چرایی طرح آشتی ملی، اهداف و انگیزهها
دکتر عبدالله گنجی
چکیده:
طرح سه مسئله: ارتباط مستقیم با مقام معظم رهبری، آشتی ملی و همبستگی ملی از سوی اصلاح طلبان به این دلیل انجام می شود که برای بازگشت به نظام (بعد از فتنه ۱۳۸۸) حاضر نیستند به مطالبات شفاف و علنی نظام پاسخ گویند. مطالبات نظام از آنان عبارت است: اعلام رسمی و علنی عدم تقلب در انتخابات ۱۳۸۸ به همان صورت که در محافل خصوصی اعلام داشته اند و ابراز برائت از شعارهای ساختار شکن علیه اصل انقلاب.
اکنون که هاشمی از دنیا رفته است احساس خلاء بیشتری می نمایند و تلاش می کنند خود را درون نظام تعریف کنند. اما شرط آن پاسخ به سوالات اساسی نظام است که تاکنون محقق نشده است.
مفهوم و کارکرد آشتی ملی
آشتی ملی اصولاً در تراز مسائل ملی طرح میشود. وقتی بحرانها و تعارضات سیاسی و فکری کل حاکمیت ملی را تهدید کند و اساس و بنیان کشور را به خطر اندازد آشتی ملی طرح میشود. آشتی ملی به مفهوم عقبنشینی نیروهای متخاصم صحنه به خاطر هدفی بزرگتر است که آن هدف معمولاً حفظ تمامیت ارضی کشور، وحدت ملی و مبارزه با دشمن مهاجم خارجی است. تهدید ماقبل آشتی ملی باید به صورتی باشد که تخاصمات درونی و فروملی نسبت به آن کوچک و دست دوم محسوب شود. البته مفهوم آشتی ملی مقولهای مدرن است. آشتی ملی از ملت سرچشمه میگیرد و قبل از شکلگیری «دولت- کشورها» و «دولت- ملتها» که مردم شهروند نبودند و نظام حاکم «ارباب- رعیتی» بود مفهوم «ملی» استفاده نمیشد. ممکن بود تعارضات سیاسی در درون خانواده حاکم بوده باشد که ربطی با مردم سرزمین نداشت. اما پیدایش ملت – کشور مفهومی به نام استقلال ملی یا وحدت ملی را به وجود آورد که آشتی ملی نیز در هنگام بحران ملی کارکرد خواهد داشت و معمولاً در آستانه فروپاشی نظام سیاسی مستقر طرح میشود.
تاریخچه آشتی ملی در ایران
آشتی ملی در ایران در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی از سوی حاکمیت طرح شد. وقتی پهلویها احساس کردند جریان انقلابی در حال پیشروی است و بنیانهای حکومت به لرزه درآمده است بحث آشتی ملی را طرح کردند و یک شخصیت به ظاهر ملی مانند شاهپور بختیار را محور آن قرار دادند و بر این باور بودند که چون بختیار تا دیروز اپوزیسیون حکومت بوده است پس اجماع بر وی اتفاق میافتد. در نقطه مقابل برای حضرت امام و یاران وی آشتی ملی مفهوم و معنایی نداشت چرا که هدف قیام امام، سهمخواهی از قدرت موجود نبود که بتوان با تقسیم قدرت مشکل را حل کرد. امام آشتی ملی را در حذف نظام فاسد میدانست.
