«چ» مثل چمران
شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست میدارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند. امام خامنه ای(دامت برکاته)
سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه ی کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(علیه السلام)، این مالک اشتر جنوب لبنان و حمزه ی کربلای خوزستان آسان نیست. این نوشتار گذری است کوتاه بر بخشی از زندگی پُرشور و پُرشکوه شهید مصطفی چمران.
چمران قبل از آنکه شهید چمران باشد دانشمندی است برجسته و خوش استعداد. تحصیلاتش را در رشته ی الکترومکانیک دانشکده ی فنی دانشگاه تهران آغاز میکند و سال دوم دانشگاه از آنجا که جزو شاگردان ممتاز دانشکده بود طبق مصوبه مجلس آن زمان، بورس تحصیلی گرفته و راهی آمریکا می شود. کسب درجه ی کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق در دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا و سپس اخذ درجه ی دکتری در دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا. چمران در دانشگاه برکلی رشته ی فیزیک پلاسما را انتخاب و تحصیلاتش را تا مقطع دکترا با موفقیت ادامه می دهد. او در کنار زبان فارسی، به زبان های عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و به هنر علاقه داشته و عکاس و نقاش متبحری نیز بود.
بنیان گزار انجمن های اسلامی دانشجویان
چمران در کنار تحصیل با پرداختن به فعالیتهای سیاسی در کنار چند نفر دیگر از جوانان مسلمان حرکت های اسلامی در آمریکا را در قالب انجمن های اسلامی دانشجویان بنیان گذارد. در همین دوران بود که با یک زن مسلمان آمریکایی به نام «تامسن هیمن» که نام خود را پس از ازدواج به پروانه تغییر داد، ازدواج کرد و ثمره ی ازدواجش ۴ فرزند(یک دختر و سه پسر) به نام های روشن، رحیم، علی و جمال بود. جمال در کودکی در استخر خانه ی پدر همسر غرق شد. عواطف روحی و احساسات رقیق چمران در نوشته هایش و نثر حزین او درباره ی مرگ فرزند مشهود است:
ای فرزندم! در این دنیا نتوانستم به تو کمکی کنم.
اما آنجا در آسمانها، لحظهای از تو جدا نخواهم شد؛
و دیگر قدرتی نیست که همبستگی ما را از هم بگسلد.
بُنَیَّ …!
مَعَک، مَعَک، لا أفارقک …!
فرزندم با تو خواهم بود از تو جدا نمیشوم…
رهسپار به لبنان
در سال ۱۳۵۰ امام موسی صدر در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه صنعتی در شهر صور خبر داد و از وی خواست یک مهندس مجرب را جهت اداره مدرسه معرفی کند. این چنین بود که مهندس بازرگان، مصطفی چمران را معرفی کرد. پس از تماس امام موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول چمران قرار گرفت. حقوق ۲۰ هزار دلاری و آرامش و رفاه زندگی را در آمریکا رها کرد و به سوی لبنان رهسپار شد.
مدرسه ی جبل عامل لبنان از آن سو برای چمران اهمیت یافت که ساکنان جبل عامل نخستین شیعیان جهان بودند و نخستین حوزه های تشیع در جنوب لبنان تشکیل شده بود ولیکن تقریباً هیچ مدرسه ای برای تحصیل فرزندان شیعیان وجود نداشت. دختران شیعه در جنوب لبنان از حداقل شرایط زندگی برخوردار نبودند و لبنان با ۱۸ مذهب آزاد و شهرها و روستاهایی عقب مانده و حتی فاقد امکانات اولیه، منطقه ای بود که۹۰ گروه سیاسی وابسته به حکام عرب در آن فعالیت می کردند. مردم از جنوب با اسرائیل درگیر بودند و از سوی دیگر گروههای وابسته به حکام عرب، آنها را گلوله باران میکردند. در چنین شرایطی چمران به محروم ترین بخش لبنان و به میان فقیرترین شیعیان که فقیرترین قشر لبنان نیز بودند؛ رفت و مدرسه ی صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تأسیس شده بود اداره کرد و ۴۵۰ یتیم و بچههای زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد. بعدها از میان این کودکان، رهبران مقاومت لبنان پر و بال گرفتند. از جمله شاگردان مستقیم چمران که در میان فرماندهان و رهبران برجسته جنبش مقاومت جنوب لبنان قرار گرفتند میتوان به ابوهشام (سید حسین موسوی)، ابویحیی (زکریا حمزه)، سید ابوالفضل کاسترو (عباس موسوی)، سید ابوذر عاملی، نعیم قاسم، ابومصطفی (سید علی حسین)، نجیب سید علی خلف، ادیب حیدر و… اشاره کرد.
دوری از همسر و فرزندان
اما حضور چمران در لبنان و شرایط سختِ زندگی در مدرسه ی جبل عامل برای همسر و فرزندان او طاقت فرسا بود.
ربابه صدر، خواهر امام موسی صدر درباره آنچه بر چمران و خانوادهاش گذشت و در نهایت منجر به جدایی وی از همسر اولش شد، میگوید: «همسر و فرزندان چمران وی را در کمک به مردم جنوب لبنان همراهی میکردند اما بعدا همسرش از او خواست که به آمریکا بازگردند و مصطفی ترجیح داد به سرپرستی آن ۴۵۰ کودک ادامه دهد. فرزندانش نیز خواستند که همراه مادرشان به آمریکا برگردند و دکتر مانع آنها نشد. آنها در آمریکا زندگی بسیار مرفهی داشتند. روزی که قرار بود از جنوب لبنان به بیروت و از آنجا به آمریکا بروند همه خانواده حال خاصی داشتند. هر چند وقت یک بار اتومبیل میایستاد و تمام خانواده پیاده شده و گریه میکردند. اما دکتر در عین ناراحتی بسیار محکم بود. همه در بیروت به منزل آقای موسی صدر رفتند. حالشان خیلی بد بود. این جدایی برای همسر و فرزندان دکتر بسیار سنگین بود.»
صدر میافزاید: «از دکتر پرسیدند چرا بچهها را به آمریکا فرستادی؟ گفت: من پولی نداشتم که آنها را به مدرسه خصوصی بفرستم، زبان آنها انگلیسی بود، آنها در آمریکا همه چیز دارند و بدینسان همسر و فرزندانش در کمال عشق و علاقهای که به دکتر داشتند از او جدا شدند.»
شکل گیری جنبش امل
چمران از همان زمانی که به جنوب لبنان رفت، کلاسهایی برای درسهای ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمنهای اسلامی دانشجویان به راه انداخت. از هر روستا یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر میشدند؛ هفتهای یک بار در مدرسه جبل عامل جلساتی اسلامی برپا میشد که امام موسی، شیخ مهدی شمسالدین، محمدحسین فضلالله و رجال دیگر سخنرانی میکردند و بعد خود چمران وارد بحث میشد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک بیان میکرد. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد. همین افراد بودند که اولین هستههای سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. گروهی که به کمک امام موسی صدر، تشکیل و شاخه نظامی آن با عنوان «سازمان امل» توسط چمران پایهگذاری شد.
امام موسی صدر در دی ۱۳۵۳ در یک سخنرانی پرشور اعلام کرد: «دفاع از وطن تنها وظیفه دولت نیست بلکه همه افراد وظیفه دارند از کشور، سرزمین و خانه خود دفاع کنند.» از این تاریخ پایههای یک سازمان نظامی به نام «افواج مقاومت لبنان» (امل) پیریزی شد که شاگردان چمران هسته اولیه ی آنرا را تشکیل می دادند. جوانان پرشور مدرسه صنعتی جبل عامل گروهی ۷۰ نفره تشکیل دادند و شروع به آموختن فنون نظامی کردند. فعالیت ها طی ۷ ماه مخفیانه انجام میگرفت اما پس از یک حادثه که طی آن یک مین ضدتانک در دست یکی از مربیان منفجر و ۲۷ نفر از بهترین اعضا به شهادت رسیدند؛ فعالیت جنبش امل آشکار شد. در پی این انفجار امام موسی صدر در کنفرانس مطبوعاتی به طور صریح به موجودیت یک سازمان نظامی به نام «امل» اشاره کرد. چمران نسبت به گروههای سیاسی لبنان شناخت عمیقی داشت؛ عشق و علاقه ی چمران به امام موسی صدر نیز در یادداشت های او به وضوح دیده می شود.
وی در دوران اوج حملات رسانهای به امام موسی صدر که بعد از علنی شدن فعالیتهای سازمان امل شدت گرفته بود، مینویسد: «مسیحیان متطرف (افراطی) دست راستی برای مبارزه با آقای صدر خیلی تلاش میکنند، حرکت المحرومین را حرکت مغبونین مینامند. در دههای جنوبی که فتح کردند به دنبال امل میگشتند که بکشند زیرا فقط امل در جنوب به آنها ضربه زده است. راستی که فقط امل و امام موسی صدر توانستهاند مسیر جنوب را عوض کنند…
هجوم بر امام صدر از این ناحیه است که چرا او با فلسطینیها همکاری میکند؟ چرا دم از مقاومت فتح میزند؟ و گروه گروه از لبنانیان به این علّت به او حمله میکنند و یا به دشمنان او میپیوندند و از طرف دیگر، احزاب چپ و جناح چپ مقاومت همچنان به صدر فحش میدهند، تهمت میزنند، دروغپراکنی میکنند…
عجیب اینکه مقاومت هم حرفی نمیزند، جوابی نمیدهد و نمیخواهد با چپ درگیری به عمل آورد و چقدر بزرگی میخواهد! چقدر بخشش! چقدر بلندنظری از طرف صدر که همه ی این بیعدالتیها و این ظلمها و این جنایتها را ببیند و باز هم در خط اساسی خود بماند و دم از مقاومت بزند و برای دفاع از مقاومت با کتائب بجنگد و شهید بدهد و دشمنی مسیحیان را به خود بخرد و همه ی عالم را، از چپ و راست ضد خود برانگیزد و به فکر سیاستمداری نیفتد. مصالح خود را، نام خود را، منافع طایفه خود را سلامت و حیات خود را و همه چیز خود را به خاطر هدف فدا کند و یک ذره از راه خود منحرف نشود و تحت تاثیر دوست و دشمن قرار نگیرد. عکسالعمل انجام ندهد، با دیدی خدایی به دنیا و آنچه میگذرد نگاه کند و از سلسله ارزشهای خدایی قدمی فراتر ننهد… راستی که ظرفیت و شخصیت میخواهد، فداکاری و بلندنظری میخواهد، عشق و عرفان میخواهد، احتیاج به چیزهایی دارد که در چنته ی دنیاداران و دنیاخواهان نیست…! خدا نگاهبانش باد…!»
