واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسلَ واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد (بقره، 205)
گزيده تفسير
منافق يا طاغي و باغي تا به قدرت نرسيدهاند داعيه اصلاحطلبي دارند؛ امّا چون به منصبي دست يافتند به فساد در زمين پرداخته، در عرصه انديشه با القاي شبهه الحاد، سادهلوحان را متزلزل ميكنند و در عرصه عواطف با ايجاد وسوسه محبّتها و همدليها را به اختلاف و دشمني مبدّل ميكنند و اگر بتوانند با جاسوسي براي بيگانگان و شعلهور كردن آتش جنگ در گستره زمين، ناامني و مرگ را جايگزين امنيت و حيات ميكنند و همه منابع اقتصادي و انساني را بهنابودي كشانده و جامعه را فاسد و حرث و نسل را تباه ميسازند.
بيشك منظور از فسادي كه مورد غضب و سخط خداي سبحان است از نوع امور ياد شده است؛ نه فساد تكويني در برابر تكوّن تكويني كه لازم نظام هستي است.
تعبير ﴿واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد﴾ به منزله تكذيب صريح ادعاي دروغين اهلنفاق است كه خدا را شاهد قرار ميدهند.
^ 1 – ـ سوره شمس، آيه 8.
^ 2 – ـ سوره حجرات، آيه 10.
^ 3 – ـ سوره نحل، آيه 4.
^ 4 – ـ سوره شمس، آيه 10.
^ 5 – ـ سوره زخرف، آيه 58.
216
>
تفسير
مفردات
تولّي: «ولايت»، بر عهده گرفتن كار 1 و تولّي (از باب تفعّل)، ولايت كسي را پذيرفتن يا به حكومت رسيدن است. تولّي در اين آيه (به قرينه «عنك» محذوف) به اعراض و رويگرداندن نيز معنا شده است 2.
سعي: «سَعْي»، كوشش جدي در هر كاري است. اين واژه در اصل بهمعناي شتاب در راه رفتن است كه به حدّ دويدن نرسد 3.
الحرث: «حرث»، كشت و زرع است 4. حرث (به معناي مصدري نيز) مهيّاكردن زمين براي كشاورزي و به معناي بذرافشاندن در زمين است 5.
النسل: اين واژه به معناي انفصال و جدا شدن است. فرزند نيز چون از پدر جدا شده نسل خوانده شده است 6. آيه ﴿فَاِذا هُم مِنَ الاَجداثِ اِلي رَبِّهِم يَنسِلون) 7 مناسب همين معناست.
تناسب آيات
در آيه پيش، منافق و مانند او، دشمن كينهتوز اسلام و بشريت معرفي شد. در
217
اين آيه با بيان برخي ديگر از نشانهها و راهكارهاي دشمني منافقان يا طاغيان و باغيان، معلوم ميشود آنان همواره تلاش دارند نظام اقتصادي و ارزشهاي فرهنگي جامعه را تباه سازند و با دشمنيهاي پيدرپي روند طبيعي پيشرفتهاي مادي و علمي را ببندند و مانع تعالي اخلاقي جوامع بشري شوند.
٭ ٭ ٭
قدرتطلبي منافقان
خداي سبحان در ادامه بيان ويژگيهاي روانشناختي منافقان، اين گروه را كساني ميداند كه تا به پست و مقامي نرسيدهاند، داعيه اصلاحطلبي و خيرخواهي دارند؛ ولي به سبب نفاق و كينه ديرينه و دشمني سرسختي كه دارند، هنگامي كه متولي كاري شدند و به پست و مقامي رسيدند، به فساد و تباهي دست ميزنند: ﴿واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها﴾.
تولّي گاهي به معناي اعراض و انصراف تفسير ميشود و زماني به معناي سرپرستي و تدبير جامعه كوچك يا بزرگ؛ خواه متعلّق آن ذكر شود يا حذف گردد. مفسّران آراي متعددي در اين باره ارائه كردهاند 1. برخي به نقل دو نظر يادشده بسنده كرده و هيچيك را بر ديگري ترجيح ندادهاند و بعضي به ترجيح يكي از دو قول مزبور بر ديگري پرداختهاند. گروهي معناي اعراض را بر معناي ولايت و سرپرستي ترجيح دادهاند، چون به نظم آيه نزديكتر است، زيرا مفاد
^ 1 – ـ مفردات، ص885، «و ل ي».
^ 2 – ـ التحقيق، ج13 14، ص206 207، «و ل ي»؛ الميزان، ج2، ص96.
^ 3 – ـ مفردات، ص411، «س ع ي».
