یکی از موضوعات که در قیام عاشورا وجود دارد همراهی خانواده ی حضرت اباعبدالله با ایشان بوده است حضرت در همراهی خانواده با خویش دنبال چه بوده اند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض تسلیت ایام سوگواری حضرت اباعبدالله و خاندان و یاران با وفایش به همه ی شیعیان، بحث در مورد همراه بودن خاندان حضرت اباعبدالله با ایشان را اینطور آغاز می کنیم که شرایط در مدینه چگونه است. پس از مرگ معاویه چه اتفاقی در مدینه به وقوع پیوست. همانطور که همه می دانند یزید لعنت الله پس از به خلافت رسیدن و به دست گرفتن قدرت در فرمانی برای حاکم مدینه دستور داد که امام را احضار کنند و از آن حضرت برای برای یزید بیعت بگیرند و در صورت عدم بیعت، گردن امام را بزنند و سر مطهر او را برای یزید به شام بفرستند و وقتی که امام حسین با چنین موقعیتی در مدینه مواجه شدند و دیدند که یزید جز با بیعت راضی نمی شود و همچنین دیدند کسی مثل یزید در راس قرار گرفته که اساس اسلام را مورد تهدید قرار می دهد تصمیم گرفتند در برابر این وضعیت بایستند. حضرت می توانست در مدینه بماند و در برابر یزید مقاومت کند. اما فساد و تباهی که با روی کار آمدن یزید دنیای اسلام را فرا گرفته بود انعکاس در کل عالم پیدا نمی کرد و لذا امام در مدینه کشته می شد و یزید هم بر اوضاع و احوال مسلط گشته و هدف ایستادگی و مقاومت امام در برابر زید را کسی در عالم اسلام به درستی می دانست و متوجه نمی شد. پس امام مجبور بودند که برای ایستادگی در برابر وضعیت موجود و آگاهی بخشی به دیگران از مدینه خارج بشوند. البته باید در نظر داشت که هم خطر ایشان را تهدید می کند و هم این که حضرت می تواند از فرصت بدست آمده استفاده ی مطلوب را کرده و دیگران را آگاه نماید. کجا برای این امر و هجرت و جابجایی مناسب است؟ مطلقا بهترین جا مکه است زیرا مکه به سبب این که در ایام حج بسیاری از مسلمانان از اقصی نقاط جهان اسلام به آن جا می آمدند بهترین مکان برای آگاهی بخشی و اعتراض به وضعیت موجود و حاکمیت یزید است. از طرفی مکه نیز خانه ی امن الهی بوده و می توانست امر ایستادگی و مقاومت را آسانتر کند. البته باید توجه داشت وظیفه ی مقاومت و ایستادگی طبق نقل امام حسین از پیغمبر وظیفه ی همه بوده است. همه باید با پیدایش چنین موقعیتی در برابر حاکم جائر می ایستادند. پس باید امام مدینه را ترک کند و مهاجرت کند و جلای وطن می کند. طبیعی است که با جلای وطن خانواده ی ایشان نیز با ایشان مهاجرت می کند. زیرا کسی که قصد مهاجرت و جلای وطن می کند خانواده ی خویش را همراه خود می برد. پس اولین دلیل برای حضور آل الله تا مکه بسیار روشن می باشد.
اما یک سوالی که این جا پیش می آید این است که به غیر از خانواده ی امام که در اینجا هستند ما زن و ها خانواده های دیگری را همراه با امام می بینیم. بانوان و کودکان دیگری که همراه با ایشان تا مکه مهاجرت می کنند که بخشی از این ها همسران خویشان امام هستند که آن ها هم امام را تنها نگذاشتند و با امام جلای وطن کردند. طبیعی است که یاران امام هم با همسران خویش جلای وطن کنند و به مکه مهاجرت کنند. لذا تا موقعی که امام در مکه است جای هیچ سوالی باقی نمی ماند که چرا خانواده ی امام با ایشان همراه هستند.
آقای رجبی آیا برای ایستادگی و مقاومت، خانواده به تعبیری دست و پاگیر نیست؟
نه چون امام جلای وطن کرده است. دلیلی وجود ندارد که خانواده ی ایشان در مکه بماند. تازه هنوز جنگ و درگیری رخ نداده است. چون خانواده همراه با مرد خانواده هستند. البته باید یک مسئله ی دیگری پیش می آید. و آن مسئله دفاع از امام زمان مطرح می شود یک مسئله ی دیگری پیش می آید. و آن مسئله دفاع از امام زمان هست. دفاع از امام به عنوان مهمترین وظیفه ی شرعی کسانی که به امت اعتقاد دارند ایجاب می کند که یک لحظه امام زمانشان را تنها نگذارند. طبیعی است که خانواده ی امام که تربیت شده ی وجود امام حسین می باشند با امام همراه شوند، حتی اگر امام هم به ظاهر از این امر ناراضی باشد که نقلی در این زمینه وجود ندارد. پس صحبت فقط بر سر همسر و فرزندی نیست. بلکه صحبت از همراهی با امام زمانشان است. لذا ما می بینیم بانوان دیگری هم هستند که به عنوان انجام وظیفه همسران خود را رها نکرده و آن ها را هم با امام حسین کرده اند.
ممکن است سوالی پیش بیاید که امام در مدینه نمی توانستند بمانند و به مکه هجرت کردند و همسر و بچه ها هم با ایشان هستند. دیگر همراهی از مکه تا کوفه چه معنایی دارد؟ باز پاسخ همان است. اولا که امام برای جنگ بیرون نیامده بود. امام خروجش از مدینه به علت تهدید جانی و اعتراض به وضعیت موجود بوده است. چون در مدینه در خطر است و صدای امام هم انعکاسی پیدا نمی کند لذا ایشان به مکه می آیند تا این انعکاس به علت حضور زائران از اقصی نقاط عالم اسلام بهتر انجام گیرد. اما زمانی که کوفیان امام را دعوت می کنند و اعلام می دارند که کوفه شهری است مانند مزرعه که شما تنها برای برداشت باید درآن حضور یابید، امام به سمت کوفه هجرت می کنند. همانطور که امیرالمومنین در سال ۳۶ مرگز خلافت را به کوفه برد همه ی خانواده ی ایشان و فرزندانشان و عروسانشان همه در کوفه مقییم شدند. الان هم امام به کوفه دعوت شده و چون امام در حال یک هجرت دیگری هستند طبیعی است که خانواده ی ایشان همراهشان باشد. یک اشتباهی که پیش می اید این است که بعضی فکر می کنند امام از آغاز قصد جنگ و نبرد داشتند. خیر، امام وظیفه اش این بود که به وضعیت حکومت ظلم و حاکم جائر اعتراض کند همانطور که امام به حر فرمودند که حضرت رسول فرمودند هرگاه کسی حاکم جائری را ببیند که عهد و پیمان الهی را شکسته و اساس خودش را بر کینه توزی قرار داده است و حرام های خدا را حلال کرده است و بدعت گذاشته است اگر با قول و فعل در برابر این حاکم جائر نایستد بر خدا است که در روز قیامت او را همراه با آن حاکم جائر درون جهنم قرار دهد. پس با توجه به این وضعیت که کوفیان اعلام می کنند ما هم مثل شما فکر می کنیم ما هم مثل شما نمی خواهیم زیر بار این حاکم جائر برویم، امام قصد کوفه را می نمایند. امام قصد جنگ را ندارند بلکه هدف این است که حالا که عده ای همگام و هم راه با هم به وضعیت موجود اعتراض می کنند صدایشان بهتر می تواند نتیجه بخش باشد. اما وقتی کوفیان بیعت خون می کنند که ما حاضریم تا آخرین قطره ی خون از شما دفاع کنیم برای امام تکلیف جدید ایجاد می شود. تکلیف اول ایستادگی است حتی اگر هیچ کسی هم نباشد. حتی نهایتا هم کشته شدن باشد امام مسئولیت حفظ جان خود را ندارد. بلکه مسئولیت عمل به تکلیف وظیفه ی الهی اوست. پس باتوجه به شرایط موجود و اعلام آمادگی کوفیان