کارنامه درخشان خلبان شهید عباس بابایی

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / کارنامه درخشان خلبان شهید عباس بابایی

شهید عباس بابایی، در روز چهاردهم آذرماه سال 1329، در شهر قزوین و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. از همان کودکیْ به خاطر هوش فراوانش، مورد توجه خانواده و مردم قرار گرفت. او تا پایان دوره متوسطه، در زادگاهش به تحصیل پرداخت و پس از موفقیت در کنکور سراسری، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، به دلیل علاقه به خلبانی، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.

ولادت و تحصیلات

شهید عباس بابایی، در روز چهاردهم آذرماه سال 1329، در شهر قزوین و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. از همان کودکیْ به خاطر هوش فراوانش، مورد توجه خانواده و مردم قرار گرفت. او تا پایان دوره متوسطه، در زادگاهش به تحصیل پرداخت و پس از موفقیت در کنکور سراسری، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، به دلیل علاقه به خلبانی، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتیْ در سال 1349، برای تکمیل تحصیلات به آمریکا رفت. البته آمریکا با تمام زرق و برقش نتوانست عباس را که در خانواده ای مذهبی رشد کرده بود، جذب خود کند و او با موفقیتْ دوره آموزش خلبانی هواپیمای شکاری را به اتمام رسانید و پس از بازگشت، در پایگاه هوایی دزفول مشغول خدمت شد.

مبارزات قبل از انقلاب

با ورود هواپیماهای اف ـ 14 به ایران، شهید بابایی که یکی از خلبانان ماهر و تیزهوش بود، به همراه چند نفر دیگر به اصفهان منتقل و در آن جا مشغول خدمت شد. در همین دوره، مبارزات مردم بر ضد رژیم ستم شاهی روز به روز بیشتر می شد و شهید بابایی نیز به فعالیت هایی در پایگاه هوایی اصفهان دست زد. او بارها به خاطر سرسختی در مبارزه و پای بندی به اصول دین اسلام و فعالیت های سیاسی اش، مورد بازجوییِ فرماندهان ارشد رژیم قرار گرفت. شهید بابایی با اوج گیری مبارزات مردم، آشکارا به مبارزه برخاست و در براندازی رژیم، حضوری مؤثر از خود نشان داد.

کارنامه درخشان

با شروع جنگ تحمیلی، شهید بابایی آماده خدمت و جانبازی برای اسلام و میهن شد. او در طول خدمت، به خاطر کاردانی و فعالیت شبانه روزی اش، در نهم مردادماه 1360 ضمن ارتقا به درجه سرهنگ دومی، به عنوان فرمانده پایگاه هوایی اصفهان منصوب شد. عباس ضمن فرماندهی پایگاه هوایی اصفهان، دست از خلبانی و پرواز نکشید و در بیشتر عملیات های برون مرزی شرکت داشت و با بیش از سه هزار پرواز، کارنامه درخشانی برای خود و میهنش به جا گذاشت.

بابایی از زبان همسر

خانم صدیقه حکمت همسر شهید بابایی، درباره اوصاف اخلاقی شوهرش چنین می گوید: «بابایی یک شیعه واقعی بود و در امور مذهبی، حتی از «مکروهات» نیز دوری می کرد. در ایام ماه مبارک رمضان که گاهی روزانه 8 ـ 9 ساعت پرواز می کرد، حتی دستورات کتبی و شفاهی فرماندهانش نیز نمی توانست او را وادار کند که روزه نگیرد. به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد و غالبا در موقع نماز و در هنگام راز و نیاز با خداوندْ عاشقانه می گریست. به مظاهر مادی دنیا ابدا دل بستگی نداشت و برای حفظ این خصلت، جدا ریاضت می کشید و به زندگی مجلل و خانه بزرگ و وسایل لوکس و مدرنْ هرگز بها نمی داد. در مورد اموال بیت المال خیلی احتیاط و هرگز از وسایل و امکانات اداری، در امور شخصی استفاده نمی کرد».

