چند روایت طنز در حوزه هیئت!

خانه / مطالب و رویدادها / چند روایت طنز در حوزه هیئت!

چند روایت طنز در حوزه هیئت!

rozenews15

طنزی که درون مایه انتقاد از وضع موجود باشه کم کم وارد فضای هیئت و هیئت داری شده و این به همان دلیل است که حوزه هیئت،حوزه وسیعی شده و شمولش از دیگر حوزه های تخصصی هم قابل درک تر است.در ادامه چند روایت طنز که توسط نشریه خیمه منتشر شده را با هم مرور می کنیم؛

ـ اگر گفتی وقت شور خواندن در هیأت، کی است؟!

ـ کی؟

ـ وقتی مداح‎های سنتی مجلس را ترک کرده باشند، البته اگر آمده باشند. اکو هم کاملاً تنظیم شده باشد. همه‎ی هیأتی های پرشور هم جمع شده باشند… شعرهای مداح هم تمام شده باشد!

*

یکی از بزرگان می‎گوید:

ـ انسان، وقتی بلند حرف بزند، مردم صدایش را می شنوند امّا وقتی آرام و شمرده حرف بزند، به گفته اش گوش می سپارند و دل می دهند…

ـ هان! حالا فهمیدیم مداحی خیلی ها چرا پر سروصدا اما کم تأثیر است…

*

به یکی از بزرگان گفتیم:

ـ شما از مداحان شورزن خوش تان می اید؟

ـ با خنده‎ی معنی داری گفت: مگر نمونه مداح‎های دیگری هم وجود دارد؟

گفتیم: بالاخره نمونه های سنتی اش هم که هست!

گفت: هست؛ امّا صدای‎شان لابه لای این همه هیاهو کجاست؟ شنیدش سخت است، هنر می خواهد.

*

ـ فکرش را بکن، مداح هیأت ما حداقل ده برابر یک رئیس اداره، درآمده داره.

ـ تعجبی نداره! احتمالا ده برابر او هم دروغ می گه! وگرنه به این راحتی ها نمی شه از اون پول‎ها پیدا کرد…

*

دو جوان از اینده‎ی مداحی خود می گفتند:

ـ من اگر مداح شوم، همیشه بااخلاص می خوانم، زیارت عاشورایم ترک نمی شود. از خود آقا مدد می گیرم و هر جا هم که دعوت شوم، بدون «ناز» می روم، بدون «ادا» می خوانم، پاکت هم نمی گیرم، و… تو چطور؟!

ـ معمولش این است که مثل تو بگویم: بااخلاص می روم، با خلوص برمی گردم، پاکت نمی گیرم، و…

اما معلومش این است که پس از مدتی سرم شلوغ می شود، مجبورم ناز کنم، به زندگی و کارم نمی رسم، باید پاکت بگیرم، بعضی هیأتی ها دورم را شلوغ می کنند، باید ادا دربیاورم و…

*

هیچ تا به حال فکر کرده اید که:

خیلی از این مداحان ـ که این قدر قشنگ و جذاب می خوانند ـ نه اصلاً آموزشی دیده اند، نه حتی بعضی شان سواد آن‎چنانی دارند … حالا اگر این جماعت، اهل مطالعه و آموختن بودند، دیگر چی می شدند؟!

*

در یکی از شهرها قرار شد مداحان شهر مشخص و شناسایی شوند.

یکی از ظریفان گفت: تعداد هیأتی ها تقریباً مشخص است، امّا تعداد مداحان … چه عرض کنم؟!

*

از یک مداح جوان و پرشور پرسیدیم:

بیشتر دوست داری مجلس عزا بخوانی، یا در مجالس جشن و سرور اهل‎بیت؟

گفت: هر جا که بیشتر شور زد!

*

این واکنش یک مداح سنتی در برابر یک مداح شورخوان، شنیدنی اما تأمل برانگیز است:

یکی از مداحان سنتی در مجلس، خواست از خجالت مداح شورخوانی که به سختی میکروفن را رها کرده بود، دراید. بنابراین وقتی میکروفن را به چنگ آورد، گفت: طیب‎الله! آقای… باید قدر حافظه‎ی خود را بداند، چون 700 بار «حسین» را حفظ کرده بود!

*

به یک مداح پرشور گفتیم: چرا این شعرهای ضعیف را می خوانی؟

گفت: من نمی خوانم، خود شاعر می دهد دست من، می گوید بخوان، من هم می ترسم دلش بشکند!

(یحتمل مقصودش چهار تا از این نوجوانان تازه‎کاری بوده که یاد گرفته اند «رقیه» را با «امیه» و «حسین» را با «بین‎الحرمین» قافیه کنند و کلّی احساس شاعری از این بابت دارند).

داشتیم عرض می کردیم:

گفت: می گویند بخوان، ما هم مجبوریم بخوانیم.

به او گفتیم: خوب، حالا که این قدر مجبوری گوش به حرف‎بده باشی، حرف را گوش کن و نخوان! ما هم جوانیم. به خدا دل ما می شکند!

نگاه عاقل اندر سفیهی به ما کرد و چیزی نگفت…

اما فهمیدیم منظورش این است که:

اگر آن شعرها را می خوانم، لااقل چهار تا جوان دورم جمع می شوند و مجلسم را گرم می کنند. معنویت مجلس هم برای ما روزافزون! می شود؛ حالا اگر گوش به حرف تو بدهم، چی می شود؟ (همه‎ی این حرف‎ها را از آن نگاه که در حکم زبان بی زبانی بود، فهمیدیم!)

*

هرکس به این ستون طنز اعتراضی دارد محض رضای خدا بنویسد و ما را در جریان بگذارد ـ یعنی از تریبون های دیگر استفاده نکند! ـ فقط جوری بنویسد که نان ما را آجر نکند! ما هم قول می دهیم در این ستون، نان او را آجر نکنیم! منت هم سر کسی نمی گذاریم.

*

با توجه به نمونه های زیر، نمودار رشد مداحی را رسم کنید:

سال 65: حضرت مولی‎الکونین ابی‎عبدالله الحسین.

سال 70: آقا ابی‎عبدالله الحسین

سال 75: ابی‎عبدالله الحسین

سال 78: حسین من، حسین من!

سال 80: حوسین، ها! حوسین، ها!

سال 82: سن! سن!

*

مداح تازه‎کاری توی تاریکی مجلس می‎خواند و دائم در آن تاریکی، چراغ قوه اش را روشن می کرد تا بلکه شعرهایشان را پیدا کند و بخواند. یکی از مداحان پیش کسوت که کنار منبر ایستاده بود، زیر لب بهش گفت:

جوان! تو تاریکی دنبالشی؟ من و امثال من، تو روشنایی گشتیم و پیدایش نکردیم. با چراغ قوه این چیزا پیدا نمی شه…

Views: 312

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *