این رفتار خود را جلوگیری از تعرّض حکومت ظالم آن زمان به زراره بیان می کنند؛ چراکه ارتباط با امام صادق علیه السلام، تبعات زیادی برای یاران حضرت درپی داشت و فشارهای زیادی را به آنان تحمیل می کرد و این رفتار امام علیه السلام، از طمع دشمنان برای آسیب زدن به او می کاست:
«إِنَّمَا أَعِیبُکَ دِفَاعاً مِنِّی عَنْکَ، فَإِنَّ النَّاسَ وَ الْعَدُوَّ یُسَارِعُونَ إِلَى کُلِّ مَنْ قَرَّبْنَاهُ وَ حَمِدْنَا مَکَانَهُ، لِإِدْخَالِ الْأَذَى فِیمَنْ نُحِبُّهُ وَ نُقَرِّبُهُ، وَ یَذُمُّونَهُ لِمَحَبَّتِنَا لَهُ وَ قُرْبِهِ وَ دُنُوِّهِ مِنَّا، وَ یَرَوْنَ إِدْخَالَ الْأَذَى عَلَیْهِ وَ قَتْلَهُ، وَ یَحْمَدُونَ کُلَّ مَنْ عِبْنَاهُ، فَإِنَّمَا أَعِیبُکَ لِأَنَّکَ رَجُلٌ اشْتَهَرْتَ بِنَا وَ بِمَیْلِکَ إِلَیْنَا، وَ أَنْتَ فِی ذَلِکَ مَذْمُومٌ عِنْدَ النَّاسِ، فَیَکُونُ ذَلِکَ دَافِعَ شَرِّهِمْ عَنْکَ؛ عیبگذاری من بر تو (درحقیقت) برای دفاع از توست. چراکه مردم و دشمن به سرعت درپی کسی هستند که ما او را به خود نزدیک می کنیم و از او ستایش می کنیم، تا به کسی که او را ستایش کرده و به خود نزدیک می کنیم آزار برسانند و او را به دلیل محبت ما و نزدیکی به ما مذمّت می کنند، و در اندیشه اذیت و قتل او بر می آیند. و هرکسی را که ما عیب او را می گوییم، می ستایند. پس همانا من عیب تو را می گویم، فقط به این دلیل که تو مردی مشهور به ارتباط و گرایش نسبت به مایی و تو در این باره نزد مردم مذمومی؛ پس این عیب گذاری من بر تو، شرّ آنان را از تو دفع می نماید.»[۴]
آنگاه حضرت برای روشنتر شدن علت این رفتار خود برای زراره، به ماجرای سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر علیه السلام اشاره نمودند[۵] که جناب خضر علیه السلام، پس از پایان مدّت همراهی جناب موسی علیه السلام با ایشان، در بیان علّت این رفتار سؤال برانگیز خود فرمود:
«وَ أَمَّا السَّفِینَهُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَهٍ غَصْباً؛ اما آن کشتى(که آن را سوراخ کردم)، از آنِ گروهی از نیازمندان بود که (با آن) در دریا کار مى کردند؛ خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهى بود که هر کشتى [بی نقصی] را به زور مى گرفت. (و با این عیب گذاری، دیگر در غصب آن طمعی نخواهد داشت.)» (کهف: ۷۹)
هرچند از ارادت زراره به امام صادق علیه السلام اندکی هم کاسته نشد، اما برخی از یاران دیگر امام صادق علیه السلام با دیدن رفتارهای متشابه اینچنینی در ایشان، که اقتضاء دوران «تقیه» بود، از ایشان رویگردان شده و ایشان را متهم به دروغگویی می کردند.
کشتی انقلاب و خضر زمانه ما
هدف از بیان این روایت نورانی، توجه دادن به این نکته کلّی است که نباید درباره رفتارهای متشابه ولیّ خدا، عجولانه قضاوت کرد.
بی شک امروز همانند زمان امام صادق علیه السلام، زمانه «تقیّه» نیست، امّا زمانه فتنه های گوناگون و خطرناکی است که ممکن است ولیّ خدا برای خاموش کردن تدریجی این فتنه ها و به خاطر رعایت مصالح بزرگتر، گاه مجبور به انجام رفتارهای متشابه شود.
شاید لازم باشد خضر زمانه ما، به دلایل و مصالحی که بعدها آشکار خواهد شد، اجازه دهد بخش هایی از کشتی انقلاب دچار عیب شود تا از آسیب های جدّی تر به این کشتی جلوگیری شود و با این ترفند، از طمع دشمن برای آسیب رساندن به اصل نظام اسلامی، کاسته شود.
در چنین زمانه ای، اگر به ولیّمان اعتماد داریم، در مرحله اول، باید «متشابهات رفتاریِ موردیِ» ایشان را به «محکمات گفتمانیِ پرتکرارِ» ایشان ارجاع دهیم تا تحلیل درستی از موضوع به دست آید؛ و در صورت روشن نشدن موضوع، در مرحله دوم، باید «صبر» کرد تا به تدریج حکمت رفتار ولیّخدا روشن شود. این «صبر»، از جنس همان «صبر انقلابی» است که رهبرمعظم انقلاب، جوانان انقلابی را به آن توصیه فرمودهاند.[۶]
«قضاوت زودهنگام» از رفتارهای متشابه ولیّ خدا، بسیاری را از دایره انقلاب خارج خواهد کرد. همانگونه که برخی معترضین به امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای پذیرش حکمیّت، و معترضین به امامحسن علیه السلام در ماجرای پذیرش صلح با معاویه، و معترضین به امامصادق علیه السلام در پیشبرد سیاست «تقیّه»، و معترضین به امامرضا علیه السلام در ماجرای پذیرش ولایتعهدی، به دلیل عدم هضم و درک و تحلیل درست از وقایع و عدم اعتماد به امامشان، به تدریج از دایره مؤمنین انقلابی خارج شدند.
