آیت الله سیداحمد خاتمی، از اعضای محترم شورای عالی حوزه، عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان رهبری، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و از ائمه جمعه تهران میباشد. وی علاوه بر تدریس در مراکز علمی آموزشی و سخنرانیهای مقالات علمی فراوانی در موضوع فقهی، اخلاق تاریخی و… نگاشته است .
همچنین بیش از ۲۰ جلد کتاب نیز در موضوع فقه، تفسیر قرآن، تفسیر نهجالبلاغه، اخلاق، سیاسی و اجتماعی و… تألیف کرده است.
در این گفتوگوی اختصاصی محورهایی چون؛ تحول در حوزههای علمیه، طلبه امروزی و چالشهای عصر جدید رابطه حوزه با نظام، سیاست و امور اجرایی، حضور جدید و قدیم، آقت یا پیشرفت تحصیلی را از آیت الله خاتمی جویا شده است که تقدیم مخاطبین ارجمند میشود.
* شرایط فعلی برای تحصیل علم را چطور میبینید؟ برخی معتقدند که از حوزه فعلی آیهاللهالعظمی بروجردیها بیرون نمیآیند و برخی نظر عکس دارند و معتقدند که رسالت حوزه در شرایط فعلی چند وجهی شده است و کلاً شرایط تغییر کرده است، نظر شما چیست؟
مدتهاست که ما این را در جلسات میشنویم که حوزه از جهت علمی افت کرده است و تقریباً فضای عمومی اظهارنظرها در این سمتوسو قرار دارد. از همان زمان یک نظر دومی هم مطرح شد که نشاط تحصیلی در حوزه علمیه قم نشاط خوبی است. بنده از حوزههای دیگر خبر ندارم و در نفی و اثبات نمیتوانم نظر بدهم، لکن این مسئله در شورای عالی هم مطرح شد و به مدیر محترم حوزه مأموریت داده شد که این مسئله را بهصورت میدانی ارزیابی کنند و تا اعلام نتیجه از طرف مدیریت حوزه، برداشت خودم را عرض میکنم. بنده بر این باورم که دو نظر متقابل در این عرصه وجود دارد؛ یکی این است که حوزه علمیه قم، در عرصه علمی افت کرده است و نظر مقابل این است که نهتنها افت صورت نگرفته بلکه نشاطهایی هم که در گذشته نبوده، حالا بهوجود آمده است. یکی از خاستگاههای نظر اول، از ممتحنین است که طلبهها نزد آنها امتحان دادهاند و نگاه میکنند و میبینند که در گذشته طلاب فاضلتری میآمدند. بنده این را خلاف واقع نمیدانم، لکن برخی از کسانی که نزد این آقایان ممتحنین میآیند شاغل هستند و چندین سال درس را ترک کردهاند، طبیعی است که این آقایان آمادگی لازم را ندارند. یک علتش این است و یک علتش هم به نظر من، سختگیریهای نامناسب است، طلبهای که کفایه را امتحان میدهد، ادبیات را خوانده که به کفایه آمده است حالا اگر به او بر سر یک سؤال صرفی یا نحوی اصرار کنیم، این مناسب نیست. هرچه میخواهیم در مورد ادبیات سختگیری کنیم، در پایه یک و دو و سه و چهار سختگیری کنیم، نه اینکه طلبهای در کفایه یک قاعده صرفی یا نحوی را فراموش کرده است و اصولاً جلسه امتحان استرسهای مخصوص خودش را دارد، هرچند طلبهای خوب هم درس خوانده باشد، بههر حال این یک نظر است و معتقدم نظر هر کسی برای خودش محترم است، چهبسا دلسوز هم هستند و این را میگویند که اصلاح بشود.