زمینهها و چرایی طرح آن از سوی اصلاحطلبان
فتنه ۱۳۸۸ و ساختارشکنی موجود در بطن آن باعث گردید فاصله نخبگان اصلاحطلب با نظام مستقر روز به روز بیشتر شود. برای نظام باورپذیر نبود که نخبگان سیاسی مدعی انقلاب و امام طراح یک انقلاب مخملین در کشور باشند و بخواهند از راههایی غیر از انتخابات سالم، وضع موجود را اصلاح نمایند. طرح اتهامات سنگین به نظام در مقابل چشم ملت و جهانیان و اصرار بر آن و شروع حرکتهای ساختارشکنانه باعث گردید تا نظام مطمئن شود مسئله فراتر از یک سوءظن و اعتراض به تقلب احتمالی است. اطمینان نظام از آنجا حاصل شد که محتوی اتاقهای فکر قبل از انتخابات به دست آمد و از سوی دیگر شعارهای مطروحه در خیابانهای تهران نه علیه کاندیدای رقیب بود و نه علیه تقلب. بلکه شعارها علیه اصل نظام و انقلاب بود که با محوریت نفی «جمهوری اسلامی» و ولایت فقیه تولید میشد. حمله به مراکز دولتی از جمله مراکز بسیج و پیوستگی اپوزیسیون ساختارشکن با معترضین و کشته شدن دهها نفر در خیابانهای تهران باعث گردید نظام مسئله را با شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» بازنمایی و بازخوانی نماید. رهبری انقلاب شخصاً وارد میدان شدند و بدون اینکه اصلاحطلبان را محور فجایع بدانند به صورت رسمی و پنهان از آنان خواستند با ساختارشکنان مرزبندی و از آنان ابراز برائت نمایند که هیچ نتیجهای حاصل نشد. علاوه بر آن دست زدن به اقدامات تهییجکننده در روزهای پس از انتخابات همچون ماجرای ساختگی گروگانگیری دختر جوان امام از اعضای سازمان مجاهدین، فوت و مراسم ساختگی سعیدهپورآقایی و پروانه موسوی، طرح ساختگی تجاوز جنسی توسط کارگردان ضدانقلاب (علامهزاده) و رساندن محتوی ساختگی آن به کروبی و حمایت همه جانبه سفارت انگلیس و رسانههای غربی از فتنه باعث گردید نظام آن را یک حرکت تمام عیار براندازانه تلقی نماید و برای رفع آن چارهاندیشی کند. تنش، شش ماهه بدون ارائه هرگونه اسناد تقلب با قیام ۹ دی پایان یافت اما ماجرا تمام نشد.
تا دیروز نظام تلاش میکرد سران اصلاحطلب را از موضوع جدا نماید و فقط بر مرزبندی اصرار کند اما در بهمن ۱۳۸۹ که انقلابهای عربی در تونس و مصر راهاندازی شد، همین جریان درصدد این همانی برآمد و به دنبال تئوریزه کردن کشور برآمدند که نظام به صبر خود پایان داد و سران فتنه را از جهت رسانهای محصور نمود. در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹کمکم نخبگان اصلاحطلب در محافل و مجالس خصوصی بر عدم امکان تقلب در انتخابات ایران تأکید کردند و سید محمدعلی ابطحی مسئول دفتر رئیس دولت اصلاحات تقلب را «اسم رمز» فردای انتخابات اعلام کرد و طراحی بودن مسئله تقلب را صحه گذاشت. اکنون که سران اصلاحطلب عدم تقلب را پذیرفته بودند با این سؤال از سوی ملت و حاکمیت مواجه شدند که اگر تقلب نشده بود این چه بازی بود که علیه نظام راه انداختید و چرا شش ماه کشور را درگیر بحران کردید و غرب نیز در حمایت از شما تحریمها را شدت بخشید؟ اینجا بود که پاسخ روشنی اعلام نشد اما نظام بر توقعات مشخصی از آنان اصرار کرد.