آیه دوم:
قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی *
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ موسی علیه السلام گفت: اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها(توسط سامری) گمراه شدند. * از من پیروى نکردى؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟! * هارون علیه السلام گفت: اى فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سفارش مرا به کار نبستى! (طه: ۹۴-۹۲)
مهمترین مصلحتی که رعایت آن، رفتارهای حکومتی ولیّخدا را «متشابه» و «سؤال برانگیز» می نماید، چیست؟/ آیا اقتضائات مدیریتی رهبرانقلاب، متفاوت از حضرت امام(ره) است؟
یکی از مهمترین مصالحی که مانع از اعمال برخی تصمیمات صریح انقلابی توسط ولیّ خدا شده و بعضاً رفتارهای سیاسی او را «متشابه» و «سؤال برانگیز» می سازد، مصلحتی به نام «جلوگیری از ایجاد و یا تشدید دوقطبی های خطرناک در جامعه» است.[۷]
مطابق آیات شریفه قرآن، «سامری» که عالمی «زیرک» و درعین حال «نفسانی» بود، توانست قوم موسی علیه السلام را در زمانیکه او برای عبادت به کوه طور رفته بود، گوساله پرست نماید. از سوی دیگر جناب هارون علیه السلام نیز، که از سوی حضرت موسی علیه السلام به عنوان نائب و جانشین ایشان منصوب شده بود، دائماً در حال روشنگری میان مردم بود تا آنان را از این کار بازدارد؛[۸] امّا مردم به سخنان اوتوجهی نکرده و بجای اطاعت از ایشان، خواستار بازگشت خود موسی علیه السلام شدند، تا مستقیماً از او دستور بگیرند:
«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى؛ ولى آنان گفتند: «ما هرگز از پرستش آن(گوساله) دست برنخواهیم داشت، تا موسى علیه السلام به سوى ما بازگردد!»» (طه: ۹۱)[۹]
هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از پرده غیبت چهل روزه به سوی قومش بازگشت، جناب هارون علیه السلام در پاسخ به سؤال ایشان مبنی بر چرایی عدم برخورد انقلابی با سامری فرمود:
«إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ من ترسیدم بگویى میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سفارش مرا به کار نبستى!» (طه: ۹۴)
همانگونه که ملاحظه می شود، دلیل منطقی جناب هارون علیه السلام برای عدم برخورد صریح و شدید با سامری، مصلحتی به نام «جلوگیری از ایجاد تفرقه» میان مردم بود؛ تفرقه ای که خطرش از فتنه سامری نیز بیشتر بود و «تثبیت حکومت» را نشانه گرفته بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در دو مقطع از حیات مبارکشان بعد از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، ناچار به ملاحظه همین مصلحت، شدند. مقطع اول، مربوط به ماجرای «سقیفه» و «غصب خلافت» بود، که در این باره فرمودند:
«وَ ایْمَ اللَّهِ لَوْ لا مَخافَهُ الْفُرْقَهِ بَیْنَ الْمُسْلِمینَ وَ انْ یَعودَ الْکُفْرُ وَ یَبورَ الدّینُ لَکُنّا عَلى غَیْرِ ما کُنّا لَهُمْ عَلَیْهِ؛ به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر و تباهى دین نبود، رفتار ما با آنانطور دیگر بود.»[۱۰]
مقطع دوم، در ماجرای «حکمیّت» و «پذیرش صلح با معاویه» بود، که در این باره نیز در نامه ای به ابوموسی اشعری فرمودند:
«فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَى جَمَاعَهِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ؛ بدان که هیچ کس نیست که نسبت به وحدت و اتحاد امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم از من حریص تر و انسش به آن از من بیشتر باشد. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا مىطلبم.»[۱۱]
ماجرای سامری و تفاوت نوع مواجهه جناب هارون علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام با او، بیانگر نکته ای دیگر نیز هست و آن اینکه، اقتضائات جایگاه امام معصوم علیه السلام با جایگاه نائب امام علیه السلام و همچنین اقتضائات جایگاه مؤسّس انقلاب با جانشینش، کمی متفاوت است؛ و مهمترین دلیل این تفاوت نیز آن است که اصولاً منافقان و بیماردلان سیاسی که همواره بر بینش مردم اثرگذار هستند، در زمان ولایت و حکومت خود امام علیه السلام و یا مؤسّس انقلاب، نسبت به زمان ولایت و حکومت نائب امام علیه السلام و یا جانشین مؤسّس، قدرت مانور کمتری دارند.
در زمانه ای که به ظهور امام عصر(عج) نزدیک تر می شویم و فتنه ها نیز پیچیده تر می شوند، مصلحت سنجی های نائب امام علیه السلام برای تثبیت و حفظ نظام اسلامی تا سپردن آن به صاحب اصلی اش، بسیار بیشتر از خود امام علیه السلام است. برخی فتنه ها جز با دست موسایی خاموش نخواهند شد.[۱۲]
آیه سوم:
وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛
برخی از آن منافقان کسانى هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار مىدهند و مىگویند او گوش (زود باور) است! بگو گوش بودن او به نفع شماست (ولى بدانید) او (سخنان) خداوند را باور دارد و (امّا سخنان افراد دیگر را) به نفع مؤمنان تصدیق مى نماید، و براى کسانى از شما که ایمان آوردهاند، مایه رحمت است و برای آنها که فرستاده خداوند را آزار مىدهند، عذاب دردناکى دارند. (توبه: ۶۱)
چرا رهبرانقلاب در مواجهه با برخی افراد غیرانقلابی، بگونه ای رفتار کرده و یا سخن می گویند که گویی به آنان اعتماد دارند؟/ آیا «تعریف» و حتی «حمایت» رهبرانقلاب از این افراد به معنای تأیید عملکرد آنان نیست؟/ چرا رهبرانقلاب نسبت به رفتارهای نابهنجار برخی افراد غیرانقلابی «تغافل» می نمایند؟/ بطور کلیّ، چه مصالحی در تعریف و یا حمایت ولیّ خدا از برخی افراد و یا ساختارهای غیرانقلابی نهفته است؟
رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با همه افراد جامعه اسلامی، که منافقان هم جزء آنان محسوب می شدند، بگونه ای بود که اگر نزد پیامبر آمده و سخنان خلاف واقعی می گفتند، ایشان بگونه ای با آنان مواجه می شد که گویی به آنان اعتماد دارد و منافقان گمان می بردند که این تأیید، به معنای تأیید سخن یا عملکرد آنان نیز هست؛ و به همین دلیل، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم را (نغوذ بالله) متّهم به «خوش باوری» می نمودند:
«وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ؛ برخی از آن منافقان کسانى هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را آزار داده و مىگویند او گوش (زود باور) است!» (توبه: ۶۱)
خداوند در پاسخ به این اتهام منافقان می فرماید:
«قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛ بگو گوش بودن او به نفع شماست (ولى بدانید) او (سخنان) خداوند را باور دارد و (امّا سخنان افراد دیگر را) به نفع مؤمنان تصدیق مى نماید، و براى کسانى از شما که ایمان آوردهاند، مایه رحمت است و برای آنها که فرستاده خداوند را آزار مىدهند، عذاب دردناکى دارند.» (توبه: ۶۱)
طبق بیان علامه طباطبایی تعبیر «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» در این آیه شریفه، حاوی نکته دقیقی است و آن اینکه: «ایمان» به معنای «تصدیق» است و «لام» نیز در «للمؤمنین»، لام «نفع» است؛ بنابراین، منظور از عبارت «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» این است که هرکسی از جامعه اسلامی (حتی منافق یا بیماردل و یا ضعیف الإیمان) برای ایشان خبری بیاورد، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به نفع جامعه اسلامی تصدیق می فرماید؛ و تصدیقی که به نفع جامعه اسلامی باشد آن است که در مواجهه با آورنده خبر، الزاماً «خبر» او را تصدیق نمینماید، بلکه بگونه ای با او برخورد مینماید که گویی او را راستگو میداند؛ و این تصدیق، تصدیقى است که حتى در خبرهاى زیانآور(که از سوی منافقان ابراز می شد) نیز، به نفع همه جامعه اسلامی تمام می شود. به عبارت دیگر، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، بدون اینکه اصل خبر را تصدیق نماید، به آورنده خبر «وانمود» می کند که من تو را راستگو مىدانم، هر چند در واقع خبر او را خبر نادرستى می داند و آثار صدق بر خبرش بار نمی کند و مطابق خبر نادرست او تصمیم نمی گیرد و عمل نمی کند؛ چراکه اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اینگونه رفتار نکند، امورات جامعه و نظام اجتماع مؤمنین دچار اختلال می شود.[۱۳]
این آیه شریفه، علاوه بر منافقان، به برخی مؤمنان معترض به این رفتار مداراگونه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز این پاسخ را می دهد که شنیدن سخن منافقان و حفظ آبروی آنان، هرچند در ابتدا، امری ناخوشایند به نظر می رسد، امّا در مجموع «خیر» بوده و «مصلحت جامعه اسلامی» را تأمین می کند؛ زیرا اولاً چه بسا با این عمل، رقیب و دشمن انسان به دوست گرم و صمیمی تبدیل شود؛ هرچند اینگونه رفتار کردن، کار آسانی نیست و تنها مردان صابری که از «حظّ عظیم» برخوردارند، از عهده آن برمی آیند.[۱۴]
ثانیاً اینگونه عمل کردن، زمینه تنش و درگیری را از جامعه دور می کند و این، به سود جامعه اسلامی است؛ از این رو خداوند می فرماید این رفتار حکیمانه و مداراگونه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای همه خیر است، هرچند برای برخی ناخوشایند باشد.[۱۵]
البته ولیّ خدا، تنها «اُذُن خیر» برای همه افراد امّت نیست؛ بلکه «یدخیر» و «لسان خیر» نیز هست. به این معنا که ولیّ خدا برای «جذب برخی افراد غیرانقلابی» که امید به اصلاحشان وجود دارد، به دامان انقلاب و یا جلوگیری از فتنه انگیزی های بیشتر آنان در نظام اسلامی و یا برای «تثبیت برخی افراد انقلابی» که خوف لغزششان وجود دارد، در دامان انقلاب و جلوگیری از تأثیر وسوسه های دشمن در این افراد و گرایش آنان به سمت دشمن، ممکن است آنان را مشمول «حمایت های مالی ویژه» نموده[۱۶](که مصداق «ید خیر» بودن است) و یا در مواردی از آنان «تعریف» و «حمایت» زبانی نماید(که مصداق «لسان خیر» بودن است).
این نوع رفتار سیاسی در مواجهه با افراد و جریانات غیرانقلابی، بارها و بارها در سیره حضرت امام خمینی(ره) و رهبرمعظم انقلاب نیز مشاهده شده است. ایشان در برخی موارد و به دلیل رعایت مصالح متعدد سیاسی و تربیتی، و با وجود انتقاد صریح و شفاف از عملکرد و دیدگاههای برخی افراد، از آنان حمایت نموده اند. این حمایتها، همواره دو گونه بوده است:
الف.حمایت حقوقی و ساختاری: به این معنا که امامین انقلاب از افرادی به لحاظ جایگاه حقوقی و یا ساختارهای تحت مسئولیتشان، حمایت نموده اند؛ درواقع باید گفت حمایت از ساختارهای قانونی و یا مسئولانی که در رأس امور هستند و عمدتاً با رأی مردم انتخاب شده اند، چه مسئولان انقلابی و چه غیرانقلابی، شیوه همیشگی رهبرانقلاب و حضرت امام(ره) بوده است.[۱۷]
البته حمایت امامین انقلاب از مسئولان انقلابی، امری بدیهی است و نیاز به دلیل ندارد؛[۱۸] امّا حمایت ایشان از برخی مسئولان غیرانقلابی نیز از دلایل منطقی برخوردار بوده است؛ دلایلی همچون «احترام به رأی مردم»، «جلوگیری از طمع دشمنان برای ایجاد اختلاف در میان مسئولان»، «جلوگیری از تضعیف و یا فروپاشی ساختارهای قانونی نظام»، «جلوگیری از ایجاد هرج و مرج و بی قانونی در کشور»، «فرصت دادن به مسئولان و مردم برای تجربه کردن برخی راهها»، «اتمام حجت با مسئولان» و غیره.[۱۹]
ب. حمایت حقیقی و فردی: به این معنا که امامین انقلاب به برخی افراد غیرانقلابی صفات نیکویی را نسبت داده اند و یا صفات ناپسندی را از آنان نفی نموده اند؛[۲۰] صفاتی که در برخی موارد، هرچند با ادبیات و لحن «اِخبار»، امّا با هدف «انشاء» بیان می گردند.[۲۱] علاوه بر آنکه اصولاً صفات اخلاقی دارای مراتب مختلف حداقلی و حداکثری بوده و می توان افرادی با حداقل مراتب را نیز واجد آن صفات دانست.[۲۲] عمده ترین دلیل این نوع برخورد نیز، مدیریت روانی طرف مقابل و کاستن از آسیب های احتمالی او به نظام اسلامی است.[۲۳]
این شیوه برخورد، هرچند ممکن است در کوتاه مدت منشأ سؤالات و ابهاماتی باشد، اما در مجموع و در بلندمدت به نفع جامعه اسلامی و نظام اسلامی است.
بنابراین اینگونه نیست که حمایت های زبانی یا مالی ولیّ خدا از برخی افراد غیرانقلابی و یا تعریف از برخی ویژگی های مثبت شخصیّتی آنان و یا تغافل نسبت به برخی رفتارهای ناهنجار آنان و یا سایر برخوردهای اخلاقی با آنان، لزوماً به معنای تأیید «عملکرد» آنان باشد؛ بلکه به دلیل رعایت مصالحی است که باید از سوی صاحبان بصیرت، کشف و تحلیل گردد.
زمانی می توان تعریف و حمایت ولیّ خدا از افراد را «واقعی»، و نه «مصلحت اندیشانه»، دانست که هم «اندیشه» و هم «عمل» آنان، بیشترین تطبیق را بر اندیشه و دستورات ولیّ خدا داشته باشد؛ در غیر اینصورت باید دانست در بیان برخی تعاریف و انتساب برخی صفات مثبت به افرادی که واجد حداقلی ترین مراتب آن هستند، «مصالحی» نهفته است.