من نمی توانم پرواز کنم

شهید بابایی با وجود این که در سال های آخری که به شهادتش انجامید، در سمت های فرماندهی خدمت می کرد و از پرواز معاف بود، ولی بیشترین ساعات پرواز و خطرناک ترین مأموریت های جنگی را به خود اختصاص می داد. هنگامی که مسؤولان و فرماندهان بالاتر وی، که وجود او را برای حفظ و برتری نیروی هوایی و تقویت جبهه های جنگ ضروری می دیدند، از او می خواستند که از پرواز خودداری کند، بابایی که در مقابل انقلاب و خانواده های شهیدان و مردم ایثارگرکشورش، بیش از این ها احساس وظیفه می کرد، در برابر این توصیه ها می گفت: «من نمی توانم پرواز نکنم و باید پرواز کنم.» او همیشه با دلایل گوناگون، فرماندهان و مسؤولان رده های بالاتر را برای شرکت در مأموریت های جنگی قانع می کرد.

گریستن در سحرگاهان

سرهنگ خلیل صراف، یکی از هم رزمان شهید بابایی، در ضمن بیان خاطراتی از ایشان می گوید: «بنده به عنوان مسؤول حفاظت قرارگاهْ رعدْ به نگهبانان دستور داده بودم تا شب ها پس از خاموشی، برای ورود و خروج به قرارگاه ایست شبانه بدهند. یکی از شب ها نگهبانی سراسیمه مرا از خواب بیدار کرد و گفت: در ضلع جنوبی قرارگاه، شخصی هست که فکر می کنم برایش مشکلی پیش آمده. پرسیدم: مگر چه کار می کند؟ گفت: او خودش را روی خاک ها انداخته و پیوسته گریه می کند. من بی درنگ لباس پوشیدم و به همراه آن سرباز به طرف محلی که نشان داده بود، رفتیم. صدا به نظر آشنا بود. نزدیک تر که رفتم، او را شناختم؛ تیمسار بابایی فرمانده قرارگاه بود. آری، او در دلِ شبْ آن چنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود که هیچ توجهی به اطراف خویش نداشت».

فلسفه لباس ساده

یکی از هم رزمان شهید بابایی می گوید: «از زمان دانشجویی، نوع لباس پوشیدن عباس بابایی که همیشه ساده و بی پیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست و جوی پاسخی مناسب برای آن بودم. سرانجام روزی در این باره از او سؤال کردم. او پس از مکثی کوتاه گفت: انسان باید غرور و خودپسندی های خود را از میان بردارد و نفسش را تنبیه کند و از هر چیزی که او را به رفاه و آسایش مُضر می کشاند و عادت می دهد، پرهیز کند تا نفسش پاک شود. هم چنین تزکیه و سرکوبی هوای نفس، موجب خواهد شد تا انسان برای کارهای سخت تر و بالاتر، آمادگی پیدا کند».

یاور درماندگان

روحیه دستگیری از محرومان و درماندگان، از صفات بارز شهید بابایی بود. یکی از دوستان ایشان در این باره می گوید: «عباس همیشه در فکر مردم بی بضاعت بود. در فصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند می رفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری می کرد و زمستان ها وقتی برف می بارید، پارویی بر می داشت و پشت بام های خانه های درماندگان را که توانایی این کار را نداشتند، پارو می کرد. یکی از روزها، عباس را دیدم که معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توانِ حرکت نداشت، بر دوش گرفته و در حال عبور از خیابان بود. پیش رفتم و از او پرسیدم: این معلول را کجا می بری؟ او که با دیدن من غافل گیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه می برم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته است».

بابایی در کلام امام خامنه ای

امام خامن، درباره شخصیت شهید بابایی چنین می فرماید: «این شهید عزیزمان، انسانی مؤمن و متقی، وسربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را می شناختم، همیشه بر همین خصوصیاتْ ثابت و پابرجا بود … . شهید بابایی، در زمینه امور رزمی و پروازی، نیرویی متخصص و ماهر، و از جمله کسانی بود که بیشترین ساعات پرواز را داشت. او هیچ گاه به مصالح خود فکر نمی کرد و تنها مصالح انقلاب و اسلام را مد نظر داشت. او فرمانده ای بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی، اما در مقابل اَعمال بد و زشت، خیلی بی تاب و سخت گیر بود».

