هنگامي كه مراسم عروسي انجام شد، شخصي به نام محمدبن علي هاشمي نقل كرده است كه من بامداد روز بعد نخستين كسي بودم كه براي تهنيت خدمت امام جواد علیه السلام رسيدم و چون در آن شب دوايي خورده بودم به شدت تشنه بودم و نمي خواستم از امام آب طلب كنم.
امام علیه السلام به چهره من نگاه كرد و گفت: به گمانم تشنه اي؟ گفتم: آري، دستور داد آب بياورند، با خودم گفتم: اكنون آبي مسموم مي آورند به اين خاطر اندوهگين شدم. در اين حال خدمتكار آب آورد. حضرت كه گويي فكر مرا خوانده بود، با حالتي متبسم و خندان به صورتم نگاه كرد و فرمود: اي غلام آب را به من بده، آن را گرفت و آشاميد، سپس به من داد. من هم آشاميدم. باز تشنه شدم و دوست نداشتم آب بخواهم، امام اين مرتبه هم مانند بار اول رفتار كرد.
راوي مي گويد: محمدبن علي هاشمي به من گفت: گمان مي كنم امام جواد علیه السلام چنان كه شيعيان درباره او اعتقاد دارند از دل مردم آگاه است. (كافي ج٢ ص ٤١٩ و ارشاد ص ٦٣١)
بازدیدها: 126