پیوست ها
۱- رهبرانقلاب در پاسخ به این سؤال که چرا در مورد برخی موضوعات، بصورت «علنی» موضع گیری نمی کنید، می فرمایند: «اینجور نیست که تصور بشود اگر چنانچه یک ایرادى، اشکالى در مجموعهى مسئولین اجرائى کشور وجود دارد و رهبرى با آنها مخالف است، حتماً بایستى این را در بلندگوها بیان کند؛ نه، گاهى اوقات «مصلحت قطعى» در این است که انسان یک چیزى را «علنى» نکند. حالا اینجا نگوئید آقا «حقیقت» و «مصلحت». این تقابل «حقیقت» و «مصلحت» جزء آن حرف هاى محکم نیست. خود «مصلحت» هم یکى از «حقائق» است. اینجور نیست که هرچه اسم «مصلحت» رویش بود، این یک چیز منفىاى باشد. بعضى اینجور خیال مىکنند: آقا «مصلحتاندیشى» مىکنید؟ خوب، بله، گاهى انسان «مصلحتاندیشى» مىکند. خود «مصلحتاندیشى» یکى از «حقائقى» است که باید به آن توجه داشت؛ این جزء مسلّمات و واضحات اسلام است. البته این مسئله حالا جاى بحث و شکافتنش نیست، اما جزء مسلّمات است. صلاح نیست گاهى اوقات انسان یک چیزى را «علنى» کند.» (۰۴/ ۰۶/ ۱۳۸۸؛ دیدار با دانشجویان و نخبگان علمى)
ایشان همچنین جمع میان «آرمانگرایی» و «ملاحظه مصلحت ها» را ممکن دانسته و می فرمایند: «هیچ منافاتى وجود ندارد بین انجام دادن وظائفى که «جوانى» و «آرمانگرائى» به انسان دیکته مىکند، و بین ملاحظهى مصالح مدیریتى کشور، ملاحظهى قانون، ملاحظهى تدبیر و درایت مدیریتى در کشور. یعنى مىتوان «آرمانگرا» بود، به «احساسات جوانى» هم پاسخ داد و بر طبق «اقتضاى جوانى» و «آرمانگرائى» عمل کرد؛ در عین حال جورى هم بود که با مصلحت کشور و با مصالح مدیریتى کشور تعارض و اصطکاکى نداشته باشد.» (۱۶/ ۰۵/ ۱۳۹۱؛ دیدار با دانشجویان)
ایشان در عین حالی که «ملاحظه مصلحت ها» را امری ضروری می دانند، امّا آن را زمینه ساز دو «آفت» می دانند؛ اول اینکه، «مصلحت سنجی» برای مسئولان نظام اسلامی به یک «رویّه همیشگی» تبدیل شود و مسئولان به بهانه رعایت مصلحت، دائماً مرتکب اشتباه شوند و آن را «استمرار» بخشند.(ر.ک: ۱۳/ ۱۱/ ۱۳۷۷؛ دیدار با جمعی از جوانان در دومین روز از دههى مبارکهى فجر؛ ۱۵/ ۰۸/ ۱۳۸۲؛ دیدار با جمعى از اعضاى تشکلها، کانونها، نشریات، هیئتهاى مذهبى و شمارى از نخبگان دانشجویى)
دومین آفت این است که جوانان انقلابی(و مسئولان)، به بهانه «مصلحت سنجی»، از آرمان های اسلامی و انقلابی خود کوتاه بیایند. ایشان در این زمینه نیز می فرمایند: «اگر شما جوانان نگاه به قلّههاى آرمانى را کنار بگذارید، برآیندِ غلطى به وجود خواهد آمد. برآیندِ آرمانگرایى شما و چالش مسئولان با مصلحت ها، برآیند معتدل و مطلوبى خواهد شد؛ اما اگر شما هم دنبال مصلحتگرایى رفتید و گرایش مصلحتاندیشانه- یعنى صددرصد با واقعیت ها کنار آمدن- وارد محیط فکرى و روحى دانشجو و جوان شد، آنوقت همه چیز به هم مىریزد و بعضى آرمانها از ریشه قطع و گم خواهد شد. دانشجویان نباید آرمانگرایى را رها کنند.»(۱۵/ ۰۸/ ۱۳۸۲؛ دیدار با جمعى از اعضاى تشکلها، کانونها، نشریات، هیئتهاى مذهبى و شمارى از نخبگان دانشجویى)
ایشان در بیانات دیگری مطالبهگریِ آرمان ها را امری ضروری می دانند که نباید از آن دست برداشت؛ چراکه: «اگر چنانچه این حجم عظیم و وسیع تهاجم به افکار عمومی از سوی ضدّ انقلاب با این مطالبهگریها مواجه نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد. یادآوری آرمان ها، مطرح کردن آرمان ها، خواستن آرمان ها، طلبکاری نسبت به تحقّق این آرمان ها یک سدّی است در مقابل تخریب افکار عمومی و فضاهای نخبگانی -که متأسّفانه روی فضاهای نخبگانی هم دارند کار می کنند- و فضاهای مدیریّتی؛ که در مواردی هم متأسّفانه بیتأثیر نبوده. اینجا یک لشکری از جوان های مؤمن و انقلابی لازم است که وارد میدان بشوند، مطالبه کنند آرمان ها را و خودشان کمک کنند به تحقّق این آرمان ها؛ که البتّه اینکه حالا چهجوری کمک کنند، جای بحث دارد … پس بنابراین، احتیاج است به یادآوری این آرمان ها با همان زبانِ ویژهی جوانِ مؤمنِ انقلابی که از خصوصیّاتش «صراحت» است، از خصوصیّاتش «شجاعت در گفتار» است؛ اینکه شجاعانه حرف خودش را بزند.» (۷/۳/۱۳۹۷؛ دیدار با دانشجویان)
۲- رهبرمعظم انقلاب درباره لزوم تقویت «صبرانقلابی» در کنار «خشم انقلابی» در جوانان می فرمایند: در می فرمایند: «یکی از موانع]پیشرفت[، «بیصبری» است. «بیصبری»؛ باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمی شود که به مجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من غذا می خواهم! خب باید «صبر» کنید تا بپزد. گاهی اوقات اینجوری است؛ بعضی از فعّالیّت هایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام می دهند، ناشی از «صبور نبودن» است؛ «صبوری» لازم است؛ «صبر» هم یکی از خصلت های انقلابی است. بله، «خشم انقلابی» داریم، امّا «صبر انقلابی» هم داریم. مظهر اتمّ و اکمل «عدالت»، امیرالمؤمنین علیه السلام است دیگر؛ از او عادلتر که نداریم؛ امّا امیرالمؤمنین علیه السلام هم یک جاهایی «صبر» کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام را میبینید دیگر. یک جا می گوید: «فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا؛ پس صبر کردم درحالیکه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.»(نهج البلاغه؛ خطبه۳) یک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر می کند و به «حکمیّت» تن می دهد؛ پس یک جاهایی «صبر» ضروری است؛ لازم است؛ یک جاهایی صبر، [از روی] ناچاری است، یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست، اما لازم است که انسان این صبر را انجام بدهد…وقتیکه حضرت موسی علیه السلام بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرف ها؛ خب، بنیاسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجیای خواهد آمد و آن منجی هم موسی علیه السلام است؛ حالا موسی علیه السلام آمده، منتظر بودند به مجرّدیکه موسی علیه السلام آمد، دستگاه فرعون کن فیکون بشود؛ نشده بود. قرآن می گوید آمدند پیش حضرت موسی علیه السلام و گفتند که: «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»(اعراف: ۱۲۹) تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار می کردند؛ زیر فشار بودیم؛ حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت «بیصبریِ بنیاسرائیلی» است؛ «بیصبری». حضرت موسی علیه السلام گفت: خب «صبر» کنید: «اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَهُ لِلمُتَّقین» (اعراف: ۱۲۸) «تقوا» اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ «صبر» لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم چرا نشد، چهجوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.» (۷/۳/۱۳۹۷؛ دیدار با دانشجویان)
ایشان همچنین در بیانات دیگری درباره علت صبر خود در برابر فتنه گران سال۸۸، می فرمایند: «گاهى هم از بنده گله مىکنند که چرا فلانى «صبر» مىکند؟ چرا فلانى «ملاحظه» مىکند؟ من عرض مىکنم؛ در شرائطى که دشمن با همهى وجود، با همهى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک «فتنه» است و مىخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با «احتیاط» و «تدبیر» و در وقت خودش، با «قاطعیت» وارد شد … اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بىگناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال مىشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد … مسائل کشور که فقط مسائل مربوط به «اغتشاشگران» نیست؛ کشور مسائل اقتصادى دارد، مسائل علمى دارد، مسائل سیاسى دارد، مسائل بینالمللى دارد، مسائل امنیتى دارد؛ صدها مسئلهى مهم پیش روى مسئولان کشور هست؛ باید اینها را انجام بدهند؛ باید کشور را مدیریت کنند؛ باید کشور را جلو ببرند. دشمن مىخواهد با این حوادث، چرخ هاى کشور از کار بیفتد؛ نباید به دشمن کمک کرد. دشمن مىخواهد با اینگونه حوادث، چرخ پیشرفت اقتصادى متوقف بشود؛ دشمن مىخواهد چرخ پیشرفت علمى که بحمد اللَّه دور برداشته است و حرکت علمى خوبى آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود؛ دشمن مىخواهد حضور سیاسى قدرتمندانهى جمهورى اسلامى در عرصههاى بینالمللى را که امروز از گذشته بسیار بارزتر و پرجلوهتر است، مخدوش کند، خراب کند با این مسائل اینجورى؛ نباید به دشمن کمک کرد.» (۱۹/ ۱۰/ ۱۳۸۸؛ دیدار با مردم قم)
پی نوشت
[۱]. منظور از «رفتارهای متشابه»، برخی رفتارهای موردی و مصداقی است که با «محکمات» گفتمانی و رفتاریِ «غیرقابل تفسیر» و «پرتکرار»، در ظاهر سازگاری ندارند و در ذهن انسان شبهه و ابهام ایجاد مینمایند.