غذای فرمانده

سرهنگ خلیل صرّاف، در خاطره ای زیبا از ایثار و منش اخلاقی شهید بابایی، این چنین نقل می کند: «زمانی که در قرارگاه رعد بودیم، بنابر ضرورت های پروازی و موقعیت های ویژه جنگی، شهیدبابایی دستور داد تا برای خلبان های شکاری، غذای مخصوص پخته شود؛ ولی خود جناب بابایی با توجه به این که بیشترین پروازهای جنگی را انجام می داد، از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمی کرد و همان غذای معمولی را می خورد. ایشان در پاسخ به اعتراض ما در این مورد می گفت: یک فرمانده باید حتما از غذایی که همگان استفاده می کنندْ بخورد، تا آن سربازی که در خط مقدم است، نگوید غذای من با غذای فرمانده ام فرق دارد».

تواضع و فروتنی

سرهنگ عطایی، یکی از یاران هم رزم شهید بابایی، درباره تواضع و فروتنی او چنین می گوید: «شهید بابایی، مسلمانی بسیار متواضع و بدون تکبر بود. بارها دیده می شد که به کارگران ساده پایگاه، مثل باغبان ها، نظافت چی ها و… کمک می کرد. او در آن زمانی هم که فرمانده پایگاه بود، در روزهای عاشورا و ایام سوگواری، عضو ثابت مراسم عزاداری بود. بابایی با پای برهنه در جلوی صف های عزاداران حسینی حرکت می کرد و به نوحه خوانی و مرثیه سرایی می پرداخت. این رفتار و سیره عملی او، باعث شد که شاگردان بسیار خوبی تربیتْ و به جامعه نیروهای هوایی کشور تقدیم کند».

عروج ملکوتی

شهید بابایی پس از چهار سال خدمت در مقام معاونت عملیات نیروی هوایی، به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از اسلام و میهن اسلامی از خود نشان داد، در اردیبهشت سال 1366 به درجه سرتیپی نایل گردید. در مردادماه همان سال، قرار بود شهید بابایی به همراه همسرش در مراسم حج حضور یابد.

هنگامی که بابایی همسرش را بدرقه کرد، به او گفت که خود را با آخرین پرواز به مراسم حج می رساند؛ ولی مدتی سپری شد و حجاج آماده عزیمت به منی و عرفات شدند و هنوز بابایی به عربستان نرفته بود. از این رو، همسر شهید با ایران تماس گرفت و علت نیامدن او را جویا شد. شهید بابایی در پاسخ گفته بود که در زمان کنونی، حضور در جبهه را از سفر حج واجب تر می داند.

این شهید در پانزدهم مردادماه همان سال و در روز عید قربان، در 37 سالگی و در عملیاتی برونْ مرزی، به معراج همیشگی دوست قدم نهاد. یادش گرامی و راهش پاینده باد.

پرواز به عرش

بگذار سرشک دیده خون گردد دل راهی وادیِ جنون گردد
بگذار نفس به سینه بفشارم تا شرح غمش به ناله بنگارم
ای یاد تو درد صبح و شام ما بر روح بزرگ تو سلام ما
خورشید بلند آشیان بودی سردار سپاه عاشقان بودی
ای لاله داغ دیده، بابایی ای هم سفر سپیده، بابایی
بودی تو همیشه یار مظلومان پیوسته بُدی کنار محرومان
افسوس که از میان ما رفتی چون نورْ ز دیدگان ما رفتی
فریاد خدا، خدا، خدا کردی پرواز به عرش کبریا کردی

شعر از عباس براتی پور

منبع: حوزه

بازدیدها: 957

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *