ولادت
هشتمين امام شيعيان، حضرت علي بن موسي الرضا (ع)، روز پنجشنبه، يازدهم ذي قعده، سال 148 هجري ـ شانزده روز پس از شهادت جد بزرگوارش امام صادق (ع) ـ در مدينه چشم به جهان گشود. نام مبارکش را «علي» گذاشتند. کنيه اش «ابوالحسن» و القابش، رضا، صابر، رضي و وفي بود که مشهورترين آنها «رضا» است. پدر آن حضرت، موسي بن جعفر (ع) و مادرش کنيزي به نام «نجمه» بود؛ «تکتم»، «سمانه» و «ام البنين» نيز خوانده مي شد. نجمه، کنيز «حميده» مادر امام موسي کاظم (ع) بود و چون در عقل و دين داراي مرتبه اي والا بود و در اخلاق و رفتار بر ديگر زنان برتري داشت، او را به پسرش امام کاظم (ع) بخشيد. مادر امام رضا (ع) زن بسيار مؤدب، با فضيلت و عابدي بود. درباره ي ادب وي نوشته اند: «او نسبت به حميده احترام فراواني قائل بود، چندانکه در حضورش به احترام او نمي نشست.»در مقابل، حميده هم براي او ارزش خاصي قائل بود و مي گفت: «من هرگز کنيزي به برتري او نديدم.» علاقه ي «نجمه» به عبادت الهي به حدي بود که در دوران شير خوارگي امام رضا (ع) اظهار کرد مرضعه ي ديگري تعيين کنند تا او را در شير دادن به کودک خود ياري کند. پرسيدند: مگر شير تو کم است؟ گفت: نه؛ ولي بر اثر اشتغال به شير دادن از نوافل و ذکرهاي مستحبي باز مانده ام؛ بدين جهت کمکي مي خواهم تا بلکه مستحبات را ترک نکنم.
تعيين امامت
پيشواي هشتم (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش امام کاظم (ع) عهده دار مقام امامت شد. امامت آن بزرگوار همچون امامت ديگر پيشوايان عليهم السلام، از جانب خدا و به تعيين و تصريح پيامبر (ص) و معرفي پدر گرامي اش صورت پذيرفت. «داوود رقي» مي گويد:
به امام کاظم (ع) عرض کردم: پدرم فدايت باد، پيرمرد شده ام و مي ترسم حادثه اي برايم پيش آيد که شما را ديگر ملاقات نکنم، بفرماييد که پيشواي پس از شما کيست؟ فرمود: فرزندم علي.
سليمان بن حفص مروزي مي گويد:
به حضور امام کاظم (ع) رسيدم تا از حجت خدا بر مردم پس از آن حضرت سؤال کنم. امام (ع) خود آغاز به سخن کرد و فرمود: اي سليمان! همانا «علي» فرزند و وصي من و حجت خدا بر مردم پس از من است، و او برترين فرزندان من مي باشد. اگر پس از من زنده ماندي نزد شيعيان و دوستان من به امامت او گواهي ده.
مکارم اخلاق
حضرت علي بن موسي الرضا (ع) مانند ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام به زيور فضايل اخلاقي و کمالات نفساني آراسته و از هر گونه زشتي و پليدي و رذايل اخلاقي منزه بود و در اين راه گفتار و رفتارش الگو سرمشق ديگران بود. اينک بخشي از خصوصيات فردي و مکارم اخلاقي آن حضرت:
الف ـ زهد و عبادت
پيشواي هشتم (ع) در زهد و پارسايي و پرستش پروردگار، يگانه ي عصر خود بود و زر و سيم دنيا و مناصب اجتماعي و حکومتي در برابر مقام عبوديت و پارسايي او هيچگونه ارزشي نداشت. «محمد بن عباد» درباره ي زهد و ساده زيستي امام (ع) مي گويد:
حضرت رضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي گليم، و لباسهايش زبر و خشن بود؛ و لي هنگامي که در ميان مردم مي رفت از لباسهاي عادي مردم استفاده مي کرد.
علي بن موسي الرضا (ع) با قرآن انس خاصي داشت و هر سه روز يک بار ختم قرآن مي کرد و مي فرمود:
اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مي توانم يک قرآن ختم کنم؛ ليکن هيچ آيه اي را تلاوت نمي کنم مگر آنکه درباره ي آن آيه و موضوعي که فرود آمده و زماني که نازل شده است، انديشه مي کنم.
امام (ع) کم مي خوابيد و شبها را بيشتربه شب زنده داري مي گذرانيد و گاهي اوقات تمام شب را تا صبح بيدار بود و بسيار روزه مي گرفت و روزه اول، وسط و آخر ماه از او ترک نمي شد و مي فرمود: «روزه داشتن در اين سه روز مثل اين است که انسان هميشه روزه است».
رجاء بن ابي ضحاک ـ مأمور مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به خراسان ـ مي گويد:
من از مدينه تا مرو همراه و مراقب امام (ع) بودم؛ سوگند به خدا، کسي را در پرهيزگاري و افزوني ذکر خدا در تمامي اوقات، و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم.
سپس به طور تفصيل برنامه ي عبادي آن حضرت را در طول شب و روز بيان مي کند.
مأمون وقتي گزارش «رجاء» را شنيد گفت:
اي پسر ابي ضحاک، آنچه که گفتي درست است، او (اشاره به امام رضا (ع)) از بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
سپس به وي توصيه کرد که مشاهدات خود را براي ديگران نقل نکند.
ب ـ تواضع و فروتني
پيشواي هشتم (ع) با آنکه مقام رفيع امامت را داشت و برگزيده ي خدا بود، در عين حال نه تنها براي خود هيچ گونه حريمي قائل نبود، بلکه در زندگي خويش با طبقات مختلف مردم حتي خدمتکاران و زيردستان با نهايت صميميت و فروتني رفتار مي کرد. کليني از مردي بلخي روايت کرده است:
من در سفر خراسان همراه امام (ع) بودم، روزي هنگامي که سفره گسترده شد، امام (ع) از همه ي خدمتکاران خواست تا در کنار او بر سر سفره بنشينند. عرض کردم، فدايت شوم، بهتر بود سفره ي آنان را جدا مي کردي؟ فرمود: ساکت باش! همانا پروردگار و پدر و مادر همه ما يکي است و پاداش هم به اعمال است. روزي امام (ع) در حمام پس از تقاضاي فردي که آن حضرت را نمي شناخت، تن او را کيسه کشيد. هنگامي که ديگران امام (ع) را به او معرفي کردند، شرمنده شد و به عذرخواهي از آن حضرت پرداخت. امام (ع) در حالي که او را کيسه مي کشيد، دلداري اش داد و فرمود: عيبي ندارد.
«ياسر» غلام امام رضا (ع) نقل مي کند:
امام (ع) به ما توصيه کرده بود که هر گاه بر شما وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بوديد (به احترام من) بر نخيزيد تا از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي اوقات بعضي از ما را براي انجام کاري مي خواند. به آن حضرت اطلاع مي دادند که مشغول غذا خوردنند. مي فرمود: بگذاريد تا از غذا خوردن فارغ شوند.
ج ـ جود و بخشش
پيشواي هشتم (ع) در جود و بخشش نيز سرآمد مردم زمان خود بود. ابن شهر آشوب مي نويسد:
امام رضا (ع) در روز عرفه در خراسان، تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد «فضل بن سهل» گفت: اين گونه بخشش زيان آور است. فرمود: نه، بلکه سودآور است. هرگز آنچه را که موجب اجر و پاداش اخروي است غرامت مشمار.
مردي خدمت امام رضا (ع) رسيد و عرض کرد: به اندازه ي مروتت به من عطا فرما. فرمود: اين مقدار براي من مقدور نيست. عرض کرد: پس به قدر جوانمردي من. فرمود: اين ممکن است آنگاه به خدمتکار خود دستور داد دويست دينار به او بپردازد.
مرد ديگري به حضور آن گرامي رسيد و عرض کرد: «من از دوستان شما خاندان هستم هم اکنون از سفر مکه باز مي گردم و پولم را گم کرده ام. در صورتي که شما کمکي به من بفرماييد پس از بازگشت به وطنم آن مبلغ را از جانب شما صدقه خواهم داد.»
امام (ع) به اندرون رفت و پس از لحظاتي بازگشت و از بالاي در، بدون آنکه در را بگشايد مبلغ دويست دينار به او داد و فرمود:
اين مبلغ را بگيرد و براي خود مبارک بدان و از طرف من هم صدقه مده و فورا بيرون رو که نه من تو را ببينم و نه تو مرا.
پس از آنکه سائل بيرون رفت، يکي از حاضران که از سخنان و رفتار امام (ع) به شگفت آمده بود پرسيد: با آنکه مبلغ زيادي به وي داديد چرا خودتان را به او نشان نداديد؟ فرمود:
براي آنکه نمي خواستم ذلت سؤال را در چهره ي او مشاهده کنم؛ مگر نشنيده اي که پيغمبر (ص) فرمود: کسي که پنهاني انفاق کند معادل با آن است که هفتاد حج انجام داده باشد؟…
د ـ بردباري
امام رضا (ع) خوي نيکوي حلم و بردباري را از پدر بزرگوار خود امام کاظم (ع) به ارث برده بود و در برابر افراد جاهل و گستاخ با بردباري مواجه مي شد.
روزي يکي از خوارج که مقام ولايتعهدي را منافي با شؤون و حيثيت امام (ع) مي دانست خنجري زهرآلود در استين خود پنهان کرد و گفت: مي روم با او بحث کنم اگر بر پذيرش ولايتعهدي حجتي داشت چه بهتر وگرنه با اين خنجر او را خواهم کشت.
چون به حضور امام (ع) رسيد، بدون آنکه صحبتي کند حضرت از نيت پليد او آگاه شد و با بردباري با وي برخورد کرد و فرمود:
اگر در برابر شبهه ي خود پاسخ قانع کننده اي شنيدي آن خنجري را که در آستين پنهان کرده اي بشکن و به دور انداز.
فرد خارجي پس از شنيدن سخنان منطقي امام (ع) از کرده ي خود پشيمان شد. خنجر را شکست و دور انداخت و توبه کرد و گفت:
شهادت مي دهم که تو فرزند پيامبري و در گفتارت راستگو هستي.
هـ ـ عزت نفس
يکي از اهداف شوم مأمون از مسأله ي ولايتعهدي امام رضا (ع) اين بود که آن حضرت را با نزديک کردن به دستگاه پر زرق و برق و برخوردار از لذائذ و نعمتهاي مادي خود، به دنياپرستي و جاه طلبي متهم کند؛ ولي مناعت طبع و عزت نفس پيشواي هشتم (ع) نقشه مأمون را نقش بر آب ساخت.
امام (ع) پس از پذيرش ولايتعهدي نيز با بي اعتنايي تمام به تشکيلات سلطنتي مأمون، به زندگي ساده و بي آلايش دوران پيش از ولايتعهدي خود ادامه داد و حتي در برابر سياست مأمون که سعي مي کرد آن حضرت را وارد کارهاي حکمتي بکند، فرمود:
اين امر هرگز نعمتي برايم نيفزوده است، هنگامي که در مدينه بودم دست خطم در شرق و غرب نفوذ داشت. در آن زمان بر استرم سوار مي شدم و (با اآرامي و آزادي) کوچه هاي مدينه را مي پيمودم و اين حالت از همه چيز برايم عزيزتر و مطلوبتر بود.
و ـ امر به معروف و نهي از منکر
پيشواي هشتم (ع) رفتار اطرافيان، زيردستان و ياران خود را زير نظر داشت و در مواقع لازم، آنان را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد؛ حتي مأمون نيز بارها از نصايح و رهنمودهاي آن حضرت بهره مند شد.
روزي امام (ع) ديد مأمون وضو مي گيرد ولي غلامش آب را بر دست وي مي ريزد. حضرت فرمود: «کسي را در عبادت پروردگارت شريک قرار مده» مأمون آب را از دست غلام گرفت و خود مشغول وضو گرفتن شد.
يکي از خدمتکاران امام (ع) ميوه اي را نيم خورده دور افکند. امام (ع) متوجه شد و با ناراحتي فرمود:
سبحان الله! اگر شما بدان نياز نداريد، مردمي هستند که به خوردن آن نيازمندند.
اظهار نظر «ابراهيم بن عباس«
اين بخش را با اظهار نظر «ابراهيم بن عباس» يکي از ياران آن حضرت درباره ي رفتار و اخلاق اجتماعي آن گرامي به پايان مي بريم. وي مي گويد:
هيچگاه نديدم که امام رضا (ع) با سخنش کسي را بيازارد، و سخن کسي را پيش از تمام شدن قطع کند و نيازمندي را ـ که مي توانست نيازش را برآورد ـ رد نمايد و در حضور ديگران پاهايش را دراز کند و به کسي از غلامانش ناسزا بگويد، و به صورت قهقهه خنده کند. خنده او تبسم بود. چون سفره ي غذا گسترده مي شد همه افراد خانه حتي دربان و خدمتگزار را نيز بر سر آن مي نشاند…
معجزات و کرامات امام (ع)
پيشوايان معصوم عليهم السلام با توجه به مقام امامت و عصمتي که داشتند از ارتباط ويژه اي با خداي متعال و جهان غيب برخوردار بودند و مانند پيامبران الهي معجزات و کراماتي داشتند که در مواقع لازم نمونه هايي از آنها را بروز مي دادند تا دليلي آشکار بر حقانيتشان باشد و موجب پرورش و اطمينان خاطر پيروانشان گردد. از پيشواي هشتم (ع) نيز معجزات و کرامات بسياري بروز کرد که در کتب حديث و تاريخ ثبت شده است. اينک چند نمونه:
يکي از همراهان امام رضا (ع) در سفر خراسان مي گويد:
در بين راه به بيابان خشک و بي آبي رسيديم و نزديک بود همه ي ما با چارپايانمان هلاک شويم. حضرت رضا (ع) فرمود: برويد در فلان محل، در آنجا آب خواهيد يافت. ما بدانجا رفتيم و با چشمه ي آبي مواجه شديم. همگي از آن آب نوشيديم و حيواناتمان را نيز سيراب کرديم. هنگام کوچ از آن منزل، امام (ع) فرمودند: بار ديگر کنار آن چشمه برويد. چون بدان سوي رفتيم اثري از چشمه نديديم.
عبدالله بن مغيره» مي گويد:
من واقفي بودم، در سفر مکه دست بر پرده ي «کعبه» آويختم و گفتم: بار خدايا! تو خواسته ي مرا مي داني، مرا به بهترين دينها راهنمايي کن. پس از مراجعت به مدينه به ذهنم رسيد که خدمت امام رضا (ع) برسم. وقتي به حضور آن حضرت رسيدم فرمود: خداوند خواسته ات را اجابت فرمود و تو را به دينش راهنمايي کرد. گفتم: گواهي مي دهم که تو حجت و امين خدا بر بندگانش هستي.
احمد بن محمد بزنطي» نقل مي کند:
من با سه نفر ديگر خدمت امام (ع) شرفياب شديم. هنگام بازگشت امام (ع) به من فرمود: اي احمد! تو بنشين… چون پاسي از شب گذشت خواستم مرخص شوم. فرمود: مي روي يا مي ماني؟ عرض کردم: بستگي به نظر شما دارد. فرمود: بمان و اين هم رختخواب. آنگاه امام برخاست و به اتاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و با خود گفتم: سپاس خداي را که حجت او و وارث علوم انبياء از ميان ما چند نفر به من تا اين حد لطف و عنايت فرمود. هنوز در سجده بودم که امام (ع) بازگشت، برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: اي احمد! اميرمؤمنان به عيادت «صعصعه بن صوحان» رفت؛ به هنگام بازگشت فرمود: اي صعصعه! از اينکه به عيادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن؛ از خدا بترس و پرهيزکار باش.(29)
امام (ع) ضمن اعلام آگاهي از نيت احمد، به وي هشدار داد که اين عنايت و لطف نبايد وسيله اي براي فخر و مباهات و احساس برتري نسبت به ديگران گردد. بلکه آنچه عامل برتري انسان مي گردد «تقوي» است.
بازدیدها: 190