^ 4 – ـ المعجم الوسيط، ص164، «ح ر ث».
^ 5 – ـ مفردات، ص226، «ح ر ث».
^ 6 – ـ همان، ص803، «ن س ل».
^ 7 – ـ سوره يس، آيه 51.
218
>
آيه، بيان تفاوت حالت حضور و غيبت است. فخر رازي از اين گروه است 1. عدّهاي نيز معناي ولايت و سرپرستي را ترجيح دادهاند. از اين عده، برخي سندي براي اين ترجيح ذكر نكردهاند؛ مانند شيخ مشايخ ما، محمد جواد بلاغي(قدسسرّه 2)؛ و بعضي، مانند محمد عبده، سند آن را جمله ﴿اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثم﴾ دانستهاند كه با مقام سرپرستي سازگار است، هرچند شاگرد وي در المنار به نقد آن پرداخته و ميگويد: تولّي به معناي اعراض با محتواي جمله ﴿اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثم﴾ منافي نيست، گرچه نصيحتگريزي نسبت به معناي ولايت اظهر است 3.
ترجيح يكي از دو قول بر ديگري گاهي به تصريح به آن است و زماني به تقديم يكي بر ديگري در تحرير مطلب، كه صبغه رجحان كاملاً مشهود است.
زمخشري 4 و ابوحيان اندلسي 5 و ساير مفسران اديب هر دو معناي ياد شده را صحيح دانسته و نگفتهاند چون متعلّق تولّي ذكر نشده حتماً به معناي اعراض است.
گاهي در تأييد معناي ولايت و سرپرستي، شأن نزول آن يعني ماجراي اخنس بن شريق ثقفي مطرح ميشود كه وي زعيم موالي بنيزهره بود.
گرچه از امينالاسلامِ در مجمع البيان 6 صحّت هر دو قول با ترجيح
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج1 2، ص534؛ الكشاف، ج1، ص251؛ الجامع لاحكام القرآن، مج2، ج3، ص17 18؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص123 124؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص200.
219
>
معناي اعراض و انتخاب آن برميآيد؛ ليكن از شيخ طوسي در التبيان 1 فقط معناي اعراض استفاده ميشود و اصلاً از تولّي به معناي سرپرستي سخني مطرح نفرموده است.
لازم است عنايت شود كه اراذل آشوبگر نيازي به ادراك محضر پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نداشته و خيرخواهي خود را در آن محضر طرح نميكردند و خداوند را شاهد نميگرفتند و اين نكته ميتواند تأييدي براي معناي ولايت و سرپرستي باشد.
حاصل مطالب مزبور اينكه جمله﴿واِذا تَوَلّي﴾ دو معنا دارد:
1. اعراض و انصراف و دور شدن؛ در آن حال كه كسي از محضر شما دور شد، ميگويند: تولّي عنك. براساس اين احتمال، آيه ميفرمايد: منافق با دور شدن از شما دست به فساد ميزند، كه آن با جاسوسي كردن يا دينفروشي است. در اين صورت، كلمه «عنكم» در تقدير است، چون هرگاه «تولي» با «عن» متعدي شود، به معناي اِعراض و انصراف ميآيد؛ خواه لفظاً يا تقديراً.
تولّي به معناي اعراض، گاهي با ورود به مركز تصميمگيري براي تسميم جوّ و آلوده كردن فضاي سياسي فرهنگي جامعه و توطئه مشترك در برابر نظام اسلامي است؛ مانند ﴿واِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا واِذا خَلَوا اِلي شَيطينِهِم قالوا اِنّا مَعَكُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون) 2 و گاهي اين چنين نيست.
در آيه مورد بحث، عنوان «افساد و اهلاك حرث و نسل» به مثابه خلوت با شيطان و اظهار سرّ مكنون و تصريح به استهزاء و نظير آن است و هر دو پديده
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص200.
^ 2 – ـ آلاء الرحمن، ج1، ص348.
^ 3 – ـ تفسير المنار، ج2، ص250 251.
^ 4 – ـ الكشاف، ج1، ص251.
^ 5 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص124.
^ 6 – ـ ج1 2، ص534.
220
>
در حدّ خود افساد است و منافق دو چهره مفسدي است كه خود را مصلح ميپندارد و آنچه در آيه ﴿واِذا قيلَ لَهُم لاتُفسِدوا فِي الاَرضِ قالوا اِنَّما نَحنُ مُصلِحون ٭ اَلا اِنَّهُم هُمُ المُفسِدونَ ولكِن لايَشعُرون) 1 آمده تبيين همين واقعيّت است. از اينجا راز تسفيه قرآن حكيم نسبت به اينگونه افراد روشنتر خواهد شد: ﴿اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ ولكِن لايَعلَمون) 2
2. سرپرست كاري شدن؛ ميگويند: تولّي الأمر. براين اساس، معناي آيه چنين است: منافق با رسيدن به سِمَت دست به فساد ميزند.