بهترین حرکت هجرت به کوفه می باشد که فعلا بحث جنگ و درگیری نیست. پس خانواده می توانند همراه امام باشند. البته شاید احتمال جنگ باشد که هست ولی باید توجه داشت که در شرایطی که مسلم نامه می نویسد هجده هزار نفر آماده هستند و بیعت کرده اند. اگر حضرت به کوفه می رفتند و در آن جا ساکن می شدند و همراه با مردم کوفه که آمادگی خود را اعلام کرده اند به میدان بروند حضور زنان لازم نیست. اما الان تا قبل از رسیدن امام به کوفه چون جان امام در خطر است زنان هم وظیفه دارند از امام زمانشان دفاع کنند. اگر مردی در کار نباشد که نبود وظیفه ی حفاظت از امام بر عهده ی زنان هم می باشد. امام در مدینه بود که فرمود انا لله و انا علیه راجعون» و استرجاع کرد و فرمود که باید فاتحه ی اسلام را خواند و عزا گرفت که کسی مثل یزید بر مسند حکومت جامع اسلامی قرار گرفته است. با این وضعیت کسی از مردم مدینه همراه امام نشد. لذا وقتی زنان می بینند که مردان برای دفاع از امام همراه نمی شوند آن ها وظیفه دارند که برای دفاع از امام همراه امام زمانشان حاضر شوند. بنابراین اگر حوادث سیر طبیعی اش را طی می کرد و اگر امام به کوفه می رسیدند و کوفیان بیعت شکنی ننمی کردند امام همراه با کوفیان در مقابل یزید می ایستادند و دیگر نیازی به همراهی زنان در جنگ و جهاد نبود. البته کار به اینجا نکشید و کوفیان خیانت کردند و همه چیز به هم خورد.
نظرتان در مورد بودن یا نبودن لیلا مادر حضرت علی اکبر در کربلا را بفرمایید؟
ما در بحث مقاتل و منابع مربوط به تاریخ کربلا به جز چند مورد نمی توانیم بر بقیه به قطع نظر دهیم. هرچه مقاتل به زمان عاشورا و حادثه ی کربلا نزدیکتر باشند اهمیت و اعتبار بیشتری پیدا می کنند. لذا وقتی مطلبی در منابع دست اول نیست و وجود ندارد چطور منابع متاخر مطلبی را می آورند و سند هم ذکر نمی کنند که بر چه مبنایی می گویند. لذا این ها از نظر اهل تحقیق ارزش ندارد. آن چه مسلم است این است که در هیچ یک از منابع اصیل و دست اول اشاره ای به حضور لیلا مادر علی اکبر نشده است. بلکه بنابر اصلح روایات در سخنی از زنان و ازدواج در برخی منابع ذکر کرده اند که ایشان یعنی حضرت لیلا به هنگام به دنیا آوردن حضرت علی اکبر از دنیا رفته بود. یعنی اگر سن حضرت علی اکبر را بین ۱۸ تا ۲۵ سال بگیریم این مطلب اصلا موضوعیت ندارد. ضمنا هیچ کدام از منابع دست اول به این مطلب اشاره نکردند. همینطور مادر امام سجاد، شهربانو هم در کربلا نبودند و بنابر روایات، ایشان هم در هنگام ولادت حضرت سجاد از دنیا رفته بود و او هم در عرصه کربلا حاضر نبود. از همسران امام فقط رباب مسلم و مسجل است که در کربلا بوده است.
آیا ماجرای عروسی حضرت قاسم ابن الحسن یا در شرف ازدواج بودن ایشان دارای سند تاریخی است؟
خیر، این هم مثل مورد پیشین در هیچ کدام از منابع دست اول معتبر نیامده است. و گذشته از ان معقول هم نیست. در موقعیتی که امام زمان در خطر است، با تهدید جانی مواجه هستند در آن حالت و موقعیت در کربلا با آن محاصره ی دشمن و موقعیت کسی که می خواهد به جبهه ی جنگ برود و مطلقا می داند کشته خواهد شد خیلی معقول نیست که عروسی نماید. این با مقوله ی حنظله ی زمان پیغمبر قابل قیاس نیست. چون او ازدواج کرد و فردا به جنگ رفت و حاضر شد و به شهادت رسید. در موقعیتی که یقین حاصل شده دشمن محاصره کرده و شهادت تنها گزینه است جای سخن ازدواج نیست.