توقعات نظام از اصلاحطلبان در دوران پسا فتنه
پس از ناکامی انقلاب مخملین و دستگیری فرماندهان عملیاتی و طراح ماجرا و اعتراف به عدم تقلب، نظام از سران اصلاحات خواست که آبروی برده شده از نظام را برگردانند. مقام معظم رهبری فرمودند «این فقط افراد نیستند که حرمت دارند، نظام نیز دارای حرمت است» و سپس فرمودند «اعتماد مردم به نظام یکشبه به دست نیامده است که عدهای چوب حراج به آن میزنند» اما فایدهای نداشت. برخی از اصلاحطلبان تلاش کردند با گسیلنامه خصوصی از پستو مسئله را حل شده ببینند اما نظام راههای میانبر را مسدود دانست و خواستار بازگشت از همان راهی شد که رفته بودند. معنی این مطالبه این بود که همانگونه که در مقابل چشم ملت و جهانیان این غائله را برپا کردید اکنون نیز در مقابل همان چشمان حقیقت را بگویید و اذهان آلوده شده را پاک کنند. اما آنان خواستار بازگشت بدون هزینه شدند و توقع «شتردیدی، ندیدی» از نظام داشتند که مورد موافقت قرار نگرفت. نظام بدون اینکه امثال خاتمی را متهم به طراحی کند دو مطالبه مشخص را در عیان و نهان از آنان مطالبه کرد: ۱- با صراحت و رسماً اعلام نمایید در انتخابات تقلبی صورت نگرفته بود و ستمی که بر نظام روا داشتید را جبران نمایید ۲- از شعارهای ساختار شکن علیه اصل نظام و انقلاب ابراز برائت کنید و با ساختارشکنان مرزبندی نموده و شعارهای انحرافی را محکوم نمایید. سران اصلاحات این مطالبات را برای عقبه اجتماعی خود و غرب پرهزینه میدانند و حاضر به اعلام رسمی و علنی آن نشدند و متقابلاً نظام نیز بر سخن خود ایستاده است.
تدبیر تفکیک فتنه از اصلاحات
نظام تلاش کرد بین اصلاحطلبان و فتنه مرزبندی نماید و از این همانی جلوگیری نماید. مقام معظم رهبری در دیدار رمضانیه دانشجویان فرمودند «برای من اصولگرایی – اصلاحطلبی معنا ندارد. برای من محتوا مهم است و من بر روی فتنه حساس هستم» و در عین حالی که دولت اصلاحطلبان را به کار گرفته بود، رهبری بر عدم به کارگیری فتنهگران تأکید کرد و مجلس نیز روی وزرای آلوده به فتنه واکنش نشان داد. بنابراین با حضور اصلاحطلبان در دولت و مجلس مشخص شد که نظام جریان اصلاحات را یکپارچه فتنه نمیبیند و به مرزبندی بین این دو معتقد است.
از سخنرانی ۹۵/۱۱/۲۷ مقام معظم رهبری در جمع مردم آذربایجان نیز برمیآید که همین راهبرد در نظام استمرار دارد. تعبیر «قطره» در مقابل «اقیانوس» ملت برای کسانی که در دایره قهر محسوب میشوند، نشان میدهد که دیدگاه رهبری اصلاً مرزبندی بین اصلاحطلبان و نظام نیست و تلقی قهر از وضع موجود در نظام مورد پذیرش نیست. ممکن است گفته شود بخشی از مردم هنوز نسبت به مسائل ۱۳۸۸ ذهنیت دارند. در این صورت باید گفت کسانی که این ذهنیت را ایجاد کردهاند باید آن را پاک کنند و این دقیقاً همان توقع نظام از طراحان فتنه ۱۳۸۸ است که هنوز محقق نشده است و تا این توقع محقق نشود و آبرو بر جوی رفته نظام برنگردد، طبیعتاً مرز بین اصلاحطلبان و فتنه پا برجا خواهد بود و اصلاحطلبان معتقد به نظام نیز باید این را درک نمایند که خود را به فتنه پیوند نزنند و افراد شاخص و طراح فتنه را اصلاحطلب ندانند. این حداقل توقع نظام از مدعیان انقلاب و امام است.
