*چه تعریفی را میتوانیم از شعر آیینی ارائه دهیم و اساساً شعر آیینی دارای چه خصوصیاتی است؟ چه موضوعاتی در گسترهی شعر آیینی قرار میگیرد؟
ما دو نوع شعر آیینی داریم، یک نوع شعر ولایی است و یک نوع شعر نصیحتی است. زمانی ما میتوانیم به شعری آیینی بگوییم که در خط گفتار و رفتار و اوصاف خاندان عصمت باشد. لذا شعر آیینی به این شیوه شناخته شده است. حالا اگر این شعر با گفتار آل محمد وفق داشته باشد و شاعرش هم در جا انداختن کلمات استاد باشد، اثرگذار خواهد بود. یک وقت میبینید یک مطلب خوبی به شاعر میدهند اما نمیتواند خوب از عهده آن برآید و به زبان شعر درآورد. اگر شاعر بتواند موضوع را خوب به زبان شعر بیاورد و خوب خوانده شود، فایده بخش خواهد بود.
به طور کلی فایده بخش بودن شعر آیینی سه لازمه دارد، شاعرش واقعا شاعر باشد، شعرش جوششی باشد و مستمع آن عاشق باشد؛ شعر در اینجا فایده میدهد. والا ممکن است من بهترین شعر را بخوانم اما مستمع من ذوق شعری نداشته باشد و من نتوانم مستمعم را با شعر قانع کنم و باید با نثر راهنماییاش کنم. لذا بعضی از دوستان شعری را میخوانند ولی نتیجه نمیگیرند، یعنی آن شعر خروجی ندارد. با اینکه شعر خوب است ولی یا شاعر نتوانسته خوب شعر را بپروراند و یا گاهی بعضی از افراد به گونهای شعر را میخوانند که آدم اصلا نمیخواهد آن را گوش بدهد.
اولین چیزی که برای رشد جامعه ما مهم است شعری است که، مضمون داشته باشد، با جامعه حرف بزند و جامعه به فراخور حالش از آن استفاده کند. لذا گاهی میبینید یک بیت شعر سعدی انسان را به اندازه یک کتاب راهنمایی میکند. مثلا «بنی آدم اعضای یک پیکرند» این یک مصراع آنقدر اوج میگیرد تا به در سازمان ملل نوشته میشود، یک مصراع هم بیشتر نیست اما اثر گذار است.
شعر باید به زبان مردم گفته شود. امروزه جامعه ما «علی ای همای رحمت را که میشنود» دنیای شعر را حفظ میکند، ولی گاهی شعری از این قویتر وجود دارد ولی چون پیچیده است و به زبان مردمی نیست از آن استفاده نمیشود و باید در همان کتابخانهها و انجمنها در بایگانی بماند.
*رهبر انقلاب در سخنرانیهای خود در جمع مداحان، اشارههایی به شعر دعبل یا شعر صائب کردهاند. به نظر شما خصیصه شعر این بزرگواران و خود این شاعران چه بوده است و چرا مورد توجه رهبری قرار گرفتهاند؟
البته شعر دعبل و صائب کنار هم نمیتواند قرار بگیرد. دعبل شیوه دیگری داشته است و صائب شیوه دیگری. دعبل با شعرش مدح اهل بیت را گفته است و دستگاه حکومت مامون را به هم ریخته است. برای مثال به فاطمه(س) اشاره میکند که «ای فاطمه نگاه کن که پارههای تن تو هر کدام در یک جای زمین دفن شدهاند.» اینها نشان میدهد که دعبل به بنی عباس و بنیامیه حمله میکند. لذا دعبل شاعری هدفدار بوده است. اگر هم در شعرهای دیگرش هدف نداشته است در این قصیده تائیهای که خدمت حضرت رضا خوانده است، در این قصیده واقعا هدف حماسی داشته است. مثل فرزدق که دستگاههای حکومتی را خرد میکند. ولی صائب هدفش هدایت جامعه است. لذا با ترفندها و شعرهای سبک هندی مثالهای زیبایی میزند. مانند اینکه «اظهار عجز پیش ستمپیشگان خطا است» و یا «اشک کباب باعث طغیان آتش است» یا «دامن دشت عدم گیاه ندارد/ وای بر آن کس که زاد راه ندارد» با مثال و غزلسرایی واقعی خود توانسته بین سعدی و حافظ برای خود جا باز کند.