نظر بعدی این است که حوزه هیچ افتی نکرده و از گذشته هم بانشاطتر است. این تخریب هدفمند حوزه است که حوزه افت داشته است، گاهی هم به برخی از حرفها که بازگو کردن آنها صلاح نیست استناد میشود. من معتقدم که هردوی این نظرات افراطی و تفریطی هستند، بنده نظر سومی دارم و آن این است که اینکه بگوییم حوزه مطلقاً افت کرده، باید بگویم بنده در روز چند درس را در حوزه تدریس میکنم و اینکه چه تعداد شرکت میکنند گاهی دویست یا سیصد نفر و گاهی بیشتر یا کمتر، به درس که نگاه میکنم میبینم طلاب بانشاط شرکت میکنند ما که نسل قبلاز انقلاب هم هستیم، این نشاط را در درسها ندیدیم، خوب مینویسند و خوب تحقیق میکنند و خوب بررسی میکنند، این تحقیق میدانی است. اینطور نیست که به ما گزارش داده باشند، این سمت که نگاه میکنم میبینم نشاط بعد از انقلاب در درسها اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، پس اینکه بگوییم حوزه مطلقاً افت کرده و این حوزه آیهالله بروجردیپرور نیست، من این را علیالاطلاق قبول نمیکنم و اینکه بگوییم هیچ افتی هم نداشتهایم، این نظر هم قابل نقد است و دلایل عدیده دارد، اولاً بسیاری از طلاب فاضل ما بهخاطر مسایل انقلاب، جذب نهادها شدهاند و مشغول به خدمت هستند، قهراً کسی که در جایی شاغل شده، افت تحصیلی دارد، اما در کنار این افت قهری، جوششهایی داریم که قبلاز انقلاب نبوده است. قبلاز انقلاب تقریباً، نویسندگان حوزه، از عدد انگشتان دودست قدری تجاوز میکرده است، کمتر از بیست نفر بودند، نویسندگان مجله مکتب اسلام و نویسندگان مجله مکتب تشیع و نویسندگان مجله معارف جعفری بودند، اما امروزه در حوزه صدها نویسنده زبردست داریم، این قبلاز انقلاب وجود نداشت. در عرصه تحلیل معارف حجم عظیم مقالات فقهی و اصولی و مقالات قرآنی که نوشته میشود با قبلاز انقلاب قابل مقایسه نیست، این همه طلاب فرزانه در این عرصهها قلم میزنند و عالمانه هم مینویسند، چرا اینها را نبینیم؟! ما در عرصه هنری هم، در حوزه کارشناس داریم، در عرصه رسانه بحمدالله رویش بسیار خوبی در حوزه وجود دارد، در عرصه تدریس در حوزه هم فضلای برجستهای داریم؛ بنابراین بنده این یأس را قبول ندارم که این حوزه آیهاللهالعظمی بروجردیپرور نیست، ولی اینکه ما راضی باشیم به آنچه هست، این هم افت است، خیر، انشاءالله باید گامهای برجستهای برداریم. به برکت پیروزی انقلاب اسلامی عطش زیاد شده است و لذا نهتنها خارج از کشور، بلکه در داخل کشور هم در عرصههای مختلف انتظار این را دارند که حوزه علمیه نیازهای دینی آنها را اشباع کند. باید برنامهریزی کرد و بنده به آن تحولی که مورد انتظار امام خامه ای است اعتقاد دارم و این اعتقاد هم یک اعتقاد سیاسی نیست، بلکه این یک باور است چراکه امام خامه ای قبلاز اینکه رهبر جامعه باشند، یک کارشناس حوزوی هستند؛ ایشان هم در قم و هم در مشهد مقدس درس خواندهاند و لذا نیازها را میشناسند. بنابراین ما مسئله تحول را باید جدی بگیریم اما یأس هم عامل سقوط است و بنده یک نظر بینابینی در این رابطه دارم.
حوزه قبلاز انقلاب، تمرکز بیشتری بر فقه و اصول داشت و امروزه عرصههای جدیدی از علم در حوزه مورد توجه است، همین مسئله باعث شده تا برخی از نیروها به جهات دیگری کشیده شود.