استیصال – بنبست
ایستادگی نظام بر مطالبات خود از یک سو و عدمتوجه اصلاحطلبان به این مطالبات، بنبستی را برای آنان رقم زد که از پیش به آن فکر نمیکردند. اقتدار نظام در منطقه و مذاکرات با قدرتهای بزرگ، استمرار مشارکت مردم در انتخابات مختلف در دوران پسافتنه نشان داد که اصلاحطلبان تأثیری در روند تحولات کشور ندارند. از سوی دیگر نه امکان خروج از حاکمیت برایشان میسر بود و نه امکان ورود به آن. در چنین بنبستی راه چاره را ورود به درون دانستند اما دیگر دیر شده بود و سرپلهای خود را از دست داده بودند و بزرگان جریان نیز قدرت چانهزنی را در نظام نداشتند؛ به همین دلیل برای ورود به درون نظام به معامله هویت خود با روحانی دست زدند و حاضر شدند در صفوف همراهان روحانی قرار بگیرند. دوگانه غرور – شرمندگی باعث شد از یک سو به روحانی تمکین کنند و از سوی دیگر به صورت مرتب برای وی خط و نشان بکشند. از یک سو تنها راه چاره را همراهی با روحانی میدانستند و از سوی دیگر رأی روحانی را به مثابه «رحم اجارهای» اعلام کردند. از یک سو اقدامات روحانی را فراتر از حد انتظار میدانستند و از سوی دیگر مطالباتی مانند رفع حصر را تحقق نیافته قلمداد میکردند. جدال بین هویت و قدرتخواهی در اسفند ۹۴ به اوج رسید به صورتی که نه در مقابل رد صلاحیت بزرگان جریان واکنش تند نشان دادند و نه بر استقلال هویتی در انتخابات اصرار داشتند و حاضر بودند با هرکس و هر گروهی ائتلاف نمایند تا بتوانند خود را به نظام سنجاق کنند. گرایش به هاشمی نیز در دستور قرار گرفت و کسانی که در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ هاشمی را به بدترین شکل تخریب میکردند با شرمندگی خود را به وی نزدیک کردند اما هاشمی نیز قدرت چانیزنی در نظام را پس از فتنه ۱۳۸۸ از دست داده بود. همه این مشکلات به خاطر این بود که حاضر نشدند نسبت به آنچه در سال ۱۳۸۸ انجام داده بودند، عذرخواهی کنند و راههای میانبر نیز نتیجهای نداشت. با فوت هاشمی و حصر رسانهای خاتمی اوضاع پیچیدهتر شد لذا باز تنها راه را ماندن تاکتیکی با روحانی دانستند اما سعی کردند ظاهر هویتی خود را حفظ و حمایتهای خود از ایشان را در ۹۶ مشروط اعلام نمایند.
پساهاشمی – آشتی ملی
با رحلت هاشمی اتصال نسبی این جریان با نظام به کلی از بین رفت، بنابراین بلافاصله تلاش کردند نقطه اتکا و طرح جدیدی را به میدان بیاورند. نزدیکی به رهبر معظم انقلاب از سوی چند نفر از شخصیتهای آنان طرح شد که عملاً در داخل نظام تعریف میشوند. نیاز به نزدیکی به مقام معظم رهبری خود نشان میدهد که تاکنون با رهبری دیگر مسیر را طی میکردهاند و از سوی دیگر با رهبری هماهنگ و همراه نبودهاند. رابطه بدون واسطه را در اوج ناچاری طرح و تلاش کردند اعتمادسازی را شروع نمایند. ملاقات برخی اعضای جریان با افرادی از بیت رهبری نشان داد که برای عملیاتی کردن این ایده دست به کار شدهاند، اما از بیت شنیدند که راه همیشه از روی رهبری باز بوده و مسئله جدیدی رخ نداده است. افرادی مانند تابش، محمد هاشمی، مرعشی، راکعی و رسانههای همسو به سرعت لزوم ارتباط با مقام معظم رهبری را طرح کردند. این در حالی بود که اصلاحطلبانی همچون جهانگیری، انصاری، خرازی، عارف و… مرتب با مقام معظم رهبری ارتباط دارند و طرح مسئله جدید برای راهیابی خاتمی به درون نظام است. مطالبه نظام از خاتمی روشن است و تا آن دو خواسته را انجام ندهد مسئله حل نخواهد شد. اینجا بود که شخص خاتمی «آشتی ملی» را طرح کرد که بلافاصله مورد استقبال شخصیتهای جریان قرار گرفت. چرایی طرح آن دلایل مختلفی دارد که میتوان عمده آن را در محورهای ذیل خلاصه کرد.