*رهبر انقلاب از دعبل به خاطر هدف داشتن او اسم بردهاند و از صائب به خاطر اینکه شعرش جامعه را روشن میکند و با زبان جامعه حرف زده است و شعر پیچیده خیلی کم دارد.
آقا مثلا از اقبال هم خیلی تعریف کرده است. این شعر از اشعار ایشان است که میگوید: «چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما/ ای جوانان عجم جان من و جان شما/ میرسد مردی که زنجیر ستم را بگسلد/ دیدهام از روزن دیوار زندان شما» که اشاره به حضرت امام(ره) داشته که زنجیرهای اسارت و ظلم را از هم میگسلاند.
لذا رهبر انقلاب همیشه از آن شاعری تجلیل کردهاند که با هدف شعر گفته است. شعر خوب، خوب است ولی اگر هدفدار باشد بهتر است نه اینکه مثلا «پیکر تراش مرمر شعر خیال من/ یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده است» شعر، خیلی قشنگ است اما به چه دردی میخورد. نه به درد دنیا میخورد و نه به درد آخرت. برای این است کهدغدغه آقا همیشه این است که شاعر باید هم زبان خدا باشد، هم زبان جامعه باشد، هم زبان اهل بیت باشد و هم مردم را به سمت سعادتها سوق دهد.
ببینید این ضعفها به شاعر برمیگردد، اگر شاعر قوی نباشد، مضمونش هم ضعیف است. ضعف مضمون از مضمون نیست بلکه از شاعری است که ضعیف است. شاعر در حوزهی محتوایی و فهم دینی ضعیف است. بعضی از شعرا مضمون خوب دارند اما قدرت پیاده کردن ندارند و نمیتوانند مضمون را پیاده کنند. به قول معروف با زور یک شعری را جا میاندازند. اگر شعر جوششی باشد و شاعر قوی باشد و بتواند اشعار را جا بیندازد و مضمون خوب بیاورد، دیگر ضعفی در آن نیست.
*اگر شما بخواهید به طور کلی نقدهایی را به شعر آیینی حال حاضر کشور بفرمایید، از نظر شما چه مؤلفههایی به عنوان اصلیترین نقدهای آقای سازگار به شعر آیینی امروز کشور است؟
کسی که شعر آیینی میگوید باید به تاریخ و روایات آشنا باشد. کسی که میخواهد شعر عطش بگوید باید به تمام واقعیات عطش کربلا آشنا باشد. آنوقت میشود محتشم که میگوید «زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد/ فریاد العطش ز بیابان کربلا» دورترین ستاره را آن روزها عیوق میگفتهاند. ببینید که این چقدر مضمون دارد «بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید/ خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا» دیو و دد و سلیمان و خاتم که هر چهار تا را آورده است همه با هم ارتباط دارند. مردم هنوز نتوانستهاند به درستی به شعر محتشم دسترسی پیدا کنند.
محتشم در یک بیت دیگر بدن امام حسین (علیه السلام) را تشبیه به دو چیز کرده است و زیباترین مضمون را گرفته است. «این ماهی فتاده به دریای خون که هست/ زخم از ستاره بر تنش افزون حسین است» امام حسین(علیه السلام) را به ماهی تشبیه کرده است و آمده از جهتی زخمهای بدن امام حسین (علیه السلام) را به پولکهای بدن ماهی تشبیه کرده است و هم زخمها را تشبیه به ستاره کرده است و این خیلی قدرت میخواهد. هر شاعری قدرت او را ندارد. اگر شاعری توانست چنین مضمونی بیاورد و توانست اینگونه پیادهاش کند، موفق است.