[۲]. رهبر معظم انقلاب در بیاناتی به موضوع «مصلحت» و نسبت آن با «آرمان» و «واقعیّت» و چگونگی جمع میان آنها پرداخته اند، که در پی نوشت۱، در انتهای همین فصل، قابل مطالعه است.
[۳]. برخی از مصلحتهای احتمالی که ممکن است ملاحظه آنها رفتارهای سیاسی ولیّ خدا را «متشابه» نماید، عبارتند از: «جلوگیری از ایجاد تفرقه و دوقطبی های اجتماعی خطرناک»، «کنترل روانی منافقان و بیماردلان برای جلوگیری از فتنه انگیزی های بیشتر آنان»، «جلوگیری از قبح زدایی مخالفت با امر ولیّ»، «فریب دادن دشمن و جریان نفاق برای پی بردن به ترفندها و نقشههای خائنانه آنان»، «همراه نمودن همه افراد و گروههای مختلف سیاسی در امر اداره حکومت»، «تألیف قلوب و بازگشت احتمالی منافقان و بیماردلان به دامان انقلاب»، «فرصت دادن به مردمِ متأثّر از جریان نفاق برای تجربه کردن عاقبت برخی اشتباهات»، «جلوگیری از هتک حرمت افراد و حفظ نظامات اخلاقی در جامعه»، «جلوگیری از تزلزل و یا فروپاشی ساختارهای قانونی نظام اسلامی» و «کاستن از طمع دشمنان برای آسیب زدن به نظام اسلامی».
[۴]. حویزی، عبد علی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج۳، ص۲۸۵
[۵]. ماجرا این بود که جناب موسی علیه السلام و جناب خضر علیه السلام، سوار بر کشتی شدند و پس از مدتی، جناب خضر علیه السلام شروع کردند به سوراخ کردن آن کشتی: «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَهِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً؛ آنها به راه افتادند تا اینکه سوار کشتى شدند و او]خضر علیه السلام[ کشتى را سوراخ کرد؛ ]موسى علیه السلام[ گفت: “آیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى، به راستى چه کار فاجعه باری انجام دادى؟!”» (کهف: ۷۱)
[۶]. برای مطالعه بیانات ایشان در این زمینه، به پی نوشت۲، در انتهای همین فصل مراجعه نمائید.
[۷]. لازم به ذکر است که شکل گیری هر نوع دوقطبی در جامعه، مذموم نیست؛ دوقطبی و تفرقه ای مذموم است که به «دین و امنیّت مردم» آسیب رسانده و «ثبات نظام اسلامی» را در معرض خطر قرار دهد.
[۸]. قرآن کریم این ماجرا را اینگونه به تصویر می کشد: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ * أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً * وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی؛ و (سامری) براى آنان مجسّمه گوسالهاى که صدایى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پدید آورد؛ سپس (او و یارانش به مردم) گفتند: «این خداى شما، و خداى موسى است!» پس سامری (پیمانی که با خدا بسته بود را) فراموش کرد * آیا نمىبینند که (این گوساله) هیچ پاسخى به آنان نمىدهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانى براى آنها نیست؟! * و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: “اى قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفتهاید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید!”» (طه: ۹۰-۸۸)
[۹]. این استدلال بنی اسرائیل، شبیه به استدلال برخی گروه ها و فرقه های منحرف زمانه ماست که نائب امام علیه السلام را در زمانه ای که خود امام علیه السلام حضور ندارد، به رسمیّت نمی شناسند و در نتیجه اطاعت از او را مجاز نمی شمارند؛ و شاید همین فکر غلط بود که برخی از شیعیان کوفه را از اطاعت از جناب «مسلم»، بازداشت.
[۱۰]. علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ ج ۹، ص ۶۳۴؛ رهبر معظم انقلاب درباره این رفتار سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «کسانى در همان وقت آمدند پیش امیرالمؤمنین علیه السلام که: یا على! حق با توست؛ ما مىآئیم چنین مىکنیم، چنان مىکنیم، از تو حمایت مىکنیم، زیر بار اینها نرو. امیرالمؤمنین علیه السلام ردشان کرد. خود او اگر مىخواست از حق خود دفاع کند و قیام کند، احتیاج به کسى نداشت؛ اما دید جامعهى اسلامى تاب تحمّل این اختلاف و درگیرى را ندارد؛ لذا کنار کشید. این درس است براى ما.»(۰۸/ ۱۰/ ۱۳۸۶؛ دیدار با اقشار مختلف مردم در روز عید سعید غدیر خم)
همچنین باید گفت یکی از مهمترین آسیب های اختلاف و تفرقه در درون جامعه اسلامی، ایجاد طمع در دشمن برای آسیب زدن به نظام اسلامی است. رهبرانقلاب در این زمینه می فرمایند: «دشمن با اختلاف میان ما، وسوسه مىشود؛ همچنان که در سال پنجاه و نه شد. سال پنجاه و نه، دو جریانىِ داخل نظام- که آن رئیسجمهور فرارىِ مطرود]بنی صدر[ آن را راه انداخته بود- دشمن را وسوسه کرد. گفتند اختلاف شد و اینها به جان هم افتادند. دشمن وسوسه شد و به ما حمله کرد. البته دشمن تودهنى خورد، اما خسارت هم وارد شد و هشت سال وقت ما به جنگ گذشت. نگذارید با اختلافاتى که گاهى اوقات به آن حتّى تظاهر مىشود، دشمن وسوسه شود و به ما ضربه یى بزند.»(۱۵/ ۰۵/ ۱۳۸۲؛ دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران)
[۱۱]. نهج البلاغه؛ نامه۷۸
[۱۲]. لازم به ذکر است که در ماجرای فتنه سامری، حضرت موسی علیه السلام منطق جناب هارون علیه السلام را پذیرفت و خود با سامری و گوساله اش برخوردی شدید نمود. قرآن کریم پیرامون چگونگی برخورد حضرت موسی علیه السلام با سامری می فرماید: «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لامِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً؛ (موسى علیه السلام) گفت: برو که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هرکس با تو نزدیک شود) خواهى گفت با من تماس نگیر! و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى که هرگز از آن تخلف نخواهد شد. (اکنون) بنگر به معبودت که پیوسته آن را پرستش مىکردى و ببین ما آن را نخست مىسوزانیم، سپس ذرات آن را به دریا مىپاشیم!» (طه: ۹۷)
مطابق این آیه شریفه، موسی علیه السلام چندگونه با سامری و گوساله اش برخورد نمود؛ اولاً جمله «قالَ فَاذْهَبْ»، حکم به طرد او از میان اجتماع است و موسی علیه السلام او را از اینکه با کسى تماس بگیرد و یا کسى با او تماس بگیرد یا به او منزل دهد و با او هم کلام شود و با او بنشیند، منع کرد؛ و به طور کلى همه مظاهر اجتماع انسانى را از او منع نمود؛ و این خود یکى از سختترین انواع شکنجهها است.(ر.ک: علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۴، ص۱۹۷) ثانیاً دو وعده به او داد که صِرف فکر کردن راجع به آنها، به تنهایی موجب عذاب روحی اوست؛ اول اینکه به زودی به مرضی دچار می شود که در نتیجه آن، همه را از خود دور می نماید؛ و دوم اینکه او را به مجازات الهی در روز قیامت واگذار می کند. ثالثاً گوساله سامری را سوزاند و خاکسترش را به دریا افکند.