آیا عمل به وظیفه ی شرعی اگر یک روز از عمر باقی مانده باشد واجب نیست؟
منطقی به نظر نمی رسد. البته دلیل دیگر سن قاسم است که ۱۳ سال قید کرده اند و سن ازدواج نیست. ضمنا در هیچ یک از منابع معتبر هم این مطلب وجود ندارد.
چه مقاتل و کتب تاریخی را برای وعاظ و مخصوصا مادحین اهل بیت توصیه می کنید؟
بعد از شهادت امام حسین در همان سال های اولیه برخی آمدند و به خاطر اهمیت موضوع و فاجعه ی عظمایی که رخ داده بود مقتل الحسین نوشتند. ولی متاسفانه بسیاری از این ها از بین رفت و نماند. یعنی آن هایی که خیلی نزدیک به زمان حادثه ی عاشورا بود از بین رفت. اما قدیمی ترین مقتلی که به تفصیل موارد را نوشته و نویسنده ی آن فرد معتبری بوده و سعی کرده مثل نقل حدیث سلسله ی راویان را معرفی کند تا به عاملان و شاهدان اصلی برسد ابومخنف است. اما اصل کتاب ابومخنف از دست رفته است. آن هم وجود ندارد. ما کتاب ابومخنف را از کتاب تاریخ طبری می شناسیم. طبری به قدری واقعه ی کربلا را از ابومخنف نقل کرده است که این ارجاعات و نقل های طبری را تحت عنوان مقتل ابومخنف مشاهده می کنیم. اما باید توجه داشت این بخشی از مقتل ابومخنف می باشد و تمامی آن نیست. البته این مقتل ابومخنف که ما در اختیار داریم قطعا از نوشته های او بوده، اما همه ی آن نیست. با توجه به قدیمی تر بودن این مقتل و تایید محققان بر روش تحقیق ابی مخنف این کتاب بسیار معتبر می باشد. منبع دیگر، کتاب فتوح ابن اعثم کوفی است که در بخش مربوط به مقتل امام حسین آن مطالب ارزشمندی دارد. به خصوص که این مقتل دارای مطالب خاص و استثنایی است. بعد از آن کتاب ارشاد مفید است که در قرن پنجم است. بعد از آن کتاب طبری است که البته سنی است و یک مقداری نسبت به اهل بیت بی معرفت است اما مطالبی در باب عاشورا دارد و آن هم حدود سال۳۱۰ می باشد. در قرن ششم هم مقتل الحسین خارزمی است و در قرن هفتم به لهوف می رسیم. البته جالب است که مرحوم سید بن طاووس به غیر از سه چهار مورد سندی بر مطالبش ذکر نکرده است. با این که ۶۰۰ سال از واقعه ی عاشورا می گذرد ولی چون خود سید بن طاووس فرد مهذب و پاک و مورد اعتماد کامل شیعه است علمای شیعه دیگر از او سند نمی خواهند و نقل او را می پذیرند. مثل اصحاب اجماع که ما در حدیث داریم و اگر یکی از این اصحاب اجماع که ار اصحاب ائمه هستند حدیثی را نقل کند و به امام معصوم نسبت دهد به سبب تعبیرهایی که امامان از آن ها کرده اند و ثابت شدن صلاحیتشان برای علمای بعدی بدون ذکر راویان از او می پذیرند، چون به او اعتماد دارند. سید بن طاووس در مقدمه ی کتاب خود می نویسد که من این کتاب را نوشتم تا مردم از خواندن کتاب های سنگین و زیاد در سفر به کربلا و بردن کتاب های قطور به کربلا بی نیاز باشند. به خاطر همین این کتاب را مختصر و مفید نوشته است و در این نوشته سلسله راویان را نیاورده است. ولی با توجه به اینکه به منابع مهمی دست دسترسی داشته و خودش هم انسان برجسته و دقیقی بود است ما لهوف او را می پذیرم. هر چند این مقاتلی را که گفتم هم هیچ کدام خالی از نقص نیستند. در منابع متاخر هم نفس المهموم شیخ عباس قمی بخش مربوط به امام حسین آن در منتهی الامال به سبب این که مرحوم شیخ عباس فقط ار تاریخ بهره نبرده است و از حدیث هم استفاده کرده است کتابش بسیار ارزشمند می باشد. این مرد بزرگ به درستی شناخته نشده است. مرحوم شیخ عباس علاوه بر این که به عنوان خاتم المحدثین شناخته می شود بسیار در تاریخ تبهر داشته و بر منابع شیعه و سنی کاملا مسلط بوده است و در هر زمینه که در تاریخ اظهار نظر کرده است نظراتش صائب است. مطالب شیخ عباس جزء مستندات محققان قرار می گیرد. آنچه اطلاعات ما از واقعه ی کربلا است همین هایی است که عرض کردم. علاوه بر این ها کامل ابن اثیر است که البته سنی است. مقدم بر طبری ابن سعد در طبقات است که در سال حدود ۲۰۳ می باشد. موارد دیگری که در عصر اخیر نوشته می شود اطلاعات تازه ای به شما نمی دهد، بلکه مقایسه و جمع آوری مطالبی است که در مقاتل اصلی وجود دارد. فقط ممکن است از نظر نشر و نوع بیان متفاوت باشد و یا تحلیلی باشد. برخی از محققان حاضر کارهایی کرده اند که بسیار ارزشمند می باشد و مقاتل را مقایسه ای مورد تحلیل قرار داده اند و اشتراکات و مختصات نقل را جدا و بررسی کرده اند. البته من خودم به برخی نظرات کسانی که نقد کرده اند نقد دارم. اما کارهای خوبی است. من یک موردش را در اینجا معرفی می کنم و ان کتاب معرفی و نقد منابع عاشورا نوشتهی سید عبدالله حسینی می باشد. در کتاب تاملی بر نهضت عاشورایی رسول جعفریان هم مطالب خوبی وجود دارد.
در مورد نحوه ی شهادت و رزم و زخم های حضرت در مقاتل اختلافات زیادی وجود دارد نظر معتبرتر در این مورد چیست؟
درست می فرمایید. متاسفانه نقل ها مخشوش است. همانطور که شما گفتید نمی توانیم نظر قطعی بدهیم که مثلا در فلان ساعت امام ناتوان شده است و از اسب به زمین افتاده و روی زمین مدتی رزم کرده و بعد به شهادت رسیده است. ما می بینیم که در لابلای جنگ حضرت زخمی شدند و سر مطهرش شکست، شکاف برداشت. حضرت سر را بستند و می گویند که به خیمه گاه رفتند و در خواست یک لباس دیگر کردند. این لباس را پوشیدند و آمدند. آیا دشمن اجازه چنین کاری را به ایشان داده است یا بعد دوباره آمده اند و در بار آخر با اهل بیت وداع کرده اند و در آن موضوع بوده است که حضرت علی اصغر را در آغوش گرفته و طلب آب نمودند. خوب این ها نقل های بسیاری است که جای تحلیل و بررسی دارد. من خودم متوجه این نکته شدم که باتوجه به اینکه همه ی این ها را یم نفر نقل نکرده است خیلی قطعیت صد در صدی وجود ندارد و باید روی این مطلب یک تحقیق خوب و گسترده ای صورت پذیرد و نتیجه ی آن در اختیار همه قرار گیرد. مرحوم علامه امینی عاملی در کتابش در این مورد خوب بحث کرده است. اما در آن جا هم خواننده سر در گم و حیران شده و سیر اصلی را متوجه نمی شود. با توجه به این که بخش بخش آن را راویان مختلف گفته اند جمع کردن آن و تقدم و تاخر آن مشکل ایجاد کرده است و نویسندگان در این مورد مشکل پیدا کرده اند. اما نکته ای که شما گفتید من را به تامل وا داشت که روی این مطلب کار کنیم و انشاءالله به یک نتیجه ی دقیقی برسیم. و خدا توفیق دهد ما خودمان این کار را شروع خواهیم کرد.