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار/ خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار» ببینید که شاعر این شعر را چقدر مردمی گفته است و مضمون به این زیبایی و به این بلندی را بکار برده ولی در عین حال آن را در یک قالب ساده قرار داده است.
*البته تلاش جوانان نیز در این حوزه جای تجلیل دارد.
ما نمیتوانیم بگوییم که همه اشعار جوانان ما قوی است و هم نمیتوانیم بگوییم که همهی اشعار آنها ضعیف است. من البته خیلی امیدوار شدم وقتی بعضی از اشعار جوانان را دیدم. یک مضامین نو با لطافتی خاص و با ذوق جوانی که اینها را با هم مخلوط کردهاند. مثلا شاعری گفته است «چه جانماز پی اعتکاف بردارند/ چه ذوالفقار برای مصاف بردارند/ علی حقیقت روز است هیچ ممکن نیست/ که در برابر شب انعطاف بردارد/ دوباره مثل علی میتوان پسر آورد/ اگر دو مرتبه کعبه شکاف بردارد» حالا یک جوان خوش ذوقی آمده است فوق این شعر، شعری گفته، که: «همتای علی نخواهد آمد والله/ صد بار اگر کعبه ترک بردارد» با آن که شعر قبلی بسیار زیبا است اما این شاعر جوان روی دست او زده و چقدر زیبا مضمون جدیدی آورده است. اینها واقعا جای تجلیل و تمجید دارد ما از این جوانان زیاد داریم اما بعضی از جوانان ما هستند که هنوز به آن کمال معنوی نرسیدهاند و باید کار کنند تا برسند.
از یک نظر، بُردی که شعرای قدیم ما دارند این است که اگرچه به زبان هفتصد سال پیش شعر گفتهاند ولی مضامین بلندی دارند که از نظر معرفتی و علمی خیلی از جوانان عاجزند که بتوانند این چنین مضامینی را بیاورند. وقتی میگوید «گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار» یک آیه قرآن را به زیبایی مورد اشاره قرار داده است که «اولئک کالانعام بل هم اضل.»
یا مثلا در شعرای عرب فردی بنام حسّان بن ثابت وجود دارد، که دیگر مادر مانند او را نمیزاید. الان هم جوانان عرب زبان ما نمیتوانند مانند حسان شعر بگویند، اگر هم بگویند خیلی نادر و کم است.
در روز غدیر حسّان به پیامبر عرض کرد یا رسول الله، اجازه میفرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب (به مناسبت این واقعه عظیم) سرودهام بخوانم؟ پیامبر اجازه فرمودند و او خواند. اما این حسّان آخرش عاقبت به شر میشود. به قول فیروزکوهی که میگوید «میان اهل سخن شاعران کس است امیر/ که چون فرشته ز ابناء خلق ممتاز است» شاعر باید خودش هم صفت شاعری داشته باشد نه اینکه فقط شعر خوب بگوید، خودش هم شاعر باشد. اگر شاعر، شاعر نباشد آخرش به گمراهی کشیده میشود. من بعضی از شعرای بزرگ را در زمان خودمان سراغ دارم که اینها شعرهای قوی گفتهاند مثل «در مسجد مدینه چو آغاز خطبه خواند/ آتش فشاند از کلمات چو تندرش/ آنجا دلی نماند که بر حال او نسوخت/ اما لبی نگشت به لبیک یاورش» این شاعر خودش گمراه شد و با امام چپ افتاد، کسی که برای امام شعر گفته بود که «ای ز وطن دور ای مجاهد در بند» و آن قصیده بسیار قوی را برای امام گفته بود، از این مملکت بیرون رفت و جزء گروهکها شد.
*چرا شعرانی مانند حسّان و امثال او عاقبت به شر شدهاند؟
حسان آدم ترسویی بود و امیرالمومنین به او گفت: ای حسان تو در غدیر برای من شعر نگفتی؟ تو نبودی در غدیر که پیامبر دست مرا بلند کرد و گفت «من کنت مولا فهذا علی مولا» گفت: یا علی من پیر شدهام و هیچ چیز یادم نیست. او به حضرت علی(علیه السلام) دروغ گفت. پیغمبر هم زمانی که خواست از حسّان تعریف کند، فرمود: روحالقدس تو را یاری کند تا مادامی که ما را یاری میکنی. وقتی علی را یاری نکرد، آن یاری روح القدسی هم از او گرفته شد.