۱- برای برون رفت از بنبست تهدید ترامپ را جدی گرفتند و روی کرسی دلسوزی برای نظام نشستند و مواجهه با این خطر را با آشتی ملی ممکن دانستند.
۲- احساس کردند میتوانند با حفظ استخوان لای زخم از مسئله و گره موجود عبور نمایند و نظام از قاعده «شتر دیدی، ندیدی» استفاده میکند.
۳- با طرح این ایده، خواستند مشکل چند نفر را با نظام مشکل ملت – ملت اعلام کنند که مورد عتاب مقام معظم رهبری قرار گرفت و ایشان دایره قهر را بسیار محدود و «قطره» در مقابل «اقیانوس» اعلام کردند.
۴- با توجه به سوابق گذشته میتوان از طرح «آشتی ملی» به عنوان مأمن برای ادامه فعالیتهای قبلی استفاده کرد. بدین معنا که با اطمینان از جایگاه خود در حاکمیت مجدداً به همان اقدامات ادامه دهند.
۵- طرح آشتی ملی یعنی توپ را در زمین نظام انداختن در جلوی چشمان ملت، لذا باید آن را نوعی فرار به جلو اعلام کرد. بدین معنی که میخواهند اعلام نمایند ما آمدیم که همراه باشیم و اتمام حجت کردیم و نظام نپذیرفت حال آنکه مسئله مورد مطالبه نظام چیز دیگری است و ربطی به روابط ملت – ملت ندارد.
طرح همبستگی ملی
اندکی پس از بیمعنا دانستن طرح آشتی ملی از سوی مقام معظم رهبری برخی اصلاحطلبان دست به اصلاح زدند و امثال مجید انصاری، تابش و محمد علی آهنگران «همبستگی ملی» را جایگزین آن کردند، اما چون نیروهای انقلاب و حاکمیت میدانند که ردیف کردن این طرحها با هدف بازگشت بدون هزینه و عبور از پاسخگویی درباره فتنه ۱۳۸۸ است، به آن وقعی نمینهند و آن را بیمورد و غیر ضروری میدانند، لذا گره موجود با طرحهای بیربط قابل حل نیست، که با پرداختن به اصل مسئله قابل حل است.
راه حل مسائل اصلاح طلبان با نظام
طرح آشتی ملی از آن جهت بحث انحرافی است که نه مسئله آنان با نظام «ملی» است و نه کل جناح را در برمیگیرد. بسیاری از اصلاحطلبان در دولت و نظام و مجلس حضور دارند، لذا نه تراز، تراز ملی است و نه مسئله گفتوگوی جناحهاست. اصلاحطلبان ناب تلاش میکنند مسائل خود با نظام را به جناح مقابل ارجاع تا منازعه را سیاسی و یا سطح آن را تقلیل دهند. لذا اول باید بپذیرند که مسئله آنان با نظام است، دوم اینکه شرط هر گذشت و تبرئهای تشکیل دادگاه است. دادگاه پیشنیاز تبرئه است. حال که نظام هیچ دادگاهی تشکیل نداده است با «خوداظهاری» به صورت رسمی و علنی دو مسئله را حل کنند. شجاعت گفتن عدم تقلب را داشته باشند، همانگونه که جسارت اتهام آن را داشتند. از ضد انقلاب و ساختارشکنان ابراز برائت کنند و شعارهای طرح شده علیه اصل انقلاب و نظام را محکوم کنند.