بنده قبول دارم که در عرصه معارفِ دیگر رشد داشتهایم، ولی به این معنا نیست که در عرصه فقهی رشد نداشته باشیم. شما مجله «فقه اهلالبیت» را که دایرهالمعارف فقه، زیر نظر آیهالله شاهرودی منتشر میکند ببینید، یا مجله فقهی که دفتر تبلیغات اسلامی منتشر میکند ببینید، مقالات فقهی آن را ببینید و بنگرید به اساتید برجسته فقه حوزه. من قبول دارم که مدیریت باید نظارت کند و اشراف داشته باشد که کسانی در عرصه تدریس سطوح عالی حاضر شوند که اهلیت آن را داشته باشند. بهصراحت میگویم در سال ۱۳۷۴ که تدریس خارج اصول و خارج فقه را شروع کردم و الآن دوره سوم آن رو به اتمام است، از چند نفر از اساتید فقه که نزد آنها درس خوانده بودم، سؤال کردم که مرا اهل میبینید که درس خارج بگویم یا خیر؟ برخی تصریح کردند که میتوانید و برخی حتی موضوع به من دادند مثلاً گفتند صلاه را شروع کنید. این معنایش این است که حوزه نباید بیدر و دروازه باشد و هرکسی هر درسی را که دلش خواست بگوید، باید مکانی باشد تا بررسی شود که آیا این آقا میتواند این موضوع را تدریس کند یا خیر؟ چراکه اگر این نباشد چهبسا نسبت به طلاب سر از اغواگری دربیاورد، ولی در عین حال، فضلای برجسته فراوانی در حوزه هستند که بهخوبی مکاسب و رسائل و کفایه را میگویند و حال آنکه قبلاز انقلاب فقط تعداد معدودی مدرس برجسته کفایه و رسائل و مکاسب داشتیم.
* به نظر شما مهمترین رسالت حوزه بهعنوان نهاد دین چیست و این رسالت در شرایط فعلی چه ابعادی دارد و چگونه باید بهسوی تحقق آن حرکت کنیم؟
حقیقت این است که رسالت اصلی حوزه تبیین و نشر دین است و فلسفه سهم امامی هم که به ما طلبهها بهعنوان معیشت داده میشود این است که به دین خدمت کنیم، این رسالت اصلی است. به نظر من آنچه حوزه علمیه باید نسبت به آن نگاه استقلالی داشته باشد همین است البته یک نگاه تبعی هم لازم است اینکه حوزه به این نظام اسلامی که هدفش اعتلای مکتب است نظر داشته باشد. دانشگاهها، نهاد نیروهای مسلح، نهاد تبلیغ دین و جاهای دیگر، آن نیازها را هم تأمین کند، ولی این نیاز تبعی هست. نکته اول در این عرصه آموزش دین است، آموزش دین زیرساخت نشر دین است. در چند روایت هست که «و لیس یقوم بدین الله عزوجل إلا من حاطه من جمیع جوانبه»، (شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهمالسلام /۲/۳۸۹) کسی نمیتواند از دین خدا حمایت کند، مگر اینکه همه ابعاد دین را بشناسد، خوب شناخت دین هم نیاز به تحصیل جدی دارد. این پایهها که تدارک دیده شده، برای همین است که این هدف تأمین بشود و البته پرواضح است که صرف خواندن بدون کار و تلاش، این هدف را تأمین نخواهد کرد، به نظر بنده آنچه هدف است، همین دینشناسی است، منتهی کموزیاد سالهای تحصیلی نباید مایه جاروجنجال باشد، بله بهصورت عالمانه گفته شود که میشود بدون این چند سال بهعنوان مثال ده پایه این هدف تأمین بشود، ولی به نظر میرسد که این سخن حاشیه است و متن نیست، متن این است که همه ما توجه به این داشته باشیم که چگونه تحصیلکردههای حوزه، مشتشان از معارف دینی پر بشود.
