چرا ارتباط با دنیا مستلزم برقراری ارتباط با آمریکا نیست؟ | سعدالله زارعی
هیات: وجود ۱۲۰ سفارتخانه ایران در کشورهای آسیایی، اروپایی، آمریکایی، آفریقایی و اقیانوسیه به تنهایی کفایت میکند تا معلوم شود، سیاست «جمهوری اسلامی» مبتنی بر برقرای رابطه و مراوده با کشورهای جهان است. کمتر کشوری در دنیا وجود دارد که این تعداد سفارتخانه داشته باشد کما اینکه به جز در سه مورد شامل رژیم صهیونیستی، رژیم نژادپرست سابق آفریقای جنوبی و رژیم مصر به دلیل خیانت کمپ دیوید، جمهوری اسلامی با هیچ کشور دیگری قطع رابطه نکرده و در مواردی ـ به جز آمریکا ـ هم که طرف مقابل به قطع رابطه با ایران مبادرت ورزیده، ایران دنبال وصل دوباره رابطه بوده است. بنابراین رابطه داشتن یا نداشتن هیچگاه یک بحث و ابهام در نظام نبوده و همواره روی برقراری رابطه با کشورها اجماع وجود داشته است تا جایی که امروز ایران در کشورهایی سفارت دارد که منفعت اقتصادی یا سیاسی چندانی برای آن متصور نیست و از اینرو از حیث اصرار بر داشتن رابطه با این دسته از کشورها، جمهوری اسلامی مورد انتقاد هم قرار گرفته است.
در عین حال بعضی از کسانی که قطع روابط سیاسی ایران و آمریکا را برنمیتابند از ادبیاتی استفاده میکند که گویی ایران در برقراری رابطه با دنیا کمکاری میکند و یا برای سیاست خارجی، آنگونه که باید وقعی قایل نیست! از نظر این دسته، برقراری رابطه با آمریکا به مثابه داشتن رابطه با کل دنیاست و نداشتن رابطه سیاسی با آن به مثابه نداشتن رابطه سیاسی با کل دنیاست. البته کم نیستند کشورهایی که با همین انگاره زندگی میکنند و اساساً رابطه خارجی را با «اول آمریکا» شروع میکنند و تنها با آن دسته از کشورها رابطه سیاسی دارند که مشکلی با آمریکا نداشته و واشنگتن با این رابطه موافق است. حکایت بیشتر کشورهای عربی همین است اما به جایی هم نرسیدهاند چرا که اگر آنان در رابطه سیاسی میگویند اول آمریکا، خود آمریکا در برقراری رابطه با کشورهای منطقه میگوید «اول اسرائیل». حتماً یادتان هست که درست در ایامی که امارات متحده عربی قرارداد خرید ۳۰ میلیارد دلار تسلیحات از آمریکا را امضا کرده بود و در عادیسازی روابط حوزه عربی با رژیم جنایتکار اسرائیل، جسورانه «پیشقدم» شده بود، آمریکاییها فروش هواپیمای اف ۳۵ و بی ۵۲ به امارات را موکول به نظر موافق رژیم اسرائیل کردند و چون اسرائیل موافق نبود، از فروش آن امتناع نمودند.
نه رابطه با آمریکا؛ رابطه با دنیاست و نه قطع رابطه با آن قطع رابطه با دنیاست. این موضوع حتی در زمان جنگ سرد ـ سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۷۰/ ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ ـ که دنیا به دو قطب تبدیل شده بود و اتحاد جماهیر شوروی در واشنگتن سفارتخانه داشت هم واقعیت خارجی نداشت چه رسد به دوران پس از فروپاشی نظام دوقطبی که اساساً اقتدار آمریکا شکسته شده است. اگر نیک به تحولات بنگریم درمییابیم که در این سه دهه ـ ۱۹۹۱ تا ۲۰۲۱ ـ وضعیت روابط خارجی آمریکا دچار لرزشهای زیادی شده است. در دوران ۴۶ ساله جنگ سرد، غرب آسیا به جز یکی ـ دو استثنا، به طور کامل در سیطره آمریکا قرار داشت از ژاپن در شرق تا کشورهای ساحل مدیترانه در سلطه آمریکا بود و کشورهایی شامل ایران، ترکیه، رژیم اسرائیل، عربستان، مصر و پاکستان که قدرتهای منطقه غرب آسیا به حساب میآمدند همه در سلطه ایالات متحده آمریکا بودند. اروپا، کشورهای آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، آفریقا و اقیانوسیه هم به جز چند استثنا در سیطره آمریکا قرار داشتند و آمریکا هر جور میخواست بر آنان اعمال حاکمیت میکرد.
پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن فروپاشی نظام دوقطبی بینالمللی، وضعیت را تا حد زیادی متحول کرد و آمریکایی که با یک اشاره، دولتی را در این منطقه ساقط میکرد و دولت دیگری را سر کار میآورد، دچار وضعیتی شد که دیگر لشکرکشی نظامی آن هم نمیتوانست رژیمهای دلخواه آمریکا را به سر کار بیاورد. جنگهای افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و یمن نمونههایی از وقایعی هستند که آمریکا برای حاکم کردن دولت دلخواه خود به این کشورها لشکرکشی نمود و به نتیجه نرسید.
امروز رابطه آمریکا با قدرتهای جهان هم با درگیریهای بسیاری مواجه است تا جایی که آمریکا بعضی از این قدرتها ـ شامل روسیه و چین ـ را متهم به دخالت در انتخابات داخلی آمریکا مینماید. امروز روسیه با صراحت تهدید میکند که در صورت ادامه سیاست خصمانه آمریکا علیه مسکو، سفارت خود را در این کشور میبندد و به دیپلماتهای آمریکایی اجازه ادامه حضور در روسیه را نمیدهد. کما اینکه چین با تمسخر قدرت آمریکا از برگزاری مسابقهای دو نفره با آمریکا در سال ۲۰۲۵ خبر میدهد تا این کشور را در پنج حوزه حساس نظیر هوش مصنوعی شکست دهد. آمریکا امروز با بسیباری از کشورها رابطه ندارد، بسیاری از کشورها علاقهای به داشتن رابطه با آن ندارند و در بسیاری از کشورها که سفارت آمریکا در آنها فعال است، واشنگتن قدرت تأثیرگذاردن بر آن دولتها را ندارد.
وضع آمریکا به گونهای است که جو بایدن در سخنرانی ویدئوکنفرانسی که در ۱۳ اسفند ماه در اجلاس امنیتی مونیخ ایراد کرد، با صراحت خطاب به دولتهای عضو اتحادیه اروپا گفت: آمریکا به تنهایی نمیتواند با چالشهایی که همزمان شدهاند، غلبه کند و برای مواجهه آنها نیاز به «همکاری همه» است و جالب این است که سخنان او حتی با موافقت رئیسجمهور فرانسه همراه نشد و امانوئل مکرون گفت: «ما باید به جای تقویت ناتو و بازسازی ائتلاف پیشین به فکر بازسازی ارتشهای ملی خود باشیم چرا که ما اینک در درون مرزهای خود با تهدیدات امنیتی مواجهایم که راهحل آن در اسلو و هلسینکی و مونیخ نیست آقای بایدن هم میداند که شرایط تغییر کرده و اینک خود آمریکا هم در داخل مرزهایش با مشکلات امنیتی مواجه است که پیش از این هرگز نبوده است.»
آمریکاییها حتی برای حل مشکلات کوچک هم در همه جا کارآمدی ندارند. یک مورد آن شکست آمریکا از گروه طالبان است. طالبان یک گروه از طایفه پشتون در افغانستان است که اینک دولتی هم در اختیار نداشته و ارتش منظمی هم ندارد. سیاست آمریکا در افغانستان توسط همین گروه با شکست سنگینی مواجه شده است ـ آمریکا در سال ۲۰۰۱ به نام مبارزه با تروریسم و به نام تلافی حملات به ساختمان منهتن ـ برجهای دوقلو ـ به افغانستان حمله کرد و مخالفان طالبان توانستند از این شرایط استفاده کرده و پایتخت را به تصرف خود در آورده و دولت پنج ساله جنبش طالبان ـ که دنبال تأسیس امارت اسلامی بودند ـ را ساقط کردند. پس از آن آمریکا تلاش کرد تا یک دولت وابسته به خود را در این کشور سرکار بیاورد و بعضی گمان میکردند «حامد کرزی» یک عمر از منافع آمریکا در افغانستان دفاع میکند اما چیزی نگذشت که زبان کرزی به انتقاد از آمریکا باز شد و امروز به یکی از مخالفان جدی آمریکا تبدیل شده است.