به قرينه دو شاهد داخلي، معناي دوم بهتر و مناسبتر است:
شاهد نخست آنكه تلاش براي اِفساد زمين و نابود كردن حرث و نسل، كار انسانهاي مقتدر است؛ نه هر منافق. هرچند اصل آشوبگري و تخريب نيازي به اقتدار و حكومت ندارد؛ ليكن عنصر محوري اينگونه از افسادها در گرو حكومت غاشمانه است: ﴿اِنَّ المُلوكَ اِذا دَخَلوا قَريَةً اَفسَدوها وجَعَلوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلّةً وكَذلِكَ يَفعَلون) 3
دوم اينكه وقتي به تقواي الهي دعوت ميشود: ﴿واِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثم) 4 عزّت دروغيني كه او را بيجهت عزيز كرده است، او را دربرميگيرد و نميگذارد سفارش به تقوا را بپذيرد، معلوم ميشود عزّت دروغيني در جامعه كسب كرده است كه آن ويژه متوليان مناصب و صاحبان سمت و قدرت است. البته لازم نيست آن متولي، زعيمِ مطلق كشور باشد،
^ 1 – ـ ج2، ص179.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 14.
221
>
بلكه هر صاحب سِمَتي كه براي فساد و تباهي ميكوشد ميتواند مشمول اين آيه باشد 1.
شايد از اين آيه بتوان برداشت كرد كه منافقان در پي كسب قدرت و تصاحب پستهاي كليدياند تا از اين راه اهداف پليدشان را كه در درون پنهان دارند ظاهر كنند، چنان كه برخي از آيات قرآني 2 ، روايات معصومان(عليهمالسلام 3) و شواهد تاريخي گواه آن است. البته بياعتنايي به نصيحت ناصحان و ترتيب اثرندادن به امر و نهي آمران به معروف و ناهيان از منكر، به صاحب قدرت و حكومت اختصاص ندارد. اوباش آشوبگر نيز كه خود را عزيز ميپندارند دربرابر دعوت به تقوا، طغواگري ميكنند؛ ليكن عنصر محوري مقاومت در برابر هدايت هاديان، خواه به صورت خصوصي باشد و خواه به صورت عمومي (كه مبلغان رسمي دين در مآثر بناني يا آثار بياني خود دارند) آن است كه ارباب قدرت آن هدايتگري را تحمّل نميكنند و مانع اصل تبليغ عدل و قسط و امنيّت ميشوند و گاهي آمران به معروف را مستحق اعدام دانسته و به قتل آنان اقدام ميكنند، هرچند مستقيماً آنها را مخاطب قرار نداده باشند: ﴿ويَقتُلونَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَليم) 4 گرچه صدور اينگونه از جنايتها از غير حاكم هم ممكن است.
فساد متوليان منافق يا طاغي و باغي
در آيه گذشته خداي سبحان منافق را لدود و لجوجترين دشمنِ جامعه انساني و
^ 1 – ـ سوره بقره، آيات 11 12.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 13.
^ 3 – ـ سوره نمل، آيه 34.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 206.
222
>
اسلامي معرفي كرد و در اين آيه نشانههاي دشمني آنان را چنين بيان ميدارد كه اين گروه وقتي سرپرست جايي يا كاري شدند، تلاش فراوان دارند تا عملاً جامعه انساني و اسلامي را از نظر اقتصادي به فساد و تباهي بكشانند و از نظر فرهنگي سير ترقّي و رشد علمي جامعه را متوقف كنند: ﴿ واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل﴾.
در اين آيه نمونههايي از فساد متوليان منافق يا طاغي و باغي از نظر علمي و عملي بيان شده است. آنها از نظر علمي سعي ميكنند با القاي شبهات، فكر و دل افراد ساده لوح را فريب داده و آنها را به تباهي بكشانند و با ايجاد وسوسه و نميمه، محبتها را به عداوت و اتّحاد را به اختلاف بدل كنند. از نظر عملي هم ميكوشند منابع اقتصادي اعم از كشاورزي، دامداري، صنعت و نيروي انساني را نابود سازند؛ يعني هم امنيت و آرامش فكري و وحدت ملي را از ميان ببرند و مردم را به جان همديگر بيندازند و هم استقلال اقتصادي را كه به حرث و نسل وابسته است به خطر بيندازند تا جامعهسلامي از هر نظر به فساد و تباهي گرفتار شود.