روزهای سخت جنگ داخلی
در سیزدهم آوریل ۱۹۷۵میلادی، اختلاف بین گروههای مسیحی و مسلمان در بیروت، به آغاز یک جنگ تمام عیار بین این گروهها منتهی شد.
چمران نسبت به گروههای سیاسی لبنان شناخت عمیقی داشت و در نوشتههایش انزجار از گروههای چپ موج میزد؛ وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمتهایی که گروههای مختلف سیاسی به او میزدند کتمان نمیکند و البته از موضوع دیگری نیز ابراز ناراحتی میکند؛ تبدیل جنگ داخل لبنان به جنگی مذهبی. وی در نامهای به صادق طباطبایی مینویسد: «بر اثر اشتباهات فراوانی که صورت گرفت، جنگ به صورت مذهبی درآمد و مسلمان مسیحی را، هر مسیحی را فقط بر اساس شناسنامه میکشت، و مسیحی نیز هر مسلمانی را فقط به خاطر اینکه مسلمان است، ذبح میکرد. و این سبب شد که همه مسیحیان برای دفاع از حیات و موجودیت خود، اطراف کتائب (فالانژها) جمع آیند و بالاخره فلسفههای تند و افراطی ضد مسلمان به وجود آید. در میان مسلمانان نیز احزاب چپ که فطرتاً مخالف دین و مذهب هستند و مذهب را ارتجاع میدانند، کاسه گرمتر از آش شده، به نام مذهب تبلیغات کرده و مردم را به نام مذهب و به خصوص به اسم شیعه تحریک میکردند و به جنگ وامیداشتند و این فقط برای سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم مسیحی و مسلمان بود که آتشافروزان از آن استفاده میکردند و حتی بر اثر توصیه توطئهگران خارجی، این نوع جنگهای روانی و مذهبی طراحی و تشویق میشد.»
چمران در نامهای که در همین دوران، به یکی از دوستانش نوشته، آورده است: «از حال من بخواهی بد نیستم، هنوز زندهام و این خود معجزه است. کسی که همه روزه به دریای مرگ فرو میرود، کسی که زیر رگبار گلولهها زندگی میکند، کسی که دشمنان به قتلش کمین کرده و همه جا دام افکندهاند… و باز هم این آدم زنده باشد راستی که معجزهای است و گاهی احساس کردهام که من به سوی مرگ میتازم و مرگ از من میگریزد.»
با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، چمران همراه با شماری از جنگندگان «امل» بعد از ۲۳ سال هجرت، به وطن خود ایران بازمیگردد تا خاموش و آرام ولی قاطعانه و فعالانه همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب بگذارد و با آنکه قصد ماندن نداشت به توصیه امام خمینی(ره) در وطن ماندگار شد و چندی بعد آموزش نظامی اولین گروه از پاسداران انقلاب را برعهده گرفت.
عارفانه های شهید چمران
خدایا! تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.
خدایا! تو را شکر میکنم که باران تهمت ودروغ و ناسزا را علیه من سرازیر کردی، تا در میان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه ور شوم، و ناله حق طلبانه من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد، و در دامان عمیق و پرشکوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم.
خدایا! تو را شکر میکنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.
خدایا! تو را شکر میکنم که تو مرا در آتش عشق گداختی، و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بیمقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت ها، ظلم ها، فشارها، و شکنجه ها را با سهولت تحمل کنم.
خدایا! تو را شکر میکنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاهگاهی از دنیای ماده درگذرم، و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز «بقاء» تو چیزی نخواهم، و بازگشت از «ملکوت اعلی» برای من شکنجهای آسمانی باشد که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.
همیشه میخواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونهای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم؛ میخواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم، میخواستم فریاد شوم و زمین و آسمان را با فداکاری و ایمان و پایداری خود بلرزانم، میخواستم میزان حق و باطل باشم، و دروغگویان و مصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم، میخواستم آنچنان نمونهای در برابر مردم بوجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند، و طریق مستقیم، روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کس در معرکه سرنوشت، مورد امتحان سخت قرار نگیرد و راه فرار برای کسی نماند.
پی نوشت:
چمران در چهره مقاومت لبنان، زهرا ابراهیمی، روزنامه همشهری، اسفند۸۷
لبنان به روایت امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران، علی حجتی کرمانی
ساختار سیاسی اجتماعی لبنان و تأثیر آن بر پیدایش جنبش امل، سید علی حقشناس
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 368