*به طور کلی شعرا در جامعهی امروز چه مأموریت و چه رسالتی را بر دوش دارند؟
هر انسانی در کار خود مأموریت دارد. چطور میشود یک شاعر مأموریت نداشته باشد؟ متاسفانه بعضی از شعرا مأموریت را فراموش کردهاند که رهبر انقلاب هم فرموده است: من نمیگویم همهی شعرتان را برای انقلاب بگویید، ولی بیایید در یک غزلتان، یک بیت شعر را برای انقلاب بسرایید و هدفدار شعر بگویید. بعضی از شعرا هدف دارند اما بعضی از شعرا بدون هدف شعر میگویند. الان من این اشعار را راجع به تکفیریها گفتهام که برایتان میخوانم: «ای نوشته به ننگ نام شما/ کعبه زندانی مدام شما/ گرگهای گرسنه صهیون/ تشنه خون خلق کام شما/ این ندای اویس از قرن است/ مردگان تو گورتان یمن است/ سر خجلت به قعر گور آرید/ روی اطفال بمب میبارید/ به شرافت به آبرو سوگند/ نه شرافت نه آبرو دارید/ نسلهای پلید کفر و نفاق/ آتش افروزهای شام و عراق/ مرگتان یک پیام قرآنی است/ شاهدم سید خراسانی است/ مورها ادخلوا مساکنکم/ ارتش ما پر از سلیمانی است/ هر کجا جمع، خیل شیرانند/ لشکر انقلاب ایرانی است»
*بعضیها معتقد هستند که مردم با شعر خوب گریه نمیکنند به خاطر اینکه شعر خوب پر از ایجاز و ایهام و آرایههای ادبی است، نظر شما در این رابطه چیست؟
من با این مسئله موافق نیستم، برای اینکه ما خیلی شعرا را داریم که شعر خوب گفتهاند و مردم هم گریه کردهاند. شما در کجا شعر محتشم را خواندهای که مردم گریه نکردهاند؟ از همهی آرایهها هم در آن استفاده میشود. بعضی از شعرا وقتی میخواهند شعر برای اهل بیت بگویند، در فکر نشان دادن هنرشان هستند. این خوب است ولی کافی نیست. این است که مضامین جدید و زیبا میآورند ولی به مستمع معمولی نمیچسبد. بالاخره مستمع هم باید یک مقداری ذوق شعری داشته باشد. و لذا من معتقد نیستم که اگر شعر مضمون جدید و آرایههای ادبی داشت گریهآور نیست، نخیر! خیلی جاها گریهآور است و این فوق قدرت شاعر است که آرایههای ادبی بکار ببرد ولی گریه هم از آن بگیرد.
من یک شاعر هدفدار را به شما معرفی میکنم که عاقبت به خیر هم شد، مرحوم هلالی جغتایی. فکر میکنم من این مطلب را در مقدمه کتاب ایشان خواندهام. در آن دوران تمام ایران مخالف شیعه بودند و شیعه را میکشتند و بعضی از شعرا تقیه میکردند. آنوقت به هلالی جغتایی گفتند: درباره چهار یار شعر نمیگویی؟ که منظور خلفا بوده است. بنا کرد به شعر گفتن به این مضمون که «چهار یار نبی که پاکانند» و آخرش با یک بیت شعر جان خود را از دست داد و گفت من جانم را میدهم اما عقیدهام را نمیدهم. گفت «چهار یار نبی به مذهب من/ علی و فاطمه، حسین و حسن» در همان مجلس سر از بدن او جدا کردند.
من نمیدانم چرا ارشاد تا حالا یک تجلیل از این شاعر بزرگ نکرده است، به عنوان یک شهیدی که در راه امیرالمومنین جان خود را کف دست گذاشت و از امیرالمومنین دفاع کرد.
*توصیهی شما به جوانانی که ذوق دارند و میخواهند در این مسیر گام بردارند و دارند تلاششان را میکنند تا بتوانند شعر اهلبیتی بگویند و در این عرصه خدمتی کنند، چه چیست؟
قبل از اینکه من توصیهای عرض کنم لازم است به این نکته متذکر شوم. ببینید مسلما اگر سعدی هم امروز بود به زبان امروز شعر میگفت. گرچه شعر او همیشه جدید است و مضامین بالایی دارد ولی زبان امروز با زبان هفتصد سال پیش فرق کرده است، امروز شعرای جوان ما دیگر نمیتوانند به سبک ناصر خسرو شعر بگویند با اینکه بزرگترین قصیدهسرا بوده است و یا بیایند به سبک عنبری شعر بگویند و یا سبک فردوسی و غیره، اینها اگر بودند اهدافشان را به زبان جدیدتری پیاده میکردند. لذا باید به زبان امروز شعر توجه داشت.
من میخواهم به جوانان و همینطور به پیر شعرای سالمند و مسن و بزرگترم توصیهای کنم، اولا بگویم که شعرای مسن، جوانها را تنها نگذارند، حتی جوانانی که مداح هستند و شور میگیرند. من میخواهم بگویم در جلسات آنها بروید و بنشینید و نخوانید. با این کار آنها را تشویق کردهاید. حالا اگر آنها چند نقطه ضعف هم داشته باشند با تشویق شما کم کم این نقطه ضعفها را هم کنار میگذارند. به شعرای جوان هم میخواهم بگویم که به انجمن شعرای بزرگتر بروند که الحمدلله میروند و این خیلی خوب است. شعرای جوان شعرای بزرگتر را احترام کنند تا اینها دارایی و تواناییشان را در یک ظرف بریزند آنوقت میبینید که چه خواهد شد. چون جوان معمولا توانایی دارد و وقتی به دانایی میرسد که توانایی را از دست داده است. حالا چه اشکال دارد ما میتوانیم جوانانی را داشته باشیم که توانایی و دانایی را در یک زمان داشته باشند. از این جوانها داریم که توانایی و دانایی و تجربه پیران را در یک ظرف ریختهاند و یک معجونی از آن درست کردهاند که این معجون به کام همهی طبقات شیرین درمیآید.
*چه مسئلهای در شعر آیینی امروز به آن پرداخته نمیشود و کمتر به آن توجه میشود؟
اگر ما همهی شعرا را کنار هم بگذاریم و طبع همه شعرا را بخواهیم بگوییم. امروز به نظر من شعرای جوان چیزی باقی نگذاشتهاند، هم اهداف رحمانی خود را گفتهاند، هم انقلابی شعر گفتهاند، هم بیتفاوت نبودهاند، بگذریم از اینکه افراد معدودی از آنها هنوز هدفدار شعر نمیگویند. الان ما درباره هر چیزی که بخواهیم شعر بگوییم میبینیم که نسل جوان ما زحمت کشیده و این کار را کرده است. من از نسل جوانمان تجلیل میکنم.
اما سوال شما را با یک مثال پاسخ خواهم داد که به نظر من اینگونه مباحث در شعر امروز کمتر به چشم میخورد. من یک شعری گفتهام که در این شعر یک قصهای از امیرالمومنین نقل میکند و بعد هدفش را پیاده میکند. «دو زن طفل خوش منظری داشتند/ بر او دعوی مادری داشتند/ یکی ادعا کرد که من زاییدمش/ یکی گفت من پرورش دادمش/ یکی گفت این طفل جان من است/ یکی گفت تاب و توان من است/ در این ادعاشان بپا خاستند/ قضاوت ز شیر خدا خواستند/ علی هر دو زن را نصیحت نمود/ ولیکن نصیحت نبخشید سود/ بفرمود با قنبر آن مقتدا/ بیاور همین لحظه تیغ مرا/ که در بین اینان قضاوت کنم/ تن طفلشان را دو قسمت کنم/ عدالت کند حکم تا اینکه من/ به هر یک دهم نیمهای زین بدن/ یکی زان دو، گفتا به حال پریش/ علی جان گذشتم من از حق خویش/ علی گفت این پاک زن راستگوست/ همانا که این طفل فرزند اوست/ نشد راضی این مادر پاک خو/ دو نیمه گر شود طفل دلبند او/ دگر زن بگفت ای شه دادگر/ همین زن بود مادر این پسر/ علی بود اسلام فرزند او/ چه فرزند، فرزند دلبند او/ گذشت از خلافت برای خدا/ که فرزندش از هم نگردد جدا/ چو خورشید بر هر کسی منجلیست/ که دین را حیات از گذشت علی است/ ملک بود بال و پرش را زدند/ نه بال و پرش همسرش را زدند» ببینید که شاعر میتواند از یک روایت ساده و یک قصهای که دو زن بر سر یک بچه دعوا میکنند، مضمون بگیرد.
من برای آن که مضمون دزدی نکرده باشم این مضمون را از دهان مرحوم عبدالفتاح عبدالمقصود، مولف کتاب الامام علی شنیدم که ایشان را قبل از انقلاب به حسینیهی ارشاد دعوت کرده بودند و آنقدر جمعیت زیاد آمده بود که خیابانها را بند آورده بودند. ایشان این قصه را گفت و با اینکه سنی بود، یک مرتبه به زبان عربی فریاد زد و گفت: علی مادر اسلام بود پس از خلافتش گذشت که بچهاش دو نیمه نشود.
*شما در کسوت استادی مداحی قرار دارید و سالها است که جلساتی را در این خصوص اداره میکنید. به نظر شما این روشهای سنتی که ما برای آموزش مداحی داریم و با آن مواجه هستیم، جوابگوی نیازهای جدید کشور در حوزه مداحی است؟ آیا نیاز نیست که ما تحولی در حوزه آموزش مداحی داشته باشیم؟ اخیرا موضوعی با عنوان بحث دانشگاه مداحی مطرح است. این موضوع چقدر جدی است؟ آیا به ایدهای مثل دانشگاه مداحی میتوان به صورت جدی نگاه کرد و آیا میتواند جای سبک سنتی آموزش مداحی را بگیرد؟
بستگی دارد که این دانشگاه چگونه باشد و درسش چطوری باشد ولی بزرگترین دانشگاه مداحی، هیئت است. چون فرد هرچقدر هم که دانشگاه برود باید پیادهکردن آن را یاد بگیرد. این دانشگاه خوب است ولی کافی نیست. من خودم هم چند بار در میزگرد این دانشگاه دعوت شدم و شرکت کردم، بسیار خوب است اما کافی نیست. مثل اینکه شما یک نفر را به دانشگاه معماری میبرید، تمام کارها را یکی یکی به او آموزش میدهید ولی اگر بخواهد معمار خوبی شود باید خشت روی هم بگذارد و باید بتواند آن را پیاده کند. باید در دانشگاه مداحی یاد بگیرند بعد بیایند پیاده کنند. نه آن دانشگاه به تنهایی کافی است و نه آن پیادهکردن کافی است، «گلی که تربیت از دست باغبان نگرفت/ اگر ز چشمه خورشید سر زند خود رو است» باید به هیچ کدام جدا از هم بسنده نکرد و به هر دو توجه داشت.
*اهمیت و ضرورت مجلس سیدالشهدا از دیدگاه اهل بیت را تبیین بفرمایید، چرا اصلا ما باید هیئت برویم؟ ضرورت آن برای نسل جوان ما چیست؟
محرم که میشود، در نود هزار هیئت و دهها هزار خانه روضه و مداحی خوانده میشود، ببینید این عظمت است، در هر کدام از اینها نود هزار گوینده از معارف اهل بیت حرف میزند و مردم را روشن میکند. حدیث میگوید، روایت میگوید و اخبار میگوید و این نود هزار هیئت را نمیتوان جمع کرد مگر با گریه بر امام حسین (علیه السلام).
