از دو زاویه میتوان به این سؤال پاسخ داد. از منظر عقل و از منظر عشق.
پاسخی مبتنی بر منطق عشق
اگر شما عزیزی بسیار متّقی داشته باشید که با وضع اسفناک و مظلومانه ای کشته شود، به صرف اینکه می دانید او به محض کشته شدن وارد بهشت میشود، از مرگ او خوشحال میشوید؟!! یقیناً خوشحال نمیشوید؛ بلکه بر عکس، مردم در این گونه موارد بسیار بیشتر محزون میشوند. عاطفه، چرا بر نمیدارد؟ اگر جلوی چشم مادری، گوش فرزندش را ببرند، جگرش کباب میشود. حال فرض کنید بعد از بریدن گوش، آن را بخیه بزنند و گوش فرزند سالم شود. بعد از چند سال، فیلم بریدن گوش فرزند را دوباره برایان مادر نمایش دهیم. به نظرتان چه عکس العملی نشان میدهد؟ روشن است؛ دوباره جگرش آتش میگیرد؛ در حالی که ماجرا گذشته و تمام شده، گوش فرزندش هم سر جایش سالم است؛ امّا مادری که عاشق فرزند خود است، حتّی از تصوّر آنکه گوش فرزندش را زمانی بریده بودند، دلش آتش میگیرد. این منطق عشق و عاطفه است. عقل اینجا نمیتواند فضولی کند. برای چنین مادری نمیتوانی استدلال کنی که الآن دیگر جا ندارد برای آن ماجرا گریه کنی. اگر استدلال کنی، میگوید: مادر نیستی تا بفهمی.
گریه در فراق عزیزان و گریه بر مظلومیت یک انسان وارسته و صد در صد بهشتی امری است فطری. لذا افراد دارای فطرت سالم، در مرگ افراد بلند مرتبه بیشتر محزون میشوند تا در فراق افراد عادی. اگر کسی پدرش بمیرد، پدری که میداند جهنّمی است، شاید اصلاً گریه هم نکند؛ امّا اگر پدرش یک عارف ربّانی باشد چه؟ روشن است، برایش خون گریه میکند؛ با اینکه میداند او در بهشت برین است.
برخی دنبال دلیل میگردند تا بر امام حسین(علیه السلام) گریه کنند. اینها نیاز به طبیب دارند نه دلیل. چون فطرتشان مشکل دارد. فطرت سالم وقتی در تلوزیون ببیند که کودکی را در آن سر دنیا سر میبرند، در همان پای تلوزیون ضجّه می زند. حتّی اگر دهها سال بعد هم همان صحنه را برایش نمایش دهند، با علم به این که آن واقعه دهها سال قبل رخ داده باز گریه میکند. در چنین حالتی اگر کسی محزون نگشت یقیناً مشکل روحی و روانی دارد.
شگفتا! عدّه ای میپرسند: چرا گریه کنیم؟ ما میپرسیم: چگونه گریه نکنیم؟ مگر میشود انسان باشی و عواطف داشته باشی و فطرتت کمی تا قسمتی سالم باشد و از تصوّر فجایع عاشورا چشمت تر نشود؟
سعدی فرمود:
« بنی آدم اعضای یک پیکرند؛ که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی».
وی میگوید اگر فردی عادی از بشر دردمند شد، آن هم از سوی روزگار، تو اگر قلبت آتش نگرفت و به درد نیامد، اساساً آدم نیستی؛ بلکه در جرگهٔ حیوانات هستی؛ بلکه از حیوانات هم کمتری. چون حتّی برخی حیوانات نیز با همنوعان خود همدردی میکنند. امّا سعیدیا! حسین ما عضوی از این پیکر نیست؛ بلکه جان عالم امکان است. وقتی به روح نِشتر میزنند تمام وجود آدمی به درد میآید. اگر عزیزی از ما را ده سال قبل با وضع مظلومانه ای کشته باشند همین الآن هم که او را یاد میکنیم بغض گلویمان را میفشارد، سید شهیدان عزیز ما که سهل است، تمام هویت ماست؛ موجودیت ماست؛ شخصیت ماست؛ آرمان ماست؛ آرزوی ماست؛ عشق ماست؛ جان ماست؛ قلب ماست؛ معنی ماست. کسی که میپرسد: چرا برای امام حسین(علیه السلام) گریه کنیم؟ یا چرا اهل بیت(علیه السلام) برای او میگریستند؟ لابد اینها را نمیفهمد یعنی چه. نمیفهمد که وقتی عشق کسی را مظلومانه میکشند، دیگر گذشت زمان برایش معنی ندارد. داغ او در روح فرازمانی اوست.