این خواسته مشخص نظام ازآنان است که نه نامش توبه است و نه محاکمه. توقع نظام از آنها زدودن آنچه در سال ۱۳۸۸ بر ذهنها نشانده اند و بازگرداندن سرمایه اجتماعی نظام که به کام دشمن ریختهاند، است. آیا زدودن این ظلم مهمتر از طرح آشتی ملی نیست؟ مسئله ملی معمولاً حول امنیت، وحدت و حفظ تمامیت ارضی و بحران ملی شکل میگیرد. اما آنهایی که امروز دنبال حل بحران خودساخته از طریق وحدت هستید در سند تأملات پنج ساله حزبتان در سال ۱۳۸۷ نوشتید:«هر موقع نظام در بحران گرفتار آمد، باید به میدان بیاییم و مطالبات خود را طرح کنیم.» . مطالبات نظام را ببینند و آن را به عنوان مطالبات جناح مقابل به هماوردی نکشانند. اصلاحطلبان ناب در درون خود تعارضاتی دارند که اگر حل کنند، به صورت اتوماتیک خود محور نظام خواهند شد و هیچ مذاکرهای هم لازم نیست و عجیب است که این تعارضات را نمیبینند. تا دیروز میگفتند طرف مقابل (بخوانید نظام) با برجسته کردن دشمن بیرونی به دنبال سلب آزادیهای داخلی است و استقلال را مقابل آزادی قرار میدادند، اما امروز با برجسته کردن خطر دشمن، آشتی ملی را طرح میکنند. امروز با برجسته کردن دشمن به دنبال بستن چشم نظام روی آن همه ظلم و ستم بر انقلاب امام هستند. تا دیروز پیام سال ۱۳۶۶ حج امام را منشور انقلاب میدانستند. (نامه به امام برای تشکیل مجمع روحانیون) امروز امریکاییها میگویند: «با روی کارآمدن اصلاحطلبان در ایران روزهای تلخ و سرگردانی امریکا سپری شده است و باید شاهد فروپاشی ستونهای این نظام سرکش و مهارنشدنی باشیم.»
حل تعارضات زیر می تواند آنان را به نظام نزدیک نمایید وهیچ طرح دیگری نیز لازم نیست
۱- مبارزجویی – قدرت خواهی: همانگونه که عباس عبدی نوشت، نمیشود هم با نظام مبارزه کرد و کف و سوت غرب را پشت سر خود دید و هم بخواهیم بخشی از نظام باشیم و در مصادر آن اعمال قدرت نماییم. هم واگرا باشیم و هم مدعی و …
۲- سیاست ورزی – روشنفکری: روشنفکری وظیفه خود را تحول خواهی، مصلحتسوزی، نقزنی، آزادیطلبی و … میداند و اهل حکومت مصلحتها و تدابیر و ملاحظات خود را دارند. ورود روشنفکران به قدرت مسئله تولید میکند و اپوزیسیون علیه خود را رقم میزند. اصلاحطلبان بین این دو مشی باید یکی را انتخاب کنند.
۳- همسویی تاریخی – واگرایی گفتمانی: اصلاح طلبان بیشتر بر تاریخ گذشته خود تأکید و صدر انقلاب را کاریکاتوری برجسته مینمایند. بین گفتمان اصلاحطلبی و گفتمان لیبرالیسم اشتراک ۹۰ درصدی وجود دارد و با گفتمان انقلاب اسلامی فاصله ماهوی دارند. اگر این تناقض رفع نشود، طرح آشتی ملی چه کمکی میکند؟ به روحانی نرمالیزاسیون را برای پایان انقلاب توصیه کردند، حال گفتوگو برای چه میخواهید؟
۴- غائله آفرینی – آشتی طلبی: کلنجار فکری – رفتار – میدانی با نظام در پرونده اصلاحطلبان ثبت است. نمیشود غائله بیافرینیم و پس از عدم توفیق، مدعی آشتی شویم و پوستین صلح و صفا بر تن کنیم.
۵-دموکراسیخواهی – خط امام (ره): بدون تردید از امام دموکراسی غربی بیرون نمیآید و انتخابات آزاد به معنی آرمانی آن نمیتواند ذیل پرچم امام قیود دینی را درنوردد. اکبر گنجی به ایشان خرده میگرفت که بین آیتالله خمینی و دموکراسی نمیتوان جمع بست و اصرار داشت از واژه «خط امام» استفاده نکنند. سعید حجاریان سال گذشته در مصاحبهای میگوید «اصلاحطلبی بدون برو برگرد یعنی دموکراسی خواهی».. این جماعت هیچ روشی برای حفظ جوهره دینی در مدل خود ارائه نکردهاند و نمیکنند و سوار بر پرستیژ روشنفکری معتقدند: «مردم خودشون شعور دارند و میفهمند» اما وقتی رأی همین مردم به فردی مثل احمدینژاد تعلق میگیرد، نه رأی را محترم میشمارید و نه قواعد دموکراسی و نه منتخب را.