◦ پرورش خطیب
مطلب دیگر مسئله کیفیت نشر دین است، در عرصه نشر دین ما باید مهارتها را جدی بگیریم، یک مهارت پرورش خطیب است، متأسفانه برداشت غلطی از خطابه وجود دارد، و آن برداشت غلط این است که برخی احساس میکنند هر کسی دهانگرمی کرد، خطیب است، در حالیکه خطابه دقیقاً یک هنر است، در صناعات خمس، یک صنعت، خطابه است، و لذا معلوم نیست هر کسی که بتواند دهانگرمی کند و مجلس را گرم کند، بگوییم او خطیب است. بنده خودم مدت دو سال یکشب در هفته وقتی مرحوم آقای فلسفی به قم میآمد، پای درس او میرفتم که عالمی بود که در فن خطابه مجتهد بود، ایشان آموزش میداد. نزد ایشان سه نفر منبر میرفتند و هر کدام ده دقیقه باید خطبه و آیه و حدیث میخواندند و بعد روضه میخواندند. ما در عرصه مهارت خطابه باید از سنت خوبی که قبلاز انقلاب در حوزه وجود داشت، استفاده کنیم و آن را دنبال کنیم. ردههای فن خطابه بهصورت آزاد بود و هرکسی دلش میخواست شرکت میکرد، نه اینکه کسی بخواهد پروندهای در سازمان تبلیغات یا سازمان اوقاف داشته باشد. همانگونه که طلاب مهارتهای دیگرشان را بهصورت عادی دنبال میکنند و در پی شکوفایی آن هستند، در مهارت تبلیغی هم افراد بهصورت آزاد در کلاس شرکت کنند. در خصوص کمیت کلاس هم، لازم نیست کلاس در طول سال سی جلسه باشد، چهبسا با ده یا پانزده جلسه یک دوره ببینند و انشاءالله بهتدریج رشد کنند.
◦ مهارت قلم
موضوع دیگر، مهارت قلم است و مهارت قلم، یک مهارت ارزشمندی است که علوم را نگه داشته است، خطابه تأثیر خودش را دارد، اما تأثیر ماندگار، برای قلم است.
◦ مهارت در عرصه فضای مجازی
نکته سوم، مهارت در عرصه فضای مجازی است. بهعنوان طلبهای که در متن حوزه قرار دارم میبینم که در این عرصه ما از زمانه تا اندازهای عقب هستیم. فضای مجازی بهسرعت پیش میرود و من عقیده دارم، اصطلاح فضای مجازی، مجازی است، بلکه این یک فضای حقیقی است و ما باید این مهارتها را در عرصه نشر دین که بسیار تأثیرگذار است به کار بگیریم. آنچنانکه آموزش خطابه و نویسندگی برای نشر دین بسیار مؤثر است، آموزش عرصه فضای مجازی هم اینگونه هست اما به شرطی که بهعنوان ابزار به فضای مجازی نگاه شود و نه بهعنوان هدف. اینکه امروز در بین جوانان میبینیم که شبانهروز با لپ تاپ و گوشی همراه در فضای مجازی کار میکنند یک آسیب است و اگر طلبه عزیز ما هم اینگونه زندگی کند، یک آسیب است، اما اگر بهعنوان یک ابزار از فضای مجازی برای نشر دین استفاده کند، آن مقدار از وقت هدر نرفته است.
بیتردید، انقلاب اسلامی مولود حوزه است، البته تمام اقشار و اصناف در این حرکت عظیم و فراگیر حضور داشتهاند، اما موتور متحرک ملت و نقش محوری در انقلاب را علما و روحانیت به نیابت حضرت امام قدسسره بر عهده داشتند.
* حال به نظر شما بعد از پیروزی انقلاب چه نسبتی بین این مادر و مولود برقرار است؟!