جمله ﴿ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل﴾، بر نابودي دامداري نيز دلالت دارد، چون واژه «نسل» مطلق است و افزون بر انسان، حيوان را نيز شامل ميشود. همچنين شامل اهلاك انسانها (نيروي انساني) در جنگ ميشود. منافقان اگر دستشان به جايي يا كاري برسد، هم آشوب جنگ بر پا ميكنند، هم در افساد دامداري و كشاورزي ميكوشند. در اين آيه، صنعت صريحاً ذكر نشده است، چون در آن روز هنوز صنعت آن چنان پيشرفت نكرده بود؛ ليكن جمله ﴿لِيُفسِدَ فيها﴾ شامل صنعت نيز ميشود.
^ 1 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص96 97.
^ 2 – ـ سوره محمّدص، آيه 22.
^ 3 – ـ ر.ك: البرهان، ج7، ص216 217.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 21.
223
اختلاف افكني، فساد ديگر متوليان منافق است: ﴿فَهَل عَسَيتُم اِن تَوَلَّيتُم اَن تُفسِدوا فِي الاَرضِ وتُقَطِّعوا اَرحامَكُم) 1 اين اختلاف افكني همان افساد در زمين است و از اين رو پس از ذكر افساد در زمين، قطع ارحام آمده است.
گفتني است كه منظور از «ارض» در اين آيات، ارض در برابر آسمان است نه ارض در مقابل بحر؛ يعني اينها در زمين و محدوده زندگي انسانها فساد ميكنند؛ خواه در دريا يا در صحرا و فضا باشد.
نسبت بين «افساد» و «اهلاك»
آيا دو عنوان «افساد» و «اهلاك»، اجمال و تفصيل هماند، يا نسبت عموم و خصوص با هم دارند يا بر اثر اينكه تفصيل قاطع شركت است، افساد به معناي القاي شبهه الحاد، توطئه براي ايجاد اختلاف، و جاسوسي براي بيگانگان جهت زمينهسازي تهاجم و… است؟
از آيه ﴿اَتَذَرُ موسي وقَومَهُ لِيُفسِدوا فِي الاَرض) 2 برميآيد كه افساد مصداقهاي ديگري هم دارد و نسبت آن با اهلاك، كه يكي از مصاديق افساد است، شبيه عام و خاص است. از اينجا ميتوان عنوان «سعي» را وسيع دانست و بدين لحاظ آنچه جاسوسان دارند، به نام سعايت، يكي از مصاديق آن است.
طبري افساد را شامل همه معاصي ميداند 3.
224
>
غضب و سخط الهي نسبت به فساد
عنوانِ عدم محبّتِ فساد: ﴿واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد﴾ به معناي نفي دوستي اعم از غضب نيست، بلكه اين تعبير در قرآن حكيم ملازم با سخط الهي است، زيرا هر افساد و اهلاك حرث و نسلي، طغيان در برابر فرمان عدل محور خداست و هر طغياني مايه غضب الهي است، چنان كه از آيه ﴿كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم ولاتَطغَوا فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبي ومَن يَحلِل عَلَيهِ غَضَبي فَقَد هَوي) 1 همين مبناي وزين استنباط ميشود، پس اگر در قرآن آمده است كه خداوند كافران، كَفّار اثيم، ظالمان، مُختال فخور، خوّان اثيم، مفسدان و… را دوست ندارد، به اين معناست كه اين گروههاي تبهكار مورد غضب خدايند. در مورد بحث نيز همينطور است.
تعبير ﴿واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد﴾ به منزله تكذيب صريح ادعاي دروغين اهلنفاق است كه خدا را شاهد قرار ميدهند: ﴿ويُشهِدُ اللّهَ عَلي ما في قَلبِه) 2 در حالي كه خداوند هم از قلب سياه آنها با خبر است و هم از آنچه در دل آنان است بيزار و نيز از خود آنها بريء است.
تذكّر: هر يك از افساد و اهلاك مزبور سبب عدم محبّت الهياند؛ ليكن تصريح به اوّلي موجب بينيازي از ذكر دومي است، زيرا اهلاك نيز از مصاديق افساد است.
^ 1 – ـ سوره محمّدص، آيه 22.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 127.
^ 3 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص425.