[۱۳]. ر.ک: علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۳۱۵-۳۱۴؛ شبیه به این نوع برخورد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم با منافقان را می توان در برخورد جناب یعقوب علیه السلام با پسرانش نیز مشاهده نمود. زمانیکه آنها می خواستند از پدرشان اجازه بگیرند تا یوسف علیه السلام را با خود به صحرا ببرند، به پدرشان گفتند: «قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ؛ (برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: پدر جان! چرا تو درباره یوسف به ما اطمینان نمىکنى در حالى که ما خیرخواه او هستیم؟» (یوسف: ۱۱)
امّا جناب یعقوب علیه السلام به این سؤال آنها، پاسخ نداد؛ چراکه درواقع به آنها اعتماد نداشت؛ نشانه اش هم این است که به یوسف علیه السلام می فرماید: «خوابت را برای برادرانت نقل نکن؛ زیرا ممکن است برای تو توطئه ای تدارک ببینند.»(یوسف:۵)؛ بلکه ایشان در پاسخ پسرانش بهانه های دیگری را برای نفرستادن یوسف علیه السلام همراه آنان، بیان فرمود: «قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ؛ (پدر) گفت من از دورى او غمگین مىشوم و از این مىترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید!» (یعقوب: ۱۳)
مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) درباره این پاسخ جناب یعقوب علیه السلام می فرمایند: «این آیه، حکایت پاسخى است که پدرشان در ازاى پیشنهاد پسرانش به آنها داده و در این جواب انکار نکرده که من از شما ایمن نیستم. بلکه وضع درونى خود را در حال غیبت یوسف بر ایشان بیان کرده، و کلامش را با تأکید بیان فرموده که: «إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ؛ یقیناً و مسلماً از اینکه او را ببرید اندوهگین مىشوم»؛ و از مانع پذیرفتن این پیشنهاد چنین پرده برداشته که آن مانع، نفس خود من است؛ و نکته لطیفى را که در این جواب بکار برده، این است که هم «رعایت تلطّف» نسبت به ایشان را کرده و هم «لجاجت» و «کینه» ایشان را تهییج نکرده است.»(علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۱، ص۹۸)
[۱۴]. قرآن کریم درباره این نوع رفتار و آثار آن و افرادی که می توانند اینگونه رفتار نمایند، می فرماید: «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ؛ هرگز نیکى و بدى یکسان نیست، بدى را با نیکى دفع کن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صمیمى شوند! * اما به این مرحله جز صابران و جز کسانى که بهره عظیمى دارند، نائل نمىگردند.» (فصلت: ۳۵-۳۴)
[۱۵]. ر.ک: آیت الله جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ ج۳۵، ص۳۶۰؛ آیت الله مکارم شیرازی نیز در تحلیل این رفتار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مواجهه با منافقان معتقدند ایشان از این طریق، آبروى آنها را حفظ کرده و شخصیتشان را خرد نمىکند و عواطف آنها را جریحهدار نمىسازد و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت جامعه از این طریق کوشش مىکند؛ در حالى که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فوراً پردهها را بالا مىزد و دروغگویان را رسوا مى نمود، دردسر فراوانى براى آنها فراهم مىآمد؛ علاوه بر اینکه آبروى عدهاى به سرعت از بین مىرفت و راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مىشد و افراد آلودهاى که قابل هدایت بودند، در صف بدکاران جاى مىگرفتند و از اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دور مىشدند. یک رهبر مهربان و دلسوز و در عین حال پخته و دانا، باید همه چیز را بفهمد، ولى باید بسیارى از آنها را به روى خود نیاورد، تا آنها که شایسته تربیتند، تربیت شوند و از مکتب او فرار نکنند و اسرار مردم از پرده برون نیفتد. (آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج۸، ص۱۶-۱۵)
[۱۶]. همچنانیکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، گاه برای «تألیف قلوب» برخی افراد غیرانقلابی، به آنان سهم بیشتری از بیت المال می دادند که این رفتار ایشان، از سوی برخی مسلمانان قابل هضم نبوده و حتّی به دلیل این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، به ایشان توهین و اعتراض می نمودند. آیاتی از قرآن کریم، به این مسئله اشاره نموده است: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ * إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛ و در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنائم به تو ایراد مىگیرند، اگر از آن به آنها بدهند، راضى مىشوند و اگر ندهند، خشم مىگیرند (خواه حق آنها باشد یا نه). * ولى اگر آنها به آنچه خدا و پیامبرش به آنها مىدهد راضى باشند و بگویند خداوند براى ما کافى است و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مىبخشد، ما تنها رضاى او را مىطلبیم (اگر چنین کنند، به سود آنهاست). * زکات مخصوص فقراء و مساکین و کارکنانى است که براى (جمعآورى) آن کار مىکنند، و کسانى که براى جلب محبتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهکاران، و در راه (تقویت آئین) خدا، و واماندگان در راه، این یک فریضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حکیم است.» (توبه: ۶۰-۵۸)
برای آگاهی بیشتر پیرامون شأن نزول این آیات شریفه و مسئله «تألیف قلوب» و اعتراضاتی که در این باره به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم شد، رجوع نمائید به: کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ ج۲، ص۴۱۱؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین؛ ج۲، ص۲۳۲-۲۳۰٫
[۱۷]. رهبرانقلاب در بیانات متعددی به روش همیشگی خود و حضرت امام(ره) در حمایت از مسئولان کشور اشاره نموده اند (۱۴/ ۰۹/ ۱۳۶۹(دیدار با مسئولان نظام)؛ ۰۷/ ۰۱/ ۱۳۷۱(خطبههاى نماز جمعه تهران)؛ ۱۲/ ۰۶/ ۱۳۷۷(جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربیت مدرس)؛ ۰۸/ ۰۵/ ۱۳۷۸(خطبههاى نماز جمعهى تهران)؛ ۰۱/ ۰۹/ ۱۳۷۸(دیدار با دانشجویان دانشگاه صنعتى شریف)؛ ۰۵/ ۰۶/ ۱۳۸۰(دیدار با رئیسجمهور و اعضاى هیئت دولت)؛ ۰۴/ ۰۶/ ۱۳۸۸(دیدار با دانشجویان و نخبگان علمى)؛ ۲۸/ ۱۱/ ۱۳۹۱(دیدار با مردم آذربایجان)؛ ۲۹/ ۰۸/ ۱۳۹۲(دیدار با فرماندهان بسیج سراسر کشور)؛ ۱۶/ ۰۴/ ۱۳۹۳(دیدار با مسئولان نظام)؛ ۲۰/ ۰۱/ ۱۳۹۴(دیدار با مداحان اهلبیت علیهمالسلام)).
ایشان همچنین، حمایت «معنوی» و «کلّی»شان از مسئولان را به معنای حمایت از جزئیات تصمیمات اجرایی آنها نمی دانند و به همین دلیل، راه انتقاد از مسئولان را همواره باز گذاشته اند: «بنده از دولت ها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت مىکنم؛ این، به معناى این نیست که همهى «جزئیات» کارهائى که انجام مىگیرد، مورد تأیید من است…بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعهى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیت ها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما بههیچوجه «انتقاد کردن» را «مخالفت» و «ضدّیت» نمىدانیم. بعضى تصور مىکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم…حمایت مىکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.» (۱۷/ ۰۷/ ۱۳۸۶؛ دیدار با دانشجویان)
ایشان همچنین، این حمایتها را همیشگی ندانسته و بر این مسئله تأکید نمودهاند که: «البتّه «چک سفید امضاء» هم به کسى نمی دهم. نگاه می کنم به «عملکردها» و برحسب «عملکردها» قضاوت می کنم و به توفیق الهى و به کمک الهى، برحسب «عملکردها» هم عمل خواهم کرد.» (۰۱/ ۰۱/ ۱۳۹۴؛ سخنرانی در حرم مطهر رضوى)
[۱۸]. همچنانیکه رهبرمعظم انقلاب در برخی بیاناتشان تأکید کرده اند که از مسئولانی که جهت گیری عملکردشان در راستای ارزش های انقلابی و اسلامی، خدمت به مردم و محرومان، ایستادگی در برابر دشمن مستکبر و زورگو و دوری از اشرافی گری، عدالت طلبی، زیّ مردمی و سخت کوشی باشد، بطور خاصّ و ویژه حمایت می نمایند(۰۱/ ۰۱/ ۱۳۸۸ و ۰۱/۰۱/۱۳۸۶؛ اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی).
[۱۹]. رهبر معظم انقلاب در همین زمینه، به روش حضرت امام(ره) در حمایت از برخی دولت های غیرانقلابی اشاره نموده و می فرمایند: «در طول این ده سالى که حیات بابرکت امام(ره) ادامه داشت، هر دولتى سر کار بود، امام(ره) مقید به دفاع از آن بودند. بااینکه شما مىدانید، دولت هایى سر کار بودند که بعضى از آنها وقتى کنار رفتند، مغضوب امام(ره) و امت بودند؛ اما تا وقتىکه سر کار بودند، امام(ره) از آنها حمایت مىکرد. حمایت هایى که ایشان از بعضى از رؤساى جمهور و نخستوزیران در اوایل انقلاب کردند، هنوز یادمان است. چرا؟ چون دولتى سرکار بود که مسئول بود.» (۰۷/ ۰۵/ ۱۳۶۹؛ دیدار با مسئولان صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران)
اشاره رهبرانقلاب در این سخن، به حمایت امام(ره) از دولت هایی همچون دولت بازرگان و بنی صدر است. چراکه حمایت علنی امام(ره) از بنی صدر تا جایی بود که ایشان حتی فرماندهان ارتش را به تبعیت از او، که در آن زمان فرمانده کل قوا بود، توصیه می نمودند و دلیل این کار را رعایت سلسله مراتب و حفظ نظم و انسجام بیان داشتند. (امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۲، ص۲۹۵) امام(ره) همچنین در حکم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر نیز به آحاد مردم و مسئولان توصیه کردند با حسن نیت از دولت پشتیبانی نمایند. (همان؛ ج۱۲، ص۱۳۹)
همه این حمایت های علنی در حالی بود که ایشان، همواره در جلسات خصوصی نسبت به اقدامات غیرانقلابی بنی صدر، به او تذکر می دادند. ایشان در سخنانی پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری می فرمایند: «شما دیدید که آقاى بنى صدر حسابش را ]از منافقین[جدا نکرده؛ خدا مىداند که من مکرر به این گفتم که آقا، اینها تو را تباه مىکنند. این گرگ هایى که دور تو جمع شدهاند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین مىبرند؛ گوش نکرد؛ هى قسم خورد که اینها فداکار هستند، اینها مردم کذا هستند؛ یعنى آنهایى که دور و بر او هستند. خوب، من مىدانستم که این جور نیستند.» (امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۵، ص۳۰؛ همچنین، ر.ک: همان؛ ج۱۴، ص۴۸۷)
امام(ره) همچنین در نامه به آقای منتظری صریحاً فرمودند که از برخی انتخاب ها در برخی مسئولیت ها ناراضی بودند: «و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم … و اللَّه قسم، من با نخستوزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. و اللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» (امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۲۱، ص ۳۳۱)
رهبرمعظم انقلاب درباره حمایت های امام(ره) از بنی صدر می فرمایند: «در زمان ریاست جمهورى بنىصدر، وقتى مأیوس شدیم از اینکه امام(ره) حرف ما را در بارهى آقاى بنىصدر قبول بکنند، خدمت ایشان رفتیم. ما یکىیکى مىرفتیم، چند نفرى مىرفتیم، نوشتهیى مىگفتیم، زبانى مىگفتیم. من یکبار خدمت امام(ره) رفتم و صریحاً گفتم من به این نتیجه رسیدهام که چون دیگر نمىشود با آقاى بنىصدر برخورد بکنیم، من به همان روش قبل از انقلاب باید عمل بکنم. ما قبل از انقلاب حرف هایى مىزدیم، که وقتى کسى در آن حرف ها مىاندیشید، موضعى نسبت به آن دستگاه پیدا مىکرد. من به ایشان گفتم مجبورم الآن حرف هایى بزنم، که وقتى کسى در بارهى آنها اندیشید، موضعى علیه آقاى بنىصدر بگیرد. امام(ره) نگاه کردند و تبسمى کردند و هیچچیز نگفتند. در آن زمان ها، گاهى مىشد که من با دل پُر خدمت امام(ره) مىرفتم؛ اما وقتى مىآمدم، به رفقا مىگفتم که امام(ره) دستى به سر و صورت ما کشیدند و لقمهى حلوایى با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها کردند؛ بعد که مىآمدیم، باز در سخنرانى خودشان مىگفتند: آقاى رئیسجمهور، آقاى بنىصدر! یعنى همان، همان بود! ایشان «مصلحت» مىدیدند؛ چون بالاخره ایشان «حکیم» بودند. امام(ره) یک حکیم به معناى واقعى بود؛ یعنى واقعاً پشت دیوار و پشت حجاب را مىدید، که ماها قادر نبودیم آن را ببینیم. ایشان چیزهاى خیلى ریزترى از آنچه که در حد دید ما بود و هست، مىدید. ما وقتى در آن شرایط قرار مىگرفتیم، چه کار مىتوانستیم بکنیم؟ نمىشد که ول کرد. بعضی ها بریدند. این اسمش «بریدن» است. آدم که نباید ببُرد؛ باید بالاخره بایستد. دشمن دارد ما را مىبُراند؛ از انواع و اقسام وسایل هم استفاده مىکند. اگر ما هم بریدیم، به دشمن کمک کردهایم.» (۰۴/ ۰۹/ ۱۳۷۰؛ دیدار با جمعى از هنرمندان)