سؤال بسیار ارزشمندی است، اولاً در این سؤال مفروض گرفته شده است که مادر انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه است، هماکنون که سیوهشت سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، اگر بخواهیم بهصورت واقعبینانه نگاه کنیم، باید بگوییم آن قشری که توانست مردم را علیه نظام ستمشاهی بسیج کند، روحانیت بود. این مقایسه درستی است، ولیکن عرض میکنم آن نقشی که امروزه فضای مجازی دارد، همان نقش را عالمان دین و روحانیون در آن روزگار داشتند و موفق هم بودند. بنده معتقدم حجم تخریبی که از اول انقلاب تاکنون علیه روحانیت وجود داشته است، در طول تاریخ روحانیت بیسابقه است و این گویای تأثیرگذاری روحانیت است. اگر روحانیت تأثیر نداشت، چرا اینهمه تخریب میشود؟ بنابراین در اصل پیروزی انقلاب، روحانیت نقش ستودنی داشته است و البته این به معنای نفی اقشار دیگر جامعه نیست. روحانیت گرهخورده با مردم است، روحانیت منهای مردم هیچ تأثیرگذاریای ندارد. اجازه بدهید مطلب را بالاتر بگویم، نظام بدون مردم تأثیر ندارد، احساس بنده این است که روحانیت و مردم و همچنین نظام و مردم، ترکیبشان یک ترکیب اتحادی است و نه انضمامی، مثلاً کتابهای کتابخانه یک ترکیب انضمامی دارند، مانند جلد یکم تا بیستم المیزان، ترکیب اتحادی مانند چای شیرین است که نمیتوانید شیرینی را از چای جدا کنید و چای را از شیرینی، این ترکیب اتحادی است و معتقدم تأثیرگذاری نظام و روحانیت با مردم است، چهبسا مردم بدون روحانیت به بیراهه بروند و روحانیت بدون مردم نمیتواند کاری انجام بدهد. نظام با مردم سربلند است و نظام بدون مردم تأثیر بایستهای ندارد. پس اینکه میگوییم روحانیت تأثیر بایسته را داشته است، این به معنای نفی مردم و نفی دیگر اقشار نیست. چه کسی است که بتواند نقش آموزش و پرورش را در پیروزی انقلاب منکر بشود؟ چه کسی است که بتواند نقش کارمندان ادارات و اعتصابات و تظاهرات آنها را منکر شود؟ اما سخن این است که الآن وضع چگونه باید باشد؟ بنده معتقدم امروزه استقلال روحانیت باید حفظ شود و این افتخار روحانیت است که در طول تاریخ مستقل بوده و از دولتها تغذیه نمیشده است. این استقلال باید حفظ بشود، لکن چند نکته در این موضوع وجود دارد، اول اینکه برخی استقلال حوزه را به معنای جدایی از نظام و بهخصوص امام خامه ای میگیرند، برخی از کسانی که میگویند «استقلال حوزه»، میگویند حوزه هیچ ربطی بهنظام و ولایت نداشته باشد، بنده این تفسیر از استقلال را نادرست میدانم، دلیل من هم این است که این نظام مولود روحانیت است. حالا این دقیقاً مانند این است که مادری که اینهمه زحمتکشیده تا فرزندش به دنیا بیاید، او را رها کند، چقدر این کار ناشایست است این کار هم، همان مقدار ناشایست است. پس نکته اول اینکه باید حوزه استقلال داشته باشد، ولی این به معنای بریدن از نظام نیست.