۶-مبارزه با نظام – عدم مرزبندی با غیریت: شعار ایران برای همه ایرانیان را برای ورود غیریت به قدرت طرح کردند و با صراحت (به جز منافقین) همه را واجد شرایط برای ورود دانستند (محمدرضا خاتمی – یوسفیان). در سال ۱۳۶۶ به صورت مکتوب به امام نامه نوشتند که نهضت آزادی فلان و … اما بعداً با آنان یکی شدند.در انتخابات شوراها آنان را تأیید و در جلسات حزبی و رسانههای خود آنان را نوازش کردند .اگر این تعارض را حل کند، آشتی ملی مدنظر، خود محقق میشود.
۷- استکبار ستیزی – امیدوار کردن دشمن: سیره استکبار ستیزانه امام نه قابل کتمان است و نه قابل تحریف.کسانی که با شعار مرگ بر امریکا وارد مجلس سوم شدند دیگر به آن اعتقاد ندارند. انقلاب امام را نه یک پروسه که یک پروژه تمام شده میدانند و به همین دلیل غرب از آنان حمایت علنی و رسانهای میکند و حاضر نشدند این تعارض را حتی با ابراز برائت حل کنند. اکنون که ترامپ آمده زیر سایه او آشتی ملی را طرح و از امریکا دو چهره ارائه میکنند. حال آنکه امریکا همان امریکاست.
۸- در عین علاقه به حضور در حاکمیت، خود را صاحب قرائت مستقل از انقلاب میدانند. ممکن است در عرصه نظر بلااشکال باشد، اما نمیتوان در قدرت بود و سیاستهای کلی نظام و جهتگیریهای آن را به سخره گرفت. نمیتوان قرائت رهبری مستقر را ندید و خود را منتسب به انقلاب دانست. نمیشود همه امام را به «میزان رأی ملت است» تقلیل داد، اما در آن هم مقصود دموکراسی غربی باشد.
۹- دینداری – تساهلگرایی: عرفیگرایی را توصیه کردند و صدها قلم و دفتر برای آن به کار گرفتند و اکنون آن محتوا موجود است. این عرفیگرایی را نه بر اساس معرفت بومی که تعیّنهای محیطی آن قابل درک است بلکه با متدها و استانداردهای حیات اجتماعی غرب، تئوریزه و پس از عدم انطباق نظام را متهم به فاصله با آنها کردند.(روزنامه جوان ۹۵/۱۱/۲۴)
امام در سال آخر حیات مبارکشان خود شروط بازگشت به دامن انقلاب و نظام را اعلام نمودهاند. میتوانند آن شروط را بر خود حاکم کنند:«آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرش همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولی نه به قیمت طلبکاری از همه اصول که چرا مرگ بر امریکا گفتید، چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری میکنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی دادهاید، چرا لانه جاسوسی را اشغال کردهاید و صدها چرای دیگر. نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحتتأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام به گونهای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند.»
چشم انداز آینده
به نظر میرسد نظام بر سر مطالبات خود مبنی بر پاسخگویی درباره چرایی طرح تقلب و شعارهای ساختارشکن ایستاده است و طرف مقابل نیز حاضر به توضیح در این باره نیست از سوی دیگر در دوران پساهاشمی مهره چانه زن در درون نظام نیز ندارند بنابراین برای حذف نشدن از گردونه سیاست مجبورند به حمایت از روحانی تظاهر نمایند و بهرغم میل باطنی خویش، وی را به رسمیت بشناسند. به نظر میرسد طیفهای درون نظام از جریان اصلاحات، مایل به تجزیه و مرزبندی با فتنه گران باشند اما شرایط درونی جریان را مساعد نمیدانند. به همین دلیل عبور از روحانی بین این طیف پررنگتر از طیف برانداز است.
بازدیدها: 250