آقای دکتر این زیارت ناحیه که شیخ مفید در المزار آورده است و بیشتر در روز عاشورا خوانده می شود و منصوب به امام زمان است می تواند به عنوان منبعی برای استناد قرار گیرد؟
در این زیارت ناحیه هم اختلاف وجود دارد. برخی محققان می گویند زیارت ناحیه مقدسه نمی تواند منظور فقط امام زمان باشد. البته دو زیارت متفاوت تحت عنوان زیارت ناحیه وجود دارد. برخی هم آن را منصوب به امام حسن عسگری می دانند. برخی هم می گویند باتوجه به نقل هایی که در رابطه با این زیارت وجود دارد و کسانی که آن را نقل کرده اند این زیارت مربوط به بعد از غیبت امام زمان است و مربوط به علمای بعدی است. البته من خودم تخصص زیادی ندارم که بخواهم روی منابع و مآخذ آن کار بکنم و به نتیجه برسم ولی از این که مرحوم شیخ عباس قمی این زیارت را در مفاتیح خود نیاورده است با توجه به احاطه ای که بر ادعیه و زیارت ها داشته ممکن است که این تصور پیش بیاید که از اعتبار کافی برخوردار نیست. ولی ایشان در نفس المهموم در یکی دو جا به زیارت ناحیه مقدسه اشاره کرده و درباره ی برخی از شهدای رکاب امام زمان از آن نقل کرده است و مرحوم شیخ عباس در آن جا به دیده ی تردید به این زیارت نگاه کرده است.
مراجع و دیگران نظرشان چیست؟
ببینید این طور که زیارت عاشورا و زیارت وارث مورد توجه علما هست و در ایام عزای امام حسین و زیارت کربلا می خوانند زیارت ناحیه مورد توجه نیست.
این به خاطر سنگینی این زیارت نیست؟ زیرا هیاتی ها هم این زیارت را در سال یک بار می خوانند. حتی برخی در کربلا هم جرات نمی کنند این زیارت را بخوانند.
ممکن است این مطلب درست باشد ولی من نشده است که با علمای بزرگ صحبتی داشته باشم و این هم نکته ای است که ما دیدگاه آنان را درباره ی زیارت ناحیه بدانیم. ولی مرحوم علامه محمد مهدی شمس الدین که معاون امام موسی صدر بود و دانشمند برجسته ای بوده است ایشان یک کاری درباره ی همین زیارت ناحیه مقدسه کرده تحت عنوان انصارالحسین، برای اینکه ایشان بتوانند یاران امام حسین را معرفی کند به این زیارت ناحیه اشاره داشته و آن را خود به خود تایید کرده است و یکی از کسانی که اعتقاد دارد این زیارت مربوط به امام حسن عسگری و یا علمای بعدی می باشد ایشان هستند. اگر مه علمای ما می پذیرند که این زیارت ناحیه ی امام زمان است بگویند تا مردم بتوانند خوب بهره ببرند. البته شاید به دلیلی که فرمودید به دلیل تعابیر سنگین و سختی که در آن وجود دارد و عمق فاجعه ی کربلا را تشریح می کند شاید مثل زیارت عاشورا و وارث گستردگی پیدا نکرده است. البته بین این دو زیارت هم که تحت عنوان ناحیه وجود دارد اختلافاتی وجود دارد.
