گفتاری از استاد انصاریان؛چه کسی جهنم را آفریده ؟ وجود مقدس خدا بِيَدِكَ الْخَيْر است
از طریق آیات قران، روایات اهلبیت، دعاها و زیارتها به ما ثابت میشود که کل آفرینش و آفریدهها، رحمت پروردگارند. از ناحیه وجود مقدس او عنصری به عنوان غضب، خشم و عذاب آفریده نشده است. آنهایی که با قرآن آشنا هستند یقین به این حقیقت دارند چون قرآن مجید در دو کلمه این معنا را نشان میدهد که هستی و همه آفریدههایش رحمت هستند و برای نمونه یک موجود (نه غیبی و نه شهودی)، خشم و غضب و عذاب آفریده نشده است.
خیر در دستان پروردگار
آن دو کلمه در سوره مبارکه آلعمران است: «بِيَدِكَ الْخَيْر»(آلعمران، 26) آنچه که در دست قدرت اوست و از قدرت او نشأت میگیرد، جاری میشود، ظهور میکند، آشکار میشود فقط خیر و خوبی است، مهر است، رحمت است.
بیشتر مردم چون شناختی نسبت به طبیعت عالم ندارند بسیاری از امور را که میبینند یا درباره آن مطالعه میکنند، فکر میکنند تجلی خشم و غضب و عذاب است، اما اینطور نیست. وجود مقدس او بِيَدِكَ الْخَيْر است، پس هفت طبقه جهنم چیست؟ آن هم رحمت است؟ مهر و محبت است؟ خیر است؟ همه شرّ است و خیر نیست. وقتی در قرآن مجید اشاره به نمونههایی از عذاب فردا میکند، خیلی بهتآور است.
شر در نظام هستی
خداوند در یک آیه میفرماید: فریاد دوزخیان از تشنگی بلند میشود، دادخواهی میکنند «يَسْتَغِيثُوا»(کهف، 29). دنبال فریادرس میگردند که فقط یک جرعه آب به آنان داده شود «أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماء»(اعراف، 50) اندکی آب به ما بدهید، پروردگار عالم میفرماید: از مس گداخته شده به آنها میخورانند، خودشان که نمیخواهند بخورند، یک پارچ نسوزی را از مس گداخته شده پر بکنند تعارفشان کنند، آنها که نمیخواهند بخورند، به آنها میخورانند و همان لحظه اول خوردن از شدت حرارتش پوست صورتشان کباب میشود.
این غضب نیست؟ شرّ نیست؟ پروردگار شرّ بودنش را قبول دارد، غضب بودنش را قبول دارد ولی در آیات قرآن مجید میگوید: به من ربطی ندارد چون من آفریننده جهنم نیستم، معلوم نیست چند آیه در قرآن این معنا را میگوید که من آفریننده جهنم نیستم، مثلاً در یک آیه میگوید: این آتشی که به صورت فلز گداخته شده به صورت شما چسبیده، به پشت شما چسبیده، به دو پهلوی شما چسبیده «فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون»(توبه، 35)، این عذاب چسبیده شدن فلز گداخته شده به صورت، پشت و دو پهلو را بچشید که کار خودتان است.
فعل «کنتم» ماضی است یعنی این فلز را در دنیا خودتان گداختید، برای خودتان ذخیره کردید، حالا گداخته شده در کورهی مال حرام و مال بخل شده را بچشید، این چه ربطی به من دارد؟ بخیل بودی، ثروتمند هم بودی پول را هم دسته کردی و کار خیری با آن نکردی «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيم»(توبه، 34) خبر بده به بخیلان که به عذاب دردناک مبتلا میشوید «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُم»(توبه، 35)
چه کسی جهنم را آفریده؟
خداوند نمیگوید من معادل هزار میلیارد تومان کاغذ میآورم قیامت، میگوید معادلش در قیامت فلز میآید، این فلز در آتشی که هیزمش بخل خودت بوده ـ من هم به تو گفته بودم بخل نکن ـ گداخته شده، من به صورت و پشت و دو پهلویت نمیچسبانم، خودش به پهلو و پشت و صورتت میچسبد. اصلاً فعل «یحمی» فاعلش خدا نیست نمیگوید من این کار را میکنم، میگوید این بلا به سرت خواهد آمد ولی چهکسی این بلا را به سرت میآورد؟ آخر آیه دوم میگوید خودت به سر خودت آوردی. کاری به من ندارد.
پس خداوند متعال نه طبقات جهنم را، نه عذابهای این طبقات را ساخته است. سازنده آن کفر کافران، شرک مشرکان، نفاق منافقان، بخل بخیلان، حسد حاسدان، کبر متکبران، جرم مجرمان است. اگر ساخت جهنم و عذابهایش را به من نسبت بدهی به من تهمت زدی و خود این تهمت هم یک آتش دیگری است که برافروخته میکنی.
صدای امیرالمؤمنین را هم در این مسأله بشنوید، خیلی جالب است «فبالیقین» یعنی صددرصد باورم است و اشتباه نمیکنم، «فبالیقین لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک» اگر انکار منکران نسبت به تو نبود، دشمنی دشمنان نسبت به تو نبود، «لجعلت النار کلها بردا و سلاما» کل آتش خنک و دارای امنیت بود. این هفت طبقه بهشت قبلاً جزء بهشت بوده که ساخته نبود معاندان و منکران و مجرمان و منافقان و بخیلان هر کدام مطابق با قدرت خودشان این زمین را از بهشت جدا کردند و روی همدیگر ساختند و هفت طبقه جهنم شد، به من تهمت نزنید.
نیش مار جواب شکستن دل
به امیرالمؤمنین عرض کردند آن دوست بزرگوارتان را که عاشقتان است، یک مار کبری زده، در حال مرگ است. امام سریع آمدند خانهاش و کنار بسترش نشستند. البته او نمرد، جایی که علی قدم میگذارد مرگ نیست، جهنم نیست، عذاب نیست. جایی که علی قدم میگذارد ملک الموت هم بخواهد بیاید، وقتی که امیرالمؤمنین را ببیند با اجازه او باید جان طرف را بگیرد، او هم میداند که علی اجازه نمیدهد، نمیآید.
آن شخص به خودش میپیچید، درد زهر مار و نیش مار خیلی سنگین است. چیزی به امیرالمؤمنین گفت و حضرت ردّش کرد. حال من با توضیحش میگویم، کدام نمازم قضا شد؟ کدام روزه را عمدی خوردم؟ کدام لقمه حرام را به خانهام آوردم که باید اینطور جریمه ببینم، علی جان من مستحق بودم مار کبری من را نیش بزند؟ من چه کار کردم؟
این مردم دنیا بلد نیستند زندگی کنند، مردم دنیا مصادر و مراکز منشأ دردها، رنجها و مشکلات را نمیدانند لذا برای خودشان مشکلآفرینی میکنند چون نمیدانند این کاری که میکنند این منبع درد است، منبع ضربه است، منبع بیآبرو شدن است، منبع ورشکستگی است، منبع برباد رفتن آبروست، نمیدانند. اگر مردم آگاه به آیات و روایات در حد خودشان بودند، یقیناً تا این اندازه مشکلات نداشتند.
علی جان من آدم صاف، آدم پاک، آدم عاشق تو، مأموم تو چه کار کردم که مار باید بیاید من را بزند؟ فرمود: دیروز عصر جلوی مردم به قنبر ناسزا گفتی، قلب قنبر را سوزاندی، شکر کن که خدا آن سوز دل قنبر را به قیامت نکشاند و همینجا تبدیل به نیش مار کرد، مار آمد زد و از گناه دیروز پاک شدی.
علت آتش نگرفتن خانه پیرزن
سوزاندن یک دل با نوک زبان جریمهاش نیش مار است؟ حالا برو جریمههای قیامتیاش را ببین چه خبر است، دیوانهکننده است. نیش زبان، نیش قلم، اینها تمامش عکسالعمل دارد و جهان هم جهان بیحافظهای نیست، تمام حرکات انسانها را میگیرد و دستور میدهد حرکات را عکسالعمل نشان دهد. جهان با مار، عقرب، هوار آمدن خانه با سیل، با ریختن ساختمان، با آتشسوزی عکسالعمل نشان میدهد.
یک محلی در بصره آتش گرفت، آن وقت آتشنشانی نبود، مردم جمع میشدند، شلنگ و شیرآب و ماشین نبود، با سطل پشت سر هم آب میآوردند و میریختند بلکه آتش خاموش شود. قبل از اینکه آتش همه محل را محاصره کند، مرد و زن و بچه همه فرار کردند. اینها را باور کنید، نمونههایی از این چیزها را من در دوره عمرم دیدم، برای خود من که صددرصد قابل باور است.
آتش دایره میزد و همه فرار کردند، خانهها هم همه تیرچوبی، اثاثها هم همه مسی و پشمی و نخی، هنوز آتش نیامده بود جلوتر، یک پیرزنی تک و تنها در یک خانه خشتی و گلی زندگی میکرد، به او گفتند: پیرزن، محل آتش گرفته و به این طرف میآید. گفت: «کیف یحترق المحترق؟» ما یک دفعه از عشق سوختیم دوباره برای چه بسوزیم؟ مگر آدم دوبار میسوزد؟ همینکه این جمله «کیف یحترق المحترق» از دهانش درآمد انگار همه آتشنشانیهای بصره آمدند دارو و گرد و آب ریختند، کل آتش خاموش شد.
جناب پیرزن به من آخوند، به اداریها، به مجلسیها، به وکیل و وزیر، به مدیر و فرماندار و استاندار میگوید: نسوزان که تو را نسوزانند. پیرزن به یک جایی وصل بود.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
این بنای عالم خلقت است؛ بسوزانند عالم هم آنها را میسوزاند، خراب کنند خرابشان میکنند، تحقیر کنند تحقیرشان میکنند، مضیقه ایجاد کنند جهان برایشان مضیقه ایجاد میکند. جهان طبق آیات قرآن حافظه محض است، حرکت محض است، عکسالعمل محض است. از زیر خیمه چنین حافظه و حرکت و عکسالعملی نمیشود فرار کرد «و لا یمکن الفرار من حکومتک»
نبر تا نبرند، نزن تا نزنند، نسوزان تا نسوزانند، نخور تا نخورند، نبین تا نبینند. در این بیان، دریاوار حرف است. آدم باید آگاه به آیات و روایات باشد که بداند جهان حافظه محض است، حرکت محض است، عکسالعمل محض است.
پرونده دوزخ و شر را با همین ده دقیقه یک ربع با کمک آیات و روایات بستیم دوباره برمیگردیم به این که کل جهان و آفریدهها رحمت، خیر و خوبی است. این را هم قرآن در دو کلمه میگوید: «بِيَدِكَ الْخَيْر».
جای خیر و جای شر
او خیر مطلق است. ذاتش، صفاتش، اسمائش صمدیت دارد، همان «اللَّهُ الصَّمَد» که بیست و چهار ساعته ده بار میگوییم. صمدیت دارد یعنی ذات شعر خیلی قافیهاش تنگ است، چارهای نیست جز اینطور حرف زدن، ذات پر است، اسماء پر است، صفات پر است، کمالات پر است. ده میلیون سال هم بنشین در ذات، اسما و صفات گوشهی خالی که شرّی در آنجا، جا بگیرد پیدا نمیکنی.
ذات خدا خیر محض است، اسما خیر محض است، صفات خیر محض است، کمالات خیر محض است و کل وجودش رحمت محض است، «لا یصدر منه الا الرحمه» از او جز رحمت صادر نمیشود چون گوشه خالی در ذات و صفات و اسما برای جا گرفتن شرّ نیست که بعد شرّ از آنجا صادر شود، اصلاً جا نیست.
من چقدر از خیرها و خوبیها جاخالی دارم، شرّها تا جاخالی را دیدند آمدند جا را پر کردند: حسد، بخل، کینه، حرص، ریا، تنگنظری، دشمنی، بدگویی، بد دیدن، بد شنیدن، بد خوردن، بد عمل کردن، این شرها از کجا آمده؟ منِ آخوند میگویم چون جایش خالی بود، دیده جایش از خیر پر نیست، جای گرمی هم هست، آغوش انسان، همه آمدند اینجا جا خوش کردند، حال با یک استغفرالله بیرون میروند؟ مگر به این راحتی آمدند که به این راحتی بیرون بروند؟
گناهان و مشکلات دنیوی
شما یک خانه به شخصی اجاره میدهی، دادگستری هست، دادیار هست، قاضی هست، دادستان هست، قانون مدنی هست، قانون جزایی هست، قانون کیفری هست، خیلی با محبت میروی میگویی این یک طبقهای که ده سال است نشستی بچهام را میخواهم زن بدهم، محبت کن و خالی کن. میگوید: چشم، مینشیند با ماشین حساب حساب میکند ده سال چقدر اجاره دادم، میگوید: چهل درصد را نقد پیشنهاد میکنم، بده تا خانهات را خالی کنم.
همه جا هم که مردم رفیق دارند، حالا هر چه به شخصی که میتوانی به او تکیه کنی بگویی من در مقابل ده سال ماهی هفتصد هزار تومان، بعد از ده سال شده ماهی یک میلیون تومان اجاره گرفتم، میگوید: جنابعالی میخواهی خانهات خالی بشود بیست میلیون به او بده. بیست میلیون به چه قانونی؟ به چه عرفی؟ چیزهایی ساختند که نه قرآن قبول دارد و نه روایات.
آقا سی سال در این مغازه تو مستأجر بوده سرقفلی هم که نداده، حالا میگویی: تخلیه کن. میگوید: دویست میلیون برای سی ساله باید بدهی تا تخلیه بشود. مالت از دست رفته، دویست میلیون هم باید بدهی که مالت را به تو بدهند. پررو هم در جنس دوپا زیاد است. میگوید: نگیرم نمیروم. ممکن است عصبانی بشوی، دعوایت بشود در مشت و مشتکاری دماغش بشکند، دندانش بشکند، باید بروی برایت دیه ببرند که دیه چشم برابر دیه یک انسان است. بیست سال خانهات را اجاره دادی، سیصد میلیون تومان هم دیه عضو باید بدهی، این گرفتاریها برای گناهانمان نیست؟ پس برای چیست؟ این شرّها از ناحیه خدا به ما میرسد؟
خدا در ذاتش، اسما و صفاتش جاخالی ندارد که شر برود آنجا بنشیند، همه خیر است، از ازل توپر بوده تا ابد هم توپر است. جهان نباید تا ابد منتظر باشد که از پروردگار به اندازه وزن یک دانه ارزن شرّ صادر بشود «وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها»(انبیا، 47) اگر تو به اندازه ارزن شرّ داشته باشی گریبانت را میگیرد، من که شرّی ندارم که گریبان من را بگیرد.
خلقت عظیم چشم
خدا خیر محض است، جهان رحمت است، همه اعضا و جوارح ما رحمت الله است که اسمهای مختلفی دارد، مثلاً نعمتالله «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً»(ابراهیم، 28) حبیب من ندانستی کسانی که بدلوا نعمت الله، قلبشان را، فکرشان را، دستشان را، شکمشان را، شهوتشان را، پایشان را، پوستشان را همه تبدیل به کفر و ناسپاسی کردند.
یک اسم دیگر اعضا و جوارح ما هم رحمت الله است. چند تا از اعضای ما را قرآن اسم میبرد، «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْن»(بلد، 8) من دو تا چشم برایت قرار ندادم؟ معمولی هم میبینی. این دو تا چشم را تاکنون هزار کتاب علمی، پزشکان متخصص چشم برای چشم نوشتند. چشم دنیای عظیمی است، با هزار کتاب هنوز تمام نشده است. یک مردمک چشم که از زمان آدم تا حال دو مردمک یک جور هم نساختم، دو تا مردمک یک جور، میبینی؟ این از آثار رحمت من نیست؟
میخواهی بدانی این رحمت چقدر با ارزش است؟ دو ساعت چشمت را بگذار روی هم نبین، اگر طاقت داری که نداری. دو تا چشم به تو دادم، دو تا چشم خالی هم که نیست، چشمت را در یک حدقه بسیار سختی قرار دادم، یک جعبه استخوانی محکم، دو تا پلک هم برایت قرار دادم تا بیدار هستی اتوماتیک میرود و میآید، چشم را شستشو میدهد. اگر دست خودت میدادم که چشمت را از گرد و غبار بشوری، مرتب باید دو تا انگشتهایت روی پلکهایت بود میدادی پایین میدادی بالا، میدادی پایین میدادی بالا، چه کار کردم برایت؟ چرا دستت اتوماتیک نمیچرخد؟چرا پایت اتوماتیک حرکت نمیکند؟ چرا این حرکت اتوماتیک را فقط به پلک و قلبت دادم؟
برای این که آفتاب از بالا چشمت را نزند دو تا ابرو هم برای تو درست کردم که هم آفتاب نزند، هم پیشانیات تابستان عرق میکند بیاید از بغل این دو تا دیوار رد بشود و پایین بیاید تا در چشمت نرود و بعد از مدتی کورت کند. برای چشمت هم آب شور قرار دادم تا زنده هستی این آب شور نمیگذارد این پیه بپوسد، این رحمت من هست یا نیست؟ اگر نیست چیست، شر است؟
نعمت تکلم
سحر دیشب یکی از نزدیکان ما ساعت سه بلند شده بود طبق عادت پنجاه سالهاش وضو بگیرد و نماز شب بخواند تا وقت سحری خوردن بشود، مهلت وضو به او ندادند، دستهایش را بالا کرد نشست، الان در بیمارستان بیحرکت است. نه زبان کار میکند، نه گوش کار میکند، نه حافظه کار میکند، این اعضا و جوارح سالم رحمت خدا هست یا نه ؟ یادت نمیآید؟
اگر به زبانت اشاره کنم بسته شود، بچههایت بالای سرت میآیند هر چه میخواهی بگویی نمیتوانی. شش تا دکتر باید بیایند جلسه داشته باشند، با ده جور دستگاه آزمایش کنند، تازه همه هم یک جور حرف نمیزنند یکی میگوید یک رگ مغزش پاره شده، یکی میگوید لخته خون است. اگر زبان خودت باز بود که میتوانستی دردت را بگویی، نمیتوانی.
«وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن»(بلد، 9) دو تا لب هم رایت گذاشتم، آنهایی که مشکل لب پیدا کردند برو ببین، یک کلمه حرف نمیتوانند بزنند، زبان کاملاً کار میکند نمیتوانند کلمهای را بگویند.
زیبایی در آفرینش
«وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحا»(اسرا، 37) پا به تو دادم. اگر به تو پا نمیدادم، تا زیر شکم را فقط داشتی و به دنیا میآمدی باید مینشستی و راه میرفتی آن هم باید دو تا دستت را حائل میکردی که بدن را به جلو هل بدهد. مشهد میخواستی حرم بروی، میتوانستی؟ چقدر مگر دستت قدرت دارد که بدنت را روی زمین هل بدهد اما با پا به راحتی همه جا میروی، میدوی، فوتبال بازی میکنی، والیبال بازی میکنی، دیدن بچهات میروی، عیادت مریض میروی، درِ مغازه میروی، پایت را روی پدال گاز میگذاری، ترمز میگیری. چند میلیون کار برای پایت گذاشتم، همه را هم انجام میدهی.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»( مائده، 6) صورت به تو دادم، در رحم مادرت هم نقاشیات کردم. اگر کسی میگوید: خوشگل نیستی دروغ میگوید «فَأَحْسَنَ صُوَرَكُم»(غافر، 64) من شکل شما را زیبا قرار دادم آنها که تو را میبینند میگویند خوشگل نیستی حالیشان نیست، از خودم بپرس که تو خوشگل هستی یا نیستی؟ من اصلاً موجود بدگل ندارم، اصلاً ندارم.
شکم به تو دادم «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم»(بقره، 57). شهوت به تو دادم یک طرف لذت میبری، یک طرف هم بچهدار میشوی، آن وقت با لذتت، بچهات میشود آیت الله العظمی بروجردی، بچهات میشود موسی، مسیح، یوسف، یعقوب، دکتر، مهندس، از این یک ذره شهوتی که به تو دادم ببین چه کار میکنم و چه میسازم؟ کجای وجودت رحمت نیست؟
خدایا برای بیان رحمت تو یک دهان میخواهد به پهنای آفرینش، یک عقل میخواهد وزن عقل علی، یک زبان میخواهد زبان پیغمبر، از دست و زبان که برآید که حرف تو را بزند و رحمت تو را بگوید؟
این زبان را به ما دادی که در خانهات، روز پنجشنبه ماه رمضان، شب جمعه، بتوانیم دو کلمه حرف بزنیم. اگر ما هم سحر سکته کرده بودیم که امروز اینجا نبودیم، حرف هم نمیتوانستیم بزنیم، فقط نگاه میکردیم و در دلمان آتش میخوردیم اما حالا اجازه دادی با تو حرف بزنیم. فردا را بگذرانیم، یک دهه از مهمانیات تمام میشود.
پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0