*در این هیئتها نود هزار گوینده با مردم صحبت میکند. آیا این اهمیت ندارد؟ ما جوانانمان را کجا و با چه چیزی ارشاد کنیم که بهتر از این باشد؟
گریهی بر امام حسین (علیه السلام) راهپیمایی پنج میلیونی، عاشورای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی رقم میزند. گریهی بر امام حسین (علیه السلام) است که به انسان عاطفه میدهد، منتها دغدغه آقا و بزرگان ما این است که جوان ما علاوه بر گریه از بُعد معرفتی هم باید رشد کند. هیچکس با گریه مخالف نیست چون گریه زنجیر عشقی است که که جوان را میکشد و او را به مجلس امام حسین (علیه السلام) میآورد.
این روایت از قول مرحوم مجلسی نقل شده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند «کاش ما در هر زراع یک مداح داشتیم.» مقصود حضرت از مداح یعنی کسی که امر اهل بیت را زنده کند.
من به عزیزان مداح و غیر مداح، به آنهایی که با گریه مخالفند، عرض میکنم که این کتاب بکاء از آیت الله میرجهانی را بخوانند و روایاتی که از اهل بیت دربارهی گریه بر امام حسین (علیه السلام) آمده است را ببینند.
گریه یعنی اظهار تنفر از ظالم، گریه یعنی اظهار همدردی با مظلوم، گریه یعنی اظهار شریک بودن در غم. لذا امام باقر میفرمایند: «نفس المهموم لحزننا تسبیح» اگر در مجلس امام حسین(علیه السلام) یک آه میکشید، آن نفس تسبیح است، چرا؟ چون اظهار همدردی و ارادت با شهید خداست.
امر به معروف، جهاد، راستگویی، احسان به پدر و مادر و… همه در روضه امام حسین(علیه السلام) وجود دارد. اگر یک عالمی پیدا شود که بخواهد تمام ابعاد اسلامی را در کربلا بر روی یک کتاب پیاده کند همه چیز وجود دارد. سنت امر به معروف، سنت نهی از منکر، سنت همدردی، سنت هماندیشی تمام اینها در کربلا بوده است و واقعا اگر یک عالم دانشمند پیدا شود که بخواهد این سنتها را از کربلا در کتابش پیاده کند، همهی سنتها را میتواند از کربلا استخراج کند. لذا همهی سنتها هم در مجلس امام حسین (علیه السلام) پیاده میشود.
یک مست به مجلسی آمده بود. آمدند او را بزنند و بیرونش کنند که واعظ آن مجلس گفت: اگر هدایتش کردید کاری کردهاید، بیرون کردن که کاری ندارد. بعد از او پرسید: چای میخواهی؟ میگوید چایی به او دادم و بعد رفتم استکان را آب کشیدم. گفتم حالا با من به روضه میآیی؟ گفت: برویم، تو خیلی شیخ خوبی هستی. وقتی رسید، حاج حسن آقای محمدی(ره) منبر بود و او نمیدانست که یک مست به مجلس آمده است. گفت: «ای عسس گر شاد از آن هستی که شب مستم گرفتی/ من از آن شادم که میافتادم و دستم گرفتی» که این شعر از شهریار است. آن مست یکدفعه بر سر خود زد. گفت: حسین جان، تو دست مرا گرفتهای و من نمیدانستم؟ به مادرت زهرا قسم، که دیگر شراب نمیخورم. هیئت امام حسین (علیه السلام) این است.
خیلی از مردانگی دور است که آدم به عنوان یک روشنفکر بیاید و بخواهد از مجلس امام حسین (علیه السلام) انتقاد کند. البته انتقاد ما از بعضیها سر جای خود است که روی منبر میروند و حرفهای تحقیرکننده میزنند، حرفهای ناجور میزنند و یا حرفهای غلوکننده میزنند. ولی اصل هیئت را نباید زیر سوال برد.
منبع : خبر گزاری مهر
بازدیدها: 530