پاسخ عاقلانه:
حکمت گریه بر ابی عبدالله (علیه السلام) تنها به جهت قربانی شدن، مظلومیت و به اسارت درآمدن خانوادهٔ ایشان نبود؛ تا گفته شود که آن حضرت با شهادت خویش به مقامات عالی رسیدهاند و دیگر اشک ریختن برای او چه معنا دارد؟ گرچه حتّی اگر هیچ حکمت دیگری هم نداشت باز گریه بر او سزاوار بود؛ چون این گریه یک واکنش عاطفی و عاشقانه است که دلیلش حبّ است؛ نه حبّ فامیلی که کهنه میشود؛ بلکه حبّ ایمانی که تا ایمان هست تازه است. گذر زمان، میتواند بر علائق غریزی و حیوانی ما سایه اندازد، امّا گذر زمان، روی علائق عاقلانه و عاشقانه، نه تنها سایه نمیاندازد بلکه باعث پررنگتر شدن آن میشود. همین مسأله است که باعث میشود ما وقتی نام ابن سینا یا زکریای رازی یا امثال او را میبریم، احساس افتخار بکنیم، در حالی که اسم پدر پدر پدر بزرگم را نمیدانم. چون بین من و پدر پدر پدر بزرگم، هیچ گونه رابطهٔ عقلی یا عشقی وجود ندارد که اسمش برایم مهمّ باشد، امّا بین من و ابن سینا یا رازی یا ابوریحان بیرونی و امثال اینها، رابطهٔ عقلی وجود دارد. حال اگر رابطه، عاشقانه هم باشد، که خیلی قویتر میشود.
ائمه(علیه السلام) حقیقتاً برای امام حسین(علیه السلام) میگریستند؛ و گریهٔ آنها گریهٔ عشق است؛ سوز دل است. لازمهٔ انسانیت آنهاست. شرط عاشقی است. امّا در ضمن همین گریهٔ عاشقانه و فطری، اهدافی سیاسی و اجتماعی و تربیتی و … نیز وجود دارد؛ که به جنبهٔ عقلی قضیه بر میگردد. لذا آن بزرگواران برای آنهایی هم که چنین عشقی را نمیفهمند تا ناخودآگاه اشک بریزند، توصیه میکنند که گریه کنید! به امید ثواب هم شده گریه کنید!
امّا چرا این همه توصیه؟
به خاطر فواید فروانی که در این گریه وجود دارد؛ که به پاره ای از آنها اشاره میشود.
ــ در روانشانسی ثابت شده که اگر کسی رفتار ناشی از یک حالت روحی را تقلید کند، آن حالت روحی در او نیز نمودار میشود. مثلاً کسی که خوشحال است با حالت خاصّی میخندد. حال اگر شخصی غیر خوشحال دقیقاً با همان حالت شروع به خندیدن کند، حقیقتاً حالت خوشحالی در وجود او نمودار میشود. این اصل روانشناختی را اهل بیت(علیه السلام) نیز بیان داشتهاند. امیر مومنان(علیه السلام) طبق همین اصل فرمودند: « إِنْ لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم ــــ اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بزن ( مثل افراد بردبار رفتار کن) ! زیرا کم تّفاق میافتد که کسی خود را شبیه گروهی کند و از آنان نگردد » (نهج البلاغة،حکمت203)
عشق ایمانی به امام حسین(علیه السلام) شخص عاشق را از درون وا میدارد که بر مظلومیت معشوق خود بگرید؛ و هر چه معرفتش به مراتب وجودی معشوقش فرزونتر و ایمانش به او بیشتر شود، این عشق نیز شدیدتر و به تَبَعش، آن گریه هم شدیدتر میشود. گریه ای که دست خود شخص نیست؛ گریه ای که به صورت خودکار از دل عاشق میجوشد؛ و تا آن عشق هست، آن جوشش هم وجود خواهد داشت.
حال کسی که عاشق امام حسین(علیه السلام) نیست، اگر مثل عاشقان آن حضرت گریه نماید؛ و از گریهٔ آنها تقلید کند، کم کم او نیز آن حالت عاشقی و شیدایی نسبت به امام حسین(علیه السلام) را تجربه خواهد نمود. و غرض اهل بیت(علیه السلام) از این همه توصیه آن است که این حالت در شیعیان پدیدار گردد. چرا که فواید فروانی در این حالت عاشقانه است. همین حالت عاشقانه است که شهدای کربلا را در برابر لشکری سی هزار نفره پایدار کرده بود. همین حالت است که باعث میشد سربداران شعار دهند:« سر به دار میدهیم، تن به ذلّت نمیدهیم». همین حالت است که باعث میشود حسین فهمیده نارنجک به خود ببندد و زیر تانک دشمن رود. همین حالت است که شهید چمران درست میکند. شما اگر کتابهای شهید چمران را بخوانید، این شیدایی را به وضوح در نوشتههای او میبینید. آنچه یک دکترای فیزیک پلاسما را از آمریکا به لبنان و از لبنان به ایران، و از مجلس شورای اسلامی به جبهههای حقّ علیه باطل میکشد همین شیدایی شگفتی ساز است. آنچه باعث میشود بسیجی ما با اختیار خویش پا در میدان مین بگذارد تا راه باز کند، همین حالت عاشقی و شیدایی است. آنچه باعث میشود مادر دو شهید، فرزند سومش را هم به جبهه بفرستد، همین حالت عاشقی است. آنچه گروه اندکی به نام حزب الله لبنان را در برابر قویترین ارتش منطقه شیر غرّان کرده، همین حالت عاشقی است. و … .