آمریکا پس از آنکه نتوانست طالبان را از صحنه سیاسی براندازد با وضع بغرنج امنیتی مواجه گردید. آمریکا همین چند ماه پیش بیستمین سال حمله به افغانستان را پشت سر گذاشت، در حالی که نمایندگان آن در دوحه پایتخت قطر با نمایندگان طالبان در حال گفتوگو بودند و توافقنامهای را به امضا رساندند که براساس آن طالبان تعهدداد که برای مدت ۱۸ ماه از حمله به مقرها و نیروهای آمریکایی در قبال کمک آمریکا به بازگشت این گروه به قدرت در کابل، خوددداری کند تا نیروهای نظامی آمریکا فرصت داشته باشند با آرامش خاک این کشور را ترک کنند و این در حالی است که حتی تضمین طالبان هم نمیتواند سبب امن شدن پایگاههای آمریکا و حفظ جان نیروهای آن شود کما اینکه بعد از توافق دوحه میان زلمای خلیلزاد و نماینده ویژه آمریکا و ملابرادر رئیس هیأت سیاسی طالبان، حمله ناشناس به نیروهای آمریکایی در افغانستان استمرار پیدا کرد. این همان آمریکایی است که برای براندازی یک دولت در آسیا نیاز به اعزام نیروی نظامی و جنگ کردن نداشت، کافی بود یکی از ناوهای آمریکایی در تنگه کارائیب کمی جابهجا شود و پیام امنیتی به طرف مقابل بفرستد تا آن دولت کنار بکشد و فرد دیگر مد نظر آمریکا بود سرکار بیاید.
رابطه سیاسی با چنین کشوری ضرورت خود را از دست داده است. این در حالی است که کشورهایی که با آمریکا رابطه ندارند عمدتاً زندگی آرامتری دارند و جالبتر این است که امروز در اکثر پایتختهایی که وابستگیشان به آمریکا شهره خاص و عام است، زمزمه چند وجهی کردن روابط خارجیشان ـ که به معنای توسعه رابطه با کشورهای مخالف آمریکاست ـ به گوش میرسد. همین الان در محافل آمریکایی صحبت از انتقال ترکیه و مصر از جبهه غرب به سمت رابطه با روسیه است. کما اینکه ترکیه در سالهای اخیر بیش از رابطه با آمریکا و اروپا با قدرتهای آسیایی در تماس بوده و با آنان به همکاریهای راهبردی هم رسیده است که یک نمونه آن مشارکت در اجلاسهای آستانه است.
اما در مورد جمهوری اسلامی یک «خصوصیت» هم وجود دارد. آمریکا «رابطه» با ایران را نمیخواهد بلکه آنچه در استراتژی بلندمدت آمریکا به چشم میخورد، تلاش برای واژگون کردن جمهوری اسلامی است و وقتی از «رابطه» سخن میگوید در واقع دنبال روزنه نفوذ است. کما اینکه در همین فروردین ماه وزیر خارجه آمریکا ـ بلینکن ـ با صراحت گفت هر گونه توافق آمریکا برای بازگشت به برجام مستلزم پذیرش گفتوگو از سوی ایران است آمریکا میگوید اول رابطه بعد ورود به برجام! دقیقاً براساس همین تئوری بود که آمریکا در مذاکرات اخیر وین از پذیرش درخواست فرانسه، انگلیس و آلمان برای بازگشت به برجام خودداری کرد و گفت این چیزی است که درباره آن بعد از چیده شدن میز گفتوگو با ایران تصمیمگیری خواهد شد. در واقع آمریکا نمیخواهد جمهوری اسلامی شرایط آرامی پیدا کند و مایل است او را وادار به پذیرش چیزهایی کند که دستیابی به آن بدون جلب موافقت ایران امکانپذیر نیست. این در حالی است که ایران علیرغم تحمل فشارهای شدید تحریمی خود را لزوماً نیازمند پذیرش گفتوگو با آمریکا نمیداند.
جالب این است که آمریکا از رابطه سخن نمیگوید از گفتوگوهای مستقیم و توافقاتی که همه وجوه اختلاف آمریکا و ایران را پوشش دهد، سخن میگوید. به عنوان مثال یکی از مقامات دولت بایدن در مذاکره با وزیر خارجه روسیه گفته بود ما حاضریم گام اول را در لغو تحریمهای ایران برداریم، اما شرط آن این است که طرف ایرانی «گفتوگو» را بپذیرد. آمریکا به خوبی میداند که ایران آنچه را به دست آورده با سختی به دست آورده و لذا از آن حفاظت میکند و تا زمانی که ایران بر موضع خود استوار باشد، آمریکا نمیتواند دستاوردی داشته باشد. از نظر آمریکا، مذاکره سبب بروز رخوت در ایران میشود و وقتی رخوت حاصل شد جمهوری اسلامی ناگزیر، هر پیشنهادی را میپذیرد ولو کاملاً با منافع ملی و امنیت او در تضاد باشد. آمریکاییها در این میان تجربه بسیار موفقی از تبدیل میز مذاکره به میز «گرفتن امتیازات ویژه» دارند.
بازدیدها: 0