225
>
فساد تشريعي و تكويني
خداوند هيچگونه ارتباطي با فساد ندارد، چون فساد را دوست ندارد: ﴿واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد﴾. منظور از فساد در اينگونه موارد، فساد تشريعي است نه تكويني. فساد تكويني، همان فسادي است كه در برابر «كَوْن» قرار دارد. هرگونه تحول و تكوّني به همراه فساد است؛ به تعبير علامه طباطبايي 1 نظام طبيعت با كون و فساد تكويني اداره ميشود و اين سنت و تقدير خداست. تا چيزي فاسد نشود گياه يا حيوان رشد نميكند، چون رشد و نمو آن دو به تغذيه است. دستگاه تغذيه مواد اوليه را جذب و آن را فاسد ميكند تا رشد اندامها پديد آيد. خداوند هرگز سنت و تقدير خود را دشمن نميدارد. پس منظور از فساد در آيه مورد بحث يقيناً كون و فساد تكويني نيست كه مايه قوام هستي است، بلكه مراد فساد تشريعي است و بدين معناست كه خداوند هرگز فساد تبهكاران را دوست ندارد.
فساد تشريعي، همان تباهي است كه بر اثر ارتكاب معاصي و مناهي خدا پديد ميآيد؛ مانند تخريب حرث و نسل از راههاي گوناگون كه يكي از آنها بمباران مناطق مسكوني است. اين فساد، در برخي آيات چنين آمده است: ﴿اِنَّ المُلوكَ اِذا دَخَلوا قَريَةً اَفسَدوها وجَعَلوا اَعِزَّةَ اَهلِها اَذِلّة) 2 ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ والبَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِي النّاس) 3
^ 1 – ـ سوره طه، آيه 81.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 204.
226
>
بحث روايي
1. برخي از مصاديق حرث و نسل
عن الحسين بن بشّار قال: سألت أبا الحسن(عليهالسلام) عن قول الله: «… ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل» «النسل هم الذرّية، و الحرث: الزرع» 1
عن زرارة عن أبي جعفر(عليهالسلام) و أبي عبدالله(عليهالسلام) قال سألتهما عن قوله: ﴿واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرض﴾ إلي آخر الآية، فقال: «النسل: الولد، و الحرث: الأرض» 2
روي عن الصادق(عليهالسلام): «إنّ الحرث في هذا الموضع: الدين، و النسل: الناس» 3
اشاره: أ. اينگونه روايات، تطبيق آيه بر برخي مصاديق آن است و چون آيه عموم يا اطلاق دارد، همه موارد آن صحيح است و هيچگونه تنافي ميان آنها نيست.
ب. تطبيق حرث بر دين، از جهت تشبيه و تنزيل دين به بذري است كه مايه حيات زمين است. همانطور كه زمين با بذرافشاني آباد ميشود، زمينهها و استعدادها نيز با دين و شريعت احيا و شكوفا ميشود، چون دين و شريعت، حياتبخش انسانهاست 4.
درحقيقت امام صادق(عليهالسلام) از عامل صلاح و حيات جامعه به «حرث»
^ 1 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص96 97.
^ 2 – ـ سوره نمل، آيه 34.
^ 3 – ـ سوره روم، آيه 41.
227
>
يادكرده و مبلّغان سوء و شبههفكنان و پيروان متشابهات را به منزله نابود كننده جامعه انساني معرفي كرده است.
تذكّر: محمّد جواد بلاغي(قدسسرّه) ميفرمايد: از تفسير علي بن ابراهيم قمي برنميآيد كه تطبيق حرث بر دين، كلام امام صادق(عليهالسلام) باشد 1.
2. اسباب اهلاك حرث و نسل
عن أميرالمؤمنين عليّ(عليهالسلام) في قوله: ﴿واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل﴾ «بظلمه وسوء سيرته» 2
اشاره: خداوند دستور داده تا از راه قسط و عدل زمين معمور شود و همگان را به آباد كردن آن فراخوانده است: ﴿هُوَ اَنشَاَكُم مِنَ الاَرضِ واستَعمَرَكُم فيها) 3 آباد شدن جز به عدل جامعه ميسور نيست، از اينرو خداوند امّت اسلامي را به قيام به قسط دعوت كرده است: ﴿كونوا قَوّامينَ بِالقِسط) 4 ظلم كه تجاوز از مرزهاي تعيين شده است هندسه نظاممند زمين را درهم ميريزد و اين همان فساد زمين به وسيله ظلم و بدرفتاري سردمداران آن است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 100.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ تفسير القمي، ج 1، ص 71؛ مجمع البيان، ج1 2، ص 534؛ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص498.
^ 4 – ـ ر.ك: مواهب الرحمن، ج 3، ص 205.
228
>
بازدیدها: 240