[۲۰]. به عنوان نمونه، حضرت امام(ره) در یکی از بیاناتشان، از اینکه به افرادی همچون «بنی صدر»، «ابراهیم یزدی» و «قطب زاده»، تهمت آمریکایی بودن زده می شود، انتقاد نمودند و آنان را افرادی «مؤمن» و «متقی» توصیف فرمودند: «و امروز هم همین طور که ملاحظه مىکنید روز تهمت است! من نمىدانم چه جور شده است که هرکه به هرکس دلش مىخواهد هرچى مىگوید! نمىداند که تهمت زدن به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمىداند غیبت کردن از مؤمن چى هست. نمىداند که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت اللَّه است، اینها را نمىدانند؟ هرکه هرچه دلش مىخواهد، حالا به هرکس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقى تهمت مىزنند! خوب، البته یک دسته هم هستند که مىخواهند تهمت بزنند. اینها از یک اشخاصى ترس دارند، خوف دارند. ما اولى که آمدیم در اینجا، و اینها خیال کردند که ما این اشخاص را، بعض این اشخاص را نمىشناسیم، شروع کردند راجع به چند نفرى که بیست سال من با آنها آشنا [هستم]، مثل آقاى دکتر یزدى، آقاى بنى صدر، آقاى قطب زاده، اینهایى که من بیست سال با آنها آشنا بودم و اینها بیست سال در خارج خدمت کردند به ضد اینها، به ضد رژیم عمل کردند؛ به مجردى که اینها آمدند، فوراً هى کاغذ مىآمد که اینها آمریکایى هستند! اینها اصلًا مگر فارسى هم بلدند! نسبت به آقاى یزدى مىگویند مگر فارسى بلد است این؟! اینکه آمریکایى است. آخر چرا باید انسان این طور باشد.» (امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۰، ص ۲۷۵)
ایشان همچنین در نامه به بنی صدر، نسبت به نجات یافتن او از سانحه هوایی ابراز خرسندی کرده و آن را معجزه الهی و لطف و عنایت خداوند دانسته و او را فردی «صدیق» در خدمت به کشور توصیف فرمودند. (ر.ک: امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۳، ص ۱۰۹)
[۲۱]. منظور از «إخبار به معنای إنشاء»، این است که گوینده، سخنی را با بیان و جملاتی به مخاطب بگوید که گویی در حال حکایت و خبر دادن از واقعه ای است، درحالیکه درواقع منظورش «امر» یا «نهی» مخاطب است. مانند اینکه که گاه پدر خانواده برای جلوگیری از موضع گیری منفی فرزندانش، خصوصاً فرزندانی که در آستانه لغزش های اخلاقی اند، بصورت مستقیم به آنان دستور نمی دهد و مثلاً به آنها نمی گوید: «با دوستانت دعوا نکن» و یا «نزدیک فلان کار نشو»، بلکه در مواجهه با او و بگونه ای که احساس «عزّت نفس» بکند و یا در «رودربایستی» قرار بگیرد، می گوید: «پسرم اهل دعوا با دوستانش نیست» و یا «پسرم اهل فلان کار نیست». در بسیاری از موارد، اینگونه سخن گفتن، تأثیرات بیشتری بر مخاطب دارد، نسبت به زمانیکه مستقیماً به او امر و نهی شود؛ و اصولاً اینگونه سخن گفتن، بر تأکید بیشتری دلالت دارد؛ چراکه جمله خبریه، در حقیقت، «اِخبار» از وقوع فعل است و زمانیکه برای «امر» یا «نهی» از جملات خبریه استفاده می شود، گویی گوینده اینگونه ادعا نموده که امتثال امر یا نهی از سوی مخاطب، امری است حتمی. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: مظفر، محمدرضا؛ اصول الفقه؛ ص۸۲) البته ممکن است «امر» یا «نهی» در مواردی از نوع «مولوی» و در مواردی نیز از نوع «ارشادی» باشد.
قرآن کریم نیز در مواردی برای بیان برخی احکام، از این ادبیات استفاده نموده است؛ به عنوان نمونه، ر.ک: توبه: ۱۸ (علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۲۰۱)؛ بقره: ۲۳۳ (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج۲، ص۵۸۶)؛ بقره: ۲۳۴ (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج۲، ص۵۸۶)؛ واقعه: ۷۹ (طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۳۴۱؛ آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص ۲۶۸)
[۲۲]. همچنانیکه خداوندمتعال در قرآن کریم، حتی منافقانی که کاملاً به قصد ریاء و خودنمایی به نماز می ایستادند را نیز واجد حدّاقلی ترین مراتب ذکر خداوند می داند: «وَ لا یَذکُرُونَ اللهَ إلا قَلیلاً؛ و آنان خدا را یاد نمی کنند، مگر اندک.» (نساء: ۱۴۲)؛ این آیه شریفه نشان میدهد که منافقان مرتبه ای از توجه به خداوند را داشته اند. (ر.ک: آیت الله مصباح یزدی، محمدتقی؛ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا؛ ص ۵۴)
[۲۳]. خداوندمتعال در یک آیه شریفه خطاب به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «وَإِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً * وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً؛ نزدیک بود آنها (با وسوسههاى خود) تو را از آنچه وحى کردهایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب کنند! * و اگر ما تو را تثبیت نمی کردیم، نزدیک بود کمى به آنها تمایل کنى!» (اسراء: ۷۴-۷۳)
هرچند این آیه شریفه در مورد شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم بوده و مراد از «تثبیت» نیز «عصمت» ایشان است،(ر.ک: علامهطباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج۱۲، ص۱۷۳) و نشان دهنده این واقعیت است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم، به دلیل «تثبیت» و «عصمت الهی»، حتی اندکی هم به سمت دشمنان متمایل نشد، امّا مضمون آیه شریفه، منحصر در ایشان و مصداق «تثبیت» نیز منحصر در «عصمت» نیست؛ بلکه از این آیه شریفه یک روش تربیتی کلّی قابل اخذ است؛ و آن اینکه اگر یک مربّی یا پدر یک خانواده و یا یک جامعه، فرزندان و متربّیانش را، که همواره در معرض لغزش های احتمالی قرار دارند، با روش های خاصّ کلامی و غیرکلامی در جبهه حق «تثبت» نماید، آنگاه تا حد زیادی آنان را از گرایش به سمت شیطان و دشمنان شیطانی مصون داشته است و یا از آسیب های احتمالی شان می کاهد؛ در این میان، روش هایی که به نوعی موجب تزریق «عزّت نفس» در طرف مقابل می شوند، بسیار بیشتر می تواند در تحقق این هدف، کارآمد باشند. برخی از این روش ها عبارتند از: تعریف از برخی ویژگی های شخصیتیِ هرچند کوچک، حمایت و دفاع منطقی و به موقع، مشورت کردن، تغافل نسبت به برخی رفتارهای غلط و غیره.
بازدیدها: 0