نکته دوم آن است که در رابطه با نظام، روحانیت باید حامی ناصح باشد، حامی باشد از این جهت که نظام، یک نظام مشروع است، نظام طاغوت، نامشروع بود، آن روز آخوند حکومتی ننگ بود، اما این نظام، یک نظام مشروع است و خدمت به آن خدمت به یک نظام مشروع است، اما حوزه نباید حمایت علیالاطلاق داشته باشد؛ بلکه حمایت او باید ناصحانه باشد. آنچه در این نظام صورت میگیرد اگر خوب است مورد تأیید قرار بگیرد و اگر با مبانی دین نمیسازد، باید نقد شود و چه کسی برای نقد از روحانیتی که نظام مولود تلاش اوست شایستهتر است؟! نقد سازنده انجام شود، پس اینکه چه نسبتی بین این مادر و مولود باشد، من نسبت حمایت ناصحانه را نسبت درستی میدانم.
البته اینکه حوزه و نهاد روحانیت نقش امربهمعروف و نهی از منکر را نسبت به نظام داشته باشد اختصاصی به روحانیت ندارد، بلکه وظیفه تمام افرادی است که در نظام اسلامی زندگی میکنند و مسلمان هستند و خود را مکلف میدانند. اینیک وظیفه کلی است، اما آن مطلبی که در رابطه با روحانیت وجود دارد این است که خودشان را مادر نظام ببینند و نسبت به این فرزند بیش از دیگران دلسوزی کنند.
* آیا با دفاع حوزه از اصل نظام و تئوریپردازان در خصوص نظام اسلامی، استقلال حوزه به خطر میافتد یا اینکه اساساً این نظریهپردازی و تولید علم، جزو وظایف حوزه است؟
این مطلب در پاسخ به سؤال قبل پاسخ داده شد، این تعبیر درستی است که نگاه حوزویان به نظام اسلامی باید نگاه مادر به فرزند باشد و تلاش کنند تا در مسیر ارتقای این نظام اسلامی حرکت کنند و نشان بدهند که دین توان اداره حکومت را دارد و این نیاز به نظریهپردازی دارد. در اوایل انقلاب یکی از فقها را دیدم که خیلی در مورد مسایل مختلف نظام، مقاله مینویسد، به ایشان عرض کردم احساس میکنم بیشاز اندازه زحمت میکشید، گفت چرا زحمت نکشیم؟ یک نظام اسلامی جان گرفته و ما باید این نظام اسلامی را تقویت کنیم، اگر هم در گوشهای مشکلی وجود دارد، باید سعی در رفع مشکل داشته باشیم. یکی از مراجع عالیقدر و مورد قبول حوزه که چند سال گذشته به رحمت خدا رفتند، قرار بود در مراسم اربعین ایشان بنده صحبت کنم، به یکی از نزدیکان ایشان عرض کردم اگر خاطرهای در مورد مسایل انقلاب از این بزرگوار دارید بفرمایید تا بنده هم بالای منبر بگویم، ایشان گفتند: «اوایل انقلاب کسانی نزد ایشان آمدند و انتقادات پیاپی انجام دادند که جاهای مختلف مشکلاتی وجود دارد، ایشان ابتدا اجازه دادند تا حرفها زده شود، بعد تعبیر کردند اگر آقای خمینی به ما بگوید من پانزده سال مبارزه کردم و خسته شدم، کدامیک از ما توان اداره کشور را داریم؟ و کدامیک از ما مقبولیت ایشان را داریم؟ بنابراین راه فقط اشکال کردن نیست راه این است که کمک کنیم و در حد توان اشکالات را برطرف کنیم.» شخصی به آقای فلسفی گفت: «شما قبلاز انقلاب خیلی منبرهای آتشین علیه طاغوت داشتید، الآن دیگر نقدی وجود ندارد که از آن منبرهای آتشین خبری نیست؟» ایشان فرمود: «بله، قبلاز انقلاب ما منبرهای آتشین میرفتیم و میخواستیم اساس و بنیان آن حکومت را سست کنیم، امروز اشکالات هست و ما هم بیتفاوت نیستیم، ولی آن منبرهای آتشین انجام نمیگیرد، چراکه این نظام اسلامی نباید تضعیف شود، این واقعیتی است که همه باید به آن توجه داشته باشند.»
منبع:حوزه
بازدیدها: 285