ــ وقتی کسی این حالت عاشقانه را در خود زنده نمود پیوند عمیق عاطفی میان او و الگوی راستین هدایت و مبارزه با ظلم و ذلّت ناپذیری پدیدار خواهد شد. در نتیجه او نیز چنین روحیه ای را پیدا خواهد نمود. به حزب الله لبنان نگاه کنید! چه چیزی این گروه کوچک را این گونه شکست ناپذیر کرده است؟ رمزش الگوگیری از امام حسین(علیه السلام) است. کسی که از شهادت نترسد، او را با هیچ چیزی نمیتواند ترساند. کسی که حتّی به قیمت جانش هم حاضر به پذیرفتن ذلّت نیست، او را با هیچ ابزاری نمیتوان ذلیل نمود. چه چیزی باعث شد ما در هشت سال دفاع مقدّس، این گونه شگفت انگیز ایستادگی کنیم؟ پاسخش روشن است؛ الگو گیری از جریان عاشورا. ما در اوائل انقلاب، کشوری بودیم با ارتشی از هم پاشیده و سپاهی تازه تأسیس شده، که از جانب تمام ممالک شرق و غرب، در تحریم تسلیحاتی و اقتصادی بودیم. و رژیم بعث عراق کشوری بود با ارتش منظم و تا بن دندادن مسلّح که توسّط چهل کشور دنیا، حمایت مالی و نظامی و سیاسی میشد. با این اوضاع، اصلاً به ذهن دشمنان ما نمیرسید که ما بتوانیم دوام بیاوریم؛ امّا نه تنها دوام آوردیم بلکه دشمن را شکست دادیم. چرا و چگونه؟ با الهام گیری از عاشورا. بسیجیان ما افرادی بودند درس آموخته از عاشورا و برخاسته از مجالس عزای حسینی، که ترسی از شهادت نداشتند؛ در حالی که دشمنان ما چنین روحیه ای نداشتند. بسیجی ما با یک سلاح ساده، حاضر به عقب نشینی نبود و تا پای جان میایستاد در حالی که افراد دشمن با آن همه سلاح پیشرفته، پا به فرار میگذاشتند؛ چون به هیچ قیمتی حاضر به جان دادن نبودند. برای آنها، جانشان مهمّترین چیز بود، ولی برای ما، عزّت و ایمانمان مهمّترین چیز بود، که آن را از شعار معروف امام حسین(علیه السلام) آموخته بودیم که « هیهات من الذّلة».
ــ این گریهها در صحنهٔ جمعی، نوعی اعلام وفاداری نسبت به رهبران و پیشوایان دینی و مکتبی نیز هست. لذا مؤمنان شیعه در هر زمانی با نام امام حسین(علیه السلام) با رهبر دینی خود اعلام وفاداری میکنند؛ که نمونهاش را در انقلاب اسلامی دیدیم و میبینیم؛ که واضحترین نمودش در دفاع مقدّس بود. شعار « ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» که یک شعار توأم با شعور سیاسی است، برآیند همین گریههاست.
ــ در این مراسمات و گریهها، تاریخ کربلا نیز به عنوان نماد ذلّت ناپذیری و ظلم ستیزی زنده میماند. و عاقلان دانند که نمادها چه نقش عظیمی در اشاعهٔ یک فرهنگ و سمت و سو دادن به حرکتهای اجتماعی دارند. لذا ملاحظه میکنید که غربیها با چه حجم عظیمی از نمادها استفاده میکنند برای اشاعهٔ فرهنگ خودشان. دقیقاً به همین سبب هم بود که در طول تاریخ، حکام ظالم، سعی داشتند قبر امام حسین(علیه السلام) را محو سازند. چون متوجّه شده بودند که کربلا و عاشورا تبدیل شده است به نماد مبارزه با ظلم؛ آن هم از نوع مبارزهٔ شهادت طلبانه که ستمگران عالم هیچ راه مقابله ای برای آن ندارند. چون راه سرکوب مردم، ترساندن آنها از مرگ است؛ امّا با کسی که شعار میدهد یا پیروز میشویم یا شهید، چه میتوان کرد؟ لذا جبّاران زمان بارها قبر شریف آن حضرت را شخم زدند و در آن گندم کاشتند؛ ولی مردم آن گندمها را به تبرّک بردند. پس چاره را در آن دیدند که بخشی از فرات را به سمت کربلا باز کنند تا قبر شریف زیر آب رود. مردم آمدند و آب آن منطقه را به تبرّک بردند. امروز هم ملاحظه میکنید که مذهب دست ساز انگلیس، یعنی وهّابیت، دقیقاً همان شیوه را در پیش گرفته و میخواهد این نمادها را نابود سازد. لذا یا به حرمهای شریف حمله میکنند یا به مجالس عزاداری. اسرائیلیها هم بارها گفتهاند که قوّت و قدرت شیعه در سه چیز است. در یادآوری جریان کربلا، در فرهنگ مهدویت و انتظار و در تبعیت از فقهای زمان شناس.
بازدیدها: 0