گزیده اى از اخلاق امام صادق علیه السلام

خانه / مطالب و رویدادها / گزیده اى از اخلاق امام صادق علیه السلام

عبدالله بن یعفور مى گوید: مهمانى را نزد حضرت امام صادق علیه السلام دیدم؛ روزى مهمان براى انجام پاره اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به کارى بازداشت و خود آنچه را مى باید، انجام داده…

احترام مهمان

عبدالله بن یعفور مى گوید: مهمانى را نزد حضرت امام صادق علیه السلام دیدم؛ روزى مهمان براى انجام پاره اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به کارى بازداشت و خود آنچه را مى باید، انجام داده، فرمود:
پیامبر صلى الله علیه و آله از اینکه مهمان به کار گرفته شود نهى کرده است.

برخورد با دو فقیر

مسمع بن عبدالملک مى گوید: در مِنا با جمعى از شیعیان در خدمت حضرت امام صادق علیه السلام بودیم، در مقابل ما مقدارى انگور بود که از آن مى خوردیم، فقیرى آمد و از حضرت چیزى خواست، امام خوشه اى انگور به او عطا کرد، فقیر گفت: مرا به این انگور نیازى نیست، اگر درهمى باشد مى گیرم، حضرت فرمود: خدا برایت گشایش و فراخى فراهم آورد. فقیر رفت، سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهید، حضرت فرمود: خدا برایت گشایش و فراخى آورد و چیزى به او نداد!
فقیرى دیگر آمد، حضرت صادق علیه السلام سه حبه انگور به او داد، فقیر سه حبه را از دست حضرت گرفت، سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانیان را که به من روزى عنایت کرد.
حضرت فرمود: بایست، پس دست مبارکش را پر از انگور کرد و به او داد، فقیر از دست حضرت گرفت سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانیان را که به من روزى عنایت کرد.
حضرت فرمود: غلام چه مقدار درهم نزد توست؟ آن مقدار که ما حدس زدیم حدود بیست درهم بود، حضرت آن را هم به فقیر داد و او هم گرفت
سپس گفت: خدایا! سپاس این عنایت هم از تو بود اى خدایى که شریکى براى تو نیست.
حضرت فرمود: به جایت بایست، سپس پیراهنى که بر تن مبارکش بود به او داد و فرمود: بپوش، او هم پوشید و گفت: خدا را سپاس که مرا لباس پوشانید، اى اباعبداللّه! خدا جزاى خیرت دهد. تا اینجا که رسید امام را رها کرد و برگشت و رفت. ما گمان کردیم که اگر حضرت را رها نمى کرد پیوسته به او عطا مى فرمود: زیرا هرگاه به او عطا مى کرد او هم خدا را به عطاى حضرت سپاس مى گفت.

صبر در مصیبت

قتیبه اعشى مى گوید: براى عیادت فرزند حضرت امام صادق علیه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون دیدم، گفتم فدایت گردم، کودک در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست.
وارد خانه شد و ساعتى درنگ کرد، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى که چهره مبارکش مى درخشید و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود، امیدوار شدم که کودک سالم شده؛ گفتم: فدایت شوم کودک در چه حال است؟ فرمود: از دنیا رفت، گفتم: فدایت گردم او که زنده بود شما را نگران و غصه دار دیدم و اکنون که مرده تو را بر این حال مى بینم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بیتى هستیم که پیش از مصیبت جزع مى کنیم، هنگامى که قضاى الهى جارى شد به قضایش رضا مى دهیم و به امرش تسلیم مى شویم.

کوشش براى معیشت

ابوعمرو شیبانى مى گوید: حضرت امام صادق علیه السلام را دیدم که با تیشه اى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى که در مالکیت او بود کار مى کرد در حالى که از بدن مبارکش عرق جارى بود، گفتم: فدایت گردم تیشه را به من بسپارید تا من براى شما کار کنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معیشت به حرارت آفتاب آزار ببیند.

پاداش و مزد کارگر

حنان بن شعیب مى گوید: گروهى را براى کار کردن در باغ حضرت امام صادق علیه السلام اجیر کردیم و پایان کارشان را عصر قرار دادیم، وقتى از کار فارغ شدند به معتب فرمودند: پیش از آنکه عرقشان خشک شود مزدشان را بپرداز.

سود حلال

ابوجعفر فزارى مى گوید: حضرت امام صادق علیه السلام غلامش را که به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دینار در اختیارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى.
مصادف کالایى آماده کرد و با کاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى که نزدیک مصر رسیدند قافله اى که از مصر بیرون مى آمد با آنان برخورد کرد، از قافله درباره وضعیت و قیمت کالایى که داشتند و مورد نیاز عموم مردم بود پرسیدند که در مصر چگونه است؟
کاروانیان به آنان گفتند: چیزى از آن در مصر یافت نمى شود. هم سوگند و هم پیمان شدند که کالایشان را از نظر سود دینار به دینار بفروشند! وقتى کالایشان را فروختند و قیمتش را گرفتند، به مدینه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق علیه السلام وارد شد در حالى دو کیسه هزار دینارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدایت گردم این کیسه اصل سرمایه و آن دیگر سود سرمایه.
حضرت فرمود: این سود، سودى زیاد و فراوان است! شما در فروش کالا چه کردید؟ مصادف داستان را بیان کرد، حضرت فرمود: سبحان الله، بر ضد مسلمانان هم سوگند شدید که جنس را از نظر سود جز دینار به دینار به آنان نفروشید؟! سپس یکى از آن کیسه ها را گرفت و فرمود: این اصل سرمایه من و به سودش هیچ نیازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشیر زدن در میدان جنگ از طلب حلال آسان تر است.

منبع: اهل بیت علیهم السلام عرشیان فرش نشین؛ شیخ حسین انصاریان

 

بازدیدها: 48

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *