چند روایت طنز در حوزه هیئت!
طنزی که درون مایه انتقاد از وضع موجود باشه کم کم وارد فضای هیئت و هیئت داری شده و این به همان دلیل است که حوزه هیئت،حوزه وسیعی شده و شمولش از دیگر حوزه های تخصصی هم قابل درک تر است.در ادامه چند روایت طنز که توسط نشریه خیمه منتشر شده را با هم مرور می کنیم؛
ـ اگر گفتی وقت شور خواندن در هیأت، کی است؟!
ـ کی؟
ـ وقتی مداحهای سنتی مجلس را ترک کرده باشند، البته اگر آمده باشند. اکو هم کاملاً تنظیم شده باشد. همهی هیأتی های پرشور هم جمع شده باشند… شعرهای مداح هم تمام شده باشد!
*
یکی از بزرگان میگوید:
ـ انسان، وقتی بلند حرف بزند، مردم صدایش را می شنوند امّا وقتی آرام و شمرده حرف بزند، به گفته اش گوش می سپارند و دل می دهند…
ـ هان! حالا فهمیدیم مداحی خیلی ها چرا پر سروصدا اما کم تأثیر است…
*
به یکی از بزرگان گفتیم:
ـ شما از مداحان شورزن خوش تان می اید؟
ـ با خندهی معنی داری گفت: مگر نمونه مداحهای دیگری هم وجود دارد؟
گفتیم: بالاخره نمونه های سنتی اش هم که هست!
گفت: هست؛ امّا صدایشان لابه لای این همه هیاهو کجاست؟ شنیدش سخت است، هنر می خواهد.
*
ـ فکرش را بکن، مداح هیأت ما حداقل ده برابر یک رئیس اداره، درآمده داره.
ـ تعجبی نداره! احتمالا ده برابر او هم دروغ می گه! وگرنه به این راحتی ها نمی شه از اون پولها پیدا کرد…
*
دو جوان از ایندهی مداحی خود می گفتند:
ـ من اگر مداح شوم، همیشه بااخلاص می خوانم، زیارت عاشورایم ترک نمی شود. از خود آقا مدد می گیرم و هر جا هم که دعوت شوم، بدون «ناز» می روم، بدون «ادا» می خوانم، پاکت هم نمی گیرم، و… تو چطور؟!
ـ معمولش این است که مثل تو بگویم: بااخلاص می روم، با خلوص برمی گردم، پاکت نمی گیرم، و…
اما معلومش این است که پس از مدتی سرم شلوغ می شود، مجبورم ناز کنم، به زندگی و کارم نمی رسم، باید پاکت بگیرم، بعضی هیأتی ها دورم را شلوغ می کنند، باید ادا دربیاورم و…
*
هیچ تا به حال فکر کرده اید که:
خیلی از این مداحان ـ که این قدر قشنگ و جذاب می خوانند ـ نه اصلاً آموزشی دیده اند، نه حتی بعضی شان سواد آنچنانی دارند … حالا اگر این جماعت، اهل مطالعه و آموختن بودند، دیگر چی می شدند؟!
*
در یکی از شهرها قرار شد مداحان شهر مشخص و شناسایی شوند.
یکی از ظریفان گفت: تعداد هیأتی ها تقریباً مشخص است، امّا تعداد مداحان … چه عرض کنم؟!
*
از یک مداح جوان و پرشور پرسیدیم:
بیشتر دوست داری مجلس عزا بخوانی، یا در مجالس جشن و سرور اهلبیت؟
گفت: هر جا که بیشتر شور زد!
*
این واکنش یک مداح سنتی در برابر یک مداح شورخوان، شنیدنی اما تأمل برانگیز است:
یکی از مداحان سنتی در مجلس، خواست از خجالت مداح شورخوانی که به سختی میکروفن را رها کرده بود، دراید. بنابراین وقتی میکروفن را به چنگ آورد، گفت: طیبالله! آقای… باید قدر حافظهی خود را بداند، چون 700 بار «حسین» را حفظ کرده بود!
*
به یک مداح پرشور گفتیم: چرا این شعرهای ضعیف را می خوانی؟
گفت: من نمی خوانم، خود شاعر می دهد دست من، می گوید بخوان، من هم می ترسم دلش بشکند!
(یحتمل مقصودش چهار تا از این نوجوانان تازهکاری بوده که یاد گرفته اند «رقیه» را با «امیه» و «حسین» را با «بینالحرمین» قافیه کنند و کلّی احساس شاعری از این بابت دارند).
داشتیم عرض می کردیم:
گفت: می گویند بخوان، ما هم مجبوریم بخوانیم.
به او گفتیم: خوب، حالا که این قدر مجبوری گوش به حرفبده باشی، حرف را گوش کن و نخوان! ما هم جوانیم. به خدا دل ما می شکند!
نگاه عاقل اندر سفیهی به ما کرد و چیزی نگفت…
اما فهمیدیم منظورش این است که:
اگر آن شعرها را می خوانم، لااقل چهار تا جوان دورم جمع می شوند و مجلسم را گرم می کنند. معنویت مجلس هم برای ما روزافزون! می شود؛ حالا اگر گوش به حرف تو بدهم، چی می شود؟ (همهی این حرفها را از آن نگاه که در حکم زبان بی زبانی بود، فهمیدیم!)
*
هرکس به این ستون طنز اعتراضی دارد محض رضای خدا بنویسد و ما را در جریان بگذارد ـ یعنی از تریبون های دیگر استفاده نکند! ـ فقط جوری بنویسد که نان ما را آجر نکند! ما هم قول می دهیم در این ستون، نان او را آجر نکنیم! منت هم سر کسی نمی گذاریم.
*
با توجه به نمونه های زیر، نمودار رشد مداحی را رسم کنید:
سال 65: حضرت مولیالکونین ابیعبدالله الحسین.
سال 70: آقا ابیعبدالله الحسین
سال 75: ابیعبدالله الحسین
سال 78: حسین من، حسین من!
سال 80: حوسین، ها! حوسین، ها!
سال 82: سن! سن!
*
مداح تازهکاری توی تاریکی مجلس میخواند و دائم در آن تاریکی، چراغ قوه اش را روشن می کرد تا بلکه شعرهایشان را پیدا کند و بخواند. یکی از مداحان پیش کسوت که کنار منبر ایستاده بود، زیر لب بهش گفت:
جوان! تو تاریکی دنبالشی؟ من و امثال من، تو روشنایی گشتیم و پیدایش نکردیم. با چراغ قوه این چیزا پیدا نمی شه…
بازدیدها: 312