آیا تمامی سرهای بنی هاشم به کربلا بازگردانده شد یا فقط سر امام حسین به کربلا آورده شد؟
متاسفانه این امر هم از مسائلی است که نمی توانیم به قطع درباره ی آن اظهار نظر کنیم. نقل های متفاوتی در این زمینه در موضوع سر امام حسین وجود دارد. یک نقل این است که همانطور که شما اشاره کردید این سر همراه با کاروان اسرا به کربلا برگشت و در روز بعد از اربعین در کنار پیکر مطهر دفن شد. ولی این در منابع معتبر نیامده است. نقل دوم این است که یزید لعنت الله این سر را فرستاد تا در شهرهای مختلف بگردانند تا قدرت خود را به همگان نشان دهد و این سر چرخید و چرخید تا در مصر متوقف شد و در آنجا دفن شد و به راس الحسین در مصرف معروف شد. نقل سوم این است که آن را در شام دفن کردند که یک راس الحسین هم در شام وجود دارد. نقل چهارم این است که این سر را آورده اند در کنار امیرالمومنین در نجف دفن کرده اند که در دوره ی بنی امیه و حاکمیت یزیدیان که سر را بیاورند و در آنجا دفن کنند و تازه قبر مطهر امام حسین زمان هارون مشخص شده است و تا آن زمان کسی جز اهل بیت آن جا را نمی دانست. و نمی توان پذیرفت که سر را تحویل اهل بیت دادند و آن ها به آنجا آورده باشند. چون داریم که یزید لعنت الله امام سجاد را خواست و گفت سه خواسته ی تو مورد اجابت است. که یکی از خواسته ها گرفتن سر امام حسین بود که این نقل در کتب معتبر می باشد و یزید در پاسخ به این خواسته گفت که روی پدر را نخواهی دید، یعنی سر را به امام سجاد نشان هم نداد. نقل پنجم این است که این سر در خزائن بنی امیه نگهداری می شد و موادی به آن زده شده بود تا در محفظه ی مربوطه سالم بماند و این سر بود تا بنی امیه سقوط کرد و وقتی قصر و زیورآلات را غارت کردند یک نفر گنجینه ای را غارت کرد و بعد از باز کردن آن متوجه شد که سری داخل آن است و آن سر را در مکانی خاک کرد که البته این نقل قابل قبول نیست و خیلی معقول نیست. نقل ششم این است که این سر در شام نگهداری می شد و تا اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم در شام نگهداری می شد و سلطان فاطمی مصر وقتی متوجه شد که بنی امیه به مصر می آیند و ممکن است سر به دست دشمن برسد افرادی را فرستادند تا سر را ببرند و در مصر دفن کنند که این قابل قبول نیست زیرا بنی امیه خیلی وقت پیش از بین رفته بودند و بعد از آن هم بنی عباس به سر کار آمدند که شعارشان تا مدت ها خونخواهی امام حسین بوده است و معنا ندارد که بنی عباس سر را به کربلا بازنگردانده باشند یا نگهداری کرده باشند. بعضی نقل ها خیلی واضح است که اشکال دارد و مورد قبول نیست. بنده هم فعلا نظر قطعی در این مورد ندارم. مثل مدفن حضرت زینب که نمی توان به قطع گفت که در کجاست. نه می توان این نقل ها را رد بکنیم و نه می توانیم تایید کنیم.
آقای دکتر آیا حجت های شرعی در قبول نقل های تاریخی موثر است یا نه؟ مثلا در شرع و تشیع داریم که امام فقط می تواند امام را غسل دهد و کفن نماید. پس قطعا امام سجاد، امام حسین را دفن کرده اند.
این درست است که غیر از امام معصوم نمی تواند امام را کسی غسل دهد و کفن نماید و نماز بخواند و دفن نماید اما راجع به سر من چنین مطلبی را ندیده ام که سر نمی تواند از بدن جدا باشد. اگر این یک مطلب شرعی و قطعی باشد و علمای ما در آن اجماع داشته باشند طبیعتا نقلی که وجود دارد که سر به سر کربلا باز گردانده شده است مورد پذیرش می باشد.
پس شما این گزاره را که حجت های شرعی دلیل قبول نقل تاریخی می باشد قبول دارید؟ بله، ما در برخی موارد سند تاریخی نداریم، مثلا این که امام سجاد در دفن امام حسین حظور داشته است، اما به دلیل و منطق شرعی که گفتید قطعا این اتفاق افتاده است. یا دفن امام موسی بن جعفر توسط امام رضا و دفن امام رضا توسط امام جواد. این ها را ما سند تاریخی نداریم اما به دلیل حجت های شرعی و همچنین روایات این ها را قبول می کنیم. اگر یک امری مورد پذیرش شیعه باشد حتی اگر سند تاریخی هم نداشته باشد ما آن را می پذیریم.
ادامه دارد …
منبع : هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 381